تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۸:۱۱  ، 
کد خبر : ۱۸۷۴۳۸

پرونده هسته‌ای و دو گزینه ایران


امیر همایون شریفی
قطعنامه «شماره 77/2005 شورای حکام» آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قصد دارد پرونده هسته‌ای ایران را به وسیله «مکانیسم ماشه» به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهد. این پرونده به شورای امنیت ارجاع داده خواهد شد مگر آن که ایران به همه بندهای این قطعنامه پایبند شود.
قطعنامه با فشار آمریکا، روش رای‌گیری و همراهی کامل سه قدرت اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان با 22 رای موافق، 12 رای ممتنع و تنها یک رای مخالف (ونزوئلا) تصویب شد. این قطعنامه جمهوری اسلامی ایران را متهم به «کوتاهی‌ها»، «تخلفات بسیار» و «پنهان‌کاری درازمدت» کرده و نخستین بار با انگ «پایبند نبودن به پروتکل الحاقی» روبه‌رو نموده است.
انگ «پایبند نبودن به پروتکل الحاقی» با فرض یکی بودن امضای دولت ایران با تصمیم همه حاکمیت و بدون یادآوری «عدم تصویب آن در مجلس» بر جمهوری اسلامی ایران بسته شده است.
این انگ ممکن است به معنای پایبند نبودن ایران به قوانین بین‌المللی فرض شود آنگاه به ارجاع خودکار پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بیانجامد. نمایندگان سیاسی ایران نبودن چنین انگی، در قطعنامه‌های پیشین آژانس را نکته‌ای بسیار مثبت ارزیابی کرده بودند و اکنون ناگزیرند نکته‌ای بسیار منفی ارزیابی کنند.
از دیگر سو نمایندگان ابرسرمایه‌داری جهان، به ویژه مقامات آمریکایی بارها تصمیم خود را مبنی‌بر «تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه» ابراز نموده و در نخستین گام عراق را به دو بخش کردنشین و عربی تقسیم کرده‌اند. آمریکاییان با شعار «خاورمیانه بزرگ» در پی تقسیم کشورهای خاورمیانه به کشورهای کوچک و ناتوان هستند.
تصمیم دولت کنونی آمریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران تصمیمی قطعی است. این تصمیم بارها از سوی مشاوران، مقامات و سناتورهای آمریکایی ابراز شده است. دولت آمریکا با دو هم‌پیمان همیشگی خود، اسرائیل و انگلیس، در حال بررسی طرح حمله نظامی به ایران است.
این سه دولت ترجیح می‌دهند زمانی به ایران حمله کنند که کمترین هزینه خرج شود و بیشترین فایده به دست آید.
فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران به دست خود ایرانیان سودآورترین گزینه غربیان است. جز این که وابسته به اشتباهات حکومت و مردم ایران نیز هست. اگر جمهوری اسلامی حق حاکمیت خود را به دست خود خدشه‌دار کند هزینه‌های فروپاشی، آنگاه تجزیه ایران از دوش غرب برداشته خواهد شد.
حاکمیت ایران می‌توانست با تن دادن به خواست آن دسته از گروه‌های تندرو که قتل‌های زنجیره‌ای یکی از خودسری‌های آنان بود، چنان اشتباهی را بکند که نکرد. اکنون تن دادن به قطعنامه 77/2005 می‌تواند حق حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را خدشه‌دار کند. اگر حاکمیت ایران هیچ یک از دو اشتباه را مرتکب نشود؛ برای دولت کنونی آمریکا چاره‌ای جز وارد آوردن ضربه‌ آخر یعنی حمله مستقیم نظامی باقی نخواهد ماند.
نگاهی به قطعنامه 77/2005
این قطعنامه «پای‌فشارانه از ایران می‌خواهد: به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اختیاراتی فراتر از اساسنامه و پروتکل الحاقی بدهد.»
ایران اجازه دهد «آژانس به هر شخص و هر سند مرتبط با فعالیت‌های هسته‌ای هر سامانه‌ای که کاربرد دوگانه دارد همچنین کارگاه‌ها و آزمایشگاه‌ها و مراکز پژوهش نظامی دسترسی داشته باشد.»
معنای چنین درخواستی خدشه‌دار شدن حق حاکمیت ایران، شناسایی کامل استعداد دفاعی آن از سوی غرب و بازجویی سران ارتش، سپاه و همچنین دانشمندان اتمی و سرانجام هر مقام ایرانی است.
این بازجویی‌ها امکان تهدید و تطمیع مقامات ایرانی را به دشمن خواهد داد، آنچنان که در عراق این امکان را پیش از حمله نظامی به آمریکاییان داد. تن دادن به همین یک درخواست، گذشته از خدشه‌دار کردن حق حاکمیت، از توان دفاعی نظام جمهوری اسلامی کم خواهد کرد و از هزینه‌های دشمن برای حمله مستقیم به ایران خواهد کاست.
تجربه اشغال عراق به ما می‌آموزاند: پذیرفتن این درخواست، برابر است با ناتوان شدن برابر حمله خارجی در گستره‌ای یک ساله. بیست و دو رای‌دهنده از ایران می‌خواهند: «تعلیق کامل و پایدار غنی‌سازی را اجرا کند.» یعنی دست از چرخه سوخت هسته‌ای بشوید، آنگاه با «تصویب کامل پروتکل الحاقی» همچنان به بازرسی‌های آژانس درباره فعالیت‌های پنهانی هسته‌ای خود تن در دهد.
غرب آشکارا ایران را در برابر یک چوب دو سر نجس قرار داده است. به گمان ایشان این قطعنامه در هر صورت ایران را بازنده خواهدکرد. اگر جمهوری اسلامی قطعنامه را بپذیرد هیچ به دست نخواهد آورد؛ حق حاکمیت خود را خدشه‌دار خواهد کرد و توانایی دفاعی خود در جنگی نامتقارن را از دست خواهد داد و اگر قطعنامه را نپذیرد؛ با شورای امنیت روبه‌رو خواهد شد و دچار تحریم‌های بین‌المللی.
در فرض دوم نیز غربیان دستاویزی محکم برای حمله همه جانبه به ایران به دست خواهند آورد. اگرچه دولت آمریکا هم‌اکنون می‌تواند با سوء استفاده از قطعنامه آژانس به ایران حمله نظامی کند؛ اما پشت کردن ایران به قطعنامه‌‌های بین‌المللی از هزینه‌های سیاسی حمله‌کنندگان خواهد کاست. به گمان نمایندگان ابرسرمایه‌داری، این راهبرد در هر صورت ایران را بازنده بازی بزرگان خواهد کرد و ایشان را برنده.
اوضاع چقدر حساس است؟
سرنوشت سیاسی ایران در همین پاییز رقم خواهد خورد،‌ سرنوشتی که به تصمیم هیات حاکمه کشور گره خورده است. از دیگر سو ابرسرمایه‌داری نه تنها درصدد فروپاشی نظام اسلامی ایران است، بلکه می‌خواهد ایران قدرتمند و یکپارچه از نقشه سیاسی جهان حذف شود.
در آمریکا از میزان محبوبیت جمهوری‌خواهان کاسته شده و دولت بوش آخرین فرصت شاخه نظامی ابرسرمایه‌‌داری برای اجرای نقشه «خاورمیانه بزرگ» است. اگر جمهوری‌خواهان آمریکا احتمال می‌دادند پس از «جرج دبلیو بوش» باز دولتی جمهوری‌خواه انتخاب خواهد شد؛ ‌بردباری بیشتری برای تحمل جمهوری اسلامی ایران به خرج می‌دادند، ‌جز اینکه نظرسنجی‌ها عکس آن را نشان می‌دهد.
اگر اوضاع بر همین منوال باشد، جمهوری‌خواهان دست کم یک سال زودتر از انتخاب رئیس‌جمهور بعدی آمریکا حمله نظامی را آغاز خواهند کرد.
جهان در آماده‌ترین وضع برای تن دادن به خواست جمهوری‌خواهان آمریکاست. ترکیب آرای داده شده به قطعنامه 77/2005 نشان می‌دهد نمی‌توانیم به رای کسی جز برادرمان «هوگو چاوز» تکیه کنیم.
همه کسانی که رای ممتنع داده‌اند آمادگی خود را برای معامله بر سر ایران نشان داده‌اند. دو قدرت هسته‌ای چین و روسیه، با دادن رای ممتنع، محترمانه اعلام کرده‌اند: به سود ایران،‌ از حق وتوی خود در برابر سه قدرت هسته‌ای دیگر استفاده نخواهند کرد.
اوضاع داخلی ایران بد نیست. مردم از هر گروه، مذهب و نژاد ایرانی بر سر حفظ چرخه سوخت‌ هسته‌ای اجماع دارند. شمار چشمگیری از جوانان با واژگانی پرشور از جنگ خیابانی و تن به تن با سهمگین‌ترین قدرتی که تاریخ به خود دیده است، سخن می‌گویند.
تاریخ معاصر ایران چنین بستر شورانگیزی را کم به خود دیده است. شور بیگانه‌ستیزی 1320 خورشیدی، نهضت ملی شدن نفت 1330، پانزده خرداد 1342، انقلاب اسلامی 1357 و آزادسازی خرمشهر 1361 در بستری این چنین پدید آمد.
اوضاع اقتصادی هم بد نیست. ایران در تولید گندم، سدسازی، پزشکی، داروسازی، فولادسازی، خودروسازی، نساجی و بسیاری از تولیدات راهبردی در آستانه خودکفایی است یا تاکنون خودکفا شده است.
ذخایر ارزی در بالاترین سطح پس از انقلاب است و قابل مقایسه با ذخایر ارزی پیش از انقلاب نیست.
نیاز جهان، به ویژه چین و هند،‌ به نفت و گاز ایران حیاتی‌تر از گذشته است و نیاز ایران به فروش نفت خام،‌ کمتر از گذشته.
اما اوضاع خارجی خوب نیست. ایران در محاصره کامل پایگاه‌های زمینی، هوایی و دریایی آمریکاست. کمتر کشوری در همسایگی ماست که پایگاهی نظامی در اختیار آمریکا نگذاشته باشد. در سوی شمال آذربایجان دفاع دریایی خود را به آمریکا سپرده و در سوی جنوب بحرین. کشورهای جنوب خلیج فارس هر یک پایگاهی به آمریکاییان واگذار کرده‌اند، یا به تهدیدی واگذار خواهند کرد.
تفنگداران آمریکایی در کنار مرزهای غربی و شرقی ایران به چشم می‌خورند و هواپیماهای آمریکایی بارها از فراز خاک ایران گذشته‌اند.
جهان در واپسین سال‌های «نظام‌ تک قطبی» است و تنها ابرقدرت جهان آمریکا همچون ببری زخمی بر سرنوشت دردناک خود آگاهی یافته است. این همان ببری است که بنیان‌گذار چین کمونیست‌ «مائوتسه تونگ» مرگ آن را پیش‌بینی کرده بود «آمریکا ببری است که از درون خواهد پوسید».
آمریکاییان از رویداد «یازده سپتامبر» باور کرده‌اند برای ادامه سروری بر جهان چاره‌ای جز نظامی‌گری ندارند و برای رقابت با ابرقدرت‌های اقتصادی در حال پیدایش، ناچار از تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه هستند.
ابرقدرت‌های در حال پیدایش در جایگاهی نیستند که یک تنه در برابر هفت ناوگان آمریکا، یعنی هفت ارتش اژدهاگون، ایستادگی کنند.
در برابز اژدهای هفت‌سر آمریکا،‌ اژدهای چین به رشد اقتصادی شگفت‌انگیز خود چشم دوخته و حاضر نیست از بازار بزرگ اروپا و آمریکا چشم‌ بپوشند.
خرس روسیه دچار فساد،‌ رشوه‌خواری و بحران‌های داخلی است. مساله روسیه جز سبک سنگین کردن شیرینی‌های تعارفی ایران و آمریکا نیست.
هم‌پیمان تاریخی و دوست راهبردی ما هند، در ازای رفع تحریم‌های هسته‌ای و قرارداد چند نیروگاه جدید، به کنگره آمریکا دست دوستی داده است و به قطعنامه ضد ایرانی رای مثبت؛ اگرچه بسیاری از هندیان نهایت تاسف خود را از این اقدام ناجوانمردانه دولت هند ابراز نموده‌اند.
لحاف چهل تکه اتحادیه اروپا، در برابر چین، روسیه، هند و ایران، خود را همسود و همسوتر با آمریکا می‌یابد. از نظر اروپاییان سیاست از میان بردن ایران هسته‌ای دست کم بازی ندادن یک عضو مذهبی غیریهودی در بازی بزرگان است و دست بالا به افزایش بهای نفت خواهد انجامید.
بیش از آنکه اتحادیه اروپا از افزایش بهای نفت زیان ببیند، اقتصاد رقبای شرقی زیان خواهد دید. چین و هند رشد اقتصادی رشک‌برانگیز خود را مدیون انرژی ارزان خاورمیانه بوده‌اند.
رشد رشک‌آور این رقیبان تازه به دوران رسیده به افزایش بهای نفت کاهشی چشمگیر خواهد چشید. آنگاه اتحادیه اروپا بخشی از مالیات بر انرژی تولیدکنندگان اروپایی را خواهد بخشید و به صنعت پیشرفته و بهره‌ور خودبختی دوباره برای فتح بازارهای جهان می‌دهد.
آیا ما باید بردباری پیشه‌ کنیم؟
ما در برابر دو گزینه هستیم: یا باید تسلیم شویم، یا آماده دفاع از حقوق خود. اگر هیچ یک از دو گزینه را برنگزینیم و همچنان پیام‌های مخلوطی همچون: «تعلیق غنی‌سازی،‌ علمی داوطلبانه است که هیچ تعهدی به انجام آن نداریم» به سوی جهانیان بفرستیم؛ پیامدهای منفی هر دو گزینه را پذیرفته‌ایم. با فرستادن چنان پیام‌هایی از یک سو انگ «پایبند نبودن به قطعنامه‌های بین‌المللی» را به جان خریده‌ایم و از دیگر سو هیچ به دست نیاورده‌ایم.
اگر منظور از بردباری: دیپلماسی انفعالی یا دست بالا تصویب «تعلیق پروتکل ‌الحاقی با قید یک فوریت» است؛ این بردباری زیان‌بار خواهد بود.
فرستادگان سیاسی ایران در تابستان اروپاییان را تهدید به خروج از پروتکل الحاقی همچنین راه‌اندازی کارخانه غنی‌سازی نطنز کرده‌اند. اروپاییان تهدید ما را جدی نگرفته و در آغاز پاییز «مکانیسم ماشه» را در قطعنامه خود گنجانده‌اند. اکنون موکول کردن «طرح‌الزام دولت به عدم اجرای پروتکل‌ الحاقی به یکی از ماه‌های زمستان، چه معنایی دارد؟ در چشم غرب این بردباری جز دودلی مقامات ایران نیست. نخستین درس دیپلماسی این است: «باید پیام دیپلمات را باور کنند» و از تهدیدش بترسند.
و اگر بردباری، «به کارگیری سیاست خارجی و داخلی فعال در چارچوب کلان راهبردی سنجیده» است، بله باید بردباری کنیم.
آیا باید از «پیمان منع گسترش سلاح‌‌های هسته‌ای» خارج شویم؟ اگر 10 کلاهک هسته‌ای و یکصد موشک شهاب 4 و 5 در زیر کوه‌ها داریم، همین امروز. و اگر نداریم، که هزار بار اعلام کرده‌ایم نداریم، هرگز!
تصور کنید در برابر گروهی اوباش مسلح به تیربار اعلام کنید‌ «من در حال ساختن تپانچه‌ای تک تیر هستم» آیا این خودکشی نیست؟ پس چه باید کرد؟ باید تهدید را تبدیل به فرصت کرد.
یک مثال مردمی: فرض کنیم در قلب اروپا در یک مسابقه فوتبال برابر تیم منتخب اروپا آمریکا بازی می‌کنیم و در شصتمین دقیقه بازی سه گل عقب هستیم. هیچ هواداری هم «ایران ایران» نمی‌گوید، مگر جوانی ونزوئلایی.
کاپیتان! اگر بخواهیم با راهبرد پیشین به بازی ادامه دهیم، روحیه تیمی را از کف خواهیم داد. ای هم‌میهنان! اگر روحیه خود را ببازیم، به جای یکی دوگل، 10 گل دیگر خواهیم خورد.
پیشنهاد من این است: در دقایق باقی مانده هر سه دقیقه یک‌بار اجرای یک حمله همراه با دفاع پوششی.
مسیر توپ باید از دست کاپیتان که دروازه‌بان ماست، به مدافعین خودی برسد، آنگاه به خطوط میانی و حمله. همه باید «یا علی» بگوییم و چنان مدافعان حریف را در فشار بگذاریم که چاره‌ای جز زیر توپ زدن پیدا نکنند.
از کاپیتان درخواست می‌کنیم نه خودشان زیر توپ بزنند، نه به مدافعین خودی اجازه چنان کاری بدهند. بقیه بازیکنان نیز قول می‌دهند در سه دقیقه توپ را روانه محوطه جریمه تیم‌ آمریکا ـ اروپا کنند.
کمی دقیق‌تر!
از سومین هفته پاییز تا نشست آبان آژانس، آنگاه رسیدن به دشوارترین مرحله دست بالا 10 هفته وقت داریم، مگر میانگاه چوب دشمن را در دست بگیریم. تا زمستان نباید به یکی از دو سر آن چوب دست بزنیم. در هر سه روز طرحی نو در خواهیم انداخت و توپ سیاست را به سوی چارچوب دروازه دشمن می‌فرستیم. شب یکشنبه وقت استراحت است و مرور اخبار خارجی. اگر توانستیم تا صبح یکشنبه به وقت ایران بیدار می‌مانیم، به نظرسنجی‌ها سر می‌زنیم و در «چت‌روم»‌های اینترنتی با آمریکاییان، هندیان و دیگران گپ می‌زنیم.
شب‌های دوشنبه و پنجشنبه نتیجه حمله‌های سه روزه را بررسی خواهیم کرد. حمله‌های دوشنبه و پنجشنبه باید در خدمت تبدیل تهدیدهای خارجی به فرصت‌های ملی و بین‌المللی بوده باشد. از همه ایرانیان کمک می‌گیریم «چو ایران نباشد تن من مباد ـ این بوم و بر زنده یک تن مباد.» باید کمی دلیر باشیم و بسیار خردمند. هر جا کم آوردیم؛ از خداوند خردی اهورایی کمک خواهیم خواست.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات