تعریف انقلابهای رنگی
تعریفها و نامهای متعددی بر تحولاتی که در کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه اتفاق افتاد، ارائه شده است. انقلاب رنگین، انقلاب مخملی، انقلاب زرد، انقلاب گلها و انقلاب نرم از مصطلحترین عبارتهای به کار رفته برای جریانهای سیاسی این کشورها هستند. هر چند برخی از عبارت انقلابهای گلمنگلی، (مرادی، 1383) نیز برای نامیدن این انقلابها استفاده کردهاند.
همچنین برخی اصلاً این رخدادها را انقلاب نمیدانند. به نظر آنان، "به انقلاب رنگی اصولاً نمیتوان عنوان انقلاب در معنای علمی و شناخته شده کلمه اطلاق کرد. انقلاب درتئوریهای تغییرات اجتماعی به دگرگونیهایی بنیادینی اطلاق میگردد که به ساقط کردن یک نظام سیاسی اجتماعی و جانشین شدن یک نظام سیاسی - اجتماعی دیگر میانجامد. با بررسی دقیق انقلابهای رنگی متوجه میشویم که اتفاقاتی که روی داده به تحولات عمیق اجتماعی - که قاعدتاً از یک انقلاب انتظار میرود - حتی در مسیر همان دموکراتیزاسیون منجر نشده و مسئله صرفاً به تغییر و جابهجایی اقلیت سیاسی حام بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدالهای غرب و روسیه محدود مانده است) (کلانتری، 1384).
به طور مثال، در مورد انقلاب نرم اوکراین، گاردین انگلیسی و چپ گرا اصطلاح انقلاب نارنجی را، که از سوی رسانهها به وقایع اوکراین نسبت داده می شد،خندهدار میدانست و مینوشت که چرا ایندیپندنت چپگرا و دیلیتلگراف راستگرا هر دو از قدرت مردم در جریان انقلاب سخن میگویند؟ چطور میشود جریان اوکراینی که انگار در یک موسیقی راک خیابانی شرکت کردهاند، را انقلابی دانست؟! (سالمی، 1386: 32).
اگرچه، برای اولینبار واسلاو هاول رئیسجمهور سابق چک که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود، واژه انقلاب رنگی را بر سر زبانها انداخت (http://enwikipedia.org) اما گاهی عنوان انقلاب نارنجی اوکراین نیز (به دلیل وسعت تأثیر و اوج این انقلابها دراین کشور) به این نوع جریانات اطلاق میشود.
به نظر نگارنده، اگر رخدادن این انقلابها به صورت منحنی در نظر گرفته شود (منحنیای که هنوز به شیب نرسیده است)، انقلاب نارنجی اوکرانی رأس و اوج این انقلابهاست. انقلابی که پس از گذشت پنجسال از وقوع آن همچنان خط سیر خود را پیموده و بر خلاف دیگر انقلابهای رنگی کمتر از ویژگی اصلی خود، که همان حضور گستردهی مردم در صحنه و تغییرات نرم است، منحرف شده است. بر خلاف انقلاب گل سرخ که در حال حاضر برندهی این انقلاب، میخائیل ساآکاشویلی، خود با چالشهایی روبهرو شده است و محدودیتهایی برای مردم و رسانهها ایجاد کرده است.
برخی ناظرین، انقلابهای رنگی را چنین تعریف کردهاند: "انقلابهای رنگی، دگرگونی بدون خونریزی، به یک رشته از تحرکات مرتبط با هم اطلاق میشود که در جوامع پساکمونیستی در اروپای شرقی، مرکزی و آسیای مرکزی توسعه یافت. هیأت حاکمهی این کشورها جای خود را به حکومتهای یکسره طرفدار غرب دادهاند. " (http://enwikipedia.org)
در تعریف دیگری آمده است: "انقلاب رنگی مقاومتی بدون خشونت است در برابر یک حکومت اقتدارگرا که منجر به تغییر نظام میشود " (اصطباری، 1385: 28) و باز در یک تعریف دیگر، انقلابهای رنگی به ایجاد تغییرات بنیادین درون یک کشور از طریق میدریت اعتراضی مدنی در قالب فرآیند اجرای دموکراسی تعبیر شده است (عبدوس، 1386). همچنین حرکتی که مردم در آن با نهاد کردن یک رنگی یا گل و پوشیدن لباس، شال، روسری و گرفتن پرچم و پلاکاردهایی به همان رنگ در برابر نظام حاکم اعتراض میکنند و با آن رنگ همبستگی خود را نشان میدهند، به انقلاب رنگی معروف است (ویکیپدیا).
وجه مشترک تمام این تحرکات و تغییرات،حرکات مبارزاتی منفی هستند که عمدتاً بر ضد حکومتهایی که خود را متعصب و دیکتاتور نشان دادهاند، به کار گرفته میشود. علت نامیدن اینگونه تغییرات به انقلابهای رنگی آن است که از تمام حالات، یک رنگ یا گل خاص به عنوان نماد توسط مخالفان رژیم حاکم مورد استفاده قرار میگرفته است (عبدوس، 1386).
در مقدمه کتاب شوالیه های ناتوی فرهنگ ضمن اشاره به نقش رسانهها، انقلابهای رنگی نیز چنین تعریف میشود:
تا 15 سال پیش "توپخانهها " در خط اول حمله دشمن بودند و "رسانهها " آتش توپخانهها را پشتیبانی میکردند. اما، امروز رسانهها به خط مقدم آمدهاند و توپخانهها نقش پشتیبان رسانهها را برعهده گرفتهاند. اگر تا 15 سال قبل، توپخانهها گلولههای آتشزا شلیک میکردند و در پی قتل عام انسانها و تخریب خانهها و ساختمانها بودند. اکنون رسانهها، توهم میپراکنند و دروغ شلیک میکنند و تغییر باورها را پی میگیرند. و این، همان تهاجم فرهنگی است که 15 سال قبل، رهبر معظم انقلاب با مشاهدهی اولین نشانهها، نسبت به آن هشداری جدی دادند، تهاجمی در عرصهی افکار که استراتژیستهای آمریکایی با عنوان "جنگ نرم " از آن یاد میکند و گاه به تداعی آنچه در برخی از کشورهای آسیای میانه انجام دادهاند، آن را "انقلاب رنگی " و "انقلاب مخملی " نیز مینامند.
و بالاخره در ایران، انقلابهای مخملی به پروژهای از تحولات سیاسی گفته میشود که مدیریت رسانهای و افکار عمومی و همزمان مهندسی اجتماعی آغاز میشود تا به یک مهندسی جدید سیاسی و تغییرات شبهدموکراتیک در یک نظام سیاسی معطوف گردد (عرفانی، 1386: 3).
همانطور که دیده میشود، در تعریف آخر، برای رسانه، نقش خاصی قائل شده است. رسانهای که میتواند با مدیریت افکار عمومی در کنار عوامل دیگر باعث تغییر نظام سیاس و به وجود آمدن انقلاب نرم شود.
زیرا این عقیده وجود دارد که اگر بتوان افکار عمومی را نسبت به موضوع یا پدیدهای قانع کرد یا به آن سمت و سو و جهت خاصی بخشید، مسلماً دولتها نیز تحت فشار افکار عمومی به آن سمت کشیده خواهند شد (جنگ نرم 2، 1387: 13).
منشأ و ریشه انقلابهای رنگی
درباره منشأ وقوع انقلاب های رنگی نظرات متعددی ارائه شده است. به اعتقاد برخی تحلیلگران، پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق، کشورهای بلوک مذکور با خروج از سیطره کمونیست این بار به دام اقتدارگرایی گرفتار شدند. چنین کشورهایی اولین هدف انقلابهای رنگی واقع شدند، هدف اصلی این انقلابها حذف کامل دو مانع بزرگ هژمونی آمریکا بر جهان، یعنی روسیه و چین است، این تلاش ها در غالب یک جنگ سرد غیرایدئولوژیک همچنان در جریان است و هنوز نتیجه نهایی خود را آشکار نساخته است (کرمی، 1386: 27).
همچنین، به گفته دکتر جهانگیر کرمی کارشناس جمهوریهای شوروی سابق و عضو هیأت علمی دانشگاه در 15 سال گذشته، غرب همواره کوشیده است تا جمهوریهای جدا شده از شوروی را در مقابل روسیه قرار دهد و مانع از گسترش نفوذ روسیه شود که این جریان در انقلاب رنگی در کشورهای قفقاز، آسیای مرکزی و اوکراین نمودار شد (آفتابنیوز، 1386).
در واقع آمریکا برای دسترسی به منابع عزیم نفت و گاز آسیای مرکزی و قفقاز و ایجاد پایگاههای نظامی در منطقه و فشار بر کشورهایی که با سیاستهای آمریکا در تضاد هستند دست به طراحی یکسری تغییرات آرام زد تا ضمن کاهش نفوذ روسیه در منطقه و سرنگونی حکومتهای تحتالحمایه روسیه یک سری حکومتهای طرفدار خود را روی کار آورد. این قبیل تغییرات تدریجی که تا کنون در کشورهای باقیمانده از بلوک سابق شرق اتفاق افتاده را به انقلابهای رنگی تغبیر میکنند (عبدوس، 1386).
این در حالی است که برخی تحلیلگران انقلابهای رنگی را با بحران جانشینی کشورهای تازه استقلال یافته مرتبط میدانند.
"به نظر میرسد روند تحولات در سه جمهوری قرقیزستان، گرجستان و اوکراین را میتوان در چارچوب بحران جانشینی تحلیل کرد. اگر کارنامه نسل اول حاکمان این کشورها پس از اعلام استقلال آنها و روند انتقال قدرت در این جمهوریها به نسل دوم بررسی شود. میبینیم که در روسیه و آذربایجان بحران جانشینی مدیریت شده است. ولی در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان بحران جانشینی روند دیگری پیدا میکند. در روسیه یلتسین موفق شد تمهیداتی فرآهم آورد و پوتین را جانشین خود نماید. در آذربایجان نیز حیدرعلیاف موفق شد با اجرای تمهیداتی پسرش الهام علیاف را جانشین خود نماید. در این کشورها بحرانهایی مشابه آنچه در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان پیش آمد. روی نخواهد داد. در این وضعیت اگر بعضی دولتها بتوانند پیشبینی کنند که چه اتفاقی خواهد افتاد، میتوانند از این تحولات به نفع خودشان استفاده کنند " (موسوی، 1384: 156).
"به لحاظ نظری اعتقادی ندارم که هر آنچه در این منطقه روی داده است، نسخه پیچیده شدهی آمریکاست، بلکه فکر میکنم آمریکا از تحولاتی که در نتیجه تغییر نسل در این کشورها روی میدهد، به خوبی استفاده میکند. آمریکاییها با تحلیل و شناخت نظریهها و منطق تحولات حتی میدانند که چه اتفاقاتی در حال وقوع است و از آن بهرهبرداری میکنند. در تحلیلی واقعبینانه باید پذیرفت که در تمامی این جمهوریها، بحران جانشینی وجود دارد که اگر بتوانند آن را به گونهای پشت سر بگارند دورهی گذار را تا حدودی با موفقیت طی کردهاند و گر نه انقلابهای رنگین زرد، بنفش و نارنجی در همه کشورها رخ میدهد " (همان، 158).
جینشارپ و سیاست عدم خشونت
برخی سیاستمداران معتقدند، انقلابهای رنگی در اروپای شرقی و آسیای میانه خصوصاً مبارزات جنبشهای جوانان و دانشجویان، از بعد اندیشهای و علمی تا حدودی تحت تأثیر اندیشهها و آثار جینشارپ از نویسندگان و عالمان علم سیاست است. ایدههای جینشارپ محور اصلی رهیافت عمل غیرخشونتآمیز را به سه دسته تقسیم میکند:
1. روش اقناع و اعتراض
2. روشهای فقدان همکاری
3. روش مداخله غیرخشونتآمیز
به کار بردن این سه روش میتواند باعث تغییرات وسیعی برای دولتها و مردم شود (اصطباری، 1385: 29).
البته در این مقاله به بررسی نقد نظریات جینشارپ پرداخته نمیشود و به ذکر همین نکته اکتفا میشود که کتابهای جین شارپ (مثل کتاب از دیکتاتوری به دموکراسی) به عنوان یک رسانه در همهی کشورهای اروپای شرقی بهویژه کشور صربستان دست به دست بین دانشجویان میگشت و مهمترین خطوط آموزش وی در دفترهای جنبش مقاومت به صورت جزوه خلاصه شده بود.
حضور پررنگ رسانهها، ویژگی برجستهی انقلاب رنگی
تمامی دگرگونیهای سیاسی که از آنها با نام انقلابهای رنگین یاد میشود، واجد ویژگیهای پیوسته و همگون در علل و شکل تحولاتاند، نظیر:
1. تمامی آنها به جز قرقیزستان بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند.
2. تمامی این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند.
3. نقش دانشجویان و نهادهای غیردولت (NGOs) در بروز آنها پررنگ بود.
4. دلیل اصلی وقوع انقلاب وجود خصوصیاتی چون اقتدارگرایی، فقدان چرخش نخبگان، ناکارآمدی در حل مشکلات عمومی و عدم مقبولیت عمومی حکومت وقت بود و جرقهی انقلاب به دنبال بروز خطایی از سوی حکومت، نظیر تقلب در انتخابات روشن شده بود.
5. تحرکات انقلابی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم مورد حمایت آمریکا و اروپای غربی بود (اصطباری، 1385: 28).
همچنین به اعتقاد برخی صاحبنظران، برای تشریح ویژگیهای انقلاب رنگی، میتوان به چهار گزینه اشاره کرد که محتوای آنها را به ترتیب مسالمتجویی، جنبشگرایی، بهرهگیری از امکانات نوین ارتباطی و استفاده از سرمایه خارجی شکل میدد (پورسعید، 1387: 100).
به نظر نگارنده، در کنار تمام این ویژگیها، باید به ویژگی برجسته و نقش خاص رسانههای نوین و فناوریهای جدید اطلاعاتی نیز در شکلگیری این انقلابها توجه کرد. به جرأت میتوان گفت، رسانهها نقش وصلکنندهی ویژگیهای فوق را به همدیگر داشتهاند (رسانهها ارتباط بین احزاب، جنبشهای دانشجویی، بنیادها و سازمانهای غیردولتی و بهویژه تودههای مردم با همدیگر را تسهیل میکنند). چه بسا که فقدان همین حلقهی اصلی در رخدادهای ونزوئلا و بلاروس مانع به وقوع پیوستن انقلاب رنگی دیگری در این کشورها شد. در واقع با کنترل رسانهها، مبارزه مخالفان و جنبشهای دانشجویی علیه هوگوچاوز و الکساندر لوکاشنکو در ونزوئلا و بلاروس به نتیجه نرسید.
بررسی انقلابهای رنگی و رسانهها در چند کشور
در این بخش به طور مختصر انقلابهای رنگی در کشورهای صربستان، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان و نقش رسانهها و چگونگی تأثیر آنها بر پیروزی این انقلابها با ذکر نمونههایی بررسی میشوند.
1. انقلابیون بولدوزر صربستان
نخستین نمونهای که برای جنبشهای غیرخشونتآمیز در قرن 21 مطرح میکنند جنبش مقاومت یا اتپور در صربستان علیه حکومت اسلوبودان میلوسوویچ است. اکتبر 2000، انتخابات پارلمانی و ریاستجمهوری صربستان با شرکت احزاب مختلف و زیر نظر ناظران بینالمللی برگزار شد. مخالفان میلوسوویچ درائتلاف مخالفان دموکراتیک صربستان گرد هم آمده بودند که از حمایت گروههای دانشجویی و سازمانهای غیردولتی در داخل و کشورهای اروپایی و آمریکا در خارج برخوردار بودند.
دانشجویان با شعارهایی چون "او تمام شد " نقش مهمی در بسیج نیروی جوان برای مشارکت در انتخابات ایفا کردند. پس از ده روز حزب حاکم نتایج انتخابات را به نفع خود اعلام نمود. جمعیت خشمگین در بلگراد به خیابانها ریختند و علیه دولت به تظاهرات پرداختند. و توده جمعیت به همراه بولدوزرهای کشاورزی محلی خود ساختمان پارلمان را به محاصره درآورندند. جنبش مقاومت غیرخشونتآمیز بعد از انتخابات تشدید شد و در نهایت به سقوط دولت میلوسوویچ منجر شد و رقیب وی کوشتاتیسا مراسم تحلیف ریاست جمهوری را به جای آورد (عبدوس، 1386). کوشتونیتسا در رادیو و تلویزیون که در کنترل مردم قرار گرفته بود با اعلام پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری مردم را به آرامش دعوت کرد و انقلاب نرم صربستان به پیروزی رسید.
اما پیروزی این انقلاب بدون پوشش وسیع رسانههای جمعی داخلی و خارجی در کنار حضور فعال نهضت مقاومت جوانان (اتپور) و نهادهای غیردولتی و در نتیجه حضور تودههای مردم در صحنه محقق نمیشد.
حضور فعال رسانهها و اهمیت آنها در این انقلاب را از آنجایی میتوان درک کرد که نام این انقلاب را انقلاب بولدوزر هم گذاشتهاند. بولدوزری که مردم با آن دیوارهای اداره مرکزی رادیو و تلویزیون دولتی را خراب کردند.
از طرفی استفاده از SMS (شعارهایی چون "ما همچنان مراقب رفتار شما هستیم ") و شبکهی اینترنت در ارسال و انتقال پیامها و برقراری ارتباط با دیگر اعضای گروهها حاکی از نقش فعال رسانهها و فناوریهای نوین ارتباطی در این انقلاب است.
در واقع، جنبش مقاومت شعارهایی چون "کارش تمام است " و "وقتش رسیده " را علیه میلوشویچ بر سر زبانها انداخت. دانشجویان عضو این جنبش، از طریق تلفن همراه و اینترنت، در شهرهای مختلف یوگسلاوی، شاخههایی بدون ریاست، نامتمرکز و بدون خشونت تشکیل دادند (پورسعید، 1387: 103).
به طوری که وقتی مأموران میلوسوویچ دریافتند جنبش دانشجویی در حال ساماندهی یک مقاومت است، به یکی از اماکن ملاقات آنان حمله کردند و فریاد زدند: "این اینترنت لعنتی کجاست؟ " آنها فکر میکردند با خراب کردن یک کامپیوتر در یک محل میتوانند این شبکه گسترده ارتباطی را برای همیشه از بین ببرند (بارسقیان، 1386: 31).
2. انقلاب گل رز گرجستان
نقطه آغازین روزشمار تحول در گرجستان را میتوان از زمان برگزاری انتخابات پارلمانی این کشور در 11 آبان 1382 (2 نوامبر 2003) قرارداد. چهارمین انتخابات پارلمانی گرجستان به منظور انتخاب 235 نماینده با حضور 1368 ناظر بینالمللی و 300 ناظر داخلی برگزار شد که همین مسئله حاکی از حساسیت برگزاری این دور از انتخابات بود.
با اعلام نتایج اولیه انتخابات از سوی کمیسیون مرکزی انتخابات، احزاب مخالف به نتایج اعلام شده اعتراض کردند اما رئیسجمهور گرجستان بیاعتنا به این مخالفتها فرمان تشکیل اولین جلسه پارلمان را صادر کرد. در جریان برگزاری این مراسم میخائیل ساآکاشویلی و همراهانش با در دست داشتن شاخهای گل رز وارد مجلس شدند و در طول سخنرانی ادوارد شواردنادزه با صدای بلند خواستار استعفا و خروج وی از پارلمان گردیدند. با آغاز درگیری و ورود نمایندگان مخالف و طرفدارانش به مجلس، پارلمان به تصرف کامل مخالفان درآمد (کولایی، 1384: 36).
به دنبال این رویداد، شوارد نادزه حالت فوقالعاده اعلام کرد اما با مقاومت نیروهای مخالف و سقوط دیگر نهادها و ارگانهای دولتی، رئیس جمهور ظرف 48 ساعت مجبور به استعفا شد. کمیسیون مرکزی انتخابات نیز نتایج چهارمین دوره انتخابات پارلمانی را باطل اعلام کرد. پس از برگزاری مجدد انتخابات ریاستجمهوری، میخائیل ساآکاشویلی با کسب 25/96 درصد آرا به ریاستجمهوری گرجستان انتخاب شد (همان: 37).
حمیدرضا حافظی، کارشناس مسائل آسیای مرکزی و قفقاز، در کنار تمام متغیرهای تأثیرگذار بر دگرگونیهای گرجستان و عوامل داخلی و خارجی از جمله ترکیب ناهمگون ساختار اجتماعی گرجستان، تصور نادرست از حمایت احتمالی روسیه از شواردنادزه، تقلب درانتخابات، مقاومت های مردمی، بحران اقتصادی و نقش بنیاد سوروس در سازماندهی مخالفتها با همکاری جنبش دانشجویی کمارا و به مساعدت شبکهی تلویزیونی روستاوی با پشتیبانی سفارت آمریکا در گرجستان اشاره میکند.
صحنهای که در آن رقیب شواردنادزه، ساآکاشویلی تنها به سرکشیدن لیوان آب رئیسجمهور کفایت کرد و با این عمل نمادین، پایان کار رئیسجمهور را در برابر رسانههای جمعی اعلام کرد، در واقع گواه آشکار دیگری از حضور فعالانه و لحظه به لحظه رسانه در صحنهی سیاست گرجستان و انقلاب گل سرخ آن است.
البته گرجستانیها استفاده از رسانهها را خیلی قبلتر از بروز جریانات سیاسی کشور آغاز کرده بوند. به طوری که قبل از سقوط شواردنادزه، جوانان و فعالان گرجی ایمیلی برای اتپورهای صربستانی ارسال کرده بودند با این مضمون: "دوستان عزیز، ما در اینجا در موقعیت پیش از انقلاب به سر میبریم. شما یک حکومت فاسد را با موفقیت از میان برداشتید. ما نیز همین را میخواهیم. آیا میتوانید به ما بگویید چگونه این کار را انجام دهیم؟ " (بارسقیان، 1386: 31).
صربها هم انتقال پیام را آغاز کردند و فیلم "دیکتاتور را سرنگون کنید " پیتر آکرمان که گزارش سرنگونی میلوسویچ بود را برای جوانان گرچی فرستادند.
نمونههایی چون رد و بدل ایمیل و استفاده از فیلم تنها نمونههای کوچکی از تأثیر رسانهها و فناوریهای روز اطلاعاتی بر شکلگیری انقلاب رنگی و صدور آن به کشورهای دیگر است.
3. انقلاب نارنجی اوکراین
تحولات اوکراین که در نتیجه آن ویکتور یوشچنکو (یوشنکو) با کسب 52 درصد آرا به ریاستجمهوری اوکراین انتخاب شد و رهبری انقلاب نارنجی را به دست گرفت از 21 نوامبر 2004 شروع و تا 26 دسامبر همان سال به طول انجامید (حافظی، 1384: 102).
شاید بعد از ایفای نقش مهم این کشور در فروپاشی اتحاد شوروی در 8 دسامبر 1991 به همراه رؤسای جمهور روسیه و روسیه سفید بتوان مهمترین رویداد این کشور را وقوع جنبش یا به اصطلاح انقلاب نارنجی در ماههای اکتبر، نوامبر و دسامبر 2004 دانست که در جریان آن ویکتور یوشچنکو توانست بر رقیب خود ویکتور یانوکوویچ غلبه نماید و به عنوان رئیسجمهور اوکراین انتخاب گردد (کولایی، 1384: 104).
در دوم آذر ماه 1383 متعاقب برگزاری انتخابات ریاستجمهوری اورکاین و اعلام پیروزی ویکتور یانوکوویچ با احراز 58/49 درصد آرا، اپوزیسیون داخلی و ناظران بینالمللی (بهویژه ناظران سازمان امنیت و همکاری اروپا) موارد عدیدهای از تخلف در جریان رأی گیری را اعلام نمودند. این در حالی بود که ناظران اعزامی از کشورهای مشترکآلمنافع به رغم وجود تخلفات زیاد روند بزرگاری انتخابات را قانونی اعلام نمودند. حمایت کرملین از یانوکوویچ به طور جدی دنبال میشد و در همینباره ولادیمیر پوتین پیش از برگزاری انتخابات دو بار به "کیف " سفر کرد. به دنبال این رویداد، جمعیتی حدود دویستهزار تن در خیابانهای کیف تحصن کردند و خواهان اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. همچنین برای نخستینبار در خیابانهای کیف طرفداران یوشچنکو علیه روسیه شعار دادند. در نهایت با رأی دادگاه عالی اوکراین به بطلان انتخابات ریاستجمهوری و برگزاری و برگزاری مجدد انتخابات در اورکاین، پیروزی ویکتور یوشچنکو با کسب 21/52 درصد آرا قطعی شد (حافظی، 1384: 104-105).
از آنجایی که رنگ شاد به عنوان سمبل طرفداری از یوشچنکو به صورتهای مختلف (روبان، شالگردن، پرچم، بازوبند و...) توسط مردم استفاده شد، انقلاب نرم اوکراین به انقلاب نارنجی معروف شد.
عوامل متعددی در حضور تودههای مردم با وجود سرمای شدید و جنبش نافرمانی مدنی آنها نقش داشت. از جمله این عوامل میتوان به نقش رسانههای جمعی از جمله پخش زنده اخبار اشاره کرد.
به طور کلی، "ایجاد شبکه تلویزیونی همسو با عنوان ابزار خطدهی و هدایت افکار عمومی نسبت به دیدگاههای مخالف تأثیر قابل توجهی در بسیج و خطدهی به افکار عمومی داشت. اطلاعرسانی وسیع و گسترده شبکههای خبری غربی (بی.بی.سی، سی.ان.ان، یورونیوز) در خصوص انتشار اخبار مخالفتها به نفع یوشچنکو و بزرگنمایی آن علیه حکومت بود که در این راستا یورونیوز نقش اول را ایفا مینمود. همچنین کانال 5 اوکراین در سایتهای اینترنتی مصادیقی از جنگ روانی آمریکا و اروپا علیه جناح روسگرا را به نمایش میگذاشت " (کولایی، 1384: 112).
به علاوه، بهرهگیری از اینترنت و استقبال شدید جوانان از اینترنت و کافینتهای متعدد، نقش زیدی در بسیج فعالان جوان به جنبش نارنجی داشت. (حافظی، 1384: 116).
4. انقلاب گل لاله قرقیزستان
بعد از انقلاب مخملی گرجستان و انقلاب نارنجی اوکراین، نوبت به قرقیزستان رسید. اینبار نیز همانند موارد گذشته اعترضات از انتخابات شروع شد و مردم به خیابانها ریختند تا به نتایج انتخابات اعتراض کنند (عبدوس، 1386).
البته، انقلاب گل لاله درقرقیزستان از آن زمان جدی شد که مخالفان آقایف، رئیسجمهور وقت قرقیزستان، مدتی قبل از انتخابات پارلمانی 27 فوریه 2005 نسبت به احتممال تقلب در این انتخابات هشدار داده بودند. اما این اتفاق افتاد. مخالفان میگفتند آقایف میخواهد با انتصاب اعضای پارلمان راه را برای تغییر قانون و رئیسجمهور شدن خودش برای بار سوم هموار کند. بعد از پایان دور دوم انتخابات در 13 مارس سازمان امنیت و همکاری اروپا روند برگزاری انتخابات را همراه با نقایص فراوان توصیف کرد. اگرچه سازمان دوستهای مستقل مشترکالمنافع نزدیک به روسیه رأیگیری را آزادانه خواند (شجاعی، 1386: 34).
اعتراضات مردمی آغاز شد. آقایف که انتظار چنین مخالفتهایی را داشت از قبل طرفداران خود را در شهرستانها به پایتخت آورده بود و به آنها یادآور شده بود که از دولت حمایت کنند اما در عمل این شیوه جواب نداد (عبدوس، 1386).
18 مارس اولین اعتراضها به نتایج انتخابات در شهرهای جنوبی آغاز شد و زیر فشار شدید دستور بررسی تخلفات احتمالی را صادر کرد. بالاخره روز 24 مارس در جریان اولین تظاهرات بزرگ مخالفان در بیشکک، مردم به ساختمان اصلی دولت حمله بردند و با مقاومت جدی روبهرو نشدند و دولت قرقیزستان به راحتی سقوط کرد. چهارم آوریل بیانیه استعفای آقایف در پارلمان قرائت شد و قورمان باقیف با وعدهی تغییر قانون اساسی در انتخابات جولای 2005 پیروز شد. خیزش مردم را به خاطر همزمانی با فصل بهار انقلاب گل لاله نامیدند (شجاعی، 1386: 36).
همانند انقلابهای قبلی، رسانههای گروهی در این انقلاب نیز نقش ویژهای ایفا کردند. از جمله میتوان به چاپ عکسهایی از کاخ مجلل در دست احداث آقایف کمی قبل از انتخابات اشاره کرد که باعث خشم مردم شد.
و یا روزنامههایی که کمک مالی خود را از آمریکا دریافت میکردند. همچنین رادیو اروپای ازاد نمونهای دیگر از تأثیر رسانهها و نقش آنها در شکلگیری انقلاب رنگی در قرقیزستان است. این رادیو به طور مرتب از وابستگان به آمریکا و قرقیزستان حمایت میکرد (همان).
جهانی شدن، رسانه و تأثیر آن بر انقلابهای رنگی
یکی از مؤلفههای اصلی جهانی شدن، رسانهها و فناوریهای نوین ارتباطی - اطلاعاتی است و پایمدهای آن در عرصه سیاست کشورها گواه تأثیر رسانهها بر شکلگیری جریاناتی چون انقلابهای رنگی در اروپای شرقی و آسیای مرکزی و نقش آنها در صدور این جریانات سیاسی بدون خشونت به دیگر نقاط جهان است. در ادامه این تأثیرگذاری میتوان به انتخابات اخیر برمه، کنیا، زیمبابوه و رخدادهای تبت که همچنان هم ادامه دارد، اشاره کرد. از یک منظر و مطابق آنچه که از پیامدهای رسانههای الکترونیک جدید مطرح است، جهان وارد عصر دوم رسانهها شده است که بر خلاف دوره مدرن و عصر اول رسانهها، آینده آن به طور کامل قابل پیشبینی نیست، زیرا عصر دوم رسانهها که در آن بحث رسانههای الکترونیک جدید، حاکمیت دارند و اطلاعات حرف آخر را میزنند، پدیدهها کمتر قابل پیشبینی شدهاند (جنگ نرم 2، 1387: 278).
در حال حاضر، "پیشرفت سیستمهای ارتباطی جدید دنیایی را پدید آورده است که در آن ویژگیهای مکان و فردیت همواره از طریق شبکههای ارتباطی منطقهای و جهانی بازنمایی و دوباره تفسیر میشوند. اما وابستگی این سیستمها به فراسوی این موارد میرود. زیرا برای احتمال سازماندهی عمل سیاسی و اعمال قدرت سیاسی در فواصل دوردست بنیادی تلقی می شوند " (دیبرت، 1997).
علاوه بر این ملتها، مردم و سازمانها به وسیله انواع جدید ارتباطات در مرزهای کشورها به یکدیگر متصلاند. انقلاب دیجیتالی در میکروالکترونیک، در فناوری اطلاعات و در رایانهها موجب برقراری تماسهای تقریباً آنی در سراسر جهان شده، که همواره با فناوری تلفن، تلویزیون، کابل، ماهواره و حمل و نقل با هواپیمای جت، ماهیت ارتباطات سیاسی را به طور چشمگیری دگرگون کردهاند. پیوند عمیق میان "محیط فیزیک "، "موقعیت اجتماعی " و سیاست که مشخصه بیشتر کانونهای سیاسی از دوران ماقبل مدرن تا مدرن بود، از هم گسیخته است (هلد و مکگرو، 1382: 21).
مهمترین تأثیرات سیاسی فناوریهای ارتباطی - اطلاعاتی تضعیف دولتهای ملی، اشاعه اطلاعات سیاسی و درگیرسازی مدنی با مشارکت سیاسی افراد و گروههاست. در حقیقت، فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی، موتور اصلی جهانی شدن بود و تمام ابعاد حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را تحتتأثیر قرار داده است. شاید، هیچ تحولی را در عصر حاضر نتوان سراغ گرفت که از حیث ایجاد تغییر در حیات سیاسی و اجتماعی بتواند با این فناوریها برابر میکند. کنترل اطلاعات در عصر جدید اهرم اصلی قدرت بازیگران جهانی، ملی و محلی است (سردارنیا، 1386: 104). اهرمی که در انقلابهای رنگی در اختیار بنیاد سوروس و سازمانهای غیردولتی و جنبشهای دانشجویی قرار گرفت و رهبران احزاب و جنبشها بیشترین بهره را از آن بردند.
در هر حال، فرایند جهانی شدن را معمولاً در چهار حوزه فناورانه، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بررسی میکنند. انقلاب صنعتی سوم که در پایان قرن بیستم رخ داد، تحولاتی اساسی در حوزه ارتباطات و اطلاعات به همراه آورد. فناوری اطلاعات را فراهم آورده و کیفیت اطلاعات قابل حصول را به گونهای انقلابی دگرگون ساخته است (ابو، 1385: 1).
میتوان گفت به مدد رسانههای نوین ارتباطی و اطلاعاتی جهان به دهکدهای مبدل شده که اطلاعات و رسانهها، سیتسمهای عصبی و اجزای این دهکده را به هم متصل ساخته است. این فناوریها شامل اینترنت، ماهواره، تلفن همراه، تلویزیونهای کابلی، کامپیوترهای خانگی و ویدیو هستند (سردارنیا، 1386: 105).
در پاسخ به این پرسش که چگونه میشود مردم کشورها بدون بهرهگیری از ابزارهای خشونتآمیز ساختارهای سیاسی کشور خود را تغییر دهند، میتوان به تأثیر جهانی شدن و نوع ارتباطات جدید اشاره کرد. زیرا، "این وضعیت جدید بیش از هر چیز مولود تحولات منبعث از روند جهانی شدن و جایگاه تغییریافته دولتهای اقتدارگرا در این روند است. دولتها همگی متأثر از جهانی شدن هستند. دولتهای اقتدارگرا که تا امروز با بهرهگیری از سرکوب خشونتآمیز مخالفان، همسانسازی تودهها و به انزوا کشیدن مخالفان و انکار رقیب و برگزاری انتخابات صوری خود را سرپا نگه داشتهاند، با جهانی شدن از کاربرد عوامل فوق برای پیشبرد اهداف خود بازماندهاند " (اصطباری، 1386: 28).
جهانی شدن، قدرت دولتها را در عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تا حد زیادی کاهش داده است و قدرت دولت ملی تحتتأثیر نهادها و فرآیندهای دیگر قرار گرفته است (علوی، 1385: 31).
از سوی دیگر، دولتهای اقتدارگرا نیز با استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین همچنان در صدد انکار گفتمان رقیب برمیآیند. اما چون تنوع ابزارهای رسانهای به خودی خود آزادی مخاطب را در انتخاب رسانه موجب میشود، دولت اقتدارگرا توفیق چندانی در استفاده از رسانه برای تحمیل گفتمان خود بر جامعه نخواهد داشت. بدین ترتیب جهانی شدن راههای تقابل بین دولت اقتدارگرا و مخالفانش را تنوع بخشیده است. بر این اساس پیش از وقوع انقلابهای رنگین، برخی نظریهپردازان از تحول در ماهیت انقلاب در عصر جهانی شدن خبر داده بودند. انقلابهای رنگی تجلی این تحول هستند (اصطباری، 1386: 28).
انقلاب رنگی بیش از هر چیز، امکانات نوینی را که روند جهانی شدن در اختیار بشر امروز نهاده، به خدمت میگیرد. بر این اساس، در دنیای جهانی شده کنونی، مسئله اصلی، تأثیر بر افکار عمومی است و حلقهی مرکزی برای این تأثیر، رسانههای جمعی و ارتباطات جهانی است و جهانی شدن این امکان را به وجود آورده که شبکهی ارتباطات، تبدیل به عمل جمعی و حرکت جمعی شود. به این معنا، انقلابیون پست مدرن، از فراگرد جهانی شدن سود میجویند. آنان ماهرانه با امکانات تکنولوژی و ارتباطات مانند اینترنت آشنایی دارند. سایتهای انتقادی را علیه رژیم سازمان میدهند، پیامهای کوتاه را از طریق تلفنهای همراه رد و بدل میکنند و مرتب قرارهای جدیدی میگذارند. آنها همچنین میدانند که چگونه از تلویزیون، که تأثیر همگانی گستردهای دارد، به بهترین شکل استفاده کنند.
کارکرد مهم رسانههای نوین که کنترلشان بسیار دشوار است، تأثیر بر افکار عمومی و بسیج ان است. به گونهای که به واسطهی این رسانهها، نوعی فضای عمومی میگیرد و بسیاری از افراد، بدون آنکه یکدیگر را ببینند و تبادل نظر کنند، مانند یکدیگر فکر و در نتیجه مانند یکدیکر نیز عمل میکنند. بر این اساس، از طریق تولید پیام، شعار و اندیشه به شیوهای هنری و از طریق تصویر، گرافیک، صدا و موسیقی، تصورات دستکاری و بسیج میشوند و در نهایت فعالیت سیاسی، این امکان را مییابد که با زندگی روزمره آمیخته شود.
در این صورت دیگر مانند گذشته، نیازی نیست که برای تبدیل افکار عمومی به نیروی اجتماعی و تغییر اوضاع سیاسی، به اهرمی مانند حزب سیاسی متوسل شد و اگر این تغییر در افکار عمومی پیدا شود، مردم در بزنگاه تاریخی، خودشان راه را باز میکنند و احتیاجی به اعمال نیرو، فشار و زور از طریق اهرمهای جدا از مردم وجود ندارد (پورسعید، 1387: 109-110).
بنیادها، نهادهای ملی و کاربرد رسانه
"با توجه به مسائل مرتبط با جهانی شدن و پیدایش جامعهی مدنی، نهادهای مدنی جهانی از جمله نهادهای غیرحکومتی از طریق اینترنت و در فضای سایبر به یکدیگر پیوستهاند و صدای دیگران را به گوش افکار عمومی جهانی میرسانند " (علوی، 1385: 20).
به عبارت دیگر، "با وقوع انقلاب ارتباطات در ربع آخر قرن بیستم، نوعی جامعهی اطلاعاتی و شبکهای شکل گرفته است که نقاط اتصال این شبکهها را گروهها و نهادهای مدنی، سازمانهای بینالمللی غیردولتی، جنبشهای اجتماعی و سیاسی، فعالان سیاسی،گروههای مخالف حکومت و دولتها شکل میدهند و این نقاط از طریق اطلاعات و اخباری که در شبکه جریان مییابد، به هم متصل میشود.
برخی اندیشمندان، ترجیح میدهند در عصر جدید و جامعه شبکهای از حاکمیت اجتماعی گروههای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درون ملی و فراملی به جای حاکمیت سیاسی دولتها صبحت کنند. روبرت لاتام حاکمیت در جهان امروز را از آن گروههای اجتماعی و سیاسی میداند نه دولتها. گروههای اجتماعی و سیاسی و سازمانهای غیردولتی در شبکه ی ارتباطات جهانی میتوانند حاکمیت دولتها را به چالش بکشند ". (Latham, 2000:8).
جنبشهای مدنی، فرهنگی و اجتماعی در سطح جهان جزئی از جامعه مدنی جهانیاند. (جنبش زنان، جوانان، مهاجران و غیره). اینترنت و فضای اطلاعاتی سایبر موجب پیوند نهادهای مدنی ملی به یکدیگر شده است و سازمانهای غیرحکومتی صدای اقلیتها و سایر گروههای در حاشیه را به گوش افکار عمومی جهان میرسانند (علوی، 1385: 29).
در تشریح و تأیید این بحث در مورد حضور سازمانهای غیردولتی و جنبش های مدنی و شهروندی، میتوان از نقش فعال چهار بنیاد سوروس، بنیاد NED، بنیاد ویلسون و کارنگی، به ویژه نقش رسانهای این سازمانها در فعال کردن نهادهای مدنی داخل کشورها، جنبشهای اجتماعی، سیاسی و فعالان مستقل اجتماعی و مخالف حکومتها و تأثیر آنها در شکلگیری انقلابهای رنگی نام برد. این بنیادها با در اختیار داشتن شبکه وسیعی از رسانههای جمعی و فعال سازی فناوریهای نوین در کشورهای اروپای شرقی و اسیای مرکزی و اتحاد شوروی سابق، در کنار کمکهای مالی به گروهها و فعالان سیاسی این کشورها زمینه را برای انقلابهای نرم و مخملی فراهم کرد.
هرچند، رئیس بنیاد سوروس (فعالترین بنیاد از میان بنیادهای ذکر شده) و رئیس مؤسسه جامعهی باز خود مدعی است که در انقلابهای رنگی نقشی نداشته است اما این نکته هم قابل انکار نیست که این بیناد در کنار بنیاد رسانهای رابرت مردوخ (مرداک) دومین سازمان رسانهای جهان است که بیشترین شبکههای تلویزیونی، خبرگزاریها، خبرنامهها و روزنامهها را در سطح جهان مدیریت و هدایت میکند. این مدیریت و هدایت گاه صورتی آشکار دارد و گاه با واسطه و به صورت نهان انجام میگرد. همچنین، فعالیت رسانهای مردوخ آشکار است و جسورانه در اداره و خرید شبکههای بزرگی چون "فاکسنیوز " تا "الجزیره " و حتی رسانههای آسیای دور ظاهر میشود (عرفانی، 1386: 8).
بنیاد سوروس از طریق سایتهای اینترنتی،روزنامهها، شبکههای تلویزیونی، طرحهای آموزشی، کتابها و مؤسسات غیردولتی در کشور قزاقستان و قرقیزستان زمینههای شکلگیری دموکراسی را فراهم میسازد.
این بیناد در بیش از سی کشور جهان از جمله جمهوریهای آذربایجان ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی نمایندگی فعال دارند. روند کاری بیناد سوروس به این شکل است که این بنیاد مرکزی مطالعاتی را در کشورهای مختلف فعال و از مطبوعات حمایت میکند و با استفاده از امکانات زنجیرهای متنوع و بسیار گسترده رسانهای، سررشتهی تحولات سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورها و ملتها را به دست میگیرد. به طور مثال، بنیاد سوروس جهت براندازی شواد نادزه حدود پانصدهزار دلار در شبکهی روستاوی 2، که نقش برجستهای در انقلاب مخملی گرجستان داشت، سرمایهگذاری نمود تا از این طریق ضمن تشویق مردم به شورش، آموزش لازم آنها را برای رسیدن هر چه زودتر به انقلاب نزدیک نماید (همان: 9).
همچنین، بنیاد NED که نام کامل آن بنیاد ملی برای دموکراسی است نیز کمکهای خود را با هدف ارتقای دموکراسی بین سازمانهای خصوصی و نهادهای اجتماعی توزیع میکند. از سوی دیگر، بنیاد ویلسون نیز با اینکه در حیطهی تحقیقاتی در ایالات متحده فعال است، محققان را برای دورههای تحقیقاتی به واشنگتن دعوت میکند و همچنین بورسی 9 ماهه به اساتید، مقامات دولتی و روزنامهنگاران ارائه میدهد. به طور کلی این بنیادها به ویژه بنیاد سوروس از طریق سایت اینترنتی، روزنامهها، شبکههای تلویزیونی، طرحهای آموزشی، کتابها و مؤسسات غیردولتی زمینههای شکلگیری دموکراسی را فراهم میسازد. همچنین جنبشهای اتپور در صربستان، پورا در اوکراین، کمارا در گرجستان، زوبر در بلاروس و دیگر فعالان به طور گستردهای از طریق رسانههای متنوع و فناوریهای نوین اطلاعاتی با هم در ارتباط بودند.
اینترنت و انقلابهای رنگی
به دلیل نقش گستردهی اینترنت به عنوان یکی از فناوریهای نوین ارتباطی در شکلگیری انقلابهای رنگی در این بخش به طور مستقل به آن پرداخته میشود. همان طور که قبلاً در کنار تشریح انقلاب رنگی صربستسان ذکر شد، مأموران دولتی به دنبال اینترنت میگشتند تا با خرابکردن آن، ارتباط احزاب و جبنشهای جوانان را قطع کنند. اینترنتی که با اتصال گروهها به هم و ردوبدل پست الکترونیکی باعث صدور انقلاب به دیگر کشورها شد.
شاید بتوان اذعان کرد که اینترنت، امروزه جای نوارها و اعلامیههای چاپی را گرفته و به ابزاری مؤثر و گسترده برای مبارزات سیاسی و جنگهای رسانهای تبدیل شده است (جنگ نرم 2، 1387: 276).
به اعتقاد کارشناسان علوم سیاسی، حضور اینترنت در یک قالب سیاسی از دو طریق اصلی صورت گرفته است. از یکسو، اینترنت به شکل فزایندهای به وسیله نهادهای سیاسی متعارف مانند دستگاههای دولتی و احزاب سیاسی مورد استفاده قرار گرفته اما از سوی دیگر،ارتباطات اینترنتی ظهور اشکال جدیدی از سازمانها و تعاملات سیاسی را ممکن کرده است.
امروزه دولتها و احزاب سیاسی به صورت رزومره از اینترنت به عنوان ابزاری برای تعامل با موکلان خود از خلال وبسایتها، پست الکترونیکی و گاهی اوقات بحث و گفتوگو استفاده میکنند. آنها به کمک این ابزار به انتشار اطلاعات و تبلیغات میپردازند، افکارسنجی میکنند و در فعالیتهای انتخاباتی وارد میشوند. اینترنت برای دولتها و احزاب دارای فواید بالقوه بسیاری است. زیرا ابزاری برای گردآوری پیامها از سراسر کشور فراهم میاورد (باکلر و دولوتیز، 1386: 12).
به اعتقاد مانوئل کاستلز، بازیگران سیاسی از طریق رسانهها در بازی قدرت حضور دارند و از آنجا که اطلاعات و ارتباطات،عمدتاً از طریق شبکهی جهانی اینترنت و ماهوارهها و خبرگزاریها صورت میگیرد، بازی سیاسی،به نحو فزایندهای در فضای رسانهها صورت میگیرد (کاستلز، 1380: 551).
به طور کلی، به اعتقاد پیپانوریس، اولاً،اینترنت ممکن است به آگاهسازی، سازماندهی، بسیج و درگیرسازی مدنی افراد و گروههای به حاشیه رانده شده، جوانترها و اقلیتهای سیاسی منجر شود. ثانیاً، میتواند در اشاعه ارزشهای سیاسی دموکراتیک از قبیل مشارکت، آزادی بیان،تساهل،عدالت و غیره تأثیرگذار باشد. و ثالثاً، اینترنت به مثابهی تریبونی برای احزاب و گروههای سیاسی معترض و اقلیت میتواند به تضعیف حکومتهای اقتدارگرا و گسترش دموکراسی کمک کند.
بنابراین، رسانههای نوین، از جمله اینترنت، پادزهر آزادی را به چهار گوشهی جهان اشاعه میدهند و با انعکاس واقعیتها و اطلاعات سیاسی و بیدارسازی سیاسی، میتوانند به دموکراسی در سطح جهان سرعت بخشند. همان طور که آلفرد سوویوسایل خبری را کلید دموکراسی نامیده است.
همچنین، گراس من، پست الکترونیک، کنفرانسهای اینترنتی،تریبونهای اینترنتی و ماهوارهها را از مصادیق تله دموکراسی میداند. به عبارت دیگر،اهمیت فناوریهای نوین،به اندازهای زیاد است که بخری برای آن، واژهی تله دموکراسی، یا دموکراسی از راه دور را به کار میبرند. در واقع، اینترنت به عنوان تریبون میتواند با شرایط گفتگوی مطلوب و ایدهآل مورد نظر یورگن هابرماس در حوزه عمومی سازگار باشد (سردارنیا، 1385: 112).
تأثیر رسانهها بر حکومت و دولت
برخی معتقدند، رسانههای نوین (ماهوارهها و اینترنت) بزرگترین چالشگر و تهدیدکنندهی اقتدار دولتهای ملی و بدترین کابوس دیکتاتورهاست.
امروز دورانی را سپری میکنیم که در سایه پیشرفتهای چشمگیر در زمینه فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی، مرزهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بسیار آسیبپذیر شده است و دولتهای ملی نمیتوانند تنها به توجیههای وستفالیایی چون استقلال دولت در امور داخلی و خارجی تکیه کنند و با این استدلال، با چالشهای سیاسی از ناحیه بازیگران فراملی روبهرو نشوند (سردارنیا، 1386: 106).
زیرا فناوریهای اطلاعاتی، دارای مرکز و رأس نیست و گروهها و فعالان سیاسی میتواند از هر نقطه اتصال وارد شبکه شوند و افکار عمومی جهانی را علیه رژیمهای اقتدارگرا بسیج کنند (همان: 108).
در واقع، دیگر نمیتوان دولتهای ملی را به سادگی به عنوان جایگاه قدرت سیاسی مؤثر تلقی کرد. نیروها و مؤسسات گوناگون در سطوح ملی،منطقهای و بینالمللی در قدرت سهیم هستند و با دولت مبادله دارند. علاوه بر این، اندیشهی سرنوشت یک جامعهی سیاسی - یک جمع خودمختار - را دیگر نمیتوان در داخل مرزهای یک دولت ملی منفرد به تنهایی و به طور معناداری مشخص کرد (هلد و مک گرو، 1382: 143).
همچنین، پیتر فردیناند معتقد است،اینترنت به وضوح یک تهدید استراتژیک دراز مدت و قابل توجه برای رژیمهای اقتدارگراست،تهدیدی که اینگونه رژیمها را از مقابلهی مؤثر ناتوان میسازد. قبل از شکلگیری انقلابهای رنگی در کشورهای اروپای شرقی نیز میتوان شاهد تأثیر این رسانه و ناتوانی رژیمها در مهار آنها بود.
به عبارت دیگر، با پیدایش جامعهی شبکهای و اطلاعاتی، گونههای قدیمی سانسور منسوخ گشته و حاکمیت دولت بر رسانههای تازه ارتباطی و سانسور محتوای رسانهها به گونهای چشمگیر دشوار شده است. ماهوارهها، اینترنت و وبسایتهای خبری و گروههای سیاسی مجازی، کمتر قابل کنترل است. این فضای دیجیتالی و الکترونیک، همچون فضایی تمرکززدایی شده و ازاد است که هیچ ساختار اقتدارگرایی در آن نمیتواند نهادینه شود، زیرا نه مرکز ویژهای دارد و نه مالک و دارنده خاص (Sassen, 2000: 22)
آلوین تافلر معتقد است که دوران تازه به انقلاب انفجارآمیز سیاسی در جوامع اقتدارگرا و استبدادی خواهد انجامید. از دید او، انقلاب ارتباطات، با گسترش آگاهیهای سیاسی و اجتماعی، زمینه را برای بررسی چند و چون مشروعیت رژیمهای اقتدارگرا آماده خواهد کرد و این حکومتها را متزلزلتر خواهد ساخت (سردارنیا، 1386: 111).
و اخبار جهانی، به درون ملتهایی که تحت استیلای رژیمهای اقتدارگرا هستند، انتقال داده میشود و این اخبار با اخبار تحریف شدهی حکومتها برخورد میکند و در نتیجه اعتبار و مقبولیت چنین رژیمهایی را تضعیف و ناآرامیها را تشویق میکند. بنابراین، دولتها نمیتوانند با استناد به اقتدار سیاسی خود،به سرکوب منتقدین و حرکتهای دموکراتیک اقدام کنند (همان).
بازیگران فراملی، از طریق فناوریهای ارتباطی و وبسایتهای سیاسی خود در شبکهی اینترنت و ماهوارهها، شرایط را برای انقلابی کردن فاضی سیاسی جامعه و تقویت جامعهی مدنی آماده میسازند و به تبع آن، رژیمهای اقتدارگرا، روز به روز به منظور دست کشیدن از کنترل تمامیتخواهانه جامعه تحت فشار قرار میگیرند. (Ferdinand, 2000: 19).
جوامع سیاسی را دیگر نمیتوان به سادگی "حوزههای متمایز " یا فضاهای سیاسی خود محصور یا منزوی تلقی کرد. (البته اگر آنها بتوانند به هر قیمتی این کار را انجام میدهند). جوامع سیاسی درگیر ساختارهای پیچیده نیروها، روابط و شبکههای دارای وجوه اشتراک هستند. حتی نیرومندترین آنها - از جمله نیرومندترین دولتها - از تأثیرات شرایط و فرآیندهای متغیر سنگربنی منطقهای و جهانی دور نمیمانند. حتی در مواردی که حق حاکمیت هنوز دست نخورده به نظر میرسد، دولتها دیگر بر آنچه در درون محدودههای قلمروی خودشان رخ میدهد کنترل انحصاری ندارند (هلد و مک گرو، 1382: 143).
از طرفی، با وجود اینکه جهانگرایان نتیجهگیری میکنند که جهانی شدن موجب تضعیف توانایی دولت ملی در جهت عمل مستقل برای اعلام و یگری هدفهای سیاسی داخلی و بینالمللی میشود، قدرت و نقش دولت ملی قلمروگرا در حال دگرگون شدن است. شکاکان با مخالفان جهانی شدن ادعا میکنند قدرت سیاسی در حال تجدید آرایش است (همان).
مانوئل کاستلز معتقد است،هنوز دولتها بر رسانههای مهم کنترل دارند، ولی دولتها قدرت پیشین خود را در جهت نظارت بر رسانهها از دست دادهاند. علاوه بر این، رسانههای وابسته به دولت هم ناگزیر هستند به منظور حفظ اعتبار خود در نزد مخاطبان، تا حدی استقلال خود را حفظ کنند. دولتهای اقتدارگرا، برای سانسور و مقابله با رسانهها هستند (کاستلز، جلد دوم، 1380: 309).
در جمعبندی این مطلب میتوان گفت که با توجه به نظرات کارشناسانه متخصصان علوم سیاسی و علوم ارتباطات دیگر نمیتوان رسانهها را مانند سابق به دارا بودن چند نقش کلیشهای از جمله سرگرمی، انتقال فرهنگ و یا اطلاعرسانی صرف محدود کرد، بلکه همان طور که برخی معتقدند: "رسانههای نوین ارتباطی (ماهوراهها و به ویژه اینترنت) بزرگترین چالشگر و تهدیدکنندهی اقتدار دولتهای ملی و بدترین کابوس دیکتاتورهاست " (Sussman, 2000: 53).
ویژگیهای رسانههای نوین و مخاطبان
پیشرفتهای فناوری در عرصه ارتباطات در ربع آخر سدهی بیستم، آن اندازه مهم بوده که برخی از جایگزینی جنگهای اطلاعاتی به جای جنگهای نظامی یاد کردهاند. در عصر وقوع جنگهای اطلاعاتی، فناوری اطلاعات و محتوی پیام آنها، مهمترین تسلیحات مورد استفاده است (صدوقی، 1381: 31). تسلیحاتی که در صورت استفاده در مکان و زمان صحیح و مناسب، میتوانند مردم را به صحنه سیاست و مشارکت بیاورند. همانطور که در انقلابهای رنگی تودههای مردم و مخاطبان رسانهها را در کشورهای صربستان، گرجستان، اوکراین و تغییرات نرم در دیگر کشورها به صحنه کشاند.
یکی از مهمترین ویژگیهای فناوریهای نوین ارتباطی در عصر حاضر از نظر مارسال مکلوهان، سیاسی شدن و تشدید آگاهیهای سیاسی و اجتماعی انسانهاست. (ساروخانی، 1373: 32). زیرا فناوریهای نوین آگاهی و بیداری سیاسی مخاطبان را بیشتر کرده است.
بازتاب اخبار و رویدادهای مربوط به نقص حقوق بشر، شکنجه و سرکوب فعالان سیاسی، منتقدان و مخالفان به دست رژیمهای اقتدارگرا، نیمه دموکرات و حتی دموکراتیک، از راه رسانههای تازهی ارتباطی، نقش مؤثری در افزایش آگاهی سیاسی مخاطبان دارد و تنوع رسانهها و کانالهای ارتباطی و آگاهی افزایندهی مردم در عصر جدید، باعث شده که فرضهای پیشین، مبنی بر نقش انفعالی مخاطبان رد مقابل پیامهای رسانهها و فعالان سیاسی (به ویژه مخاطبان آگاه) بیاعتبار گردد (سردارنیا، 1386).
همچنین رشد رسانههای همگانی در کنار چندپارگی و متکثر شدن ارزشها و شیوههای زندگی،مصرفگرایی به این معنی است که هویتهای اجتماعی خدشهناپذیر و مسلم انگاشته شدهی سابق اکنون سیاسی شدهاند. امروزه سیاست پدیدهای است که در همهی تجربههای اجتماعی حضور دارد (علوی، 1385: 32).
شیوهی جدید اطلاعرسانی به نوبهی خود سبب ایجاد آگاهیهای جدیدی شده و انسانهایی نو میآفریند، اطلاعاتی که در عصر دوم رسانهها تولید و عرضه میشود، غالباً مخاطبانی فراملی و بینالمللی دارد. انسانهای بیشماری با دیگران و غریبهها ارتباط برقرار کرده و تبادل اطلاعات میکنند. انسانهای عصر دوم رسانهها، با وجود فاصلهی فیزیکی بسیار زیاد، میتوانند به مقدار زیادی به یکدیگر نزدیک شوند. همچنین شهروندان سراسر جهان میتوانند همزان پای چند کانال ماهوارهای بنشینند و به شبکههای خبری بیبیسی و سیانان که در آن میدانداری میکنند را تماشا کنند (جنگ نرم 2، 1387: 279). و رسانهها با کارکردهایی چون هویتبخشی، اطلاعرسانی و آگاهیسازی، انسجامبخشی،گسترش روابط اجتماعی و کارکرد نظارتی بر سیاست تأثیر گذاشتهاند و مشارکت مردم را بالا بردهاند.
به جرأت میتوان گفت آنجا که رسانهها مجالی برای حضور در عرصه داشتهاند، نقش مؤثر و فعالی از خود در جریانهای سیاسی به جا گذاشتهاند که نمونهی بارز آن انقلابهای رنگی است. تنها پوشش وسیع توسط رسانههاست که توانست مردم اوکراین را در سرمای شدید به مدت شش روز در خیابانها جمع کند و آنها را در خیابانها جمع کند و آنها را در صحنهی مبارزه و اعتراض نگه دارد.
پالتر کارکردهایی را برای فناوریهای ارتباطی - اطلاعاتی نوین ذکر میکند و میگوید.
1. رسانههای نوین تریبونی برای بیان اهداف، آرمانها، تجربیات و فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی جنبشهای اجتماعی است.
2. رسانههای نوین باعث شکلگیری، انسجام و تحکیم هویت جمعی و عمومی جنبشهای اجتماعی میشوند.
3. رسانههای نوین منجر به بسیج نیروهای بالقوه در جهت حمایت از جنبشها میگردند.
4. پوشش رسانهای، میتواند بین جنبشها و سایر عاملان سیاسی و اجتماعی نظیر احزاب سیاسی، اتحادیهها، دولتها و فعالان سیاسی پیوندهای نمادین برقرار سازد.
5. رسانهها میتوانند در روابط درونی جنبشها مؤثر واقع شوند. و باعث تقویت نگیزه و روحیهی اعضا و هواداران جنبش میشوند و از مرگ آنها جلوگیری میکنند (پالتر، 1381: 4).
نتیجهگیری
در واقع رسانهها همچنان به عنوان رکن چهارم دموکراسی، بیش از پیش به یکی از اهرمهای قدرت در تحولات سیاسی درعصر حاضر تبدیل شدهاند. همانطور که سالها قبل توماس جفرسون (1787) گفت: "اگر مخیر شوم که بین حکومتی بدون مطبوعات و مطبوعاتی بدون حکومت یکی را انتخاب کنم، لحظهای در گزینش دومی شک نمیکنم " (کین، 1383).
همچنین با توسعه و پیشرفت کشورها در زمینههای ارتباطی - اطلاعاتی و توجه به مقوله جهانی شدن، رسانههای نوین توانستهاند با موفقیت مشارکت سیاسی مردم را افزایش داده و انسجام و همبستگی بین تودههای مردم، جنبشهای دانشجویی، مردمی، شهروندی، بنیادها و سازمانهی غیردولتی را بیشتر کنند.
همانطور که در بخشهای مختلف این مقاله نیز ذکر شد، رسانهها به عنوان یکی از مؤلفههای مؤثر - از به کار بردن پیامک (SMS) و پست الکترونیک گرفته تا شبکههای رادیویی و تلویزیونی ماهوارهای - در رهبری انقلابهای رنگی نقش فعال ایفا کردهاند و با اطلاعرسانی و وصل گروهها، احزاب و فعالان سیاسی اپوزیسیون به مخاطبان فعال و رهبران فکری مردم باعث پیشبرد اهداف سیاسی و ناتوان کردن حکومتهای مستقر شدهاند.
به طور کلی، برای ایجاد تغییرات اساسی در یک کشور (ضمن درنظر گرفتن شرایط فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، هویتی و...)، بدون استفاده از ابزار خشونت و اتلاف هزینه، میتوان از حداکثر توان هر رسانه با توجه به امکانات انتشار مکتوب، چاپی، صوتی، تصویری، چندرسانهای، اینترنتی و سرانجام انتشار آنلاین استفاده کرد و وسایل ارتباطی جمعی را فعال کرد.