تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۸۹ - ۰۷:۵۶  ، 
کد خبر : ۱۹۷۲۷۸

چالش هسته‌ای؛ چالش پیش‌روی اقتدار انقلاب اسلامی

امیر دبیری‌مهر مقدمه: بیش از یکسال است که مسائل هسته‌ای ایران مهم‌ترین موضوع خبری و تبلیغاتی رسانه‌های جهان شده و دستور کار اول جمعی از دیپلماتهای ایران و کشورهای طرف مقابل نیز معلوم کردن مجهولات این معادله است. معادله‌ای که به‌زعم آمریکا خیلی مجهول و مشکوک است ولی به گفته ایران حل‌شدنی است. افکار عمومی هم ناظر این گفت‌وگوها، مجادلات، مراودات و گاهی معاملات است. ولی جریان اطلاع‌رسانی آن‌گونه که باید نتوانسته ابعاد این مسأله مهم را برای مردم روشن سازد در حالی که این مسأله به جهت اهمیتی که در آینده می‌باید جز با حمایت و تکیه‌گاه مردمی سامان نخواهد یافت. در این گفتار سعی خواهم کرد ضمن برجسته نمودن عناصر اساسی این مسأله به چند سؤال مهم پاسخ دهم. پرسش‌هایی از قبیل اینکه فناوری هسته‌ای چیست؟ مفاهیم و اصلاحات جاری مثل چرخه سوخت هسته‌ای، غنی‌سازی اورانیوم، سانتریفوژ و... به زبان ساده چه مفهومی دارد؟ نیاز بشر به فناوری هسته‌ای چگونه است؟ چرا جامعه جهانی بیش از حد نسبت به این موضوع حساسیت نشان می‌دهد؟ و در نهایت اینکه ابعاد و سطوح مسائل هسته‌ای ایران چیست و با دیپلماسی کنونی یا مطلوب آینده مسائل هسته‌ای ایران چه خواهد شد؟ آیا مجهولات پرونده هسته‌ای ایران از نوع حقوقی و علمی است یا سیاسی؟ در عبارات زیر به این موارد خواهیم پرداخت.

1. فناوری هسته‌ای چیست؟
در این بخش سعی شده است فرآیند چرخه سوخت هسته‌ای به زبان ساده بیان شود و بدیهی است از منظر فنی حاوی اشکالات و نقص‌هایی خواهد بود. یکی از انرژی‌های موجود در جهان مثل انرژی بادی، آبی، گاز، نفت و... انرژی هسته است که در مقایسه با منابع انرژی متداول مثل نفت و گاز و ذغال سنگ، از نظر منابع جزو انرژیهای پایان‌ناپذیر محسوب می‌شود و از نظر میزان تولید انرژی نیز پاسخگوی نیازهای بشر خواهد بود. سوخت‌های فسیلی یا غیرقابل تجدید با اکسیژن هوا ترکیب شده و به شکل حرارت انرژی تولید می‌کنند. این سوخت‌ها در مقایسه با سوخت‌های دیگر انرژی کمتری تولید می‌کنند.
انرژی هسته‌ای به دو روش تولید می‌شود: شکاف هسته‌ای Nuclear Fission وگداخت هسته‌ای Nuclear Fusion. خورشید، از طریق گداخت هسته‌ای انرژی تولید می‌کند. در این شیوه هیدروژن‌ها با برخورد با یکدیگر تبدیل به هلیوم می‌شوند و در فرآیند این تبدیل انرژی بسیار زیادی به صورت نور و گرما تولید می‌شود. در روش گداخت هسته‌ای یا Nuclear Fusion هسته یک عنصر کم وزن یعنی هیدروژن و ایزوتوپ‌هایش (به اشکال متفاوت اتم‌ها ایزوتوپ می‌گویند) یعنی دیتریوم و تریتیوم (tritium) که در دمای بسیار بالا و در حدود صد میلیارد درجه (10 به توان 8) به هم دیگر فشرده شده و متراکم می‌شوند تا پس از ترکیب به هسته‌های اتم‌های سنگین‌تر مثل نئوترون (Neutron) و هلیوم (Helium) تبدیل شوند. در این فرآیند انرژی بسیار زیادی ایجاد می‌شود.
هرچند این روش مشکلاتی دارد مثل ساخت محیطی که بتواند دمای مذکور را تحمل کند، اما سوخت اینگونه نیروگاه‌ها به سادگی قابل تهیه است مثل (Deuterium) یا آب سنگین که قابل استخراج از آب دریاست و زباله اصلی باقی مانده آن نیز رادیو اکتیو نیست. با وجود این که انرژی حاصل از این روش یعنی (Nuclear Fission) معادل ده درصد انرژی حاصل از شکاف هسته‌ای است اما به صرفه‌تر است.
در حال حاضر آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه، ژاپن، کانادا و کره‌جنوبی توانایی انرژی از طریق گداخت هسته‌ای را دارند. شیوه دیگر تولید انرژی شکاف هسته‌ای یا (Nuclear Fission) است.
در این شیوه، هسته یک اتم توسط یک نوترون به دو بخش کوچکتر تقسیم می‌شود. در این روش غالباً از عنصر اورانیوم استفاده می‌شود. اورانیوم از عناصر سنگین ناپایدار است. عناصر ناپایدار، عناصری هستند که ایزوتوپ‌های انها شکاف پذیرند یعنی هسته اتم آنها قابل شکاف است. به عبارت دیگر در این روش که در داخل راکتورهای هسته‌ای به ارزش 12 میلیارددلار انجام می‌پذیرد، یک اتم اورانیوم یا پلوتونیوم شکافته می‌شود و دو اتم با جرم تقریباً برابر به همراه تعداد زیادی نوترون به وجود می‌آید. نوترون‌های ایجاد شده به سایر اتم‌های اورانیوم یا پلوتونیوم برخورد می‌کنند و موجب شکاف آنها می‌شوند. در این فرآیند هسته‌های سنگین به هسته‌های سبک‌تر و کوچک‌تر در کنار یکدیگر به انرژی کمتری نیاز دارند، مقدار زیادی انرژی هم آزاد می‌شود. در این واکنش‌های زنجیره‌ای مقدار زیادی انرژی و گرما تولید می‌شود.
اورانیوم بطور طبیعی به شکل مخلوطی از اکسیدهای مختلف بطور وسیعی در پوسته زمین یافت می‌شود. برای استفاده از آن به عنوان سوخت ابتدا باید آن را از سنگ‌های معدنی استخراج و جداسازی نمود. (فرآوری سنگ معدن اورانیوم) سپس با تبدیل و غنی‌سازی، آن را برای تهیه سوخت آماده کرد. پس از آن با روش‌های شیمیایی و فیزیکی مختلف به تولید سوخت هسته‌ای مناسب مبادرت نمود و در نهایت پس از استفاده سوخت در راکتور اتمی، با باز فرآوری سوخت مصرف شده و جداسازی اورانیوم، پلوتونیوم و دیگر محصولات شکاف پرداخت. به مجموعه این فرآیندها چرخه سوخت هسته‌ای گفته می‌شود. در حال حاضر تنها کشور های فرانسه، ژاپن، روسیه، آمریکا و انگلستان تمامی مراحل تکنولوژی فرآوری اورانیوم را انجام می‌دهند.
2. بشر از جمله ایرانیان چرا به انرژی هسته‌ای نیاز دارند؟ (بحث استراتژیک)
سؤال مهم این است که مگر سوخت‌های فسیلی موجود مثل نفت، گاز، ذغال سنگ و دیگر انرژی‌ها مثل انرژی خورشیدی، انرژی باد، انرژی زمین گرمایی و انرژی بیوگاز چه مشکلی دارند که باید به انرژی هسته‌ای دست پیدا کنیم؟ پاسخ این است که اولاً انرژی، خون حیات بشر است. از این رو، زیر بنای هر توسعه و تحرکی خواهد بود. اما سوخت‌های فسیلی غیر قابل تجدید هستند و مشکلات زیادی در حمل و نقل او ایمنی دارند. بازده دسته تجدیدپذیر انرژی‌ها مثل انرژی بادی بسیار پایین است و دائمی نیستند و فناوری بشر نیز برای استفاده مقیاس زیاد از این‌ها تکمیل نیافته است.
بعنوان مثال هنوز یک سوم انسان‌ها به برق دسترسی ندارند و بیش از یک میلیارد نفر آب پاکیزه ندارد. تا سال 2050 با افزایش جمعیت جهان به 9 میلیارد نفر مصرف جهانی انرژی دو برابر می‌شود. اما از سوی دیگر مصرف رو به تزاید سوخت‌های فسیلی نه تنها این منابع را رو به پایان می‌برد بلکه محیط زیست بشر را نیز به طور جدی تهدید می‌کند. در هر سال ضایعات ناشی از سوخت‌های فسیلی 24 میلیارد تن دی‌اکسیدکربن به جو زمین اضافه می‌کند. این مقدار با 70 میلیون تن در هر روز و یا 800 تن در هر ثانیه برابر است. افزایش سطح آب دریاها، دمای شدید هوا، بروز طوفان‌های سهمگین، خشکسالی ویرانگر و شیوع بیماری، کاهش تولید مواد غذایی و عدم قابلیت استفاده بشر در بسیاری از مناطق از عوارض افزایش گازهای گلخانه‌ای است و این گازها محصول مستقیم مصرف سوخت‌های فسیلی است. به عنوان مثال در آمریکای شمالی هر شهروند در هر روز 54 کیلوگرم یا 120 پوند دی‌اکسیدکربن در جو زمین پخش می‌کند. در اروپا و ژاپن سرانه انتشار این گاز در هر روز بیش از 23 کیلوگرم یا 50 پوند است. به دیگر سخن در 50 سال آینده جمعیت جهان بیشتر از مجموع انرژی را که در کل تاریخ تاکنون مصرف شده است مصرف خواهد کرد.
از این رو جهان برای کاهش گازهای گلخانه‌ای نیاز مبرمی به نیروی برق دارد. ولی فناوری‌های تولیدکننده الکتریسیته مثل خورشید، باد، آب، حرارت مرکز زمین و... محدود است و پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد حتی با 20 سال حمایت تحقیقاتی و یارانه‌ای، این منابع می‌تواند کمتر از 3 درصد از برق جهان را تأمین کند. با این تفاصیل، تنها، نیروی هسته‌ای است که می‌تواند انرژی پاکیزه تولید کند. مطلبی که مؤسسه بین‌المللی انرژی یا (CD OE) بر آن تصریح کرده که جهان بدون گسترش سریع انرژی هسته‌ای نمی‌تواند نیازهای رو به افزایش خود را در زمینه انرژی به شکلی پاکیزه رفع کند. پس به خوبی روشن است که صاحبان انرژی هسته‌ای در دهه‌های آینده صاحبان اختیار جهان هستند و کشورها و ملت‌هایی که از این انرژی محروم باشند به حیاتی‌ترین نیاز بشر یعنی انرژی وابسته خواهد بود. گذشته از این انرژی هسته‌ای و فناوری هسته‌ای در تشخیص پزشکی و درمان بیماری‌ها، افزایش محصولات غذایی، توسعه منابع آبی، بهره‌برداری کشاورزی و کنترل کیفی صنایع نیز کاربرد دارد. جالب این‌جاست که از نیم کیلو اورانیوم معادل یک میلیون گالن بنزین انرژی تولید می‌شود.
ملت ایران نیز مستثنی از این معادله نیست. البته چون موضوع مربوط به آینده است حساسیت آن امروز کمتر درک می‌شود و در یک رویکرد آینده‌نگر و راهبردی ایران فردا و فرزندان این کشور با این مسأله حیاتی مواجه می‌شود و خوشه‌های کاشته شده در حال حاضر را برداشت خواهند کرد.
از سوی دیگر اگر به آمارها نگاه کنیم از سال 96 نیاز به اورانیوم از 64 هزار تن به بیش از 70 هزار تن در سال 2004 رسیده است. از سویی تقاضا بالا رفته، ولی ذخایر اورانیوم محدود است و تنها مناطقی که به میزان کافی ذخیره اورانیوم دارند، کشورهای مشترک‌المنافع، اروپای شرقی، کانادا، آمریکا و استرالیا هستند. بنابراین اگر تنشی بین کشورهای متقاضی اورانیوم و تولید یا غنی‌کننده اورانیوم پیش آید، آن‌گاه کشورهایی که نیروگاه هسته‌ای و یا حتی معادل اورانیوم را دارند، اگر نتوانند به تکنولوژی هسته‌ای خود دست یابند با بحران جدی مواجه خواهند شد. به عبارت دیگر کشورهای دارنده نیروگاه هسته‌ای ولی فاقد تکنولوژی غنی‌سازی همیشه برای خرید سوخت از کشورهای دارنده با کشورهای صاحب فناوری مشکل خواهند داشت.
3. چرا جامعه جهانی نسبت به فناوری هسته‌ای حساسیت نشان می‌دهند؟
اگر مجموعه اظهارنظرها، سخنرانی‌ها و دیدگاه‌هایی که در خصوص انرژی هسته‌ای اعم از صلح‌آمیز یا بمب اتم را تجزیه تحلیل محتوایی کنیم، در یک دسته‌بندی کلان دو گروه و دو انگیزه و هدف در این نگرش‌ها قابل تمیز است.
من دسته اول را دارای انگیزه‌ها و اهداف صلح‌جویانه، صادقانه و بشر دوستانه می‌دانم. آنان که با علم به ابعاد ویرانگر بمب اتم نه تنها دغدغه صلح بین‌المللی را دارند بلکه آن را تهدیدی دائمی برای ادامه حیات بشر می‌دانند. زیان‌های ناشی از بمب‌های هسته‌ای عبارت‌اند از: موج شدید گرما که همه چیز را می‌سوزاند، فشار موج ضربه‌ای که ساختمان‌ها و تأسیسات را کاملاً ویران می‌کند، تشعشات رادیواکتیویته که باعث سرطان می‌شود و بارش رادیواکتیو. در کانون زلزله همه چیز تحت دمای 300 میلیون درجه سانتی‌گراد تبخیر می‌شود در خارج از کانون زلزله اغلب تلفات به خاطر سوزش ایجاد شده توسط گرماست و بخاطر فشار حاصل از موج انفجار ساختمان‌ها و تأسیسات خراب می‌شوند. در بلندمدت ابرهای رادیواکتیو توسط باد در مناطق دور ریزش می‌کند و باعث آلوده‌شدن موجودات، آب و محیط زندگی می‌شود. مواد رادیواکتیو نیز باعث ایجاد تهوع، آب مروارید چشم، ریزش مو و کم‌خونی، سرطان، نازایی در مردم منطقه آسیب دیده حتی در ده‌ها سال بعد می‌گردد.
لازم به ذکر است که بمب‌های اولیه با روش شکاف هسته‌ای و بمب‌های قوی‌تر بعدی با روش گداخت هسته‌ای تولید شدند. بمب‌های هسته‌ای که روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی در 1945 منفجر شدند، از نوع شکاف هسته‌ای بودند و اولین بمب گداخت هسته‌ای در ایسلند در سال 1952، یعنی 7 سال پس از نخستین آزمایش بمب اتمی در صحرای آلاموگرود در نیو مکزیکو، آزمایش شد.
دسته دوم، انگیزه‌ها و اهداف مطرح در حوزه انرژی هسته‌ای که بیشتر محل بحث ما است، انگیزه‌ها و اهداف استعماری، استکباری و متکبرانه است. آنچه که امروز در عرصه سیاست بین‌الملل در حال وقوع است بیشتر در این گفتمان قرار دارد. یعنی کشورهای صاحب انرژی هسته‌ای نه به خاطر دغدغه‌های انسانی، صلح‌جویانه و... نسبت به انرژی هسته‌ای و دستیابی دیگر کشورها به فناوری‌های مربوط حساس هستند بلکه بر اساس یک آینده‌نگری خود محورانه فکر ده‌ها سال آینده را می‌نمایند که انحصار تولید انرژی با آنها خواهد بود و میزان وابستگی و تأثیرپذیری کشورهای پیرامونی و حاشیه‌ای به آنها به میزان چشم‌گیری افزایش خواهد داشت. امروز چالش بزرگ غرب مسأله انرژی و وجود منابع انرژی در مناطق غیرغربی مثل خلیج فارس است و برای فائق آمدن بر این چالش و پیشگیری از بحران‌های احتمالی به این منطقه لشکرکشی می‌کنند و حضور در خاورمیانه را عین منافع و امنیت ملی خود می‌دانند. در آن روز دیگر انرژی متعلق به خودشان است و لازم به این هزینه‌های سرسام‌آور میلیارددلاری نیست بلکه درآمدهای میلیاردی عاید آنها خواهد شد. از منظر این دولت‌ها امروز هر هزینه‌ای و هر تلاشی برای جلوگیری از انحصارشکنی در حوزه فناوری هسته‌ای رواست و متضمن منافع ملی این دول در سالیان آتی است.
4. مسائل هسته‌ای ایران
چالش هسته‌ای ایران در سال‌های اخیر به ویژه در نیمه دوم سال 82 و نیمه اول سال 83 (سال 2004 میلادی) از ابعاد گوناگونی قابل تحلیل و بررسی است. از نظر جغرافیای سیاسی می‌توان این موضوع را در سه سطح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی کرد. از نظر روابط بین‌المللی می‌توان متغیر مهم آمریکا را محور تحلیل قرار داد. از منظر بین‌المللی می‌توان متغیر مهم انقلابی بودن ایران و عنصر ایدئولوژی در سیاست ایران را مبنای بحث قرارداد، که در این گفتار تلاش می‌کنم تلفیقی از مباحث را ارائه نمایم.
متغیر آمریکا
مسأله هسته‌ای ایران هرچند صرفاً موضوعی آمریکایی و در دامنه مسائل مدنظر واشنگتن نیست، ولی طرح آن و سعی در جهانی‌کردن آن پروژه‌ای آمریکایی است. آمریکا بنا به دلایل فراوانی که مجال تشریح آن جای دیگری است، 4 موضوع را بعنوان ابهامات سیاست ایران مطرح کرده و همواره سعی کرده است با شیوه‌های مختلف این اتهامات و موضوعات را از حوزه روابط دو جانبه Bilateral خارج کند و در حوزه مسائل جهانی و بین‌المللی قرار دهد که تا حدود زیادی نیز موفق شده است. این ابهامات عبارتند از: 1. تروریسم 2. حقوق بشر و دموکراسی 3. فلسطین 4. انرژی هسته‌ای. آمریکایی‌ها که به دنبال قرار گرفتن در جایگاه هژمون برتر در صحنه روابط بین‌الملل هستند، ایران را، بخاطر 4 ابهام مذکور، مشکل و معضلی در صحنه روابط بین‌الملل می‌دانند و سعی می‌کنند به هر طریق ممکن، حتی نظامی و خشن، پروژه جهانی‌سازی و آمریکایی کردن را در گستره زمین تکمیل نمایند. لازم به توضیح می‌دانم بین قدرت و هژمون برتر تقاوت زیادی است.
در هژمونی، اقتدار صاحب قدرت چندان زیبا و دلرباست که قدرت متوسط و کوچک با طوع و میل زیر چتر هژمون برتر می‌رود و به نوعی همزیستی مسالمت‌آمیز تن می‌دهد. بعنوان مثال آمریکایی‌ها توانسته‌اند. دولت‌های عربی و آسیای جنوب شرقی را درخصوص ضرورت حضور نظامی در این مناطق توجیه کنند و امروز این کشورها احساس اشغال‌شدگی و یا وابستگی ندارند بلکه با منطق هژمونی پذیرفته‌اند که معامله‌ای عقلانی کرده‌اند.
آمریکا در بین 4 ابهام مذکور از 3 سال پیش بر اساس استراتژی نئومحافظه‌کاران موفق شد ابهام هسته‌ای را هم از سطح دو جانبه خارج کند و هم آن را از حوزه سیاسی به حوزه حقوقی انتقال دهد. یعنی اولاً مسأله هسته‌ای ایران را دغدغه و مسأله جهانی کرد و ثانیاً محل بحث آن را نه رسانه‌های آمریکایی بلکه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وابسته به سازمان ملل قرار داد و این کار از نظر دیپلماتیک قابل توجه است. همسویی و همکاری سیاست پیشگان و رسانه‌داران در آمریکا نیز موجب شد که این سیاست به خوبی پیش برود. یعنی انگاره‌ای در جهان شکل گرفت که اولاً فعالیتهای هسته‌ای ایران نگرانی جامعه جهانی دارد، بیشتر این موضوع را تعقیب می‌کند. ثانیاً سازمان بین‌المللی انرژی اتمی به عنوان نهاد معتبر جهانی مسئول پروژه است و شائبه سیاسی کاری وجود ندارد، در حالی که واقعیتی که به انگاره تبدل شده بود این نبود. واقعیت این است که آمریکا و اروپا بر اساس منافع درازمدت موافق دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای نیستند و برای برائت از اتهام سیاسی کاری و اینکه بتوانند آرای دیگر کشورها را همسو با منافع خود جلب کنند، آژانس انرژی اتمی را در خط مقدم این تقابل قرار داده‌اند. البته مرز اختلاف آمریکا و اروپا در این پرونده آن‌جاست که آمریکا از منظر روابط دو جانبه نیز به این پرونده نگاه می‌کند که در بالا به آن اشاره شد. آمریکایی‌ها بر اساس رویکرد هژمون طلب خود ایران را فاقد صلاحیت دستیابی به انرژی هسته‌ای می‌دانند نه فاقد حقانیت. اتحادیه اروپا، چین، روسیه، ژاپن و کانادا قدرتهای متحد آمریکا محسوب می‌شوند که همواره باید فاصله آنها در ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یا آمریکا حفظ شود. سطح بعدی، قدرت‌های متوسط هستند که خود 2 دسته‌اند: یاغی و دوست.
قدرتهای متوسط دوست مثل کره‌جنوبی، هند، پاکستان، آرژانتین و... قدرت‌های متوسط یاغی مثل ایران، سودان، کوبا، سوریه و... در سطح بعدی هم کشورهای کوچک و خیلی کوچکتر قرار می‌گیرند که نگاه آمریکا به آنها کمی است نه کیفی، یعنی روی رأی آنها در مجامع جهانی یا نیروی انسانی آنها در نبردهای بین‌المللی و... حساب می‌کند؛ مثل سوریتام زنگبار، ترکمنستان، آذربایجان، پرو و...
از منظر آمریکا کشورهایی که پتانسیل قدرت نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را دارند ولی به علل گوناگون هژمون آمریکا را نمی‌پذیرند، یاغی محسوب می‌شوند. بویژه آنکه سعی دارند این فرهنگ استقلال و خودباوری را به خارج از مرزها نیز تسری دهند. البته علل و مصادیق یاغی نامیده شدن این‌گونه کشورها متفاوت است. عراق زمان صدام از این رو یاغی نامیده می‌شد که رفتارش قابل پیش‌بینی نبود، نه اینکه همیشه مغایر با خواست‌های آمریکا بود. ضمن اینکه ساختار جبارانه و ضد بشری حکومت یعنی برای وجه جهانی آمریکا دردسر ساز بود. سودان از این رو یاغی خوانده می‌شود چون جای پای محکمی برای آمریکا در شاخ آفریقا نشده است. کره‌شمالی از این رو یاغی خوانده می‌شود زیرا همچون همتای جنوبی خود زیر چتر آمریکا زیست نمی‌کند. داعیه‌های ملی و استقلال و عزت دارد. ایران هم به خاطر موقعیت ژئوپولتیک، کانون شیعه بودن، برخورداری از ذخایر فراوان گاز و نفت و ملتی فرهنگ‌ساز و موثر بر تحولات منطقه‌ای اگر همسوی آمریکا نباشد، پروژه‌های آمریکا در سطح جهانی بویژه در خاورمیانه با مشکلات زیادی مواجه می‌شود و در خوش بینانه‌ترین نظر بسیار پرهزینه خواهد شد و ضروری است که با ابزارهای فشار گوناگون و حتی به دست دیگران مثل اروپا این کشور به تغییر رویه دست زده و به خواسته‌های حق و ناحق واشنگتن تن دهد و یکی از این سوژه‌ها می‌تواند انرژی هسته‌ای باشد.
متغیر ایدئولوژیک
از منظر ایدئولوژیک، آمریکا و اروپا مواضع یکسانی نسبت به مسأله هسته‌ای ایران دارند با تفاوت متغیر اسرائیل در منافع مد نظر آمریکا از این منظر جمهوری اسلامی یکی از سیاست‌های رسمی و اعلام‌شده‌اش «نابودی اسرائیل» است و بدیهی است در صورت دست‌یابی به سلاح هسته‌ای نیز این آرزوی دیرین را تحقق خواهد بخشید. اسرائیل هم پیمان آمریکا در منطقه خاورمیانه است و تهدید اسرائیل به مثابه تهدید مستقیم آمریکاست و دفع تهدید احتمالی از ضروریات سیاست آمریکا خواهد بود.
کشورهای اروپایی نیز نظام سیاسی ایران را تئوکراتیک و مبتنی‌بر آموزه‌های ایدئولوژیک دینی می‌دانند که رفتارهای نظام را غیر قابل پیش‌بینی می‌کند. از این رو دست‌یابی چنین دولتی به سلاح هسته‌ای خطرناک است. از سوی دیگر هر چند مقامات ایران رسماً اعلام کرده‌اند جمهوری اسلامی منع عقلی و شرعی برای دستیابی به بمت اتمی دارد ولی اروپائیها و آمریکائیها معتقدند در نظام‌هایی مثل جمهوری اسلامی به واسطه ایدئولوژیک بودن حفظ چارچوب نظام، هرکاری را از جمله تغییر رویه موجود و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی را روا می‌دارد. بنابراین نمی‌توان اعتماد و اطمینان کافی به ایران داشت و اجازه غنی‌سازی اورانیوم را به این کشور داد؛ زیرا این مجوز دست این کشور را برای تخطی از توافقات قبلی باز می‌گذارد. به نگرش موجود نقدهای جدی وارد است. نقد اول اینکه مخالفان دست‌یابی ایران به انرژی هسته‌ای هر چند وانمود می‌کنند مخالف دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای هستند ولی واقعیت این است که به دلایلی که در این نوشتار تشریح شد، مسأله مهم عدم دستیابی یک کشور در حال توسعه اسلامی به منبع و منشاء انرژی در جهان آینده است ولی چون طرح این مطلب در افکار عمومی جهانی پذیرفتنی نیست، بحث تهدید صلح و امنیت بین‌المللی مطرح می‌شود. نقد دوم اینکه چرا برخی کشورها مثل پاکستان، هند و رژیم صهیونیستی می‌توانند صاحب نه تنها فناوری هسته‌ای بلکه بمب اتمی باشند ولی برخی دیگر از ورود به این حیطه ممنوع شده‌اند. چه منطقی به کشورهای غربی اعم از آمریکا و اتحادیه اروپا صلاحیت احراز صلاحیت دیگر کشورها را داده است؟
نکته مهم دیگر که از تجارب یکسال اخیر بدست آمد بی‌فایده بودن دیپلماسی تشریفاتی و سیاست خارجی است. سال‌ها دست‌اندرکاران سیاست خارجی بده‌بستان و منافع ملی و تولید ثروت و افزایش تولید ناخالص ملی از مجرای دیپلماسی و سیاست خارجی را مباحثی تئوریک و دانشگاهی و البته غیر انقلابی می‌دانستند. ولی در اجلاس شورای حکام آژانس وقتی پشت ایران خالی شد شوکی به کشور وارد شد که آیا واقعاً به مقداری که در سیاست خارجی هزینه کرده‌ایم می‌توانیم در مواقع حساس درآمد داشته باشیم؟ این درآمد اعم از مالی و غیرمالی مثل پرستیژ بین‌المللی است. آیا سایر کشورها حاضر هستند در مواقع سرنوشت‌ساز به نفع ما وارد میدان عمل شوند؟ سیاست خارجی غافل از منافع ملی که نتواند پرستیژ، رده و رتبه مالی و اقتدار نظام سیاسی را روز به روز در صحنه بین‌المللی افزایش دهد «دیپلماسی قجری» است که مبتنی‌ بر نگاهی عقب‌مانده به مقوله دیپلماسی بود. دست‌اندرکاران پرونده هسته‌ای ایران سرمایه بی‌نظیری دارند که با تکیه بر آن نباید هیچ نگرانی از پتروناژ (تطمیع و تهدید) غرب دانسته باشند و آن اجماع کلی است. جالب است که ضرورت دستیابی ایران به انرژی هسته‌ای از معدود مواردی است که همه لایه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج ایران پیرامون آن اجماع دارند. مسأله آنقدر حاد شده است که برخی محافل ضد انقلاب در خارج از کشور در جریان مذاکرات هسته‌ای، جمهوری اسلامی را متهم به خیمه‌شب‌بازی با غرب برای محروم کردن ملت از فناوری هسته‌ای کردند!؟ به تعبیر آنها نظام اسلامی چون مخالف اقتدار ملی است تحت عنوان فشار فزاینده غرب و برای حفظ موجودیت خود، این صلاحیت و حقانیت را از ملت ایران سلب خواهد کرد. حال وقتی چنین موضوعی مورد حمایت قرار می‌گیرد هیچ توجیهی برای عقب‌نشینی و مرعوب‌شدگی وجود ندارد مطلبی که دکتر روحانی مسئول دیپلماسی هسته‌ای کشور در پاسخ به این سؤال مطرح کرد. اگر به همین صراحت واقعیت گفته شده باشد، درخور تحسین است. دکتر روحانی گفت: «به مقامات اروپایی گفته‌ام هر دولتی در ایران که دست از فناوری هسته‌ای بکشد سقوط خواهد کرد».
به هر حال اگر جمهوری اسلامی وارد باشگاه هسته‌ای شود ضمن گذر سربلندانه از یک مقطع حساس تاریخی اقتدار ملی و بین‌المللی خود را نیز تضمین خواهد کرد و در تعاملات بعدی با جهان نیز گام‌های محکم‌تری برخواهد داشت. در غیر این‌ صورت هم در داخل مشکل مشروعیتی پیدا می‌کند و هم سوژه جدیدی در خارج برای ایجاد بحران مشروعیت بین‌المللی برای این نظام فراهم خواهند کرد.
از منظر استراتژیک نیز دستیابی جمهوری اسلامی به فناوری هسته‌ای به سود توازن منطقه خواهد بود همانطور که دستیابی پاکستان به بمب اتم توازن استراتژیک در شبه قاره ایجاد و بازدارندگی پایدار فراهم کرد. در حال حاضر در خاورمیانه تنها رژیم صهیونیستی فناوری و بمب اتمی دارد که با توجه به ماهیت تجاوزگر و خشن این رژیم، امنیت و صلح منطقه حالت ژله‌ای دارد و با توجه به حمایت‌های چشم بسته واشنگتن از این کشور هیچ چشم‌انداز با ثباتی برای صلح خاورمیانه نمی‌توان متصور بود. از این رو برخورداری جمهوری اسلامی و ملت ایران از فناوری هسته‌ای نقش مهمی در ایجاد بازدارندگی در منطقه و ثبات و صلح پایدار در خاورمیانه خواهد داشت و ضامن حفظ و تداوم انقلاب اسلامی خواهد بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات