گروه اندیشه سیاسی
در پاسخ به سئوال اساسى این مقاله که اساس سلامت و حفظ و ثبات حکومت کدام است؟نظرات متفاوتى از طرف جامعه شناسان سیاسى ارائه شده است. عدهاى معتقدند که علت ثبات یک حکومت زور و اجبار، دولت و وسایل سرکوب کننده است و اگر نظام سیاسى فاقد این عنصر باشد از هم مىپاشد؛ این پاسخ را مىتوان در آثار ماکیاولی، هابز و مارکس یافت.
برخى دیگر معتقدند که علت ثبات وجود پیوند و علقههاى منافع میان حکومت و اکثر افراد اجتماع است به عبارت دیگر ثبات و نظم سیاسى مبتنى بر منافع مادى محسوسى است که مردم از یک حکومت مىبرند و برعکس. در غیر این صورت حکومت دگرگون مىشود. پوزیتویستهاى قرن 19 و 20 میلادى و فایدهگرایان مثل استوارت میل، این اندیشه را پروراندهاند. عدهاى دیگر گفتهانداساس ثبات دولت در اذهان مردم است. درتصورات، ارزشها و مشروعیتى که مردم براى حکومت قائلند، این پاسخ لیبرالها و اندیشمندانى مانند هگل است.
ولى از دیدگاه امیرالمومنین(ع) علت اساسى انحطاط و بىثباتى حکومتها فاصله گرفتن حاکمان و محکومان یا توده غیر حاکم از دستورها و ارزشهاى الهى و پیروى از هوى و هوس است یعنى هرگاه افراد یک اجتماع اعم از دولتمردان و رعیت امکانات و توانایى خود را در مسیرى که از جانب خداوند و به وسیله پیامبران تعیین شده است قرار ندهند و مسئولیت خود را در برابر حق و نسبت به همدیگر نشناسند دیر یا زود تاوان این انحراف از مسیر حق را خواهند داد و براى حفظ و ثبات انقلاب و نظام جلوگیرى از این انحطاف و بىثباتى است و این مطلب در نوشته ما حاضر است.
عوامل تداوم انقلاب:
نظارت بر حکمرانان: از نظر تجربه و عقل بشرى این یک اصل است اگر بر نظامها اعم از انسان یا اجتماعى نظارت و کنترل وجود نداشته باشد آنها ضرورتا به طرف پاشیدگى و سقوط و انحطاط پیش مىروند. در نظامهاى اجتماعى از جمله نظام سیاسی، برخى نمودها و جلوههاى انحطاط، روزافزونى فساد و هرج و مرج، ناامنی، خشونت و ضعف توان حکومت در انجام وظایف مىباشد، به منظور احتراز از این انحطاط به نظر حضرت علی(ع) نظام باید به 2 مسئله مهم توجه کند:
الف- دقت درگزینش والیان و کارگزاران ب- نظارت مستمر در چگونگى انجام امور توسط آنان به صورت (ارشاد و نصیحت- توبیخ و سرزنش و بالاخره عزل (در صورت کوتاهى از انجام وظیفه)
الف: انتخاب دولتمردان لایق: از کارهاى خطرناک براى یک حکومت، بىتفاوتى و عدم توجه به ارزشها و لیاقتهاست که از یک سو کارهاى مهم به افراد ناشایست سپرده مىشود و از دیگر سو نیروهاى کارآمد منزوى مىگردد.
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهاى خطیر
بوریا باف گرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
پیامد این امر نومیدى صاحبان فضل و دانش، ضایع ماندن استعدادها و در نهایت ویرانى مملکت است و گزینشى که براساس بىدقتى و تبعیض باشد نوعى ظلم و خیانت است. ظلم است از این جهت که حاکم براى واگذار کردن این مقام فرد مستحق را کنار زده و آن را به غیر مستحق اعطا کرده است و این ظلم به شخصى است که شایسته آن مقام بوده است، اما خیانت است از این جهت که امانت اقتضا مىکند کارها به شایستگان سپرده شود و هرکس چنین نکند به کسى که وى را ولایت داده است خیانت کرده است.
ملاکهاى انتخاب دولتمردان لایق
یک حکومت اگر داراى قوانین روشن و رشد دهندهاى باشد ولى مجریان ناسالم و فرصت طلبى متصدى آن امور شوند رو به فساد خواهد رفت. لذا امیرالمومنین بسیار سفارش مىکند که حکومت در دست اهلش قرار گیرد و به این منظور ملاکها را معرفى کرده که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- حسن سابقه: کارگزارانى که با حکومتهاى طاغوت همکارى موثر داشتهاند نباید پایگاه و مسئولیت بگیرند. “بدترین وزیران تو کسى است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده است و آنکه در گناهان آنان شرکت کرده. پس مبادا چنین کسانى محرم تو باشند که آنان یاوران گناهکارانند و ستمکاران را کمک کار.”
“آنگاه امام به حاکم اطمینان مىدهد که مىتواند افراد سالم و ممتازى را در میان مردم بیابد.
“تو جانشینى بهتر از ایشان خواهى یافت که گناهان و کردار بد آنها را بر عهده ندارند بار اینان بر تو سبکتر است و یارى ایشان بهتر و مهربانىشان بهتر و دوستىشان با جز تو کمتر”
2- امانتداری: حکومت امانت است در دست زمامدار، بنابراین براى اداره آن امور لازم است افراد امانتدارى که شهرت دارند انتخاب شوند.
“بر آن کس اعتماد کن که میان همگان اثر نیکو نهاده و به امانت از همه شناختهتر است و امتحان خود را داده است.”
3- متملق نباشد: منظور از تملق، تقرب جستن مردم به خداوندان قدرت است از راه ثناخوانى و ستایش اعمال آنها و نامور ساختن ایشان به صفات نیک و پیداست که این خلاف حقیقت است و موجب مىشود کسانى که متعهدند و لازم نمىدانند از مسئولى تعریف کرد یا کار فوقالعادهاى که قابل ستایش باشد در او نمىبینند مورد توجه قرار نگرفته و به تدریج اطراف دولتمردان افرادى جمع مىشوند که مداح اویند.
4- حریص بر حکومت نباشد: پستهاى حکومتى نباید به کسانى واگذار شود که در پى منصب هستند و براى دستیابى به آن حریص هستند. اصالت خانوادگی، تجربه و پختگى در کارها، حیا و نجابت و جزم و دوراندیشى از دیگر معیارهاى انتخاب مدیران اجتماع است که اگر مدنظر قرار گیرد بىشک در سلامت و سعادت آن اجتماع موثر خواهد بود.
ب: نظارت موثر و مستمر بر دولتمردان: قدرت، اخلاق و رفتار حکمرانان را تغییر مىدهد، بنابراین اگر بعد از گزینش افراد پارسا و کاردان عملکرد آنان نظارت دقیق نشود ممکن است به تدریج تغییر رویه داده و به سبب سستى در انجام وظیفه موجب بىاعتمادى ملت به دستگاه حکومت شوند.
شیوههاى نظارت:
1- سفارش و نصیحت: حاکم هر کارگزارى را که براى ناحیهاى انتخاب مىکند علاوه بر مشخص کردن چارچوب وظایفش بایدبا تذکر مفید او را در امر مردمدارى یارى کند. “بامداد و شامگاه براى مردم مجلس ساز... نادان را بیاموز و با دانا به گفتگو پرداز و جز زبانت پیام رسان مردم نباش و جز رویت دربان و هیچ حاجتمند از دیدار خود محروم مگردان.”
2-توبیخ و بازخواست: شخصیت دولتمردان نباید در پاداش و کیفر کار آنها دخالت داشته باشد. شخص در هر مقام و منزلتى که باشد در صورت سوء استفاده از قدرت و موقعیت خود باید سرزنش و توبیخ شود چه با این اقدام سلامت و اعتبار حکومت حفظ مىگردد.
3- عزل: نگه داشتن مردم ناشایست و فاسد در مجموعه مدیریت اجتماع اولا خیانت در امانتى است که خدا و مردم به حاکم سپردهاند ثانیا سبب گسترش فساد در نظام مىشود و نتیجه فساد یک حکومت ایجاد یک حکومت دیگر است.
نتیجه: اگر مسئولیتهاى اجتماع در هر سطحى به انسانهاى نالایق و بىصلاحیت داده شود بهره آن اجتماع و حکومت سیه روزى و هلاک خواهد بود زیرا اینان که اهل علم و عقل و تجربه و خاندانهاى شایسته نیستند امثال خود را پرورش مىدهند و در مقابل مردمان شایسته و ارباب عقول که نشانههاى ضعف و قوت حکومت را مىشناسند منزوى مىسازند.
و بدین سبب امور مختلف اجتماع ضایع مىگردد و مقصر حکمران است که افراد پست را در حکومت شریک مىنماید و حداقل مردم آن را به حساب رهبرى نظام مىگذارند.
جلوگیرى از خودمحورى حکمرانان:
یکى از آفاتى که ممکن است گریبانگیر حکومتها شود و آن را ضعیف و بىثبات گرداند خودمحورى و استبداد مدیران اجتماع است. خودسرى و خودرایى حکمرانان سبب مىشود مردم به حکومت به صورت یک نیروى بیگانه و حکومت زوربنگرند و آن را از خود ندانند. مدیران اگر خود را از مشورت با صاحبنظران بىنیاز دانسته و اعتنایى به انتقاد نداشته باشند و ارزیابى منتقدان را ضدیت با خود و برنامهریزىهایشان تلقى کنند بىشک موفقیت نصیبشان نخواهد شد.
معنا و مشخصات خودمحوری:
خود محورى و استبداد در لغت آن است که شخص در کارى که شایسته است مشورت کند به راى خویش اکتفا کند و در اصطلاح سیاسیون تصرف کردن یک نفر یا جمعى است در حقوق مردم بدون ترس بازخواست.
حکمران مستبد خود را مکلف نمىداند طبق شریعت قانون یا اراده ملت رفتار کند چه خویش را نماینده اراده جمعى و فعال ما یشاء به حساب مىآورد، براى اداره صحیح امور به مشورت با اهلش نمىاندیشد زیرا خود را پاسخ همه پرسشها مىشمارد. براى پیشبرد مقاصدش سعى دارد به همه ابزارها و منابع قدرت چنگ اندازد، اجازه نمىدهد دیگران ناظر و داور اقدامها و عملکردشان باشند زیرا خود را شایستهترین داور مىشناسد. بسیار مشتاق است که همه از وى و برنامههایش ستایش کنند. نه تنها حقوق و آزادى سیاسى افراد را زیر پا مىگذارد بلکه مىکوشد منتقدان و مخالفان را به شیوههاى مختلف اعم از تطمیع و تهدید و خشونت منزوى کند.
علل استبداد و خود محوری:
1- هواى نفس: از جمله علل خودرایى و استبداد عشق شدید حکمرانان به حکومت و قدرت است. این عشق ناشى از عشق خودخواهى آنان و گرفتار شدن به هواى نفس مىباشد که سبب مىشود حکمران خود را با خداوند متعال در عظمت و بزرگى فروختن همانند داند و دوست داشته باشد مردم او را صدا کنند و بر رعیت منت گذارد یا آنچه را که انجام داده است بزرگ شمارد و خلاف وعدهاى که به آن داده عمل نماید.
2- جهل امت: نادانى عمومى محیط مناسبى براى نمو و دوام استبداد و خودسرى است. همان گونه که راهزنان و درندگان از تاریکى شب براى دزدى و شکار استفاده مىکنند مردمى که گرفتار تاریکى جهلند نیز به راحتى مورد سوءاستفاده حکمرانان فرصت طلب قرار مىگیرند. این افراد ظاهر خود را آن طور که براى عوام جالب باشد مىآرایند و مردمى را که نسبت به حقوق فردى و اجتماعى خود و نیز وظایف والى بىخبرند، مىفریبند و مطیع خود مىسازند.
3- اجتناب از مشورت: رایزنى با دانایان نقش تعیین کنندهاى در ثبات حکومت و سلامت اجتماع دارد زیرا این گروه به دلیل داشتن آگاهى و درک مصالح و مفاسد حکومت و اجتماع مىتوانند راه درست حرکت حکومت را روشن و آن را از خودمحورى و نیرنگهاى مخرب دشمنان مصون دارند.
اساسا حق در عرصه تضارب آرا آشکار مىشود و بهترین راهحلها و صحیحترین شیوههاى مردمدارى با مشورت به دست مىآید.
تاثیرات خودمحوری:
استبداد و خودمحورى حکمرانان تاثیر منفى بر اخلاق و فکر و فرهنگ و رفتار سیاسى افراد اجتماع مىگذارد که اجمالا بدان اشاره مىکنیم.
الف- اخلاقی:
در یک نظام خودمحور به دلیل بسته بودن و انحصار مالکیت اکثر مقامات و مسئولان کشورى از رده پایبندان و ارادتمندان به حکومت انتخاب مىشوند. اغلب بدون در نظر گرفتن ملاکهاى لیاقت و کاردانى و حسن تدبیر. این افراد چون صلاحیت ذاتى ندارند مزه قدرت را که مىچشند ترجیح مىدهند اولا کسى آنها را انتقاد نکند و آنها را نپاید، ثانیا: نسبت به مقام بالاتر بسیار ذهن بسته و متملق باشد و ثالثا: مردم و زیر دستان آن مسئولان اشیاى خالى از احساس و عقل نیستند وقتى ملاک انتخاب را در پاکى و کاردانى ندیدند بلکه رشوه و چاپلوسى و تظاهر را تعیین کننده یافتند آنها نیز به تدریج به این شیوه مىگرایند.
ب- فرهنگی:
دولتمردان مستبد و خودمحور با ایجاد محیط خفقان جلو برخورد و تبادل آرا و اندیشهها و بحث و بررسى افکار را مىگیرند و باعث مىشوند اندیشههاى انحرافى و خطرناک براى اجتماع به وسیله دشمنان داخلى و خارجى آن گسترش یابد، توضیح آنکه پیروان مکتبها و ایدئولوژیهاى دیگر که با یک حکومت و اجتماعى مخالفند و وجود آن را مغایر اهداف و منابع خود مىبینند براى رخنه کردن در آن اجتماع و پوسانیدن آن از درون فضاى بستهاى که حکمرانان مستبد پدید آوردهانداستفاده کرده و افکار خود را که با روح و ارزشها و تاریخ و فرهنگ آن اجتماع مغایر است وارد مىکنند و جمعیت زیادى آگاهانه یا از روى بىخبرى مجذوب آنها مىشوند. راه مبارزه عرضه داشتن ارزشها و فرهنگ اصیل اجتماعى است و این مهم نیز صورت نپذیرد جز با محیطى باز و سالم براى تضارب آرا و نقد آنها.
ج- سیاسی:
استبداد و تمرکز حکومت مانع مشارکت سیاسى مردم مىشود. فرض مسلم این است که هرچه مردم و نیروهاى اجتماعى بیشتر در نظام سیاسى مشارکت جویند قدرت و اقتدار دولت افزایش مىیابد.یکى از تجلیات مشارکت مردمی، احزاب سیاسى مىباشد که به قول موریس دووژه: “ترجمان نیروهاى اجتماعىاند” و به صلاح حکومتهاست که آنها را بپذیرند چرا که تنظیم زندگى اجتماعى و اقتصادى و... نیازمند احزاب داراى هدف و خط مشىهاى مشخص و رقابت بین آنهاست تا خواستها و نارضایتیها بیان شود و نتایج منفى تمرکز و اراده دیوانسالار کشور خنثى و مشارکت عملى شهروندان در تعیین چگونگى زندگىشان امکان پذیر گردد. اگر گروهها و جناحهاى مختلف یک اجتماع احساس کنند که آزادانه شریک نظام سیاسى آن اجتماعند حکومت را از خود و محافظ خود مىدانند و در عین حال که با برخى خط مشىها مخالفت مىکنند نسبت به مجموعه قوانین و اصول آن اتفاق نظر دارند و این امر موجب ثبات حکومت مىگردد. ولى اگر امکان بیان عقاید و فرصت مشارکت به آنها داده نشود به تدریج حس احترام به قانون در آنها زایل مىشود و از انحصارطلبى حکومت خشمگین مىشوند و روزى این خشم به عصیان تبدیل مىشود و اختلاف بر ضد نظام سیاسى مبدل مىگردد.
طریقه رفتار حکمرانان با مردم:
عامل سیاسى دیگرى که مىتواند منشا سلامت و ثبات یا آفت و بىثباتى حکومت باشد چگونگى رفتار حکمرانان با مردم است و مسئله رضایت توده غیر حاکم از نظام سیاسى است.یکى از عواملى که رضایت عموم به آن بستگى دارد این است که حکمرانان با چه دیدى به مردم و خودشان نگاه کنند با این چشم که آنها برده و مملوک و خود مالک و صاحب اختیارند یا با این دید که آنها صاحب حقند و اینان تنها وکیل و امین اند؟ در صورت اول هر کارى که انجام دهند نوعى تجاوز است که مالک یا حیوان براى حیوان خویش انجام مىدهد و در صورت دوم از نوع خدمتى است که یک ایمن صالح انجام مىدهد. اعتراف دولتمردان به حقوق واقعى مردم و احتراز از هر عاملى که آن حقوق را نفى کند. از شرایط اولیه موجب رضایت و اطمینان مردم به حکومت است که از ارکان مهم مشروعیت نظامهاى سیاسى به شمار مىرود.
رابطه حکومت و مردم:
مبناى رابطه حکومت و مردم مهر و مودت است و شرط رافت تنها مسلمان بودن نیست، بلکه انسانیت ملاک است و در مورد احسان و مودت حکام به رعیت باید بیشتر به رضایت و خرسندى توده مردم توجه و بر قدرت آنان تکیه کنند تا خواص که قشر محدود اجتماعند.
عواقب بدرفتارى با مردم:
بدرفتارى و خشونت حکمرانان با مردم نتایج و پیامدهاى ناگوارى براى حکومت دارد که اجمالا به برخى از آنان اشاره مىکنیم.
1- خشونت و جور حاکم مردم را ترسو، زبون و سست عنصر مىگرداند و شخصیت افراد رامىشکند؛ توضیح آنکه ارزش و قوام یک حکومت به ارزش و استحکام شخصیت افراد تشکیل دهنده آن است.
2- بدرفتارى حکمرانان اصل نظام مشروعیت را از بین مى برد.
3- نتیجه دیگر فشار حکومتى و سلب آزادی، بسط ریاکاری، رواج دروغ و نیرنگ، از دست رفتن ارزشهاى اخلاقى در میان مردم و در یک کلام گمراهى آنان است.
4- بدرفتارى و فشار حکومت به مردم سبب یاس و انزواى روشنفکران و عالمان اجتماع، خمودگى وبىتفاوتى گروههاى فعال، فرار مغزها و آوارگى و مهاجرت ناخواسته رعیت مىشود و در نتیجه مملکت از توسعه و آبادانى باز مىماند.
نتیجه :
آنچه ذکر شد مىتوان گفت که یکى از مهمترین عوامل در برقرارى و حفظ ثبات حکومت و نظام و کشور، مودت و اعتماد میان ملت و دولت است و آنچه مىتواند میان این دو، پیوند عمیق و ناگسستنى ایجاد کند به عملکرد مثبت مسئولان و متولیان امور وابسته است. اگر آنها مردمدار باشند مردم نیز از آنها حمایت و براى دوام حکومت تلاش مىکنند ولى اگر با انواع فشارها و بدرفتاریها اسباب نارضایتى ملت را فراهم کنند به تدریج گروههاى مختلف اجتماع حس مىکنند که یک دشمن واحد یعنى دولت دارند آنگاه به طور خودجوش براى سرنگونىاش متحد مىگردند چه به اعتقاد علی(ع:) دلهاى رعیت خزائن حاکمان است که هرچه از داد و بیدادگرى در آن گذارند، همان را یابند و باید یادآور شد که بر خلاف حکومتهاى داد و مردمى “نظامهاى بیدادگرى همگى کم و بیش کوتهعمرند.”