* در ابتدا به نظر میرسد بهتر است تا بدانیم حضرت امام خمینی(ره) چه ارزیابی کلی پیرامون دانشگاه و علوم جدید داشتند.
** امام از سال چهل و دو که رسماً نهضت خود را آغاز کرد و وارد مناسبات سیاسی شد یکی از اولین حلقههای ارتباطی در این حرکت و مبارزه، جامعه دانشگاهی و دانشجویان بودند. عامل این نزدیکی از یک سو ارتباطها و پیامها و تماسهایی بود که امام با جامعه دانشگاهی داشت و از سوی دیگر مواضعی بود که امام در مبارزه با شاه اتخاذ کرد و روی نکات و وجوهی انگشت گذاشت که جامعه دانشگاهی و علمی کشور آن مواضع را معقولانه و قابل دفاع میدانست.تقریبااز همان سال چهل و دو یکی از پایگاههای ارتباطی و حمایتی امام جامعه دانشگاهی بود و در تمام طول سالهای تبعید هم اسناد ومکاتبات امام نشان میدهد این ارتباط ادامه داشته است. یکی از صورتهای مختلف این ارتباط و تماس و نامه نگاریهایی است که امام با انجمنهای اسلامی و جریانهای دانشگاهی دارند.
به این ترتیب باید گفت اساساً امام اعتقاد داشت نسبت به مسایل دانشگاه به عنوان یک مقوله با اهمیت نباید نگاه حذفی و دفعی داشت و این نگاه غلطی است؛ بلکه حتماً میبایست به دانشگاه به عنوان نهادی مهم و تاثیرگذار توجه و عنایت داشت و امام رویکرد مثبت به تلاشها، اقدامات و فعالیتهای مبارزین دانشگاهی و فعالیتهای علمی آنان را یک اصل میدانست. لذا این رویکرد اساسا در تقابل با رویکردی است که دانشگاه را صرفامحل علوم ملحدین و محل تلاشهای منکرین خدا میدانست و در موضع تکفیر کلیت دانشگاه و صاحبنظران علوم جدید بود. این امر تفاوت نگاه امام را در مورد دانشگاه نشان میدهد و اگر امام بعضا در همان سالها نگاه انتقادی هم داشته باشد راجع به سیاست گذاریهای رژیم شاه در مورد دانشگاه است که امام معتقد بود که رژیم خیلی مایل نیست که دانشگاههای ما به طور بنیادین رشد مستقلانهای داشته باشند.
* ارزیابی شما از انتظارات حضرت امام از دانشگاهها چیست؟
** من فکر میکنم یکی از اصلیترین محورهای انتظارات امام از دانشگاه بعد توجه ایشان به خود باوری علمی و خود اتکایی علمی است و اینکه بالاخره دانشگاه در مسیر تحقق هدف استقلال خواهی ملت ایران اقدام کند. اگر این را یکی از انتظارات اساسی امام بگیریم ،به نظر میرسد آن وجه نظر امام تا حد بسیار زیادی تامین شده است. من به یک مورد اشاره کنم. در رژیم شاه توسعه علمی محدود به مرحله لیسانس و مرحله ما قبل آن بود و در آن دوره سطح نهایی تولید علم که در سطوح تحصیلات تکمیلی فوق لیسانس و دکترا اتفاق میافتاد کمتر مورد توجه بود. ما در ایران رشتههایی داشتیم که سی چهل سال در مقطع لیسانس تدریس میشد ولی در همان سطح لیسانس مانده بودند و مقطع فوق لیسانس هم خیلی کم داشتند و اصلا ما قبل از انقلاب جز چند رشته محدود مثل ادبیات فارسی و پزشکی دکترا نداشتیم. در رشتههای علوم پایه و علوم انسانی و فنی ما دوره دکترا نداشتیم. ظاهرا درآن موقع جهت گیری سیاسی و سیاستگذاری آموزش عالی این است که این مقاطع درایران تولید نشود و فعالیت نشود.
من اشاره میکنم بلافاصله پس از انقلاب فرهنگی و سالهای اولیه پس از انقلاب، یک جهت گیری کلی متاثر از آن علایق امام و سیاستهای کلی انقلاب در اینکه این رشتهها دایر شود به وجود آمد و ما امروزه خوشبختانه تقریبا در اکثریت رشتههای رایج دنیا، در نظام دانشگاهی ایران، در سطح فوق لیسانس و دکترا دایر هستیم و الان کم رشته رایجی هست که ما هنوز نتوانستهایم ظرفیت عالیترین سطح را در آن به وجود آوریم. اما انتظار دیگری که امام از جامعه دانشگاهی و نظام دانشگاهی داشتند همان فهم کاملا روشنبینانه و راهگشا در عرصههای مختلف بود.در این بعد نظام دانشگاهی ما به اندازه کافی نتوانست بهسمت ارایه یک چهره اسلام پیشتاز خرد گرا و حلکننده مسایل و معضلات اجتماعی کشور حرکت کند و علت اش هم این بود که در این عرصهها به تدریج یک نوع محدودیتهای سیاسی وتنگ نظریهایی ایجاد شد که اجازه نداد مطابق بینش امام آن وجه اسلام باوری کاملا خردورزانه و اجتهاد پویا بیشتر مطرح شود و ما شاهد حضور یک برداشت بستهتر از اسلام بودیم که آن نگاه، درجامعه دانشگاهی ایراننمیتوانست بخوبی مورد اقبال و استقبال قرار بگیرد.
* آیا وقایع سالهای اول انقلاب به خصوص انقلاب فرهنگی را در راستای تحقق این دو خواسته و انتظار میدانید؟
** به نظر من اصولا در هر انقلابی رخدادها را میبایست در ظرف زمانی و اقتضای زمانی خودش ارزیابی کرد و سنجید و خارج کردن رخداد و حادثه از ظرفیتها و شرایط زمانی خودش و نگاه به آن بر اساس شرایط و معیارهای غیر منطبق بر آن زمان ،نگاه و ارزیابی درست و یا واقع بینانهای به دستنمیدهد. واقعیت قضیه این است که درفضای دانشگاهی کشور در شرایط قبل از انقلاب و آخرین سالهای رژیم شاه، اندیشههای مارکسیستی و در عین حال غربگرایانه و روشنفکرانه سکولار غیرمنطبق با دین فعال بود و این دیدگاهها در دانشگاه قویتر و گستردهتر از محیط عمومی جامعه بودند.البته طی دودهه آخر، جریان اسلامگرا رشد خیلی خوبی داشت بعد از پیروزی انقلاب و به خصوص بعد از رفراندوم، معلوم شد سهم نیروهای حمایتکننده از اندیشه اسلام انقلابی و پویای امام و نیروهای روشنفکری دینی در جامعه رقم بالایی است و نرخش هم در رفراندوم خودش را نشان داد. این رفراندوم نشان داد که نود و هشت درصد مردم مدافع این ایده واین نگاهی است که اسلام مدرن را با ارزشهای دموکراتیک و آزادی و پیشرفت تلفیق کرده و مفهوم مرکب یاترکیبی جمهوری اسلامی از آن بیرون آمده است که در زبان امام و روشنفکران دینی و روحانیون روشن بین جاریست.
به این اضافه کنیم بحثهای مربوط به نظام دانشگاهی باقی مانده از رژیم سابق که به علت بقایای خودباختگیهای قبلی ،باور چندانی به توسعه علمی نداشت و در واقع یک نوع خود باوری علمی که لازمه حرکت بود آنجا وجود نداشت. این دو مسئله یعنی هم وجه سیاسی و هم این وجوه انتظارات تعمیق بخشی به ارزشهای علمی دانشگاه ،دست به دست هم داد و این امر موجب شتاب بخشیدن به جامعه دانشگاهی در جهت انطباق هر چه بیشتر با کلیت انقلاب و انتظارات مردم ذیل عنوان انقلاب فرهنگی را موجب شد.
* گذشته از ارزیابی کلی که از کارنامه سیساله پس از انقلاب داشتید انتظار میرفت که در نیمه دوم این دوره با پایان جنگ تحمیلی و دوران بازسازی روند توسعه علمی سرعت بیشتری بگیرد. ارزیابی تان از این دوره و میزان تحقق انتظارات چیست؟
** در ارتباط با سیاستهای توسعه علمی کشور صرف نظر از جبهه بندیهای سیاسی که وجود دارد در نوع سیاستهای علمی بعد از انقلاب سه نوع دیدگاه در مقابل هم وجود داشته است.تلقی نگاه اول اسلامی شدن دانشگاه و محیط آن بیشتر یک نوع صورتگرایی است. این نگاه اثر خودش را بر بخشی از فعالیتها داشت. نقطه مقابل این حرکت نگاهی بود که الآن هم داریم که به توسعه علمی کشور و علم به عنوان یک مقوله کاملاً جهانی و با استانداردهای کاملاً عام که علم را اصولاً و ذاتاً مرز ناشناس میداند ومعتقد است که در سیاست علمی ما،هیچ گونه بومیسازی و انطباق با ضرورتها و نیازهای ملی و بومی ضرورتی ندارد و بایستی با طراز علم جهانی حرکت کنیم و براساس همان شاخصها حرکت کنیم این نگاه البته معتقد است در بلند مدت این نوع روندهای توسعه ،بالاخره به توسعه کشور کمک میکند.
یک گرایش دیگر در این میان بین آن نگاه اول و آن نگاه استاندارهای عام علم وجود داشت و آن این بود که ضمن اینکه بایستی افق علمی بلند مدت در انطباق خردورزانه از دین و برداشتهای کاملا اجتهادی نسبت به اصول را داشته باشیم اما ما در حوزه علم یک سری نیازها و اولویتهای ضروریتر و بومیتر متناسب با مقتضیات فعلی جامعه خودمان را داریم که بایستی به آنها توجه کنیم و اگر اینها را رعایت نکنیم تلاش علمی ما در درجه اول معطوف به سئوالها و مسالهها و پاسخهایی است که در سطح نیازهای کشورهای توسعه یافته است و ما بر اساس نیازهای علمی آنان حرکت میکنیم. آنها نیازهایشان را مطرح کرده اند و در این رویکرد آن مسایل پاسخ میگیرد. این نگاه میگوید دانشمند شما در مقاله علمی تلاش میکند ولی به چه چیزی پاسخ میدهد؟ به سوالها و نیازهای عام علمی پاسخ گفتن یا حرکت در طراز علمی نیازهای ناسا حرکت کردن فی نفسه امری مطلوب است ولی ما باید به نیازهای تکنولوژیک صنایع داخلی خودمان توجه کنیم که ممکن است آنها 20 سال پیش آن راه را طی کرده باشند. ولی ما اگر به نیازهای خودمان توجه نکنیم باید در همین تکنولوژی و دانشها همچنان از تولیدات آنها کپی برداری کنیم. ما در سیاستهای علمی این سه رویکرد را داشتیم. در دورههایی با ایدهها و انگیزههای مثبت وخیر خواهانه برای حرکت به سمت شاخصهای کاملاً عام جهانی بر شاخصهایی مثل آی اس آی تاکید بسیار زیادی میشد. اصل این نگاه هم با ایده مثبت و مطلوبی صورت میگیرد اما شما با نگاه آی اس ای لزوما نمیتوانید یک نیاز علم شیمی فلان کارخانه رنگسازی فعلی ما را پاسخ بدهید.چون این نیاز در طراز دانش علم شیمی در مقیاس جهانی آن نیست. لذا به نظر بعضیها الگوی توجه بیشتر به نیازها و ضرورتهای بومی برای ما مناسبتر است.
* در ارتباط بامباحثی که درخصوص علوم انسانی طرح میشود چه نظری دارید؟
** من در این موضوع دوسطح ودوگونه بحث متمایز تشخیص میدهم که یک وجه آن تاملات ودغدغههای قابل توجهی دارد که من دراین مجال به آننمیپردازم. ولی بخش مهی از این بحث که بیشتر بامطامع واهداف سیاسی همراه است ومتاسفانه مطرحکنندگان آن با عمق این مباحث هستند مورد توجه من است .باعنایت به سطحبندی مذکور وبا تصریح به این امر که در اینجا سطح معرفت شناسی آن مورد نظر نیست باید بگویم در همین سطح هم در ارتباط با علوم انسانی من با دو تلقی از این قضیه نظر خود را میخواهم بگویم. دریک تلقی فرض را بر این میگیریم که ادعای این قضیه که برخی از رشتهها اصولا برای جامعه اسلامی و اندیشههای اسلامی خطرناکاند و در وضع فعلی شان آن رشتهها و نظریات و دیدگاه هایشان ممکن است جوانان ایرانی را از ارزشهای اصیل باز بدارد و از این علوم به عنوان علوم مضره و علوم خطرناک یاد بکنند این را مفروض میگیریم. من اشاره میکنم که خود این نگاه قابل تامل است، اما از طرفی اگر با فرض اینکه همین علوم را خطرناک هم بشناسیم و بگوییم اینها علومی اند که محصولاتش و فعالیت هایش به زیان اسلام وکشور تمام میشود، اصلا این استراتژی برای محدودیت و نفی آنها استراتژی درستی نیست. اگر بگوییم یک رشتهای وجود دارد که در آن بر اساس متد و روشی و بر اساس آن دانشها میتوان انسانها و گرایشها و فرهنگها و ملتها را مدیریت کرد و آنان را از فرهنگشان تهی کرد.اگر کارایی این رشته این است و به زعم برخی اگر رشتهای چنین قابلیتها و تواناهایی را دارد آنها باید همین رشته را به اندازه کافی بشناسند وبا احاطه کامل و شناخت صحیح با آن مواجه بشوند.
این اسلحه کار آمدی است شما باید با استفاده از آن و در اختیار گرفتن رموز و شیوهها و راهبردهایش در جهت مقاصد خودتان از آن استفاده کنید. بیشتر اینها نوعی تکنولوژی است. اولویت و مبنای حرکت ما باید توجه به ضرورتها و اولویتها و نیازهای بومیتر باشد و این حرکت معقول و منطقی است و این امربه هیچ معنا همسو بانگاه محدودیت آفرین برای فعالیتهای این رشتهها نیست بلکه نگاه اعتنا و توجه و شناخت ضعفها و کاستیها است.