فتح الله پريشان/ ملامحمدكاظم آخوند خراساني (1255ـ 1329ق/ 1839ـ 1911م)، فقيهِ اصولي و مرجع تقليد شيعه و رهبر سياسي عصر مشروطيت، كوچكترين پسر ملاحسين واعظ هراتي بود. ملاحسين در مشهد ساكن شده بود و محمدكاظم در همان جا زاده شد و علوم مقدماتي را فراگرفت و ازدواج كرد. دو دهه از عمرش ميگذشت كه مشهد را به سوي سبزوار ترك كرد. در آنجا، چند ماهي در نزد حاج ملاهاديِ سبزواري فلسفه خواند. سپس به تهران سفر كرد و نزد ملاحسين خويي و نيز ميرزا ابوالحسن جلوه به تحصيل فلسفه ادامه داد و راهي نجف شد و تا زمان درگذشت شيخمرتضي انصاري (1281ق/1864م) يعني مدت دو سال و چند ماه، از درس فقه و اصول او استفاده كرد. پس از وفات انصاري در محضر صاحب فتواي تحريم تنباكو، ميرزا محمدحسن شيرازي به تعلم فقه و اصول پرداخت. از درس استادان ديگري، مانند سيدعلي شوشتري، شيخراضي نجفي و سيدمهدي قزويني نيز بهره گرفت.
زماني كه ميرزاي شيرازي از نجف به سامره رفت و در آنجا مشغول تدريس شد، آخوند نيز مانند بسياري از شاگردان استاد مدتي در سامره ماندگار شد، اما پس از چندي، به توصيه ميرزا، به نجف بازگشت و كار تدريس را آغاز كرد. ميرزاي شيرازي آخوند را به فضل ميستود و طلاب را به استفاده از درس او تشويق ميكرد. پس از درگذشت ميرزا حوزه سامره از رونق افتاد و همه نظرها بار ديگر به سوي حوزه نجف و زعيم آن معطوف شد. آخوند خراساني به عنوان جانشين ميرزايشيرازي و بزرگترين مرجع تقليد عالم شيعه مشخص شد. علما و طلاب از همه نقاط جهان تشيع به نجف رو آوردند و در مجلس درس او شركت كردند. به ويژه تعداد شركتكنندگان در درس اصول او به قدري زياد بود كه تا آن زمان مانند آن شنيده نشده بود. بنابر اقوال گوناگون، بيش از 100 يا 400 نفر از ايشان مجتهد مسلم بودهاند.
آخوند در عين اشتغال دائم به كارهاي علمي و تربيت طلاب و اداره حوزهاي كه در حال رونق روزافزون بود، رويدادهاي سياسي ايران را نيز با دقت دنبال ميكرد. براي نمونه، نشانههايي حاكي از ابراز مخالفت وي با اخذ وام از سوي مظفرالدين شاه از روسيه تزاري و تلاشهاي او در راه روشن كردن اذهان مردم نسبت به پيامدهاي اين گونه اقدامات وجود دارد؛ اما شهرت آخوند در مقام رهبر سياسي از دوران فعاليت شديد وي در جنبش مشروطيت آغاز شد. آخوند به همراه دو نفر از مجتهدان بزرگ معاصر خويش، ميرزا حسين تهراني و شيخعبدالله مازندراني، كه به علما و رهبران ثلاث مشروطه مشهورند، با ارسال نامهها و تلگرامها براي رهبران ديني و سياسي در داخل كشور و نشر اعلاميههاي روشنگر در رأس رهبران جنبش قرار گرفت. علامه ميرزا محمدحسين ناييني نيز در اين راه به او ياري ميرساند؛ از جمله طي كتابي با عنوان «تنبيه الامّه و تنزيه الملّه» كوشيد نظام مشروطه را از ديدگاه شريعت توجيه و اعتراضات علماي مخالف مشروطيت را رد كند. آخوند خراساني خود تقريظي بر اين كتاب نوشته و ضمن آن «مأخوذ بودن اصول مشروطيت را از شريعت محقه» اعلام كرده است.
آخوند و ياران همراهش به نظام مشروطه به مثابه وسيلهاي براي تحديد ظلم مينگريستند و شركت در جنبش مشروطيت را بر همه مسلمانان واجب ميشمردند. وقتي محمدعلي شاه به سلطنت رسيد (1325ق/1907م)، آخوند اندرزنامهاي براي او فرستاد و او را به رعايت موازين شرع و عدالت و كوشش در راه تأمين استقلال كشور دعوت كرد، اما محمدعلي شاه كه برخلاف تظاهرش به همراهي با مشروطه، قصد حكومت به شيوه استبداد را داشت، سرانجام كار را به بمباران مجلس كشاند. آنگاه آخوند به نبرد خويش برضد وي شدت بخشيد. او حتي كوشيد از نيروي ايرانيانِ آزاديخواهي كه در استانبول ساكن بودند، براي تقويت نبرد با خودكامگي محمدعلي شاه استفاده كند. همچنين وقتي آگاه شد محمدعلي شاه قصد دارد با گرو گذاشتن جواهرات سلطنتي از دولت روسيه وامي دريافت كند، طي تلگرامي براي «انجمن سعادت ايرانيان» كه گروهي از ايرانيان آزاديخواه در استانبول تشكيل داده بودند، از آنان خواست «به توسط سفراء و جرايد رسميه دول معظمه» رسماً اعلام دارند كه به موجب اصلهاي 24 و 25 «نظامنامه اساسي» دولت ايران حق هيچگونه معاهده و استقراض بدون امضاي پارلمان ندارد و نيز جواهرات موجود در خزانه تهران متعلق به ملت ايران است و هرگاه وامي به محمدعلي شاه داده شود، ملت آن را معتبر نخواهد شمرد و در برابر آن مسئوليتي نخواهد داشت. پس از آن آخوند طي اعلاميهاي كه ميرزا حسين تهراني و شيخ عبدالله مازندراني نيز آن را امضا كردند، از مردم ايران خواست از پرداختن ماليات به مأموران محمدعلي شاه خودداري كنند و در سرنگون كردن حكومت او بكوشند. اين سه نفر، همچنين طي اعلاميهاي، از انقلابيون مسلمان قفقاز، تفليس و مناطق ديگر خواستند به كمك انقلابيون تبريز بشتابند و به استبداد قاجاريه پايان دهند.
اسناد وزارت خارجه انگلستان نشان ميدهد دولتهاي روس و انگليس در اين دوران با يكديگر توافق كرده بودند كه به منظور آرام كردن مردم، از يكسو شاه را به قبول نوعي مشروطيت صوري وادارند و از سوي ديگر، همه تلاش خود را براي دور كردن علماي ديني از فعاليت سياسي به كار برند. از اين رو، دو دولت طي يك يادداشت مشترك از آخوند و ساير رهبران مشروطهخواه مقيم عراق خواستند كه فعاليت سياسي خويش را متوقف كنند و رهبران گروههاي مشروطهخواه داخل كشور را به ميانهروي فراخوانند.
«عباس سليمينمين» ميگويد: «يكي از هدفهاي نفوذ تداوم سلطه است. در اينجا كنترل سيستم مهم است كه بيشتر براي تأثيرگذاري در ذهن است. وقتي سلطهگر ميخواهد كشوري را تحت سلطه خود داشته باشد و حرفها و تصميمات او را ديكته كند، خود به شكل مستقيم وارد نميشود بلكه بايد بهگونهاي عمل كند كه مردم تصور كنند مسئولان خودشان هستند كه تصميم ميگيرند. بنابراين دستگاه نفوذ براي او ريلگذاري ميكند و محاسبات ذهني آنها را شكل ميدهد.»
«عباس سليمينمين» ميگويد: «يكي از هدفهاي نفوذ تداوم سلطه است. در اينجا كنترل سيستم مهم است كه بيشتر براي تأثيرگذاري در ذهن است. وقتي سلطهگر ميخواهد كشوري را تحت سلطه خود داشته باشد و حرفها و تصميمات او را ديكته كند، خود به شكل مستقيم وارد نميشود بلكه بايد بهگونهاي عمل كند كه مردم تصور كنند مسئولان خودشان هستند كه تصميم ميگيرند. بنابراين دستگاه نفوذ براي او ريلگذاري ميكند و محاسبات ذهني آنها را شكل ميدهد.»
«نفوذ» از راهبردهاي شناخته شده دشمن براي حضور و نقشآفريني در افكار، اذهان، رفتار و ساختارهاي حكومت و جامعه هدف است. مناسبات بيش از چهار دههاي ايران با آمريكا نشان ميدهد، همواره موضوع نفوذ در دستور كار آنها بوده و در سالهاي اخير نه تنها كاهش پيدا نكرده؛ بلكه تشديد هم شده است، چون دشمن از ذهنهاي آگاه دشمنشناس ايرانيان ضربه جدي خورده است. از خصايص انقلاب اسلامي و رهاوردهاي آن براي مردم ايران، اين است كه انقلاب به دشمنشناسي ايرانيها عمق بخشيد. براي نمونه ما درباره آمريكا به اين شناخت عميق رسيدهايم كه آنها دشمن اصلي ما هستند. همه ملت ما حتي آنهايي كه اين باور را در ابتدا قبول نداشتند، مانند ليبرالها و نهضت آزاديها بر اين باور متفق شدند كه آمريكا دشمن اصلي ماست و امروز اين موضع را حتي در افهام و بيان اصلاحطلباني همانند عباس عبدي شاهد هستيم كه تا ديروز همواره به مذاكره با آمريكا به صورت مستقيم دعوت ميكردند؛ اما امروز با مشاهده بدعهدي و پيمانشكني كاخ سفيد نه تنها شرايط مذاكره با آمريكا را فراهم نميبينند؛ بلكه به احتراز از آن براي حفظ منافع ملي توصيه ميكنند. اين بيداري ذهني اگر واقعي بوده و تداوم داشته باشد، مغتنم و ستودني است؛ چرا كه از كارهاي خطير نفوذ تغيير محاسبات روشنفكران و مسئولان كشور است. امروز در محاسبات بسياري از نخبگان و مسئولان و به تبع آنها در بخشي از جامعه مخاطب آنها دخل و تصرف از سوي دشمن در اين باره صورت ميگيرد تا آنها را به اين جمعبندي برسانند كه ما نميتوانيم مقاومت كنيم و بايد تسليم شويم؛ مانند آن نامهاي كه 127 نفر از نمايندگان مجلس ششم نوشته بودند كه بايد در برابر بوش پسر تسليم بشويم. اين ناشي از وابستگي تشكيلاتي افراد به سازمانهاي بيگانه نيست؛ بلكه ناشي از تأثيرپذيري افكار آنها با تغيير محاسبات ذهني آنها از سوي دستگاه نفوذ است. اولين كاري كه دشمن در نفوذ انجام ميدهد، اين است كه روشنفكر را از فرهنگ خودش دور كرده و او را از داشتههاي فرهنگي و فكرياش منزجر ميكند؛ به گونهاي كه هيچ اعتقادي به توانمندي كشورش و پيشبرندگي اسلام نداشته باشد.
دكتر عباسعلي عظيميشوشتري/ مروري كوتاه بر آيات قرآن و روايات حضرات معصومين(ع) نشان ميدهد اسلام ديني است كه احكام و دستوراتي در مورد مسائل حكومتي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، قضايي و مربوط به اداره صحيح جامعه، روابط بينالمللي، حقوقي و... دارد. بديهي است اجراي چنين احكام و دستوراتي بدون قدرت اجرايي امكانپذير نخواهد بود. بر همين اساس قرآن كريم درباره قدرت يافتن انسانهاي الهي فرموده است: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور.»؛ همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مىدارند و زكات مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند و پايان همه كارها از آن خداست.
آيات مؤيد ضرورت تشكيل حكومت
در ادامه برخي آيات قرآن كه ميتوان از استدلال به آنها ضرورت تشكيل حكومت اسلامي را اثبات كرد آمده است.
1ـ آيات مربوط به قضا: «إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَاحَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا»(نساء/ 58)؛ همانا خدا به شما امر ميكند كه امانتها را به صاحبانش باز دهيد و چون حاكم بين مردم شويد به عدالت داوري كنيد. همانا خدا شما را پند نيكو ميدهد كه خدا شنوا و بيناست.
2ـ آيات مربوط به اجراي حدود: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»(نور/ 2)؛ هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد. همچنين آيه «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يحُارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْيَا وَ لَهُم ْفىِ الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ»(مائده/ 33)؛ همانا كيفر آنان كه با خدا و رسول به جنگ برخيزند و در زمين به فساد كوشند، جز اين نباشد كه آنها را به قتل رسانده، يا به دار كشند و يا دست و پايشان به خلاف يكديگر بِبُرند و يا به نفى و تبعيد از سرزمين (صالحان) دور كنند. اين ذلت و خوارى عذاب دنيوى آنهاست و اما در آخرت به عذابى بزرگ معذب خواهند بود.
دلايل روايي تشكيل حكومت
علاوه بر آنچه در آيات آمده است، در روايات گوناگوني نيز بر ضرورت حكومت، هم در عصر حضور و هم در عصر غيبت، تأكيد شده است كه در ادامه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
روايت «فضل بن شاذان» از امام رضا(ع): امام رضا در جواب پرسشكنندهاي كه از چيستي جعل اولي الامر و چرايي تبعيت انسان از او پرسيد به لزوم و چرايي حكومت پاسخ دادند. مهمترين مؤلفههايي كه در بيان حضرت وجود دارد و بر ضرورت حكومت دلالت ميكند عبارت است از؛
ـ اجراي قوانين الهي و جلوگيري از تعدي و تجاوز افراد به يكديگر: امام در اين كلام ميفرمايند: «... مردم بر طريقه معين نميروند و نميمانند و قوانين الهي را بر پا نميدارند؛ مگر در صورتي كه فرد (يا قدرت) اميني براي پاسداري بر ايشان گماشته شود كه عهدهدار اين امر باشد و نگذارد پا از دايره حقشان بيرون نهند، يا به حقوق ديگران تجاوز كنند؛ زيرا اگر چنين نباشد و شخص و قدرت بازدارندهاي نباشد، هيچ كس لذت و منفعت خويش را كه با فساد ديگران ملازمه دارد، رها نميكند.»
ـ برقراري نظم و حاكميت قانون: امام اين چنين به اهميت نظم و لزوم حاكميت قانون اشاره ميكنند: «... ما هيچ يك از ملتها و فرقهها و پيروان مذاهب را نميبينيم كه جز بدون وجود يك برپا دارنده نظم و قانون و زمامدار و حاكم توانسته باشد باقي و پايدار بماند و به حيات خود ادامه دهد؛ زيرا براي ساماندهي و گذران امور معنوي و مادي خود ناگزير از داشتن حكومت و زمامدار ميباشند.»2
ـ حفظ موجوديت جامعه و تماميت ارضي كشور و برپايي نماز جمعه و جماعت: امام در ادامه ميفرمايند: «بنابراين در حكمت و خداي حكيم روا نيست كه مردم يعني آفريدگان خويش را بيرهبر و سرپرست رها كند؛ زيرا خداوند ميداند كه به وجود چنين شخصي نياز است و موجوديتشان جز به وجود وي قوام و استحكام نمييابد و به رهبري اوست كه با دشمنان خود ميجنگند و در آمد عمومي را ميان خود تقسيم ميكنند و نماز جمعه و جماعت بر پا ميدارند و دست ستمگران را از حريم حقوق مظلومان كوتاه ميكنند.»3
- حفظ دين و جلوگيري از انحراف در آن: در ادامه اين روايت طولاني، امام(ع) به نقش حاكم و ضرورت وجود او در حفظ دين و جلوگيري از بدعتها اشاره دارد: «علت ديگر اين است اگر خداوند براى ملت، امام و سرپرستي امين و پاسدارى امانتدار قرار ندهد، دين و احكام اسلامى (كه ضامن تكامل و سعادت بشر است) به فرسودگى و كهنگى كشيده خواهد شد و كمكم از بين خواهد رفت و سنتها و احكام الهى تغيير مىيابد و بدعتگزاران مطالبى بر آن مىافزايند و ملحدان و بىدينان چيزى از آن كم مىكنند و آن را به نام دين و رنگ اسلامى به خورد جامعه اسلامى مىدهند؛ زيرا مردم از نظر آگاهى و شناخت (نسبت به مسائل دينى) كامل نيستند و نياز به آموزش و فراگيرى دارند. از طرف ديگر داراى افكار و آراي مختلف و هواها و خواستههاى متفاوتى هستند؛ (در نتيجه آرا و برداشتهاى متفاوتى خواهند داشت)؛ پس اگر سرپرست و نگهبانى براى اسلام و احكام آن، كه پيامبر(ص) آورده است، قرار ندهند هم مردم فاسد مىشوند، آن چنان كه بيان شد و هم شرائع آسمانى و سنتها و احكام و ايمان (و عقايد) دگرگون خواهند شد و نتيجه اين تغييرات، فساد و تباهى همه بشريت خواهد بود.»4 در اين بخش ضرورت وجود امام براى جامعه و زيانهاى نبود امام و سرپرست مورد توجه امام هشتم(ع) قرار گرفته است كه عبارتند از:
الفـ فرسوده شدن مكتب و دين، كه خود معلول چند چيز مىتواند باشد:
ـ جهل و بىخبرى؛ وقتى حكومت اسلامي نباشد، مردم از اصول و مبانى مكتب بىاطلاع خواهند ماند، در نتيجه مكتب كمكم به فراموشى سپرده مىشود.
ـ عمل نكردن به دستورات دين: آنگاه كه حكومت اسلامي در جامعه حضور عينى نداشته باشد، به دستورات دين هم عمل نمى شود.
ـ رشد يافتن عوامل فساد و بىتفاوتكننده به دين و احكام اسلامى: نبود حكومت اسلامي سبب رشد عوامل فساد مىشود. مجموع اين سه عامل، فرسودگى دين و مكتب را در پى خواهد داشت.
بـ دگرگونى احكام الهى: جامعهاى كه حكومت اسلامي نداشته باشد، مكتب و دين آن مورد هجوم گروههاى گوناگوني قرار خواهد گرفت. بدعتگذاران و آنهايى كه با توجيهات غلط و ناروا بر دين مطالبى مىافزايند و هواپرستان با پيش داورىها و عدم تخصصها به سراغ قرآن و روايات مىروند و هرگونه كه خواستهاى قلبى و گروهى آنها اقتضا كند دين را تفسير و توجيه مىكنند و ملحدان نيز راه حذف مطالب و مفاهيم دينى را در پيش خواهند گرفت.
پينوشتها
1ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404، ج 6، ص 60.
2ـ همان.
3ـ همان.
4ـ همان، ص61ـ 60.
شهاب زماني/ فراز و فرود سرگذشت ريزشهاي انقلاب اسلامي پندآموز و عبرتانگيز است. عبدالله نوري كه روزگاري به دليل پيروي از امام خميني(ره) و رهبري انقلاب، از نگاه رسانههاي بيگانه مستحق هرگونه توهين و دشنام بود، به يكباره به قهرمان اين رسانهها تبديل شد. او خود در يك دورهاي در جمع همكاران خويش از اينكه روزي خداي ناخواسته به عامل رسانههاي بيگانه بدل شود، به شدت بيمناك بود: «يك وقت جوري نشود كه ببينيم كه حرفهاي راديوهاي بيگانه با حرفهاي ما جور در بيايد. من بالاتر از اين بيان ميكنم كه نكند راديوهاي بيگانه را ما تغذيه كنيم و آنها نطق ما را بگذارند، نوشتهها و مصاحبههاي ما را بگذارند و بخوانند...»1 اما از اين اظهارات زمان زيادي نگذشت كه روزنامه «نيويوركتايمز» از وي به عنوان «مارتين لوتر انقلاب ايران» و اصلاحگر ديني ياد كرد و نوشت: «زنداني شدن عبدالله نوري ميتواند به شورشهايي كه سقوط حكومت سلطنتي را به دنبال داشت منجر شد». روزنامه «الشرقالاوسط» چاپ لندن از نوري به عنوان شخصيتي كه راه را براي پايان دادن «خمينيسم» هموار كرده است، نام برده و چند روز بعد نسخه چاپ بيروت آن از نوري به عنوان «بوريس يلتسين» ايران نام ميبرد2 تا نوري خود مصداق نگرانيهاي روزگار انقلابي دو آتيشه بودناش شود.
دفاع و گفتههاي نوري در دادگاهي كه به فرمان امام و بر اساس اصل 110 قانون اساسي تشكيل شده بود؛ خوراك تبليغي دشمنان غربي و ضد انقلاب عليه رهبران كشور و نظام مقدس جمهوري اسلامي شده بود، چنانكه روزنامه «سالزبورگ ناخريشتن» اتريش با اشاره به دفاعيات نوري در دادگاه در تأملبرانگيزترين تحليل خود نوشت: «نوري بر مقدسترين تابوهاي جمهوري اسلامي انگشت نهاد. او مشروعيت دادگاه روحانيت را انكار كرد و بدين ترتيب جسارتي كرد كه تا پيش از آن، شجاعترين اصلاحطلبان هم نكرده بودند. او ميراث خميني يعني تأسيس دادگاه خارج از قانون اساسي را زير سؤال برد.»3
در روزهايي كه جلسات رسيدگي به اتهامات نوري در دادگاه ويژه روحانيت در حال برگزاري بود و دفاعيات جنجالبرانگيز وي دشمن را به بهرهبرداري از داخل اميدوار كرده بود، رهبر معظم انقلاب، ضمن تقبيح كار فريبخوردگان داخلي همگان را به ماهيت دشمن اصلي متوجه كردند و فرمودند: «اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاي دارند، بعضيها كينهاي دارند، بعضيها گلهاي از كسي دارند؛ براي خاطر دستمالي، قيصريه را آتش ميزنند؟... هر آدم عاقلي تا ديد دشمن دارد برايش كف ميزند، بايد به فكر فرو برود و بگويد من چه غلطي كردم.»4
روز 12 آبان 1381 كشته شدن برادر نوري در جاده تهرانـ شمال اسباب آزادي وي از زندان را به دليل نامهنگاري نمايندگان اصلاحطلب مجلس ششم به رهبري فراهم كرد. نوري مدتي روزه سكوت گرفت و در سالهاي 1380 و 1384 به حمايت از خاتمي، معين و هاشميرفسنجاني در انتخابات رياستجمهوري تن نداد؛ اما در آستانه انتخابات دهم رياستجمهوري شايعه حضور وي مطرح شد كه دو پيششرط را براي نامزدي خود تعيين كرد؛ اول اينكه اصلاحطلبان روي كانديداتوري واحد وي اجماع كنند و ديگر اينكه در صورت ردّ صلاحيت وي از سوي شوراي نگهبان نامزد ديگري به جاي او اعلام نكنند. در نهايت با اعلام نامزدي عارف، كروبي و ميرحسين موسوي، حضور نوري در انتخابات منتفي شد. نوري كه بعد از گذراندن دوران كوتاه محكوميتش بسيار محتاط شده بود در كوران فتنه 88 سكوت معناداري كرد اما بعد از خوابيدن آتش فتنه به ديدار خانوادههاي محكومان فتنه رفت.
منابع
1ـ علي فائز، رقصنده در باد(2)، سايت عماريون، 31/4/1391.
2ـ محمدعلي الفتپور، بازگشت از نيمه راه، ص 102.
3ـ همان.
4ـ متن كامل خطبههاي نماز جمعه تهران به امامت آيتالله خامنهاي، 26/9/1378.