ابوذر گوهریمقدم
نومحافظهکاران با تدوین دکترین بوش پس از 11 سپتامبر به پیروزی مهمی دست یافتند. توماس دانلی محقق مؤسسه آمریکن اینترپرایز در مطلبی با عنوان «بنیانهای دکترین بوش» نوشت: «انگاره بنیادین دکترین بوش درست است: ایالات متحده از ابراز – اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک – لازم برای تحقق اهداف گسترشطلبانه ژئوپولتیک برخوردار است.» به اعتقاد نومحافظهکاران، دموکراسی آمریکایی که معادل خیر مطلق محسوب میشود همیشه در معرض آسیب و حمله است. زمانی اتحاد جماهیر شوروی دشمن این خیر محسوب میشد و امروز اسلام بنیادگرا ممکن است اساس این خیر را مورد تهدید قرار دهد. پس از 11 سپتامبر، اسلام مبارزهجو در نظر این گروه جایگزین شوروی سابق شده است. این گروه تعبیر اسلام مبارزهجو را بر تروریسم ترجیح میدهند.
آنچه محافظهکاران جدید را از محافظهکاران سنتی متمایز میکند این است که اینان از یک سو بینالمللگرا و از سویی دیگر مخالف محوریت اروپا در سیاست خارجی آمریکا هستند. بدین سبب است که چالش فرانسه و آلمان به استحکام قدرت آمریکا در خاورمیانه به شدت به مقابله گرفته شد و در بطن مخالفت شدید این دو کشور، آمریکا به اولین جنگ تمام عیار در هزاره سوم اقدام کرد. برخلاف استدلال فرانسه و المان که نگران بیثباتی به جهت تهاجم آمریکا به عراق بودند، دولتمردان محافظهکار جدید بر این اعتقاد هستند که بیثباتی در شرایطی که قدرت ایدئولوژیک معارض، توان و قدرت رقیب و یا دشمنی با توانمندیهای جهانی وجود ندارد، فینفسه منجر به از دست رفتن کنترل و از دست رفتن فرصتهای استراتژیک نمیگردد. این امر کاملاً نمایانگر جدایی کامل ارزشی و توجیهی از آموزه های حاکم بر سیاست خارجی آمریکا در نیم قرن بعد از اتمام جنگ دوم جهانی است.
نومحافظهکاران در سیاست خارجی به رئالیسم و بدبینی از ماهیت بشر نزدیک میشوند و شبیه توماس هابز میاندیشند که وضع طبیعی را وضع جنگ همه علیه هم میدانست و یا شبیه ماکیاولی که انسان را بیشتر مستعد شر میدانست تا خیر.
افراد کلیدی دولت جرج دبلیو بوش از قبیل، دیکچنی، رامسفلد، ریچارد پرل، پال ولفووتیز، رایس و دیگران شدیداً تحت تاثیر اندیشههای نومحافظهکارانه هستند و طبیعتاً در راستای اهداف این گروه گام برمیدارند. به عنوان مثال، ریچارد پرل از منتقدین سیاستهای دولت کلینتون است که معتقد است حاکمیت هشتساله دولت وی، درسهای ناصحیحی به مخالفین آمریکا و دموکراسی داده است. پرل اظهار میکند که بیتفاوتی کلینتون به انفجار برجهای تجارت آمریکا در سال 1993، انفجارهای سفارتخانههای آمریکا در غرب آفریقا، انفجار مقر سربازان آمریکایی در الخبر عربستان و حمله به کشتی کول، زمینههای ضعف آمریکا در قدرت یافتن مخالفین را فراهم آورد. پرل معتقد است دولتهای حامی گروههای تروریستی به عنوان مخاطبان اصلی آمریکا در مبارزه با تروریسم، به مراتب از گروههای تروریستی مهمترند. ریچارد پرل کسی است که به خاطر مواضع سخت و افراطی در موضوعات امنیت ملی به «سلطان تاریکی» ملقب شده است، چرا که هماره نقشی پنهانی و پشتپرده دارد. وی از نومحافظهکاران رده بالاست. در مارس 2003 به عنوان رئیس اتاق سیاست دفاعی پنتاگون برگزیده شد. این انتخاب، انتخابی جنجالی و مبتنی بر منفعت شخصیتی بود. پرل به بنیانگذاری دو هسته فکری کمک کرد: 1- مرکز سیاست امنیتی 2- موسسه یهودی برای امنیت ملی. او همچنین عضو موسسه آمریکن اینترپرایز و مدیر مسئول اورشلیم پست است. وی به همراه یکی دیگر از معاونان نومحافظهکار رامسفلد به نام فیث در سال 1996 نوشتهای را تهیه کردند که «شکست فاحش» و یا «استراتژی جدید برای امن کردن منطقه» نام داشت. آنها در حقیقت به جای نخستوزیر دست راستی اسرائیل، ناتنیاهو این کار را انجام دادند. پرل و فیث از اسرائیل خواستند که پروسه صلح اسلو را تحریم کرده و قبل از انتفاضه دوم، حکومت نظامی برقرار کند. از دیگر افراد تاثیرگذار نومحافظهکار در دولت بوش میتوان به پال ولفووتیز اشاره کرد.
وی چهار روز پس از وقایع 11 سپتامبر کوشید بوش را متقاعد کند که بلافاصله به عراق حمله کرده، حکومت بعثی را با یک گروه ملی جایگزین کند. وی معتقد است اگر آمریکا حکومت دیکتاتورمنشی چون صدام را برکنار کند اثرات زنجیرهای آن در تحقق ثبات بینالمللی و برداشتن موانع دموکراسی در کشورهای دیگر دیده خواهد شد. ولفووتیز در پی طراحیهای وسیعتری برای تغییر نظام سیاسی دنیای عرب است تا از این طریق موجودیت و مشروعیت اسرائیل را تثبیت کند. ولفووتیز بلافاصله پس از 11 سپتامبر به میدان آمد و گفت که جنگ ما علیه تروریسم فقط شامل بنلادن نمیشود بلکه جنگ جهانی است و باید با همه دولتها و ملتهای حامی تروریسم جنگید. وی با توجه به ارتباطش با مراکز علمی جایگاه ویژهای دارد. او و همکارانش خاورمیانه را باتلاقی میدانند که باید زهکشی شود و لذا از عراق شروع کردند. وی معتقد است اگر مردم عراق به اصطلاح به آرامش برسند، سوریه و ایران نیز به راه خواهند آمد.
گروهی از نومحافظهکاران به رغم پیروزی آمریکا در جنگ سرد، مترصد آن هستند که مبادا افول قدرت نظامی آن کشور به منزلت اقتدار آمیزش لطمه بزند. آنان با ضرورت قدرت نظامی در حفظ این منزلت اصالت میدهند. مثلا، هانتینگتن تحت تاثیر دیدگاه محافظهکارانه خود مدعی است که رقابتهای بازیگران علیه هژمونی آمریکا در حال تشدید است. بنابراین وی تاکید میکند که منافع استراتژیک آمریکا پس از دوران جنگ سرد گرچه متحول شده است ولی باید با درس گرفتن از آموزههای موازنه قدرت منعطف، این کشور آمادگی لازم جهت مقابله با تهدیدات فوق را افزایش دهد. هانتینگتن در نقد لیبرالها نسبت به محیط خارجی، معترضانه اظهار میکند که آنان تجارت را پیشه خود کردهاند و نه سیاست را.
علاوه بر نومحافظهکارانی که بر مسند قدرت در کاخ سفید قرار گرفتهاند، عدهای نیز در خارج از گود مسائل اجرائی، دیدگاههای نظری و فکری آنان را تامین میکنند. این عده از طریق مؤسسات فکری عمده و نیز نشریات خود به حمایت تئوریک از سیاست خارجی جرجدبلیوبوش میپردازند. یکی از معروفترین نشریاتی که چنین وظیفهای برعهده دارد، هفتهنامه «ویکلی استاندارد» است که از لحاظ مالی توسط سرمایهدار بزرگ محافظهکار، «روپرت مردوخ» یهودی اداره میشود و ناشی از افکار محافظهکاران است. استاندارد دارای 55 هزار تیراژ است اما بیشتر از سوی سیاستگذاران مطالعه میشود تا افراد عادی و همین آن را به یکی از نشریات صاحب نفوذ تبدیل کرده است. از این رو باید ویکلی استاندارد را مجله همیشگی و خانگی اعضای دولت بوش نام نهاد. در سال 1997 ویکلی استاندارد در مقالهای صراحتاً عنوان کرد: «صدام باید برود.» در سال 1998 استاندارد نامهای را خطاب به کلینتون نوشت و از او خواست که صدام را کنار بگذارد. این نامه توسط 18 نفر امضا شده بود که هشت نفر آنها بعداً به دولت بوش در سطوح بالا پیوستند، مانند: رامسفلد، ولفووتیز، پرل.
ویلیام کریستول که از نومحافظهکاران معروف است، سردبیر این نشریه میباشد وی معتقد است: به قدرت رسیدن بوش پسر و متعاقب آن حوادث 11 سپتامبر فرصتی ایدهآل و استثنایی را برای عملیاتی کردن و به ثمر نشستن اهداف نومحافظهکاران فراهم کرد.
از دیگر نومحافظهکارانی که آثار وی مورد استفاده قرار میگیرد، چارلز کراتامر میباشد. در آثار وی اصول و ارزشهای نومحافظهکاری موج میزند. وی بعد از جنگ خلیجفارس نوشت:
«کانون قدرت جهانی و ابرقدرت بدون معارض ایالات متحده است. چیزی جز یک قدرت درجه اول در جهان نیست و در آینده نزدیک امیدی نیست که قدرت دیگری بتواند با آن رقابت کند.»
وی استدلال کرد که سایر کشورها به جانی ایالات متحده به خاطر رهبریاش خواهند آمد آنگونه که در مورد پاسخ به تهاجم عراق علیه کویت، چنین کردند. وی معتقد است: مرحله تکقطبی به معنای آنست که با پایان سه جنگ داخلی بزرگ شمالی (جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد) شمال آرامشیافته از لحاظ ایدئولوژیک، در پی امنیت و نظم، سیاست خارجی را هماهنگ با ایالات متحده خواهد کرد. وی پس از حوادث 11 سپتامبر، دکترین مبارزه با تروریسم را اصل ساماندهنده سیاست خارجی آمریکا میخواند، مسالهای که باعث گردید، سردرگمی این کشور در عرصه خارجی پس از جنگ سرد پایان یابد. وی مینویسد:
«من هماکنون فکر میکنم دوره اغتشاش و سردرگمی ما به پایان رسیده است به این دلیل که سیاست خارجی آمریکا مجموعهای از اصول سازمانیافته قدرت که با اصول هفتاد سال پیش از پایان جنگ سرد مشابه است را در اختیار دارد. چه کسی میداند که جنگ علیه تروریسم تا چه مدت این اصل سازمانیافته سیاست خارجی را باقی خواهد گذاشت... در واقع چیزی که اتفاق افتاده این است که اسلام رادیکال، جانشین کمونیسم سابق – که خود جایگزین فاشیسم بود – شده است.»
وی در این راستا یکجانبهگرایی را برای دولت جدید تجویز میکند و مینویسد:
«... نخستین وظیفه دولت جدید، اثبات آزادی عمل ایالات متحده است. ما باید از ایفای نقش یک شهروند بینالملل مطیع خودداری کنیم. یکجانبهگرایی جدید موید بینظیر بودن جهان تکقطبی است که در آن به سر برده و نقطه آغاز واقعی سیاست خارجی ایالات متحده در دوره پس از جنگ سرد است.»
علاوه بر این افراد، مؤسسات و نهادهای فکری عمده نیز به شکلگیری و تقویت نومحافظهکاری که در پرورش فکر سیاست داخلی و خارجی دولت جرجدبلیو بوش موثر بوده است، «مؤسسه ابتکار آمریکا برای تحقیق در سیاستگذاری عمومی» مرسوم به (AEI) بوده است. این موسسه در 1943 پایهگذاری شده و هیچگاه نتوانست با موسسات عمدهای چون بروکینز و یاهریتج رقابت کند. اما در سالهای اخیر این مؤسسه در قدرت قرار گرفت به گونهای که جرجدبلیو بوش به عنوان مهمان و سخنران ویژه در اجلاس سالانه این مؤسسه در 26 فوریه 2003 سخنرانی مهمی ایراد کرد و خطوط اصلی اقدامات دولت خود مخصوصاً در قضیه عراق را روشن کرد. از افراد مهمی که در این موسسه فعالیت میکند، نوت گینگریچ، جین کرکپاتریک و مایکل لدین هستند. در کنار AEI مؤسسات دیگری نظیر هریتج، مرکز اخلاق و سیاستگذاری عمومی، مرکز مطالعه فرهنگ عامه، آمریکا را قدرتمند کنید، موسسه هادسن، آمریکاییها آماده برای پیروزی بر تروریسم، مرکز سیاستگذاری امنیتی نیز به نومحافظهکاران نزدیک هستند و افراد سرشناسی در آنها به این نحله فکری کمک میکنند.
منابع دردفتر روزنامه موجود میباشد.