صالح اسکندری
یکی از مشکلات جدی عرصههای فرهنگی و همچنین نهادهای فرهنگساز کشور کلاننگری، دگماتیسم و نوعی نگاه انتزاعی به مباحث فرهنگی است. یعنی عمده متولیان فرهنگیان درکشور تنها به تعیین وتبیین استراتژیهای کلان عقلانی و به دور از واقعیات جامع و مسایل خردفرهنگی بسنده میکنند و برای الگوسازی و مدلسازی فرهنگی جایگاهی قایل نیستند.
این نوشته به هیچ وجه قصد انکار پژوهشهای عقلانی در مسایل فرهنگی کشور را ندارد و تنها غرض از نگاشتن آن اشاره به فقدانی جدی در عرصه الگوسازی فرهنگی است.
اصولا تداوم و حرکت دو شاخصه اصلی یک فرهنگ زنده هستند که اگر چه به ظاهر ترکیبی متناقض نما مینمایند، اما هر کدام از آنها که نباشد نمیتوان به فرهنگ فاقد، اطلاق زنده بودن نمود. استمرار، ثبات و تداوم یک فرهنگ نشان از دیرینه و هویت تمایز مردم یک مرز و بوم از سایر نقاط دارد و حرکت، حکایت از پویایی فرهنگ و تناسب آن با اقتضائات زمانه میکند و فرهنگ با این حرکت ارایه راه و روشی برای تابعان فرهنگی است که پژوهشهای انتزاعی و عقلائی و سپس الگوسازی مبتنی بر پیش زمینههای دینی و همچنین جامعهشناختی را طلب میکند.
در آموزههای دینی اسلام و علیالخصوص در فرهنگ شیعی این الگوسازی به نحو احسن نمود مییابد تا آنجا که اسلام اسوهای حسنه از نوع بشر برای مسلمانان معرفی میکند و از صبحگاهان تا شامگاهان برای زندگی آنان برنامهریزی دارد.
البته نکته نیز قابل توجه است که در دنیای غرب از آغاز قرن بیستم به بعد گرایش به مدل سازی در تمام ساحات اجتماعی و گریز از نگاه انتزاعی به نحو چشمگیری شیوع یافت. اگر چه این رویکرد برای تمدن غرب حامل مدلهای فراوانی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... بود اما از آن سو دنیای غرب را به علت عدم توجه به مسایل عقلانی با بحران معنای فرهنگی روبهرو کرد و در گردابی پراگماتیستی محصور نمود.
لذا از آنجا که اثبات شی نفی ماعدارا نمیکند، اشاره به فقدانهای مربوط به الگوسازی فرهنگی نیز به هیچ وجه انکار و نفی پژوهشهای عقلانی نیست.
اما الگوسازی در یک جامعهاسلامی وظیفه کیست؟ و به بیانی دیگر مهندسان فرهنگی چه کسانی هستند؟
مسلما از آنجا که حکومت اسلامی آرمانی، حکومت شایستگان است لذا الگوسازی فرهنگی مسیری از بالا به پایین را باید طی نماید. اما امروز از آنجا که تا تحقق کامل این حکومت فاصله وجود دارد بخشی از سنتز فرهنگی ناشی از دیالکتیک بین مردم و نخبگان میباشد. اما این نقص دلیل آن نمیشود که جمهوری اسلامی به عنوان مقدمه حکومت اسلامی حضرت مهدی(عج) از بار مسئولیت خویش در زمینه الگوسازی شانه خالی کند و امور خرد فرهنگی مردم را به خود آنها واگذارد.
اخیرا مقام معظم رهبری با عنایت به این موضوع طرح لباس ملی را مطرح نمودند و یا از اعتکاف جوانان تمجید کردند. اعتکاف یکی الگوی از پیشساخته دینی بود که پس از انقلاب به آن پرداخته شد و امروز شاهد اثرات شگرف فرهنگی آن در جامعه هستیم.
و همچنین هزاران مدل و الگوی دیگری که در روابط فردی و اجتماعی افراد، مبتنی بر اقتضائات دینی و جامعهشناختی ایرانیان میتوان مطرح کرد و به منصه ظهور رساند. مسلما چنین اقدامی در مرحله اول جرات میخواهد. یعنی متفکرین و اندیشمندان ایران با رهایی از قیود گفتمان ترجمهای حاکم، این توان را در خود احساس کنند که میتواند الگوهای بومی و دینی طراحی کنند که لزوما وامدار غرب نباشد. در مرحله بعد وجود یک نهاد مسئول برای الگوسازی زیر نظر سازمانهای سیاستگذار فرهنگی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی است که وظیفه تولید، توزیع و نظارت بر سامانه الگوسازی را برعهده بگیرد. چندی است که از طرح لباس ملی میگذرد اما هیچ نهادی خود را مسئول اجرای این طرح نمیبیند و موازی کاری توجیه تمام نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی برای فرار از اجرای این طرح میشود. اصولا باید نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی برای فرار از اجرای این طرحها الگوها و مدلها وجود داشته باشد و همچنین بتواند بازخورد الگوها را در یک فرآیند سامانهای بررسی کند. اما نکتهای که در فرآیند الگوسازی باید به ان توجه کرد این است که نباید اجازه داد این احساس در مردم به وجود بیاید که مدلسازی جنبه قهری و الزامی دارد. در واقع هنر نهادهای مسئول در این است که این احساس را در مردم از بین ببرند. از طرفی هنر و زیبایی یکی از اصلیترین شاخصههای یک الگو است که باعث میشود مدل را با هارمونی فرهنگ ایرانی وفق دهد. لذا هنر و هنرمندان متعهد باید یکی از پایههای اصلی نهاد الگوسازی در جامعه اسلامی باشند.