تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۷  ، 
کد خبر : ۱۳۶۳۹۰
نامه تاریخی مرحوم حجت‌‌الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی(رض) به آیت الله منتظری

رنجنامه (بخش سوم و پایانی)

مقدمه: در شماره‌های گذشته بخش‌های اول و دوم نامه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی به آیت الله منتظری منتشر شد. در این شماره بخش پایانی این نامه تاریخی در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد.

در همین نامه 19/10/65 نوشته اید:
سند شماره 58:
«امروز خانواده امید نجف آبادی آمده بودند که او (یعنی امید) توسط تلفن با گریه گفته است: به آقا بگویید به داد ما برسد که تلفن را قطع کردند، این آقای امید مردی است مجتهد و از مدرسین منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحریر حضرتعالی را محرمانه چاپ و منتشر می‌کرد».
جناب آقای منتظری!
حتماً می‌دانید که امید نجف‌آبادی چه مفاسدی داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحریر و مبارزه موجب می‌شود که از کسی که محکوم به اعدام است دفاع کنیم و اما دفاع شما از آقای امید نجف‌آبادی هم به دلیل ساده اندیشی شما به جهت القائات و فشارهای همه جانبه و حساب شده افراد بیت شماست که توانسته‌اند از روح لطیف و حساس شما در جهت خواسته‌ها و اهداف خود استفاده نمایند و در شرایط مناسب به نام خانواده‌های زندانیان و حتی تحریک آنان به نامه و عریضه‌نگاری برای حضرتعالی ذهن شما را به مساله فشار و سختگیری در زندان‌ها که اساساً یک مساله پوچ و بی‌واقعیتی است مشغول نمایند و جالب است که مهدی هاشمی در نامه 4 صفحه‌ای خود به شما روی همین مساله تکیه می‌نماید و می‌نویسد که ما به تصور اینکه حتی در زندان نیز حمایت شما موجب تسلای ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانیان القا نمودیم که بستگان شما تحت شکنجه هستند تا شما را تحریک نمایند. اکنون به متن نوشته مهدی هاشمی به جنابعالی توجه فرمایید:
سند شماره 59:
«همان تصور خامی که قبل از بازداشت بر ماها سایه افکنده بود که حضرتعالی تا آخرین لحظه از این طیف حمایت خواهید فرمود، در ایام بازداشت و بازجویی نیز همواره تسلی‌دهنده بسیاری از متهمان بوده است و به همین دلیل در تلفن‌ها و ملاقات‌ها به بستگانشان القا کرده‌اند که افراد تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفته‌اند تا بلکه حضرتعالی و روح لطیف و حساس شما را در جهت حمایت از خود تحریک نمایند ولی مطمئن باشید واقعیت برخلاف این است». جنابعالی از یک طرف در امور ریز و درشت مسائل دخالت می‌فرمودید و از طرف دیگر در نامه‌ای به دانشجویان خارج از کشور نوشتید: «من درکاری دخالت نمی‌کنم.» و در نامه مورخه 19/10/65 به حضرت امام نوشته اید:
سند شماره 60:
«اجازه دهید مانند طلبه‌ای بدون عنوان و مسؤولیت مشغول درس خواندن و بحث باشم». جنابعالی خودتان می‌دانید که طرح این پیشنهاد فقط برای اعتراض به جریان دستگیری مهدی هاشمی و در حقیقت شروع فاصله از نظام بود. این جدایی با برنامه بوده است. طبیعی است که همه کس از برخورد شما انفصال را از نظام می‌فهمد. مهدی هاشمی در نامه خود به آقا هادی معترض است که چرا درباره جدایی آقای منتظری تلاش کرده است. پس معلوم می‌شود تز جدایی جنابعالی از نظام، تز حساب شده‌ای است و موضع‌گیری‌های شما هم مؤید همین واقعیت است.
جالب است که آقا هادی همین مطلب را پیش روی شما به آقای رفسنجانی گفته بود که آقا باید به گونه‌ای حرکت کنند که کارهای بد نظام دامن ایشان را نگیرد و همین مطلب را نیز 3-2 مرتبه به خود من گفت و از آنجا که شما شدیداً تحت تأثیر این القائات بوده‌اید در جلسه شب‌های جمعه خود گفتید که من اصلاً از این نظام نیستم». (نقل از آقای موسوی خوئینی ها)
حال مردم عزیز باید توجه کنند که ناگهان آقای منتظری از قائم مقامی رهبری کنار گذاشته نشده است، بلکه 3 سال قبل از قضیه مهدی هاشمی، امام در اعلامیه خود برای خبرگان و یک سال قبل از دستگیری او دوستان واقعی انقلاب و امام و آیت‌الله منتظری تلاش کردند که نگذارند ایشان در خط حمایت از ضدانقلاب حرکت کند و از همه بیشتر تلاش شخص امام بود که بی‌حاصل ماند و فقط توطئه مهدی هاشمی مؤثر شد و همانگونه که او در بازجویی خود آورده که طیف ما تمام نقاط حساس بیت ایشان را تسخیر نموده بود و نمی‌گذاشت کسی واقعیات را به ایشان بگوید، آیت‌الله منتظری متأسفانه راه جدایی از واقعیات را در پیش گرفت و به سویی روانه شد که فرجام آن فاجعه بود. اکنون به گوشه‌ای از اعترافات مهدی هاشمی توجه کنید:
سند شماره 61:
«شرمنده ام بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانی‌ای که داشتیم سعی می‌کردیم در موضع‌گیری‌ها حتی‌الامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی برخلاف موضع حضرت امام باشد».
حضرت آیت‌الله!
یادتان هست من می‌گفتم اینها برای شما به دروغ نامه می‌نویسند و مطالب خود را به عنوان نامه‌های رسیده از مردم القا می‌کنند، شما باور نمی‌فرمودید و شاید اکنون نیز باور نفرمایید که اصحاب همان تفکر در کنار شمایند. وقتی آقای هادی هاشمی در سر داعیه جدایی شما از نظام و امام را داشت غیر از آنچه شد تصور نمی‌رفت. حال بار دیگر به نامه مهدی هاشمی چند لحظه قبل از اعدام توجه فرمایید؛ خطاب به آقای هادی می‌گوید:
سند شماره 61/21:
«شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ‌نظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت می‌سنجیدی، مسبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساس‌ترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ، داعیه لزوم انفصال آیت‌الله منتظری از نظام و مسؤولان را سر دادی که خدا می‌داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی».
حضرت آیت‌الله!
طیف مهدی هاشمی هنوز هم دست از شما برنمی‌دارند چراکه آنها امام را قبول ندارند، چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقین و لیبرال‌ها دارند هیچ پلی را بهتر از شما ندیدند و این را بارها گفته‌اند. وقتی امام تأکید روی رسیدگی به مسائل مهدی هاشمی داشتند معلوم بود با هوش و ذکاوت سرشار خود مسائل را تحلیل می‌کردند. متأسفانه شما که برادرش دامادتان بود و پدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگی بزرگ کرده بودید و از تمام خصوصیاتش اطلاع داشتید هرگز او و طیف او را نشناختید. شما فرزند عزیز و بزرگوار خود را هم نشناختید و او را دیوانه معرفی کردید، در حالی که حضرت امام مرحوم محمد منتظری، چریک واقعی جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند. خلاصه کلام اینکه آقای مهدی هاشمی چند بار در طول بازجویی‌هایش به این مساله تکیه کرده است که ما از سال‌ها قبل روی آیت‌الله منتظری کار می‌کردیم. از طرف دیگر آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که حال که مسؤولان با ما (یعنی طیفشان) اینگونه برخورد می‌کنند ما باید به منافقین نزدیک شویم.
مهدی هاشمی گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقای ارمی با منافقین ارتباط برقرار کردیم چرا که آقا هادی منافقین را بر این رژیم ترجیح می‌داد. جنابعالی هم که اجازه داده بودید منافقینی که تائب هستند رفت و آمدشان در بیت شما بدون مانع باشد، آقا هادی هم که تسهیلات لازم برای رفت و آمد لیبرال‌ها مانند پیمان و نهضت مجاهدین خلق یعنی میثمی‌ها، نهضت آزادی و منافقین را فراهم می‌کرد. مکان‌های حساس بیت شما را هم که طیف آقا مهدی اشغال کرده بودند، شما هم با ساده‌اندیشی خود تمامی حرف‌های این طیف را وحی منزل می‌دانستید. برای نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همین بس که با شجاعت در نامه به امام فرمودید، او را از بچگی بزرگ کرده‌اید و تمام خصوصیات او را می‌شناسید که فردی متدین، مدیر، مدبر و با تقواست. از طرف دیگر آقا هادی و طیفش به این نتیجه رسیده بودند که شما باید از نظام جدا شوید و در این زمینه از هیچ کوشش خلافی کوتاهی نکرده‌اند. از طرفی دیگر آقا هادی معتقد بوده است که امام می‌میرد و از دست او خلاص می‌شوند و کارها حل می‌گردد.
از تمامی اینها و خیلی چیزهای دیگر از جمله هماهنگی با رادیوهای بیگانه و سیاست‌های خارجی به این نتیجه می‌رسیم که این گروه فاسد و مرموز تصمیم گرفته است چند کار را انجام دهد؛ ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبری چهره‌ای خشن که زن‌های بچه‌دار را می‌کشد به دنیا معرفی کند و بعد این را به دنیا برساند که آیت‌الله منتظری غیر از امام است. در قدم بعد آیت‌الله منتظری را از نظام جدا سازد و بعد با تغییر مدیریت در سطح بالا و گسترده که از زبان شما هم نقل شده همه چیز را به نفع خودشان خاتمه دهند و می‌بینید که مو به مو هم اجرا شد.
ملت عزیز ایران می‌بیند که چگونه مستند و روشن، نقشه شوم این باند کثیف را روشن کردم و نشان دادم که قضیه آقای منتظری هرگز به خاطر چند انتقاد سطحی از اوضاع کشور که از رادیو، تلویزیون پخش می‌شد نبود، به خاطر بدگویی و ذهنیات ایشان نسبت به مسؤولان نظام یا تصفیه جناحی از نظام علیه جناحی دیگر نبوده است، بلکه نقشه‌ای بوده است حساب شده که با سیاست‌های خارجی هم هماهنگی‌های لازم صورت گرفته بوده که به عقیده امام این نقشه با پل آقای منتظری تحقق یابد و بلافاصله ایشان را نابود کرده و کشتن ایشان را به دست حزب الله طرفدار امام جا بزنند. امام بارها فرموده‌اند که اطرافیان آقای منتظری به محض اینکه استفاده لازم را از ایشان کردند ایشان را نابود می‌کنند. این سخن امام که سال‌ها قبل فرموده‌اند بعد از چند سال برای ما روشن شد. از آنجا که امام، آقای منتظری را فردی ساده‌لوح می‌دانند و از ایشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از کارهای سیاسی اجتناب کنند، درباره درس و بحث چیزی نمی‌نویسم؛
آنچه من آوردم گوشه‌ای است از توطئه‌ای عمیق علیه نظام اسلام و مسلمین و میهن اسلامی‌مان، توطئه‌ای بود بسیار حساب شده علیه شخص امام و مسؤولان رده بالای نظام، توطئه‌ای علیه تمامی افرادی که با عشق امام زیستند و با عشق امام مبارزه کردند، که می‌خواستند به‌دست فقیهی وارسته که سالیان دراز در کنار امام بوده است انجام دهند چرا‌که لیبرال‌ها و منافقین از آنجا که پایگاه مردمی ندارند خود نمی‌توانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهی غیر از بیت ایشان پیدا نمی‌کردند. البته روشن است که بعد از این نامه عده‌ای نامه‌ای تنظیم کنند که هر چه اینجا آورده‌ام نادرست است اما خدا و مردمی که با تعقل و تفکر به مسائل می‌نگرند بهترین قضاوت‌کنندگانند.
خداوندا! تو می‌دانی که من عاشق آقای منتظری بودم. خداوندا! تو می‌دانی که امام بیش از 3سال است همه‌گونه تلاش خود را نمود تا آیت‌الله منتظری که حاصل عمرش بود آگاه شود که چه نقشه شومی در کار است. خدایا! خودت کمک فرما تا ایشان آگاه شود و به خیل دوستان امام ملحق گردد. سخنم را با تفکر جدید جنابعالی در نامه به آقای نیری که باز حکایت از همان خط منافقین خلق در بیت جنابعالی دارد به اتمام می‌رسانم، نوشته‌اید:
سند شماره 63:
«مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ تفکر و برداشت است، یک نحو منطق است، منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد؛ با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود».
حضرت آیت‌الله منتظری!
اولاً: چه شد که منافقین، پس از 10 سال دوباره مجاهدین شدند که اگر منطقشان را تصحیح کنند بر نظام اسلامی رجحان داشته باشند.
ثانیاً: مجاهدین خلق با منطق، ائمه جمعه، شهدای محراب را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، حزب را منفجر کرده و 72تن از یاران با وفای امام را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، رئیس‌جمهور و نخست وزیر و بقیه را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، تعداد کثیری از عزیزان این نظام مانند شهید قدوسی، هاشمی نژاد و... را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، نمازهای جمعه را به آتش کشیدند؟ مجاهدین خلق با منطق، این همه وکیل و وزیر را از این جمهوری کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، شب‌ها به شکار حزب‌الله می‌رفتند و صدها نفر افراد معمولی کوچه و بازار را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، هواپیماهای این مردم را دزدیدند و به عراق فروختند؟ مجاهدین خلق با منطق، در ایران جاسوسی می‌کنند؟ مجاهدین خلق با منطق، با صدام همکاری کرده، بچه‌های حزب‌الله را در جبهه‌های جنگ در عملیات مختلف کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، می‌خواستند تا تهران بیایند؟ مجاهدین خلق با منطق، هواپیمای حامل شهید محلاتی و بقیه افراد از هیات‌های قضایی و نظامی و مردم عادی را شناسایی کردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون کند؟ مجاهدین خلق با منطق...؟
تنها، مجاهدین خلق با منطق، خود افراد بیت شما را از خودشان کردند به صورتی که به تائبین آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را دادید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که امام را کشنده زن‌های بچه‌دار معرفی کردید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که بچه‌های اطلاعات فرزندان امام زمان علیه‌السلام را از ساواکی‌های شاه بدتر دانستید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که نامه‌هایی در دفاع از آنان نوشتید. این نامه به پایان رسید و ما همچنان در اول وصف خیانت‌های آشکار و پنهان اطرافیان جنابعالی مانده‌ایم. باور بفرمایید که همیشه با فکر و ذکر شما روز و شبم را می‌گذرانم، آخر شما امید همه ما بودید. بار دیگر از جنابعالی عاجزانه می‌خواهم که با یک حرکت انقلابی خود را از طیف سیدمهدی هاشمی رها کرده و در دریای محبت بیکران دوستداران امام شناور سازید؛ به امید آن روز. از خداوند متعال سلامتی و شادابی و پیروزی شما را بر عفریت ظلم و خیانت اطرافیان خواستارم و نکاتی را می‌آورم:
1ـ در خاتمه نیز همچون مقدمه از تکرار مکررات در این نامه عذرخواهی می‌کنم.
2ـ از اینکه بعضی از جملات تند است معذرت می‌خواهم چرا که ما صراحت لهجه را از شما آموخته‌ایم.
3ـ اگر تندی نامه متأثرتان ساخته است خود را جای امام بگذارید و آنوقت کمی فکر کنید که خدا را خوش می‌آید تا شما برای دلخوشی چند لیبرال و منافق پیرمردی زنده‌دل و الهی که همه عمرش را صرف اعلاء کلمهًْ‌الله کرده است آدمکش و مخصوصاً زنان بچه‌دارکش معرفی کرده باشید و با این حرکت غیراسلامی- انسانی، دل دشمنان قسم‌خورده اسلام و نظام و ایران را شاد کرده باشید. کمی فکر کنید که چگونه حضرت امام ماه‌ها و سال‌ها زیر شلاق اتهامات واهی شما و لیبرال‌ها و منافقین تنهای تنها صبر کردند و برای مصلحت نظام و اسلام با قلبی شکسته، خون دل خوردند.
4ـ سه نامه از آقای مهدی هاشمی را که یکی به جنابعالی و 2 نامه برای آقا هادی هاشمی است به جهت محتوای تکان‌دهنده‌اش در آخر آوردم.
5ـ تذکر این موضوع را هم لازم می‌دانم که اصولاً این نامه بر مکاتبات جنابعالی و امام پایه‌ریزی شده است که در بین از وقایع تلخی سخن رفته است.
حضرت آیت‌الله!
اگر از منافقین و لیبرال‌ها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید، مطمئن باشید تمامی حزب‌اللهی‌ها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم جلوی شما را خواهند گرفت.
والسلام علی من اتبع الهدی، احمد خمینی، 9/2/68
«نامه سیدمهدی هاشمی به آقای سیدهادی هاشمی»
«بسمه تعالی»
خدمت برادرم سیدهادی هاشمی، امیدوارم از اعمال و رفتار خود نادم و پشیمان شده باشی. در این روزها قصد داشتم یک نامه مفصل با ذکر شواهد و دلایل و تحلیل انگیزه‌هایی که تشخیص می‌دادم در اعماق فکر شما ریشه دوانیده برایت بنویسم ولی تقدیر خدا با تدبیر من هماهنگ نبود، اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر می‌دهم.
برادر عزیز! من با همه انتقاداتی که به شما دارم «زحمات شما را یک لحظه فراموش نمی‌کنم؛ زحماتی که قبل و بعد از انقلاب درباره من تحمل فرمودید، ولی وظیفه خود می‌دانم در این آخرین لحظات زندگی توجه کنم چنانچه از انگیزه‌های قبلی و اندیشه‌ها و اوهام فکری سیاسی که بشدت در شما بود توبه نکنی و خود را از حریم رهبری آینده انقلاب دور نسازی» ماجرا تمام نخواهد شد. شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ‌نظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت می‌سنجیدی مسبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساس‌ترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ، داعیه لزوم انفصال آیت‌الله منتظری از نظام و مسؤولان را سر دادی که خدا می‌داند چه گناه بزرگی مرتکب شده‌ای. امیدوارم که از گذشته‌ها توبه کرده باشی ولی در غیر این صورت بدان که اشتباهات و لغزش‌های ما و دوستانمان که تا حدود زیادی به شما بازمی‌گردد، تداوم خواهد یافت ولی در اشکال ظریف‌تر و نامرئی.
البته مرا خواهی بخشید از این صراحت لهجه ولی مطمئناً بدون هیچ‌گونه فشار جسمی و روحی به نگارش این کلمات مبادرت ورزیدم و لحظه‌ای بیندیش و از سرنوشت تلخ من عبرت بگیر. برادرم! از قول من به اخوی‌ها و خواهران سلام برسان و الطافی که در حق من داشتید در حق زن و فرزندانم دریغ مکن و در حقم دعا کن تا بلکه خدا مرا مشمول عفو خویش قرار دهد.
نزد خدا توبه کن و گذشته‌های خویش را جبران نما. در خاتمه از قول من به آیت‌الله منتظری؛ کسی که پس از امام امت روحی فداه، عشق و آرمان همه وجودم محسوب می‌شود سلام گرم خالصانه‌ام را ابلاغ کن و از سوءاستفاده‌هایی که من خواسته یا ناخواسته از حریم ایشان و بیت معظم‌له نمودم از ایشان عذرخواهی بکن. والسلام؛ به امید دیدار در قیامت و در محضر عدل الهی.
«نامه سیدمهدی هاشمی به آیت‌الله منتظری»
«بسمه تعالی»
محضر مبارک قائم مقام رهبری حضرت آیت‌الله‌ العظمی منتظری دامت ایامه. با سلام و درود. امیدوارم از گزند حوادث مصون بوده و در تحقق آرمان‌ها و اهداف متعالیه موفق باشید و بی‌نهایت از گذشته‌های دور و نزدیک خود و ناخالصی‌هایی‌که از قلم و قدم من در حوزه روابط با حضرتعالی تراویده و تحریف حقایق را موجب گشت. شرمنده از اینکه به جای الهام‌گیری از سجایای اخلاقی و شرح صدر و ملکات روحی شما در حیطه انتساب به حضرتعالی در گردابی از ظلمات و اوهام و تنگ‌نظری‌ها غرق شده بودم. متأسفم و از این بابت عاجزانه از محضرتان عذرخواهی کرده و پوزش می‌طلبم. در عین حال بسیار خرسند و مشعوفم که تیرگی‌های به هم تنیده جهل و تزویر که زیر پوشش‌های براق یک معادله انحرافی را در حساس‌ترین مواضع انقلاب بنیان نهاده بود و نیروهای مخلص و تلاشگری را تسلیم وادی سراب خط‌بازی‌ها و آلودگی‌های سیاسی نموده بود در پرتو قاطعیت و تدبیر حضرت امام روحی فداه و مساعدت حضرتعالی متلاشی گشت، لغزش‌ها و خطا‌های رو به رشد خطرخیزی که قداست‌ها و حرمت‌های قائم مقام رهبری را یدک می‌کشید واژگونه شد.
با این حال، از این‌رو که برخی ریشه‌های تنومند این خطر را مکمون در پناه شما دیده و مشاهده می‌کنم، همان اوهام و اندیشه‌های لغزش‌باری که مرا به‌دام تسویلات شیطانی و افراطی و ناخالص افکند با قوت و استحکام و انسجام بیشتری در آقای اخوی... وجود داشته و دارد احساس مسؤولیت می‌کنم، علیرغم کژی‌های گذشته و بی‌لیاقتی کنونی خود به عنوان یک واجب شرعی النصیحهًْ لائمهًْ‌ المسلمین گوشه‌ای از حقایق تلخ را با صراحت به محضر آن شخصیت بزرگواری که پس از مقام معظم رهبری ملجأ میلیون‌ها انسانی است که در راه اعتلای کلمهًْ‌الله از همه چیز خود گذشته‌اند تقدیم نمایم، اگر احیاناً در بیان مطالب قلمم به گستاخی کشیده شود معذورم دارید، چه آنکه صراحت را ما و همه از شما آموخته‌ایم بویژه هنگامی که فراتر از شخص و شخصیت و ماورای منافع فردی، مصالح اسلام و انقلاب وآینده رهبری مطرح باشد.
چنانچه حضرتعالی دفتر حوادث یک سال اخیر را به عقب ورق زده و مقطع زمانی 6 ماهه اول سال 65 را که به تحریک دوستان قدیم خودمان فشارهایی متوجه شما گشت در یک محور جدا از پیگیری‌های حضرت امام مدظله العالی نسبت به تخلفات من مطالعه فرموده و بیرون از مدار شایعات و توجیه‌گری‌ها، عملکرد اخوی و من و جمعی از دوستان دیگر را ملاحظه بفرمایید خواهید دید چه لغزش‌های بزرگی در حریم پاک قائم مقام رهبری شکل گرفته بود و زیر پوشش موافقت و تأیید حضرتعالی دامن زده می‌شد که من ذیلاً به قسمت‌هایی از آن اشاره خواهم نمود. چه کسی جز اخوی از موقعیت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و کشور را به انگیزه حب و بغض‌های خطی در اختیار دوستان نزدیک قرار می‌داد و آتش جناح‌بندی بر ضدمسؤولان کشور را که خواه ناخواه به تفرقه‌افکنی منتهی می‌شد مشتعل ساخت؟ که تنها یک نمونه آن افشای جریان مک‌فارلین است که پس از بازداشت من و به انگیزه انتقام‌جویی از مسؤولان اجرایی کشور انجام گرفت و اطلاعات به‌کلی سری انقلاب را در اختیار مشتی افراد خام قرار داد که نتیجه‌ای جز کشتار بیرحمانه مردم بی‌گناه کشور در بمباران‌های هوایی نیمه دوم سال 65 نداشت.
چه کسی جز ایشان با همفکری و همکاری من و دوستان دیگر با ترفندهای مرموز و صرفاً به انگیزه‌های خطی حساسیت‌های حضرتعالی را بر ضدفرماندهی سپاه در سال 63 تشدید ساخت و با چشم‌پوشی از فداکاری‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان سلحشورمان در جبهه‌ها تنها نقاط ضعف سپاه را خدمت شما گزارش نمود تا آنجا که رقابت و کشمکش با این ارگان انقلابی به لغو ملاقات‌های فرماندهی با حضرتعالی منتهی گشت. چه کسی جز ایشان تحت تأثیر حساسیت‌ها و تحلیل‌های ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضدامام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش می‌داد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ برضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا وآله و علیه‌السلام بود؟ به دنبال این کج‌اندیشی‌ها که در اکثر موارد به دیدگاه‌های حضرتعالی تثبیت می‌شد، تحلیل ایشان و ما و طیف مرتبط با بیت شما از مسائل رهبری، جنگ، اقتصاد، معادله حاکمیت و... راه انحراف پیمود.
چه کسی مسؤول مسامحه و سهل‌انگاری مصلحت آمیز در برابر امواج زهرآگین انتقادها و نارضایی‌هایی است که دست‌های مرموز به انگیزه تفرقه افکنی بین حضرتعالی و رهبری انقلاب و نظام به‌سوی بیت و دفتر شما هدایت می‌کردند و مگر همین امواج فزآینده نارضایی‌ها نبود که از طرق گوناگون و به لطایف‌الحیل توسط اخوی و دیگران به ‌حضرتعالی منتقل می‌شد و مگر همین ترفندهای ناشیانه و مرموز موجب نگشت که بالاخره حضرتعالی رابطه خویش با نظام را قطع بفرمایید. خدا را گواه می‌گیرم و آقای اخوی نیز اگر یک لحظه وجدان خویش را به داوری فراخواند شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام رهاورد مجموعه حرکت‌هایی بود که ایشان با زمینه‌سازی ملاقات‌های خطی، بزرگ نشان دادن ضعف‌ها و کمبودهای کشور و ارائه تحلیل‌های افراطی و القائات حساب نشده و... طی چند ماه انجام داده است.
البته انکار نمی‌توان کرد که علاوه بر زمینه‌های اولیه که در راستای تشخیص حضرتعالی وجود داشته عوامل دیگری نیز مؤثر بوده است که چه بسا اخوی نیز از آنها بی‌اطلاع بوده است ولی قدر مسلم اینکه اگر ایشان نمی‌خواست چنین امری تحقق نمی‌یافت. فراتر از این بگویم اگر شرح صدر بی‌حد و مرز شما وجود نمی‌داشت و در سیاست اغماض از لغزش‌ها افراط نمی‌فرمودید و اصرار بر انتقادهای مداوم از نظام اجرایی کشور نمی‌داشتید و در برابر افراط‌ها و خطاهای اخوی و دیگران عکس‌العمل جدی و قاطع نشان می‌دادید موج سوءاستفاده و تندروی‌ها و لغزش‌ها و بدبینی‌ها مهار می‌گشت و در شرایطی که انقلاب اسلامی در حصار توطئه‌های استکبار جهانی قرار دارد و آتش جنگ از هر سو زبانه می‌کشد قلب نازنین امام امت روحی فداه به‌درد نمی‌آمد و حوادث کنونی روند دیگری می‌یافت.
حضرت آیت‌الله!
سوگند به ارواح مطهره شهدای جمعه خونین مکه و شهیدان انقلاب اسلامی بویژه شهید محمد رضوان‌الله علیهم اجمعین، که در بیان مطالب فوق انگیزه‌ای جز رضایت حق و مصلحت اسلام و آینده رهبری را نداشته و در فضای کاملاً آزاد و آگاه و بدون اینکه قصد تنقیص اخوی که سمت استادی بر من را دارد داشته باشم از حضرتعالی استدعا می‌کنم بدون توجه به جرائم و تخلفات من که فصل جداگانه‌ای‌ است و به آقای اخوی ارتباط ناچیزی دارد یک بار دیگر نامه را با دقت مطالعه و قضاوت فرمایید و چنانچه مصلحت دیدید امر بفرمایید تا مفصل جریانات را خدمت شما در نامه دیگری به رشته تحریر درآورم.
ارجو من‌الله تعالی ان یوفقکم لمرضاته و سیدد خطاکم.
«والسلام علیکم و رحمه الله»
«نامه سیدمهدی هاشمی به سیدهادی هاشمی»
«بسمه تعالی»
خدمت ذی شرافت اخوی و استاد معظم حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای سیدهادی هاشمی زید عزه العالی.
با تقدیم گرم‌ترین سلام‌های برادرانه توفیق حضرتعالی را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و تحقق بخشیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلامی درسایه خط امام مدظله‌العالی خواستارم. باری از اینکه مدتی است از فیض حضور حضرتعالی محروم گشته‌ام متأسفم ولی از اینکه در این مدت مورد الطاف خفیه الهی قرار گرفته‌ام، بسیار خرسندم. علت اصلی تصدیع وقت عزیزتان علاوه بر تجدید محبت و ارادت و سلام یادآوردن مطالبی است که بیان آن را در این مقطع با ادبیات ناقص خود یک وظیفه شرعی می‌دانم. قبل از ورود به مساله اشعار می‌دارم که حضرتعالی در طول زندگی‌ام علاوه بر نقش سازنده و تربیتی اخوت نقش بارز یک معلم و استاد را داشته‌اید و من همه چیز خود را مدیون الطاف و عطوفت‌های بی‌شائبه شما دانسته و می‌دانم ولی امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه، مصالح انقلاب اسلامی مطرح است و چنانچه در ادبیات این حقیر صراحتی خارج از انتظار مشاهده فرمودید معذورم بدارید.
نکته اول اینکه من امروز با من دیروز که در بیستم مهرماه 65 با شما خداحافظی کردم در یک مقیاس نمی‌گنجد، من امروز دستخوش یک تحول و انقلاب روحی و اخلاقی گشته و بسیاری از افق‌ها که تا دیروز بر من پوشیده مانده بود امروز گشوده شده و در پرتو آن مسائل انقلاب و کشور و جهان را از روزنه‌ای مشاهده می‌کنم که تا دیروز از آن عاجز بودم و به اصطلاح اهل فن دیروز من برای خویشتن خویش موضوعیت قابل بودم در حالی که امروز خود را در برابر عظمت بیکران رهبری انقلاب و قائم مقام معظم له و معنویت متعالی انقلاب و ملت ایثارگر لاشیء محض می‌بینم. من حلاوت و شیرینی‌ای که این روزها و شب‌ها در خلوتگاه خود با خود و خدای خود احساس می‌کنم با تمام عمرم برابری دارد و عظمتی که از بازگشت و توبه خویش از سیاست‌بازی و موازنه‌بندی‌های خطی و حب و بغض‌های سیاسی گذشته احساس می‌کنم با هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست، از این‌رو هیچ گونه تعصبی در دفاع از گذشته خود احساس نکرده و با صراحت گذشته‌ها را محکوم می‌کنم.
نکته دوم: به تصور من آن تخیلات واهی که تا دیروز دامنگیر ذهنیت من و شما نسبت به مسؤولان کشور و انقلاب گشته بود و مولود تنگ‌نظری‌ها، فقدان شرح صدر و جو عمل‌زدگی بود را یکسره محکوم کرده و اعلام می‌دارم چنین پندارهای ناشیانه‌ای، نه با واقعیت امر تطابق داشته و نه با موقعیت جنگ و توطئه‌های بین‌المللی که علیه انقلاب عزیز در جریان است سازگار بوده است. علاوه بر این، آنگونه تحلیل‌ها و تصورات غلط را با معنویتی که انتظار می‌رفت در مکتب فیاض انقلاب لمس کنیم مطابق نمی‌دانم، چه آنکه به نظر من یکی از اهداف عالیه انقلاب پرورش انسان‌هایی است که قابلیت‌ها را به فعلیت رسانده و با عظمت روح و تعالی نفس به نوعی معنویت متعالی دست یابند که حوادث و جریانات روزمره نتواند حریم کبریایی روح آنان را نسخ یا مسخ نماید.
نکته سوم: من به عنوان کسی که این راه را پیموده و به آخر رسانده و به اندازه کافی تلخی‌ها و ناکامی‌های آن را چشیده و به دام لغزش‌ها و انحرافات آن افتاده و اکنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است به حضرتعالی عرض می‌کنم آن فضایی که ما در آن تنفس می‌کردیم و جوّی که به ذهنیت‌های خود حاکم ساخته بودیم فضا و جو طبیعی و اسلامی و انقلابی نبود، چه آنکه تصورات ما با واقعیات روزمره انقلاب و خط مقام رهبری انقلاب مدظله العالی هماهنگ و منطبق نبوده است زیرا به تصور اینکه در حال خدمت به انقلاب و کشور هستیم اسیر توهماتی باطل و سخیف شده بودیم که از پیامدها و عواقب و عمق آن غافل بودیم و هر کس به چنین جوّی محصور گردد قادر به درک اشتباهات خویش نخواهد شد و اکنون من با جو تازه‌ای که در آن بسر می‌برم به ظلمت جو قبلی وقوف یافته‌ام.
نکته چهارم: اخوی عزیز! گذشته‌ها گذشته است ولی اگر جنابعالی به مصداق روایت رحم‌الله عبداً عرف قدره موقعیت حساس خود را بهتر درک می‌فرمودید و اگر حالت بلاتکلیفی نهضت‌ها و ما را که منشأ این همه گرفتاری شده زودتر مشخص می‌کردید و اگر سوءتفاهم‌هایی که با بعضی برادران مسؤول پیش آمده بود زودتر فیصله می‌دادید و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سیاسی ساخته بودید و همه اقشار و جریانات و جناح‌ها خود را متعلق به دفتر می‌دانستند و اگر با صراحت کامل به من نصیحت می‌فرمودید که به جریانات دفتر و مدارس فقیه عالیقدر نزدیک نشوم و اگر... و اگر... کار به اینجا نمی‌کشید. اکنون که به رأی‌العین ثمره وضعیت سابق را مشاهده نمودید استدعا دارم گذشته‌ها را چراغ راه آینده خود قرار دهید و ان‌شاءالله قرار خواهید داد.
نکته پنجم: همانطور که خودتان بارها اشاره می‌کردید که حضرت امام مدظله العالی یک چارچوب واحدی را از روز اول نهضت تاکنون برای خودشان انتخاب کرده‌اند و کلیه مسائل انقلاب و کشور را با معیارهای ثابت و لایتغیر خویش سنجیده و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند همه ماها که خود را مقلد و پیرو آن حضرت می‌دانستیم می‌بایست چنین شیوه ارزنده‌ای را پیشه خود می‌ساختیم نه اینکه به دنبال بروز هر حادثه‌ای یک تحلیل جدید پیدا کرده و با تحلیل‌های متضاد روزانه خود را بر سر چندراهی سرگردان سازیم. اگر عقل ما آن کشش لازم را نداشت که به این نتیجه دست یابیم حداقل وظیفه‌ای بود که به خط رهبری انقلاب تعبد داشته و ثبات قدم و استقامت در موقف را از امام عزیز می‌آموختیم تا فعل و انفعالات و مسائل مستحدثه و جزر و مدهای سیاسی نتواند ماها را به انفعال کشانده و به راه غلط سوق داده شویم.
برادر عزیزم!
هنگامی که حضرت امام و فقیه عالیقدر دام‌ظله‌العالی تأکید می‌کنند حفظ نظام سیاسی کشور واجب شرعی است، طبعاً حفظ و حمایت از کسانی که با تأیید مقام رهبری مسؤولان اجرایی نظام شناخته شده‌اند (به‌فرض اینکه اختلاف سلیقه نیز با آنان داشتیم) نیز واجب می‌شود و اگر ماها در یک چارچوب شناخته شده و مورد تأیید خط رهبری به طور ثابت قرار می‌داشتیم هرگز به انفعال و تذبذب در تحلیل‌ها و تصورات خود، مبتلا نمی‌گشتیم.
اخوی عزیز!
من نمی‌خواهم بار اشتباهات و غلط کارهای خود را به دوش شما بیندازم، نه هرگز، زیرا اولاً حضرتعالی از بسیاری از تخلفات من بی‌اطلاع بودید و ثانیاً در مواردی که دلسوزانه مرا نصیحت می‌کردید این من بودم که در اثر غرور و تعصب نفسانی به توصیه‌های شما گوش نمی‌دادم، ولی در بخش مسائل سیاسی کشور انصافاً من خود را تابع رأی و تشخیص حضرتعالی می‌دانستم و این وظیفه شما بوده است که مرا بهتر راهنمایی کنید.
نکته ششم: اخوی عزیزم! تخلفاتی که من در مصاحبه خود اعلام کردم چه از قبل یا بعد از انقلاب یک سلسله واقعیت‌هایی بوده است که متأسفانه در اثر القائات شیطانی وجود مرا گرفته بوده و من نه از روی جبر و اکراه بلکه با رضایت کامل آنها را بازگو کردم تا عبرتی برای دیگران که چه بسا هنوز در جو گذشته ما زندگی می‌کنند، باشد و در عین حال مقدمه‌ای برای ساختن شخصیت جدید و سالمی برای آینده گردد. در خاتمه از اینکه مصدع اوقات گرانبهای شما گشتم پوزش طلبیده، استدعا دارم سلام گرمم را خدمت فقیه عالیقدر ابلاغ فرموده و از ناحیه من از ایشان عذرخواهی بفرمایید و ضمن دعا برای حل مشکلات مسلمین و برطرف شدن گرفتاری‌ها و پیروزی رزمندگان ایثارگر در جبهه و دوام عمر امام امت و فقیه عالیقدر سلامی گرم به افراد خانواده‌ام، ام‌البشیر و بشیر و بشری و خانواده خودتان ابلاغ فرمایید و مادرمان را بویژه مورد محبت قرار دهید.
«والسلام علی جمیع اخوانناالمسلمین»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات