بصیرت: برخی روزنامه های امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "تغییرات نرخ یوان متناسب با منافع چین "به قلم مجید رضا حریری * آورده است:دعوای زرگری میان آمریکا و چین بر سر نرخ برابری دلار و یوان تمامی ندارد و هر از چند گاهی این موضوع به چالش میان دو کشور مبدل میشود. اما باید در نظر داشت که هر موضوعی که به نوعی با کشور چین مرتبط شود، موضوعی چند وجهی است و مورد توجه قرار دادن آن تنها از یک جهت نمیتواند کمکی به حل موضوع کند. بسیاری برای این عقیدهاند که چین به دلیل انجام صادرات، تمایل زیادی به کم کردن نرخ یوان دارد و این موضوع باعث آن شده است تا این کشور در بازار کشورهای دیگر نفوذ و در برابر آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان، زور آزمایی کند به نحوی که آمریکا نیز از این موضوع، بسیار متضرر شده است. اینگونه نگاه کردن به قیمت یوان در برابر دلار، یک نگاه یک وجهی است در حالی که کشور چین در حال حاضر در برابر یک هزار و 400 میلیارد دلار کالایی که به دنیا صادر میکند، بیش از یک هزار میلیارد دلار واردات دارد آن هم در شرایطی که هنوز قیمت مواد اولیه و انرژی بالاتر از زمان قبل از بحران جهانی است و عمده واردات چین نیز مربوط به مواد اولیه است بنابراین میبینید که کم کردن نرخ یوان در تمامی موارد به نفع چین نیست و صادرات این کشور تنها 400 میلیارد از واردات آن بیشتر است.
وجه دیگر این موضوع آن است که چین بیش از دو هزار و 400میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد بنابراین به راحتی نسبت به ارزان و یا گران کردن یوان تصمیمگیری نمیکند. در این میان، بحث سیاسی میان آمریکا و چین در مورد مناقشات این دو کشور نیز بیتاثیر نیست. چرا همواره چین و آمریکا بر سر این موضوع درگیر میشوند؟
چرا چین در این زمینه مشکلی با اروپا ندارد؟ باید توجه داشت که مناقشات سیاسی مانند موضوع تبت، تایوان و دارفور باعث میشود که در برخی موارد سیاست، اقتصاد را تحتتاثیر قرار دهد و دادن برخی امتیازات اقتصادی برای به دست آوردن برخی امتیازات سیاسی باشد. چین در مقطعی از زمان مسائل اقتصادی خود را از کانالهای سیاسی انجام میداد اما در حال حاضر دارای قدرتی است که میتواند مسائل سیاسی را با بازیهای اقتصادی هدایت کند.
البته آمریکا نیز به عنوان قدرت اول اقتصادی جهان، دست روی دست نمیگذارد تا چین هر کار که خواست انجام دهد اما به نظر میرسد در این میان قدرت چین رو به افزایش است همین مثال بس که در شرایط فعلی نرخ رشد اقتصادی کشورهایی که با رشد مواجه بودهاند بین یک تا سه درصد است، در حالی که نرخ رشد اقتصادی بسیاری از کشورها منفی است اما چین در همین شرایط و در 9 ماهه ابتدای سال جاری میلادی، نرخ رشد بالای 9 درصد را تجربه کرده و در صدد کنترل آن است. شاید به همین دلیل است که در مدت اخیر، این کشور به ارزش یوان اضافه میکند بهطوریکه از اوایل سپتامبر تا به امروز نرخ یوان 2 تا 2.5 درصد افزایش یافته و نرخ برابری دلار به یوان از 6.73 به 6.5 دلار رسیده است چرا که کشور چین در شرایط فعلی میخواهد با کنترل نرخ رشد، بازار گردش داخلی خود را اداره کند. چین بعد از بحران جهانی بهوجود آمده تصمیم گرفت بخشی از نرخ رشد خود را به جای صادرات با انجام کارهای عمرانی در کشور مانند ساختن ریل و راهآهن تحقق بخشد. اجرای این برنامه باعث شد، نیروی کار زیادی در داخل کشور چین مشغول به کار شوند که در نهایت چین بحران را پشت سر گذاشت و یکی از معدود کشورهایی بود که نرخ رشد قبل و بعد از بحران آن، تغییر چندانی نسبت به هم نداشتند. بنابراین چین با توجه به شرایط خود، نسبت به بالا و یا پایین کردن نرخ یوان تصمیمگیری میکند و با توجه به شرایط گاهی به این بازی زرگری تن میدهد و یوان را گران میکند. البته به نظر میرسد طی یک یا دو ماه آینده، نرخ یوان بازهم کاهش یافته و نرخ برابری دلار به یورو به 6.7 برسد. البته نرخ نوسانات یوان همواره 2 تا 2.5 درصد است که چین آن را براساس منابع و برنامههای اقتصادی خود تعریف میکند.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "ساده انگاری را کنار بگذاریم؛ فرار مغزها مهاجرت نیست! "به قلم جاماسب محمدی بختیاری آورده است: گاهی در میان انبوه خبرهای روزانه،خبری به گوش میرسد که چنان تکان دهنده است که انسان از سر شگفتی و تعجب انگشت حیرت به دهان میگیرد.
اگر در این راستا نقدی مشفقانه از منتقدین ارائه شود،نباید تمام این نقدهای دردمندانه با بی مهری روبه رو شود، بلکه در درون هر نقدی تاملات راهبردی مفید و در خور توجهی نهفته است اگر با گشاده رویی و رویکردی خوش بینانه پذیرفته شود، میتواند مبنای تحولات مفید و سازنده واقع شود.در میان آمارها ایران بالاترین کشور پدیده "فرار مغزها " را به خود اختصاص داده است.بدیهی است که اختصاص یافتن چنین آماری به کشورمان نه برای ما افتخارآمیز و نه برای دشمنان حسادت آور و نه برای رقیب رقابت برانگیز و حساسیت زاست.
مسئولین سیاسی کشور در مواقع بروز اینگونه اخبار فقط به تکذیب آن اکتفا میکنند،حال آنکه اینگونه مسائل برای کشور یک بیماری است که باید درمان شود،تکذیب آن اگر چه به فروکش کردن تب و تابها و التهابات اجتماعی کمک میکند اما درمان مسئله نیست .
پدیدههای نامبارک و نا میمونی چون فرار مغزها چه به آن توجه شود و چه توجه نشود، چه درباره آن سخن رانده شود و یا روند آن مسکوت گذاشته شود،بعنوان یک روند زیانبار و درد آورد در مسیر توسعه کشور قرار دارد که نه در دراز مدت،بلکه در کوتاه مدت نیز تاثیر سوء خود را خواهد گذاشت.زیرا در راهبردهای مدیریت نوین توجه به سرمایه انسانی مهمترین ابزار توسعه است.
درکشورهای در حال توسعه یا جهان سوم دولت محرک و موتور اصلی توسعه است و به جز آن از کس دیگری نمیتوان حساب کشی کرد .کما اینکه در کشورهای توسعه یافته و مترقی نیز نمیتوان نقش دولت را در تمام عرصهها نادیده گرفت . در کشوری که محد تمدن ملل بوده است و تمدنهای دیگر جهان مدیون و وامدار دستاوردهای علمی و فرهنگی آن هستند، چگونه به این مصیبت دچار شد که فرزندان آن که باید بر پیشینه فرهنگی و تمدنی خود مینازیدند و بر ایرانی خود میبالیدند،امروز نخبگان و برگزیدگان آن فوج فوج جلای وطن میکنند و در دیگر نقاط جهان از آشکار کردن هویت اصلی خود دلهره و نگرانی دارند. خیل مهاجرت دسته جمعی ایرانیان به خارج از کشور در زمان وقوع انقلاب شاید تا حدودی قابل توجیه بود،چرا که در تمام انقلابهای جهان عدهای با تغییرات بنیادی سر ناسازگاری دارند اما در دهه سوم انقلاب که نظام سیاسی بیش از دو دهه است که دوران تثبیت خود را پشت سر گذاشت چه توجیهی میتواند داشته باشد.
گویا جریانهایی در داخل کشور وجود دارند که برای تثبیت هرچه بیشتر خود در صدد بسط نظریه "انقلاب مدام " هستند تا بتوانند از رهگذر آن با ادامه رفتارهای قهر آمیز و خشونت زا به اهداف و منافع خود دست یابند .گرچه پرداختن به پدیده فرار مغزها نیاز به پژوهشهای گسترده علمی و دانشگاهی دارد اما نگارنده در این مقال کوتاه به طور سطحی و گذرا به برخی ازعلل عمده آن میپردازد.ارائه این راهبردهای مشفقانه و دردمندانه میتواند در کوتاه مدت به رهیافتهای مفید و سازندهای منتهی شود.
الف)گزینشهای سیاسی : همانگونه که ذکر شد در کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه یافته دولت محرک و موتور اصلی توسعه است .لذا وقتی نیروی تربیت شده و متخصص کشور بخواهد جذب مناصب مدیریتی و سیاسی شود،باید از پالایش این گزینشها عبور کند که با سه حالت روبروست،یا اعتقاد به برخی از اعتقادات و باورهای معمول ومرسوم ندارد یا دارد،اگر ندارد که تکلیفش مشخص است و اگر با الاجبار تظاهر به داشتن آن باورها کند به گناه بزرگتری چون نفاق و دورویی دچار میشود و از طرفی در بلند مدت باعث استحاله آن اعُتقاد میشود.اگر شخص مورد گزینش بی اعتقادی خود را عیان بدارد و بر رفتار خود ابرام و پافشاری کند،بدیهی است که اگر از بالاترین تخصص برخوردار باشد نمیتواند وارد سیستم شود و کسانی راه پیدا میکند که از تخصص کافی برخوردار نیستند و نمیتوانند خلاقیت و نوآوری داشته باشد، در این وادی توسعه همچنان در محاق و فقر و عقب ماندگی پا برجاست.لذا با توجه به تثبیت نظام سیاسی و اقتدار نظام اسلامی متولیان و مسئولین کشور باید به سیطره شوم گزینشهای سیاسی پایان دهند .
ب)سرمایه گذاری داخلی و خارجی : ابتدا باید برای هر نوع سرمایه گذاری به خصوص اقتصادی امنیت کافی وجود داشته باشد و سپس رفع قوانین دست و پاگیر حقوقی .در کشور ما در جذب سرمایه گذاران خارجی نه تنها موفق عمل نکردیم بلکه نتوانستیم امنیت را برای سرمایه گذاران داخلی فراهم کنیم .آنقدر برای سرمایه گذار خارجی آغوش باز کردیم و بر آن اسرار ورزیدیم که بحث سرمایه گذاری داخلی به فراموشی سپرده شد.تاکید بیش از حد بر سرمایه گذاری خارجی نه توسط دولت بلکه توسط فعالان عرصه اقتصادی در حوزه جامعه مدنی و دانشگاهی نیز صورت میگیرد و در هر دو عرصه هیچ گونه دست آوردی نداشتیم .
احساس فقدان امنیت برای سرمایه گذاران داخلی باعث انتقال سرمایههای کلان ملی به کشورهای دیگر و باعث فربهی آنان شد .بخصوص کشورهای عرب منطقه که دشمنی دیرینه و تاریخی با ملت ایران و حکومتهای مرتجع و وابسته آنها سر ناسازگاری با نظام اسلامی و دینی ما دارند .نظام سیاسی چین که هویت ایدئولوژیک آن در تضاد با سرمایه گذاری خارجی بود توانست با بهره مندی از این پتانسیل مسیر توسعه را پشت سر بگذارد .سرمایه گذاری اقتصادی مهمترین بخش جذب متخصصان و نخبگان کشور است.در پاسخ به کسانی که با فضا سازی تبلیغاتی و با رویکردی مطلق نگری سعی در ارتباط دادن همه اتفاقات و رخدادها را به مسائل سیاسی دارند،باید گفت اگر اینگونه بود چین باید در صدر آمار پدیده فرار مغزها میبود که چنین نیست .
ج)همبستگی و عزم ملی : جلوگیری از پدیده فرار مغزها به تنهایی از عهده دولت بر نمیآید و احتیاج به عزم ملی فراگیر و گسترده دارد، پس از انقلاب بارها دولتهای جمهوری اسلامی از هم وطنان خارج از کشور خواستند به کشور خود برگردند و شرایط زندگی در ایران را بپذیرند، گویا خودباختگی و عدم به باورهاهای ملی چنان در درون عدهای از مخالفین ریشه دوانده که موثر واقع نگردید .
د)آزادیهای مدنی و سیاسی : گرچه برای علت رخداد یک پدیده نباید به یک علت اکتفا کرد و برای بروز پدیدهها باید عوامل مختلفی را شناسایی کرد،نمی توان از تمام غرایز و خواستههای انسانی گذر کرد و همه چیز را در زندگی مادی جستجو کرد .در ورای مادیات انسان خواستهها غرایز و لذایذی دارد که اگر به آنها توجه نشود و یا دچار محدودیت شود خود در صدد بازیابی آن است .منتقدین سیاسی و مخالفین دشمنان این کشور و حکومتگران نیستند، بلکه متعلق به خانواده بزرگ ایران هستند که بر سر نحوه اداره کشور انتقاداتی دارند، گرچه توجه به انتقادات در جای خود میتواند سازنده و مفید باشد لذا میتوان در عرصههای مختلف از تخصص و دانش آنها استفاده کرد.ذکر شعری از حضرت مولوی بلخی گویای واقعیتی از این بخش است :
آدمی اول حریص نان بود زانکه قوت و نان ستون جان بود
چون به نادر گشت مستغنی زنان عاشق نام است و مدح شاعران
در پایان شاید این پرسش برای خواننده پیش آید که آیا همه افرادی که از کشور خارج میشوند دارای تخصص و تحصیلات عالی هستند، باید اذعان داشت که خیر، آنان شهروندان مدنی هستند که تربیت شهرنشینی پیدا کردند و این خود زیر بنای تمام ابعاد توسعه و بزرگترین سرمایه برای یک کشور است .
* جام جم
روزنامه جام جم در یادداشت خود با عنوان "امکان دستیابی به 14 طلا "به قلم حجتالله اکبرآبادی آورده است:در شرایطی که شمارش معکوس برای آغاز شانزدهمین دوره بازیهای آسیایی گوانگجوی چین به صدا درآمده، ورزش ایران نیز طبق آنچه از سوی علی سعیدلو ، رئیس سازمان تربیت بدنی بیان شده امیدوار است که با یک پله صعود به نسبت بازیهای قطر ، عنوان پنجمی را از آن خود کند.
هر چند که پیرامون نتایج احتمالی ورزش ایران در گوانگجو ، طی 2، 3 سال اخیر بحثهای مختلفی صورت گرفته و نتیجه نیز در نهایت این شده که از هدف اولیه چهارمی بازیها عقب نشسته و چنین گفته شود که اگر همان مقام ششمی دور قبل نیز تکرار شود، نتیجه بدی برای ورزش ایران به حساب نمیآید، اما سعیدلو رئیس سازمان که این روزها حسابی سرش به اعطای پاداش به تیمها و ورزشکاران اعزامی گرم است، در آخرین اظهار نظرش پیرامون بازیهای گوانگجو، اعلام کرده است که طبق برآوردهای کارشناسی صورت گرفته در سازمان، ایران در این بازیها به مقام پنجم خواهد رسید.
گرچه اصولا پیشبینی کار راحتی نیست، اما وقتی پای برآورد کارشناسی به میان میآید، نمیتوان به سادگی از کنار موضوع گذشت.
واقعیت این است که ورزش ایران که با 11 طلا، 15 نقره و 22 برنز در دوحه ششم شد، این امکان برایش فراهم است که در رشتههای انفرادی بازیهای آسیایی گوانگجو صاحب 14 مدال طلا به قرار ذیل شود: کشتی آزاد و فرنگی(5 طلا)، تکواندو(2 طلا)، کاراته(2 طلا)، وزنهبرداری(یک طلا)، دوومیدانی(یک طلا)، قایقرانی (2 طلا) و بوکس (یک طلا).
با توجه به اینکه چین، کره جنوبی و ژاپن مقامهای اول تا سوم بازیهای آسیایی را با کلی فاصله از دیگر کشورها در ید قدرت خود دارند، باید در راه کسب سه عنوان بعدی با قزاقستان، تایلند، ازبکستان، هندوستان و چین تایپه رقابت کرد که کار سختی به حساب میآید. آن هم در شرایطی که بطور معمول کارشناسیهای صورت گرفته ناظر به وضعیت داخلی ورزش است و برآورد روشنی از کشورهای آسیایی وجود ندارد.
با این حال اگر همه چیز طبق انتظارها پیش رفته و ما صاحب 14 مدال طلا شویم، در صورتی که ورزش تایلند در جا بزند و برشمار طلاهای کشورهایی چون ازبکستان و هند اضافه نشود، میتوان امیدوار به کسب مقام پنجمی بازیهای گوانگجو بود. البته همه اینها در شرایطی است که با توجه به برگزاری رقابتها در چین، کشورهای شرق قاره حضور پر رنگی در عرصه بازیهای آسیایی خواهند داشت.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان " اسلام، روحانیت و سیاست " به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم از دو مقوله «اسلام منهای روحانیت» و «اسلام منهای سیاست» به عنوان نقشه راه دشمن در مقابله با انقلاب اسلامی یاد کردند و فرمودند؛ استکبار جهانی از این دو مقوله به عنوان ضربه به دین و ضربه به وفاداری مردم نسبت به نظام سود میبرد.
اسلام بدون روحانیت به تعبیر امام(ره) طب بدون طبیب است. اگر علم طب را از علمای طب و طبیبان جدا کنیم کار طبابت به دست رمالها و فالگیرها و دعانویسها میافتد.
جریان اسلام منهای روحانیت، جریانی است که اسلام را بدون اسلام میخواهد، این جریان سر در آخور کفر، نفاق و الحاد دارد. جریانهای فکری که از تفکر لیبرالیسم و سوسیالیسم تغذیه میکنند، چون اسلام را رقیبی برای این دو تفکر می دانند، موضوع اسلام منهای روحانیت را مطرح کردند تا قوام فکری و استحکام نظری و عقلانیت الهی را در اسلام از بین ببرند و یک چهره پوسیده، کهنه و مندرس را در نگاه آدمها بیاورند که ندیده از او تبری بجویند.
آنان که در یکصد سال اخیر اسلام را با آموزههای لیبرالیسم و سوسیالیسم وصله پینه میکردند چنین نقشه شومی را در سر داشتند. آنها بهترین استعدادهای علمی ما در دانشگاهها را به استخدام در آوردند تا این راه تاریک و بی مقصد را طی کنند. خوشبختانه حوزههای علمیه به دلیل قدرت علمی و احاطه به نحلههای فکری غرب در برابر این پدیده ایستاد هم خود را حفظ کرد و هم در طبقه جوان مصونیت ایجاد کرد. علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی و بسیاری از بزرگان و در راس این تحرک بزرگ فکری امام خمینی(ره) فداکاریها کردند. آثار علمی و عملی آنها هنوز چراغ راه انقلاب اسلامی است. امروز حوزه باید بایک جهش تئوریک و نظری به بازخوانی و بازتولید آثار علمی آن بزرگان بپردازد و یک گام جلوتر در تدوین علوم انسانی اسلامی، محتوای علوم غربی را از سمومات سکولاریسم و لائیسیته جدا کند.
مقوله دوم در نقشه راه دشمن «اسلام منهای سیاست» است، اسلام منهای سیاست یعنی جدایی دین از سیاست.
یعنی اسلام منهای حکومت، منهای اجرای حدود و دیات، اسلام منهای جهاد، اسلام منهای امر به معروف و نهی از منکر یعنی اسلام منهای امامت و ولایت، یعنی اسلام منهای مبارزه با ستم و تجاوز.
چنین اسلامی نه به درد مردم میخورد و نه قادر است مشکلی را از مشکلات انسانی در جوامع اسلامی حل کند.
استکبار جهانی بویژه آمریکا و انگلیس با ترویج چنین اسلامی در کشورهای اسلامی آنها را در دامن سکولاریسم پرورش میدهند تا از آنجا به یک نظام تمام عیار ضد دین و لائیک رهنمون کنند. اکنون برخی جوامع اسلامی توسط رهبران خود فروخته خود این گونه اداره میشود.
ملت ایران به رهبری روحانیت در نهضتهای صد سال اخیرخط سرخی بر این تفکر ضد اسلامی کشیدند و در متن مبارزات خود از آموزههای دین و قرآن برای رهایی از طاغوت زمان و رهایی از استعمار بهرهها بردند.
امروز در ذهن هر ایرانی مسلمان «اسلام»، «روحانیت» و «سیاست» سه مقوله در هم تنیده است که یکی بدون آن دو دیگری معنا ندارد.
کارآمدی امروز نظام مرهون حرکت در خط آموزههای نظام است. کارآمدی امروز نظام مرهون فداکاری روحانیون و علما و مراجع بزرگی است که از هیچ کوششی برای سرافرازی نظام در جهان فروگذار نکردند.
کارآرایی امروز نظام در این حقیقت نهفته است که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست.
نقشه راه دشمن در پروژه «اسلام منهای روحانیت» و «اسلام منهای سیاست» در جنگ نرم شکل دیگری پیدا میکند. مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم گوشههایی از آن را مطرح فرمودند؛ دشمن این سیاست را در انزوا و بیتحرکی و بیتفاوتی حوزهها به نظام و باز تعریف نوعی رابطه حوزه و نظام بر اساس سیاستهای فریبکارانه خود دنبال میکند.
سفر مقام معظم رهبری به قم، مرکز حوزههای علمیه ایران و آفرینش موجی عظیم در دنیای اسلام و طرح آسیب شناسیهای نظام و انقلاب و حوزه و پاسخ به این آسیبها، نقشه دشمن در مصاف با حوزهها در جنگ نرم را رونمایی کرد.
استقبال طلاب و مراجع و فضلا و اساتید از رهبری نظام نشان داد توهم شکاف بین روحانیت و شکاف بین مراجع یک سراب است. تکریم و تعظیم مقام معظم رهبری از مراجع عالی قدر قم به عنوان رفیعترین قلههای علمی و ضرورت حفظ و صیانت جایگاه آنها، تبلیغات و شرارتهای یک سال و نیم اهل فتنه و رفقای خارجی آنها را به باد داد.
بر اساس راهکار و رهنمود رهبری معظم انقلاب حضرت آیتالله العظمی خامنهای حوزهها در جایگاه «حمایت»، «نصیحت»، «دفاع» و «اصلاح» نظام در جایگاه حقیقی صیانت اسلام به علاوه روحانیت و سیاست قرار میگیرند این مهم از طریق استقلال واقعی حوزهها امکان پذیر است.
* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "ستون محکم انقلاب در قم " به قلم محمد ایمانی آورده است: میرزای شیرازی بزرگ- اعلی الله مقامه- هنگامی که حکم یک خطی تحریم تنباکو را می نوشت تا طومار سلطه و سیادت انگلستان را در ایران به هم پیچد، نگران بود. می دانست که از این پس روحانیت و مرجعیت مورد حقد و حسادت و هجمه قدرت ها قرار می گیرد و چنان هم شد. هر چه علمای دین به جوهره مسئولیت روحانیت و فقاهت نزدیک تر شدند و نقش دوران ساز خود را در عرصه سیاست بیشتر ایفا کردند، «فشار» استعمارگران و سیاستمداران مطیع آنان از یک سو و «بدل سازی» از سوی دیگر شدت یافت. دشمنان به درستی دریافتند که روحانیت، روح پیکره امت اسلامی است و هر جا بسط ید پیدا کند می تواند عرصه را بر طواغیت و مستکبران روزگار تنگ کند. انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی بر مبنای دکترین ولایت فقیه حاکی از این بود که ذات فقاهت و اجتهاد و مرجعیت، «موقع شناسی، شجاعت، تحرک و ظرفیت سازی» است.
دشمنان همچنین فهمیدند روحانیت متجلی در مرجعیت و ولایت فقیه، تنها نهاد قدرتمند بسیج و انسجام و جنبش سیاسی- اجتماعی در روزگاری است که لیبرالیسم قصد تاج گذاری در آن را دارد. گوهر روحانیت و مرجعیت و ولایت فقیه درست در روزگاری درخشید که نظریه پردازان لیبرالیسم حاکم می گفتند به اعتبار قدرت اقناعی و سیطره این گفتمان، باید روزگار جدید را روزگار پایان انقلاب ها و جنبش ها نامید. آنها می گفتند پس از این امکان وقوع هیچ جریان و جنبشی در برابر لیبرال- کاپیتالیسم غالب وجود ندارد. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بطلانی بر این ادعای پرطمطراق بود. و البته که نگرانی باریک اندیشانه میرزای شیرازی جدی تر از گذشته، جای تأمل و توجه داشت.
با این رویکرد، حوزه های علمیه و روحانیت و مرجعیت به ویژه در ام القرای آن قم، کانون ظرفیت ها و فرصت های بی نظیر و پرشمار است، همچنان که می تواند یکی از نقاط تمرکز و حساسیت و تحرک- با واسطه- دشمن باشد. قم مرکز «تغذیه» و «تنفس» و «رشد و بالندگی» نظام اسلامی است. از این پایگاه معرفت و فقاهت و اجتهاد و نظریه پردازی است که باید «نهضت جهانی اسلام» طراحی و تدارک شود، تأمین نیازهای فکری و نظری نظام اسلامی که جای خود دارد. و متقابلا از این «اتاق فکر و تربیت» است که در صورت غفلت جبهه خودی، دشمن می تواند ضربه های بنیادین به حکومت دینی بزند یا دست کم از سرعت حرکت بالنده آن بکاهد.
اگر امام خمینی و امام خامنه ای میوه شجره طیبه حوزه علمیه قم و پرچمدار نهضت جهانی اسلامند و اگر امام موسی صدر و سیدحسن نصرالله شاخه های سرکشیده و به بار نشسته در لبنان از همین ریشه پاکیزه اند، در عین حال می توان سراغ گرفت عباپوشانی را- ولو کم شمار- که حرمت لباس پیامبر(ص) را پاس نداشتند و معبر دشمنان و منافقین برای شبیخون شدند. اگر اولیای ما فرمودند «فقها همانند دیوارهای شهر، حصن ها و دیوارهای اسلامند»، بی تردید باید از اصل این نهاد الهی نیز صیانت و حفاظت کرد تا فتنه ها و خیانت هایی نظیر ماجرای سیدکاظم شریعتمداری و منتظری باز تولید نشود.
پایتخت نهضت جهانی اسلام وام القرای شیعه در روزگار غیبت امام عصر(عج)، سه شنبه 27 مهر 1389 یوم الله دیگری را در عداد 19 دی 1356 رقم زد تا بار دیگر شاهدی بر دوران سازی و جریان آفرینی بی نظیر «قم» باشد. دریای مواج جمعیتی که از مردم و علما و روحانیت برای در آغوش کشیدن مولا و تجدید پیمان شکل گرفت، گواه صادق «تشخیص در وقت لازم» و «اقدام در وقت لازم» بود. باران رحمتی بود که در تراکم «موقع شناسی» و «تولاو تبرّا» باریدن گرفت و جریان یافت و شست و صفا و طراوت داد و تمام تارهای توهم و حباب های وسوسه - کف های روی آب- را با خود روبید و برد.
اکنون آسان نیست گزافه گفتن از واشنگتن و لندن درباره قم. آخر خرداد امسال بود که رابرت گیتس (رئیس اسبق سازمان سیا و رئیس فعلی پنتاگون) با اشاره به تنگنای فتنه گران مدعی شد «ایران به سمت دیکتاتوری حرکت می کند. ما طی 18 ماه گذشته شاهد تغییر در ماهیت رژیم ایران بوده ایم. رژیم به یک دیکتاتوری نظامی تبدیل شده و چهره های مذهبی کنار گذاشته شده اند»! به تعبیر نغز حضرت امام(ره) حالا امثال آقای کارتر هم اسلام شناس شده اند. رابرت گیتس و اوباما و هیلاری کلینتون و طوایف نفاق جدید، نگران کدام چهره های مذهبی شده بودند؟! رادیو فردا که علنا اعلام می کرد معضل و چالش اصلی در برابر آشوب و فتنه سال 88 اسلامگرایی مردم است و ابتدا باید این مانع را از سر راه برداشت، در کدام دستگاه محاسبه، ازمنتظری و صانعی و خاتمی و کروبی و نظایر آنها به عنوان مجتهد واقعی یا روحانی نواندیش یاد می کرد؟ اگر تروریست های اجیر شده ناتوی فرهنگی- نظیر سروش و گنجی و مجید محمدی و...- فقاهت و روحانیت را با «طالبانی گری » قیاس می کردند و تروریست های فرهنگی لانه کرده در سازمان مجاهدین (انقلاب) و حزب مشارکت، اصل تقلید از مرجعیت را عملی خرافی و شبیه کار میمون می خواندند، چگونه بود که همزمان خلعت روحانیت و مرجعیت نواندیش بر تن برخی سارقان عبای پیامبر کردند و از حلقوم و قلم آنها حکم و فتوا و رهنمود در رساله عملیه «فتنه»! صادر کردند؟
اگر ذات روحانیت و مرجعیت، استقلال و اجتهاد و راهنمایی است، چرا در طول 30 سال گذشته سازمان ناتوی فرهنگی به همراهی منافقین، همواره برخی رجال مطیع و مقلد و پیرو را برای راهنمایی و مرجعیت تبلیغ کرده اند؟ جز این است که این رجال به روبات های قابل کنترل شبیه بودند و هر چه در برابر جبهه خودی، گارد لجاجت و بدگمانی و معارضه داشتند، در قبال جبهه خصم و نفاق، گارد کاملا باز- توأم با حسن ظن و انفعال و خضوع و تبعیت- پیشه می کردند. و جز این است که عبا و قبای آنها پناهگاه و خانه آنها خانه امن تیمی برای زایش و پرورش جریان های شبیخون و براندازی شد؟
آیا غیر از این است که مهدی هاشمی- برادر هادی هاشمی داماد و رئیس دفتر آقای منتظری- 2 سال پیش از انقلاب سنگ بنای «آیت الله کشی» را با به شهادت رساندن آیت الله شمس آبادی گذاشته بود و پس از آن هم به واسطه باندی که در بیت «قائم مقام رهبری» فراهم کرد، مشغول ترور شخصیت حضرت امام و مسئولان طراز اول نظیر آیت الله خامنه ای شد؟! آیا بیت سیدکاظم شریعتمداری که حتی عنوان آیت الله العظمایی را بر دوش می کشید به واسطه حزب خلق مسلمان ایستگاهی از ایستگاه های لانه جاسوسی برای تدارک کودتای علنی علیه نظام نشد؟ مخالفین اصل اسلام و فقاهت و مرجعیت، در این دو بیت چه می کردند؟ نهضت آزادی قائل به جدایی دین از سیاست و مخالف ولایت فقیه و حکومت دینی را با بیت قائم مقام «رهبری» چه کار؟! منافقین بانی جنایت هفتم تیر 1360 - و از جمله بانی شهادت محمد منتظری- را چه نسبت با بیت منتظری و باند مهدی و هادی هاشمی؟!
راه اندازی کتابخانه سیاسی و ایجاد مدارس شبه دینی توسط باند سیدمهدی هاشمی و ایجاد جریان های قلابی نظیر مجمع مدرسین و... به اعتراف خود وی، بستری برای دور زدن جامعه مدرسین و حوزه علمیه قم و ایجاد جریان موازی انحرافی بود. آنها دیده بودند که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در ماجرای انحراف سیدکاظم شریعتمداری، از هیبت و طمطراق تبلیغاتی وی نهراسیده و با شجاعت تمام او را اول اردیبهشت 1361 از مرجعیت خلع کرده اند و... چنین بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان پاسدار راستین حریم فقاهت و روحانیت و مرجعیت، از همان روزگار مغضوب اردوگاه رنگارنگ ضدانقلاب و منافقین شد تا دوره اصلاحات و پس از آن که منافقین جدید به همراه نفاق قدیم بر شدت حملات خود علیه این نهاد استراتژیک افزوده اند و این همان نهادی است که اغلب مراجع گرانقدر امروز- حفظهم الله تعالی- برآمده از آن هستند. با عنایت به این جایگاه مهم بود که حضرت امام 10 تیر 1364 در دیدار اعضای جامعه مدرسین با تواضع و فروتنی خاصی خطاب به آنان فرمودند «من باید از شما رهنمود بگیرم و حساب این نیست که من به شما رهنمود بدهم...امیدوارم همان طوری که شما آقایان با انقلاب بوده اید و انقلاب را بر پا کرده اید، همین طور هم پیش بروید».
ایشان همچنین در پیام تاریخی خود خطاب به روحانیون سراسر کشور، مدرسین و طلاب حوزه های علمیه و ائمه جمعه و جماعات (6 اسفند 67) خاطر نشان کردند «اگر فقهای عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت علیهم السلام به خورد توده ها داده بودند... طلاب جوان بدانند پرونده تفکر این گروه ]قائلان به جدایی دین و سیاست[ همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است... آنها که به خود اجازه ورود به امر سیاست را نمی دادند پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز تنها یک نمونه است... مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوءاستفاده نکنند... و این را دلیل عدالت نظام بدانند که هیچ امتیازی برای هیچ کس قائل نیست... ما هنوز چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه ها و لیبرال ها می خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا گفتید، چرا جنگ کردید، چرا نسبت به منافقین و ضدانقلاب حکم خدا را جاری کردید، چرا لانه جاسوسی را اشغال کردید... آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه های علمیه بوده اند، نعوذ بالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت کرده اند؟ مگر همان ها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیرقانونی بودن سلطنت دادند؟ مگر همان ها نبودند که وقتی یک روحانی به ظاهر در منصب مرجعیت، از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفی کردند. اگر خدای نکرده اینها شکسته شوند، چه نیرویی جای آنان را خواهد گرفت؟...».
قم و حوزه های علمیه و جامعه مدرسین و فضلا و مراجع گرانقدر آن اگر بالنده و مؤثر نبودند آماج انبوه حملات و تبلیغات و مغالطات قرار نمی گرفتند و البته عزت و احترام و اعتبار حقیقی را پیدا نمی کردند. طبیعی است که جهاد و مجاهدت هزینه دارد و روشن است که بدخواهان و دشمنان برای رخنه در یکی از نهادهای استراتژیک نظام- حوزه و روحانیت- لاجرم باید در لباس دوست در آیند. غیر از جایگاه بی بدیل جامعه مدرسین در صیانت از این نهاد استراتژیک، حقیقت و ملاک دیگری هم در شناخت واضح عرصه وجود دارد و آن «خط اول» و اصلی تلقی کردن جبهه استکبار است. هر مرزبندی یا اولویت دیگری غیر از این، انحرافی است. گستره فعالیت و خدمات «ستاد فرهنگی قم»، نهضت جهانی اسلام و جهاد با جبهه استکبار است. رسالت حوزه های علمیه و روحانیت و مرجعیت، تدارک زمینه های ظهور و تأسیس دولت کریمه امام منتظران(عج) است. در چنین افقی، انفعال و رخوت و غفلت و حاشیه پردازی، پذیرفته نیست.
حوزه علمیه قم با وجود خدمات بی نظیر به انقلاب درطول 3دهه گذشته، هنوز ظرفیت فعلیت نایافته بسیاری درحوزه نظریه پردازی، پاسخگویی به شبهات، طراحی مدل های عملی و پشتیبانی ناصحانه از همه اجزاء نظام اسلامی دارد.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان " این سیاست، دوام نمیآورد " آورده است:شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی با بیان این نکته که بدون حمایتهای آمریکا این رژیم امکان ادامه حیات نخواهد داشت به یک واقعیت مهم اعتراف کرده است. پرز که روز جمعه در بیت المقدس سخن میگفت، ضمن تقدیر از کمکهای بی حد و حصر آمریکا به رژیم صهیونیستی افزود: بقای ما مدیون کمکهای آمریکاست و بدون آمریکا، اسرائیلی وجود نخواهد داشت.
این، یک واقعیت مسلم است که آمریکا سهم عمدهای در به وجود آمدن رژیم شرور و اشغالگر صهیونیستی داشته است و هم اکنون نیز نقش اساسی در ادامه حیات آن دارد و اگر حمایتهای بی دریغ و همه جانبه آمریکا نبود قطعاً این رژیم تا به حال مضمحل شده بود.
حمایتهای آمریکا از رژیم صهیونیستی فهرست بلندی را شامل میشود که کمکهای نقدی کلان بلاعوض، وتوی قطعنامههای سازمان ملل به نفع این رژیم و حمایت از برنامه هستهای نظامی آن، بخشی از این فهرست میباشد.
آمریکا از زمان شکل گیری موجودیت این رژیم با تمامی توان در کنار آن بوده و از هیچ تلاش و اقدامی در جلب رضایت سردمداران آن و فراهم ساختن زمینه تحقق اهداف و سیاستهای صهیونیستهای توسعه طلب و اشغالگر دریغ نکرده است.
واشنگتن هم اکنون سالانه بیش از سه بیلیارد دلار کمک بلاعوض در اختیار رژیم صهیونیستی قرار میدهد و شبکه هوادار اسرائیلی آنرا به شکل قانون در آورده به صورتیکه هر دولتی در آمریکا بر سر کار بیاید موظف است این کمک را پرداخت نماید. این مبلغ کلان، سوای کمکهای مقطعی و مناسبتی است که به بهانههای مختلف، آمریکا در اختیار رژیم صهیونیستی قرار میدهد. واشنگتن، در چارچوب تعهدات بی قید و شرط و بدون منطق خود به رژیم صهیونیستی، خود را موظف میداند این رژیم را به انواع تجهیزات پیشرفته نظامی در بخش هوایی، زمینی و دریایی مجهز کند. دولتمردان آمریکائی برای توجیه این بذل و بخشش خود از جیب مالیات دهندگان آمریکایی و برای فریب افکار عمومی داخلی، چهره مظلومی از رژیم صهیونیستی ترسیم میکنند که از سوی دشمنان متعددی احاطه شده است. در زمینه هستهای نیز، آمریکاییها نه تنها اعتراضی به قانون شکنی آشکار رژیم صهیونیستی و زیر پا نهادن مقررات بینالمللی توسط تل آویو ندارند بلکه از برنامه هستهای نظامی این رژیم حمایت میکنند و با اعمال نفوذ و وارد ساختن فشار، مراجع ذیصلاح و مجامع بینالمللی را از نزدیک شدن به محدوده قلمرو فعالیتهای اتمی این رژیم برحذر میدارند. برطبق گزارشهای محافل رسمی بین المللی، هم اکنون رژیم صهیونیستی بین 200 تا 300 کلاهک هستهای تولید و انبار کرده است. رژیم صهیونیستی ضمن اینکه از امضای پیمان منع تکثیر سلاحهای هستهای سر باز زده است درخواستهای خواهش وار و توام با عجز آژانس بینالمللی اتمی را نیز که خواستار اجازه بازدید از مراکز اتمی این رژیم میشود به تمسخر و ریشخند میگیرد.
برخورداری آزادانه رژیم صهیونیستی از صدها سلاح هستهای درحالی است که خوی جنگ افروزی این رژیم برای سازمانهای بینالمللی محرز است و تاکنون در طول حیات منحوس 60 ساله خود دست کم 6 بار کشورهای منطقه را مورد لشکرکشی قرار داده و همین دو روز قبل، گزارش سازمان ملل مبنی بر ارتکاب جنایات جنگی توسط این رژیم در غزه منتشر شد. آمریکا علیرغم این واقعیتها با سیاست چشم پوشی و اغماض در برابر فعالیتهای نظامی اتمی رژیم صهیونیستی نیز نقش اصلی را در گستاخی و سرکشی این رژیم داشته است.
این همه درحالی است که واشنگتن در قبال دیگر کشورها، به خصوص کشورهایی که در خط و جهت سیاستهای مورد نظر آمریکا حرکت نمیکنند، روش کاملاً متفاوت و مزورانهای در پیش گرفته و فعالیتهای آنها را، حتی با وجود تأیید صلح آمیز بودن توسط مراجع مربوطه، تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی معرفی میکند.
جانبداریهای سیاسی از رژیم صهیونیستی در سطح بینالمللی بخش دیگری از حمایتهای همه جانبه آمریکا از تلآویو را تشکیل میدهد. واشنگتن تاکنون دهها قطعنامه را که سازمان ملل ودیگر مجامع بینالمللی در محکومیت و حتی انتقاد از رژیم صهیونیستی صادر کردهاند بیشرمانه وتو کرده و آنها را از حیز انتفاع ساقط نموده است.
این رویه به حدی معمول شده است که متولیان مجامع بینالمللی پیش از به رای گذاشتن اینگونه قطعنامه ها، از نتیجه آن که وتو توسط آمریکاست آگاه و مطمئن هستند ولی کاری از آنها ساخته نیست.
این وضعیت موجب شده است مجامع بینالمللی در نظر ملتهای جهان به مؤسساتی بی خاصیت و بی ارزش تبدیل شوند ودر حد ابزار دست صهیونیسم بین الملل تنزل پیدا کنند. ادامه این روند، لکه ننگی را که بر پیشانی مجامع بینالمللی چسبیده است هر روز بزرگتر میکند تا جائی که هرگز تاریخ آنرا فراموش نخواهد کرد.
باید در نظر گرفت که حمایتهای بی چون و چرا و بدون قید و شرط واشنگتن از تل آویو تبعات سنگینی بر مردم آمریکا وارد ساخته و نارضایتیهای روزافزونی را در جامعه آمریکا ایجاد کرده است.
امروزه کاملاً روشن است که در ساختار سیاسی آمریکا، صهیونیستها حرف اول و آخر را میزنند و هر دولتمردی که درصدد دستیابی به پستها و مقامهای کلیدی باشد باید تأیید و حمایت شبکه صهیونیسم بین الملل را کسب کرده باشد. اکنون اکثریت مردم آمریکا از این روال خفت بار خسته شدهاند و آن را از نظرسنجیهایی که در سالهای اخیر انتشار یافته است میتوان دریافت.
نکته قابل تأمل این است که متأسفانه حکومتهای عرب منطقه و جناح سازش طلب داخل فلسطین علیرغم مشاهده این حمایتهای علنی و جانبداری آشکار، همچنان فریب میخورند و آمریکا را به عنوان یک میانجی میپذیرند و به آن اعتماد میکنند.
20 سال رفتار خفت بار و سازشکارانه اعراب تاکنون هیچ نتیجهای جز گستاختر شدن صهیونیستها در ادامه جنایات و سیاستهای توسعه طلبانه آنها نداشته و این امر فقط به دلیل حمایتهای همه جانبه آمریکا تحقق یافته است، هر چند اعراب نمیخواهند واقعیتها را ببینند.
با اینحال، آنچه درحال حاضر موجب نگرانی عمیق شبکه قدرت حامی رژیم صهیونیستی در هیات حاکمه آمریکاست، اینست که باوجود همه این حمایت ها، رژیم صهیونیستی روز به روز در تمامی جنبهها به تحلیل میرود به گونهای که برخی مقامات دولتی آمریکا مجبور شدهاند اعتراف کنند امیدی به بقای طولانی مدت این رژیم ندارند.
رژیم صهیونیستی اگرچه توانسته است با تکیه بر پشتیبانیهای مالی، نظامی و سیاسی آمریکا خود را سر پا نگاهدارند ولی از رفتار و گفتار سردمداران این رژیم، نگرانی وناامیدی نسبت به آینده موجودیت این رژیم کاملاً آشکار است.
حمایتهای آمریکا نه تنها نتوانسته است اعتباری برای این رژیم در سطح جهانی ایجاد کند و جایی در جامعه بینالمللی برای آن باز نماید بلکه در زمینه نظامی نیز قادر به حفظ برتری نظامی رژیم صهیونیستی نبوده است.
برای نمونه، در جنگ 33 روزه لبنان مشخص شد که این رژیم برخلاف ادعای حامیان آن، کاملاً آسیب پذیر و پوشالی است به گونهای که ارتش به اصطلاح قدرتمند آن، نتوانست در برابر چند هزار شبه نظامی لبنانی با سلاحهای ابتدایی، مقاومت کند و مفتضحانه شکست را پذیرفت.
شرایط امروزه به گونهای است که آمریکاییها را روز به روز به اندیشیدن بیشتر در سیاست بدون نتیجه و غیرمنطقیشان در دفاع بی چون و چرا از رژیم صهیونیستی وادار میسازد.
آمریکاییها دیر یا زود باید این واقعیت را بپذیرند که برای مدت طولانی نمیتوانند در برابر اراده جهانی مقاومت کرده و به سیاست حمایت کور از رژیم صهیونیستی ادامه دهند.اکنون شرایط درحال تغییر است و انزجار روزافزون از رژیم صهیونیستی، فشار شدیدی را بر آمریکاییها در ادامه سیاستهای ناعادلانه و حمایت از اشغالگران صهیونیست وارد میسازد. امروزه ملتهای جهان، رژیم صهیونیستی منشا بسیاری از بحرانهای مبتلا به جهان میدانند و در این میان، آمریکا را به دلیل حمایت از این رژیم، متهم اصلی میدانند.
* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در سرمقاله روز خود با عنوان "افشای ماجرا چرا پس از یک ماه؟ "به قلم حمید لباف آورده است: شوک خبری غیرقابل فهم و قبول بود و باور کردنش بسیار سخت. در رقابت های وزنه برداری پیشکسوتان جهان که در لهستان برگزار شد حسین خدادادی به عنوان یکی از هفت وزنه بردار اعزامی جمهوری اسلا می ایران ضمن رقابت و پیکار با نماینده ای از رژیم صهیونیستی در زمان اهدای جوایز بر روی سکویی قرار گرفت که نفر اولش از رژیم اشغالگر قدس و با پرچم ننگین آن رژیم حضور داشت. در آخرین روز این رقابت ها که در تاریخ سوم مهرماه گذشته در لهستان برگزار شد در وزن 105 کیلوگرم و در رده سنی 35 تا 39 سال نماینده ایران در گروهی شرکت کرد که نماینده ای از رژیم جعلی صهیونیستی در آن حضور داشت. او در رقابت با حریفانش به مدال نقره دست یافت در حالی که حریف وی از رژیم صهیونیستی گردنآویز طلا به گردن انداخت و در مراسم اهدای جوایز شرکت کرد و در کنار نماینده رژیم صهیونیستی قرار گرفت.
این اتفاق را می توان به یک شوک خبری تعبیر کرد چرا که از زمان پیروزی انقلا ب اسلا می در چارچوب موازین و باورهای نظام جمهوری اسلا می تاکنون چنین حرکتی رخ نداده بود و این برای اولین بار بود که چنین رفتاری در یک رقابت رسمی صورت می پذیرد. این خبر به خودی خود شوک بزرگی است چه به لحاظ ورزشی و چه در بعد سیاسی و بهت آورتر این که وزنه بردار، اعلا م می کند که به اصرار مسوولین تیم و به دلیل این که سایر مدال ها را از ما نگیرند علی رغم میل باطنی خود دست به چنین عملی زده است. متاسفانه سرپرست تیم اعزامی نیز تمام تقصیرها را به گردن سفارت ایران در لهستان می اندازد و مدیر حراست سازمان تربیت بدنی نیز قول رسیدگی در روزهای آتی را به دلیل نبودن اطلا عاتش می دهد و این در حالیست که نماینده حراست در معیت کاروان ورزشی در لهستان حضور داشته است.
باید توجه داشت اشتباه و ندانم کاری به این بزرگی با چه توجیهی انجام شده و مدال پیشکسوتان جهان چه رنکینگی برای ما به ارمغان می آورد و چنانچه در رقابت های بسیار مهمتر وحیاتی تر همچون المپیک و یا جهانی نیز چنین اعمالی رخ دهد قابل توجیه نخواهد بود. تمامی مسوولین از وزارت خارجه و سازمان تربیت بدنی گرفته تا خود سرمربی و دیگران بایستی پاسخگو باشند. زمانی که ریاست سازمان تربیت بدنی به خود اجازه می دهد که از مقام معظم رهبری در خصوص مبارزه ورزشکاران با رژیم غصبی صهیونیستی استفتا» کند که خوشبختانه این خبر ظاهرا تکذیب شد. این که ورزشکاری از جمهوری اسلا می در کنار ورزشکار دیگر از رژیم جعلی در سکویی قرار گیرد که پرچم ننگین رژیم صهیونیستی به عنوان افتخار روی شانه اش باشد و بایستد و سرتا پا به سرود آن رژیم گوش کند، چطور است که خبری به این بزرگی و وحشتناکی که مربوط به حدود یک ماه پیش است فدراسیون وزنه برداری مخفی نگاه داشته و رئیس فدراسیون تازه ادعا می کند که با این موضوع به شدت برخورد خواهد کرد؟ یک سوال از آقای حسین رضا زاده این است چنانچه می خواستید برخورد کنید چرا تا قبل از افشای آن هیچ گونه اقدامی انجام نداده اید؟ باید به فدراسیون و ریاستش تبریک گفت و پرسید مدیریت آن به کجا می رود؟ از یک طرف ورزشکاران دوپینگی که رکوردها رامی شکنند و بعضی از این ها هم که هزار و یک دلیل می آورند که تقصیر از همراهان و احیانا کادر فنی است و بایستی همچنان در محرومیت بمانند و با اخطار فدراسیون جهانی مبنی بر این که چنانچه یکی دیگر از ورزشکاران ما دوپینگی از آب درآید مادام العمر محروم خواهیم شد. پس بیاییم تا به آنجا نرسیده ایم با عملی در خور تحسین مقداری از آلا م این خبر شوک آور را تسکین بخشیم.
* آرمان
روزنامه آرمان در سرمقاله خود با عنوان " سرمایه اخلاقی سیاستمدار " به قلم عزت الله فولادوند آورده است:تردید نیست که سیاست ماهیتاً به معنای پیدا کردن وسایل شایسته برای رسیدن به هدف است. به همین جهت فلاسفه از دیرباز همیشه جای سیاست را در قلمرو عقل عملی و عملیات دانستهاند، نه عقل نظری ونظریات.
ولی همچنین نباید فراموش کنیم که مهمترین رکن عمل و عقل عملی، اخلاق است وباز به همین دلیل ارسطو و پیروان او تا امروز سیاست را یکی از شاخههای اخلاق میدانند. هر قدر هم که ما بخواهیم اندرزهای ماکیاولی و ماکیاولیستها را بشنویم و بگوییم اخلاق از سیاست جداست، عملاً میبینیم بزرگترین سرمایه رهبران بزرگ سیاسی همیشه سرمایه اخلاقی و معنوی آنها بوده است. سیاستمداری که سرمایه اخلاقی را از دست بدهد و مردم را دورو و دغل بداند سیاستمداری ورشکسته است.
البته همانطور که گفتم شاید مهمترین بحث در سیاست، بحث هدف و وسیله است و کودکانه است که کسی مسأله استراتژی و تاکتیک را در سیاست فراموش کند. ولی بالاتر از همه این بحثها، موضوعی است که "شارل پگی " نویسنده فرانسوی اوایل قرن 20 به آن "حقیقت باطنی " میگوید. پگی معتقد بود هرآنچه در هر اعتقاد اجتماعی یا مذهبی، والا و باطراوت و نورانی است، حقیقت باطنی آن اعتقاد است، و وقتی حقیقت باطنی به سطح منافع شخصی، انحطاط پیدا میکند به "تدبیر " و "سیاست " مبدل میشود. حقیقت باطنی نظام جمهوری اسلامی، جمهوری و اسلام است. هر تدبیر و سیاستی که از این حقیقت باطنی منحرف شود دیگر در خدمت آن نیست. امروز سؤال بزرگ این است که سیاست میانه روی و اعتدال تا کجا ممکن است حقانیت داشته باشد؟
به عبارت دیگر مرز محافظه کاری و اعتدال و تندروی چیست؟ کجا یکی تمام میشود و دیگری شروع میشود؟ کیست که بگوید این دیگر اعتدال نیست، محافظه کاری و حتی ارتجاع است؟ پاسخ ساده است. هرجا "حقیقت باطنی " پشت سرگذاشته شود، هر جا روح آن عهد و پیمان نقض شود، هرجا فرط توجه به وسیله، هدف را به فراموشی سپارد، آن جا دیگر توجیهی وجود ندارد. حکومت خوب، حکومتی است به دست اشراف فکر و عمل که شرفشان به لیاقت و درستکاری و سختکوشی و ایمان باشد. ما باید، در این سرزمین، احسان و گذشت را اساس زندگی شخصی و مملکتی قرار دهیم، صرف نظر از اینکه به چه جناحی متعلقیم و چه تدبیرهایی در نظر داریم. اعتدال وسیله است و به علاوه نسبی است. سیاستی ممکن است به نظر شما معتدل و به نظر من عین محافظه کاری باشد. هیچ معیار مطلقی در این زمینه نیست. آنچه مطلقاً درست است، کرامت و حیثیت انسانهاست.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان "هدفمند شدن یارانهها و فضای کسب و کار " به قلم فرخ قبادی آورده است:اینکه فضای کسب و کار در کشور ما، به ویژه برای فعالیتهای تولیدی وضعیت مطلوبی ندارد، نیازمند تشریح و تاکید نیست.
این واقعیت را هم رتبهبندیهای موسسات مختلف جهانی نشان میدهند و هم فعالان اقتصادی کشور در جریان روزمره زندگی کاری خود با تمام وجود احساس میکنند. طی چند ماه گذشته، مرکز پژوهشهای مجلس آستینها را بالا زده و با ارسال پرسش نامههای ماهیانه برای نهادهایی مانند اتاقهای بازرگانی، خانههای صنعت و برخی تشکلهای دیگر بخش خصوصی و نیز گروهی از فعالان اقتصادی کشور، در صدد ارزیابی مشکلات فراروی تولیدکنندگان، بازرگانان و صادرکنندگان برآمده تا تغییرات در محیط کسبوکار کشور را رصد کند. ظاهرا وزارت بازرگانی نیز انجام مطالعهای را به همین منظور در دستور کار خود دارد. اینها گامهای مثبتی هستند که در صورت تداوم و پیگیری جدی، اطلاعات سودمندی را در اختیار سیاستگذاران اقتصادی کشور قرار خواهند داد.
تقریبا در همه گزارشهای ماهیانه مرکز پژوهشهای مجلس که مبتنی بر این نظرخواهیها هستند، مشکلات دریافت تسهیلات بانکی، و مسائل مربوط به «دشواری فروش» و وصول مطالبات، در صدر چالشهای فراروی فعالان اقتصادی کشور قرار داشته اند و به بیان دیگر، از مهمترین عوامل نامساعد بودن فضای کسبوکار ارزیابی شدهاند. (عوامل نشان دهنده فضای کسبوکار، عواملی هستند که در اداره بنگاهها موثرند، اما خارج از کنترل مدیران بنگاهها قرار دارند).
شاید خبری که اخیرا در مورد چکهای برگشت خورده منتشر شده، بهترین نشانه صحت این ارزیابیها باشد. به نوشته روزنامهها «ارزش چکهای برگشتی در 5 ماه اول سال جاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته، 37 درصد رشد داشته است» پیشتر نیز رییس اتاق بازرگانی ایران در این رابطه گفته بود که «آمار چکهای برگشتی در کشور به رقم بیسابقهای رسیده است». روشن است که «بیتعهدی شرکتها و موسسات دولتی در پرداخت به موقع بدهی خود به پیمانکاران»، یا «مشکل دریافت تسهیلات از بانکها»، که در آخرین نظرخواهی مرکز پژوهشها، رتبههای اول و دوم را در میان مولفههای مشکل آفرین در محیط کسبوکار احراز کردهاند، با جهش چکهای برگشت خورده ارتباط نزدیک دارند.
مشکلاتی از این دست، البته نشانه رکود اقتصادی و کسادی بازارها است که هم سیاستهای اقتصادی داخلی و هم بحران اقتصاد جهانی و دیگر عوامل خارجی در پیدایش و گسترش آن دخیل و سهیم بودهاند. اما فضای نامساعد کسبوکار در کشور ما به این مشکلات محدود و منحصر نیست.
در حقیقت، نظرخواهی اخیر مرکز پژوهشها، 22 عامل بازدارنده را شناسایی کرده که هریک به سهم خود بر مشکلات فراروی تولیدکنندگان میافزایند و در مجموع، فضای کسبوکار را در اقتصاد ما نامساعد میسازند. عوامل نشان دهنده وضعیت محیط کسبوکار نوعا ماهیتی دارند که اصلاح آنها نهتنها نیازمند برنامهریزی و تلاش مجدانه سیاستگذاران و متولیان اقتصاد کشور است، بلکه اغلب در کوتاهمدت تحقق نمییابد. این امر به ویژه در مورد شاخصهایی که به زیرساختها یا اخلاق تجاری یا باورهای فرهنگی مربوط میشوند مصداق دارد.
اما متاسفانه به نظر میرسد که در کشور ما، اساسا اهمیت فضای کسبوکار در عملکرد فعالان اقتصادی و نهایتا در رشد سرمایهگذاری و تولید ناخالص داخلی، به اندازه کافی شناخته نشده یا جدی گرفته نمی شوند. این استنتاج ناشی از مشاهده سیاستهایی است که بیآنکه عوامل خارج از کنترل ما، اتخاذ آنها را ضروری سازد یا احتراز از آنها هزینهای را طلب کند که قادر به تقبل آن نیستیم، به اجرا میگذاریم و شرایط حاکم بر محیط کسبوکار را نامساعدتر میسازیم.شاید بهترین نمونه این قبیل اقدامات، روشی است که در اجرای سیاست هدفمند کردن یارانهها به کار گرفتهایم. واقعیت این است که، صرف نظر از برخی انتقادات به زمان یا سرعت اجرای این طرح، هیچ کارشناس اقتصادی موجهی نمیتواند با اصل این سیاست مخالف باشد و چنین مخالفتهایی را نیز شاهد نبودهایم. با این همه، شیوه ابهامآمیزی که در پیشبرد این سیاست به کار گرفتهایم، همراه با توضیحات ضد و نقیض و تاخیر و تعللهای مکرر، چشماندازی مبهم و غیرقابل ارزیابی را در مقابل فعالان اقتصادی ترسیم کرده است.
تردیدی نمیتوان داشت که طی چندین ماه گذشته، نگرانی از پیامدهای احتمالی اجرای این طرح که به دلیل ابهامات موجود در ماهیت، دامنه و زمانبندی آن پدید آمده و نیز شایعات اغراقآمیزی که اغلب از همین ابهامات سرچشمه میگیرند، به سرمایهگذاری در کشور ما لطمه جدی زده است. سرمایهگذاریهای امروز، به ویژه سرمایهگذاریهای تولیدی و اشتغالزا، دست کم دو یا سه سال بعد به بار مینشینند. حاکمیت فضای ابهامآمیز کسبوکار در یک افق دو یا سه ساله، همراه با سوالات متعددی که هیچکس پاسخی برای آنها ندارد، اتخاذ تصمیم در مورد این قبیل سرمایهگذاریها را پرریسک میکند که صاحبان سرمایه اغلب تمایلی به شرکت در آن ندارند. به همین دلیل، تولیدکنندگان فعال در گسترش دامنه فعالیت خود تعلل میکنند و سرمایهگذاران بالقوه جدید، به انتظار روشنتر شدن اوضاع مینشینند. در این شرایط، تنها سرمایهگذاریهای مقطعی یا سفته بازی در عرصههای مختلف، جذاب جلوه میکنند.
دست کم در این مورد، و طی چندین ماهی که فعالان اقتصادی در انتظار تصویری روشنتر از دگرگونیهای پیش رو، از اتخاذ تصمیمات مهم خودداری کردهاند، کسی جز خود ما در نامساعدتر ساختن محیط کسبوکار گناهکار نبوده است و تا هنگامی که جزئیات مربوط به هدفمندی یارانهها، به گونهای شفاف و برای مراحل مختلف آن در دوره پنج ساله قانون هدفمندسازی یارانهها، تبیین و تشریح نگردد، سرمایهگذاریهای مولد و اشتغالزا توسط بخش خصوصی، همچنان لطمه خواهد دید. هدفمند شدن یارانهها سیاست منطقی و سودمندی است که میبایست سالها پیش به اجرا در میآمد.
اکنون نیز پیامدهای ناگزیر آن میبایست تحمل شوند و هزینههای آن پرداخت شود. اما هزینههای تحمیل شده به علت بیپاسخ ماندن سوالات بیشمار در باره این سیاست و نیز به علت فضای کسبوکار ابهامآمیزی که پدید آمده است و به بیان دیگر، خسارتهایی که در نتیجه بلاتکلیفی و تعلل سرمایهگذاران تولیدی به اقتصاد کشور وارد آمده است، قابل اجتناب بودند. از این پس نیز میتوان با شفافسازی و تشریح جزئیات اقداماتی که در دستور کار قرار دارند، از تداوم و تشدید این خسارتها جلوگیری کرد یا آنها را به حداقل رساند. متاسفانه اما تاوان هزینههایی که تا کنون از این بابت تقبل شده، از طریق رشد اقتصادی نازل تر پرداخت خواهد شد.