تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۵  ، 
کد خبر : ۱۶۳۱۹۵
هزارتوی سینمای ایران و جهان در گفت‌وگوی «وطن امروز» با سعید مستغاثی، رئیس انجمن منتقدان سینما

آرایش آخرالزمانی هالیوود


حسین سلیمانی
* به مقالات و نوشته‌های شما که مراجعه می‌کنیم با این جمله مواجه می‌شویم که «هالیوود آرایش آخرالزمانی گرفته است». تلقی شما از این آرایش آخرالزمانی چیست و چه تحلیلی از این رویکرد هالیوود دارید؟
** یک موضوعی را که به غلط در ذهن شرقی‌ها جای دادند این است که هالیوود یک کارخانه رویاسازی و موسسه سرگرمی‌ بیش نیست اما اگر نگاهی اجمالی به فیلم‌هایی که در این حدود 120-110 سال ساخته، داشته باشیم، خواهیم دید هالیوود صرفا یک موسسه سرگرمی‌ساز نیست و از همان روزهای اول یک پدیده فیلمسازی بشدت ایدئولوژیک بوده است. برای اثبات این موضوع می‌توان به یکی از اولین فیلم‌های دیوید وارک گریفیث (که به پدر سینما معروف شده) به نام «تولد یک ملت» که یکی از شاخص‌ترین فیلم‌های تاریخ سینماست اشاره کرد؛ فیلمی که هنوز در بسیاری از مراکز آکادمیک و آموزشی سینما درس داده می‌شود و ویژگی‌های تکنیکی آن مورد استفاده دانشجویان قرار می‌گیرد اما اگر به موضوع فیلم نگاه کنیم خواهیم دید دفاع از نژادپرستی محور اصلی آن است. همچنین فیلم‌هایی مثل «تعصب» و «4 سوار سرنوشت» نیز از همین دست فیلم‌ها بودند. بسیاری از محصولات این کمپانی‌ها ، اعراب و مسلمانان را به استهزا گرفتند – مانند فیلم «دزد بغداد»- و آنها را خشن و بی‌سر و پا نشان دادند و بسیاری از این فیلم‌ها، آمریکا را همیشه در مقام یک منجی نشان دادند، مثل «بتمن»، «سوپرمن»، «اسپایدر‌من» و... و بسیاری از این فیلم‌های تولیدی هالیوود هم به صورت خیلی مستقیم به تفکرات صهیونی پرداختند؛ فیلم‌هایی مانند «داوود و گولیات»، «10 فرمان»، «اکسدوس»، «سامسون و دلیله»، «شمشیر در صحرا»، «مارگیر»، «خاطرات آن فرانک»، «استر و سلطان» و... که اسطوره‌های یهود را به تصویر می‌کشید.
دلیل تولید حجم بسیار زیادی از چنین فیلم‌هایی این بود که پایه‌گذاران هالیوود اساسا آدم‌های ایدئولوژیک بودند و کسانی نبودند که برای سرگرمی پایه‌گذار این سینما باشند. بخشی از موسسان هالیوود را مهاجران اشراف یهودی تشکیل می‌دادند که از اروپا آمده بودند و گروهی دیگر به دلیل حضور کلونی‌های «پیوریتن‌ها» بودند و عمدتا از انگلیس راهی قاره نو شدند که آدم‌های بشدت ایدئولوژیک بوده و هستند. اخلاف آنها همین «اوانجلیست‌های» امروزی هستند. آنها برای خودشان ماموریت زمینه‌سازی بازگشت حضرت مسیح از طریق برپایی اسرائیل بزرگ را قائل هستند. بنابراین بنیانگذاران هالیوود یعنی کسانی همچون «لوئیس بی مه‌یر»، «دیوید سلزنیک»، «دیوید وارک گریفیث» و... آدم‌های بشدت ایدئولوژیک بودند و برای خود این ماموریت را تصویر می‌کردند که زمینه‌های بازگشت حضرت مسیح(ع) را فراهم کنند و طبعا این ماموریت در فیلم‌هایشان نمود پیدا می‌کرد. لذا ماهیت این ایدئولوژی، از همان ابتدا آخرالزمان‌گرایی بود. البته ممکن است سوال پیش آید که آیا صهیونیست‌ها واقعا معتقد به این ایدئولوژی و بازگشت حضرت مسیح (ع) بودند؟ باید گفت خیر. بلکه این مساله دستاویز صهیونیست‌ها قرار گرفت تا جماعت عظیمی از مسیحیان را با خودشان همراه و هم‌آرمان کنند. ما به‌طور مشخص اولین فیلم آخرالزمان‌گرایی را در سال 1910 و در فیلمی به نام «ستاره دنباله‌دار» می‌بینیم که قسمت دوم آن در سال 1916 ساخته می‌شود.
آثاری درباره پایان دنیا در سال‌های 1916 و 1922 ساخته می‌شوند و نسخه‌ای هم در این باره به کارگردانی «ابل گانس» (فیلمساز مشهور فرانسوی) در سال 1931 ساخته شد. همه اینها فیلم‌هایی هستند که به طور مشخص فجایع آخرالزمان را نشان می‌دهند مثل فیلم «روزی که کره زمین از حرکت ایستاد» . معمولا در این فیلم‌ها یا موجودات فضایی هستند که کره زمین را از بین می‌برند یا بیماری فراگیری شیوع می‌یابد که همه موجودات زمین را از بین می‌برد یا گروهی شیطانی از جنس بشر یا غیر آن موجودیت زمین را تهدید می‌کنند یا این تهدید از طرف آدم خبیثی است که می‌خواهد سلطان همه عالم شود. مثلا در فیلم «جنگ دنیاها» که «اورسن ولز» ابتدا نمایشش را در رادیو اجرا کرد و بعد در سینما به فیلم تبدیل شد، نشان‌دهنده این مطلب است که دنیا توسط موجوداتی فضایی در حال نابودی است و البته تنها منجی این شرایط فاجعه‌بار آمریکاست. این مساله (منجی بودن آمریکاییان) آنقدر در فیلم‌های آخرالزمانی تکرار شده که حتی در برخی آثار به شکلی گل‌‌درشت نشان داده می‌شود. مثلا «ادوارد زوئیک» در فیلم «10 هزار سال قبل از میلاد» نشان می‌دهد که قبایل ماقبل تاریخ هم می‌گویند منجی‌ ما مو ‌طلایی و چشم‌آبی است! (یعنی همان عامل و پارامتری که تقریبا در منجی اغلب این دسته از فیلم‌های آخرالزمانی شاهدیم).
به دنبال این موج فیلم‌های ایدئولوژیک و آخرالزمانی است که می‌بینیم در دهه 70 میلادی و در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی که جنبش‌های اسلامی نیز اوج یافته‌اند، سیر تولید این دسته از فیلم‌های هالیوودی نیز سرعت بیشتری گرفت، سری فیلم‌های «بیگانه»، «جنگ ستارگان» و... که از فیلم‌های آخرالزمانی به شمار می‌آیند در آن ایام تولید شده‌اند. البته دلیل دیگر این افزایش تولید آثار آخرالزمانی در هالیوود، نزدیک شدن به پایان هزاره دوم بود که بر مبنای تبلیغات القایی صهیونیست‌ها، گویا با تغییر هزاره، باید آخرالزمان فرا می‌رسید. تبلیغات وسیع در آستانه سال 2000 نیز بیانگر همین مطلب بود. اگر نگاهی به دهه 90 داشته باشیم، خواهیم دید که از 20 فیلم پرفروش این دهه، حداقل 13 فیلم آن به طور مستقیم به آخرالزمان پرداخته است. فیلم‌هایی مانند «تایتانیک» - که جیمز کامرون کارگردان آن در مصاحبه‌ای به صراحت اعلام کرد یک فیلم آخرالزمانی ساخته است- «ترمیناتور»، «ماتریکس»، «ارباب حلقه‌ها»، «هری پاتر» و... از جمله همین فیلم‌ها بودند که در پایان هزاره دوم و اوایل هزاره سوم ناگهان به شکل گسترده تولید شده‌اند.
این جمله که هالیوود آرایش آخرالزمانی گرفته را یکی از کارشناسان خارجی در همان سال‌ها و در نقد یکی از فیلم‌های سال 2000 مطرح کرد. آن موقع زیاد روی این موضوع حساسیت وجود نداشت اما پس از ورود به هزاره سوم این آرایش آخرالزمانی به مراتب شدیدتر از قبل شد و اگر فیلم‌های چند سال اخیر را بررسی کنیم 70 الی 80 درصد فیلم‌های تولیدی هر سال، ایدئولوژیک و آخرالزمانی به نظر می‌آیند. به‌عنوان مثال تیم برتون، تهیه‌کننده کارتون «9» درباره ساخت این فیلم به طعنه گفت که از یک میلیون فیلم آخرالزمانی که ساخته شده، این فیلم بهتر از همه آنهاست! این شخص در ابتدا مستقل بود اما به علت اینکه نتوانست بدون حمایت کمپانی‌های هالیوود زیست کند مجبور شد در خدمت آنها باشد. بنابراین مبنای همه سیاست‌های هالیوود بر فیلم‌های آخرالزمانی استوار می‌شود. حتی مساله به وجود آمدن اسرائیل و هولوکاست را به‌راحتی می‌توان در این دسته از فیلم‌ها قرار داد چرا که در باور مسیحیان صهیونیست تشکیل اسرائیل از مقدمات بازگشت مسیح موعود محسوب می‌شود و در نتیجه این مساله نیز جزو اندیشه‌های‌ آخرالزمانی صهیونی به شمار می‌آید و شما می‌بینید فیلم اخیر تارانتینو با نام «حرامزاده‌های لعنتی» یا فیلم آخر برادران کوئن به ‌عنوان «مرد جدی» در همین راستا ساخته شده‌اند.
من به جرأت می‌توانم بگویم از 10 فیلم نامزد اسکار امسال، 9 فیلم به طور مستقیم ایدئولوژیک و آخرالزمانی بودند. از فیلمی مثل «An Education» که یهود را کاملا مظلوم نشان می‌دهد تا فیلم «آواتار» و حتی فیلم کاترین بیگلو یعنی «محفظه رنج» نمونه‌هایی از این 10 فیلم هستند. جالب است که در مراسم اهدای جایزه اسکار وقتی خواستند «کریستوفر والتز» - که نقش آلمانی ضدیهود را در فیلم «حرامزاده‌های لعنتی » بازی می‌کرد- به‌عنوان نامزد اسکار معرفی کنند، مجری برنامه – استیو مارتین- گفت کریستوفر کسی بود که در فیلم «حرامزاده‌های لعنتی» به‌دنبال یهودیان می‌گشت و از نیافتن آنها دچار یأس می‌شد. سپس مارتین دست خود را به سوی سالن باز کرد و خطاب به کریستوفر گفت: ببین کریستوف! (یعنی همه این سالن یهودی هستند! و همین اشاره طعنه‌آمیزی به تسلط یهودیان صهیونیست بر هالیوود از زبان خود دست‌اندرکاران آن به حساب می‌آید). در آن لحظه دوربین مراسم به سرعت روی چهره برادران کوئن زوم کرد که همیشه سعی می‌کردند این هویت یهودیت خود را در پشت فیلم‌های ظاهرا طنز و مفرح پنهان کنند.
* در واقع شما برخلاف این تصور که هالیوود صرفا یک کمپانی سرگرم‌کننده است، تشکیل و ادامه کار این شرکت را با اهداف کاملا ایدئولوژیک و سیاسی می‌بینید؟
** در حقیقت علت به وجود آمدن آمریکا ایدئولوژیک و سیاسی بود. فیلم آخر «رابرت آلتمن» را ببینید. در این فیلم در یکی از آوازهایی که می‌خوانند علنا می‌گویند که نیاکان ما در اینجا، نیواورشلیم دفن شده‌اند. یعنی هنوز هم به آمریکا می‌گویند اورشلیم جدید (همان تعبیر پیوریتن‌ها هنگام مهاجرت به قاره نو). اوانجلیست‌ها هنوز در دعاهای مدارس خود می‌خوانند که «خدایا! ما را از شر کنعانیان نجات بده». این سوال پیش می‌آید که در سرزمین آمریکا کنعانیان چه می‌کنند؟ در واقع کنعانیان همان سرخپوستان آمریکا بودند. لذا می‌بینیم قتل عام سرخپوستان در آمریکا بدون‌جهت نبوده است. در تاریخ ویل دورانت نوشته شده که «کریستف کلمب» با پول کانون‌های اشراف یهود به آمریکا رفت.
ژاندارم دنیا شدن آمریکا و حضور بزرگ‌ترین کارخانه‌های اسلحه‌سازی در این کشور بی‌دلیل نیست. بزرگ‌ترین ماموریت آمریکا در پشت اسکناس‌های آنها نمایان است؛ برقراری«نظم نوین جهانی» که در کنار علائم مشهود ماسونی پشت همان اسکناس‌ها، در واقع حکایت همان حکومت جهانی صهیون است. بنابراین آمریکا کشوری نیست که بیهوده به‌وجود آمده باشد، کلمب و همراهانش از روی کنجکاوی به آنجا نرفتند و کلونی‌های پیوریتن‌ها و اشراف یهود اروپا نیز از سر تفریح به آن مهاجرت نکردند بلکه ماموریتی تعریف شده برایش تصویر کرده بودند که این تصویر اینک بر همه رسانه‌ها و سیاست‌هایش نشسته است یعنی همه آنها در جهت همین ماموریت هستند.
* می‌توان گفت هالیوود تریبون سینمایی کسانی است که آمریکا را در جهت اهدافشان به وجود آوردند.
** قطعا همین‌طور است. صاحبان کمپانی‌های هالیوود همان کسانی هستند که بزرگ‌ترین کمپانی‌های اسلحه‌سازی را دارند. کسانی مثل «روبرت مرداک» یا «جورج سوروس» یا «فیلیپ برگ» همگی در کارتل‌ها و تراست‌هایی هستند که هم اسلحه تولید می‌کنند و هم فیلم می‌سازند. به همین علت است که می‌بینیم فیلمسازی، بعد از اسلحه‌سازی تجارت دوم آمریکاست.
* مرحله‌بندی اهداف ایدئولوژیک و سیاسی‌ هالیوود را کمی بیشتر تشریح می‌کنید؟
** گروهی که ما آنها را صهیونیست می‌نامیم دارای 2 مشخصه اصلی هستند، اول نژاد‌پرستند و دوم به دنبال تسخیر جهان هستند و هیچگونه اعتقادات مذهبی ندارند، در واقع دین ابزار آنهاست. با اینکه از المان‌ها و نمادهای دین یهود استفاده می‌کنند ولی از همان زمان که از حضرت موسی (ع) جدا شدند و حضرت آنها را نفرین کرد، به فرعون و ساحران ملحق شدند و بنا بر همین است که امروزه نمادها و نشانه‌های صهیونیسم را به مصر باستان نزدیک‌تر می‌بینیم. حرکت آنها در طول تاریخ همواره آرام و بطئی بود و شاید پرحوصله‌تر از آنها را نتوان یافت. طبق اسنادی که الان افشا شده و موجود است، انگیزاسیون را صهیونیسم راه‌اندازی کرد. کسانی که مبدع انگیزاسیون بودند، کشیش‌هایی بودند که قبلا یهودی مخفی به شمار می‌آمدند و پاپ‌هایی که انگیزاسیون در زمان آنها رخ داد برخلاف روند واتیکان، بیشترین دوستی را با یهود داشتند و می‌بینیم که همین انگیزاسیون کلیسای کاتولیک را ضایع کرده و به اضمحلال کشید تا پروتستانتیزم به وجود آمد.
در واقع پروتستانتیزم محصول یهودیزه کردن مسیحیت توسط مارتین لوتری بود که به نوشته بسیاری اسناد و مدارک اساسا با کانون‌های اشراف یهود مرتبط بود و توسط آنها حمایت می‌شد. پس از آن می‌بینیم آنچه از دل پروتستانتیزم بیرون می‌آید، اوانجلیسم است، یعنی همان کسانی که صهیونیسم مسیحی لقب گرفته‌اند. اگر سیر تاریخی این حرکات را بررسی کنیم خواهیم دید که ردپای یهود در این 10 قرن، یعنی از اوایل هزاره دوم که جنگ‌های صلیبی رخ داد تا به امروز در همه فجایع تاریخی و انسانی مشخص بوده و در این سیر تاریخی، حداقل در یکصد سال اخیر، هالیوود زمینه‌چینی لازم را برای پایان هزاره دوم و ورود به هزاره سوم فراهم کرده است. هالیوود در سال‌های اول تولدش به دنبال جاانداختن ایدئولوژی خود بود و اسطور‌ه‌های یهودی را مثل «سامسون و دلیله» و «دیوید و گولیات» را در قالب فیلم‌های خود نشان می‌داد. مهاجرت یهودیان را نیز در قالب فیلم‌هایی مانند «اکسدوس» به نمایش در‌آوردند. وقتی به سال‌های دهه 70 و اوج‌گیری جنبش‌های اسلامی نزدیک می‌شویم، می‌بینیم که فیلم‌های تعیین‌کننده‌تر مثل «جن‌گیر» مطرح می‌شوند؛ فیلمی که استراتژی جورج بوش مبنی بر اینکه برای از بین بردن تروریست‌ها باید به داخل کشورهای اسلامی وارد شد را مطرح می‌کند یعنی حدودا 30 سال قبل از آمدن جورج بوش استراتژی او در این فیلم نمایش داده شده است.
در این فیلم می‌بینیم با صدای اذان، شیطان از یک سرزمین اسلامی همراه یک کشیش به سیاتل آمریکا رفته و در وجود یک دختر وارد می‌شود. فیلم «جن‌گیر» برای آمریکایی‌ها این پیام را داشت که اگر شیطان را در سرزمین‌های اسلامی سرکوب نکنیم به آمریکا می‌آید و در آمریکا جوانان ما را مورد هجوم قرار می‌دهد. یا در فیلم «بیگانه» که هیولاهایی باستانی از دل زمان بیرون آمده و در دل آدم‌ها رسوخ می‌کنند و در واقع با ایجاد هراس، دین را به صورت یک هیولا نشان می‌دهند؛ هیولایی که از قعر زمان برای نابود کردن می‌آید. نکته‌ای که آقای دکتر شاه‌حسینی فرمودند بسیار جالب بود که در واقع انقلاب اسلامی، نفوذ آن در کشورهای اسلامی و مبارزات ضدامپریالیستی و... مساله اصلی صهیونیسم جهانی نیست، بیشتر هراس آنها از دینی است که در اجتماع و مدیریت جامعه ظاهر شده است. در واقع ترس آنها از به هدر رفتن تلاش 400 ساله‌شان برای کنار گذاشتن دین است.
* فیلم «اینک آخرالزمان» که یک سال قبل از انقلاب ساخته شد نیز در این راستا بود؟
** بله، علاوه بر این فیلم، «جنگ ستارگان» نیز از همین دست بود و برخلاف آنچه تبلیغ می‌شد که این فیلم پروژه‌ای است علیه روسیه؛ در واقع «جنگ ستارگان» پروژه اوانجلیست‌ها علیه جنبش‌های اسلامی بود، بنابراین اوج فیلمسازی ایدئولوژیک آنها اواخر دهه 70 است. البته فیلم‌های سطحی مثل «رمبو»، «دلتا فورس» و... نیز برای رد گم کردن در این دهه تولید می‌شود.
* در آن سال‌ها ویتنام دیگر دشمن اصلی آمریکا نیست؟
** جنگ ویتنام در سال 1975 تمام شد. این در حالی است که حتی ما می‌بینیم سال‌های بین دهه 50 و دهه 70 میلادی که اوج جنگ سرد است، فیلم‌های ضداسلامی تولید می‌شود. فیلم‌های مثل «جیمز باند»، «جاسوسی که از سردسیر آمد» و... حکایت همان آثار جنگ سرد است که بیشتر جنبه سرگرمی دارد اما در این میان شاهد تولید فیلم‌هایی هستیم که به شکلی پنهان و در لایه‌های خود بشدت ضداسلامی است. به طور مثال فیلم‌هایی که بسیار در بین ما محبوب شده، مانند «مردی که زیاد می‌دانست»، «افسانه گمشدگان»، «عمر خیام» یا «علی‌بابا و چهل دزد» یا «دور دنیا در 80 روز» است که در این فیلم‌ها اعراب و مسلمانان اشخاص نامطلوب و بی‌سر و پا و حتی جاسوس نشان داده می‌شوند. «ریک آلتمن» استاد دانشگاه «پرینستون» آمریکا کتابی درباره سینمای موزیکال به مناسبت 100 سالگی سینما نوشت. در این کتاب نوشته، ما 100 سال با هالیوود تلاش کردیم فرهنگ آمریکایی را در مملکت خود قوام دهیم و در دیگر کشورها جابیندازیم یعنی همواره خواسته‌اند فرهنگ کابوئیسم و گاوچرانی‌ـ که آقای احمدی‌نژاد نیز چندی پیش اشاره کردند ـ را رواج دهند.
* شما معتقدید رویکرد اصلی هالیوود همین اهداف آخرالزمانی است ولی در کنار آن سرگرمی نیز مدنظر است که متاسفانه توجهات بیشتری به این سمت جلب شده است.
** هالیوود همواره 2 نوع فیلم ایدئولوژیک داشته است؛ یکسری فیلم‌های سطحی سیاسی مثل جیمز باند تولید کرده است. درست است این فیلم‌ها درباره شرق و کمونیسم ساخته شد ولی بسیار سطحی بود. جیمز باند در این فیلم‌ها، آدمی زن‌باره و مشروبخوار و... است که برای مخاطب بیش از هدف سیاسی و ایدئولوژیک، ‌سرگرمی را القا می‌کند. اما نوع دوم فیلم‌های ایدئولوژیک هالیوود که اکثر آنها نیز چنین هستند، فیلم‌هایی عمیقا ضد اسلامی به شمار می‌آیند. حتی فیلم‌های کمدی مثل فیلم معروف باد ابوت و لو کاستلو به نام «گمشدگان حرم» یا «سندباد» و... که فضایی هزار و یک شبی از کوچه و خیابان‌های کشورهای عربی اسلامی نشان می‌دهند با تصویری سیاه و کثیف و آدم‌هایی نیمه‌وحشی و بربر که غربی‌ها همواره درصدد متمدن کردن آنها هستند. در فیلم «شاهزاده پارس» نیز همین نگاه موجود است و مسلمان‌ها را به شکل انسان‌های بدبخت و بیچاره که همواره به فکر دزدی یا راهزنی هستند نشان می‌دهند. بنابراین در همه دوران ‌دشمن اصلی آنها اسلام بوده است، به طور مثال اگر سال‌های اوج رژیم شاه را بررسی کنیم، می‌بینیم کمونیست‌های ضداسلامی مثل پرویز نیکخواه در راس تلویزیون قرار می‌گیرند یا آریانپور در دانشگاه‌ها درس ضداسلامی می‌دهد و شهید مطهری با او درگیر می‌شود. می‌بینیم چگونه شاه که دشمنش را مارکسیست‌ها اعلام می‌کرد اما از همان‌ها علیه ‌اسلام استفاده کرد.
* رویکرد هالیوود بعد از پیروزی انقلاب و دهه 80 چگونه است؟
** در این دهه به قول دکتر عباسی تولید فیلم‌های استراتژیک کاملا مشهود است. مساله دیگری که باید در اینجا مد نظر قرار داد موج معنویت‌خواهی است که انقلاب اسلامی در دنیا به راه می‌اندازد. این موج موجب می‌شود غربی که در دهه‌های 70 و 80 دچار عصیان شده بود و این نابسامانی در فیلم‌هایی مثل «5 قطعه آسان»، «ایزی رایدر» و ... مشهود بود، دچار بازگشت شود و گرایش‌ به دین‌های ابراهیمی بویژه اسلام فزونی یابد. غرب در این مرحله انبوهی از فرقه‌ها را به راه می‌اندازد و خیلی از فیلم‌های با موضوع معنویت و عرفان‌های کاذب می‌سازد. فیلم‌های «دورز» الیور استون یا «دود مقدس» جین کمپیون و... نشان‌دهنده همان عرفان‌های کاذب است. در واقع غرب در مقابل«تک» معنویت‌خواهی ناب اسلامی، پاتک عرفان‌های دروغین می‌زند. ما در دهه 90 و دهه نخست هزاره سوم نیز شاهد افزایش ساخت اینگونه فیلم‌ها هستیم. فیلم‌هایی با ظاهر کاملا معنوی ولی پر از فریب و دروغ. یکی از اخیرترین این آثار، فیلم ماقبل آخر«کاپولا» با عنوان«جوانی بدون جوانی » است که داستان آن را جامعه‌شناسی با نام«میرچا الیاده» نوشته (همان کسی که در کتاب «جنگ سرد فرهنگی» فرانسیس ساندرس بر اساس مدارک و مستندات، ‌نامش در فهرست شوالیه‌های ناتوی فرهنگی آمده است) و می‌بینیم چگونه عرفان‌های کاذب رواج داده می‌شود.
* می‌توان گفت در دهه 80 تبدیل شدن هالیوود به تریبونی برای سیاستگذاران آمریکا کاملا بر همگان مشهود می‌شود.
** با رخ دادن انقلاب اسلامی برخلاف آنچه پیش‌بینی می‌کردند، این رویکرد هالیوود عریان‌تر می‌شود؛ فیلم‌ها ایدئولوژیک‌تر و استراتژیک‌تر شده و به فیلم‌های مستقیم و بی‌پرده نزدیک‌تر می‌شود. در حقیقت هالیوود از فرصت‌های شبه‌دینی که برایش به وجود آمده بود نهایت سوءاستفاده را ‌کرد و جنگ آخرالزمان و آرماگدون را در فیلم‌های خود به نمایش در‌آورد.
* عده‌ای عنوان می‌کنند هالیوود، سینمایی مستقل است. چطور می‌توان ارتباط پیچیده و پنهانی آن را با سیاستگذاران آمریکا نمایان کرد؟
** البته این ارتباط الان دیگر پیچیده و پنهان نیست. اسناد پشت پرده فیلم‌های دهه 40 و 50 همگی فاش شده است. به طور مثال «دونالد جیمسون» که از عناصر CIA بود پرده از فعالیت‌های شورای برنامه‌ریزی روانی یا PSB که اواخر دهه 40 تاسیس شد، برداشت. این شورا علاوه بر نشر کتاب و برگزاری برنامه‌هایی مثل تئاتر، نمایش و ... یک حلقه فیلمسازی نیز داشت. کسانی مثل «جان فورد» و «جان وین»عضو این حلقه بودند. این چیزی است که خودشان هم گفته‌اند. به هرحال در سیستم فیلمسازی آمریکا، آنگونه نیست که ما فکر می‌کنیم هرکس هر فیلمی که دلش بخواهد می‌سازد. فیلم «آنچه اتفاق افتاد» اثر «بری لوینسون» را مثال می‌زنم.
کارگردان این فیلم زمانی بسیار محبوب هالیوود بود و برای فیلم «رین من» جایزه اسکار گرفت. در این فیلم رابرت دنیرو نقش تهیه‌کننده‌ای در هالیوود را دارد. او فیلمی را تهیه کرده که کارگردان جوانی دارد. پس از قتل و غارت‌هایی که در آن فیلم اتفاق می‌افتد، در پایانش یک سگ کشته می‌شود. صاحب استودیو که یکی از سرمایه‌داران است، می‌گوید من نمی‌توانم چنین فیلمی را بپذیرم. فیلمساز با گریه می‌گوید این فیلم را با همه هنر و توانم ساختم. اما آن سرمایه‌دار می‌گوید یا آنچه را گفتم در فیلم تصحیح می‌کنی یا خودم این فیلم را درست می‌کنم. ما پول خود را برای احساس و هنر شما خرج نمی‌کنیم.
خود «تیم برتون» می‌گوید من هنوز نتوانسته‌ام فیلم دلخواه خود را بسازم. کسی مثل «کلینت ایستوود» برای ساخت فیلم«رودخانه مرموز» می‌گفت که روزها و ماه‌های متمادی فیلمنامه‌ به دست کمپانی‌های هالیوود را زیر پا می‌گذاشته و از این استودیو به آن یکی می‌رفته و کسی حاضر به تهیه آن فیلم نبوده تا اینکه با هزار نوع تهدید و تطمیع توانسته این فیلم را بسازد. یعنی هالیوود سرمایه‌ها را برای سلیقه کارگردان‌ها خرج نمی‌کند بلکه برای اهداف سیاستگذاران آمریکا به کار می‌گیرد. به‌طور مثال یک کمپانی مثل«فاکس قرن بیستم» تعیین سیاست می‌کند که در هر دوره چه فیلم‌هایی بسازد. برای همین است که می‌بینیم مثلا در یک دهه ناگهان ، 3 الی 4 فیلم درباره«بودا» ساخته می‌شود. برتولوچی در ایتالیا فیلم می‌سازد، ژان ژاک آنو فرانسوی «7 روز در تبت» را می‌سازد و اسکورسیزی محبوب ما نیز «کوندون» را جلوی دوربین می‌برد!
* سوال من همین‌جاست. به طور مثال ارتباط‌های اسکورسیزی با آمریکا چگونه است؟
** بعد از قضیه 11 سپتامبر «جک والنتی» رئیس وقت اتحادیه تهیه‌کنندگان آمریکا همه صاحبان کمپانی‌های اصلی آمریکا را در کاخ سفید جمع کرد و بحران تروریسم جهانی را مطرح کرد و گفت: باید تمام سیاست‌های فیلمسازی در این جهت باشد. بعد از آن می‌بینیم حتی تمام تصاویر برج‌های دوقلو از فیلم‌های ساخته شده هم حذف می‌شود و فیلمسازی روندی را به خود می‌گیرد که غرور جریحه‌دار شده آمریکایی‌ها را جبران کنند. فیلم‌هایی مثل«جاسوس‌بازی» اثر«تونی اسکات» یا «سقوط بلک هاوک» ساخته می‌شود تا حملات آمریکا به کشورهای اسلامی را توجیه کنند. این یک مثال از ارتباطات کمپانی‌های هالیوود با سیاستگذاران بود که مطرح کردم، بنابراین لازم نیست به اسکورسیزی بخشنامه ابلاغ کنند که چه فیلمی بسازد بلکه سیاست کمپانی‌های هالیوودی کاملا مشخص و همه کارگردان‌ها باید در این جهت فیلم بسازند. لذا اگر فیلمنامه‌ای در این راستا بود پذیرفته می‌شود اما اگر مطابق با خواسته‌های هالیوودی نبود هرگز اجازه ساخت نمی‌گیرد. کارگردانی مثل«برایان دی‌پالما» از هالیوود اخراج می‌شود. تنها به دلیل اینکه فیلم‌های او مورد قبول هالیوود قرار نمی‌گیرد در حالی که این شخص یکی از 5 کارگردان برتر هالیوود نوین در کنار «کاپولا»، «اسکورسیزی»، «اسپیلبرگ» و «جورج لوکاس» است.
* یعنی دی‌پالما تحت سیطره هالیوود بودن را قبول نمی‌کند؟
** بله، نمی‌تواند با این سیستم هماهنگ شود. فیلمنامه‌های او مورد قبول قرار نمی‌گیرد. فیلمی می‌سازد به نام «کوکب سیاه» که کل هالیوود را زیر سوال می‌برد. همانطور که اسکورسیزی در فیلم «دار و دسته نیویورکی» این جمله معروف را دارد که «نیویورک از خیابان‌ها رشد کرد» در این فیلم هم این شعار مطرح است که «هالیوود از محله‌های بدنام رشد کرد».
* می‌توان گفت فیلم‌هایی با این مضمون ممکن است تولید شوند ولی نمی‌گذارند توزیع و دیده شوند.
** شما می‌بینید فیلمی مثل «ماتریکس» در 18 هزار سینمای دنیا اکران می‌شود اما فیلم «برایان دی پالما » فقط در یک یا دو سینما نمایش داده می‌شود. ما نباید با معیارهای خودمان بسنجیم که یک فیلم تولید می‌شود یا خیر، بلکه معیارهای هالیوود برای تولید یک فیلم بسیار پیچیده است. مرحوم دکتر شریعتی 40 سال پیش در سخنرانی خود با عنوان امت و امامت گفت در اروپا و آمریکا اینطور نیست که رای را در صندوق‌ها بریزند بلکه رای را با ابزاری مثل تبلیغات و رسانه‌ها و... در ذهن‌ها خلق می‌کنند. فیلم «بولینگ برای کلمباین» آقای مایکل مور نتیجه‌گیری می‌کند که بیش از 11 هزار قتل که سالانه در آمریکا رخ می‌دهد، در اثر هجوم و تبلیغات هراس‌آفرین رسانه‌هاست. دولت در آمریکا، اوباما یا بوش یا... نیست بلکه دولت، حلقه‌ای شامل کمپانی‌های اسلحه‌سازی، فیلمسازی و... یا به عبارتی حلقه سرمایه‌دارهاست.
برای همین است بوش، اوباما و هر رئیس‌جمهور دیگری که می‌آید ، پای دیوار اسرائیل تعظیم می‌کند. خدای ناکرده من و شما هم اگر بخواهیم برویم آنجا رئیس‌جمهور شویم باید همین کار را بکنیم لذا دولت در آمریکا مفهوم دیگری دارد. مثلا در فیلم «جنگ چارلی ویلسون» که افشای ارتباط طالبان با آمریکا و اسرائیل است، یک سناتور آمریکا‌یی به نام جارلی ویلسون می‌گوید: اگر نتوانم رای سرمایه‌داران یهودی را جذب کنم، شکست خورده‌ام لذا رای 6 میلیون یهودی ساکن نیویورک بسیار تعیین‌کننده است. سال آینده انتخابات کنگره را در پیش داریم. همین الان دستاویزی که جمهوری‌خواهان علیه اوباما دارند این است که سیاست‌های او با اسرائیل منافات دارد با این دستاویز می‌خواهند رای موثر 6 میلیون یهودی را به نفع خود جذب کنند.
* فیلم‌هایی مثل 2012 یا آواتار فضای جدیدی از رویکرد هالیوود پس از اتفاقات 11 سپتامبر را نشان می‌دهد. فکر می‌کنید پروژه جدید هالیوود چیست و چه تغییراتی در روند فیلمسازی کمپانی‌های فیلمسازی رخ داده است؟
** همانطور که گفتم اینها معتقد بودند با عوض شدن هزاره، جنگ آرماگدون اتفاق می‌افتد. در بخشی از فیلم رمز داوینچی، پروفسور تیبینگ با بازی یان مکلن افرادی را به داخل کلیسایی می‌برد که اسحاق نیوتن دفن است و می‌گوید خانقاه صهیون باید رازها را با عوض شدن هزاره افشا می‌کرد. می‌بینیم که اینها شدیدا به آخرالزمان اعتقاد دارند. حدود یکهزار و 500 کانال تلویزیون 24 ساعته در آمریکا بر طبل آخرالزمان می‌کوبند و مرتبا برای جنگ آرماگدون تاریخ تعیین می‌کنند. 11 سپتامبر به همین دلیل به وجود آمد. دیک چنی در فیلم «دبلیو» الیور استون می‌گوید، اگر 11 سپتامبر نبود، نمی‌توانستیم به عراق و افغانستان لشکرکشی کنیم، چون عراق در ایدئولوژی که دستاویز آنهاست همان شهر بابل است و از پیش‌درآمدهای جنگ آرماگدون فتح بابل به حساب می‌آید.
البته همه تیرهای آنها به سنگ خورد چرا که ما به منجی واقعی آخرالزمان اعتقاد داریم و می‌دانیم هیچ‌وقت ایدئولوژی کاذب آنها به نتیجه نمی‌رسد. وقتی می‌بینیم تئوری‌های میلیتاریستی غرب جواب نداده، آنها را متوسل به تئوری‌های ایدئولوژیک می‌یابیم تا بتوانند از تضاد بین این دو تئوری استفاده کنند. کابالا الان به‌وجود نیامده، به قرون 12 تا 13 میلادی بازمی‌گردد. بعد از 11 سپتامبر این فرقه گسترده شد و طبق نوشته روزنامه دیلی‌میل در سال 2004 رهبر این فرقه به نام فیلیپ برگ پشت اغلب تولیدات هالیوود قرار گرفته بود. در آن سال ورود «مادونا» به این فرقه را جشن گرفتند و کارشناسان و ناظران سیاسی و هنری، پیوست دیگر بازیگران و فیلمسازان هالیوود به این فرقه را نشان حضور رهبر آن در هدایت هالیوود می‌دانند. جیمز کامرون نیز در سال 2005 به این فرقه پیوست.
* می‌توان گفت ارتباط هالیوود با خانقاه صهیون و کابالا از 11 سپتامبر به بعد علنی‌تر می‌شود؟
** در واقع هالیوود به سمت یک ایدئولوژی شبه‌عرفانی حرکت کرد تا بتواند در کنار خشونت میلیتاریسم که وجود دارد نسخه تازه‌ای برای جهانیان باشد. در واقع استراتژی همان است و هالیوود با تغییر تاکتیک به سمت اهداف خود پیش می‌رود. کابالا هیچ‌وقت خود را در مقابل مذاهب نشان نمی‌دهد در حالی که دشمن همه دین‌های توحیدی و ابراهیمی است . او خودش را رواج دهنده معنویت، صلح و آزادی معرفی می‌کند. طبیعت‌گرایی و محیط زیست هم از دستاویزهای محکم این فرقه برای رسیدن به مادی‌گری است. اوج این مفاهیم را در «آواتار» می‌بینیم که سیاست جدیدی را برای تسخیر دنیا پیشنهاد می‌کند. البته این سیاست نیز با شکست مواجه خواهد شد، چرا که معنویت شبه‌عرفانی صهیونی‌، هیچ وقت نمی‌تواند با اسلام مقابله کند. در مقاله‌ای که چند وقت پیش خواندم آمده بود که حتی سرخپوست‌های مکزیک در حال روی آوردن به اسلام هستند و خیلی از معنویت‌های خود را در اسلام یافته‌اند. سال گذشته نشریه گاردین نوشت تا 20سال دیگر اسلام با این روند رشد به مذهب اول اروپا تبدیل می‌شود. 20 سال تلاش آنها در ترکیه نتوانست نتیجه دهد. در واقع می‌خواهند کابالا را به‌عنوان پادزهر اسلام به کار برند اما هرچه تلاش می‌کنند به علت نداشتن مبناهای صحیح نتیجه معکوس می‌گیرند.
تحلیل یکی از موسسات غربی این بود که اگر همین امروز در سطح خاورمیانه انتخابات آزاد برگزار کنند بنیادگرایان اسلامی رای خواهند آورد. اینجاست که متوجه خواهیم شد تفکر در هالیوود چقدر با بخش هوشمندانه سیاست‌های کانون‌های پنهانی که در واقع آمریکا را اداره می‌کنند‌، منطبق است. دلیل این امر نیز مشخص است؛ متفکران سیستم امپریالیسم آمریکا پشت هالیوود هستند نه پشت پنتاگون. متاسفانه ضعف ما نیز همین‌جا مشخص می‌شود که هیچ کدام از اتاق‌های فکرمان پشت رسانه‌هایمان نیست. به خاطر همین است که می‌بینیم فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های تولیدی‌مان اغلب خالی و پوچ است و فکری پشت سر آنها نیست. اگر فیلم‌هایی مثل«رمز داوینچی» ‌یا «فرشتگان و شیاطین» آنچنان در ارائه تفکر ماسونی و صهیونی موفق هستند به این دلیل است که یک تیم عظیم فکری پشت آن قرار گرفته است. یا به طور مثال آیا فیلم «لاست» نتیجه کار شخصی«جی‌جی ‌آبراهام» است؟ هرگز! لاست محصول یک پروژه بسیار عظیم تحقیقاتی است.
* تحلیل شما از رویکرد جدید هالیوود که به سمت تولید سریال‌های به‌طور میانگین 100 قسمتی‌ پیش‌رفته، چیست؟
** سریال‌ها همیشه تاثیر خاص خود را بر مخاطب داشته است. بعضا سریال‌هایی مثل«روزهای زندگی»، «محله پیتون»، «پرستاران»، «پزشک دهکده» و... بوده‌اند که مخاطب، 10 الی13 سال با آنها زندگی کرده است. کسی که از ابتدا با یک سریال و کاراکترهای آن بزرگ شود، همذات‌پنداری قریبی با آنها خواهد داشت و هر شعاری که در سریال داده شود، قبول می‌کند. البته این تاثیر در سریال‌های درازمدت مشهودتر است. این رویکرد در قدیم نیز بوده اما چند سالی است که در حال جهانی کردن پخش سریال‌ها هستند. وقتی غرب تاثیر سریال را بر مردم خود می‌بیند، طبیعتا به این سمت پیش می‌رود تا سریال‌ها را به خارج از مرزهای خود نیز بکشد و ما هم که معمولا کار آنها را تسهیل می‌کنیم! و سریال‌ها را با دوبله فارسی وارد بازار کشور می‌کنیم.
* تحلیل شما از سریال‌ لاست چیست؟
** اگر در نگاهی خیلی ساده، نمادهای این سریال را بررسی کنیم، دیگر نیازی به کاوش‌های دشوار روی محتوای سریال نداریم. سیر داستان، آدم‌های جزیره، اسامی آنها مثل«جان لاک»،«روسو» و ... هدف این سریال را نشان می‌دهد. معروف است تاثیر هالیوود همواره تاثیر پنهان بوده است. آزمایش معروفی وجود دارد که فرانسوی‌ها فیلمی را نشان دادند و در هر 24 فریم (مربوط به هر ثانیه فیلم) یک فریم را به عکس نوشابه کوکاکولا اختصاص دادند. بعد از اتمام نمایش فیلم طبق آماری که گرفتند اکثریت مردمی که فیلم را از نزدیک دیده بودند،کوکاکولا می‌خواستند. اما فیلم«لاست» گسترده شده فیلمی به نام«جزیره گمشده» است که در سال‌های دهه 30 برای اعضای جمعیت تسلیح اخلاقی که از انجمن‌های فراماسونری در ایران بود به نمایش گذاشته می‌شد. کسانی که عضو این حلقه ماسونی در ایران می‌شدند، نخستین فیلمی که نشانشان می‌دادند همین «جزیره گمشده» بود. «جزیره گمشده» فیلم کوتاهی بود که آرمان‌های ماسونی در آن به نمایش گذاشته می‌شد لذا این فیلم برای کسانی که به عضویت «جمعیت تسلیح اخلاقی» فراماسونری درمی‌آمدند، یک فیلم آموزشی به حساب می‌آمد بنابراین سریال «لاست» با ساخت قوی، داستانی جذاب‌تر از «جزیره گمشده» به صورت گسترده‌تر پخش جهانی شد. اگر تعدد سازمان‌ها و کمپانی‌هایی که پشت این سریال قرار داشتند را نیز بررسی کنیم، بیشتر به اهداف تولید «لاست» پی‌خواهیم برد به طور مثال کمپانی‌های «ACT ONE» و گروه «والدن مدیا» که کمپانی‌های اوانجلیستی هستند و موسسات تحقیقاتی بسیار گسترده‌ای دارند و همه فیلم‌های آنان نیز ایدئولوژیک است. فیلم‌های نارنیا یکی از فیلم‌های تولیدی این شرکت‌هاست که توسط سی اس لوییس نوشته شده است. فقط برایتان بگویم که کتاب های سی اس لوییس برای اوانجلیست‌ها مثل حافظ است برای ما. همین کتاب نارنیا 7 قسمت است که آخر آن به جنگ آرماگدون می‌رسد و شیری به نام اصلان نماد بازگشت مسیح به سرزمین موعود است.
* نظر شما درباره سریال 24 چیست؟
** این سریال به سفارش سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا بعد از 11 سپتامبر ساخته شده است و توجیه حضور آمریکا در کشورهای دیگر به بهانه سرکوب تروریست‌ها هدف این سریال است بنابراین این فیلم را می‌توان در رده فیلم‌های سیاسی مثل رمبو، جیمزباند و ... دانست که جنبه تبلیغاتی آن مدنظر بوده است.
* روی کار آمدن اوباما نیز در فیلم‌هایشان نمایش داده شده است؟
** زمانی که اوباما به ریاست جمهوری آمریکا رسید ، کریستوفر پالین ( از کارشناسان سیاسی معتبر غرب) مطلبی را با این تیتر روی سایتش گذاشت: «یک اسرائیلی کاخ سفید اوباما را می‌گرداند» و این اسرائیلی فردی به نام رم امانوئل است که این نقش را برعهده گرفت. رم امانوئل و دیوید اکسلراد (‌مدیر کمپین اوباما در انتخابات 2008) به کانونی از صهیونیست‌ها وابسته هستند که از اواسط دهه 80 روی ریاست جمهوری یک سیاهپوست کار می‌کردند. در کتاب خانم فرانسیس ساندرس – جنگ سرد فرهنگی- آمده است که در اوایل جنگ سرد و در کمیته‌های جنگ روانی ایالات متحده گفته می‌شد، یکی از نکاتی که باید در فیلم‌ها نشان داد این است که در آمریکا ، سیاهپوستان آزادند و از حق مساوی با سفیدپوستان برخوردارند چرا که چهره آمریکا نزد اروپاییان با مصداق‌هایی چون جامعه‌ای همیشه در حال جویدن آدامس ، شورولت‌رانی دیوانه‌وار و مانند آن تصویر می‌شده است. سازمان سیا این برنامه را داشت که چهره آمریکا را باید نزد جهانیان خوب جلوه داد. فیلم معروف سال 69 میلادی با عنوان «در گرمای شب» از فیلم‌هایی بود که در راستای این اهداف ساخته شد و در آن یک سیاهپوست (با بازی سیدنی پواتیه) قهرمان داستان بود که در کنار پلیس سفیدپوست (با بازی رد استایگر) قرار گرفته و به اصطلاح او را سر به راه می‌کرد. در فیلم 2012 نیز رئیس‌جمهور سیاهپوست است که در عین حال انسانی فداکار، خوب و... نشان داده شده است.
* هالیوود با چه اهدافی پروژه 2012 را ساخت و با چه اهداف و روندی ادامه خواهد داد؟
** نوآم چامسکی در جایی گفته بود آمریکا همیشه نیاز دارد یک هژمونی جهانی برای خود درست کند. اگر این هژمونی از بین برود، سوالات بسیاری در ذهن جهانیان پدید خواهد آمد؛ سوالاتی از قبیل اینکه آمریکا در افغانستان، عراق، خاورمیانه و... چه می‌کند؟ در جاهایی 2012 را به حمله قریب‌الوقوع شرق و بویژه ایران تعبیر کرده‌اند.
* آیا با حجم وسیع تبلیغاتی که انجام می‌دهند، کار عملیاتی نیز در پیش دارند؟
** امکانش بسیار زیاد است. به‌طور‌ مثال حفظ نیرویی که در عراق دارند، بسیار مشکل است. علاوه بر بار مالی هزاران میلیارد دلاری، تاثیر معنوی منفی شدیدی روی جامعه آمریکا گذاشته است. به هر صورت اینها می‌خواهند کار را در خاورمیانه تمام کنند‌ حتی اگر بتوانند اسرائیل را هم فدا می‌کنند. الان جمعیت یهودیان اسرائیل با جمعیت یهودیان آمریکا برابر است. اسرائیل برای آنها واقعا حکم یک بهانه و دستاویز را دارد. روچیلد از معروف‌ترین بنیانگذاران صهیونیسم وقتی با کشتی خود به اسرائیل آمد، همه دعوتش کردند که پا به سرزمین موعود بگذارد اما روچیلد گفت سرزمین موعود من همین کشتی من است! و همین بارون ادموند روچیلد جمله معروف دیگری دارد که می‌گوید صهیونیست خوب، آن آمریکایی است که به یک انگلیسی پول دهد تا یک یهودی لهستانی را به اسرائیل بفرستد!
* در ارتباط با ظهور موعود چه کارهای عملیاتی‌ای انجام داده‌اند؟
** جورج‌ بوش در زمان ریاست جمهوری خود هیاتی متشکل از متخصصان سازمان سیا، کارشناسان اسلامی در آمریکا و جامعه‌شناسان و دانشمندان مذاهب دیگر را مامور کرده بود تا درباره امام زمان (عج) تحقیق کنند. اگر چه سال‌ها بود خبرهایی از گوشه و کنار می‌رسید مبنی بر اینکه سرکردگان صهیونیسم بویژه در آمریکا و اسرائیل بودجه‌های سنگینی اختصاص داده‌اند تا مسائل اعتقادی مربوط به ظهور حضرت مهدی (عج) را بررسی کنند اما این بار خبر فوق روی بسیاری از خبرگزاری‌های معتبر و سایت‌های اینترنتی نقش بست تا به خوش‌خیالی خیلی‌ها که اینگونه خبرها را ناشی از همان فرضیه معروف «توهم توطئه» می‌پنداشتند، پایان داده و با واقعیتی تکان‌دهنده مواجه‌شان کند که به لحظه تصمیم بسیار نزدیک شده‌ایم.
* پس می‌توان گفت، پروژه 2012 پس‌زمینه اتفاقاتی است که آمریکا طراحی کرده است؟
** غرب همیشه به هدایت افکار عمومی جهان اهمیت می‌دهد. گسترش معنویت دروغین و پروژه «آواتار» نیز در همین راستاست. البته در اتاق فکر آمریکا نظرات مختلفی وجود دارد. همین الان برخی بر این باورند که باید به ایران حمله کرد. مایکل لدین از مسؤولان موسسه امریکن اینترپرایز (همان موسسه استراتژیک نئو‌محافظه‌کاران) در بالای سایت خود نوشته است: «سریع‌تر حمله کنید» اما تصمیم اصلی را صاحبان سرمایه می‌گیرند.
* مقام معظم رهبری تعبیری ‌داشتند که سیر فروپاشی آمریکا آغاز شده است. آیا می‌توان گفت با تمام این هجمه وسیع تبلیغات، فیلمسازی و... هالیوود هم دیگر نمی‌تواند برای آمریکا کاری کند؟
** بله، این سرنوشت محتوم تاریخ است. این همان وعده الهی است که در قرآن مجید آمده است، مگر هالیوود توانست از وقوع انقلاب اسلامی جلوگیری کند؟ مگر هالیوود توانست مانع گسترش اسلام در جهان باشد؟ چقدر در ترکیه تلاش کردند تفکر اسلامی را منکوب کنند، حجاب ممنوع شد و بیشترین تبلیغات علیه جمهوری اسلامی صورت گرفت اما موج اسلامگرایی روز به روز در این کشور بیشتر شد. این را بنده با گوش خودم شنیدم که خبرنگار صدای آمریکا اعزامی به مصر برای کنفرانس شرم‌الشیخ چند سال پیش در همان برنامه خود تعریف می‌کرد که در تاکسی نشسته بود تا برای پوشش خبری به کنفرانس برود. راننده تاکسی تا فهمیده بود او ایرانی است گفته بود درود بر احمدی‌نژاد و شروع به تعریف از ایران و احمدی نژاد کرده بود. این دیگر اعتراف خود آنهاست که البته با لحنی تحقیر‌آمیز نقل می‌کنند... . لذا برخلاف تبلیغاتی که هست ایرانی‌ها در سراسر دنیا محبوب هستند و هر جا می‌روند با استقبال روبه‌رو می‌شوند، یعنی می‌بینیم اسلامی که نزدیک به 1400 سال سرکوب شد، امروز رشد فراگیری داشته و روز به روز گسترده‌تر می‌شود.
* ما چرا تصویری از آخرالزمان در سینمای خودمان نداریم؟
** باید به ریشه‌های سینما در ایران بازگردیم و به این سوال پاسخ دهیم که سینما چگونه وارد کشور ما شد. این هنر – سینما – برخلاف هنرهای دیگر مثل خط، نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی، عکاسی و... یک هنر وارداتی است. سینما با هدف خاصی وارد کشور ما شد. مانند بسیاری از پدیده‌های مدرن، مثلا ورود راه‌آهن به ایران بسیار خوب بود و البته قرار بود چند 10 سال قبل از حکومت رضاخان در ایران ساخته شود اما روس‌ها و انگلیسی‌ها به خاطر منافع خود با آن مخالفت می‌کردند. ولی در زمان رضاخان این موضوع عملی شد، چرا که انگلیس بر ایران تسلط پیدا کرد و البته در کمال تعجب، این راه‌آهن بین 2 شهر گمنام در شمال و جنوب کشور ساخته شد و هیچ‌کدام از شهرهای اصلی ما را به هم وصل نکرد. در واقع هدف ساخت آن استفاده در جنگ جهانی دوم بود که به عنوان پل پیروزی متفقین از سوی آنها لقب گرفت بنابراین راه‌آهن بد نبود اما باید بررسی شود به چه دلیل وارد کشور ما شد. سینما نیز همین‌طور است. نخستین دستگاه سینما را مظفرالدین‌شاه از فرانسه وارد کشور کرد.
چه کسانی مظفرالدین‌شاه را به سفر فرانسه ترغیب کردند؟ ظهیرالدوله فراماسون و عده‌ای از دیگر فراماسون‌ها که در اطراف این شاه قاجار بودند. کسی که نخستین سالن عمومی سینما را در کشور ما تاسیس کرد، میرزا ابراهیم‌خان صحاف‌‌باشی بود که طبق نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان، عضو انجمن‌های ماسونی بوده که یکی از آنها، انجمن بین‌الطلوعین نام داشته است. نخستین کسانی که سینما را در ایران راه‌اندازی کردند، افراد خارجی و عمدتا روسی بودند. نخستین فیلم ایرانی را «آوانس اوگانیانس» که یک مهاجر روس است، ساخت. حضور او در ایران نیز خود شایان توجه است که چگونه در سال 1909 به همراه دختر خود به ایران می‌آید و چگونه نخستین مدرسه آرتیستی سینما را تاسیس می‌کند، در حالی که تعداد مدارس عالی ما در شهر تهران به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسید. کسانی که هیات مدیره این مدرسه را تشکیل می‌دادند اشخاصی مثل علی وکیلی( از بنیانگذاران کلوپ‌های ماسونی روتاری)، سعید نفیسی (از شیفتگان اسرائیل به نوشته مئیر عزری نخستین سفیر اسرائیل در ایران) و عباس مسعودی (از اعضای تشکیلات فراماسونری) بودند که سابقه‌شان مشخص است.
از درون این تشکیلات نخستین فیلم‌های سینمای ایران بیرون می‌آید که یکی از آنها با عنوان «حاجی آقا، آکتور سینما» در نخستین گام، اعتقادات مذهبی را به چالش می‌کشد. یک شاخه دیگر سینمای ایران در هند و در میان جماعت پارسیان هند توسط شخصی به نام عبدالحسین سپنتا به‌وجود آمد. عبدالحسین سپنتا (که در ابتدا نام‌خانوادگی شیرازی را برخود داشت) در خاطرات خود می‌نویسد که به توصیه دوست دایی‌اش– اردشیر جی ریپورتر ، سرجاسوس سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و از وابستگان به امپراتوری صهیونیستی روچیلد – به سر دینشاه پتیت رئیس انجمن اکابر پارسیان هند در بمبئی معرفی می‌شود. عبدالحسین شیرازی با انجمن اکابر و کمپانی‌ امپریال فیلم هند ارتباط پیدا کرده، نام‌خانوادگی‌اش را به سپنتا تغییر داده و نخستین فیلم خود را به اسم «دختر لر» یا «ایران دیروز، ایران امروز» در تمجید رضاخان می‌سازد.
در آخرین پلان فیلم وقتی تصویر رضاخان را به عنوان شخصیت اصلی ایران امروز می‌بینیم، در پس‌زمینه آن نماد ستاره داوود یعنی علامت مشخصه صهیونیسم را مشاهده می‌کنیم. امروزه اسناد بسیاری افشا شده که انجمن اکابر پارسیان هند از وابستگان به امپراتوری جهانی صهیونیسم و خاندان روچیلد بوده است. به دنبال فیلم «دختر لر» فیلم‌های دیگری ساخته می‌شود که هم به جهت باستان‌گرایی و هم ترویج اندیشه غیر اسلامی در مسیر افکار صهیونیستی بود. نخستین حلقه‌های سالن سینما در ایران را 2 نفر تشکیل می‌دهند؛ علی وکیلی و اسحاق زنجانی که هر 2 فارغ‌التحصیل مدارس «آلیانس» بوده‌اند. مدارس آلیانس نخستین پایگاه نفوذ صهیونیست‌ها در ایران است که در زمان میرزا حسین‌خان سپهسالار تاسیس می‌شود؛ مدارسی با عنوان رسمی اتحادیه جهانی اسرائیلیت به نام آلیانس. اما دوره دوم سینمای ایران در سال 1327 و با پایه‌گذاری نخستین استودیوی فیلمسازی ایران توسط فردی به نام دکتر اسماعیل کوشان به وجود می‌آید. دکتر کوشان – اقتصاددان – در گروه شخصی به نام بهرام شاهرخ از گویندگان رادیو برلین فعالیت می‌کرد که این گروه در دوران جنگ دوم جهانی و اشغال ایران توسط متفقین در این رادیو علیه آنها بویژه درباره انگلیس سخنان بسیار تندی ابراز کردند و این شبهه را به‌وجود آوردند که ضدانگلیسی هستند.
بهرام شاهرخ پسر ارباب کیخسرو شاهرخ و ارباب کیخسرو جزو نخستین اعضای لژ ماسونی بیداری ایرانیان بود که متاسفانه مجسمه او نیز هنوز در صحن مطالعه کتابخانه مجلس نصب است! بهرام شاهرخ و اسماعیل کوشان در رادیو برلین ظاهرا علیه رضاخان و انگلیس صحبت می‌کردند اما بعد از جنگ و در همان دوران اشغال متفقین براحتی به ایران می‌آیند و برخلاف موارد مشابه که همکاران آلمان نازی دستگیر و محاکمه می‌شدند، بهرام شاهرخ با تاسیس یک روزنامه در دستگاه دولتی قرار می‌گیرد و بعد هم جزو محرم‌های شاه می‌شود و انتقال‌دهنده پیام‌هایی که باید به سفرا داده می‌شد. اسماعیل کوشان نیز که از گروه بهرام شاهرخ بوده، وقتی وارد ایران می‌شود برای خود، تشکیلات سینمایی تاسیس می‌کند. برادران رشیدیان هم از دیگر همراهان و دوستان اسماعیل کوشان بودند که او را تشویق به ساخت فیلم کردند. لازم به یادآوری است که برادران رشیدیان از وابستگان کانون‌های ماسونی و از برپاکنندگان کودتای 28 مرداد بوده‌اند. میترافیلم و پارس‌فیلم نخستین کمپانی‌های ایرانی بودند که توسط اسماعیل کوشان و با سرمایه سردمداران کلوپ‌های روتاری و یهودیان صهیونیست مانند اسفندیار یگانگی، طاهر ضیایی، سلیم سومیخ و شرکایش یعنی سلمان هوگی ، ملهب ، جدا و همچنین یهودیان مصری مثل کریم بلاط و گرجی عبادیا و صهیونیست دیگری به نام «عنادیان» که بعدها همگی به اسرائیل مهاجرت کردند به‌وجود آمدند.
در کنار پارس‌فیلم در سال 1329 استودیو عصر طلایی نیز توسط تعدادی از یهودیان صهیونیست تاسیس شد؛ کسانی مانند عزیزالله کردوانی ، حبیب‌الله حکیمیان و فرج الله نسیمیان که پس از چند سال در نیویورک ساکن شدند. به این ترتیب دوره دوم سینمای ایران هم در واقع با حضور فعال سازمان‌های ماسونی و سرمایه‌داران صهیونیست پا گرفت. ببینید پس‌ریشه‌ها و بنیادهای سینما در ایران از کجا می‌آید. حالا می‌توان به این سوال پاسخ داد که چرا مولود نامشروع سینمای ایران، پدیده مبتذلی به نام فیلمفارسی می‌شود یا چرا پس از آن تحت عنوان موج نو همه اعتقادات و باورهای دینی و ملی این ملت را زیر پا می‌گذارند؟ چرا سینمای ایران بر مبنای هویت و فرهنگ ما شکل نمی‌گیرد و چرا کسانی که در آن زمان احتمالا می‌خواستند فیلم‌هایی بسازند که مقداری نمایانگر هویت ما باشد، از سینما حذف می‌شدند؟
* موج نو هم از همین دسته‌ها بوده است؟
** موج نو به وسیله دربار شاه و دستگاه فرح و با این هدف که تماشاگرانی که از فیلمفارسی زده شده بودند و همچنین شبه‌روشنفکران و نخبگان را جذب کند، تشکیل شد. گسترش یک سینمای بشدت اومانیستی و سکولار و ضددین از اهداف موج نو بود. اگر در فیلمفارسی گهگاهی رگه‌هایی از پهلوانی، غیرت و اخلاق ایرانی را در شخصیت‌هایی مثل فردین می‌دیدیم، در موج نو این حداقل نیز دیده نمی‌شد. از پایه‌گذاران موج نو می‌توان ابراهیم گلستان را نام برد. پرونده سیاهی که گلستان دارد شاید هیچ‌کس در این مملکت نداشته باشد. سال 53 در اوج درگیری‌ها او به عنوان جاسوس انگلیس از ایران اخراج می‌شود. گلستان تمام سرمایه خود را در فیلمسازی روی خاکستر مبارزات نهضت ملی ‌شدن صنعت نفت بنا کرد، چون همه تشکیلات سینمایی او را کنسرسیوم امپریالیستی نفتی برآمده از کودتای 28 مرداد و به خصوص کمپانی صهیونیستی رویال داچ شل به‌وجود آورد و او مسؤول بخش فیلمسازی همین رویال داچ شل متعلق به روچیلدها بود.جالب اینجاست که این شخص آنقدر پرمدعاست که در مصاحبه سال گذشته اش با شهروند علنا گفته بود با کودتاچیان 28 مرداد همراه بوده است.
حتی در بخشی از آن مصاحبه خاطره‌ای را نقل می‌کند که وقتی تیمور بختیار که بعد از کودتا در حال کشف چاپخانه‌های مخفی و دستگیری مبارزین علیه شاه بوده ، ابراهیم گلستان به وی گفته که ای کاش من هم بودم و از این عملیات شما فیلم می‌گرفتم!! آنقدر این آدم بی‌شرم است. سوال اینجاست که چطور می‌شود روشنفکر ما، هم طرفدار مصدق باشد و هم طرفدار ابراهیم گلستان؟!! البته کاری نداریم مصدق خوب بود یا بد. ابراهیم گلستان به هر حال از طریق کودتایی بار خودش را بسته که علیه همین مصدق و البته همه ملت ایران رخ داده است. چطور می‌توان همزمان طرفدار هر دو طرف بود؟!! مسعود بهنود از وابستگان کانون‌های ماسونی که اینک در انگلستان است، سال گذشته در وبلاگ خود مصاحبه‌ای با ابراهیم گلستان را منتشر کرد که در آن مصاحبه نوشته بود، خانه ابراهیم گلستان در ویلایی نزدیک ویلای «سردنیس رایت» نخستین سفیر انگلیس در ایران بعد از کودتای 28 مرداد است.
بهنود در مقدمه آن مصاحبه جمله جالبی نوشته که «لیدی رایت ( همسر سر دنیس رایت) هیچ وقت یادش نمی‌رود وقتی با شوهرش پس از کودتای 28 مرداد به ایران آمد، چه کسی از آنها فیلمبرداری کرد» و آن شخص ـ ابراهیم گلستان ـ که در ورود آمران کودتا به ایران برای آنها فرش قرمز پهن کرد، ‌الان در همسایگی آنها منزل گزیده است! در کتاب «معمای هویدا» از عباس میلانی 4 الی 5 صفحه درباره ارتباط هویدا با ابراهیم گلستان نوشته شده است. ساخت فیلم «گنجینه های سلطنتی» به دست ابراهیم گلستان نیز به سفارش شاه بوده است. آن وقت این شخص برای ما پدر موج نو می‌شود. یکی دیگر از پدران موج نو فرخ غفاری است؛ خواهرزاده آن غفاری بهایی که وزیر همایون نام داشت و چه جنایاتی که انجام نداد و خودش هم در دربار فرح نوکری می‌کرد!
عباس شباویز برای من تعریف می کرد که ماجرای ارتباط بهروز وثوقی با گوگوش به سفارش دربار انجام شد، چرا که بهروز وثوقی با اشرف ارتباطاتی داشت و این امر به ضرر دربار تمام می‌شد. لذا گفتند بهتر است وثوقی و گوگوش را در استودیو آریانا فیلم ارتباط دهید و این کار به پیشنهاد ساواک انجام شد، بنابراین موج نو کاملا زیرنظر دفتر فرح بود. کسی مثل بهمن فرمان‌آرا که متاسفانه الان هم برای سینمای ما فیلم می‌سازد، ادعای اپوزیسیون هم دارد و رانت هم می‌خورد، کانون سینماگران پیشرو را زیر نظر دفتر فرح درست کرد. خلاصه این سینما به زمان انقلاب رسید و در سال 56 سینما کاملا ورشکست شد.
* به خاطر عدم استقبال مردم ورشکست شد؟
** مردم دیگر نه فیلمفارسی تماشا می‌کردند و نه فیلم‌های به اصطلاح موج نو را برمی‌تابیدند. ورشکستگی سینمای ایران را به علت عدم تولید فیلم می‌دانستند. بعد از انقلاب تصمیم بر آن شد تا سینمای اسلامی را پایه‌گذاری کنند اما تصوری که به غلط وجود داشت، این نکته بود که سینمای فیلمفارسی مبتذل بوده و سینمای موج نو در مقابل آن قرار داشته است، در حالی که واقعیت این بود که آنها دو لبه یک قیچی بودند برای قلع و قمع فرهنگ ایرانی و اسلامی ملت ایران. متاسفانه سینمای نوین دهه 60 به میراث‌خوار موج‌نو تبدیل شد. البته تلاش‌های مثبت و فیلم‌های خوبی که ساخته شد، به هیچ‌وجه انکار شدنی نیست و حداقل این بود که دست کانون‌ها و سازمان‌های فراماسونری به طور مستقیم از سینمای ایران کوتاه شد.
* برخی معتقدند بنیاد فارابی به دنبال مهرجویی رفت تا فیلم بسازد.
** ببینید بخشی از این خشت کج از سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمد که زیر نظر دفتر فرح و با مدیریت دوست صمیمی‌اش یعنی لیلی امیرارجمند تاسیس و رشد کرد. کسانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرورش پیدا کردند، در واقع کودک و نوجوان نبودند، بلکه همان فیلمسازان موج نو بودند. مسؤول اصلی بخش فیلمسازی کانون آقای فیروز شیروانلو بود که مارکسیست بود. ببینید شاه چگونه پست‌های فرهنگی را به مارکسیست‌ها داده بود. در کانون پرورش فکری نیز همان فیلمسازان موج نو فیلم می‌ساختند. متاسفانه این تفکر کانونی به عنوان تفکر ضد طاغوتی و غیر مبتذل و ضد فیلمفارسی، بعد از انقلاب به بدنه سینمای نوین ایران منتقل شد و برای سینمای ما افتخار لقب گرفت!! البته نوع فیلمسازی امثال مهرجویی، تقوایی، بیضایی و... در شرایط و تفکر خاصی رشد کرد و آنها هیچ‌وقت هم ادعا نکردند که تفکر اسلامی دارند یا طرفدار انقلاب اسلامی هستند. اشکال از آنجا شروع شد که برخی مدیران و مسؤولان هنری و سینمایی بهای بیش از حد به آنها دادند، در حالی که آنها فقط فیلمساز بودند و البته باید فیلم می‌ساختند. اما اینکه همه جوایز جشنواره فجر را به فیلمی شبه عرفانی بدهیم و آن را سمبل علی‌خواهی بدانیم، اشتباه محض بود. متاسفانه این خودباختگی برخی مسؤولان سابق سینمایی هنوز هم ادامه دارد.
* می‌توان گفت دولت میرحسین با این تیم فرهنگی سینمایی نگاه کاملا روشنفکری داشته است؟
** البته آن نگاه شبه روشنفکری فقط منحصر به دولت آقای موسوی نبود. تقریبا در بیشتر دوران پس از جنگ متاسفانه این نگاه شبه‌روشنفکری در مسؤولین سینمایی ما ادامه داشته است. مثلا مدرسه اسلامی فیلمنامه‌نویسی تشکیل شد تا فیلمسازان مسلمان تربیت شوند اما چیزی که در آنجا تدریس ‌شد براساس الگوهای همان سینمای قبل از انقلاب بود ودر واقع فیلم‌های غربی به صورت شیفته‌وار بدون کمترین تحلیل و نقد تدریس می‌شد. همان‌طور که دانشگاه‌های ما شیفته فرهنگ غرب شدند، مدارس سینمایی ما نیز شیفته این فرهنگ بوده و هستند. ما در روزگار گذشته یک سیستم با عنوان سیستم حوزوی داشتیم؛ سیستمی که براساس بحث و جدل و نقد شکل می‌گرفت. اگر در این سیستم شاگرد به استاد انتقاد نکند کلاس معنای خود را از دست می‌دهد. تولید علم این سیستم بر اثر همین حاشیه‌نویسی‌ها و نقدها به مطالب استاد شکل می‌گیرد. اما این سیستم حوزوی را در آخر دوران صفویه از بین بردند.
همه دانشمندان، فضلا و فرهیختگان تاریخ ما از این سیستم بیرون آمده‌اند. در اواخر قاجاریه وارد فضای علوم جدیده شدیم که برای یادگیری، دیگر باید مرید بود و این سیستم در همه مسائل آموزشی به کار گرفته شد. امروز نیز فضای آموزشی کشور ما از جمله در حوزه سینما به همین شکل است. در دانشکده‌های سینما، فیلم‌های «گریفیث» یا مثلا «همشهری کین» را نمایش می‌دهند و شیفته‌وار از این فیلم‌ها تجلیل و تقلید می‌کنند. بت‌هایی ساخته‌اند که هیچ‌گونه تحلیل و نقدی را برآنها وارد نمی‌دانند. متاسفانه از زمان فتحعلی‌شاه اندیشه‌های فراماسونی در سیستم‌ آموزشی ما رسوخ داده شد. باید دقت داشت با عوض شدن دولت‌ها این فکر از این بین نمی‌رود، مگر اینکه ریشه این فکر را از بین برده و تفکر اصیل اسلامی و غیر ماسونی را در مراکز علمی وتحقیقاتی و فرهنگی ما اشاعه دهند.
به‌طور مثال این روایت غلط که اعراب آمدند و همه شکوه ایران باستان را از بین بردند، در همه تواریخ ما جا افتاده است و اگر کسی بخواهد مخالف آن بگوید، مورد سرزنش قرار می‌گیرد که با تفکر علمی آشنایی ندارد، در حالی که در هیچ تاریخ معتبری چنین روایتی نقل نشده است. در کتب تاریخی معتبر مانند تاریخ گوستاو لوبون یا تاریخ تمدن ویل دورانت یا تواریخ ایرانی – اسلامی که جست‌وجو کنیم متوجه می‌شویم اصلا در آن زمان کتابخانه‌ای نبوده است که بخواهند آتش بزنند. اساسا در زمان شاهان ساسانی به جز در برخی خانه‌های اشراف، کتابخانه‌ای وجود نداشته و آموزش گزینشی در میان طبقات خاص رواج داشته است، ضمن اینکه در آن زمان موبدان زرتشتی‌ نوشتن کتاب را حرام می‌دانستند. نوشته شده که تنها 2 جلد اوستا در امپراتوری ساسانی موجود بوده؛ یکی در استخر و دیگری در مدائن!
* راهکار شما برای اینکه سینمای ما از این وضعیت خارج شود، چیست؟
** قبل از اینکه سینمای ما آرایش آخرالزمانی بگیرد، باید به هویت ایرانی - اسلامی بازگردد که تنها راه آن ارتباط قوی مراکز علمی، حوزوی و تحقیقاتی با رسانه‌هاست. فیلم و سریال‌های‌ ما از درون تحقیقات این مراکز بیرون بیاید. فیلمساز‌های ما مثل بسیاری از ما مسلمان هستند ولی نمی‌دانند که این اعتقادات را چگونه باید در زندگی و فعالیت خود وارد ساخت. باید آنها را در فضایی درست قرار داد. بسیاری از آنها مثل گروهی از مردم این سرزمین نسبت به خیلی از واقعیات تاریخی ناآگاه هستند و اگر حقیقت به آنها گفته شود مطمئنا اثر خوب تولید می‌کنند. متاسفانه فیلمسازان ما به علت عدم ارتباط با مراکز تحقیقاتی و علمی سردرگم مانده‌اند. اگرچه این در حیطه کار یک فیلمساز نیست که به طور تخصصی به تاریخ یا فلسفه بپردازد بلکه این کار را باید مراکز علمی و پژوهشی انجام داده و ماحصل کار را در اختیار فیلمساز قرار دهند تا به صورت فیلم درآید، یعنی همان پروسه ای که در غرب طی می‌شود و نتایج خارق‌العاده‌ای هم داشته است. این خالی بودن رسانه‌های ما از فکر و اندیشه و محتوای دینی و ملی ناشی از عدم ارتباط با منابع تحقیقاتی است.
به‌طور مثال ما اگر بخواهیم برای تولید فیلمی درباره مشروطه اطلاعات کسب کنیم در کتابفروشی‌هایمان فقط تاریخ مشروطه کسروی و ملک‌زاده و ماشاءالله آجودانی را پیدا می‌کنیم که منابع قابل استنادی نیستند. اما متاسفانه تاریخ مشروطه‌ای که موسسه قدر ولایت یا موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی یا موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر کرده و از معتبرترین اسناد و مدارک تاریخی بهره برده‌اند را هیچ کجا نمی‌توان یافت. یا اگر بخواهیم درباره هویدا مطلبی را بخوانیم فقط کتاب «معمای هویدا» عباس میلانی که در ارائه منبع و ماخذ معتبر کاملا ضعیف است و متاسفانه به چاپ نوزدهم هم رسیده، در دسترس است. کتاب‌های موسسات دیگر مانند کتاب 2 جلدی اسناد ساواک درباره هویدا که مرکز بررسی اسناد تاریخی به چاپ رسانده یا کتاب «قصه هویدا» نوشته ابراهیم ذوالفقاری در بازار موجود نیست. چنین کاستی را موسسات تحقیقاتی و پژوهشکده‌ها و اندیشکده‌‌های اسلامی باید جبران کنند و در اختیار سینماگران قرار دهند.
* رویکرد سینما را در 5 سال اخیر چگونه می‌بینید؟
** به‌رغم همه ارادتی که خدمت معاونت محترم سینمایی و دوستانشان بویژه برادر عزیزم جناب آقای میرعلایی یا جناب تابش دارم ، متاسفانه باید بگویم که این معاونت سینمایی نیز مانند معاونت‌های سینمایی دیگر برای مشکلات سینمای ایران اقدام اساسی انجام نداده است. ما این را قبول داریم که بسیاری از خط قرمزهای سینمای ما بعد از دوم خرداد شکست. مرحوم سیف‌الله‌ داد فیلمساز بسیار خوبی بود اما مدیر خوبی نبود. سینمای ایران بعد از دوم خرداد 1376 تحت تاثیر فضای ایجاد شده سیاسی، آرام‌آرام دچار اضمحلال شد. طبق آمار رسمی ارائه شده از سوی وزارت ارشاد، سال 82 بدترین سال سینمای ایران به لحاظ حضور تماشاگر، فروش بلیت و ساخت فیلم بود. فیلم‌های ژانر دفاع مقدس در آن سال به صفر رسید. ریشه‌های ابتذال سینمای امروز را می‌توان از همان زمان دانست. در آن زمان بنده مسؤولیت صفحه سینمای ایران یکی از نشریات را داشتم و مجبور بودم همه فیلم‌های روی پرده سینما را ببینم. شاید باور نکنید اما فیلمی را روی پرده سینما دیدم که فقط با یک تماشاگر اکران شد.
فیلم‌های مبتذلی که باید نام ببرم و به نظرم دیدن آنها بر همه دوستانی که آثار مبتذل امروز را توی بوق کرده‌اند واجب است! فیلم‌هایی مانند همکلاس، گاومیش‌ها، شب‌بخیر غریبه، خاکستری، عروسی مهتاب، آوازه خوان و... از این دست فیلم‌ها بودند؛ فیلم‌هایی که حتی با هیچ خط زیر استانداردی همخوانی نداشتند. فیلم «گاومیش‌ها» آنقدر مبتذل بود که فیلمساز اولیه‌اش حاضر نشد حتی اسم خود را به عنوان کارگردان پای آن بگذارد و به جای نام او در تیتراژ از عنوان کارگروهی استفاده شد! یا مرحوم اعلامی که «نقطه‌ضعف» را در سال 61 ساخته بود به فیلم های مبتذلی مانند «ساقی» و «رازها» رسید. باید دید چه سیری موجب شد فیلمسازان ما به این روند مبتذل‌سازی دچار شوند. اما آنچه باید ضعف اساسی سینمای ما در همه این دوران مختلف و معاونت‌های گوناگون سینمایی دانست، پاسخ مغفول مانده این سوال است که بالاخره استراتژی سینمای ما چیست؟ چرا همانطور که دین و مذهب ما چشم‌انداز و افق روشن و مشخصی دارد یا جمهوری اسلامی چشم‌انداز 20 ساله دارد، سینمای ما استراتژی و چشم‌انداز ندارد؟ بالاخره این سینما به کجا می‌خواهد برسد؟ آیا سینمای ما می‌خواهد به سیستم دیجیتال و دالبی برسد؟ آیا می‌خواهد به سینمای خانوادگی برسد؟ آیا می‌خواهد به سینمای فاخر برسد؟ آیا سینمای استاندارد مدنظر است؟ اعتقادات و باورهای اسلامی در این استراتژی چه نقشی دارد؟جای آرمان‌های انقلاب اسلامی و حضرت امام (ره) در این استراتژی سینمایی کجاست؟ آیا هیچ وقت در طول این 20 سال بعد از جنگ تعیین شده است که این سینما به کجا می‌رود؟ آیا صرفا تعیین اولویت‌های کلی کافی است؟ متاسفانه همیشه کلی‌گویی شده و باز هم متاسفانه در دفترچه سیاست‌های معاونت سینمایی فعلی، استراتژی سینمای ایران به صورت یک سری اولویت‌ها نوشته شده که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند.
توجه بفرمایید تعیین اولویت در این دفترچه به این صورت است: 1- مفاهیم دینی و قرآنی 2- عترت و اهل بیت 3- مهدویت 4- تحکیم خانواده 5- کودک و نوجوان 6- فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و ... . این به چه معناست؟! آیا این اولویت‌ها با هم سازگارند؟ آیا فرضا برای ساختن یک شهر بدون دانستن هویت آن می‌توان اولویت تعیین کرد؟ آن‌هم اولویت‌هایی که هیچ سنخیتی با هم ندارند. مانند اینکه اولویت نخست را در ساختن یک شهر مثلا هویت اسلامی بگذارید و اولویت دوم را رنگ سبز پلاک خانه‌ها‌! و اولویت سوم را درهای آلومینیومی وکشویی فروشگاه‌های مواد غذایی! و اولویت چهارم را باغچه درست کردن در وسط اتوبان‌ها!
نمی‌خواهم تشبیه کنم، به قول معروف در مثل مناقشه نیست. زمانی که همه ضد انقلابیون می‌خواستند برای جمهوری اسلامی دولت جانشین تعیین کنند، احمد مدنی که زمانی استاندار خراسان بود و بعدا به آغوش آمریکا و اسرائیل پناهنده شد، وقتی می‌خواست برنامه‌های دولت خود را اعلام کند، قبل از تعیین استراتژی‌ها روزهای تعطیل را معلوم کرده بود! خاطرم هست حضرت امام(ره) به کسانی که جمهوری دموکراتیک اسلامی را مطرح کردند، می‌فرمودند مثل این است که شما بگویید جمهوری اسلامی عدالتخواه! عدالتخواهی در بطن جمهوری اسلامی هست و نیاز به مطرح کردن آن نیست. استراتژی اعتقادی ما انتظار برای ظهور صاحب‌الزمان است و این تنها و تنها هدف و استراتژی هر مسلمان شیعه است. این همان انتظاری است که افضل عبادات به شمار آمده است و باید همه کارهایمان را در این جهت تنظیم کنیم. اگر شیعه هستیم استراتژی سینمای ما نیز باید بر مبنای آرمان‌های شیعی باشد.
اگر استراتژی ما مهدویت است باید همه سیاست‌های فرهنگی، هنری و سینمایی ما در این جهت باشد. دوستانی که الان در رأس امور فرهنگی قرار دارند قطعا خیلی بیشتر از حقیر به ظهور حضرت حجت‌ اعتقاد دارند و انتظار آن را می‌کشند. اما این موضوع چرا در کار و برنامه‌های فرهنگی و هنری و سینمایی اجرایی نمی‌شود. شما نگاهی به سینمای غرب داشته باشید. ما که متاسفانه در بسیاری از مسائل مقلد غرب هستیم، لااقل این مورد را نیز از آنها بگیریم. ببینید غرب برای اعتقادات آخرالزمانی و منجی‌گرایانه خود چه می‌کند. درهمه نوع ژانری فیلم می‌سازد؛ ملودرام، کارتون، هراس ، علمی -تخیلی و کمدی و از همه رسانه‌ها استفاده می‌کند؛ کتاب، ماهواره، اینترنت، بازی‌های رایانه‌ای و... و در همه آنها اعتقاداتشان را مطرح می‌کند.
* فکر می‌کنید مشکل کجاست که استراتژی مهدویت وارد سینمای ما نمی‌شود؟
** مشکل فقط سینما نیست، کل مجموعه فرهنگی ما این جهت‌گیری را ندارد. مقام معظم رهبری نخستین سخنرانی خود درباره تهاجم فرهنگی را در آذرماه 1368 انجام دادند. از آن به بعد مرتب این موضوع را مطرح کردند. ما چقدر در این سال‌ها به این موضوع پرداخته‌ایم؟ یکی از دلایل آن وجود همان پایه‌های بیمار روشنفکری در ایران است. در هر صورت حیطه نشر و سینما و رسانه و... به همین ساحت روشنفکری بیمار ارتباط پیدا می‌کند چراکه سابقه رسانه‌های ما به این امر بازمی‌گردد. دلیل دیگر آن نیز تساهل و تسامح در مقابل هجمه شدید رسانه‌های غربی است. همه سعی غرب بر این است که اسلام وارد زندگی و اجتماع مردم نشود. حضرت امام‌(ره) در کتاب ولایت فقیه نوشته‌اند که «گلادستون» انگلیسی زمانی که در ایران بود، روزی از کنار مسجدی عبور می‌کرد و صدای اذان را شنید، از همراهش پرسید: این چه می‌گوید؟ همراه گفت: اذان می‌گوید.
پرسید: آیا اذان با ما کاری دارد و در برنامه‌های ما خللی ایجاد می‌کند؟ آن فرد پاسخ منفی داد. گفت: پس بگذار بگوید!! یا «گری سیک» معاون برژینسکی در یکی از سخنرانی‌های خود گفته بود مسلمان‌ها هرچه می‌خواهند عبادت کنند اما با ما کاری نداشته باشند. همه تبلیغات غربی‌ها برای دور کردن مردم از اسلام این است که اسلام در عرصه‌ کار و زندگی اجتماعی ناکارآمد است و باید قوانین و تئوری‌های سکولاریستی و اومانیستی غربی جانشین آن شود. در حالی که اسلام ناکارآمد نیست و در حقیقت این ناکارآمدی ما است که نتوانسته‌ایم اسلام را در زندگی اجتماعی جاری کنیم. ما نباید بترسیم. به قول حضرت امام (ره) حتی اگر 400 سال هم طول کشید باید تلاش کرد این تئوری‌های غربی که 200 سال است این مملکت را به کام خود‌باختگی و غرب‌زدگی کشانده کنار گذاشته شود.
باید این تابو شکسته شود که هر چه غربی‌ها می‌گویند، وحی منزل است. یکی از نکات مثبت کار آقای احمدی‌نژاد ایجاد تردید در گفتمان‌های رایج جهانی است. چه کسی گفته که فقط 5 کشور سرنوشت دنیا را تعیین کنند؟ چه کسی گفته که هرچه سازمان تجارت جهانی بگوید همان است؟ اما متاسفانه گویا این نگرش کمتر به زیرمجموعه مدیریتی رئیس‌جمهور ورود پیدا کرده است. در واقع در همه این مجموعه‌ها، موسسات فرهنگی و در همه رسانه‌های ما باید تحولی عظیم رخ دهد و گفتمان عزت نفس و استقلال‌طلبی امام راحل و «ما می توانیم» رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهوری محترم در همه ارگان‌ها و سازمان‌های فرهنگی نهادینه شود. این همان مهندسی فرهنگی است که مقام معظم رهبری بارها درباره‌اش سخن گفته‌اند و نخستین‌ قدم در این راه ارتباط موسسات پژوهشی اسلامی با رسانه‌هاست.
* اگر این اتفاق رخ دهد، سینمای ما چقدر قابلیت پیام‌رسانی برای غرب دارد؟
** جهان امروز طالب حقیقت است و کشورهای جهان سوم و کشورهای اسلامی در راس این مطالبه هستند. یکی از سیاست‌های غلط سینمای ما سرمایه‌گذاری برای حضور در جشنواره‌ها و کشورهای اروپایی است. اما جمعیت یک میلیارد و نیمی کشورهای مسلمان که تشنه این‌گونه پیام‌ها هستند را از یاد برده‌ایم. پیامبر مظلومی داریم که هر سال از سوی کانون‌های صهیونیستی‌، ساحت مقدس ایشان هتک حرمت می‌شود اما ما یک حرکت در جهت شناساندن این پیامبر محبت و رحمت انجام نداده‌ایم. ما درباره بسیاری از پیامبران الهی فیلم ‌ساخته‌ایم؛ از حضرت ایوب گرفته تا حضرت عیسی (ع)، یوسف پیامبر، حضرت سلیمان و...حتی راجع به اصحاب کهف هم فیلم ساختیم اما درباره زندگی‌های پرفراز و نشیب پیامبراعظم (ص) و ائمه(ع) کاری نکرده‌ایم. دبستانی‌های ما بابانوئل که افسانه‌ای بیش نیست را خوب می‌شناسند، اما در کمال شرمندگی و تاسف از امام زمان (ع) می‌ترسند. اینجا، هم متولیان فرهنگی و هم مسؤولان هنری و سینمایی مقصرند. متاسفانه هر یک از این موضوعات دینی که مطرح می‌شود، چندین متولی پیدا می‌شود که طراح آن اساسا از طرح موضوع پشیمان می‌شود. چرا آنقدر موضوع را سخت می‌کنیم.
همچنان که توضیح داده شد، تنها راهکار این است که باید رابطه بین مراکز علمی و تحقیقاتی از جمله حوزه علمیه و رسانه به مراتب قوی و قوی‌تر شود. مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما که وابسته به حوزه است طلابی بسیار پرشور و محقق دارد که باید ارتباط‌شان با رسانه بسیار بیشتر شود. آمادگی لازم در طلاب و روحانیون وجود دارد و باید مانع‌ها برداشته شود و این ارتباط به وجود آید. وقتی این ضعف ارتباط در کشور مشاهده می‌شود، مجبور می‌شویم فیلم‌های آخرالزمانی غرب را برای مخاطب نمایش دهیم. برای مثال چهارشنبه‌سوری سال گذشته، تلویزیون کشورمان 4 فیلم آخرالزمانی مطابق با ایدئولوژی‌های غرب پخش کرد. اشتباه استدلالمان این است که فکر می‌کنیم مخاطب ما به جنبه تئوریک فیلم کاری ندارد و فقط سرگرمی برایش مهم است. در حالی که آنها این فیلم‌ها را برای همین مردم عادی تولید می‌کنند تا بدون هیچ توضیح و تفسیری اثر خود را بگذارد. فیلمی مثل «کنسانتین» که از ریزترین اعتقادات شیطان‌پرستی گرفته شده همان اثر مطلوب سازندگانش را دارد که فیلم «ساروگیت» (که در بخش رسمی ویدئویی کشور هم آمده) و می‌بینیم چگونه هویت مسخ شده انسان‌ها را نشان می‌دهد. این فیلم دنیایی را تصویر می‌کند که همه انسان‌ها در آن ربات هستند و توسط آدم‌ها در کنج خانه‌ها هدایت می‌شوند و... .
* آیا معتقدید ساخت فیلم‌هایی مثل 313 به صورت خانوادگی در لندن، نشان‌دهنده این است که نیاز و کشش آن به سمت مسائل اسلامی در اروپاست.
** نکته جالبی که باید مدنظر قرار داد این است که روشنفکران آمریکایی امروزه خیلی جلوتر از اصولگرایان ما در شناخت سیستم آمریکا هستند. روزنامه‌نگارانی مثل کریستوفر پالین و تیری میسان که کتاب دروغ بزرگ را نوشته، خیلی دقیق کار می‌کنند. همه این واقعیات نشان می‌دهد که الان مخاطب جهانی آماده پذیرش بحث‌های آخرالزمانی ما شیعیان است. بسیاری از فیلم‌های مذهبی ما در خارج از مرزها بیننده بسیار و بازتاب عالی داشته است. به نظر من دست‌هایی در پشت پرده است که از ساخت چنین فیلم‌هایی در کشورمان جلوگیری می‌کند. اگر سریال‌ها و فیلم‌هایی که درباره امام زمان (عج) ساخته شود هر قدر هم ضعیف باشد اما نیت پاک سازنده آن قطعا تاثیرگذار خواهد بود. ولی چرا چنین فیلم‌هایی ساخته نمی‌شود؟ خیلی عجیب است بعد از 31 سال چنین فیلم‌هایی ساخته نشده است. درباره اکثر پیامبران بنی‌اسرائیل آثاری ساخته شده است اما درباره پیامبر(ص) و امام زمان(عج) خودمان این کار انجام نشده است.
بنده به سریال امام رضا (ع) که توسط آقای فخیم‌زاده ساخته شد خیلی نقد داشتم اما صرف ساخت این آثار بسیار مثبت است و تولید آنها باید ادامه پیدا کند. متاسفانه حدود 150-140 سال پیش، امثال میرزا ملکم‌خان و حسین‌خان سپهسالار فراماسون بدعتی گذاشتند و در اذهان به اصطلاح روشنفکران و نخبگان ما فرو کردند که همه چیز را 2 قطبی نگاه کنیم. به این معنا که هرچه خصوصیات ضد دین را دارا بود، تجدد است و هرچه غیر از این باشد سنت نام داشته و نکوهیده است. متاسفانه از همان ابتدای انقلاب اسلامی، شبه‌روشنفکران ما تحت تاثیر همین القای دیرین ماسونی، جمهوری اسلامی را مظهر سنت و مخالف تجدد و آزادی و پیشرفت دانستند. اما به قول شهید آوینی در مقوله پیشرفت اول باید «پیش» و «پس» را معنی کنیم و با مفهوم و مصداق آن آشنا شویم بعد تحلیل کنیم که پیشرفت چیست و پسرفت کجاست؟ دیروز این صحبت‌های نتانیاهو در سال 2002، مبنی بر اینکه آمریکا باید با تلویزیون به ایران حمله کند را به یکی از دوستان نشان دادم. این حرف را نه من و نه جمهوری اسلامی گفته، بلکه غربی‌ها صریحا به این نکته اقرار کرده‌اند.
* پس می‌توان گفت بعد از این صحبت‌ها بود که مرداک تمرکز بیشتری روی رسانه‌ها داشت.
** صحبت‌های نتانیاهو 6 ماه قبل از حمله آمریکا به عراق مطرح می‌شود. او در این صحبت‌ها می‌گوید؛ باید به عراق حمله نظامی و به ایران حمله رسانه‌ای کرد. چه شد که کمپانی «والت دیزنی» در این چند سال اخیر ناگهان از ساخت فیلم‌های موش و گربه به فیلم‌هایی رسید که نوجوان‌ها را در عرصه بیهودگی و هرزگی نشان دهد. فیلم‌هایی مانند «دبیرستان موسیقی» نمونه این کارهاست که دختران و پسرانی با لباس‌ها و رفتار و روابطی ضد اخلاقی و زننده را به بتی برای نوجوانان و جوانان ما تبدیل کرده‌اند. عکس‌ها، برچسب‌ها، پازل‌ها و شعرهایشان در بازارهای ما به وفور یافت می‌شود.
* شبکه ماهواره‌ای «فارسی‌وان» نیز در حال راه‌اندازی شبکه‌ای برای کودکان و نوجوانان است. تحلیل شما از این شبکه چیست؟
** به اعتقاد من مطرح کردن بیش از حد فارسی‌وان برای پوشش عملیات‌ ضد فرهنگی دیگر آنان است. الان فیلم‌های هرزه درانه «والت دیزنی» که به صورت دی‌وی‌دی در حال پخش در بازار سیاه است مخاطبان به مراتب بیشتری از فارسی‌وان دارد. متاسفانه این تفکرات مخرب در شبکه رسمی ویدئویی ما نیز نفوذ کرده است، با این استدلال که با دوبله و به نمایش درآوردن این فیلم‌ها مدیریت فرهنگی صورت می‌گیرد. یکی از دوستان می‌گفت ما می‌خواهیم فیلم‌های وارداتی از غرب را مدیریت فرهنگی کنیم و قبل از آنکه در بازار توزیع شود وارد شبکه خانگی کنیم! نتایج این مدیریت فرهنگی پخش فیلم کفرآمیز «قطب‌نمای طلایی» در شبکه خانگی و چاپ کتاب آن در کشورمان است!! یکی از موضوعات این فیلم که توسط کلیسای کاتولیک کفرآمیز خوانده شد اما در شبکه خانگی ما توزیع شده است، این است که حیوان را روح انسان معرفی می‌کند و یکی از شکنجه‌ها در این فیلم برای کودکان، جدا کردن حیوان از انسان است. ما باید یک بار برای همیشه تکلیف خود را با فرهنگ مشخص کنیم و اندیشه‌های اسلامی را جایگزین تفکرات اومانیستی و سکولاریستی موجود کنیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات