حسن هانیزاده
زمانی که موشهدایان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در جنگ 6 ژوئن 1967 با اتومبیل نظامی خود صحرای سینا را پشت سر میگذاشت، با لونی اشکول نخستوزیر وقت اسرائیل از طریق بیسیم در تماس مستمر بود.
پیروزی سهلالوصول ارتش اسرائیل بر 6 ارتش عربی ژنرالهای اسرائیل را سرمست کرده بود و به همین دلیل ژنرال دایان با اصرار از نخستوزیر وقت اسرائیل میخواست که فرمان پیشروی ارتش اسرائیل به سمت قاهره را صادر کند.
با این حال اسرائیل تنها به اشغال 80 هزار کیلومتر مربع از اراضی اعراب «8 برابر مساحت لبنان» که شامل غزه، کرانه غربی، قدس شرقی، العریش، سینا، شرمالشیخ و جولان میشد، اکتفا کرد.
شکست ارتشهای عربی وحشت فوقالعادهای در دل ملتهای عرب باقی گذاشت و این ذهنیت را در آنان ایجاد کرد که ارتش اسرائیل شکستناپذیر است و قدرت برتر منطقه به شمار میآید.
39 سال پس از جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل، اوضاع دگرگون شد و این بار ژنرالهای ارتش اسرائیل از ایهود اولمرت نخست وزیر رژیم صهیونیستی به دلیل شکست ارتش اسرائیل در جنوب لبنان میخواستند تا فرمان توقف عملیات را صادر کند. این دگرگونی را نمیتوان به جساب تقدیر و سرنوشت گذاشت بلکه ناشی از یک سلسله باورهای مذهبی است که جوانان مومن حزبالله به آن رسیدهاند.
باور نیروهای مقاومت اسلامی لبنان این است که ارتش اسرائیل را میتوان از راه مقاومت و کشاندن آن به یک جنگ فرساشی و چریکی فرسوده ساخت و این ارتش را شکست داد.
اگر این باورها 39 سال پیش در سربازان ارتشهای عربی شکل میگرفت به طور طبیعی اوضاع خاورمیانه با آنچه که اکنون وجود دارد تفاوت میکرد و رژیم صهیونیستی و آمریکا قطعاً نمیتوانستند طرحهای شوم خود را به مرحله اجرا بگذارند.
برآیند جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1948، 1967و 1973 و نیز ضعف ارتشهای عربی این بود که اسرائیل نزدیک به نیمقرن به تصمیمگیرنده نهایی منطقه مبدل شد و اعراب که دارای یک سلسه ظرفیتهای انسانی، اقتصادی و جغرافیایی بودند به حاشیه رانده شدند.
اکنون که اسرائیل به لحاظ نظامی و برغم برخورداری از 250 کلاهک هستهای به سمت فروپاشی میرود، برای نخستینبار در طول منازعات اعراب و اسرائیل اقدام به تشکیل کمیتههای بررسی علل شکست ارتش نموده است.
این کمیتهها میبایستی گزارش نهایی خود را پیرامون دلایل شکست ارتش اسرائیل در جنوب لبنان به وزارت جنگ، کنست پارلمان، نخستوزیری و ستاد مشترک ارایه دهند. اما روی دیگر سکه موضوع سرنوشت حزبالله و جایگاه نظامی و سیاسی این حزب در فرآیند مناقشات سیاسی داخلی، منطقهای و بینالمللی است.
پیروزی چشمگیر حزبالله در طول جنگ سرد 33 روزه خود با اسرائیل در حقیقت بسیاری از معادلات سیاسی منطقه را تغییر داد و طرحهای آمریکا موسوم به خاورمیانه جدیدی را خنثی ساخت، بنابراین اکنون برخی قدرتهای محلی و عربی و فرامنطقهای تلاش میکنند تا حزبالله را چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه نظامی دچار انزوا سازند و این نهاد اسلامی مستقل را خلع سلاح کنند.
یکی از این طرحها ادغام حزبالله در درون ارتش لبنان است که این طرح تنها در راستای خدمت به اهداف اسرائیل و آمریکا است زیرا حل تدریجی حزبالله در درون ارتش لبنان موجب خواهد شد تا این حزب به ابزاری در خدمت اهداف برخی دولتهایی که در آینده در لبنان شکل خواهند گرفت، تبدیل شود.
این دولتها ممکن است بعدها با رژیم صهیونیستی معاهدههای سازش امضاء کنند و چنین معاهدههایی قطعاً فلسفه وجودی مقاومت اسلامی را انکار خواهند کرد و نهایتاً ارتش لبنان به ژاندارمی برای حفظ امنیت اسرائیل در جنوب لبنان تبدیل خواهد شد. بنابراین حزبالله باید از این پس ضمن بهرهگیری از شرایط پیروزی خود بر اسرائیل به عنوان یک نهاد مهم که دارای دو بازوی قدرتمند سیاسی و نظامی است نقش فعالتری در تصمیمگیری کلان داخلی و منطقهای ایفا کند.
اگر دولت لبنان تحت فشار برخی قدرتهای منطقهای و بینالمللی بخواهد حزبالله را در درون ارتش ادغام کند، مسلماً دچار اشتباه سیاسی فاحشی خواهد شد و بزرگترین پشتوانه نظامی خود را از دست خواهد داد.