محمد ملکزاده
به موازات مداخله قدرت های استعماری در کشورهای اسلامی که موج فزاینده بیداری مسلمانان به رهبری روحانیت و مراجع تقلید را به همراه داشت، دستگاه های اطلاعاتی غرب به فرقه سازی در میان کشورهای اسلامی پرداخته و با حمایت، تبلیغ و سرمایهگذاری بر روی فرقه های تحریف شده و دامن زدن به اختلاف های مذهبی، درصدد مقابله با معیارهای اصیل اسلامی همچون مبارزه با ظلم، استعمار، جهاد، تشکیل حکومت اسلامی و ... برآمد. یکی از مدل های بدلی و طراحی شده نظام سلطه استعماری، جریان انحرافی بهائیت بود که در برابر اسلام ناب محمدی (ص) شکل گرفت.
این جریان که در ابتدای امر توسط استعمار پیر انگلیس بنیان نهاده شد، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به دامن صهیونیسم بیش تر پناه برد و از آن پس با حمایت مستقیم و آشکار رژیم اشغالگر قدس و آمریکا به ایجاد جنگ روانی و تبلیغی علیه جمهوری اسلامی روی آورد.
این جریان در طول ربع قرن گذشته، به عنوان یکی از گروه ها و جریانات فشار علیه نظام جمهوری اسلامی، که از مهم ترین نظام های مخالف سلطه غرب به شمار میآمد، به ایفای نقش پرداخت. چنانچه مروری بر تاریخچه شکل گیری و گسترش بهائیت داشتهباشیم، نقش استعمار و حمایت رژیم صهیونیستی از بهاییان و همچنین ارتباط تنگاتنگ آنان با رژیم پهلوی را به وضوح می توان در این جریان مشاهده کرد.
تاریخچه شکلگیری بهائیت
فرقه بهائیت، فرقه ای است که پس از نابودی فرقه ضاله بابیت در زمان ناصرالدین شاه سر برآورد. در وابستگی فرقه بابیه به سفارت خانه های بیگانه اسناد و مدارک چندی در دست است که بررسی آن فرصت دیگری میطلبد.
پس از حادثه سوء قصد به جان ناصرالدین شاه و دستگیری و اعدام بابی ها در ایران، میرزا حسین علی بها از نخستین گروندگان به باب و بنیان گذار آیین بهائیت که از متهمان اصلی سوء قصد نیز به شمار میآمد، تحت حمایت سفارتخانه های روس و انگلیس به بغداد منتقل شد و در مناطقی چون بغداد، کربلا و نجف به فعالیتهای این فرقه ضاله گسترش بخشید؛ ولی به دلیل اختلاف هایی که میان او و برادر دیگرش بر سر تصاحب قدرت و جانشینی بابیه روی داد، توسط حکومت عثمانی به فلسطین تبعید شد و در آن منطقه تحت حمایت انگلستان و صهیونیسم های مقیم فلسطین قرار گرفت.
میرزا حسین علی بهاء پس از چندی درگذشت و فرزند ارشدش، عباس افندی، ملقب به عبدالبهاء جانشین وی شد.
در اواخر جنگ جهانی اول و در شرایطی که عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیسی ها بودند و بالفور وزیر خارجه انگلیس در سال 1917 اعلامیه مشهور خود مبنی بر تشکیل دولت ملی یهود در فلسطین را صادر کرده بود، عبدالبهاء و پیروان او به حمایت آشکار از نیروهای انگلیسی در فلسطین برخاستند تا جایی که جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی، تصمیم به اعدام عبدالبهاء و انهدام مراکز بهایی در عکا و حیفا گرفت.
بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبدالبهاء و بهائیان بکوشند. با استقرار انگلیسی ها در فلسطین، عبدالبهاء در سال 1340 ق درگذشت.
در مراسم خاکسپاری او، نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل،وزیر مستعمرات بریتانیا، نیز با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهایی ابلاغ کرد.
پس از عبدالبهاء، شوقی افندی، فرزند ارشد دختر عبدالبهاء (نوه دختری عبدالبهاء) جانشین وی شد. وی به توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین خرافی به ویژه در دهه شصت میلادی در اروپا و آمریکا پرداخت.
گفتنی است پیش از او نیز عبدالبهاء با سفر به اروپا و آمریکا از حمایت های سران استعمار نسبت به بهاییان مطمئن شده بود. تشکیلات بهاییان که شوقی افندی ایجاد کرد، هماینک زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهاییان واقع در شهر حیفا(فلسطین اشغالی) - که به بیت العدل اعظم الهی موسوم است - اداره می شود.
با تشکیل رژیم غاصب اسرائیل، شوق افندی خود را از نخستین حامیان آن رژیم غاصب معرفی و مراتب دوستی بهاییان را نسبت به رژیم اشغالگر قدس ابلاغ کرد و به این ترتیب از ابتدای تشکیل آن رژیم، پیوند تنگاتنگی میان بهائیت و صهیونیسم ایجاد شد که در این راستا بجاست به دلایل دیگری در این زمینه اشاره شود:
1. به دنبال تأسیس مرکز فرقه بهائیت و اماکن بهاصطلاح زیارتی آنان در فلسطین این گروه جسد علی محمد شیرازی ملقب به باب (مؤسس فرقه بابیه) را به اسرائیل منتقل کردند و با همکاری و مساعدت رژیم صهیونیستی بارگاه مجللی برای او بنا نهادند. گفتنی است محمد علی باب که در زمان ناصر الدین شاه می زیست، در ابتدا ادعای بابالمهدی نمود و سپس ادعا کرد خود او مهدی است.
پس از مدتی ادعای نبوت و سپس خدایی کرد! علمای شیعه در آن زمان او را دیوانه پنداشتند. با این حال وی توسط سران حکومت چند بار دستگیر و از تمام ادعاهای خویش تبری جست؛ اما چون آزاد میشد، توبه میشکست و ادعایی برتر از قبل اظهار میکرد. تا این که سرانجام در زمان حکومت امیرکبیر، دستگیر و اعدام شد.
2. روابط سران بهائیت و سران صهیونیسم از ابتدا نزدیک و آشکار بوده است. بیان جمله ای از «ماکسول» همسر آمریکایی الاصل شوقی افندی خود به حد کافی گویای این بخش است که : «سرنوشت و آینده اسراییل و بهایی گری چون حلقههای زنجیر به هم پیوسته است.»
شوقی افندی در دیداری که در تاریخ فروردین 1332 با رئیس جمهور وقت اسرائیل داشت، نظر مساعد و تمایل بهائیان را نسبت به اسراییل اعلام کرد و آرزوی بهاییان را برای ترقی و سعادت اسراییل برشمرد.
در این دیدار، رئیس جمهور اسراییل نیز ضمن قدردانی از اقدامات و مجاهدات بهاییان در کشور اسراییل، آرزوی قلبی خویش را برای موفقیت بهاییان در اسراییل و سراسر گیتی اظهار داشت و از خاطره مشرف شدن خود خدمت عبدالبهاء ( پیشوای سابق بهاییان) به نیکی یاد کرد.
3. درصد قابل توجهی از پیروان و گروندگان به فرقه ضاله بهائیت را یهودیانی تشکیل می دهند که از یهودیت به بهائیت پیوسته اند. این وضعیت هم در دوران رژیم پهلوی در ایران و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشورهای غربی به خوبی قابل مشاهده است.
برای مثال، می توان به گرویدن دسته جمعی یهودیان همدان به این فرقه و نقش«ملا الیاهو» و «ملا لاله زار» دو نفر از بزرگان یهود در تقویت جنبش معروف «طاهره قره العین» در تبلیغ بابیگری اشاره کرد. ترکیب اولیه اعضای «بیت العدل» که هم اینک سیاستگذاری بهاییان جهان را به عهده دارد، کاملاً یهودی است.
4.در گزارش های ساواک در رژیم پهلوی از جلسات متعدد بهاییان، پیوند آنان با یهودیان حمایت های دوجانبه آنان از یکدیگر به خوبی مشهود است.
5. نقش صهیونیسم در تشکیل سازمان های نیمه مخفی فراماسونری بر کسی پوشیده نیست؛ درصد بالایی از نخبگان فراماسونری ایران را بهاییان تشکیل می دهند.
بهاییت در رژیم پهلوی
در اسناد و مدارک موجود شواهدی در دست است مبنی بر این که بهاییان به دستور بیت العدل موظف بودند با نفوذ در ارکان مختلف نظام پهلوی، پست های کلیدی را در دست بگیرند.
گر چه این اقدام مخالف صریح آموزه های بهاییان مبنی بر ضرورت عدم دخالت آنان در سیاست بود اما با توجیه آن که اگر دخالت در سیاست باعث بسط بهاییت و افزایش اقتدار آن گردد اشکال ندارد،بهاییت به سرعت در ارکان رژیم پهلوی نفوذ کرد و ساواک نیز با همکاری و حمایت بهاییان برای سرکوب مخالفت های مردمی دست به کار شد.
حضور چهره های بهایی برجسته ای در سران رژیم شاه همچون امیر عباس هویدا که 13 سال نخستوزیر رژیم پهلوی بود، سرلشکر ایادی، پزشک مخصوص شاه، هوشنگ نهاوندی، رئیس دانشگاه های تهران و شیراز، فرخرو پارسا، وزیر آموزش و پرورش، شاه قلی وزیر بهداری، مهتدی مسؤول دفتر هویدا و چهره های یهودی برجسته دیگر در میان سران رژیم پهلوی حاکی از تمایل شخصی شاه به انتصاب بهاییان در پست های کلیدی و رابطه نزدیک آنان با رژیم پهلوی است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جریان ها و فرقه های بهاییت با سوء استفاده از فضای باز سیاسی به همگرایی با دشمنان خارجی انقلاب روی آورده و در عرصه توطئه آفرینی علیه نظام برآمده اند.
نامه اخیر بهاییان به ریاست محترم جمهوری، همزمان با افزایش فشارها و تهدیدات رژیم صهیونیستی و آمریکا و اروپا بر ضد فعالیت های هسته ای ایران، نمونه بارز دیگری در راستای پروژه جنگ روانی و تبلیغاتی علیه نظام جمهوری اسلامی است که در کنار آن هوشیاری بیش تر آحاد ملت اسلامی و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی نظام را طلب می کند.