دكتر «شهريار زرشناس» گفت: «انقلاب اسلامي در دل جهان به ‌هم‌ پيوسته‌اي رخ داد كه ذيل غرب مدرن قرار داشت. اين جهان به‌ قدري به ‌هم ‌پيوسته بود كه هر گوشه‌اي از آن را كه به هم مي‌زديد، كل سيستم به هم مي‌خورد. انقلاب اسلامي در خود ايران هم در دل فرماسيون غرب‌زدگي شبه‌مدرن شكل گرفت؛ بنابراين انقلاب از لحظه‌ اول در هر دو مقياس جهاني و داخلي، توسط يك جهان متخاصم احاطه شده بود. اين جهان به ‌درستي درك كرده بود كه انقلاب قصد دارد همه‌ امور را تغيير دهد.»

بررسي انديشه سياسي آخوند خراساني‌ـ 3

فتح الله پريشان/ بدون ترديد، هر انديشمند سياسي در بستر و زمينه‌‌هاي عيني زمانه خويش نظريه‌‌پردازي مي‌كند. به عبارت ديگر، مباني فكري و نظري هر انديشمند كه بيان‌كننده نحوه نگرش او به جهان و مسائل آن است، ريشه‌‌ها و اساس انديشه‌‌هاي او را در حوزه‌‌هاي گوناگون معرفتي مي‌‌سازد. مراد از زمينه‌‌هاي عيني انديشه‌‌پردازي، مؤلفه‌هايي مانند «زمينه‌‌هاي تربيت و رشد خانوادگي»، «رشد و تربيت محيطي»، «اجتماعي»، «سياسي» و «شرايط بين‌‌المللي» است كه انديشه‌پرداز در آن زندگي مي‌كند. زمينه‌هاي محيطي، اجتماعي و سياسي در ايجاد و توليد معناهاي گوناگون از مفاهيم مطرح شده در منظومه فكري يك انديشمند تأثيرگذار است و به تبع آن موجب بروز اختلاف در ديدگاه‌ها و انديشه‌هاي يك انديشمند با انديشمند و نظريه‌‌پرداز ديگر مي‌‌شود. بر اين اساس، نبايد در تحليل پديده‌هاي اجتماعي و سياسي، از حضور عوامل مهمي مانند عوامل محيطي، خانوادگي، اجتماعي، سياسي و بين‌المللي زمانه انديشمند غافل شد؛ از اين رو، در اين مطلب به اجمال مي‌خواهيم بسترها و زمينه‌هاي انديشه‌پردازي سياسي و اجتماعي آخوندخراساني را به عنوان يكي از رهبران بزرگ انقلاب مشروطيت ايران بررسي كنيم. اهميت اين موضوع زماني بيشتر مشخص مي‌شود كه بدانيم بسياري از محققان گفته‌اند اگر آخوندخراساني مانند شيخ شهيد فضل‌الله نوري از نزديك و در ايران رهبري و هدايت نهضت مشروطه را بر عهده مي‌گرفت، چه بسا واقعيت‌هاي تاريخي ديگري غير از آنچه امروز در دست ماست رقم مي‌خورد. از سوي ديگر، انديشه و عمل سياسي آخوند در آن مقطع مهم از تاريخ مبارزات مردم ايران گاهي در كش و قوس‌هاي سياسي به موضوع و محل اختلاف جريان‌ها و افراد سياسي نيز تبديل مي‌شد.

آخوند ملامحمدكاظم خراساني، به عنوان رهبر اصلي انقلاب مشروطه و علمدار مشروطيت در حوزه نجف، به رغم سكوت يا مخالفت برخي ديگر، به طرفداري از مشروطيت پرداخت و براي تثبيت آن، به طور جدي وارد عمل شد؛ در حالي كه ايشان به مشروطيت، به چشم حكومتي كامل و دلخواه نمي‌نگريست، بلكه آن را وسيله‌‌اي براي تجديد مظالم حكام جبار مستبد مي‌‌دانست و تا آنجا كه مي‌‌توانست براي تخلف نكردن قوانين حكومت مشروطيت از احكام شريعت حقه جعفري مي‌كوشيد؛ براي نمونه، وي در تقريظي (ستايشي) كه بر كتاب تنبيه‌الأمه مرحوم ميرزاي نائيني داشت، لزوم اخذ قوانين اداره مملكت را از احكام شرع ‌انور اعلام داشت و دستور داد همواره پنج فقيه تراز اول به تعيين مرجع تقليد عصر در مجلس شورا، حاضر و ناظر وفق مصوبات آن با احكام شريعت باشند. در همين راستا، خود براي اولين بار پنج نفر از فقهاي بنام آن عصر ايران را، كه «سيدحسن مدرس» يكي از آنان بود، تعيين كرد و به مجلس فرستاد.

همچنين، ايشان در ابتداي حكومت محمدعلي شاه و ظهور علائم استبداد رأي او، اندرزنامه‌اي براي وي فرستاد و او را به رعايت موازين شرع و عدالت و كوشش در راه تأمين استقلال كشور دعوت كرد. چون شاه خودكامه علي‌رغم نصايح آخوند كمر به هدم بناي آزادي و قتل آزاديخواهان بست، آخوند خراساني همراه با فتوا به وجوب مشروطيت و تحريم پرداخت ماليات به مأموران دولت استبداد، حكم به خلع محمدعلي شاه از سلطنت داد.

اما پاسخ به اين پرسش كه اساساً به چه زمينه‌هاي فكري، سياسي و اجتماعي مي‌توان اشاره كرد كه در شكل‌گيري و جهت‌دهي افكار و انديشه سياسي آخوند خراساني مؤثر بوده‌اند مي‌تواند ما را در بازخواني عواملي كه سبب شدند آخوند آن گونه فكر كند و متمايز از ساير علما وارد عمل شود كمك كند. در پاسخ به اين مسئله، بايد توجه داشت زمينه‌هاي «فكري»، «فرهنگي» و «اقتصادي» در دو عرصه عوامل داخلي و خارجي آن در ظهور و بروز انديشه سياسي يك انديشمند و مصلح و نحوه مواجهه وي با مشكلات و دردها تأثير مي‌گذارد. در ارتباط با عوامل فكري و فرهنگي، در عرصه داخلي بايد به دو محور «علاقه‌مندي به آموزه‌‌هاي اسلامي» و «پذيرش مرجعيت علماي ديني» و در عرصه زمينه‌‌هاي خارجي به سه محور «درخواست حكومت قانون به تقليد از اروپا»، «شكست روسيه از ژاپن» و «انقلاب روسيه» اشاره كرد. در ارتباط با عوامل اقتصادي بايد به سه محور عمده، يعني «سلطه اقتصادي بيگانگان بر بازرگاني ايران»، «واگذاري امتيازات به بيگانگان (با ذكر چهار مصداق: قرارداد رويتر، تالبوت (رژي يا همان تنباكو)، شيلات شمال و گمركي ايران و روس)» و «وام‌هاي دريافتي» اشاره كرد. اين زمينه‌ها بايد به صورت مفصل بحث و بررسي شود تا ميزان تأثيرگذاري هر يك در تكوين تفكر و شخصيت اجتماعي و مبارزاتي آخوند و چگونگي ورود وي به معركه مشروطيت ايراني كه مصافي با روشنفكري غربي فعال در كشور نيز بود ارزيابي شود. در همين ايام علماي نجف تحت رهبري آخوند گويي خود متوجه تأثير اين زمينه‌ها به ويژه بعد مسافت از ايران شده و تصميم گرفتند به منظور كسب آگاهي بيشتر از كيفيت نبرد مشروطه‌خواهان ايران و شرايط كار و نيز رهبري مشروطه‌خواهان از نزديك، دسته‌جمعي به ايران سفر كنند؛ اما وقتي به كربلا رسيدند آگاهي يافتند كه نيروهاي سپهسالار تنكابني و سردار اسعد بختياري تهران را اشغال كرده و محمدعلي شاه را از پادشاهي بر كنار ساخته‌اند.

فراز و فرود سيدمحمد خاتمي‌ـ 1

شهاب زماني/ در روند بررسي ريزش‌هاي انقلاب اسلامي، از ميان افرادي كه روزگاري در مسير انقلاب و نظام اسلامي قرار داشتند و در كسوت مسئوليت‌هاي تأثيرگذار ايفاي نقش كرده‌اند، به ايستگاه بررسي فراز و فرود زندگي سياسي و فكري حجت‌الاسلام «سيدمحمد خاتمي»، رئيس‌جمهور دولت موسوم به اصلاحات رسيده‌ايم. تأملي در سرگذشت اجتماعي، فرهنگي و سياسي وي واجد درس‌ها و عبرت‌هايي است كه به بيان حضرت علي(ع) اگر خوب درس‌آموزي كنيم، مي‌توانيم اميدوار به ممانعت از تكرار حوادث تلخ تاريخ و ساختن آينده‌اي بهتر باشيم.

سيدمحمد خاتمي در سال 1322 در شهر اردكان يزد به دنيا آمد. پدرش «سيدروح‌الله خاتمي» مؤسس حوزه علميه اردكان و از روحانيون نيكنام، مبارز و مردم‌گرا بود. همچنين امامت جمعه شهرستان اردكان را نيز بر عهده داشت. خاتمي در سال 1353 با زهره صادقي(خواهرزاده امام موسي صدر) ازدواج كرد. وي در سال 1340 پيش از اخذ ديپلم به شوق تحصيل در معارف ديني وارد حوزه علميه قم شد. همچنين به مدت چهار سال ضمن مبارزات سياسي در سال‌هاي 1341 و 1342 در حوزه علميه مقدمات و سطح را فرا گرفت و در سال 1344 هم‌زمان با دروس حوزوي براي تحصيل در رشته «فلسفه غرب» وارد دانشگاه اصفهان شد و به عضويت هيئت مديره انجمن اسلامي دانشجويان درآمد. وي نماينده نخستين مجلس شوراي اسلامي از حوزه انتخاباتي اردكان بود.

رهبر كبير انقلاب در 28 آبان ماه 1359 خاتمي را به سمت سرپرستي مؤسسه مطبوعاتي و انتشاراتي كيهان منصوب كرد. خاتمي عمده مباحث خود را در كيهان به مسئله ولايت فقيه معطوف كرده بود. ميرحسين موسوي به عنوان نخست‌وزير در 17 اسفند ماه سال 1361، خاتمي را براي وزارت ارشاد به مجلس معرفي كرد و وي با 121 رأي موافق از مجموع 169 رأي توانست به اين سمت برسد. خاتمي تصدي اين وزارت را در كابينه دوم موسوي و نيز دوره اول علي‌اكبر هاشمي‌رفسنجاني تكرار كرد. از همكاران خاتمي در دوران وزارتش مي‌توان به عيسي سحرخيز، محمدعلي ابطحي، مصطفي تاج‌زاده، محسن امين‌زاده، علي‌اصغر فرامرزيان، مرتضي حاجي، علي مزروعي، محمد ملازم، فيض‌الله عرب‌سرخي، سعيد پورعزيزي و مرحوم احمد بورقاني اشاره كرد.

بررسي احوالات افراد و جريان‌هاي مؤثر سياسي حاكي از اين واقعيت است كه يكي از عوامل انحراف از مسير نظام اسلامي دلباخته بودن و شيفته بودن به ديگر فرهنگ‌ها، به ويژه فرهنگ ضاله غرب است. آيت‌الله «خزعلي» خاطره قابل تأمل و جالبي از انتصاب خاتمي به سمت وزارت ارشاد نقل مي‌كند كه شنيدن آن خالي از لطف نيست: «در زماني كه خاتمي به سمت وزارت ارشاد منصوب شد، براي عرض تبريك به خدمت آيت‌الله خاتمي(پدر محمد خاتمي) رفتيم كه با ناراحتي ايشان مواجه شديم. ايشان گفت خطرناك است. پسر من غرب‌زده است».

خاتمي در سوم خرداد سال 1371 پس از درگيري با منتقدانش، با انتشار نامه‌اي اعتراض‌آميز از كابينه هاشمي استعفا داد. پس از چند ماه از اين واقعه به سمت مشاور رئيس‌جمهور و رئيس كتابخانه ملي منصوب شد و در سال 1375 با حكم رهبر معظم انقلاب به عضويت شوراي عالي انقلاب فرهنگي درآمد. پس از استعفاي وي از كيهان و بسته شدن كيهان فرهنگي، متصديان آن نيز استعفا دادند و دسته جمعي مجله كيان را منتشر كردند. خاتمي و همفكرانش براي بيان افكار خود و دوستان‌شان به دنبال مجوزي براي نشريه «آيين» بودند. در آن زمان برخي افراد حلقه كيان همراه با خاتمي گروه «آيين» را تشكيل دادند. اگرچه اين نشريه تا سال 1382 هيچ‌گاه منتشر نشد، جلسات هفتگي اعضا و همكاران‌شان در دوران وزارت با موضوعاتي از قبيل «جامعه مدني»، «مردم‌سالاري ديني» و «حقوق بشر» در منزل اعضا بررسي مي‌شد. شخصيت ‌محوري اين جلسات و حلقه‌ها شخص سيدمحمد خاتمي بود. گفتمان معروف به «دوم خردادي» نيز از ميان همين حلقه‌ها سر و سامان گرفت. شعار «جامعه مدني» كه شعار اصلي سيدمحمد خاتمي در سال‌هاي 1376 تا 1384 نيز نتيجه همين نشست‌ها بود.

حجت‌الاسلام «سيدمحمود نبويان» از شاگردان حضرت آيت‌الله «محمدتقي مصباح‌يزدي» و دانشيار گروه فلسفه مؤسسه امام خميني است. وي در دوره نهم مجلس از اعضاي فراكسيون اصولگرايان مجلس بود. او افزون بر فعاليت سياسي مستمر، مقالات، مناظرات گوناگون و كتاب‌هاي متنوعي نيز در باب فلسفه و دين تأليف و به بازار نشر عرضه كرده است. به اعتقاد دكتر نبويان «امروز قوي‌ترين مخالف انديشه اسلامي كه به دشمني همه‌جانبه با آن برخاسته، انديشه مدرن است؛ از اين رو، فهم درست انديشه مدرن براي مؤمنان به مكتب نوراني اسلام ضروري است و بدون شناخت از انديشه مدرنيته، نمي‌توان درصدد مقابله صحيح با آن برآمد و از انديشه اسلامي دفاع كرد». وي كتاب «جستارهايي در باب دين و دنياي مدرن» را در سال 1388 از سوي انتشارت پرتو ولايت/ مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني تأليف و منتشر كرد. در اين كتاب سعي شده است كه انديشه مدرن در برخي ابعاد معرفي شود و پس از آن مقايسه اجمالي ميان آن انديشه اسلامي و انديشه مدرن صورت بگيرد.

اين كتاب از يك مقدمه و ده بخش تشكيل شده كه در بخش اول، انديشه مدرن و تضاد آن با انديشه اسلامي به اجمال بيان شده است. در بخش دوم مؤلفه مهم جهان‌بيني مدرن، يعني اومانيسم بررسي و تعارضش با انديشه توحيدي تبيين شده است. در بخش سوم به انديشه سياسي مدرنيته، يعني ليبراليسم پرداخته شده است. بخش چهارم به روح انديشه مدرن، يعني سكولاريسم و تأثير آن در فهم دين پرداخته و بيان شده است كه سكولار كردن دين به حذف و نابودي دين مي‌انجامد. از آنجا كه در انديشه مدرن علوم تجربي تنها علم خوانده شده و ملاك علوم فقط تجربه قرار گرفته، در بخش پنجم و ششم به تبيين و بررسي اعتبار و ارزش علوم تجربي پرداخته شده است. مؤلف تأثير سكولار بر يكي از مفاهيم اساسي دين، يعني وحي را كه با عنوان تجربه ديني مطرح شده است در سه بخش بررسي و با دليل، بطلان آن را از دو منظر عقلي و نقلي اثبات كرده است. در بخش پاياني كتاب نيز رويكرد سكولار و مدرن به حقوق زن، كه يكي از شكل‌هاي آن با عنوان فمينيسم در دنياي حاضر مطرح است بررسي شده است.

ماهيت‌شناسي و نحوه استمرار انقلاب اسلامي‌ - 53

دكتر عباسعلي عظيمي‌شوشتريتاكنون حدود شش شماره از مطالب اين ستون به منظور تبيين مسئله مهم لزوم تشكيل حكومت در عصر غيبت به مخاطبان گرامي تقديم شده است. در مطلب گذشته، به دو روايت از امام رضا(ع) و اميرالمؤمنين(ع) درباره لزوم تشكيل حكومت استناد شد. اكنون علاوه بر تمسك به دو روايت ديگر و مرور سيره پيامبر اكرم(ص) در اين باره، دلايل اختصاص يافتن ولايت و حكومت جامعه اسلامي در عصر غيبت معصوم(ع) به فقيه اسلام‌شناس و آگاه به زمانه، مدير و مدبر را نيز تشريح خواهيم
كرد
.

 

شرايط رهبر سياسي

اميرالمؤمنين در خطبه 131 نهج‌البلاغه اين چنين به شرايط رهبر سياسي اشاره مي‌كند: «همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت‌ها و احكام مسلمين، ولايت و رهبرى يابد و امامت مسلمين را عهده‌دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد، و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند، و ستمكار نيز نمى‌تواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاى آنان را قطع كند و نه كسى كه در تقسيم بيت‌المال عدالت ندارد، زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل مى‌كند و گروهى را بر گروهى مقدّم مى‌دارد، و رشوه‌خوار در قضاوت نمى‌تواند امام باشد زيرا كه براى داورى با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال، و حق را به صاحبان آن نمى‌رساند و آن كس كه سنت پيامبر صلّى الله عليه و آله را ضايع مى‌كند لياقت رهبرى ندارد زيرا كه امت اسلامى را به هلاكت مى‌كشاند.»1

روايت اميرالمؤمنين در جواب خوارج

لزوم تشكيل حكومت براي اجراي احكام الهي آنقدر اهميت دارد كه اميرالمؤمنين علي (ع) در جواب خوارج كه شعار «لاحكم الا لله» را سر مي‌دادند، مي‌فرمايند حكومت فاجر از بي حكومتي و هرج و مرج بهتر است: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»2

 

عملكرد پيامبر اسلام

پيامبر گرامي اسلام زماني موفق شدند همه احكام اسلام را اجرا كنند و نظم سياسي و روابط اجتماعي مورد نظر اسلام را بر جامعه حاكم كنند كه به مدينه مهاجرت كردند و در آنجا حكومتي تمام عيار تشكيل دادند و در بدو ورود عهدنامه‌اي را تصويب كردند كه در آن تمام حقوق و تكاليف مردم و حتي اقليت‌هاي ديني و بردگان نيز معين شد3 و به برقراري روابط صلح‌آميز با همسايگان اقدام كردند و پيامبر معاهدات متعددي را با آنها منعقد كرد.4 ارتش تشكيل دادند و مقررات كيفري اسلام را اجرا كردند و يك باره در چهره حاكمي قدرتمند و مقتدر و در عين حال محبوب ظاهر شدند كه حمايت وسيع مردمي را با خود داشتند و هرجا ضرورت داشت خواستار بيعت آنها مي‌شدند.5 همچنين نمايندگان و فرمانداران خود را به استان‌هاي تحت امر خود اعزام مي‌كرد.6

ده‌ها روايت ديگر درباره ضرورت حكومت وجود دارد كه به همين مقدار بسنده مي‌كنيم. نكته‌اي كه در تمام اين روايات به چشم مي‌خورد اين است كه در هيچ يك چنين ضرورتي را به زمان و دوره يا عصر خاصي منحصر نكرده‌اند. بلكه بر ويژگي‌هاي ذاتي انسان تكيه كرده و مقتضاي ذات او را وجود حكومت گرفته‌اند. حال اگر اين روايات را در كنار اطلاق ادله مربوط به اجراي تمامي احكام اسلام در تمام دوران‌ها قرار دهيم، ضرورت تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت روشن و مبرهن مي‌شود. حال كه روشن شد جامعه به ناچار در عصر غيبت نيز مانند عصر ظهور نيازمند حكومت اسلامي براي اجراي احكام اسلام است، اين پرسش مطرح مي‌شود كه چه كسي واجد صلاحيت حكمراني و تصدي حكومت اسلامي در عصر غيبت امام معصوم (ع) است؟

 

ولايت فقيه در عصر غيبت

در اين موضوع كه انقلاب اسلامي، حكمراني در عصر غيبت را متعلق به فقيه مي‌داند؛ كسي ترديدي ندارد و بر اساس آنچه كه قبلاً بيان شد، در مقدمه قانون اساسي تصريح شده است كه علت قيام و انقلاب مردم، طرح حكومت اسلامي بود كه از سوي امام خميني(ره) ارائه شد. اين طرح بر پايه اصل ولايت فقيه است و قانون اساسي وظيفه خود را در تحقق اين خواست انقلاب اسلامي بيان كرده است؛ بنابراين در اصل پنجم تصريح مي‌كند: «در زمان غيبت حضرت ولي‌عصر(عج) در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه ‌عادل، باتقوا، آگاه به زمان‌، شجاع‌، مدير و مدبر است كه طبق اصل‌ يكصدوهفتم عهده‌دار آن مي‌گردد». در اينجا دو سؤال مطرح مي‌شود: اول اينكه، چه ادله‌اي براي اختصاص ولايت به فقيه در عصر غيبت وجود دارد؟ و دوم اينكه، مبناي فقهي حاكميت ولي فقيه چيست؟ پاسخ به اين دو پرسش زاويه ديد انقلاب اسلامي را هم به ولايت فقيه، هم به مباني مشروعيت او و هم پيرامون قلمرو اختيارات ولي فقيه روشن مي‌كند. اين دو پرسش را در شماره‌هاي آينده به صورت مبسوطي پاسخ خواهيم داد.

پي‌نوشت‌ها:

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ، فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّة.».

«براى مردم حاكمى لازم است چه نيكوكار و چه بدكار، كه مؤمن در عرصه حكومت او به راه حقش ادامه دهد و كافر  از زندگى بهره‌مند گردد، و خدا هم روزگار مؤمن و كافر را در آن حكومت به سر آرد و نيز به وسيله آن حاكم غنائم جمع گردد، و توسط او جنگ با دشمن سامان گيرد و راه‌ها به سبب او امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نيكوكار راحت شود، و مردم از شرّ بدكار در امان گردند. (نهج البلاغه خطبه 40)

محمد حميدالله، مجموعة الوثائق السياسية، قاهره: مكتبة الثقافة الديني، بي‌تا، ص 7ـ1.

عباسعلي عظيمي‌شوشتري، حقوق قراردادهاي بين‌المللي در اسلام، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378، ص 35ـ34.

ابن هشام، سيره پيامبر اسلام، هاشم رسولي محلاتي، كتابفروشي اسلاميه، بي‌تا، ج اول، ص 286ـ280.

محمدبن‌جرير طبري، تاريخ الرسل والملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دارالمعارف، مصر، 1962، ج3، ص318.