شايد تاكنون اهل بيت(ع) هيچ يك از حوايج دنيوي ما را برآورده نكرده باشند. اگر چيزي هم رخ داده، تقدير و مقدر ما بوده است و ما خيال كرده‌ايم كه برآورده شده است؛ چون آنها دلسوز ما هستند و مي‌دانند دنيا به صلاح ما نيست. در حقيقت همه تلاش آنها اين بوده است كه دل ما را از دنيا بكنند و به سوي بهشت و آخرت سوق دهند؛ آن وقت ما به زور دعا و توسل مي‌خواهيم در را بشكنيم و خود را به آتش بيندازيم و آنها نمي‌گذارند.

ريشه‌هاي طوبي، حاج محمداسماعيل دولابي

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: دورترين و زننده‌ترين افراد در نزد تو بايد كساني باشند كه بيشتر در جست‌وجوي عيوب مردم‌ هستند. در همه مردم كاستي‌هايي وجود دارد و شايسته‌ترين افراد پوشاننده‌ترين آنان است. هرگز مباد كه از عيبي كه بر تو پنهان است، پرده برگيري كه مسئوليت تو پاك‌سازي زشتي‌هاي نمايان است. خداوند در مورد آنچه از چشم‌ها پنهان است حكم مي‌كند؛ پس تو هر چه مي‌تواني زشتي‌هاي افراد را پنهان دار.

(نهج‌البلاغه، نامه53)

اصطلاحات مجازي‌ـ 21

محمدصالح نادري / همه ما در كودكي خود حداقل براي يكبار دوستي خيالي را تصور كرده‌ايم كه در ذهن و فكر ما بوده ‌است، با او حرف زده‌ايم و برايش اسم گذاشته‌ايم. اگر چنين كاري كرده‌ايد، شما از همان كودكي واقعيت مجازي و واقعيت افزوده را تجربه كرده‌ايد! اين دو مفهوم مستقل، با يكديگر شباهت دارند و به معناي تلاش انسان براي ارتقاي محيط اطرافش بدون دخالت فيزيكي در آن هستند. در ادامه با اين دو مفهوم بيشتر آشنا مي‌شويم.

واقعيت مجازي دريچه‌اي به دنياي ديجيتالي است. در واقعيت مجازي، كاربر با محيطي تعامل مي‌كند كه درك وي از آن محيط بر اساس داده‌هاي حقيقي نيست. حقيقي نبودن به معناي صحيح نبودن نيست، بلكه منظور واقعي نبودن است. راه ارتباط كاربر با دنياي مجازي با ابزاري خاص ايجاد مي‌شود؛ مانند عينكي كه روي چشم و سر كاربر قرار گرفته و ديد او از دنياي واقعي را مي‌گيرد و كاربر، حاضرِ غايب در جمع مي‌شود! يعني جسمش در آن مكان است؛ اما ديد، فكر و واكنش‌هايش مربوط به محيط ديگري است. وسيله مورد نياز ديگر براي واقعيت مجازي صفحاتي مانند «تردميل» است؛ با اين تفاوت كه در همه جهت‌ها قابليت گردش دارد. تركيب اين صفحات و عينك‌ها، كاربر را كاملاً از محيط خارج مي‌كند و دنيايي خيالي را پيش‌ رويش قرار مي‌دهد.

آنچه ما از واقعيت مجازي ديده‌ايم، تفريح و سرگرمي است. حتماً در شهربازي‌ها و مكان‌هاي تفريحي، افرادي را ديده‌ايد كه وسيله‌اي به چشمان خود زده‌ و از ترس فرياد مي‌زنند! آنها خود را به صورت مجازي در محيطي ترسناك مي‌بينند؛ اما واقعيت مجازي تنها تفريح و سرگرمي نيست. يكي ديگر از كاربردهاي آن كه شايد ديده‌ باشيد، زيارت‌هاي مجازي است. فيلم‌هاي سراسرنما كه اگر با عينك تماشا كنيد و در آن محيط قدم بزنيد، گويا واقعاً به آن مكان مقدس رفته‌ايد. اين كاربرد در موقعيت‌هاي ديگر هم استفاده مي‌شود؛ مانند شرايطي كه در آن توريست‌ها بدون هيچ هزينه‌اي مي‌توانند بناهاي تاريخي كشورهاي ديگر را مشاهده كنند. يا شخصي كه مي‌خواهد خانه خود را بفروشد، كافي است فايل مجازي خانه را به خريدارها بدهد و آنها بدون آمدن به خانه و ايجاد مزاحمت، آنجا را براي خريد بررسي كنند. در ادامه به كاربردهاي مهم‌تر مي‌پردازيم. درمان يكي از زمينه‌هايي است كه واقعيت مجازي مي‌تواند نقش مهمي در آن داشته باشد. بيماري را تصور كنيد كه نيازمند عمل جراحي است و دكترها به دليل احتمال زياد ناموفق بودن عمل، دست از اين كار كشيده‌اند. با استفاده از حسگرهاي سه‌بعدي مي‌توان نگاشتي مجازي از بدن بيمار ايجاد كرد تا دكترها به صورت مجازي عمل را انجام دهند و روش بي‌خطري را دنبال كنند كه با موفقيت انجام مي‌شود. در نتيجه پس از يافتن آن روش، عمل را روي بدن بيمار انجام دهند. آموزش يكي ديگر از كاربردهاي واقعيت مجازي است. حتماً هنگام يادگرفتن رانندگي، اضطراب تصادف و آسيب ديدن را داشته‌ايد. با آموزش به كمك واقعيت مجازي، تعلل شما در ترمز گرفتن هيچ هزينه جاني و مالي نخواهد داشت! كاربردهاي واقعيت مجازي بسيار بيشتر از موارد گفته شده ‌است و ما به اين موارد بسنده مي‌كنيم.

واقعيت افزوده مفهومي جدا از واقعيت مجازي است و اين دو را نبايد يكي دانست. واقعيت افزوده يعني اضافه شدن عنصري مجازي به محيطي واقعي. براي مشاهده آن موجوديت مجازي اضافه شده، بايد از دريچه دوربيني داراي نمايشگر استفاده كرد. امروزه برنامه‌هاي واقعيت افزوده براي سيستم‌عامل‌هاي تلفن‌همراه بسيار گسترش يافته‌اند كه زمينه‌هاي تفريحي و سرگرمي تا آموزشي و كاربردي را شامل مي‌شوند. نقشه‌هاي واقعيت افزوده، يكي از برنامه‌هاي جالبي است كه در آن كاربر، دستگاه هوشمند دوربين‌دار خود را به سوي محيط مي‌گيرد و روي نمايشگر دستگاه، راهنماهاي اضافه شده به محيط براي مسيريابي را مشاهده مي‌كند.

بازي «پوكومن‌گو» يكي از بازي‌هاي واقعيت افزوده است كه شايد به ياد داشته ‌باشيد. در اين بازي آمريكايي كاربر بايد با دوربين گوشي خود محيط اطرافش را مشاهده مي‌كرد. براساس موقعيت مكاني قرار گرفته در آن، حيواناتي براي شكار بود و هر مورد شكار شده مشاهده امتياز خاصي داشت. مالك آمريكايي اين بازي بيشترين امتيازها را در مكان‌هاي ممنوعه كشورهاي ديگر قرار داده بود؛ مكان‌هايي مانند نيروگاه‌هاي هسته‌اي و محيط‌هاي نظامي كشور روسيه، چين و... تا كاربران را وادار به شكار آنها كند كه در همين حين تصاوير فيلم‌برداري شده از آن محيط‌ها به سرورهاي آن شركت منتقل مي‌شد!

اين مطلب را همراه با تصاوير مرتبط در سايت هفته‌نامه بخوانيد: ssweekly.ir

چند روزي بود كه سردار از جبهه بازگشته بود و آثار شيميايي بر جاي جاي بدن نازنينش نمايان بود. با همان چهره بشاش و پرجاذبه‌اش نگاهي به من انداخت و گفت فلاني: من تا به حال چهار بار شيميايي شدم؛ اما مقاومت خود را از دست نداده‌ام. بدنم آنقدر مقاوم شده است كه ديگر گازهاي شيميايي دشمن بر آن اثري ندارد؛ از اين رو از جبهه رفتن و جراحت باكي ندارم. بعد هم مكثي كرد و با خنده ادامه داد اگر پنج ماه به خانه نيايم، كسي سراغ مرا نمي‌گيرد؛ ولي واي به حالم اگر يك روز در محل باشم، همه مي‌گويند سردار چرا جبهه نمي‌روي، چرا جبهه را تنها گذاشته‌اي؟

به نقل از همسر شهيد سردار خورشيدي

سال‌ها پيش از پيروزي انقلاب، سردار خورشيدي ديده به جهان گشود. دوران كودكي را در محيط ساده و صميمي زادگاهش، روستاي «ارباب سفلي» گذراند و وارد دبستان روستا شد. تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد. با اوج‌گيري قيام مردمي انقلاب اسلامي، مشتاقانه به صف اول مجاهدان و مبارزان راه حق پيوست و فعاليت‌هاي سياسي و انقلابي زيادي انجام داد. با شروع جنگ تحميلي، به همراه ساير هم‌رزمانش سلاح بر دوش گرفت و مردانه قدم بر جبهه‌هاي خوزستان نهاد. عمليات‌هاي بيت‌المقدس و طريق القدس شاهد دلاوري‌هاي او بود. در ادامه به جمع سبزپوشان سپاهي پيوست و به عنوان مسئول تخريب در لشكر 19 فجر در عمليات‌ها حضور يافت. با گذراندن دوره‌هاي گوناگون آموزش غواصي در زمستان سرد سال 1364 به عنوان غواص تخريبچي دل به امواج خروشان اروند رود سپرد و مأموريت احداث موانع (ميدان مين) را در حاشيه خور عبدالله با موفقيت به پايان رساند. در عمليات‌هاي كربلاي 4 و 5 و والفجر10 رشادت‌هاي فراواني از خود بر جاي گذاشت. آخرين مأموريتش در عمليات بيت‌المقدس 7 با انهدام دژ خاكي و پخش آب در مسير دشمن و در نهايت تثبيت خط با موفقيت به پايان رسيد. طلوع سپيدة چهارم تيرماه، فرداي اين حماسه، دشمن بعثي ديوانه‌وار مقر تخريب و مهندسي را كه در پناه حسينيه جزيره مجنون جاي گرفته بود بمباران شيميايي كرد و سردار عاشقانه به سوي ملكوت پرواز كرد و جسم مطهرش را در مجنون به جاي گذاشت.

مرتضي غرقي: آمريكا 4 هزار سلاح اتمي دارد و يك ملت را به خاطر دستيابي به انرژي صلح‌آميز هسته‌اي تحريم مي‌كند. ايالات متحده از جنايات عربستان سعودى در يمن دفاع مي‌كنه و ادعاي طرفداري از حقوق بشر هم داره!!!

شهاب اسفندياري: آمار استادان زن در دانشگاه‌ها، زنان پزشك متخصص، زنان نويسنده، هنرمند و فيلم‌ساز، مديران زن، زنان مدال‌آور در مسابقات جهاني و... ده‌ها برابر شده باشد در كشور ما اهميتي ندارد؛ ولي دو تا زن در كشور همسايه وسط ميدان فوتبال برقصند برخي مي‌گويند كه «واااي! چقدر ما بدبختيم!»

 

محسن رضايي: مرصاد جهنمي است به پهناي تاريخ كه ملت بزرگ ايران براي منافقان تدارك ديده است و آوارگان خودفروخته از آن گريزي ندارند.

سعيد جليلي: دشمن هر آنچه توانسته بر ايران فشار وارد كرده است؛ حتي مقام معظم رهبري و وزير امور خارجه را تحريم كرده و مي‌خواهد به هر قيمتي به هدفش كه عقب‌نشيني ايران است دست يابد؛ اما زهي خيال باطل!

محمدرضا باقري: آمريكا اينقدر بدعهد و بدپيمان هست كه اگه مذاكره كنه مي‌زنه زيرش و اگر مذاكره‌كننده به خوبي رسواشون كنه، اون رو هم تحريم مي‌كنه. اين واقعيت آمريكاست؛ ترامپ و اوباما هم ندارد.

سيدمهديحسيني / شهيد «عباس بابايي» در 15 مرداد ماه 1366 به شهادت رسيد؛ اما خاطره‌هاي به ياد ماندني‌اش ماندگار شد. او ماجراي فارغ‌التحصيلي از دانشكده خلباني آمريكا را چنين تعريف كرده است: «دوره خلباني ما در آمريكا تمام شده بود؛ اما به خاطر گزارش‌هايي كه در پرونده خدمتم درج شده بود، تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمي‌دادند. تا اينكه روزي به دفتر مسئول دانشكده كه ژنرالي آمريكايي بود، احضار شدم، به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشينم. پرونده من جلوي او روي ميز بود. ژنرال آخرين فردي بود كه مي‌بايستي براي قبول يا رد شدنم اظهارنظر مي‌كرد. او مواردي را پرسيد و من هم پاسخش را دادم. از پرسش‌هاي ژنرال مشخص بود كه نظر خوشي به من ندارد. اين ملاقات ارتباط مستقيمي با آبرو و حيثيت من داشت؛ زيرا احساس مي‌كردم كه رنج دو سال دوري از خانواده و شوق برنامه‌هايي كه براي زندگي آينده‌ام در دل داشتم همه در يك لحظه در حال محو و نابودي است و بايد دست خالي و بدون دريافت گواهينامه خلباني به ايران برگردم. در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا درآمد و شخصي اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام از ژنرال خواست تا براي كار مهمي به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال لحظاتي را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم، وقت نماز بود. با خودم گفتم كه كاش اينجا نبودم و مي‌توانستم نماز اول وقت بخوانم. انتظارم براي آمدن ژنرال طولاني شد. گفتم كه هيچ كار مهمي بالاتر از نماز نيست. همين جا نماز را مي‌خوانم. ان‌شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌اي از اتاق رفتم و روزنامه‌اي را كه همراه داشتم به زمين انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خودم گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم يا بشكنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه مي‌دهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم؛ در حالي كه روي صندلي مي‌نشستم، از ژنرال معذرت‌خواهي كردم. او پس از چند لحظه سكوت، نگاه معناداري به من كرد و گفت: چه مي‌كردي؟ گفتم: عبادت مي‌كردم. گفت: بيشتر توضيح بده. گفتم: در دين ما دستور بر اين است كه در ساعت‌هاي معيني از شبانه‌روز بايد با خداوند نيايش كنيم و در اين ساعات زمان آن فرا رسيده بود. من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و اين واجب ديني را انجام دادم. ژنرال با توضيحات من سري تكان داد و گفت: همه اين مطالبي كه در پرونده تو آمده مثل اينكه درباره همين كارهاست. اين‌طور نيست؟ پاسخ دادم: بله همين است. او لبخندي زد و از نوع نگاهش پيدا بود كه از صداقت و پايبندي من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمريكا خوشش آمده است. با چهره‌اي بشاش خودنويسش را از جيبش بيرون آورد و پرونده‌ام را امضا كرد. سپس با حالتي احترام‌آميز از جا برخاست و دستش را به سوي من دراز كرد و گفت: به شما تبريك مي‌گويم. شما قبول شديد. براي شما آرزوي موفقيت دارم. من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. شهيد بابايي از كارايي نماز اول وقت بهره گرفت و براي اين موفقيت دو ركعت نماز شكر هم خواند.

به مناسبت سالروز شهادت محسن حججي

آسمان سرخ است، بي‌تاب است، دل بي‌تاب‌تر

تشنه است اين خاك، تشنه، آسمان بي‌آب‌تر

كودكي خوابش نبرده اسم بابا بر لبش

مادري دلشوره دارد، مادري بي‌خواب‌تر

آسمان سرخ است، ابري تيره مي‌پيچد به خود

نيست در اين صحنه مهتاب از رخت مهتاب‌تر

دست شستي از سرت، جاري‌ شدي در سرنوشت

زندگي بي‌درد مرداب است، نه مرداب‌تر

با سر از كف دادنت لرزيده دست و پاي عشق

سر به سر چشمان مشتاقان شد از اين باب، تر

سر نداري، پهلويت زخمي است، بي‌پيراهني

ميهماني كس نرفته از تو با آداب‌تر

سر نداري تا به دامانش نهي، اما چه غم

بي‌سر است آن كس كه از او كس نديد ارباب‌تر

 

شاعر:محمدرضا وحيدزاده

 

حميدرضا حيدري/ هشتگ «ظريف» يكي از هشتگ‌هاي پرتكرار فضاي مجازي در هفته گذشته بود. تحريم محمدجواد ظريف، وزير خارجه كشورمان از سوي وزارت خزانه‌داري آمريكا سبب شد بسياري از نهادهاي حقوقي و سياستمداران كشورمان و همچنين كاربران شبكه‌هاي اجتماعي از وزير امور خارجه حمايت كنند و به آمريكايي‌ها نشان بدهند كه ظريف تنها نيست؛ اما برخي كاربران سؤالاتي را نسبت به عملكرد ظريف و دستگاه ديپلماسي كشور مطرح كردند كه آن هم با هشتگ «ظريف» در شبكه‌هاي اجتماعي قابل مشاهده است.

«حذف 4 صفر» از پول ملي يكي از سوژه‌هاي داغ فضاي مجازي بود. كاربران به موضوع حذف 4 صفر از پول كشورمان اين‌گونه واكنش نشان دادند: «تغيير اسمي پول ملي يا همان حذف صفر، براي زماني است كه اقتصاد از تلاطم‌ها عبور و به ثبات رسيده باشد و دولت براي احياي پرستيژ پول ملي كه در دوره تلاطم آسيب ديده، چنين هزينه‌اي را انجام دهد. هيچ عقل سليمي نمي‌پذيرد كه نياز امروز اقتصاد ايران پرستيژ يا آسان‌سازي حساب و كتاب باشد.» يكي ديگر از كاربران هم به ريسك حذف صفر اشاره كرد و نوشت: «كشورهاي زيادي طرح حذف صفر از پول ملي را عملياتي كرده‌اند؛ اما آنهايي موفق بوده‌اند كه در زمان ثبات اقتصادي آن را اجرايي كرده‌اند. در شرايط تلاطم، اين طرح مي‌تواند به عامل تورم‌زا تبديل شود. سؤال: اولويت اقتصادي ما، حذف صفر است؟ اگر اولويت نيست، چرا بايد ريسك انجام آن را بپذيريم؟»

موضوع شكستن انحصار پزشكان هم از خيلي قبل در فضاي مجازي مطرح بود؛ اما حالا شاهد آن هستيم كه در مجلس طرحي تهيه شده كه به موجب آن بايد ظرفيت دانشگاه‌هاي علوم پزشكي افزايش يابد. كاربران هشتگ «جنگ مجلس با انحصار» را در فضاي مجازي ايجاد كردند كه در نقطه مقابل پزشكان و دانشجويان پزشكي هشتگ «افزايش ظرفيت تهديد سلامت» را ايجاد كرده و به كاربران پاسخ گفتند. يكي از كاربران در واكنش به اين موضوع نوشت: «استدلال مي‌كنند كه افزايش تعداد، كيفيت پزشكان را كاهش مي‌دهد. قبول، شما نگران سلامت ماييد نه جيب خودتون، ما خدمات پزشكي ارزون‌تر و كم‌كيفيت‌تر مي‌خوايم، وسعمون در همين حده. شما با كيفيتا بمونيد برا طبقه مرفه» اين دو هشتگ در روز جمعه بيش از 13 هزار توئيت را به خود اختصاص دادند كه نشان از حساسيت موضوع انحصار پزشكي در كشور است.

نكته: پادشاهى در يك شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پيرى را ديد كه با لباسى اندك در سرما نگهبانى مى‌داد. از او پرسيد: آيا سردت نيست؟ نگهبان پير گفت: چرا اى پادشاه، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل كنم. پادشاه گفت: من الآن داخل قصر مى‌روم و مى‌گويم يكى از لباس‌هاى گرم مرا برايت بياورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشكر كرد؛ اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر، وعده‌اش را فراموش كرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پيرمرد را در حوالى قصر در حالى پيدا كردند كه در كنارش با خطى ناخوانا نوشته بود: اى پادشاه، من هر شب با همين لباس كم سرما را تحمل مى‌كردم؛ اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد...

نظر: در حالي كه مردم نجيب ايران، شرايط سخت اقتصادي را تحمل مي‌كنند و گزينه مقاومت را در برابر تحريم‌هاي ظالمانه آمريكا و متحدانش انتخاب كرده‌اند، برخي مسئولان به جاي تلاش براي كاهش تأثير تحريم‌ها بر زندگي مردم، گزينه گفتاردرماني را انتخاب كرده و وعده‌هاي بدون پشتوانه‌اي به مردم مي‌دهند؛ وعده‌هايي كه عملي‌نشدن‌شان سبب ايجاد جو نااميد در جامعه مي‌شود. بي‌ترديد مردم بيش از آنكه به وعده نياز داشته باشند، خواستار عملكرد جهادي و انقلابي از سوي مسئولان نظام هستند. علاوه بر اين، اميد است برخي مسئولان به وعده‌هاي برجامي كشورهاي اروپايي نيز به چشم وعده‌هايي كه خودشان به مردم مي‌دهند نگاه كنند و روي چراغ سبز اروپايي‌ها حساب ويژه‌اي باز نكنند و چشم اميدشان به توان داخلي فرزندان اين سرزمين باشد.

 

«راز درخت كاج» نوشته معصومه رامهرمزي، عنوان كتابي است كه زندگي «شهيده زينب كُمايي» را روايت مي‌كند. او از مريدان حضرت امام خميني(ره) بود و فعاليت‌هاي مستمر و تلاش‌هاي بي‌وقفه براي تغيير وضعيت فرهنگي شاهين شهر داشت و هم‌زمان با چهار عضو ديگر خانواده‌اش در جبهه مشغول به خدمت بود. اعضاي سازمان تروريستي منافقين اول فروردين ماه 1361 وقتي در راه بازگشت از مسجد به خانه بود، او را ربودند و به شهادت رساندند. پيكر اين شهيده پس از سه روز جست‌وجوي نيروهاي امنيتي پيدا شد و همراه با شهداي فتح‌المبين در گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شد.

خطاب به هنرمندان مدعي حريم خصوصي

ابتدا عرض ادب، عرض سلام

بعد گويم با تمام احترام:

درد مردم را كمي تلطيف كن

اين «خصوصي» را كمي تعريف كن

در خيابان مي‌روي با هر لباس

بعد گويي اين حريم از آن ماس!؟

گر كه آيد يك نفر در خانه‌ات

عكس گيرد از سر و از شانه‌ات

نام اين باشد «خصوصي» اي عزيز

نه تردد كردنت توي ونيز!

بحث ديگر بحث ظاهرسازي است

آنچه گفتي پيش از اينها بازي است؟

جاي پوزش تازه شاكي هم شدي؟

معترض هستي كه خاكي هم شدي؟

با همين مردم تو بالا آمدي

حال مردم بد شدند؟ خيلي بدي

پول خوب و ژست خوب و كار خوب

هست بي‌شك در دل رفتار خوب

اين خيابان‌ها «خصوصي» نيستند

سالن رقص و عروسي نيستند

در حريم شخصي خود در اتاق

دست خود را مي‌كني توي دماغ

در خيابان‌ها نكردي اين چنين

چون عمومي هست آنجا نازنين!

جان من بازي نكن با اين كلام

«پس سخن كوتاه بايد والسلام»

اميرحسين خوش‌حال

دردانه رسول خدا، گل سر سبد آفرينش، دست آقايش را مي‌گيرد، آقايي به رنگ نور، به وسعت ملكوت، به زلالي آيه تطهير، به ضرورت آيه تبليغ و آيه «مرج البحرين يلتقيان» در آسمان تلاوت مي‌شود. ازدواج رنگ مي‌گيرد و زندگي معنا مي‌يابد و بنيان كاخ‌نشيني فرو مي‌ريزد. شأن نزول سوره كوثر در خانه‌اي‌ پا مي‌گذارد كه نه ديباي روم را دارد و نه طلاي هند، به جايش عرش فرش اوست و ملائك از تمام عالم راه خانه او را مي‌شناسند.

آقاجان!

جدتان به ما آموخت كه زندگي فقط از ميان خانه‌هاي كاخ‌نشينان گذر نمي‌كند؛ بلكه گذرگاه و سرچشمه اصلي زندگي در مسيري است كه شما گذر كرده‌ايد، راهي كه به‌ جاي خانه‌ بايد دل به سمت آسمان كشيده شود و اين راهي است كه در آن گلستاني بار مي‌آورد كه به گفته امام راحل انقلاب: «يك كوخ چهار پنج نفري در صدر اسلام داشته‌ايم و آن، كوخ فاطمه‌زهرا(س) است. بركات اين كوخ چند نفري آن قدر زياد است كه عالم را از نورانيت پر كرده است. كوخ‌نشينان اين كوخ محقر، در مراتب معنوي آن قدر بالا بودند كه دست ملكوتي‌ها هم به آنها نمي‌رسد. جنبه‌هاي تربيتي اين كوخ، آنقدر والا بوده است كه همه بركات در بلاد مسلمين، خصوصاً در مثل بلاد ما، همه از بركات آنهاست.»

مولاي من!

جمعه گلي را از ميان گلستان كوخ‌نشيني جدتان مي‌چينند كه معلم مكارم اخلاق، شكافنده درياي علوم و احياگر نهضت تشيع بود. گلي كه در توصيفش از آخرالزمان براي مايي كه دوران طاغوتي و ظالمانه‌ شاهان را پس زديم، اين آرزو را بار مي‌آورد كه اي كاش ما مصداق اين روايت ابوخالد كابلي باشيم: «من به گروهي مي‌نگرم كه در آستانه ظهور از طرف مشرق زمين به پا مي‌خيزند. آنان به دنبال طلب حق و ايجاد حكومت الهي تلاش مي‌كنند. بارها از متوليان حكومت اجراي حق را خواستار مي‌شوند، امّا با بي‌اعتنايي مسئولان مواجه مي‌شوند. وقتي كه وضع را چنين ببينند، شمشيرهاي خود را به دوش مي‌نهند و با اقتدار و قاطعيت تمام در انجام خواسته‌شان اصرار مي‌ورزند تا اينكه سردمداران حكومت نمي‌پذيرند و آن حق‌طلبانِ ثابت قدم، ناگزير به قيام و انقلاب مي‌گردند و كسي نمي‌تواند جلوگيرشان شود. اين حق‌جويان وقتي كه حكومت را به دست گرفتند، آن را به غير از صاحب‌الامر(ع) به كس ديگري نمي‌سپارند. كشته‌هاي اينها همه از شهيدان راه حق محسوب مي‌شوند»./ برگرفته از كتاب «غيبت نعماني»