* نام؟
** بهزاد
* نام خانوادگی؟
** نبوی
* تحصیلات
** فوق لیسانس الکترونیک از دانشگاه پلیتکنیک (صنعتی امیرکبیر)
* متولد سال؟
** 1321
* اهل؟
** تهران
* تمامی سمتها و شغلهای قبلی؟
** تعدادی از سمتهایم در زمان قبل از انقلاب و زندان و تعدادی هم بعد از پیروزی انقلاب است.
قبل از انقلاب کارمند یک شرکت بودم، چون قبل از انقلاب ممنوعالاستخدام در دوایر دولتی بودم در شرکتهای خصوصی کار میکردم مانند شرکت ABM که شرکت نصب و راهاندازی کامپیوتر بود و بعد از زندان تا پیروزی انقلاب فرصت کار کردن نبود و بعد از آن هم اولین کارم در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی بود و تلاشمان برای حفظ انقلاب بود. البته از این راه حقوق دریافت نمیکردم. عضو اولین شورای سرپرستی در سازمان صدا و سیما بودم که بر اثر فشارهای بنیصدر از آنجا اخراج شدم. وزیر مشاور، سخنگوی دولت و سرپرست ستاد بسیج اقتصادی کشور از زمان تأسیس دولت شهید رجایی و دولت چند روزه شهید باهنر و به مدت 9-8 ماه هم با همین سمتها در دولت مهندس موسوی بودم. وزیر صنایع سنگین از خرداد 61 تا پایان دوره مهندس موسوی (حدود 5/7 سال)، معاون لجستیک فرماندهی کلی قوا در اواخر دولت موسوی و زمان جنگ به مدت (75 سال)، مشاور خاتمی در وزارت ارشاد و سپس کارمند نهاد ریاست جمهوری بودم و در برخی شرکتها مانند صنایع مس شهید باهنر، ایران خودرو و ... بدون دریافت حقوق و مزایا در هیأت مدیره حضور داشتم. همچنین کارمند شرکت مبنا. بعد از خرداد 76 مدت کوتاهی، طی حکمی به عنوان مشاور رییس جمهور تا انتخابات مجلس ششم بودم و در مجلس هم، سه دوره عضو هیأت رییسه و نایب رییس بودم و یک دوره شرکت نکردم و الان هم کماکان کارمند نهاد ریاست جمهوری هستم.
* دلمشغولی همین لحظه؟
** دلمشغولیام به کارهای تشکیلاتی و سیاسی است.
* حستان در کودکی نسبت به سایه خودتان؟
** بعضی مواقع در کوچه و خیابان سعی میکردم از سایهام جلو بزنم. در بچگی خیلی تلاش میکردم که پایم را جلوتر از سایهام بگذارم و قدم بردارم.
* اولین تجربه ترس؟
** تا آنجا که به خاطر دارم، در ایام بچگی که شبها با مادربزرگم تنها در منزل بودیم و کهولت سن او با عث میشد که احساس کنم که نمیتواند پشتیبان خوبی برایم باشد.
* سابقه بیشترین بیخوابی؟
** چون از قبل فکر نکردهام نمیتوانم فیالفوره جواب بدهم. شاید حین بازجوییهای اولیه در زندان باشد و شاید هم دوران تحصیل بوده ولی تنها چیزی که یادم میآید دوران دستگیری، شکنجه زندان بیشترین بیخوابی را داشتم.
* غذایی که در تنهایی مجبورید درست کنید؟
** من هیچ وقت برای خودم غذا درست نمیکنم و به ندرت تنها میشوم چون همیشه همسرم در کنارم هست و مرا بیغذا نمیگذارد و اگر زمانی تنها شدم، داخل یخچال را میگردم، اگر چیزی در یخچال مانده باشد میخورم. البته در دوران کودکی حتی برای خانواده غذا درست میکردم ولی بعد از ازدواج این اتفاق نیفتاده است.
* میانهتان با SMS ؟
**اصلاً. در مراسم و مناسبتهای مختلف عزا میگیرم چون برایم تعداد زیادی SMS میآید و باید آنها را یادداشت کنم و پاسخگو باشم. SMS در یک مورد خوب است آن هم یادآوری تاریخ و ساعت جلسات توسط دوستان است که به من اطلاع میدهند.
* نظرتان راجع به عشق؟
** عشق در حال حاضر معانی متفاوتی پیدا کرده است: عشق به خدا، علم، پول، ثروت، زن و ... همه به نوعی عشق است در این مورد زیاد فکر نکردهام. من یک آدم سیاسی، تشکیلاتی و اجرایی هستم و این مقولهها بیشتر به درد افرادی میخورد که دارای ذهن هنری، لطیف، ادبی و غیر اجرایی باشند.
* آیا تا به حال عاشق شدهاید؟
** همسرم را خیلی دوست دارم ولی او را هم از روی عشق پیدا نکردهام. بر اساس معیارهایی که در ذهنم بود به او رسیدهام و از میان حدود سی خواستگاری وی را پیدا کردهام. از روز ازدواج هم عشق و علاقهام به وی روز به روز بیشتر شده است.
* یک تعریف سریع و کامل از مرگ؟
** پایان زندگی این جهانی.
* شغل مطلوب در مدینه فاضله؟
** همین کارهایی که الان میکنم یعنی کارهای سیاسی و تشکیلاتی.
* اولین فیلمی که دیدید؟
** من 63 سالهام و یادم نمیآید! اولین فیلمها را در سن 5 یا 6 سالگی دیدهام. زمان دکتر مصدق، یک فیلم سیاسی در مورد جنگ بوئرها با انگلیسیها در آفریقای جنوبی بود که هنوز به خاطرم مانده است.
* آخرین فیلمی که در سینما دیدید؟
**یادم نمیآید ولی فکر میکنم فیلمها دهه فجر پارسال بود.
* مارمولک را دیدهاید؟
** بله و بسیار خوشم آمد.
* هنرپیشه مورد علاقه؟
** خیلی در این خطها نیستم و اسامی بازیگران زیادی را نمیدانم. چون حتی به تلویزیون هم نگاه نمیکنم و فیلم سینمایی هم که گفتم حدود ده ماه است ندیدهام.
* خطای جوانی
** نمیشود گفت، چون خطاها را نباید گفت و قابل بیان نیست! خطاهای جوانی را باید در دادگاه عدل الهی پاسخگو بود! دادگاههای امروزی کاری به خطاهای جوانی ندارند و فقط خطاهای فعلی را بررسی میکنند.
* بیشترین پرسش؟
** در مورد آینده انقلاب، کشور و نظام
* سابقه یأس فلسفی؟
** من یک مقدار پوست کلفتم و کمتر دچار یأس فلسفی میشوم.
* فرقتان با هشت سال پیش (اوایل دولت خاتمی)؟
** زیاد فرق نکرده است، نه آن زمان امیدوار بودم که تحولات عظیمی رخ میدهد و نه الان ناامیدم.
* دغدغه ساعت 24 دیشب؟
** مشغول مراسم احیا بودم و دغدغهام بهرهمندی از نتایج شب قدر.
* آخرین بهت و حیرت؟
** پیروزی احمدینژاد در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری.
* تکیه کلام همیشگی؟
** مخلصم.
* چگونه میتوان شما را به اوج عصبانیت رساند؟
** خیلی ساده، چون من همیشه در اوج عصبانیت هستم و لازم به تلاش نیست و زود عصبانی میشوم حتی در ستاد دکتر معین با یک نابسامانی کوچک چنان با همکاران داد و بیداد میکردم که نگو و نپرس.
*استفاده از عبارت: «همین که گفتم!»؟
** کم استفاده میکنم. در عرصه مدیریتها، شاه سلطان حسینی نیستم، ولی چنین حرفی نمیزنم. ممکن است در عمل گفته خود را عملی کنم.
* واکنش در مقابل شایعهای علیه شما؟
** آن قدر شایعه بوده و هست که دیگر هیچ واکنشی ندارم و حساسیت خود را از دست دادهام. برای مثال:در سالهای 69-68 شایعه شده بود که چندین میلیارد دلار برداشتهام و پس از فرار از ایران با رادیو BBC مصاحبه کردهام و گفتهام که باید خانوادهام را بفرستید انگلیس و اگر نفرستید افشاگری میکنم. در آن زمان فرزندانم بسیار کوچک بودند ولی آنقدر تلفن به منزل میشد که یاد گرفته بودند در برابر این پرسشهای تلفنی بگویند: شایعه است.
* چند دست کت و شلوار دارید؟
** به دردبخور چهار دست، ولی هیچ کدام را نخریدهام و کادو بوده است. بعد از ازدواج هیچ لباسی برای خودم نخریدهام و همه آنها هدیه بوده است که توسط خانواده و اقوام خریداری شده و کت و شلوارهایم را که گرانتر است، همسرم میخرد.
* گذران یک روز معمولی؟
** هر روز چند ساعتی به سازمان میآیم و به کارهای سیاسی و تشکیلاتی سازمان میپردازم.
* برخوردتان با مزاحم تلفنی؟
** با به بازار آمدن CID (کار آی دی) هیچ موضوعیتی ندارد.
* میگویند موبایل شما همیشه روشن است؟
** نه! زمانی که در منزل هستم، به علت عدم آنتندهی مناسب و برای راحتی و آرامش اعصاب مخاطب و خودم، تلفن همراه را خاموش میکنم.
* زیباترین عبارت سیاسی؟
** استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.
* شاعر محبوب؟
** مولانا، حافظ، فریدون توللی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، حمید میرزازاده (که بعد از انقلاب عاقبت خوبی پیدا نکرد) و اخوان ثالث.
* یک بیت از شعرهایی که بیشتر با خودتان زمزمه میکنید؟
** زمان کودکی مشاعره میکردم و الان این گونه نیست.
«آن یکی میزد سحوری بر دری در گهی بود و رواق مهتری» که این شعر از دیوان میرزازاده و به نقل از مولوی بود.
در این شعر خروس در پاسخ صاحبخانه که میگوید چرا نیمه شب بانگ میزنی، میگوید:«گر چه این دم شد بر تو نیمه شب، شد من نزدیک صبح شد طرب» و در پاسخ این که چه کسی به بانگ تو پاسخ میدهد میگوید: «بهر حق این خلق زرها میدهند، صد صواب خیر و مسجد مینهند، جان و تن در راه حج دوردست، خوش همی بازند جز عشاق مست»، »هیچ میگویند کین لبیکها، بیندایی میدهیم آخر چرا؟» «بلکه توفیقی که لبیک آورد، هست هر لحظه ندایی از احد».
* یک تفکر طولانی در تنهایی؟
** خیلی اهل نشستن و فکر کردن نیستم. حتی یک لحظه بیکار و آرام نمینشینم و از زمانی که وارد کار شدهام روزانه کمتر از 13-12 ساعت کار نکردهام.
* بهترین شهر برای زندگی؟
** چون از اول عمرم در تهران بودهام نمیتوانم مقایسه کنم. اقامت طولانی مدت برای مقایسه لازم است و من فقط اقامت طولانی در شیراز و یزد را داشتهام (حدود 40-30 سال پیش و در هر کدام یکسال).
* وقتی که خیلی غمگین هستید چه زمزمه میکنید؟
** چیزی زمزمه نمیکنم. فقط از قیافهام مشخص میشود و خانمم میفهمد.
* نظرتان راجع به جوانی که در حسرت نام است؟
** جوان است و جویای نام.
* یک جمله غیرقابل چاپ؟
** خیلی جملات دارم ولی ترجیح میدهم که نگویم، چون به قول شما غیرقابل چاپ است.
* یک خاطره کوتاه از مرحوم مصطفی شعاعیان؟
** زمانی که اعضای سازمان مجاهدین در زندان بودند، نوشتن متن دفاعیات آنها را مرحوم شعاعیان به عهده گرفته بود و پس از نگارش به من داد تا من هم نظر بدهم. گفتم اسلام و مارکسیسم را طوری مطرح کردهای که گویا یک مکتب است و چند سال است سوء تفاهم شده است! در پاسخ با قسم مخصوص خودش گفت: «به جان مولا مجاهدین خلق میگویند این کم است و باید بیشترش کنی»!
* اولین بار کی به زندان افتادید؟
** تیرماه 1339
* اتهام؟
** پخش اعلامیه و شبنامه.
* آخرین تجربه حضور در زندان؟
** آذر 75 که به مدت 7 سال زندان بودم در جریان انقلاب آزاد شدم.
* اولین شلیکی که کردید؟
** در دوران خدمت سربازی.
* در زمان مبارزات علیه شاه چطور؟
** کار مسلحانه عملی انجام ندادم و درگیری مسلحانه نداشتم. فقط 3 هزار نارنجک پیش از دستگیری درست کرده بودیم که فرصت استفاده پیدا نکردیم.
* در لحظه ورود امام، کجا بودید و چه میکردید؟
** در فرودگاه مهرآباد، جزو استقبال کنندگان بودم.
* در لحظه انفجار دفتر نخست وزیری کجا بودید؟
** سه طبقه بالاتر روی همان سالن انفجار.
* وقتی متهم شده بودید در آن حادثه چه احساسی داشتید؟
** احساس کردم که چقدر نامردی وجود دارد.
* اگر امام جلوی پرونده را نمیگرفتند، به نظر شما چه اتفاقی میافتاد؟
** هنوز هم معلوم نیست که آن اتفاقات نیفتد (با خنده) آقایان در ظاهر همه را با چوب امام میزنند ولی در عمل اهمیتی به حرف امام نمیدهند. حدود یک ماه پیش در نشریهای وابسته به جناح مقابل عنوان شده بود: «حالا که وزارت اطلاعات و قوه قضاییه وضعیت خوبی دارند (بخوانید در دست خودمان است)،باید به پرونده نخست وزیری رسیدگی شود! و امام هم دستور مختومه شدن پرونده را نداده بود، بلکه نظرش این بود فعلاً جلوی پرونده گرفته شود»؟ این جماعت امام را در هر زمان آن طوری معرفی میکنند که مورد نیازشان است.
* بیانیه الجزایر چه قدر به سود و منافع ملی ایران بود؟
** در آن شرایط بهترین راه حل بود که کارمان به بحران نکشد، با رفتن کارتر و آمدن ریگان شرایطی مانند امروز بوش به وجود میآمد و درگیری احتمال به جاهای باریک کشیده شدن را به دنبال داشت. امضای بیانیه باعث شد که دچار بحران نشویم و در این حال امکان بازپسگیری تمامی اموال و داراییهایمان را داشتیم و تقریباً تمامی آنها نیز بازپس گرفته شد.
* یک جمله کوتاه برای منتقدین شما برای بیانیه الجزایر؟
** لب گود نشستهاند و میگویند لنگش کن! حتی در آن زمان برخی پیش امام رفته بودند و گریه کرده بودند که: اینها (منظور شهید رجایی و بنده) به دنبال بحران هستند و پرونده را از اینها بگیرید و ... که البته همانها امروز منتقد ما هستند.
* جمله معروف شما در جریان استیضاح نمایندگان مجلس سوم؟
** «هر که دو تا کمتر گرفته دست بلند کند؟» ... (بله) من این جمله را نگفتهام و شایعه است و هیچ ربطی به استیضاح نداشت. احتمالاً یک زمان مجلس دوم از من سوال کرد که چرا مصوبه هیأت رییسه را در مورد دادن اتومبیل دوم به نمایندگان به نرخ ارزان اجرا نکردهام و برای جواب آن به مجلس رفتم. تصور میکنم این ماجرا با استیضاح خلط شده است. البته اصلاً در هیچ یک از دو مورد من آن جمله را نگفتهام.
* در سازمان ملل با شهید رجایی بودید، یک خاطره کوتاه از آن دوران؟
** در مسافرت به نیویورک داخل هواپیما و بر روی یک تخت خوابیدم که کت و شلوار شهید رجایی روی آن گذاشته شده بود. صبح پس از رسیدن به فرودگاه الجزیره و در حالی که مقامات الجزایری برای استقبال آمده بودند، شهید رجایی با کت و شلوار چروک مواجه شد و لباس دیگری برای پوشیدن نداشت.
* میگویند در سازمان ملل پوشش لباس شما مانند لباسهای فعلی آقای احمدینژاد بود؟
** بله، تا مدتی در کتب درسی عکس بنده در کنار شهید رجایی با آن کاپشن چاپ میشد. آن زمان لباس مزبور برای خود ما و مردم و جهان کاملاً قابل قبول بود. چرا که انقلابیون پس از یک دوره مبارزه و زندان، تازه وارد حکومت شده بودند، ولی امروز 26 سال از آن روز گذشته است. ضمناً باید بگویم که شهید رجایی در همان اجلاس کت و شلوار پوشیده بود.
* اولین باری که به سخنرانی شما حمله کردند؟
** تیرماه سال 59 در مراسم شب احیا در جامعه الصادق تهران، 200 نفر از منافقین با شعار: «ساواکی، ساواکی» برای بر هم زدن سخنرانی آمدند که پس از دعوت یکی دو نفر از آنها به پشت تریبون، تخلیه شدند و صحبتهای من از ساعت 10 شب تا سه صبح ادامه یافت.
* در کنگره اخیر جبهه مشارکت عکسی با دکتر یزدی دارید. چه چیزی به گوش وی میگفتید؟
** سلام علیک و احوالپرسی کردیم. توجه داشته باشید که ما با هم فامیل هم هستیم.
* در زمان استعفا در مجلس ششم چه حالی داشتید؟
** احساس میکردم به تکلیفم عمل کردهام و آنچه باید در تاریخ ثبت شود، گفتهام.
* حاضرید جایتان را با یک روزنامهنگار معروف عوض کنید؟
** نه دوست دارم معروف شوم و نه دوست دارم روزنامهنگار شوم. کار خودم را بیشتر دوست دارم.
* از بین مهرههای شطرنج، کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
** شطرنجبازان علیالقاعده باید شاه را دوست داشته باشند. چون همه تلاشهای شطرنجباز برای حفاظت از اوست.
* آخرین باری که گریستید؟
** پس از مرگ مادرم.
* آخرین کتابی که خواندید؟
** یک کتاب راجع به شعاعیان بود.
* موضوعی که از سیاست مهمتر باشد؟
** همسرم!
* رنگ مورد علاقه؟
** سبز.
* یک جمله کوتاه در مورد افراد زیر:
* سیدمحمد خاتمی؟
** بنیانگذار حرکت اصلاحی در ایران
* مسعود نمکی؟
** رییس انصار حزبالله که در 13 آبان 76 (تا آنجا که به خاطر دارم) در اجتماع روبروی سفارت آمریکا با ایشان، گفتگوی همراه با لگد به ساق پا داشتم.
* محمود احمدینژاد؟
** خودش بهترین جمله است. همان محمود احمدینژاد.
ابراهیم یزدی؟
** مطلب خاصی ندارم. بهترین و کوتاهترین جمله در مورد خیلی از شخصیتها، نام خودشان است.
* بهترین دوست سیاسی؟
** دوستان نزدیکم در سازمان
* نظرتان در خصوص موارد زیر:
* رابطه دختر و پسر؟
** طبیعی است.
* ماهواره؟
** پدیده گریزناپذیر
* ریاست جمهوی زنان؟
** تفاوتی با مردان ندارد
* کودتای نظامی؟
** چیزی که خودمان هم در 28 مرداد 32 و هم شاید اخیراً مشکل پیچیدهتر آن را تجربه کردهایم.
* جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر؟
** استقبال میکنیم ولی خودمان عضو آن نیستم.
* آخرین بار از چه کسی پول قرض گرفتید؟
** از یک صندوق قرضالحسنه، برای ازدواج پسرم، سه میلیون تومان وام گرفتم.
* یک انسان چقدر به قدرت نیاز دارد؟
** خودش معتقد است که هر چه داشته باشد کم است.
* اگر یکی از فرزندانتان بگوید که میخواهم در آمریکا زندگی کنم؟
** مختار است. اگر میخواهد به آمریکا برود و زندگی کند، نه به عنوان پناهنده که آن موقع دلخور هم میشوم. ضمن این که باز هم به خودش مربوط است.
* مهمترین شخصیت خارجی که دلتان میخواهد با او مذاکره کنید؟
** مخالفینم میگویند آقای بوش!
* دوستش دارید؟
** عاشقش هستم (خنده)!
* در صورت دیدارتان با بوش چه جملهای به وی میگویید؟
** فرصت دهید اول اجازه مذاکره را بگیرم. بعد در مورد دستور مذاکرات فکر کنم.
* کسی که خودکشی کرده و نجات پیدا کرده چه باید بکند؟
** خدا را شکر کند که کارش به نتیجه نرسیده است.
* بیشتر از همه به چه کسی تلفن میکنید؟
** به همسرم.
* صریحترین جملهای که تاکنون شنیدهاید؟
** یادم نمیآید.
* یک خاطره از دیدار با امام (ره)؟
** خاطره طولانیترین و شاید آخرین دیدار با ایشان به اتفاق شهید رجایی که هرگز فراموش نمیشود. امام (ره) مجلس اول توصیه کرد که لایحه «حذف فرمان همایونی» را از دستور کار خارج کند. شهید رجایی و بنده در اعتراض به این توصیه به دیدار ایشان رفتیم و حدود سه ساعت، شاید بیشتر بحث کردیم. شهید رجایی صمیمانه و صریح گفت: «ما بریا این مناصب قبایی ندوخته بودیم، احساس میکردیم شما مایلید، به میدان آمدیم. حالا با توجه به توقف رسیدگی به این لایحه، عملاً دست و پای ما را بسته و برای شنا به دریا انداختهاید. جنگ و مشکلات اقتصادی ناشی از آن از یک طرف، کمبود اختیارات دولت و عدم همراهی رییس جمهور با آن از طرف دیگر. عرصه را بر ما تنگ کرده است. آمدهایم تا شما تکلیف ما را روشن کنید،» امام در پاسخ لبخند زیبایی زد و گفت: «شما تکلیف مرا روشن کنید. اگر بعد از 2500 سال رژیم شاهنشاهی اولی رییس جمهورمان را نتوانیم تحمل کنیم، دنیا به ما چه خواهد گفت؟ مطمئنم در صورت ایستادگی بر روی این لایحه، بنیصدر کنار خواهد رفت و اگر کنار رفت آنها (بنیصدر و منافقین) کشور را به آتش خواهند کشید.» البته امام در آن جلسه بالاخره نظر ما را قبول کرد ولی تمام پیشبینهایش درست از آب درآمد. در ضمن ملاحظه میفرمایید رجایی چگونه با امام صحبت میکرد. اگر ولایتیهای امروزی این سخنان را میشنیدند، لابد وی را (شهیدرجایی را) در فهرست مخالفان ولایت فقیه قرار میدادند.
* تابلوی اتاق خصوصی؟
** عکس خانوادهام.
* به عکسی که بیشتر از پنج دقیقه بیشتر به حیات او نمانده چه میگویید؟
** طلب توبه و استغفار
* یک سوال از خودتان؟
** نمیدانم.
* بیشترین کمک به گدایان خیابانی؟
** هیچ وقت پول به گدا ندادهام و اعتقاد ندارم.
* اگر در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نبودید دوست داشتید در چه حزبی باشید؟
** جبهه مشارکت.
* مورد علاقهترین روزنامهای که چاپ نمیشود؟
** سلام.
* روزنامه فعلی مورد علاقه؟
** در مجموع، شرق
* آخرین کسی که رنجاندید؟
** همه را به نوعی رنجاندهام. مرحوم بهشتی در مورد من میگفت که مانند گیاه هنزل هستی و خیلی تلخی و همه را میرنجانی. حتی یک روز پس از بمباران تهران توسط عراق، جلسهای در ستاد ارتش برگزار شد که آقایان هاشمی، خامنهای و بهشتی هم حضور داشتند و بر سر جنگ یا آتشبس فوری مباحثی مطرح شد و به تندی کشید. پس از اتمام جلسه آقای خامنهای به من گفت که حرفهای تو خیلی گزنده بود!
* اگر بشر اولیه بودید روی دیوار غارتان چه میکشیدید؟
** نمیدانم.
* اگر سیاسی ناگهان از بهزاد نبوی فرار کند؟
** مثل گرفتن آب از ماهی است.
* اگر اعلام شود که ممنوعالسخن هستید؟
** مینویسم
* بزرگترین افتخار شما؟
** امضای بیانیه الجزایر، چون امضای آن در آن فضا واقعاً شجاعت میخواست.
* کار مورد علاقهای که فعلاً از انجام آن معذورید؟
** فکر نکردهام.
* موضعتان در قبال پیری؟
** یکی گفت: «شیر شیر است اگر چه پیری باشد» دیگری پاسخ داد: «پیر پیر است اگر چه شیر است» امروز چنین احساسی دارم.
* یک چهره دوست داشتنی؟
** خاتمی
* بیشترین وقت عمرتان صرف آن شده؟
** فعالیتهای سیاسی و اجتماعی
* قادر به تحمل چگونه شرایطی نیستید؟
**هر شرایطی را تحمل میکنم. زمانی که به سلول انفرادی افتادم. فکر نمیکردم یک ماه طاقت بیاورم ولی توانستم بیست ماه در آنجا باشم و هنگام رفتن به بند عمومی ناراحت از ترک انفرادی بودم.
* در این خصوص خیلی مراقب خودتان هستید؟
** به عرصههایی که شجاعت مردان سیاسی را بگیرد، وارد نمیشوم: فسادهای مالی، اخلاقی و سیاسی
* یک عادت دیرینه؟
** ناخن خوردن
*چیزی که برای خودتان اجباری کردهاید؟
** ورزش
* زیرکی شما به چیست؟
** فکر نمیکنم زیرک باشم.
* به برادری که به خاطر ارزشها با خواهرش قهر است چه توصیهای دارید؟
** هیچ توصیهای ندارم. چون خودم هم بر سر این موضوع تا زمان فوت پدرم با او ارتباط نداشتم، حتی در مراسم ترحیمش شرکت نکردم.
* میگویند شما دوشنبههای هر هفته روزهاید؟ نذر دارید؟
** اولاً دوشنبهها نیست، ثانیاً نذری از دوران زندان دارم که باید هفتهای یک روز ادا کنم. برای آن هم مدت تعیین نکردهام. البته نذرهای متفرقه دیگر، ولی محدود هم وجود دارد که به تعداد روزها ممکن است اضافه کند.
* چرا چهرههای ساسی در برخوردهای خصوصی چهره صمیمانهتری نسبت به هم نشان میدهند تا مطبوعات؟
** اختلافات سیاسی جدای از برخورد عاطفی است، برخی تصور میکنند که اختلافات سایسی دو نفر باید همراه با پدرکشتگی باشد. در حالی که این گونه نیست و روابط انسانی، عاطفی و اخلاقی یک بحث است و مواضع سیاسی جدا از آنهاست. ما همیشه دعوایمان با جناح مقابل این است که: شما لازم نیست که به خاطر مبارزه یا مخالفت با کسی حتماً او را به قتل، جنایت، فساد و جاسوسی متهم کنید که مجبور به زندانی کردن و کشتن او شوید. باید مبارزه با اشخاص را به مبارزه با افکار تبدیل کنید. متأسفانه جامعه هم اختلاف فکر را با دشمنی فردی یا گروهی، ملازم میداند. حتی بچههای خودم وقتی کوچک بودند و من در خیابان با یک غیرهمفکر، احوال پرسی میکردم، تعجب میکردند.
* آخرین سطر از آخرین یادداشت؟
** در مورد سرنوشت قرارداد تاو و ترک سل مقالهای برای عصر نو مینویسم که در حال نوشتن و تکمیل آن هستم و شما نمیگذارید تمام کنم. چون باید امروز تحویل بدهم.
* یک خداحافظی به سبک سیاستمداران؟
** به امید دیدار و پیروزی.