تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۸۹ - ۰۸:۲۰  ، 
کد خبر : ۱۸۱۴۴۶
محمدحسین رجبی:

خوارج چون منافع خود را در خطر دیدند با امیرمومنین مشکل پیدا کردند (بخش دوم و پایانی)

اشاره: یک تاریخ نگار گفت: درباره فتنه خوارج باید گفت؛ این افراد فاقد بصیرت، وقتی که امیرمومنان (ع) به خلافت رسید، ابتدا همانند خلفای پیشین با آن حضرت بیعت کردند، ولی هنگام اجرای سیاست‌های الهی حضرت امیر(ع)، چون منافع خود را در خطر دیدند با آن حضرت مشکل پیدا کردند. به گزارش فضای مجازی خبرگزاری فارس، قسمت دوم و پایانی سئوالات و پاسخ های محمد حسین رجبی مندرج در سایت الف به شرح ذیل است:

ناشناس:
این شعار که "در روز عاشورا کربلای دیگری می سازیم " و شعارهای مشابه که از طرف هواداران دولت سر داده می شد، آیا با توجه به تعداد نیرو، قدرت، تجهیزات و غیره این مفهوم را نمی رساند که دولت در نقش یزید این کربلای جدید را می سازد؟ چون تا آنجا که بنده یادم است در کربلا یک طرف که در قدرت بود و کاملا مجهز و پر تعداد در مقابل یک اقلیت به جنگ رفت، دولت ما هم که خوشبختانه در اقلیت نیست، پس فلسفه این شعار چیه؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
اولاً این شعار و شعارهای مشابه طرفداران دولت نیست، بلکه شعار مردمان با بصیرت پیرو ولایت است. ثانیاً سخن از جبهه حق و باطل است. این نشان دهنده بصیرت مردم زمان ماست که در جبهه حسینی امروز، مردم فهیم حسینی زمان را مانند کربلا تنها نخواهند گذارد. در آن روز چهل هزار نفر با مسلم‌بن‌عقیل از سوی امام حسین‌(ع) بیعت کرده بودند، اما به هنگام عمل، تنها 72 نفر، برای آن حضرت ماند و بسیاری از کسانی که امام(ع) را دعوت کرده بودند، خود به جنگ امام آمدند و شاهد و ناظر شهادتش بودند.
شما اشکالتان در این است که به جای دیدن و تشخیص حق از باطل، سهواً یا عمداً اوضاع را چنین بازسازی می کنید که چون در آن دوران قدرت دست یزید بود و امام با اقلیتی مقابل او ایستاد، امروز هم هر کس و طرفی که قدرت دارد، یزیدی است و آن کسی که در مقابل و در اقلیت قرار دارد، حسینی است.
فلسفه این شعار در پاسخ‌های قبلی تبیین شد. شما چه بخواهید یا نخواهید بر اساس شرع، عرف، قانون نظام مقدس و رهبری فرزانه آن، مشروع و حق است و مخالف برانداز آن، باطل. حال آن‏که در دوران امام حسین (ع) حاکمیت اموی باطل و غاصب بود به سبب شرع، عرف؛ و امام حسین (ع) حقَی بود که می‌خواست باطل را از مقدرات مسلمانان کنار زند.
حسین:
آیا فتنه گر کسی است که نیت ایجاد فتنه در جامعه را داشته یاشد یا امری بر او مشتبه شده و آیا در فتنه صدر اسلام خوارج با ولایت امام علی را باور داشتند و در عین حال مخالفت کردند یا اینکه اول باور داشتند و لعد به دچار شک و تردید شدند و تشابهات آنان با فتنه گران عصر ما چیست.
محمدحسین رجبی(دوانی):
در تعریف فتنه و فتنه‌گر در بحث‌های پیشین سخن گفته شد به آنجا مراجعه کنید. اما درباره فتنه خوارج باید گفت؛ این افراد فاقد بصیرت، ولایت خلفای پیشین را باور داشته و به آن گردن نهاده بودند و حتی بدعت‌های آنان را در دین پذیرفته بودند و متوجه انحراف در اسلام نشده بودند. اما وقتی که امیرمومنان (ع) به خلافت رسید، ابتدا همانند خلفای پیشین آن حضرت بیعت کردند، ولی هنگام اجرای سیاست‌های الهی حضرت امیر(ع)، چون منافع خود را در خطر دیدند با آن حضرت مشکل پیدا کردند و درصدد تضعیف خلافتش و کنار زدن آن حضرت، برآمدند. اما بهانه‌ای برای این کار نداشتند تا آن که در جنگ صفین و در آستانه پیروزی کامل امیرمومنان(ع) ـ که اینان آن را نمی‌خواستند ـ قرآن به نیزه زدن‌ها بهانه مناسبی شد تا حکومت آن حضرت را با چالشی جدی مواجه کنند. آنان که گفتیم از بدعت‌های خلفای پیشین هم تبعیت می‌کردند در برابر امیرمومنان(ع) نه تنها ایستادند، بلکه این حق را برای خود قائل شدند که ضمن رد صلاحیت آن حضرت در تفسیر دین و احکام الهی، برداشت خود از اسلام را بر حق بدانند. به تعبیر دیگر در برابر تفسیر متولی شرعی و قانونی دین، یعنی امیر مومنان (ع)، قائل به قرائت دیگر از دین شده و قرائت خود را حق، و غیر از آن را باطل دانستند. و چون حرف خود را پیش بردند حضرت را مجبور به پذیرش آتش‌بس و حکمیت کردند. بنابراین، این اشخاص، آن حضرت را نه به عنوان امام بر حق منصوص از جانب خداوند، بلکه به عنوان خلیفه چهارم پذیرفته بودند و تا آنجا او را "مفترض‏الطاعه " می‌دانستندکه منافع ایشان را همانند خلفای پیشین تامین کند. لذا آن گونه که ما در شیعه اعتقاد به ولایت داریم، اینان از آغاز باور نداشتند.
شباهت آنان با برخی از فتنه‌گران امروز در این است که اینان خود قائل به تفسیر من‌درآوردی از دین و قرائت غلط خویش از اسلام هستند و دیدگاه رهبری مشروع و مجتهد و آگاه انقلاب درباره دین و آموزه‌های دینی را که توسط مجتهدان مجلس خبرگان و بالاتر از آن توسط مراجع عظام تقلید، تایید و حمایت می‌شود، برنمی‌تابند که این امر از بیانیه‌های هتاکانه و در عین حال مشحون از بی‌سوادی و جهالت آنان کاملاً هویدا است. با این تفاوت نسبت به خوارج، که آنان لااقل بعضاً حافظان قرآن بوده و بر خلاف اینان حداقل معانی لفظی قرآن را می‌فهمیدند هر چند در تفسیر آن رای ناقص و جاهلانه خود را داری اعتبار می‌دانستند.
علی سراج:
جالب است تطبیق‌های مختلف با شرایط صدر اسلام؛ که به نظر من همه اش را باید شنید: یکی شرایط را با زمان حکومت امام علی(ع) مقایسه می‌کند که طلحه و زبیر و معاویه و عایشه و ... به مخالفت با علی برخاستند، یکی مقایسه می‌کند با حکومت معاویه که با این‌که باطل لباس حق پوشیده بود.
یکی می‌گوید چرا شایعات را باور می‌کنید و علی را تنها می‌گذارید (ما اهل کوفه نیستیم...)، یکی دیگر می‌گوید چرا همه چیز را شایعه می‌دانید و این باعث می‌شود که فساد آشکار معاویه را هم توجیه کنید و "ایشاللا گربست " بگویید!
"سوال " من این است که آیا شرایط امروز که از ما خواسته می‌شود هم آیةالله رفسنجانی را و هم احمدی نژاد را درون نظام و انسان‌های خدوم و صالحی بدانیم، شبیه شرایط صدر اسلام نیست که اهل سنت معتقدند همه صحابه عادل اند، و لو که با هم جنگیده باشند، به خاطر اجتهاد شخصی اشتباهشان بوده است؟ الان که همین را داریم می‌گوییم. جواب این سؤال بسیار مهم و کلیدی است
محمدحسین رجبی(دوانی):
آن دیدگاه اهل تسنن که همه‏ی صحابه را عادل و اهل بهشت می داند و خون‌های بسیاری را هم بعضاً ریختند ناشی از خطای در اجتهادشان تلقی می کنند، قاطعانه از دیدگاه تشیع مردود است و به استناد آیات الهی و فرمایشات پیامبر(ص) آنها که موجبات تفرقه و فتنه و فساد شدند با وجود سوابق مثبت و خدمات ارزنده قبلی به اسلام مستوجب عقاب خواهند بود.
اما این که پرسیده‌اید افرادی با گرایش های متفاوت و بعضاً رقیب که در صدد حذف یکدیگر از عرصه سیاسی هستند را درون نظام بدانیم، به اصل "مصلحت عامه مسلمین " بر می‌گردد. اگر کسی با کردار و گفتارش باعث خونریزی و تفرقه گردد، دیگر در حوزه خودی‌ها جای ندارد. رهبری نظام اسلامی ایجاب می‌کند که در دایره خودی‌ها به مشترکات بیشتر توجه شود نه به افتراقات. راندن و طرد افرادی که بعضاً در تشکیل و تثبیت نظام نقش داشته اند ولو دچار انحراف شده باشند، در وهله اول برای یک نظام مشروع زیبنده نیست. بلکه باید با مهارت موضوع مدیریت شود تا پیش از آن که به رویارویی و خروج از مدار نظام بیانجامد، آنان را هدایت کرد و به جمع خودی ها بازگرداند. همان گونه که رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان (ع) عمل می‌کردند. اما در صورت خروج از مدار و پیوستن به دشمنان حکم تغییر می یابد و اینجا به مصلحت عامه ایجاب می‌کند که با چنین کسی برخورد دفعی صورت گیرد. ما در سیره پیغمبر(ص) می بینیم که آن حضرت برای جلوگیری از تفرقه، در صفوف مسلمانان و ضربه پذیری جامعه اسلامی و در نهایت بهره‌بردن دشمن، در مواردی خیانت‏های منافقان را هم نادیده می گرفت، چه رسد به انحرافات و خطاهای خودی‌ها. آن حضرت پس از فتنه‌گری "عبدالله بن ابی سلولی " رهبر منافقان که به دو دستگی و رویارویی میان سپاه اسلام منجر شده بود، از سویی وظیفه داشت که جریان نفاق و ترفندهای آنان را برای مردم تبیین کند و به آنها بصیرت دهد و از سوی دیگر به سبب نفوذی که سرکرده منافقین داشت، اگر حضرت می‌خواست در آن مقطع با او برخورد دفعی و حذفی کند، بیشتر جامعه دچار التهاب و آشفتگی می شد. لذا با وجود این که سوره منافقین در افشای خیانت‌ها و فتنه "عبدالله بن ابی " نازل گشت و پیغمبر(ص) وظیفه ابلاغ و روشن گری مردم را در این موضوع انجام داد، اما در پاسخ به سوال فرزند عبدالله بن ابی که با نزول این سوره اگر قتل پدرم لازم است خودم او را بکشم، آن حضرت اجازه نداد.
امیر مؤمنان(ع) هم تا آنجا که می‌توانست سعی کرد به رغم انحرافاتی که امثال طلحه و زبیر پیدا کرده بودند، آنان را در مجموعهء خودیها نگاه دارد، اما آنان که فقط در پی کسب قدرت و ثروت از حکومت علوی بودند، وقتی پاسخ منفی آن حضرت را دیدند، شورش کردند.
سراج:
می‌گویند خوارج جلوی علی (ع) او را تمسخر کردند، و توهین کردند و در نماز خلل ایجاد کردند، ولی تا شمشیر نکشیدند امام علی حقوق بیت المالشان را هم قطع نکرد. آیا برخورد حکومت ما هم با جریان فتنه همین طور است؟ آیا می‌توان در رفتار امام علی(ع) یا پیامبر(ص)یا حتی امام حسن(ع) -که حکومت را به عهده داشته اند- مواردی پیدا کرد که با "اهل قبله " و مسلمانان برخورد تند و شدید داشته باشند پیش از دست بردنشان به اسلحه؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
خوارج گروهی بودند که دنبال حق بودند اما در فتنه‌انگیزی معاویه و عمروعاص فریب خورده و با کج اندیشی و دادن این حق به خود که ما اسلام را بهتر از امیرالمومنین(ع) می فهمیم و تفسیر می کنیم مقابل آن حضرت ایستادند. از انواع برخورد حضرت با آنان نسبت به براندازان دیگر یعنی اصحاب جمل و صفین کاملاً متفاوت بود. امیرمومنان (ع) سعی در روشن ساختن آنان و بصیرت دادن به ایشان نمود. لذا ابن عباس و سپس امام مجتبی(ع) را برای بحث با آنها فرستاد. خود آن حضرت هم به "حروراء " محل استقرار اولیه خوارج رفت و موفق شد با بحث، گروهی از آنان از جمله "عبدالله بن کویاره یشکری " امام جماعت ایشان را که در برابر منطق حضرت فرومانده بودند، از سرکشی بازدارد و به کوفه بیاورد. حضرت امیر(ع) معتقد بود خوارج مولود فتنه معاویه است. اگر معاویه سرکوب شود خوارج خودبه‏خود مضمحل خواهند شد، زیرا آنها میان حق و باطل، مردد هستند. از این رو مایل به جنگ با آنان نبود و تلاش فرمود تا کوفیان را به جنگ با معاویه ببرد، اما اشعث‌بن قیس و عوامل او، آن حضرت را مجبور به جنگ با خوارج کردند. البته این به معنی آن نیست که جنگیدن و سرکوبی آنان با وجود جنایاتی که مرتکب شده بودند و براندازی و شورش پیشه کرده بودند، از نظر احکام اسلام جایز نبود. خیر، آنها به این سبب، یاغی محسوب شده و باید سرکوب می شدند، اما امیرمؤمنان(ع) چون می‏دانست آنها راه را گم کرده‌اند، می‌خواست با اقدامات خود، خوارج، بصیرت پیدا کرده و از سرکشی آگاهانه دست بردارند، توبه کرده و لذا حکم یاغی و محارب از آنان برداشته شود. خوارج، خودجوش و بدون وابستگی و حمایت خارجی و حتی بدون ارتباط با معاویه و سرکشان شام (هرچند فریب شامیان را خورده بودند) بر ضد حکومت حق به پا خواسته بودند.
در مقایسه با فتنه‏ی اخیر، اگر با هوشیاری و بصیرت نگاه کنیم به‏وضوح مشاهده می‌کنیم سران فتنه‌گر با برنامه ریزی قبلی و با حمایت جریان استکباری و صهیونیسم و با هدف قراردادن اصل نظام و ولایت و با بهانه انتخابات که مستمسک خوبی برایشان بود و با ائتلاف با همه دشمنان و مخالفان نظام از سلطنت طلبها و بهایی‌ها گرفته تا منافقین و کمونیست‌ها و بی بند و بارها و اراذل و اوباش به میدان آمدند. شما مصاحبه میرحسین موسوی را که چند روز پیش از انتخابات با مجله تایم انجام شده‌بود، ملاحظه کنید. وی در انتخاباتی که هنوز انجام نشده، خود را پیروز اعلام می کند و در پاسخ به این سوال که اگر احیاناً پیروز نشدید چه خواهید کرد؟ می گوید: این تازه آغاز راه است ما آن چنان به مطالباتمان ادامه می‌دهیم تا رهبری مجبور به تن دادن به خواسته های ما شود (قریب به این مضمون). ملاقات خاتمی به رغم تکذیب‌هایش با جرج سوروس طراح به اصطلاح انقلاب های رنگین مدتها پیش از انتخابات و اتفاقات حین انتخابات و پس از آن که دقیقاً مطابق دستورالعمل های جین شارپ و امثال او بود، شکی باقی نمی‌گذارد که این فتنه‌گران با برنامه‌ریزی قبلی و با پشتوانه آمریکا و غرب ( که دیدید سفیر اتریش چگونه اذعان به همراهی دخالت کشورهای غربی در انتخابات ما کرد) برای استحاله نظام وارد عمل شده بودند. البته اینان به‏قدری ساده‌لوح بوده و هستند که نمی‌فهمند استکبار برای آنان تاریخ مصرف تعیین کرده است و چنان‏چه در این فتنه پیش می‌بردند، در اولین فرصت آنان را که زمانی سابقه انقلابی و اسلامی داشتند، دور انداخته و عوامل سرسپرده‌تر و گستاخ‌تر را جانشین می کردند.
آیا برای شما جای سوال نیست که چرا هرچه در این 20 سال از موسوی تقاضا می شد برای مجلس یا ریاست جمهوری به میدان بیاید ( که اینجانب خود یکی از طالبان حضور وی در این عرصه‌ها بودم) حاضر نمی شد اما پس از 20 سال به میدان آمد و به هیچ قیمتی حاظر به کناره‏گیری از صحنه نیست اگر از این که وی آگاهانه یا ناآگاهانه در سالهای مدید تحت اداره عوامل استکبار برای چنین روزی ذخیره شده بود، بگذریم و از بعد تکلیف دینی حضور او را بررسی کنیم، فرض را بر این می گذاریم که وی در این سالها احساس تکلیف نمی کرده و در سال 88 میان خود و خدایش به این نتیجه رسید که به صحنه بیاید. از منظر دینی عمل به تکلیف چگونه است؟ شما باید آنچه را وظیفه داشتید (کاندیداتوری و معرفی خود به مردم) انجام می دادید. اگر به فرض محال ادعای دروغ تقلب در انتخابات هم صحیح بود، از نظر شرعی شما چه تکلیفی داشتید؟ امیرمؤمنان(ع) که حق مطلق بود، پس از غصب خلافت توسط برخی، وقتی مشاهده فرمود ایستادن در برابر غاصبان به ضرر اسلام و نظام نوپای اسلامی است، به فرموده خود، خار در چشم و استخوان در گلو از ادعای بر حق خود چشم پوشید و نه تنها اقدامی بر ضد غاصبان نکرد، بلکه پشت سر آنها به نماز ایستاد و در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و نظامی که آنان از او مشاوره می‌خواستند، از هدایت‌شان دریغ نمی‌فرمود. موسوی از نگاه خود هر چقدر حق باشد به پای امیرمؤمنان(ع) نمی رسد و نظام و دست اندرکاران آن از دید وی اگر جفا کرده باشند، قطعاً همچون غاصبان خلافت نیستند. ایستادن در برابر نظام به قیمت همراهی سران فساد و رذیلت ما همچون پسر شاه معدوم و رجوی جنایتکار و بهائیان و شیمون پرز و سارکوزی و دیگر سردمداران جنایت پیشه غربی تکلیف شرعی ایشان بود؟!
جهت اطلاع شما پرسشگر محترم که آیا می توان در رفتار معصومان(ع) که حکومت برعهده داشتند مواردی پیدا کرد که با "اهل قبله " و مسلمانان برخورد تند پیش از دست بردن به سلاح داشته باشند؛
عرض می کنم که امیر مؤمنان(ع) در روز دوم خلافت خویش در تبیین سیاست‌های کلی خلافت، به صراحت فرمود: "خداوند راه جنگ با مسلمانان و اهل قبله را برای من باز گذاشته است ". یعنی مشروع بودن سرکوبی مسلمان نماهای فتنه‌گر.
آن حضرت به حاکم خود در مصر فرمان داد تا مخالفانی را که سازماندهی شده و با دشمنان خارجی هم ارتباط دارند با این که دست به سلاح نبرده‌اند مجبور به بیعت کند و در صورت سرپیچی تبعید نماید و اگر هم مقاومت کردند سرکوب کند.
قطره:
ملاک تشخیص حاکم واقعا اسلامی مثل (حضرت پیامبر ,امام علی, عمر وابوبکر )از حاکمان به ظاهر اسلامی مثل(عثمان ,معاویه و خلفای عباسی)چیست؟ چگونگی عمل حاکمیت برای اثبات ادعای اسلامیت خود در موارد اقتصادی و اجتماعی وحقوقی وقضایی وعدالت را لطفا با ذکر مورد قید نمایید.
محمدحسین رجبی(دوانی):
ببنید اول باید دید چه حاکمیتی مطابق عقاید یا مشروح است و سپس بررسی کرد کسی که در راس آن قرار دارد به حق و در آن جایگاه است یا خیر. از دیدگاه شیعه در عصر حضور امام معصوم (ع) هر حکومتی که امام (ع) در راس آن نباشد، حکومت جائر و باطل است حتی اگر در حال خدمت به اسلام باشد و عدل پیشه کرده باشد. (البته بحث همکاری و تعامل با حکومت جور بحث مفصل فقهی دارد که جای طرح آن در اینجا نیست) در دوران غیبت بنا به تصریح وجود مقدس امام زمان(عج) وظیفه مردم، پیروی از فقیه جامع‏الشرایط است که بحث آن در کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره) و دیگر علما به تفصیل آمده است. بنابراین اگر در عصر غیبت، ولایت فقیه نباشد، هر حکومتی ولو عدل پیشه، حکومت جور است. البته باید دانست اگر حکومت حق و مشروع بر پا شد، به معنای آن نیست که هر چه در آن می‌گذرد عین اسلام است. حتی در حکومت امیرمومنان(ع) - به‏واسطه این که آن حضرت وارث اوضاع منحط خلفای پیش از خود بود - با وجود آن که حضرت امیر(ع) عدل محض بود، اما از سوی برخی عوامل حکومتی، ظلم و سوء استفاده مالی و.... صورت می‌گرفت که آن حضرت به محض اطلاع با آنها برخورد می کرد. همین مسائل بود که می‌بینیم برخی از مسئولان حکومتی حضرت که آلوده به مفاسد اقتصادی بوده و یا از راه امیرمومنان (ع) منحرف شده بودند، از آن حضرت گریخته و به سوی معاویه می‌رفتند. افرادی همچون "جریربن عبدالله بجلی " به سبب همکاری با دشمن، "یزیدبن حجیه " حاکم ری به سبب اختلاس از بیت‌المال، "ققتاع بن شور " حاکم منطقه کسکر به سبب اسراف و ریخت و پاش در مسائل شخصی و "مصلقه بن هبیره شیبانی " حاکم منطقه‌ای در فارس که به بیت‌المال بدهکار بود.
ناشناس:
مصادیق تاریخی در سیره معصومین که در شرایط فتنه مماشات در مراعات احکام ا... را به جهت اولویت رفع فتنه تجویز می کنند کدامند؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
اگر منظورتان این است که به هنگام بروز فتنه، برای رفع آن احکام خدا تعطیل شود یا نادیده گرفته شود، چنین چیزی در سیره معصومین(ع) دیده نمی‏شود. البته ممکن است بنابر مصلحت موقتا احکام اولیه تعطیل و به احکام ثانویه عمل شود که چون تخصص اینجانب نیست در این زمینه اظهار نظر کنم. اما رد سیره امیر مومنان(ع) داریم که آن حضرت پس از بروز فتنه، سعی بسیار می‏کردتا با اندرز و سخن گفتن با مخالفان و دعوت آنان به بحث درباره شبهات ایشان از گسترش فتنه جلوگیری کرده و با توجیه آنان فتنه را مهار کند و پس از دیگر اقدامات، زمانی که فتنه‏گران بر سرکشی و براندازی اصرار داشتند به عنوان آخرین راه‏کار با آنان جنگیدند.
ناشناس:
به نظر می رسد میان سیره عملی ائمه و احکام فقهی در خصوص رویارویی با فتنه تمایز وجود دارد. لطفا تبیین فرمایید.
محمدحسین رجبی(دوانی):
شما پرسشگر محترم باید بدانید اتفاقا سیره‏ی عملی امامان ما یکی از منابع مهم و اساسی استنباط احکام شرعی(فقه) است. یعنی مجتهدان در مسایل و حوادث واقع شده برای بیان حکم، در درجه اول به قرآن مراجعه می‏کنند، اگر در قرآن برای آن حکمی نیافتند به سیره معصومان(ع) مراجعه می‏کنند و عملکرد آن بزرگواران، مبنای حکم شرعی و فقهی قرار می‏گیرد. جالب است بدانید ابوحنیفه و شافعی دو تن از امامان مذاهب اهل تسنن می‏گویند اگر روش برخورد امیرمومنان(ع) در برخورد با مخالفان حکومتش نبود، ما نمی‏دانستیم احکام بغاة و شورشیان در اسلام چیست؟
ناشناس:
اصولا چه لزومی به تطابق است ؟ من قبول دارم که درسهای زیادی از تاریخ میتوان گرفت ولی تطبیق یعنی حذف زمان بین حال و گذشته و بی ارزش دانستن کلیه اتفاقات و رویدادهای فیمابین و عدم توجه به شرایط خاص دوران حاضر و تفاوتهای اساسی بین افراد در گذشته و حال که متاثر از شرایط زمانی بوده و هست.
محمدحسین رجبی(دوانی):
اتفاقا بر خلاف برداشت جنابعالی مطابقت دادن شرایط امروز با دیروز به معنی حذف زمان گذشته و بی‌ارزش دانستن اتفاقات پیشین نیست. اگر انسان با هوشمندی به تاریخ نگاه کند و طبق گفته شما درس‌ها و عبرت‌های زیادی از تاریخ بگیرد، متوجه می‌شود گذشتگانی که در امتحانات و ابتلائات فتنه‌ها مردود شدند، باعث چه فجایع و پیامدهای ناگواری در تاریخ شدند. از این رو تلاش می‌کند مانند آنها عمل نکند تا به سهم خود در بروز همانند آن فجایع و پیامدها سهمیم و شریک باشد. به تعبیر دیگر، گذشتگان اگر می‌دانستند به سبب عملکرد و خطا و نادرست خویش مسبب چه فجایعی برای نسل‌های بعد می‌شوند، و چه نام ننگی از خود باقی گذارده و عاقبت خود را نیز به باد می‌دهند، هرگز چنان نمی‌کردند. بنابراین اگر ما که تاریخ را پشت سر خود داریم و نتایج عملکرد آنان را می دانیم اگر در اثر نداشتن بصیرت همانند آنان عمل کنیم که بسیار شقی‏تر از آنان خواهیم بود.
کشانی:
با سلام و احترام و عرض خوشحالی از سپردن موضوعی که بیش از یکسال است مثل خوره به جان انقلاب اسلامی افتاده و دستاوردهای عظیم انقلاب را که با مجاهدت های بی شمار و خونهای پاک و احسسات پاکی بدست آمده یکی پس از دیگری در مقابل مدت کوتاهی مدیریت بر بخش هایی از کشور به حراج گذاشته شده است ، به جنابعالی که با توجه به شناخت اینجانب از دوران بسیج مسجد المتقین متخصص این موضوع هستید.
سوال اصلی من این است که آیا اساساً هر کسی می تواند به منظور توجیه عملکرد خود و یانقد رقیب ، مبارزه و یا شکست آن وقایع دوران صدر اسلام را شبیه سازی نماید ، ایا اساساً شرایطی برای شبیه سازان وجود ندارد ، ایا کسی که می خواهد شبیه سازی کند نبایستی ابتدا سعی کند عملکرد خود را به سطح انسانهای صالح صدر اسلام برساند و قبل از آنکه خودش عملکردش را تایید کند اجازه بدهد جامعه عملکرد وی را هم ارز صالحان ارزیابی کند و تازه اگر توانست نفس اماره را شکست دهد و با اخلاص کامل و با کمال انقطاع الیک نقد خود را بیان و رقیب خود را هم ارز طلحه و زبیر قرار دهد؟
آیا کسی که به خود اجازه می دهد با شبیه سازی نقش طلحه و زبیر را به رقیب می دهد آیا بصورت ضمنی نقش مالک ،عمار ، سلمان ، ابوذر، و .. را به خود نمی بخشد ؟ ایا در این صورت وی مرتکب انحراف دینی نشده است ، و آیا اساساً این کا جزو گناهان کبیره نیست
لطفا بذل عنایت فرموده پاسخ اینجانب را که بیش از یکسال است ذهنم را اشغال کرده ،بفرمایی
در خاتمه ضمن تشکر یاد شب های بسیج و درس تاریخ اسلام بخیر
خداوند متعال به پدر مرحوم جنابعالی علو درجه و همنشینی با اولیاالله را هدیه بفرمای
در این ایام نورانی ماه رجب مارا از دعا فراموش نکنید
محمدحسین رجبی(دوانی):
با تشکر از الطاف جنابعالی. پاسخ بخش اصلی سوال جنابعالی در بحث‌های پیشین داده شده است لطفا به آنجا مراجعه فرمایید. اما این که گفته‌اید "آیا کسی که به خود اجازه می‌دهد با شبیه سازی، نقش طلحه و زبیر را به رقیب دهد ، بصورت ضمنی نقش مالک و عمار و سلمان و ابوذر ... را به خود نمی‌بخشد ".
دقت فرمایید بحث شبیه‌سازی نیست، بحث تکرار تاریخ و عملکرد مشابه است. اگر در مباحث پیشین دقت فرمایید و علل انحراف طحه و زبیر را با مطالعه تاریخ دریابید و با عملکرد برخی از سران فتنه امروز مقایسه کنید، ملاحظه می‌کنید که مشابهت‌های فراوان در عملکرد این دو طیف به رغم گذشت چهارده قرن وجود دارد. اگر ما جایگاه نظام و رهبری آن را با ادله شرعی و عقلی پذیرفتیم که همچون حکومت امیرمومنان (ع) است، مخالفت‏ها و دشمنی‌های با آن در صورت مشابهت با دشمنان و مخالفان آن حضرت، همان حکم را دارد. اما این که این طرفی‌ها مالک و عمار و سلمان و ابوذر(که البته سلمان و ابوذر به هنگام خلافت امیرمومنان (ع) از دنیا رفته بودند) باشند به دفاع خالصانه و بدون چشمداشت همراه با اعتقاد کامل به نظام ولایت بستگی دارد. هر کس این گونه در این برهه عمل کند، آری همانند آنهاست و نه تنها گناهی نکرده است، که زهی سعادت، توده‌های مردمی بدون ادعا که در 9 دی و 22 بهمن فقط با انگیزه عمل به تکلیف و دفاع از نظام به میدان آمدند، بدون تردید اگر در عصر امیرمومنان (ع) بودند جزو حامیان پر و پا قرص آن حضرت می‌بودند و نمی‌گذاشتند آن بزرگمرد الهی تنها بماند و آن فجایع در عالم اسلام پدید آید.
خلیل:
درست است که امام علی علیه السلام بعد از اینکه خلافت مغصوب به ایشان بازگشت برای حفظ نظام اسلامی درموقع لزوم جنگ هم کردند. اما همین امام در صفین از کشتن عمروعاص ملعون مکار به خاطر یک کشف عورت گذشتند. اگر برای حفظ نظام وجود گارد ویژه و ارعاب مردم لازم است (خواهش می کنم انکار نکنید چون خودم دیده ام) و مثلا کشته شدن چند نفر به اشتباه در میان جمعیت میلیونی اشکالی ندارد، پس چرا امام از کشتن کسی که در انحراف مسیر دین نقش اساسی داشت به سبب آن علت جزیی گذشتند؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
شما نباید مسائل را خلط کنید و به صرف یک اقدام امیر مؤمنان(ع) در صرف نظر کردن از قتل عمروعاص، یک حکم کلی صادر کنید. امیر مؤمنان(ع) به این علت عمروعاص را نکشت که وی در اوج ذلت و بیچارگی متوسل به آن حیله شد و حضرت امیر(ع) که مظهر شجاعت و مردانگی از سویی و مظهر حیا و نجابت از سوی دیگر است، نخواست وی را در آن حالت از پا در بیاورد، نه به این دلیل که باید از او گذشت کرد. همین امیر مؤمنان(ع) در همان جنگ صفینی که شما اشاره دارید، پس از آن که احتجاجات و روشنگری‌هایش برای بازداشتن اصحاب معاویه از جنگ بی نتیجه ماند و چاره‌ای جز جنگ نداشت، فرمان داد تا آنجا که می‌توان از دشمن کشت و یا اسیر کرد و فراریان را نیز تعقیب کند تا به اسارت گیرند.(البته فرمان حضرت دلایلی دارد که بحث آن در این مختصر نمی‌گنجد.)
محمد ابراهیم پاریزی:
1. در تاریخ مطلبی بس نغز وجود دارد که هر اعتراض اجتماعی که به پیروزی رسیده است از آن به قیام یاد می شود و هر اعتراض اجتماعی که به شکست انجامیده از آن به غائله و فتنه یاد می شود.
2. بنابراین از لحاظ علم تاریخ صحیح نیست یک اعتراض اجتماعی که تنها یک سال از عمر آن می گذرد و نتایج آن هنوز مشخص نشده است را به "فتنه " تعبیر کنیم. اگر بخواهیم بحثمان درست و تاثیر گذار پیش رود بهتر است که واقعه اخیر را صرفا یک "واقعه " و یا "اعتراض اجتماعی " محسوب کنیم.
3. از محققی ارجمندی در سطح جناب دکتر دوانی انتظار این است که بحث علمی را با نظرات سیاسی که اغلب با تعصب همراه هستند مخلوط نفرمایند. پر واضح است که در تاریخ می توان هر شرایط معاصر را با شرایط قدیم منطبق کرد و از آن نتیجه دلخواه گرفت. در این میان بی طرفی و استدلال علمی حرف اول را می زند که امیدوارم استاد به آن پایبند باشد.
4. چنانچه اصل "بی طرفی " و "نگاه علمی " و "عدم سانسور " مورد قبول استاد محترم و سایت وزین الف باشد امید است این کمترین نیز برخی نتایج پژوهش های خود را در این بحث ارائه کنم و البته در هر صورت از نظرات استاد استفاده خواهم کرد.
محمدحسین رجبی(دوانی):
متقابلاً خدمت شما سلام عرض نموده و از این که بحثی علمی و نه شعاری و بدون مبنا مطرح کرده‌اید، تشکر می کنم. در مفروضات جنابعالی اشکال وجود دارد. اگر چه اعتراض اجتماعی که به پیروزی برسد را "قیام " که بار معنایی مثبت و ارزشمند دارد تلقی کنیم، آنچه در به اصطلاح انقلاب های رنگین اوکراین و قرقیزستان و گرجستان اتفاق افتاد را هم باید "قیام " بدانیم. و چنانچه هر اعتراض اجتماعی که به شکست انجامیده را "غائله و فتنه " بخوانیم: باید حرکت مردمی 15 خرداد را چنین توصیف کنیم. صحیح آن است که اعتراضات برخاسته از بطن جامعه که مبتنی بر اعتقاد و ایمان به خواسته‌ها باشد و زبان حال توده های مختلف اجتماعی باشد، "قیام " است، هرچند که به پیروزی نرسد. در مقابل اعتراضات اجتماعی که بدون مبنای محکم و با بهانه قراردادن شبهه ها و ایجاد موج کاذب همراه باشد، اگر چه به پیروزی برسد، غائله و فتنه است. "قیام " اگر چه سرکوب شود، چون ریشه‌دار است تداوم می‌یابد، همان گونه که قیام 15 خرداد به رغم سرکوب رژیم تداوم یافت تا به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. اما آنچه در 18 تیر 78 و در حوادث پس از انتخابات اتفاق افتاده ریشه‌دار نبود و نیست. چون خواسته‌های عمومی را نمایندگی نمی کرد. موجی بود که بر بستر شبهه ایجاد شد و با آگاه شدن و بصیرت یافتن آنان که فریب شبهه‌سازی‌ها را خورده بودند و در نتیجه کنار کشیدن آنان از صحنه، به خاموشی گرایید. آنچه باقی مانده است، نه مردم فرهیخته و حق طلب، بلکه مخالفان و معاندانی هستند که به حمایت دشمنان خارجی پشت‏گرم هستند که فرصت را برای مطامع خود مناسب دیده‌اند. این مخالفان و معاندان از عهد رسول خدا (ص) تا به امروز در تاریخ اسلام بوده‌اند با این تفاوت که گاه فرصت برای خودنمایی می یافتند و زمانی هم قادر به هیچ گونه تحرکی نبودند.
من خدای خود را شاهد می‌گیرم که این اظهار نظرات نه از روی تعصب و در جهت توجیه برای نظام است که اینجانب هیچ نفع شخصی در آن نداشته و ندارم، بلکه بر مبنای مطالعه تاریخ و تعالیم دین ماست. اگر اعتقاد به دنیای دیگر و حساب و کتاب آخرت و پاسخگویی به تک تک اعمال خود داشته باشیم، باید ببینیم خداوند ناظر و شاهد بر اعمال، از ما چه انتظاری دارد و آن گونه بیندیشیم و عمل کنیم.
کریمیان:
لطفا در مورد ائتلافهای وسیعی که برای براندازی حکومت امام علی شده بود نیز توضیح دهید و بگید نقش طلحه وزبیر در این میان چه بود؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
هنگام به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین (ع)، از آنجایی که انقلابی بر ضد وضع نابسامان دوره خلیفه سوم صورت گرفته بود و مردم انتظار تغییر سیاست‌ها را در سطح کلان داشتند، امام علی (ع) بنا به تکلیف و وظیفه الهی خود، تصمیم گرفت که سیره پیامبر (ص) و سیاست‌های زمان آن حضرت را احیا و اجرا کند.
اجرای سیاست‌های نبوی در زمان امام علی (ع)، به سود توده‌های مردم بود با اجرای این سیاست‌ها، منافع اشراف و برخی خواص که در زمان خلیفه پیشین از امتیازات و رانت‌های ویژه برخوردار بودند، به خطر می‌افتاد. بنابراین، هنگامی که امام علی (ع) نه تنها در قالب شعار، بلکه در عمل نیز تصمیم به اجرای این سیاست‌ها گرفت، بسیاری از سرشناسان و خواص جامعه با ایشان مشکل پیدا کردند، و تا مرز براندازی جکومت امیرالمؤمنین (ع) نیز پیش رفتند.
سردمداران فتنه در زمان امیرالمؤمنین (ع) طلحه و زبیر بودند این دو، به تعبیر امروز از مسؤولان و دست‌اندرکاران نظام اسلامی در عهد پیامبر (ص) به شمار می‌رفتند. طلحه و زبیر، حدود 25 سال پس از رحلت پیامبر (ص) در عرصه سیاسی و اجتماعی حضور چندانی نداشتند و با شرایط زمان سه خلیفه کنار آمده بودند، اما با آغاز خلافت علی (ع) در برابر ایشان ایستادند.نکته قابل توجه این است که در این مدت طولانی، طلحه و زبیر در اعتقاد و عمل نسبت به دوران پیامبر (ص) نه تنها فاصله گرفته بودند، بلکه در برابر آموزه‌ها و شیوه رفتاری آن حضرت نیز موضع گرفته‌ بودند. بنابراین احیاء سیره پیامبر (ص) توسط علی (ع) را منافی منافع خود می‌پنداشتند.
اعمال تفرقه‌برانگیز طلحه و زبیر نتیجه دوختن چشم طمع به خلافت و اموال بیت‌المال بود. این دو بر آن شدند تا با سوء استفاده از نارضایتی‌هایی که در اثر اعمال سیاست‌های الهی امیرالمؤمنین (ع) در میان برخی از خواص و عوام تابع آنان پیش آمده بود، فتنه‌ای را به حضرت تحمیل کنند تا در اثر آن، علی (ع) یا مجبور به کناره‌گیری شود و یا در آتش آن فتنه، حذف شده تا معاندان به خواسته‌های خود نائل شوند.
عجیب اینکه آنها برای رسیدن به اهداف خود، جبهه‌ای پدید آوردند که در این جبهه،‌ ناراضیان از سیاست‌های علی (ع) و بنی‌امیه ـ که تا پیش از این از دشمنان آنها بودند ـ و برخی افراد مقدس‌مآب و زودباور، در کنار یکدیگر حضور داشتند و بهانه فتنه نیز خونخواهی خلیفه‌ای بود که از دیروز بر ضد او انقلاب شده بود
فضای تبلیغاتی مسموم و به دور از شرف و اخلاق فتنه‌گران زمان امیرالمؤمنین (ع) نیز قابل توجه است. آنها چنان جوی را پدید آوردند که از خلیفه منفوری که مردم برای نجات خود بر ضد او قیام کرده و او را کشته بودند و حتی اجازه ندادند؛ در قبرستان مسلمانان دفن شود، چهره مظلومی ساختند که بی‌گناه کشته شده و علی (ع) و پیروان او در قتل خلیفه سوم دخیل هستند. بنابراین باید انتقام خلیفه مقتول را پس دهد.
طلحه و زبیر برای محکم شدن صفوف خود و تسریع در براندازی خلافت حقّه امیرالمؤمنین (ع) به بیت پیامبر (ص) نیز متوسل شدند و دو تن از زنان آن حضرت ـ یعنی؛ عایشه و حفصه ـ را که نسبت به علی (ع) کینه داشتند، با خود همراه کردند و تا به مردم چنین بنمایانند که بیت پیامبر (ص) نیز در براندازی حکومت علی (ع) همره و هم‌عقیده با ماست.
این دو از اسلام و پیامبر (ص) دم می‌زدند، اما با کسانی بر ضد علی (ع) ائتلاف کردند که در زمان حیات پیامبر (ص) با ایشان به نبرد پرداخته بودند.
ناشناس:
نحوه برخورد پیامبر اسلام با فتنه گران چگونه بود در این مورد کمتر کسی حرف میزند؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) با تدابیری خاص تلاش می‌کردند که جامعه را در کمال صفا و آرامش اداره کنند تا هم بین مسلمان‌ها مشکلی به وجود نیاید و هم اگر مسئله‌ای پدید می‌آمد، راهکار برای حل آنها در نظر می‌گرفتند. پیامبر اکرم (ص) در برخورد با مشرکان و دشمنان بیرونی نیز سیاست‌های خاصی را اتخاذ می‌کردند. به عنوان مثال ایشان با مسلمان‌های مدینه که از طیف‌ها و قشر‌های مختلفی از جمله رجال سرشناس قریش و انصار و مهاجرین بودند، روبه‌رو بودند و ایشان می‌بایست این جامعه را با چنین ترکیب ناهمگونی مدیریت می‌کردند.
پیامبر (ص) از همان بدو ورود به مدینه با علم بر وضعیت نامناسب اجتماعی این شهر، با تدبیری بسیار ارزشمند "عقد اخوت و پیمان برادری " را میان مسلمانان بستند که با این کار توانستند جو ناهمگون و ملتهب و تنش‌زای مدینه را تحت کنترل درآورند و روح برادری را بین آنها گستراندند؛ عملکرد ایشان باعث شدند مردم رقابت‌ها و حساسیت‌های گذشته را فراموش کرده و برادری دینی بین آنها حاکم شود.
یهودی‌های مدینه از دیر باز در یثرب قدیم و مدینه امروزی زندگی می‌کردند و به اصطلاح امروزی از حق شهروندی برخوردار بودند و زمانی که حکومت اسلامی پدید آمد، پیامبر (ص) برای آنها حقوقی قائل شدند، اما چون می‌دانستند که آنها با علم بر اینکه ایشان پیامبر خدا هستند، حقیقت اسلام را قبول نمی‌کنند و ممکن است در آینده تنش ‌و التهاباتی بین مسلمان‌ها و یهودی‌ها به وجود آید با دعوت سران سه طایفه بزرگ یهودِ مقیم مدینه، پیمان هم‌زیستی را امضا کردند؛ این پیمان را برخی از مورخان معاصر به عنوان نخستین قانون اساسی در اسلام یاد کرده‌اند.
دشمن بزرگ و اصلی مسلمانان، مشرکان مکه بودند. آنها سه جنگ بزرگ بدر، احد و خندق را به اسلام تحمیل کردند. دیگر مشرکان نیز با فتنه‌ها و توطئه‌های خود برای حکومت اسلامی خطراتی را به وجود می آوردند و اگر پیامبر (ص) اجازه می‌دادند آن فتنه‌ها و توطئه‌ها محقق شود، ضربات سخت و جبران‌ناپذیری به جامعه و حکومت نوپای اسلامی وارد می‌شد. پیامبر (ص) در برخورد با آنها تدابیری را اندیشیده بودند، به گونه‌ای که وقتی توطئه‌‌ای برای ایشان ثابت می‌شد با شدت عمل با آن برخورد می‌کردند.
پدیده نفاق توسط یکی از سیاستمداران برجسته اهل مدینه که موقعیت و منافع خود را به خطر دیده بود، پدید آمد. او یکی از سرشناسان و افراد بانفوذ و خواص تاثیر‌گذار در مدینه بود و عده‌ای هم تحت تاثیر او قرار گرفته بودند.
تفاوت نفاق دشمنان و مخالفان پیامبر (ص) در این بود که یهودی‌ها از نظر آئین و دین و برخی از اعمال و کردار کاملاً از مسلمانان مجزا بودند و مشرکان هم از باب اعتقادات به سبب بت‌پرستی و از جهت موضع و مکان جغرافیایی کاملاً از جامعه اسلامی جدا افتاده بودند، اما منافقان درون دارالاسلام و در صفوف مسلمانان قرار داشتند و ایمان ظاهری داشتند؛ به گونه‌ای که خطر آنها در مقایسه با دیگر خطراتی که جامعه مسلمین را تهدید می‌کرد، بیشتر است.
توطئه‌ها و فتنه‌های مشرکان را به دو دسته تقسیم می شد. نخستین مورد، فتنه‌ها و توطئه‌های کسانی است که با امنیت جانی و مادی مسلمانان سر و کار دارند و دومین مورد، توطئه‌هایی است که امنیت روحی و روانی جامعه مسلمین را به خطر می‌اندازد.
پیامبر (ص) در هر دو مورد با آنها به شدت برخورد می‌کنند. به عنوان نمونه یکی از مشرکان دست به شرارت‌های زیادی می‌زد؛ به گونه‌ای که با افرادی غافلگیرانه به اطراف مدینه حمله می‌کردند. پیامبر (ص) وقتی می‌بینند که امنیت مالی و جان مردم به خطر افتاده است، خود ایشان به تعقیب این فرد می‌پردازند؛ هر چند پیامبر (ص) به آنها دسترسی پیدا نمی‌کنند، اما این عکس‌العمل تند و قاطع و سریع پیامبر (ص) درس بزرگی برای اشراری شد که می‌خواهند امنیت جامعه اسلامی را به خطر بیندازند.
توطئه‏های مشرکان و قبایل اطراف برای نابودی حکومت نوپای اسلام بود. زمانی که پیامبر (ص) متوجه توطئه‌ها می‌شدند، اقدام به نابود کردن سران آن می‌کردند. به عنوان نمونه فردی از مشرکان به نام "ابوعفک "، رئیس قبیله "بنی‌ عمربن عف " با اشعاری که می‌سرود به جنگ اسلام آمده بود. او در این شعرها به پیامبر اسلام جسارت می‌کرد و دشمنان اسلام را به مقابله با این حکومت نوپا تحریک می‌کرد. پیامبر (ص) زمانی که یقین حاصل کردند اقدام او علیه اسلام است، از اصحاب خود خواستند تا او را به سزای عملش برسانند که یکی از اصحاب پیامبر (ص) به نام "سالم‌بن عمیر " او را به هلاکت می‌رساند. پیامبر(ص) با اتخاذ تصمیمات به موقع مانع از توطئه و تحریک قبایل ضداسلام شدند.
کسانی نیز بودند که امنیت روانی جامعه و روحیه مردم را به خطر می‌انداختند، پیامبر (ص) در این ارتباط هم به شدت عکس‌العمل نشان می‌دهند. زنی به نام "عصماء بنت مروان " که شوهر او رئیس قبیله‌ای به نام "بنی‌خطمه " بود، اشعاری را در هجو اسلام و مسلمین می‌سرود و به پیامبر (ص) و انصار پیامبر (ص) دشنام‌ می‌داد؛ او با این اشعار دشمنان پیامبر (ص) را تحریک کرده بود؛ به طوری که پیامبر (ص) روزی فرمودند: "آیا کسی نیست که داد مرا از این فرد بگیرد "، "عمیر‌بن عدی " این سخن پیامبر (ص) را شنید و شبانه بر آن زن تاخت و او را کشت. شعر در دوره جاهلیت، یک سلاح بزرگ تبلیغات و نقش رسانه‌ای گسترده داشت، زیرا اکثریت مردم بی‌سواد بودند.
اگر کسی در آن زمان زبان شاعرانه قوی داشت به سرعت اشعارش انتشار پیدا می‌کرد و اگر این اشعار در جهت تایید قبیله یا دولتی بود، بصورت عجیبی مؤثر واقع می‌شد و اگر به ضرر و دشمنی سروده می‌شد، به شدت در تخریب کارآمد بود، بنابراین پیامبر (ص) در حقیقت یک زن شاعر را از بین نبرد، بلکه رسانه‌ بزرگ دشمن که به این ترتیب می‌توانست روحیه مردم را به هم بریزد و امنیت روانی جامعه را مختل کند، از بین برد.
در زمان پیامبر اکرم (ص) عده‌ای از مشرکان مکه پیش یهودیان می‌روند تا از آنها برای مبارزه با پیامبر (ص) و جلوگیری از دعوت پیامبر (ص) کمک بگیرند. در پایان مذاکرات بین این دو گروه دو نفر به نام‌های "نضر‌ بن حارث " و "ولید‌بن عقبه " در قالب جنگ نرم و عملیات روانی مبارزه خود را با پیامبر (ص) آغاز کردند. همین دو تن بعدها که پیامبر (ص) حکومت تشکیل دادند در جنگ بدر نیز به مصاف اسلام آمده بودند. در این جنگ با اینکه آنان هیچ یک از مسلمانان را نکشته بودند، ولی چون قبلاً سابقه جنگ نرم ضداسلام را داشتند، پیامبر فرمان اعدام آنها را صادر کرد، در حالی که همه اسرای دیگر را با گرفتن فدیه، آزاد کرده بودند.
پیامبر (ص) با یهودی‌ها قرارداد هم زیستی امضا کرده بودند و آنها متعهد شده بودند که مطابق این قرارداد، رفتار کنند تا آرامش در مدینه حاکم باشد، اما هر سه طایفه یهودی اقداماتی را انجام دادند که پیامبر (ص) مجبور به برخورد با آنها شد، یعنی توطئه‌ها و فتنه‌هایی را پدید آوردند.
نخستین مخالفان قرارداد هم زیستی، یهودیان "بنی‌قینقاع " هستند، زیرا آنها موجب به وجود آمدن فتنه‌ای در مدینه شده بودند که حضرت محمد (ص) با آنها برخورد کرد. آن فتنه به این صورت بود که روزی یک زن مسلمان برای سفارش زیوری نزد زرگر یهودی رفته بود که او و سایر یهودیانی که آنجا بودند به حجاب او جسارت و توهین می‌کنند و مسلمانی را که به حمایت او وارد شده بود به قتل می‌رسانند. وقتی خبر این اتفاق به پیامبر اکرم (ص) رسید، ایشان فرمودند: "آنها با این فتنه‌ قرارداد همزیستی را زیر پا گذاشتند و باید از مدینه اخراج شوند "؛ البته پیامبر (ص) به آنها مهلت داد، ولی در مهلت مقرر از مدینه خارج نشدند که حضرت (ص) آنها را محاصره کردند؛ در پایان یهودیان به دلیل اینکه توان مقابله نداشتند به پیشنهاد پیامبر (ص) تمام اموال خود را در مدینه گذاشتند و آنجا را ترک کردند.
قبیله "بنی‌نضیر " از امضاکنندگان دیگر آن پیمان بودند و زمانی که پیامبر (ص) با تعداد محدودی از اصحاب خود برای مشورت برای حل مشکلی به آنجا رفته بودند، آنها تصمیم به قتل پیامبر (ص) گرفتند و چون این قضیه فاش شده بود، پیامبر (ص) همین را به عنوان زیر پا قرار دادن پیمان تلقی کردند و آنها را از مدینه اخراج کردند.
دسته سوم، یهودیان "بنی‌قریظه " هستند که با سپاه احزاب به منظور مبارزه با پیامبر (ص) متحد شدند. البته آنان نتوانستند به اهداف خود برسند و زمانی که خیانت آنها برای پیامبر (ص) مسجل شد، آنان را از مدینه اخراج کردند.
پیامبر (ص) صاحب شریعت بودند و کسی نمی‌توانست علناً بگوید من مسلمان هستم، ولی پیامبر (ص) را قبول ندارم، اما در زمان امیرالمؤمنین (ع) به دلیل اینکه صاحب شریعت زنده نبود، مخالفان به راحتی صلاحیت امیرالمؤمنین(ع) را زیر سئوال می‌بردند و در برابر ایشان ایستادگی می‌کردند، اما در دوره پیامبر (ص) به خاطر جایگاه خاص ایشان این کار برای مخالفان امکان‌پذیر نبود.
جریانات نفاق و فتنه‏گران منافق به سبب اینکه از نظر اجتماعی پایگاه بزرگی در مدینه داشتند. اگر پیامبر (ص) می‌خواستند به صراحت با آنها برخورد کند، جامعه از نظر وحدت به هم می‌ریخت و مفاسد زیادی را به وجود می‌آورد. به عنوان نمونه در زمان پیامبر (ص) اگر "عبدالله‌بن ابی " که در رأس نفاق بود، مستقیماً مورد برخورد قرار می‌گرفت، چون عده زیادی از مردم قبیله‌اش از او حرف‌شنوی داشتند. چه بسا وضع جامعه اسلامی کاملاً به هم می‌ریخت لذا پیامبر (ص) خط می‌داد تا مردم آنها را بشناسند، ولی حذف مصداقی نمی‌کردند و تلاش می‌کرد که مردم خودشان بتوانند تشخیص دهند و از این جریان دوری کنند تا این جریان خود به خود رسوا شود.
پیامبر (ص) با منافقین تا آنجایی که آنها چارچوب‌ها را رعایت می‌کردند در مسالمت بود، اما خط به مردم می‌دادند که بشناسند و بصیرت پیدا کنند تا فریب فتنه‏های منافقان را نخورند، اما جایی هم که فرمان خدا صادر می‌شود که اینها تصمیم به توطئه گرفته‌اند، ایشان شدت عمل نشان می‌دادند.
تا زمانی که سران فتنه امروز، دم از جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره) و قانون اساسی می‌زنند و می‌گویند که ما قانون اساسی را قبول داریم و جمهوری اسلامی را هم قبول داریم ولی با جسارت‌ها و زیاده‌روی‌های خود عکس این را بیان کنند و این روند را ادامه دهند، در حقیقت چارچوب‌ها را زیر پا گذاشته‌اند که قطعاً باید با تأسی به تدابیر پیامبر (ص) با آنهایی که چارچوب‌ها را می‌شکنند، همچون رسول خدا(ص) و امیرمومنان(ع) برخورد کرد که اخیراً برخی از خائنین اینگونه عمل کرده‌اند و گفته‌اند که مثلاً حکومت اسلامی استبداد دینی شده است و یا قانون اساسی باید تغییر پیدا کند.
ح. رهگذر:
آیا در زمان حضرت علی(ع) کسی بود که خود را شیعیه ایشان بداند اما طریقه عملی شان ضدیت با راه و روش ایشان باشد( منظورم شخص آقای کروبی است که هنوز هم خود را پیرو ولایت فقیه اعلام می کنند اما...)
محمدحسین رجبی(دوانی):
ببینید، "شیعه " یعنی پیرو؛ در اصطلاح یعنی کسی که ذوات مقدس ائمه‌ علیهم‌السلام را پیشوای واجب الاطاعه خود بداند و در راه او از بذل جان خویش هم دریغ نکند. با این تعبیر نمی‌توان پذیرفت کسی خود را "شیعه " علی(ع) بداند اما بر ضد سیره آن حضرت عمل کند. چنین کسی نه تنها شیعه نیست، بلکه از دایره اسلام خارج است هرچند خود را مسلمان بداند و احکام اسلامی را هم انجام دهد.(هرچند حکم مرتد ندارد، بلکه یاغی و محارب خوانده می شود).
در عصر حاضر هم این طنز بسیار تلخی است که سران فتنه از سویی خود را به امام(ره) و قانون اساسی ملتزم و وفادار معرفی می‌کنند و در عمل با زیر پا گذاشتن بدیهی‌ترین و روشن‌ترین آرمان ها و وصیت های حضرت امام و همپیمانی با دشمنان داخلی و خارجی شخص امام(ره) و راه آن بزرگوار، بزرگترین خیانت‌ها را به امام (ره) مرتکب شده‌اند. در قانون اساسی، ولایت فقیه محور اصلی نظام و فصل الخطاب است، حال آن‌که این خائنان دم از قانون اساسی می‌زنند و در همان حال مقابل ولایت فقیه طغیان و سرکشی پیشه کرده‌اند. طبیعی است اینان چه بخواهند یا نخواهند در واقع امر ضد امام خمینی(ره) و ولایت فقیه و قانون اساسی به شمار می‌روند. گستاخی اینان تا بدانجاست که با این رفتار، خود را مدافع امام و قانون می‌دانند، اما در تاریخ سابقه ندارد کسی خود را شیعه بداند و در برابر امام خود بایستد.
شعیب:
1-بعد ازپیامبربه جانشین او ناحق بودوجانشین واقعی گوشه نشین
2-خانواده پیامبرداماد،دختر،نوه هاش،همهمخالف محکومت بودند
3-نوه پیامبر را بعد از چندی نگذاشتند باسرو صدا وبرای خدا سخن بگوید
4-برای خدا لعن وونفرین به گوشه نشینان(علی) میکردن
5-حکومت یزیدمیگفت:مردم دان عبادت میکنن حج میرن چه کاردارین مزاحم شدید (در باره امام حسین)
6-امام حسین اینها حداقلی بودند( بعضی هابه رای مینازند)
آیا درست است اینها را تطبیق کنیم با امروز
محمدحسین رجبی(دوانی):
1. بله پس از پیامبر(ص) جانشین او ناحق بود و جانشین واقعی گوشه نشین. آیا امروز این گونه است؟ اگر منظورتان آقای منتظری است که خود امام او را عزل فرمود. اگر اندکی به قانون و شرع آشنایی داشته باشید می فهمید که رهبری نظام، بحمدالله کاملاً شرعی است و هم قانونی. 2. خانواده پیغمبر(ص) بدان سبب با حکومت مخالف بودند که حاکم غاصب بود. اما اکنون اولاً از کجا در آورده‌اید که خانواده امام(ره) با نظام مخالفند. اگر اینچنین باشد که نیست باید به حال آنان تاسف خورد که با دستاورد بزرگ خویش به مخالفت برخاسته‌اند. ثانیاً بر فرض که خانواده امام(ره) مخالف باشند؛ قیاس شما قیاس غلطی است. داماد، دختر و نوه‌های پیامبر(ص) که شما ذکر کرده اید معصوم بودند و از هرگونه خطا مصون. آیا شما قائل به معصومیت خانواده امام هستید؟ آیا سید حسین که مغبوض امام واقع شد، یا زهرا اشراقی که اندک دین خود را مدیون شریعتی میداند نه حضرت امام(ره)، و یا سید حسن که در برابر هتک آرمان های امام(ره) سکوت می‌کند و جسارت به جد خویش را نادیده می‌گیرد و با سران فتنه پالوده می‌خورد، ملاک برای تشخیص حق از باطل هستند؟
3. نوه پیامبر(ص)، امام زمان خود بود که رهبری واقعی و حقیقی امت بر عهده‏ی او بود و در برابر غاصبان ایستاد. آیا نواده امام، حقی در امر مدیریت جامعه داشته است که با نواده‏ی پیامبر(ص) قیاس شود؟ آن نابکاران نمی‌گذاشتند حرف حق امام حسین(ع) بیان شود، اما این مردم به نواده امام(ره) معترض بودند که چرا حرف حق نمی‌زند و چرا به میراث معنوی جد خویش پشت کرده و با فتنه‌گران دم‏ساز شده است.
موارد دیگر مبهم و نارساست و به نظر می رسد پرسشگر محترم هر‌آنچه از هر جا می‌توانسته، گرد آورده است تا شبیه سازی کند. به هر حال منظور ایشان مفهوم نبود.
خادم:
می دانیم که امام حسن منتقدوامام حسین مخالف و برانداز حکومت اسلامی زمان خود بودند . اطلاق فتنه از طرف حکومت به آنها چه مشابهت هایی با عصر ما دارد؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
شما صغرای غلطی را ارائه می‌کنید و با کبرایی که می‌سازید، می‌‌خواهید از اینجانب، نتیجه را بگیرید. شما حکومت معاویه و یزید را "حکومت اسلامی زمان " آن بزرگواران تلقی کرده‌اید. اگر به زعم شما حکومت معاویه و یزد، اسلامی و در نتیجه مشروع است، مخالفت امام حسن(ع) و براندازی امام حسین(ع)، نعوذ بالله، نامشروع و محکوم است. سخن در نامشروع بودن حکومت آن نابکاران است که امام مجتبی(ع) به سبب جهل و خیانت خواص و نخبگان عصر خود و تبعیت بیشتر مردم از آنان نتوانست معاویه را از عرصه سیاسی عالم اسلام محو کند. یزید (لعنه‌ا...) هم بر خلاف هرگونه معیار شرعی و عرفی قدرت را به‏دست گرفته بود و لذا بر همه واجب و لازم بود تا او را از آن جایگاه غضب شده، پایین کشند. بله از دید معاویه و یزید، آن بزرگواران فتنه کرده بودند. اتفاقا قضایای فتنه امروز با شرایط امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نه تنها شباهت ندارد، بلکه متفاوت است. در آن دوران، فتنه گران قدرت را غصب کرده و بر عالم اسلام حکومت می‌کردند و حق را تضییع کرده بودند، اما در این دوران، حق به لطف الهی، حاکم است و فتنه‌گران برای براندازی نظام حق می کوشند.
ناشناس:
اگر تطبیق تاریخی اکنون با دوران امام علی را بپذیریم(از نظر من این تطبیق درست است)آیا سرنوشت حکومت فعلی نیز سقوط خواهد بود؟در این صورت عاقلانه تیست که چندان خود را دچار خطر نکنیم و در وادی هلاکت نیفتیم؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
اگر شما به گفته خود، تطبیق شرایط این دوره را با زمان امیرمومنان (ع) پذیرفته‌اید، باید مطالعه کنید و ببینید چه شد که حکومت آن حضرت دچار تزلزل شد، نه اینکه بی‌مبنا آن گونه نتیجه‌گیری کنید. مشکل دوران خلافت امیرمومنان (ع) خیانت خواص و نخبگان جامعه و تاثیرپذیری و پیروی عوام از آنان بود. اما امروز اگر چه بسیاری از خواص و نخبگان در این آزمون بزرگ زمان ما مردود شده و خود را مفتضح کردند ولی توده‌های بصیر و آگاه ما سرنوشت و عاقبت خود را به این خواص مردود گره نزدند و با هوشمندی و هوشیاری دانستند که باید از رهبری انقلاب پیروی کنند. به همین دلیل تا وقتی که مردم ما به لطف الهی این بصیرت و آگاهی را دارند و فریب خواص و نخبگان منحرف را نمی‌‌خورند، هرگز آنچه برای خلافت امیرمومنان(ع) و امام مجتبی(ع) اتفاق افتاد، برای این نظام مقدس پیش نخواهد آمد.
حسنی:
علل بوجود امدن فتنه های بعد از انتخابات چیست وچرا اینبار خودش را از فتنه های قبل بیشتر نشان می دهد در صورتیکه به نظرمن در دفعات قبل شدید تر بوده، در ضمن راهکار اصولی از بروز چنین مشکلاتی در چیست
محمدحسین رجبی(دوانی):
علل بوجود امدن فتنه های بعد از انتخابات چیست وچرا اینبار خودش را از فتنه های قبل بیشتر نشان می دهد در صورتیکه به نظرمن در دفعات قبل شدید تر بوده
در ضمن راهکار اصولی از بروز چنین مشکلاتی در چیست
در مباحث اولیه این گفتگو اشاره داشتیم اولا فتنه در بستر "شبهه " پدید می‌آید و فتنه‌‌گران از فضای شبهه‌ناک و مبهم و تردیدآلود، نهایت بهره‌ را می‌برند. علت این که فتنه اخیر بیش از سایر فتنه‌ها خود را نشان داد این بود که سران فتنه‌‏گر، با دروغ بزرگ و گناه عظیم نابخشودنی "تقلب " در انتخابات فضایی شبهه‌ناک و مبهم پدید آوردند و با بهره‌گیری از عملیات روانی و دشمنان خارجی که همه جانبه به حمایت آنان آمده بودند توانستند عده زیادی را فریب داده و به صحنه بیاورند.
ثانیا در فتنه اخیر مقامات ارشد سابق همین نظام سردمدار بودند و برخی از اینان سوابق خوبی داشتند و از این جهت شبهه انگیزی آنان تاثیر بیشتری داشت. به‏ویژه که نامه آقای رفسنجانی دو روز مانده به انتخابات، به رهبری معظم انقلاب و تهدید به آشوب و بلوا و... آن هم از سوی کسی که خود "رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام " و رئیس مجلس خبرگان بود، نه تنها زمینه‌سازی مناسب برای فتنه‌گری کرد، بلکه چراغ سبزی هم به فتنه‌‌گران مبنی بر حمایت خود از آنان داد. از این رو فتنه اخیر بیشتر خود را نشان داد.
البته به لطف خداوند و هشیاری مردم، بسیاری از کسانی که فریب فتنه‌گران را خورده بودند، چون دغدغه نظام و اسلام داشتند، با گذشت زمان متوجه خیانت سران فتنه شده از آنان بریدند.
راهکار اصولی و نجات بخش در چنین فتنه‌ها و مشکلاتی، پیروی از مقام ولایت امر و عمل به رهنمودهای ایشان است، همان‌گونه که اکثریت قاطع توده‌های بصیر و آگاه ما در این فتنه چنین کردند
علی:
به نظر می رسد خط قرمز امام علی برای برخورد سخت و خشونت آمیز با فتنه گران دست بردن به سلاح است. اما در جمهوری اسلامی چنین خط قرمزی وجود ندارد و آقایان در صورت صلاحدید با هر کس میتوانند برخورد سخت داشته باشند نظر شما در این باره چیست؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
به نظر می رسد خط قرمز امام علی برای برخورد سخت و خشونت آمیز با فتنه گران دست بردن به سلاح است. اما در جمهوری اسلامی چنین خط قرمزی وجود ندارد و آقایان در صورت صلاحدید با هر کس میتوانند برخورد سخت داشته باشند نظر شما در این باره چیست؟
فکر می‌کنم که در پاسخ به سوال‏های پیش گفته باشم، امیرمومنان (ع) برای مقابله با براندازان مسلح، چاره‌ای جز جنگ و سرکوبی نداشت. اما برخی از مخالفان که دارای سازمان بودند و برای خود رهبری مشخص تعیین نکرده بودند و به تحریک مردم می‌پرداختند و با دشمن حضرت یعنی معاویه پنهانی ارتباط داشتند که با برخورد قاطع امام(ع) مواجه شدند. اینان که در مصر( از قلمرو حکومت امیرمومنان علیه‌السلام) جای گرفته بودند به فرمان حضرت ملزم به بیعت شدند و در صورت عدم تمکین، حکم به اخراج و تبعیدشان داد و چنانچه مقاومت کنند، فرمان سرکوبی شان را صادر فرمود.
بازخوب است بدانید هنگامی که امیرمومنان (ع) برای جنگ با خوارج عازم نهروان شده بود، دو قبیله در کوفه دست به فتنه و آشوب زده و بنای نافرمانی گذاشتند چون به حضرت خبر رسید، به جانشین خود در کوفه فرمان داد: "همه آنان را از کوفه بیرون کن و با تبعید جمعی آنها،‌ انتظامات شهر را حفظ کن ".
من از شما پرسشگر محترم می‌خواهم خدای خود را ناظر خویش قرار دهید و به وجدان خود مراجعه کنید کاری که فتنه‌‌گران در سال گذشته کردند آیا به مراتب بدتر از آن چه برای امیرمومنان (ع) پیش آمد نبود و آیا مسئولان نظام در برخورد با آنان، مطابق سیره حضرت قاطعانه عمل کردند یا خیر؟ به خدا پناه ببریم از قضاوتهای احساسی و بدون پایه که باید در پیشگاهش، پاسخگوی اعمال خود باشیم.
سعید:
می خواستم سوال کنم که بعد از شهادت پیامبر (صل الله علیه) گروهی که در سقیفه نشستند و بر خلاف نظر پیامبر عمل کردند فتنه گر بودند یا خیر؟
محمدحسین رجبی(دوانی):
آری کسانی که خود در غدیرخم با امیرمومنان(ع) به خلافت و جانشینی پیغمبر (ص) بیعت کرده بودند با زیر پا گذاشتن مهم‌ترین سفارش رسول خدا(ص)، فتنه بزرگی را در اسلام پدید آوردند که تا امروز پیامدهای آن گریبان‏گیر عالم اسلام است. این همه تفرق و چند دستگی و دشمنی که میان مسلمانان در طول تاریخ پدید آمده است، همه ریشه در فتنه سقیفه دارد.
حجت اله فاطمی:
تقارن سازی ماجراهای پس از انتخابات با ماجراهای صدر اسلام که درآنجا عده ای مقابل ائمه معصوم می ایستادن ودراینجا اختلاف نظر اشخاص غیر معصوم است کار پسندیده ای نیست .بالاخره ما به کسی که از طرف امام ره حکم فرماندهی کل قوا وفرماندهی جنگ داشتند وخیلی از جوانان ما به دستور ایشان در جهاد کردن شهید شدند باید افتخار کنیم یا شرمنده باشیم کسی که در رای تاریخی مجلس خبرگان به ولایت حضرت آقا نقش موثر داشت باید افتخار کنیم یا خیر چه شده ایشان جز سران فتنه هستند ولی آقای رسایی وآقا تهرانی و....... که رنگ جبه راندیدند امروز دلسوز نظامی هستند که حضرت آقا -کروبی-هاشمی و.....زندانش را رفتند من بعنوان یک نسل سومی پایبند به ولایت کلمه فتنه یافتنه عمیق را نمیپسندم وزیبنده نظام ما نیست .حضرت آقا فرمودند جذب حداکثری ولی نمیدانم چرا بعضیها به نظر جلوتر از ولایت در حرکتند بدون رنگ سیاسی خاص منتظر تحلیل آقای دکتر هستم.
محمدحسین رجبی(دوانی):
فرزند نسل سومی سلام. امیدوارم آن گونه که من از سوال شما استنباط کردم در پی حقیقت باشید و تحت تاثیر جو سازی‏ها قرار نگیرید. شما که به حمد ا... به گفته خودتان یک نسل سومی پایبند به ولایت هستید، همان گونه که آن کلام رهبری را که سخن از جذب حداکثری و دفع حداقلی داشتند، پذیرفته‌اید، پای بندی به ولایت ایجاب می‌کند که همه سخنان و رهنمودهای ایشان را مطیع باشیم. مبادا مانند آنان شویم که به فرموده قرآن "نؤمن ببعض و نکفر ببعض " برخی را ایمان داشته باشیم و برخی را سرپیچی کنیم. رهبری معظم انقلاب از این حوادث تعبیر به "فتنه عمیق " کردند که شما می‌گویید آن را نمی‌پسندید. رهبری معظم انقلاب تاکید داشتند که از ماجراهای صدر اسلام عبرت بگیرید و خود نمونه‌هایی را آوردند. در پاسخ‌های پیشین گفتیم ما هیچ کسی را در حد و مقام معصومان(ع) نمی‌دانیم، اما نظام ولایت فقیه از همان مشروعیتی برخوردار است که حکومت امیرمومنان(ع) و امام مجتبی(ع) داشتند و شخص ولی فقیه هم از همان شؤونی در امر ولایت برخوردار است که آن بزرگواران داشتند. خواهش می‌کنم برای تحقیق در امر دین، تحت تاثیر این و آن قرار نگیرید و به اهل آن مراجعه کنید یا خود به قدری کار کنید که شخصا اهل آن شوید. زیرا اگر به اهل آن مراجعه کردید و مطابق تکلیف تعیین شده عمل کردید، ولو آن تکلیف اشتباه باشد، در پیشگاه الهی ماجورید اما اگر به غیر اهل آن، مراجعه کنید چنانچه به چیزی عمل کنید که خلاف تکلیف باشد در پیشگاه الهی مسئولید.
در مورد قسمت دیگر سوال، هیچ کس منکر نقش و سهم آقای هاشمی رفسنجانی در جریان‌های سخت انقلاب نیست و هیچ دلسوخته انقلاب هم خوشحال از این نیست که ایشان و امثال ایشان از دایره خودی‌های انقلاب خارج شوند. اینجانب شخصا با این که به عملکرد ایشان در دوران ریاست جمهوری ایرادهای بسیار داشتم، اما در آن موقع ایشان را بهترین گزینه می‌دانستم و در هر دو دوره ریاست جمهوری به ایشان رای دادم و متاسفانه خود ایشان گفت که دوم خرداد حاصل سیاستهای دولت سازندگی بود و شد آنچه شد.
در جریان انتخابات مجلس ششم با این که از عملکرد ایشان ناراضی بودم، اما هنگامی که دیدم دوم خردادی‌ها چگونه وی را آماج حملات و جسارت‌ها و اهانت‌ها قرار داده‌اند و وزیر خائن و فراری و ضد انقلاب شده اصلاحات هم با سکوت خود مهر تایید بر آن می‌زند، آقای رفسنجانی را در لیست کاندیداهای خود قرار دادم و به او رای دادم. اما اینک ببینید همان‏ها که وی را آن چنان ترور شخصیت کردند، امروز همراهان و همگامان ایشان هستند و ایشان هم از آنان حمایت می‌کند. اتفاقا من هم مثل شما بر روی سوابق افراد خیلی حساب می‌کردم. اما بدانید به هیچ وجه سوابق آنچنانی نمی‌تواند تضمین کننده سعادت و عاقبت بخیری باشد. زبیر پسر عمه حضرت علی (ع) بود و از مبارزان و مجاهتدان بزرگ و قدیمی زمان رسول خدا (ص) اما همین زبیر از فتنه‌‌گران جنگ جمل شد. از سوی دیگر "عدی بن حاتم طایی " را سراغ داریم که تا اواخر عمر شریف پیامبر(ص) اسلام نیاورده بود و زمانی که علی (ع) برای تبلیغ اسلام به سوی او و قبیله‌اش رفت، حاضر به پذیرش اسلام نشد و با امیرمومنان (ع) جنگید و شکست خورد و فراری شد. اما همین "عدی بن حاتم طایی "، بعدها از بهترین یاران امیرمومنان (ع) شد و در زمانی که طلحه و زبیر و دوستان دوستان قدیمی حضرت امیر(ع) و مجاهدان با سابقه همراه او بر ضد امیرمومنان (ع) شوریدند، وی یکی از وفادارترین و بصیرترین یاران حضرت شد و دو فرزند خود را در هم جنگ صفین در راه امیرمومنان(ع) تقدیم کرد. اگر در پی حق هستیم، همان‏گونه که رهبری معظم انقلاب فرمودند، ببنیم حال فعلی افراد و موضع‌گیری آنان چگونه است و چه کسانی آنان را حمایت می‌کنند؟
ناشناس:
مقایسه حکومت حاضر با حکومت حضرت علی(ع) اساسا نادرست است، چون حضرت علی منصوب صریح خداوند بودند، در حالیکه انتخاب آیت اله خامنه ای بر اساس رای مردم است و مجلس خبرگان تحت شرایطی می تواند ایشان را برکنار نماید. چنین حالتی برای حضرت علی(ع) وجود نداشت و ایشان تا پایان عمر حاکم بودند. حتما این را هم بهتر از بنده می دانید که حضرت علی(ع) بعد از 25 سال(پایان خلافت عثمان) حکومت به اجبار پذیرفتند. مشکل شما اصولگرایان این است که خلافت را با امامت اشتباه گرفته اید. علما هزار و چند صد سال دین را بخوبی اداره کردند و مشکلی هم وجود نداشت. لطفا نام پنج مرجع بزرگ را که ولایت فقیه در حکومت قبول دارند، را نام ببرید.
محمدحسین رجبی(دوانی):
متاسفانه مفروضات شما هم صحیح نیست. این که می‌گویید علما هزار و چند صد سال، دین را به خوبی اداره کردند و مشکلی وجود نداشت بر چه مبنایی است؟ شیعه قرن ها در تقیه بوده است. اگر فرصت می‌یافتند وظیفه داشتند تا مهم‌ترین اصل در اسلام یعنی حکومت اسلامی را بر پا دارند. اگر چنین فرصتی پدید آمده و برخی تامل کرده و اقدام نکرده‌اند که خود باید پاسخگوی خداوند باشند. اتفاقا مشکل جنابعالی این است که حکومت را ازامامت جدا گرفته‌اید. اگر اندگی در تاریخ و سیره معصومان (ع) مطالعه کنید می‌بینید چقدر از عدم همکاری با حکومت‌های جور سفارش کرده‌اند و همین رویه را علمای بزرگ در طول تاریخ داشته‌اند. منتها در اکثر موارد چنین موقعیت‌هایی مانند انقلاب ما پیش نیامد تا علما حکومت تشکیل دهند. اگر حکومت از امامت جدا باشد آیا معنا دارد خداوند کسی را اسوه و الگو در زندگی فردی و اجتماعی قرار دهد و امام زمان (عج) هم برای دوران غیبت خویش، مردم را به فقهای جامع الشرایط ارجاع دهد، امام زمان(عج) امور آنان را به هر کس که به هر نحو به قدرت رسید، واگذار کند!؟ و اساسا ‌آیا احکام اجتماعی، سیاسی و قضایی اسلام بدون تشکیل حکومت اجرا شدنی است؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات