تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۸۹ - ۰۷:۱۸  ، 
کد خبر : ۱۶۲۹۸۸

آقای صفار! نشان بدهید مدل مدیریت فرهنگی ایرانی - اسلامی وجود دارد

بهروز اثباتی مقدمه: بهروز اثباتی مدیرعامل موسسه فرهنگی- هنری «روایت» در گفت‌و‌گویی مشروح با مهر سیاست‌های کلان فرهنگی هنری کشور در سالهای گذشته را تقلید از الگوهای غربی دانست و بر لزوم شکل‌گیری یک نظام مدیریتی ایرانی- اسلامی در عرصه فرهنگ و هنر تاکید کرد.

*اینگونه مطرح می‌شود که دولت جدید تئوریهای فرهنگی جدیدی دارد که با سیاستهای گذشته متفاوت- یا در مواردی متناقض- است.
واقعیت این است که اگر چنین باشد این تئوریها احتیاج به تدوین دارد و در عین حال نیازمند الگویی است که مبنای عمل قرار بگیرد. نظر شما چیست؟
**در بعد نظری اینکه یک جامعه، ملت یا حکومت- که البته این سه مقوله با هم متفاوتند- بتوانند به تئوری‌پردازی در مقوله‌ای در عرصه فرهنگ برسند مستلزم تمهیدات تاریخی مفصلی است و به مقدمه تاریخی نیاز دارد و می‌بایست مسیر بالندگی ماهوی طی شده باشد تا تئوری فرهنگی به وجود آید.
از سوی دیگر اصولاً نمی‌توانیم اینگونه بگوییم که یک دولت 4 ساله صرفا بر مبنای تئوری‌ها بتواند کار کند.
کار بر مبنای تئوری فضای زمانی بیشتری احتیاج دارد. تئوری‌هایی که اکنون در غرب مطرح است مثلا همین تئوری جنگ تمدنها که هانگتینتون آن را مطرح کرده یک بستر 30 ساله دارد. یا تئوری گراند فولر که اخیرا به طور جدی مطرح شده است در یک بستر 15 ساله حرکت کرده و اساسا دولت آمریکا در حالی که مبناهای یک تئوری را اجرا می‌کند سه چهار تئوری ذخیره‌ای دارد. بدینگونه یک دولت که در آنجا سر کار می‌آید قادر است تئوری خود را عوض کند. در حقیقت تئوری فولر ذخیره تئوری هانگتینتون است که باید از 2010 به بعد ه به اجرا گذاشته شود. با ذکر این مقدمه کوتاه که به نوبه خود ساعتها بحث می‌طلبد می‌خواهم بگویم که در واقع از دولت آقای احمدی‌نژاد یا از دولت آقای خاتمی انتظار اینکه شاهد یک رفتار مدیریتی تئوریک باشیم نمی‌تواند وجود داشته باشد. در عین حال تفاوت در جهان‌بینی ممکن است وجود داشته باشد. به علاوه اصولا ساخت جامعه ایران هنوز آنقدر تکمیل نشده است که بر مبنای تئوری‌ها تغییر رفتار بدهد و در جامعه ما تنها بر مبنای جهان‌بینی‌ها و ایدئولوژی‌ها تغییر رفتار صورت می‌پذیرند. با این توضیح من واژه تناقض را در سؤال شما غیرقابل قبول می‌دانم. من بین جهان‌بینی یا ایدئولوژی حاکم بر دولت آقای خاتمی و آقای احمدی‌نژاد تناقض نمی‌بینم اما تفاوت کامل مشهود است که علت این تفاوتها به مبانی تبیین ایدئولوژی آنها برمی‌گردد.
ولی باید بدانیم که دولتها در ایران اساسا بر مبنای جهان‌بینی حضرت امام (ره) روی کار می‌آیند. هم از حکومت آقای خاتمی- البته به جز یک مقاطع خاص و هم در دولتهای آقای هاشمی و هم در دولت آقای احمدی‌نژاد انشاء‌الله اینگونه است که زیر انداخت ایدئولوژیک و رفتار مدیریتی را ولایت و مقام معظم رهبری تبیین می‌کنند. لذا بین وزارت آقای مسجدجامعی در سه چهار سال آخر و دو سه سال اول وزارت آقای صفار هرندی تفاوت زیاد خواهیم دید. اما تناقض وجود ندارد و دیگر اینکه این دو در مبانی اشتراکات بسیاری دارند.
*خب در عرصه فرهنگ و هنر گاهی تفاوتها خیلی جدی است. آنقدر که ممکن است به حیطه نقض هم ورود پیدا کند. مثلا در بحث اولویت‌ها تا پیش از صدور حکم آقای احمدی‌نژاد برای رئیس سازمان میراث فرهنگی، زیارتگاه‌ها و به ویژه مضجع شریف امام رضا(ع) تا به این حد مورد تاکید و توجه مبنایی قرار نگرفته بودند.
**اما به هر حال تناقض وجود ندارد. نقض یعنی اینکه وقتی که چیزی آمد وجود قبلی را از بین ببرد. ما در دوره آقای خاتمی به مساجد یا مضجع شریف آقاعلی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) نرسیدیم، به بارگاه حضرت عبدالعظیم توجه نشد هرگز چنین نبود. تناقض در کار نیست. اما در نوع ارزش‌گذاریها تفاوتهایی به وجود آمده است. در جامعه ایرانی اساسا مبانی به دست دولتها تغییر نمی‌کند و این به خاطر پیشینه فرهنگی جامعه ما با چند هزار سال سابقه است که مبنای رفتار مسئولان ما را حفظ می‌کند. در جامعه ایرانی خود به خود همیشه ساده زیستی مبناست. آقای احمدی‌نژاد با این مبنا مورد اقبال مردم قرار گرفت. حالا این مبنا در برنامه‌های فرهنگی یک وزارتخانه تجلی پیدا می‌کند. البته فورا باید بگویم که اساسا مشکل بزرگ ما این است که اختیارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محدود است. چنانکه اساسا ارگان اثرگذاری نیست.
یکی از اعتراضات در جامعه ایرانی به فرهنگ تصویری به صدا‌و‌سیما وارد می‌شود. بر اساس این اعتراضات چرا باید خانه‌های آنچنانی در سیما به نمایش گذاشته شود. اساسا من معتقدم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت آقای احمدی‌نژاد در اولویت‌ها نسبت به گذشته تفاوت دارد و نه تناقض بلکه این یک مرحله تازه‌ای است در جهت رشد فرهنگ انقلاب.
*این رویکرد تازه احتیاج به یک برنامه تدوین شده و نیز الگو دارد. اینطور نیست؟
**امروز نگرش استراتژیک، سازمان را توصیه می‌کند؛ برنامه‌های درازمدت، میان مدت و... که در نظام ما در برنامه چشم‌انداز 20 ساله پیش‌بینی و تدوین شده است. پس هر دولتی پیشینه فرهنگی ملی برنامه 20 ساله و برنامه 5 ساله را آماده و تدوین شده با خود همراه دارد. کار دولت جدید تدوین سیاستهای کلی‌ای که برنامه 5 ساله در قالب چهار برنامه یک ساله که نحوه بودجه‌ریزی را تعیین می‌کند خواهد بود. بر این اساس ما حتی تفاوتها در دولت جدید را از سال آینده و بعد شاهد خواهیم بود. نه فردا. مشکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ما اساسا صرف هدفگذاری نیست. مشکل مکانیزم‌های درونی است که نسبت به دستیابی به اهداف باید عمل کنند.
*آیا اینک الگویی در اختیار ما هست که قادر باشیم در راه رفع و دفع این مشکلات گام برداریم؟
**الگوهایی که در دنیا اساس رفتار مدیریتی قرار می‌گیرند یکی بر اساس الگوی کاپیتالیسم است. این همانی است که در کلاسها درس می‌دهند. مثل مدیریت مکانیکی و مدیریت علمی و علم مدیریت و اندیشه‌های ما که متاسفانه بخش عمده آموزه‌های علمی مدیران ما فقط همین بحثها است. بدتر اینکه امروزه معیار ارزش مدیریت ما هم اینهاست و کارایی سنجی و جنبه‌هایی که قبلا توی کتاب بوده امروز برای ما شاخص شده است. یعنی وقتی می‌خواهند ببینند مدیر و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چه کرده مدل را از غرب می‌گیرند، شاخصه‌های توانمندی را هم از غرب می‌گیرند. این راه علی‌الاصول ما را به جایی نمی‌رساند. چرا سراغ غرب رفته‌ایم چون یا خودمان الگویی نداریم یا اینکه خود باخته‌ایم. مدل دیگر هم الگوهای کمونیستی است که البته در کشور ما هرگز طرفداری نداشته است. چون جامعه ایران اصولا با این مبناها مشکل داشته است. گرچه مارکسیستها امروز در جامعه آمریکا هم نفوذ کرده‌اند. یک مدل بومی- شرقی هم وجود دارد که دیگر غیرقابل کاربرد شناخته می‌شود. به نظر من چالش اصلی آقای صفار هرندی همینجاست. یعنی دولت باید به گونه‌ای زیر انداخت علمی رفتار مدیریتی را به یک مدل اسلامی- ایرانی تغییر بدهد. در مدیریت فرهنگی که با تمام شاخصه‌هایی که هم برای دنیا مقبول باشد و هم آنها را به اندیشه وا دارد همخوانی داشته باشد و این کار دشوار است. زیرا ما چگونه می‌توانیم معاونت سینمایی یا مدیریت مرکز هنرهای نمایشی را که تمام مکانیسم‌هایش با آن مدلهای غرب همخوانی دارد متحول کنیم. اگر آقای صفار هرندی در چهار سال آینده بتواند به ما و به دنیا نشان بدهد یک روش و مدل مدیریت فرهنگی ایرانی- اسلامی قابل رایه بوده و از یک زیرانداخت ایدئولوژیک برخوردار است، من فکر می‌کنم آنچه مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ تبیین کرده‌اند محقق خواهد شد. تهیه این مدل محتاج یک زیرساخت مطالعاتی قوی و وسیع است. گروه مشاوران توانمندی باید تجهیز شوند. اگر این مشکل حل ‌شود خود به خود بقیه مسایلی که به طور طبیعی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با آنها رویاروست مرتفع خواهند شد. اگر چنین نشود آقای هرندی با هر تفاوت رویه چاره‌ای ندارد که مجددا وارد همان نظامهای معمول فرهنگیان جامعه بشود. فرهنگیان در جامعه ما نظامی برای خودشان دارند که بخشی از این نظامها مزاحم انقلاب اسلامی هم بوده است که در سالهای پس از انقلاب محکم‌تر هم شده است. امروزه هم خود را تقویت کرده است و من شک ندارم این نظام حتما کمند خود را یه وزارت آقای صفار هرندی هم خواهد پیچید مگر اینکه ایشان به فکر پدید آوردن مدل تازه مدیریت فرهنگی باشد.
*به نظرم شما از اقدامی سخن می‌گویید که باید با کاهش تبعات منفی احتمالی هم همراه باشد. آیا با این که تغییر مدلها باید با کمترین تبعات صورت بپذیرد موافقید؟
**من معتقدم ما اصلا از تبعات نه تنها نباید بهراسیم بلکه باید تبعات را بپذیریم و از خود دفاع کنیم.
بعد از جنگ دوم در آمریکا مبنای حکومت مقابله با کمونیست بود. آنها با اولین کسی که با این مبنا برخورد کردند چارلی چاپلین بود. چاپلین قطب سینما بود.
گناه او ساختن یک فیلم بود که در آن بسیار لطیف به موضوعی می‌پردازد که حکومت آمریکا با آن مخالف است و حکومت رسما چاپلین را از آمریکا اخراج کرد.
این اقدام حتی تبدیل به یک برگ برنده برای آنها شده و هنوز آنها به این کار خود می‌نازند. ما داریم چه می‌کنیم، کسی با پیشینه خاص گرایشهای خاص با تولیدات آلترناتیوی ضدارزشی خاص چندین سال است در این کشور بدون هیچ مزاحمتی هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند. تبعات نتیجه قطعی و طبیعی هر اقدامی است. همواره دنیا محو اراده دولتهای محکم است. البته برای انجام هر اقدامی فرهنگی هنری باید کوشید که تبعات مثبت بیشتر و تبعات منفی کمتر شود.
*خب برای برنامه مند عمل کردن از چه الگویی باید بهره جست؟
**در کلاس با دانشجویان پروژه‌ای داشتیم با عنوان بررسی دیدگاهها، آرا و اندیشه‌های فرهنگی امام خمینی و مقام معظم رهبری، خود من هم به فیشهایی که از قبل آماده کرده بودم مراجعه کردم و نیز فیشهای تازه آماده کردم. بر مبنای آن تحقیقات می‌خواهم بگویم که مبنای مدیریت فرهنگی ما از سال 1342 تا 1356 در فرمایشات حضرت امام (ره) و به طور تکمیلی در بیانات مقام معظم رهبری وجود دارد. امام در یک سخنرانی بیش از 30 صفحه‌ای در سال 56 بسیاری از اصول مدیریت فرهنگی را تبیین کرده‌اند.
معتقدم ما امام را کنار گذاشته‌ایم. آیا از خود پرسیده‌ایم که امام چه ابزاری داشتند، روزنامه داشتند، سینما داشتند، رادیو و تلویزیون داشتند، پس چطور صدای امام دنیا را تکان می‌داد در پاریس می‌فرمایند من سخنگو ندارم. من ابتدا فکر می‌کردم منظور ایشان سخنگوی سیاسی است اما الان تحقیق که می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که ایشان بدینگونه نظام اطلاع‌رسانی خود را تبیین می‌کنند. آیا از سیستم اطلاع‌رسانی امام(ره) تاکنون ما الگوبرداری کرده‌ایم، حتی تحقیق کرده‌ایم که آن سیستم چه بود امام در نوفل لوشاتو سخنرانی می‌کردند چند ساعت بعد نوار و دست‌نوشته‌های آن سخنرانی در سراسر ایران موجود بود. سیستمی را که اینقدر کاراست چقدر ما مطالعه کرده‌ایم لطفا کسی از طرح این انتقاد نتیجه‌گیری نکند که نباید به تئوریهای غربی اعتنا کرد هرگز. بنده خود به عنوان یک برادر کوچک بخش زیادی از وقتم به طور مستمر صرف مطالعه عمیق تئوریهای نو به نوی غربی می‌شود. اما همچنان معتقدم و هر چه از هر سوی جهان مطالعه می‌کنم بیشتر به این حقیقت بلا انکار پی می‌برم که امام هر چه برای پیشرفت کشور ایران اسلامی نیاز است به ما گفته‌اند و فریاد از اینکه امام برای ما شده است تنها و تنها روزهای 13 و 14 و 15 خرداد همین و بس. و دریغ که یک جریان به بررسی و استخراج اندیشه‌های امام(ره) همت گمارده باشد. این درد دلها را بیان کردم که بگویم آقای صفار هرندی برای پیدا کردن الگوی مدیریت فرهنگی تنها یکی از کارهایی که باید بکند ایجاد یک پژوهشکده علمی برای شناختن اندیشه‌های فرهنگی امام(ره) و فراتر از آن نهج‌البلاغه و نصوص اسلامی که الگوی بکر ناشناخته در این گنجینه‌ها فراوان یافت می‌شود بکند.
*شما به ایجاد چه تغییراتی در روشهای مدیریتی اعتقاد دارید؟
**مدیریت فرهنگی در کشور ما چرا هیچ ربطی به قرآن ندارد، بسیاری از مدیران فرهنگی ممکن است دقایقی و بلکه ساعتی در هر روز چند صفحه از قرآن را از باب تیمن و تبرک بخوانند اما در مدیریت آنها راهکارایی که قرآن نشان داده چقدر وجود دارد؟ آنها پشت میز که می‌نشینند همان الگویی را اجرا می‌کنند که غربی‌ها به ما داده‌اند. تنها یک مدیر را پیدا کنید که پای برهنه توی خیابانها راه افتاده باشد، در خانه‌های مردم را بزند و به صاحبخانه بگوید مشکل فرهنگی ندارید؟ نهج‌البلاغه را باز کنید تا این رفتار را در تعریفی که حضرت امیر(ع) از حضرت رسول(ص) می‌کنند پیدا کنید. اگر مدیری امروز بیاید و بگوید من پنجاه مبلّغ تربیت کرده‌ام به آنها اختیارات داده‌ام و آنها را فرستاده‌ام به شهرستان مثلا گناباد و گفته‌ام بروید آنجا چالش‌های فرهنگی را پیدا کنید و حل کنید. امروز در جامعه اگر چنین مدیری پیدا شود همه می‌گویند این مدیر دیوانه است. چون چنین مدل مدیریتی نداریم.
آقای هرندی باید مدلی را تعریف کند که در آن داشته‌های ما با روشهای ما انطباق داشته باشد. سومین کار آقای هرندی در آن پژوهشکده پیدا کردن راه‌هایی است که مدیریت فرهنگی بتواند مدیریت فرهنگی خانواده را فعال کند. چطور برای کنترل و با وزارت بهداشت از خانواده بهره جست اما ما حتی به مدیریت فرهنگی خانواده اطمینان نمی‌کنیم. حتی به جای آنها تصمیم می‌گیریم.ضمن اینکه اصلا پدر و مادرها آنقدر گرفتار معیشت شده‌اند که وقتی برای ایفای نقش فرهنگی در خانواده برای آنها باقی نمی‌ماند. صدا و سیمای ما هیچ شأنی برای پدر و مادرها قایل نیست.
یک اقدام مهم دیگر که نیازمند شهامت و شجاعت است یک کاسه کردن مراکز تصمیم‌گیری فرهنگی است و پنجمین اقدام فعال کردن NGO‌ها است. پیشنهاد می‌کنم که آقای هرندی انجام بخش عمده‌ای از امور اجرایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به NGO‌ها بسپارد. NGO نهاد تازه‌ای برای جامعه ما نیست.
کارکرد هیات‌ها، انجمن‌ها، گروهها و... در کشور ما سابقه بسیار طولانی دارد. دیگر اینکه درباره موضوع نظارت در عین اینکه ما خلاء قانونی در خصوص اعمال نظارت توسط وزارت ارشاد داریم چندین مرکز در بخشهای دیگر فعالند که برای خودشان با تخلف‌ها برخورد می‌کنند. قوه قضائیه، شورای انقلاب فرهنگی، کمیسیون فرهنگی مجلس، کمیته فرهنگی شورای عالی امنیت ملی،‌کمیسیون فرهنگی مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام و... همه تصمیم‌گیری و نظارت می‌کنند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اینجا در کدام نقطه قرار می‌گیرد. مشکل دیگر نداشتن مدیران کار کشته متخصص و عالم است. دوستی می‌گفت رفته بودیم چین در آنجا با یک مدیر فرهنگی ملاقات داشتیم که کنار او دو سه جوان نشسته بودند و فقط نت‌برداری می‌کردند. زمان پذیرایی که رسید جوانها رفتند. سؤال کردیم، گفتند این جوانها دارند در کنار مدیران کهنه‌کار،‌کار یاد می‌گیرند.
*نظرتان درباره ضرورت تغییر مدیران چیست؟
**مشکل دیگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این بوده که بین مدیران سیاسی و غیرسیاسی تفکیکی قایل نبوده و مواقعی متخصص‌ها کنار گذاشته می‌شده‌اند. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به غیر از وزیر سه چهار پست سیاسی وجود دارد. پست مدیران کل اصلا سیاسی نیست. البته مع‌الاسف آدمهای سیاسی را در پستهای تخصصی گمارده‌اند. آقای صفار این مشکل را باید حل کند. دیگر اینکه آقای هرندی محیط بودجه را از مقوله فرهنگ در وزارت ارشاد باید جدا کند. نوآوری در نسل مدیران فرهنگی اقدام همزمان دیگری است که باید در وزارت ارشاد انجام شود. دوره امثال ما دارد تمام می‌شود. سن ما دیگر ایجاب می‌کند که احتیاط‌ها بکنیم، اگر آقای صفار مرد و مردانه معاونان خود را از جوانهای 17 تا 20 ساله انتخاب کند و پای کار بایستد تا هرندی بشوند‌ (مثل همان فرمانده لشکری که فرمانده گردانهایش جوانها بودند) و بگذارد آنها خطا کنند که نتیجه‌اش حداکثر ساخته شدن یا ساخته نشدن چهار تا فیلم مزخرف خواهد بود، آنگاه وزارت ارشاد با خون تازه خواهیم داشت. جوان یعنی خرازی باکری و همت.
مگر کشور ما از این جوانها کم دارد. ما در گروه روایت به جوانها دوربین داده‌ایم فیلم ساخته‌اند. از فیلم‌های شهید آوینی بهتر تولید کرده‌اند. چون اینها آوینی را دیده‌اند. جوان تازه می‌اندیشد،‌جوان معطر فکر می‌کند. جوان دل شیر دارد. به آقای صفار بگویید بیا و شجاعت به خرج بده و واقعا جوانگرایی کن.
*به نظر شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه سینما چه باید بکند؟
**در مورد سینما بنده معتقدم آقای صفار فکر نکند که سینما خیلی خیلی مهم است. در این جند سال به دلیل توجه بیش از حد به سینما سینما فقط و فقط رشد کاذب کرده است. وزیران ارشاد ما در این سال‌ها به همین دلیل از پیش در قبال سینما خود را باخته‌اند.
امروزه فرایند تاثیرگذاری در جامعه ما وجود دارد که مغفول است. مثل کتابخوانی، مثل زبان فارسی، کدام وزیر دغدغه افزایش متوسط زمان مطالعه را در جامعه ما داشته است کدام وزیر با فارسی ستیزی دشمنی کرده است، اما آقایان بخش زیادی از انرژی خود را صرف سینمایی کردند که نتیجه آن همین است که می‌بینیم!
سینمای ما بچه‌ای است که خیلی به او توجه شده است.
آنقدر که باورش شده گل سرسبد فرهنگ این کشور است. من هرگز نمی‌گویم به سینما نپردازیم. بلکه می‌گویم به هر مقوله فرهنگی به اندازه خودش بپردازیم. سینمای ما چالشهای اساسی دارد. وزیر ما شده مامور حفظ سینما در حالی که سینما در کنار بقیه فعالیت‌های فرهنگی قرار دارد. ما موسیقی‌مان را از دست داده‌ایم تئاتر دیگر حتی وجود ندارد. هم عوض کردن فرایندهای فرهنگی به نظرم مهمترین کار وزیر است.
*سینمای ما بنا به دلایلی که اشاره کردید و ادله فراوان دیگر با چالشهای جدی رویاروست، شما هم با ما موافقید؟
**بله، چالشهای سینمایی ما عبارتند از ضعف بنیه علمی، ضعف رشد سینماگران در یک نظام علمی و ضعف در نظام مدیریت. امروزه جریانات، کارگردانها را می‌سازند نه یک نظام رشد و نمو علمی. شاخصه‌ها عمدتا هنر نیست. اینها جوان سوزی با خود همراه دارد که از زمان وزارت آقای مهاجرانی شروع شد. توزیع و پخش در سینما مشکلات اساسی دارد. زنجیره سینماداری و نگاه واقع‌بینانه به مقوله فروش در سینما با ضعف رویاروست. نگاه ما به سخت‌افزار سینما باید تغییر کند تا جوان ما ترغیب شود سینما را به عنوان یک رسانه مطلوب انتخاب کند. آرمان‌گزینی که غربی‌‌ها در عرصه سینما برای ما انجام داده‌اند یک چالش خطرناک است. برخی از سینماگران ایرانی برای دیگران فیلم می‌سازند نه برای ایران و ایرانی. غربی‌ها برای ما تعیین تکلیف می‌کنند و ما به روی خودمان هم نمی‌آوریم. می‌گوید اگر فلان صحنه را از فیلمت حذف کنی فیلم تو را در جشنواره شرکت می‌دهیم. اما هیچکس صدایش در نمی‌آید و آن صحنه همان قسمتی است که هویت ایرانی و اسلامی دارد. ما هرگز بین کارگردان‌هایی که به این ممیزی تن دادند و آنها که زیر بار آن نرفتند تفاوتی قایل نشدیم. با میرکریمی چه کار کردیم، با مجید مجیدی چطور، ضمانت‌های تولید در سینمای ما اصلا وجود ندارد .
از این که در این گفت‌و‌گو شرکت کردید صمیمانه سپاسگزاریم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات