تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۶  ، 
کد خبر : ۱۸۳۴۶۷

تحمیل توافق براساس زور


سرویس سیاسی
* ‏آقای دکتر مجتهدزاده، شما همواره به عنوان منتقد دستگاه سیاست خارجی شناخته شده‌اید، می‌خواستم حالا که فرصتی دست داده است و در خدمت شما هستیم، در همین ابتدا اگر نقدی هم به نوع نگاه مطبوعات و نوع پردازشی مطالب مربوط به سیاست خارجی دارید، ارایه بفرمایید.
** پرسش خوبی است. می‌دانیدکه من 32 ‏سال است دموکراسی را تنفس می‌کنم با آن زندگی می‌کنم و با گوشت و پوست و استخوان آن را حس می‌کنم، لاجرم دیدگاه من، دیدگاهی کاملاً اجرایی است و به هیچ وجه تئوریک نیست. در کشورهای دموکراتیک، مطبوعات هم مانند سیاستمداران، رؤسای حزب‌ها و گردانندگان جامعه، مبنای ‏کارشان براساس منافع ملی است و منافع حزبی در درجه دوم اهمیت قرار دارد. مثال خوبی که می‌توانم برای شما بزنم، در بریتانیا، جایی که ‏من زندگی می‌کنم، معروف‌ترین روزنامه دست‌راستی افراطی، ‏روزنامه سان(sun) است که تیراژ ‏این روزنامه در حدود 10 تا 12 ‏میلیون نسخه در روز است و ‏بیش‌ترین تیراژ را هم دارد. طبقه ‏تحصیل نکرده افراطی، معمولا در همه جا اکثریت را دارد و آن‌جا ‏هم البته همه آن‌ها روزنامه‌خوان نیستند. از طرف دیگر؛ می‌دانیم که ‏قدرت فساد می‌آورد و یکی از ‏دلایل این که معمولاً در بیش‌تر ‏کشورها، شخصی که دو دوره رییس‌جمهور شد برای دوره‌های دیگر نباید نامزد شود، همین است و قانون اساسی ما هم باید در این قسمت اصلاح شود و جلوی این کار را باید گرفت. این‌ها برای این است که تداوم قدرت فساد ‏را بیش‌تر می‌کند. حزب خانم تاچر که در ‏سه دوره خودش رییس دولت بود و یک دوره هم جان میجر، در طول ‏چهار دوره حاکمیت، کاملاً فاسد شده بود.
‏حتماً به یاد دارید که چند نفر از وزرای حزب محافظه‌کار به دلایل فساد مالی به زندان افتادند. در برابر این فساد حزبی، فکر می‌کنید که ‏روزنامه چه کرد؟ آن روزنامه، به جای این‌که مثل برخی از روزنامه‌های ما دست به لاپوشانی بزند و در واقع به حزب خود خیانت کند، با این که طرفدار خانم تاچر بود، اما در تمام مدت بیش‌ترین نقش را هم در برملا کردن فساد بازی کرد. این روزنامه در انتهای دور چهارم حاکمیت حزب که جان میچر نخست‌وزیر بود، تصمیم گرفت به حزب مخالف رأی بدهد و صراحتاً به خوانندگان خود اعلام کرد که هیچ راهی برای اصلاح این دستگاه فاسد باقی‌نمانده است. روزنامه سان، رسماً از خوانندگانش خواست که به حزب کارگر رأی بدهند و اعلام کرد که خوانندگان این کار را برای دلسوزی نسبت به حزبشان انجام دهند، چرا که حزب دارد از بین می‌رود.
همین حرکت روزنامه دست راستی sun بود که دولت دست‌چپی را روی کار آورد. وظیفه مطبوعات این است، وظیفه‌ آن‌ها این نیست که همه چیز را پنهان بکنند و وزرای کارنادان را بالا ببرند و از آن‌ها تعریف و تمجید بکنند.
* خوب است موافق باشید، برگردیم به دیدگاه‌های انتقادی شما در زمینه مسایل سیاست خارجی. در شرایط نسبتاً ویژه‌ای قرار دارید که همان‌گونه که در دنیا، اوضاع به پیش از 11 سپتامبر و پس از آن تقسیم‌بندی شد، شاید ما هم مجبور شویم از این پس مسایلمان را به پیش از انتخابات 83 ‏و پس از آن تقسیم‌بندی کنیم. دنیا در برخی زمینه‌ها منتظر تصمیم‌گیری ایران است و به نظر می‌رسد از این طرف هم فرصت چندان زیادی برای اتخاذ مواضع منطقی مبتنی بر منافع ملی و در عین حال قابل فهم و قابل اطمینان برای دیگر کشورها وجود ندارد.
حالا پرسش این است که دستگاه دیپلماسی در دولت آینده چه رفتاری را باید در پیش بگیرد تا بتواند به حل مسایل پیش‌رو سروسامانی بدهد؟
** ‏با کمال تاسف بایید بگویم ‏که وضعیت ما در مناسبات خارجی و سیاست‌های بین المللی نه تنها بسیار وخیم است، بلکه ما به دوران ده تا پانزده سال پیش که در محاصره ‏مطلق بودیم برگشته‌ایم. د‏ستگاه سیاست خارجی، همین چند روز پیش اعلام کرده بود که ما در بهترین شرایط هستیم. متأسفانه مطبوعات ما هم نمی‌پرسند که آقای وزیر، بیا و تشریح کن به چه دلیل در بهترین شرایط هستیم؟ علی‌رغم این ادعا، من می‌گویم که ما در بدترین شرایط از 10‏سال پیش تاکنون هستیم، در دولت دوم آقای رفسنجانی و در دولت اول آقای خاتمی پیشرفت‌های زیادی کرده ‏بودیم.
* در دولت دوم آقای هاشمی که سفرای اروپایی رفته بودند. ‏
** آن یک اتفاق بود، ولی با مسافرت آقای هاشمی به عربستان، روابط ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس بسیار باز و گسترده شد. این بهبود روابط با کشورهای خلیج فارس، بر اروپایی‌ها هم تأثیر گذاشت و آن‌ها با ما ملایم‌تر شدند. در شرق هم روابط بسیار خوبی پیش‌آمد و در حقیقت کاری که آقای خاتمی کرد این بود که روی آن چه ساخته شده بود، باز هم ساخت. البته آقای خاتمی فقط با شعار ساخت، برای این‌که از دستگاه وزارت خارجه‌ای که برای ‏این کار لازم است تا عمل کند، بی‌بهره بود.
‏متاسفانه آقای خاتمی خود را از داشتن یک وزارت خارجه خوب ‏محروم کرد، درست در همان زمانی که اعلام کرد "سیاست خارجی در انحصار رهبری است." آن زمان، البته منظورشان این بودکه رفع ‏مسؤولیت بکند، ولی متوجه نبود که به کلی همه عصاهای دست خود را از دست می‌دهد. با این حرف، ایشان از خود خلع ید کرد و شرایطی را پیش آورد که اگر روزی قرار ‏باشد از وزیر امور خارجه‌اش سؤال شود که چرا شما این همه امتیاز، آن هم یک‌جا به کشورهای خلیج‌فارس و کشورهای اروپایی داده‌اید، جواب قانع‌کننده‌ای شنیده نشود.
* ممکن است به نمونه‌هایی از این امتیازهای تک جانبه اشاره بفرمایید؟
** ‏بله؛ قطر در مواردی به آب‌های ایران تجاوز کرد، عده‌ای از اتباع ایرانی را هم گرفتند و زدند و مجروح کردند؟ ولی وزارت خارجه ما حتی یک اعتراض هم نکرد. این یک امتیاز بزرگ است به بهانه امنیت ملی ما. نمونه دیگر؛ وزرای خارجه سه کشور اروپایی، هنگامی که برای گفت‌وگو به ایران آمدند، پیش از این که نخستین دور مذاکرات شروع شود، وزیرخارجه ما کنارشان ایستاد و چهارنفری عکس گرفتند و تلویزیون هم نشان می‌داد. یکی از این وزرا زیر گوش ایشان چیزی گفت و ‏ایشان بلافاصله اعلام کرد که ما غنی کردن اورانیوم را متوقف می‌کنیم. این یک امتیاز دادن وحشتناک است و حتی از حد امتیاز دادن بالاتر می‌رود و تعریف دیگری دارد که نمی‌خواهم بر زبان بیاورم. آقا ! این هیأت آمده است تا با مذاکره شما را وادار کند که غنی‌سازی را متوقف کنید؛ شما چرا هنوز مذاکره نشده، امتیاز به این بزرگی را هدیه می‌کنی؟ ‏
نمونه دیگر این که پاکستان بمب اتمی‌اش را در نزدیکی مرز ما منفجر کرد. باید اعتراضی بسیار شدیدی از سوی وزارت امور خارجه نسبت به این عمل ابراز می‌شد؛ چون تقریباً شبیه عملیات جنگی بود. آقای وزیر خارجه! شما به چه مناسبتی رفتید و به آنان تبریک گفتید؟ بمب اسلامی وجود ندارد، جز در تخلیه جنابعالی! این یک ‏ابراز وحشتناک بود که ما به پاکستان نشان دادیم و بابت آن، ناسزا هم شنیدیم، چون وزیر خارجه پاکستان، بلافاصله فردای آن روز به عربستان مسافرت کرد و فریاد اعتراضی برآورد که کدام بمب اسلامی؟ امیدوارم روزی این مملکت قانونی داشته باشد که بتوان در آن دادگاه این موارد را طرح کرد و پرسید چرا؟ بالاتر از آن؛ باید از آقای خاتمی پرسید چرا چنین وزیری را در کابینه‌اش تحمل کرده و هرگز از او نپرسیده است که چه می‌کند؟
ما الان در شرایط بسیار وخیمی هستیم و در مناسبات خارجی و روابط بین‌المللی در شرایط بسیار بدی قرار داریم. از یک سو به خاک ما تجاوز تروریستی می‌شود؛ آن چه در خوزستان رخ داد، نتیجه محاصره استراتژیک جدیدی است که در آن قرار گرفته‌ایم. از سوی دیگر از نظر مذاکرات هسته‌ای هم در بن‌بست مطلق قرار داریم، علی‌رغم این که مذاکره‌کنندگان پس از همان دور اول مذاکرات با اروپا اعلام کردند که آمریکا را شکست داده‌اند! ! ! !
* این گونه اعلام می‌شود که شورای عالی امنیت ملی درباره مسایل مربوط به انرژی هسته‌ای تصمیم می‌گیرد.
** ‏این گونه نیست همه چیز زیر نظر آقای خاتمی و یارانش همچون خرازی و روحانی پیگیری می‌شود، ولی ایشان مسؤولیت را به گردن نمی‌گیرد، چون می‌داند که هرج‌ومرج عظیمی در کار است. مذاکرات هسته‌ای، زیر نظر شورای امنیت ملی پی‌گیری نمی‌شود، بلکه زیر نظر آقای روحانی پی‌گیری می‌شود و تصادف این است که وی دبیر شورای امنیت ملی هم هست. ایشان در آن مقام این کار را نمی‌کند، که به دلیل این که آقای وزیر خارجه توانایی ندارد، او این کار را انجام می‌دهد. مانند بقیه امور مربوط به ر‏وابط خارجی. این تئوری مشعشع!!!! خاورمیانه اسلامی که تئوری شورای امنیت ملی نیست؛ این تئوری آقای خاتمی است، مثل گفت‌وگوی تمدن‌ها. به این ترتیب، در مسأله مذاکرات هسته‌ای هم در بن‌بست مطلق هستیم و اولین الویت ما هم اتفاقاً این باید باشد که با این بن‌بست چه باید کرد.
* خود شما چه راه‌حلی را برای شکستن این بن‌بست پیشنهاد می‌کنید؟
** اصل ماجرا در جای دیگری قرار دارد؛‏: آن چه سبب توسل آمریکا، این‌گونه بهانه‌ها می‌شود، مربوط است به سیاست کلی ما که از چندین کانال متعدد و غیرقانونی اقدامات صورت می‌گیرد. آن حرکات و آن اعمال است که این تهمت‌ها را به ما وارد می‌کند وگرنه، وضع حقوق بشر در کشور ما آشکارا بهتر از آمریکا‌ست.آمریکا را از کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد بیرون کردند، نه ما را. پس مشکل‌ ما این است که یک دیپلماسی زنده نداریم. اولویت اول دولت جدید باید از بین بردن تعدد کانال‌ها در روابط خارجی و متمرکز کردن کار در کانال وزارت خارجه باشد؛ البته وزارت خارجه‌ای که باید دست افراد یا دیپلمات‌هایی ورزیده و کاردان و در مشاورت با متخصصین امور خارجی باشد؛
‏در مرحله بعد، اصلاحات اساسی در دستگاه دیپلماسی کشور از طریق مرتب کردن آن و با دانش کردن، عقلانی‌سازی و حرفه‌ای کردن این دستگاه باید هدف باشد. باید دقت کنیم که در وزارت خارجه، هم‌چنان نیروهای بسیار خوبی وجود دارند؛ ولی گروهی، افرا‏د و دارودسته و ایادی خودشان را آورده‌اند و نیروهای حرفه‌ای را تحت‌شعاع قرار داده‌اند و کار را در نادانی و ناآشنایی مطلق پیگیری می‏کنند.
* آیا این همه در دوران آقای خاتمی اتفاق افتاد؟
** به هر حال، ما الان دستگاهی داریم که اگر عقل افلاطون را هم در آن بریزیم، از آن طرف نتیجه‌ای به ‏دست می‌آید که تنها به درد آن روزنامه می‌خورد که جای خود را در آن سوی دیوار منطق راست‌گرایی قرار داده و سرگرم دعا و ثناگویی دولت آقای خاتمی است. ‏مثلاً وزارت خارجه دولت به اصطلاح اصلاح‌طلب می‌خواهد به اتحادیه عرب بپیوندد، دانشگاهیان و مطبوعامت ایران براساس هویت ملی و منافع ملی اعتراض می‌کنند و تنها، روزنامه‌ای که مرز خود را در آن سوی دیوار راست‌گویی قرارداده است، از این چپ‌گرایی به اصطلاح اصلاح‌طلبانه دفاع می‌کند و دست به ترور شخصیت دانشگاهیان می‌زند.
* یعنی به این ترتیب می‌خواهید بفرمایید که در واقع دستگاه دیپلماسی چپ‌گرایی است که در اجرای ‏سیاست‌ها، رفتار راست از خود بروز می‌دهد؟
** نه رفتار معمولی راست‌گرایی، بلکه راست‌گرایی‌های وحشتناک! شما نگاه کنید! وقتی که در جنگ عراق و آمریکا، دولت ایران ‏رسماً اعلام بی‌طرفی کرد و رهبری هم خود راساً این اعلام بی‌طرفی را تاکید ‏کرد، یک هفته پس از آن، آقا‏ی وزیر خارجه، بدون هیچ مقدمه‌ای می‌گوید "بی‌طرفی فعال" و آن‌گاه دنبال وزیر خارجه قطر راه می‌افتد تا وزیر خارجه قطر واسطه شود و بین او و صدام حسین رابطه برقرار کند. آیا ایشان می‌خواسته است به صدام بگویدکه دولت ایران هم به صدام حسین بپیوندد تا بمب‌های آمریکا ‌نصیب ما هم بشود؟ این چیزی است که مورد پسند راست‌گرایی افراطی است، ولی این به اصطلاح چپ‌گرا دارد انجام می‌دهد. در دوران دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، در جریان تبلیغات ریاست‌جمهوری، یکی از روزنامه‌ها از من پرسید که چرا جناح راست کاندیدای معتبری را معرفی نمی‌کند؟ گفتم چرا، جناح راست کاندیدای بسیار معتبری را معرفی کرده است و شما خبر ندارید. آقای خاتمی دارد همه کارهای راست‌گراها را انجام می‌دهد. ایشان سرانجام از آن روزنامه‌ای خودش را در آن سوی دیوار منطق راست‌گرایی قرار داده است، مدال افتخار گرفت و آن روزنامه با تیتر درشت نوشت: "آقای خاتمی رییس‌جمهور محبوب ما". مگر ما کور هستیم؟ کار ما دیدن است و شنیدن و تجزیه‌وتحلیل کردن. ما که قرار نیست فریب وعده‌ها و تبلیغات را بخوریم. در سیاست، قضاوت بر مبنای عملکردها است، نه وعده‌ها و سخنان دلفریب.
* یک پرسش تکراری؛ چه باید کرد؟
‏** اما من فکر می‌کنم که این پرسش گویا است و پاسخ به آن هم می‌تواند برملا کننده باشد. ما اول باید یک تفاوت اساسی را بین دوران آقای خاتمی و دوران پیش از آن در نظر بگیریم. البته برای بررسی علمی سیاست خارجی و داخلی، مقاطع تاریخی زیادی وجود دارد. اما در این رابطه باید گفت که تا دوسال آخر ریاست‌جمهوری آقای رفسنجانی که بعد از آن آقای خاتمی آمد، ایران در انزوای مطلق بود و با هیچ کشوری روابطی نداشت. ما اصلاً سیاست خارجی نداشتیم که خوب بوده باشد یا بد. وقتی آقای خاتمی روی کار آمد، ایشان تنش‌زدایی را در بحث سیاست، خارجی عنوان کرد و درها باز شد. اگر چه همچنان که گفتم، زیر بناها از یکی دو سال آخر ریاست‌جمهوری آقای رفسنجانی گذاشته شد، ولی آقای خاتمی با بحث تنش‌زدایی در روابط خارجی درها را باز کرد و همه دنیا هم بَه‌بَه و چَه‌چَه گفتند.
‏با رأی دوم خرداد 76 هیجانی به وجود آمد که همه چیز دارد درست می‌شود و دموکراسی مستقر می‌شود. در جهان هم این استقبال به وجود آمد و همه از طرح تنش‌زدایی استقبال کردند و ایشان هم بلافاصله موضوع گفت‌وگوی تمدن‌ها را مطرح کرد و درها باز شد و ما از انزوا بیرون آمدیم و تازه دستگاه دیپلما سی و روابط خارجی ما به کار فتاد. تا آن زمان این دستگاه داشت خاک می خورد و ما مرتب گردگیری می‌کردیم.
‏مقایسه بکنیم؛ چون دوران پیش از آقای خاتمی دوران دیگری است. ‏این دوران، ابتدای آن با هیجان همراه بود، هم در داخل و هم در خارج ایران از انزوا بیرون آمد و مناسبات گسترده شد، کشورها می‌آمدند، مذاکره می‌کردند و قرارداد می‌بستند و روابط بسیار گسترده شده بود و ... اما رفته رفته و در مدتی نه چندان دراز، همگان، حتی بورکینافاسو هم متوجه این نکته شدند که در این‌جا امتیازات را مفت‌مفت واگذار ‏می‌کنند. همه آمدند و از ما امتیاز گرفتند؛ امتیازات سیاسی، امتیازات ‏اجتماعی، امتیازات اخلاقی و البته امتیازات اقتصادی که جای خود دارد. آن‌چنان که می‌توانیم بگوییم که در دو نوبت کشور خود را به کلی فروختیم؛ یک بار قبل از دوران آقای خاتمی، در مناسباتی که با روسیه برقرار شد، ما همه چیزمان را به روسی‌ها فروختیم؛ این‌گونه که ‏بنجل‌های روسیه را هرچه بود می‌خریدیم و تبدیل شده بودیم به انبار قراضه‌های روسیه که امثال بنده اعتراضی می‌کردیم. آقای خاتمی آمد و وضع را این گونه اصلاح کرد که وزیر خارجه‌اش آقای خرازی، فرانسه را به جای روسیه گذاشت. الان بنده و جنابعالی در این‌جا زیرخروارها بنجل فرانسوی دفن شده‌ایم. همه امتیازات هم به رایگان و اغلب با بهای بسیار اندک در اختیار فرانسه گذاشته شد، در حالی که فرانسه یاد می‌گرفت که ما از نظر دیپلماسی در چه وضع وحشتناکی هستیم و یادگرفت که به ما زورگویی هم بکند، ناسزا هم بگوید و علیه ما خرابکاری هم بکند و ادعای غیر قانونی شیخ ابوظبی را هم تایید کند. این وضعیت امروز ماست.
* باز هم همان پرسش تکراری که شما فرمودید گویا هم هست و آن این که چه باید کرد؟
** ‏من فکر می‌کنم که چه باید کرد مسأله بسیاربسیار مهمی است. من از یک مصراع از غزل حافظ کمک می‌گیریم و نظر خودم را می‌گویم. در زمینه روابط خارجی و دیپلماسی، به طور کلی ما باید "فلک را ‏سخت بشکافیم و طرحی نو دراندازیم". این طرح‌ها را باید دور بیندازیم و به طور کلی دستگاه دیپلماسی ما در روابط خارجی باید زیرورو بشود. همان‌طور که پیش از این گفتم؛ تعداد کانال‌های ‏اجرایی در روابط خارجی باید کنار گذاشته شود، زیرا با ادامه این وضعیت بیچاره خواهیم شد و مملکت ما از بین خواهد رفت. این وضعیت قابل ادامه نیست که اشخاصی در خیابان‌های تهران قدم بزنند و وانمود کنند که هیچ‌کاره‌اند، در حالی که در پنهان، وضعیتی پیش آورده‌اند ‏که دارد منجر به تجزیه کشور می‌شود و جنگ تروریستی علیه مملکت به راه می‌افتد. این رفتارها و عملکردها باید قدغن بشود و باید تعداد کانال‌ها از بین برود. باید یک فرد مسئول باشد. فرد مسئول، اگر رهبری است، باید مشخص بشود، ولی اگر رهبری فقط مسؤلیت خاصی طبق قانون اساسی در تصمیم‌گیری‌ها دارد، آن هم باید مشخص بشود. وزیر امور خارجه‌ای هم که تعیین می‌شود، نگوید که به من ربطی ندارد و رییس‌جمهوری داشته باشد که بتواند جلوی وزیری را که می‌گوید مسایل به من ربطی ندارد، بگیرد و بگوید اگر به تو مربوط نیست، پس برو به سلامت.
‏آقای خرازی در مجلس گفت که طبق قانون اساسی، تصمیم‌گیری با رهبری است. این جمله‌ای است که من دارم به کار می‌برم و از او عاریه گرفته‌ام، اما به نظر من این طور نیست. وزیر امورخارجه هم در جایگاه خودش مسؤلیت دارد و ‏نمی‌تواند بگوید به من ربطی ندارد. امروز اگر شرایطی پیش بیاید باید اولاً از باندبازی در دستگاه روابط خارجی پیش‌گیری بشود و نگذارند عده‌ای که معلوم نیست چکاره هستند و ازکجا آمده‌اند بر این دستگاه مسلط بشوند. ما این همه قدرت و نیرو در وزارت خارجه داریم، این همه سلیقه و ذوق در وزارت امورخارجه وجود دارد، همه را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند و حتی به برخی اهانت کردند، به بعضی فحاشی کردند و به این حرفی‌ها باید رسیدگی شود. با این وضعیت، باید فردی که رییس دستگاه دیپلماسی است، خود یک دیپلمات باشد، نه از این دست دیپلمات‌هایی که بعد از 20 سال مشاغل عالی در امور خارجی، هنوز نمی‌دانند که دیپلمات را با "دال" می‌نویسند یا با "غ". ما دیپلمات واقعی داریم و حتی من می‌توانم تا این حد پیش بروم که بگویم یکی دو تن از معاونان پیشین و کنونی وزارت خارجه، شایستگی ضروری ‏را برای اداره امور آن وزارت‌خانه را دارند. ولی با این همه، وزیر خارجه نباید مبتکر سیاست خارجی باشد، بلکه سیاست خارجی باید در شورایی از متخصصان فن زیر نظر ریاست‌جمهوری شکل بگیرد که وزیر امور خارجه هم در آن‌جا حضور داشته باشد. به ناگزیر، من پیشنهاد می‌کنم که از میان متخصصان و نه دوستان، شورایی تشکیل شود نه چندان بزرگ، بلکه با حدود 3 ‏نفر، زیر نظر رییس‌جمهور و ‏با شرکت وزیر امور خارجه که در آن‌جا بتوان توسعه سیاست‌گذاری ‏را به صورتی علمی تعریف کرد، به گونه علمی تدوین نمود و به شکل علمی پی‌گیری کرد. برای این کار، من فکر می‌کنم رییس‌جمهور جدید احتیاج دارد که یک معاونت روابط بین‌المللی داشته باشد که رییس این شورا باشد و یک پله بالاتر از وزیر خارجه تا وزیر خارجه بداند که نمی‌تواند تا سه نفر وزیر امور خارجه اروپایی آمدند، بلافاصله همه امتیازها را یکجا تقدیم کند. او باید صبر بکند تا موضوع برود به شورا، شورا تصمیم بگیرد و شورا به او بگوید که این‌ها که آمده‌اند تا مذاکره بکنند انتهای آرزوشان این است که ما همچون کاری بکنیم.
* در مورد انرژی هسته‌ای آیا راه‌حل مشخصی برای برون رفت از بحران وجود دارد؟
** ‏بن‌بستی که ما در مورد انرژی هسته‌ای به آن دچار شده‌ایم، ناشی از نابخردی دستگاه د‏یپلماسی خود ماست؛ چنان که در دریای خزر نیز که به انزوای مطلق دچار شدیم، ناشی از نابخردی‌های دستگاه دیپلماسی خودمان بوده است. در آینده باید توضیح داده شود به چه مناسبت ما بزرگ‌ترین و گرانبهاترین جواهر یعنی منافع در دریای خزر را به طور کلی از دست دادیم؟ چرا ملت ما نباید بداند که چه شده است که دیگران لعل و جواهر نصیبشان شد و نصیب ما زهر شده است؟ چرا نباید توضیح داده شود؟ در مورد انرژی هسته‌ای هم بن‌بستی که وجود ‏دارد، ناشی از همین وضعیت و نابخردی‌هایی است که صورت گرفته است. در این‌جا من معتقدم با اروپایی‌ها باید به یک تفاهم جدید برسیم؛ یعنی دولت جدید باید زمینه‌های یک تفاهم جدید را ایجاد کند. به نظر من دولت جدید باید همه‌ی این‌ها را مرخص کند و برود دنبال متخصصان. راه بیرون رفتن از این شرایط هم وجود دارد. با ما نخواهند جنگید و آن‌چه اروپایی‌ها با ما می‌کنند ناشی از همین ضعف ما بوده است. بس که اهانت کردند و جوابی ‏داده نشد.
برای نمونه، به شما بگویم که همه مذاکراتی که تا حالا صورت گرفته است غیر قانونی است؛ به دلیل این‌که مذاکرات در شرایط زور، و زورگویی پیگیری شده است. مطابق مقررات بین‌المللی، چنین مذاکراتی اگر نتایج مطلوب هم بدهد غیرقانونی است و شامل "دیورس" می‌شود. "دیورس" عبارت است از تحمیل توافق براساس زور. ما اجازه دادیم در تمامی مدت اتحادیه اروپا براساس زور با ما رفتار بکند و با همین شرایط با ما ‏مذاکره بکند. در ابتدا، باید همین نکته را آرام و شسته و رفته و دیپلماتیک به اروپا حالی بکنیم که یک وقتی، اوضاع اسفناکی بوده است و وضعیت پیش‌آمده که نه به سود شماست و نه به سود ما و نه به سود هیچ‌کس دیگری در جهان. چون اگر بخواهیم همین روند را به ثمر برسانیم و براساس آن به توافق برسیم، اصلاً روابط بین‌المللی خدشه دار می‌شود. ما باید این بحث را از اول شروع کنیم. اگر یادتان باشد؛ اولین باری که صحبت شد اروپایی‌ها می‌خواهند با ما مذاکره بکنند، خاویرسولانا آمد تهران و کنار آقای خرازی نشست و به ما ایرانی‌ها اهانت کرد. خاویرسولانا مستقیم و صریح و پوست‌کنده گفت که اگر حرف ما را گوش نکنید، عواقب وخیمی درپیش دارید. تهدید از این بالاتر که نمی‌شد؛ اهانت هم در آن ‏هست. قبلاً هم با تعبیرهای مختلفی ناسزا گفته بود؛ مثل "ملت تروریست" و "تروریسم را باید متوقف کنیم" و ... خلاصه به طور مفصل اهانت کرد و بعد تهدید کرد. شما فکر می‌کنید وزیر خارجه ما چه کار می‌کرد؟ در حالی که او تهدید می‌کرد و اهانت می‌نمود، وزیر خارجه ما به گچ‌بری سقف نگاه می‌کرد و وقتی حرف‌های او تمام شد، گفت: حالا بفرمایید تکلیف فلسطین چه می‌شود؟ بله؛ ملت ما حافظه بلندی دارد و می‌داند که برخی از ما ناظران چه کشیدیم. آن‌هایی که فهم داشتند، آن روز دیوانه شدند که چه طور می‌شود ملت عظیم ایران وکشور عظیم ایران در دنیای خارج چنین نمایندگانی داشته باشد.
* برخی معتقدند که به دلیل تنش‌هایی که در روابط ایران و آمریکا وجود دارد، در دریای خزر و همچنین در مسأله انرژی هسته‌ای، نتوانستیم به حقمان دست پیدا کنیم.
** ‏خوب که چه بشود؟ آیا منظور این است که چون وضع به این صورت است، ما باید زندگی را رها کنیم؟ خیر، ما باید از راه اصلاح مشکلات به‌خصوص در بخش اجرایی خارجی شرایطی را فراهم آوریم که بر این مشکلات چیرگی یابیم و آن‌گاه وارد میدان عمل شده و مشکلات را حل کنیم. هنر ما باید در این باشد که در این شرایط بتوانیم حقوق خودمان را حفظ بکنیم. هدف این است؛ نه این که چون آمریکا نمی‌گذارد، پس دیگر نمی‌شود مساله را حل کرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات