ابوذر گوهریمقدم
منطقه خاورمیانه و زیر سیستم خلیجفارس در طول تاریخ همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ بوده است. موقعیت ژئوپولتیک و ژئواکونومیک منطقه سبب شده است قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در مورد حضور و تسلط بر این نقطه از کره خاکی رقابت و منازعه داشته باشند. زمانی پرتغالیها و زمانی انگلیسیها سعی بر حفظ و کنترل این آبراه استراتژیک داشتند.
خروج انگلیسی از شرق کانال سوئز در سال 1968 که شامل منطقه خلیج فارس نیز میشد این فرصت را به ایالات متحده داد تا در کوران جنگ سرد سعی کند مانع تسلط رقیب بر منطقه گردد. از این زمان به بعد آمریکا همواره در تحولات منطقه حضور و نقش داشته است.
بدون تردید به دلایل متعدد، خلیج فارس مورد توجه استراتژیستهای آمریکایی و در اوج جنگ سرد جلوگیری از نفوذ کمونیسم به کشورهای منطقه از اهداف اصلی ایالات متحده بوده است. در این چارچوب در دهه 1970 دکترین دو پایه نیکسون، ایران و عربستان را مأمور حفظ ثبات نظامی و اقتصادی منطقه معرفی کرد.
این مسأله در پی انقلاب اسلامی در ایران از بین رفت. در دهه 1980 آمریکا متوجه عراق گردید و این کشور با حمایت غرب به ایران انقلابی که به زعم آنها چالشگر جدید منطقهای بود حمله کرد. در این دوران، هدف، مهار ایران بود. در این دوره همچنین شورای همکاری خلیج فارس با هدف مستقیم مواجهه با خطر ایران تأسیس و تبدیل به بازیگری برای تأمین منافع غرب و به طور خاص آمریکا گردید.
با پایان یافتن جنگ عراق با ایران و حمله نظامی عراق به کویت، فصل جدیدی از مناسبات امنیتی در منطقه خلیج فارس پدید آمد. این حمله که باعث افزایش حضور مستقیم و نظامی آمریکا در منطقه گردید سبب شد آمریکا دکترین مهار دوجانبه را درباره ایران و عراق اعمال کند. مارتین ایندیک سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و طراح دکترین مهار دوجانبه شرایط زیر را برای این مهم در نظر گرفت:
1- اتحاد و پیوستگی متحدان آمریکا در منطقه؛
2- همکاری اسرائیل، مصر، ترکیه، عربستان و سایر کشورهای عضو شروای همکاری خلیج فارس برای حفظ موازنه قوا در منطقه به سود آمریکا؛
3- ادامه حضور آمریکا در منطقه؛
4- محدود کردن مؤثر توان نظامی ایران و عراق؛
اما با تمام این مطالب، دکترین مهار دوجانبه نتوانست باعث موفقیت طرحهای آمریکا در منطقه شود و به دلایل ساختاری و نیز همراهی کامل نکردن متحدان آمریکا در مواقعی، ناکام ماند. اما اثر فوری این دکترین افزایش حضور نظامیان آمریکا در منطقه در کشورهای عرب خلیج فارس و نیز فروش بیحد و حصر سلاحهای نظامی آمریکا به این کشورها بود. آمریکا به بهانه تهدید امنیتی ایران و عراق برای همسایگان خود دلارهای نفتی اعراب را باز پس میگرفت و سود هنگفتی را عاید کارخانههای اسلحهسازی خود میکرد.
این روند تا زمان حمله آمریکا به عراق ادامه داشت که در پی اشغال نظامی عراق به دست نیروهای آمریکا شرایط امنیتی خاصی نیز بر منطقه حاکم گشت که به بررسی آن خواهیم پرداخت.
پس از آوردن تاریخچهای کوتاه از حضور نیروهای آمریکایی و تفکر خاص امنیتی آنها در خلیج فارس شایسته است به اهداف و منافع حیاتی این کشور در این زیرسیستم اشارهای کوتاه داشته باشیم تا در پرتو آن بتوانیم پویاییها و چالشهای آینده امنیتی را در منطقه بررسی کنیم.
اهداف و منافع حیاتی آمریکا در خلیجفارس عبارتند از:
1- مانع عمدهای سر راه انتقال نفت در منطقه وجود نداشته باشد.
2- هیچ کشوری در منطقه به سلاحهای کشتار جمعی دست نیابد.
3- هیچ هژمون منطقهای که رقیب آمریکا باشد در خلیجفارس به وجود نیاید.
4- حفظ رابطه خوب با کشورهای عرب منطقه؛
5- بهبود اوضاع کشورهای منطقه از لحاظ حقوق اساسی بشر، دموکراسی و...
در این چارچوب 4 چالش عمده، منافع آمریکا را در منطقه خلیجفارس تهدید میکند:
1- تولید سلاحهای کشتار جمعی 2- ژئوپولتیک خلیجفارس خصوصاً با توجه به مسائل ایران و عراق. 3- دسترسی به نفت خاورمیانه 4- تروریسم.
همانطور که گفته شد خلیجفارس و منطقه خاورمیانه همواره به دلیل پیچیدگیهای مختلف و دخیل بودن بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در آن، شرایط امنیتی - سیاسی خاصی داشته است که این پیچیدگیها پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به دو کشور افغانستان و عراق صدچندان شده است. آمریکا با اشغال نظامی این دو کشور و خصوصاً عراق نیازمند بازتعریف نظم امنیتی جدیدی در خلیجفارس است.
در این چارچوب این کشور با معضلات و مشکلات عدیدهای روبهروست. اولین مشکل، تأمین و ایجاد نظام امنیتی با ثبات در منطقه برای آمریکا و متحدان عرب این کشور در حاشیه جنوبی خلیجفارس است. با وجود شکلگیری شورای همکاری خلیجفارس این کشورهای غربی به علت فقدان عوامل همگرا دارای مشکلات عمده فیمابین هستند.
به عبارت دیگر مشکلات ساختاری، فقدان توسعهیافتگی سیاسی، فقدان اقتصادهای مکمل و عواملی از این دست سبب شده است این سازمان و اتحادهای مشابه نتوانند کار ویژههای خود را به درستی انجام دهند.
از سوی دیگر ناپایداری سیاسی و وجود مخالفت در داخل این کشورها با سیاستهای آمریکا در منطقه و نیز اتکای بیش از حد شورای همکاری به آمریکا و نبود سازوکار مناسب برای پیوستن عراق جدید به شورای همکاری و از سوی دیگر ترس اعراب حاشیه جنوبی خلیجفارس از عراق شیعی سبب شده است آمریکا با مشکلات فراوانی میان کشورهای دوست خود روبهرو شود؛ به نحوی که حتی عربستان و کویت از حمله نظامی آمریکا به عراق حمایت مستقیم نکردند.
مشکل دیگر ایالات متحده در میان کشورهای عرب منطقه که به نحوی باعث سردرگمی دولتمردان آمریکایی گشته است، ساختار داخلی و غیردموکراتیک این کشورهاست. پس از حوادث 11 سپتامبر تغییر پارادایمی در سیاست خارجی آمریکا از مبارزه با کمونیسم در دوران جنگ سرد به مبارزه علیه تروریسم صورت گرفت.
در این چارچوب تیم نومحافظهکار سیاست خارجی آمریکا، ریشه تروریسم و بنیادگرایی را در منطقه خاورمیانه و میان کشورهای عرب جستوجو کرد و لذا برای خشکاندن ریشههای به اصطلاح تروریسم طرح خاورمیانه بزرگ را مطرح ساخت. از این رو دولت آمریکا از سویی خواهان اصلاحات گسترده در کشورهای عرب خلیج فارس است که به طور طبیعی اصلاحات سبب ناآرامی و بیثباتی در این کشورها خواهد شد و این مسئله دقیقاً پارادوکسی است که آمریکا با آن روبهروست.
از سویی این کشور نیازمند حفظ ثبات در خلیج فارس است و از سویی دیگر داعیه دموکراسی و گسترش حقوق بشر و آزادیهای مدنی را سر میدهد. با توجه به شرایط خاص و فضای بسته این کشورها این اصلاحات سبب ناآرامی و تشنج در فضای امنیتی منطقه خواهد شد، چنانکه در ماههای اخیر شاهد ناآرامیهای فراوانی در عربستان بودهایم که مستقیما منافع آمریکا را هدف قرار داده است.
مفصل و مشکل دیگر آمریکا در منطقه، به متحدان اروپایی این کشور مربوط است. آمریکا که بدون مجوز شورای امنیت و با وجود مخالفت اروپا و تنها با همکاری انگلستان دست به ماجراجویی و اشغال افغانستان و عراق زده است، در سالهای اخیر خصوصاً پس از حوادث 11 سپتامبر براساس تفکرات نومحافظهکاران کاخ سفید، همواره اروپا را نادیده گرفته است. این در حالی است که اروپا همواره سعی کرده است به نحوی متحد خود را در مورد نافرمانی خود قانع کند.
آمریکا که براساس تفکرات نومحافظهکاران دست راستی در پی تثبیت هژمونی و استیلای خود بر جهان است سعی میکند با در اختیار گرفتن منابع عظیم نفتی منطقه خاورمیانه، بر اروپا و ژاپن و نیز چین که مهمترین رقیب استراتژیک آمریکا هستند، فشار وارد کند. این در حالی است که پس از درگیر شدن آمریکا در عراق و افزایش تلفات و هزینههای جنگ، این کشور تلاش میکند برخی از هزینهها را بر دوش متحدان خود بیافکند.
البته باید توجه داشت که این مسئله کاملا حسابشده پیگیری میشود. چون ایالات متحده نمیخواهد اروپا بدون صرف هزینه، منافع خود را در منطقه تأمین کند. آمریکا در مقاطع گوناگونی سعی داشت اروپا را در قالب ناتو وارد منطقه خاورمیانه و خلیج فارس کند که این مسئله چندان مورد استقبال اروپا واقع نشده است.
چون اروپاییها معتقدند سازمان امنیتی ترانس آتلانتیک در صورت ورود به خاورمیانه، فلسفه وجودی خود را از دست میدهد و هزینههای زیادی را به بار خواهد آورد. با همه این شرایط اروپائیان نیازمند همکاری با آمریکا در منطقه خلیج فارس هستند و لذا حاضرند هزینههای آن را نیز بپردازند. دلایل عمده اروپا برای همکاری با آمریکا در منطقه عبارتند از:
1- نیاز اروپا به نفت خلیج فارس
2- وجود تهدیدهای عمده امنیتی برای منابع انرژی در خلیج فارس که میتواند منافع کوتاه مدت و درازمدت آنها را به چالش بکشد.
3- حضور آمریکا در منطقه که داعیه هژمونی جهانی دارد و بخش عمده وظیفه تأمین امنیت در منطقه را متعلق به خود میداند.
4- وجود مخالفتهای عمده دولتمردان آمریکا در مورد نقش اروپا در تأمین امنیت خلیج فارس و خاورمیانه که سبب میشود اروپا نقش گستردهتری در این چارچوب ایفا کند.
این مسائل سبب میشود اروپا توجه خاصی به این منطقه داشته باشد و به رغم فشارهای آمریکا از منطقه پا پس نکشد. از سوی دیگر آمریکا نیز برای تامین هزینههای تامین امنیت خلیج فارس نیازمند متحدان خود است. لذا این مسئله نیز سبب میشود ایالات متحده با احتیاط بیشتری به متحدان اروپایی خود نزدیک شود.
مسئله دیگری که به زعم دولتمردان آمریکایی چالشی عمده در خلیج فارس محسوب میشود بحث توسعه سلاحهای کشتار جمعی، تروریسم و دولتی به اصطلاح سرکش به نام ایران در سراسر حاشیه شمالی خلیج فارس است. آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره سعی داشته است رژیم امنیتی این آبراه حیاتی را بدون ایران تعریف کند. در این چارچوب از اعمال هیچ گونه فشاری بر این کشور کوتاهی نکرده و به بهانههای مختلف سعی داشته است مشکلاتی را برای ایران به وجود آورد و مانع از شکلگیری هژمونی منطقهای در خلیج فارس گردد.
لذا در سالهای اخیر شاهد فشار گسترده آمریکا در مورد مسائل هستهای ایران هستیم. آمریکا میداند دستیابی ایران به تکنولوژی هستهای سبب میشود دیگر نتواند نقش این کشور را انکار کند و وادار خواهد شد وجود ایرانی با اندیشههای انقلابی را تحمل کند. به این سبب از تمام تلاش خود و متحدانش برای انزوای ایران استفاده کرده است.
از سوی دیگر همواره مسئله حفظ و تثبیت اسرائیل از منافع و اهداف حیاتی و استراتژیک آمریکا در خاورماینه محسوب میگردد. لذا حضور آمریکا در عراق و نابودی صدام و تسلط بر منطقه باعث میشود تنها نگرانی عمده ایالات متحده، ایران باشد.
چشمانداز آینده
میتوان 3 الگوی برقراری امنیت در خلیج فارس را متصور شد که در ادامه آنها را بررسی خواهیم کرد؛
الف – برقراری نظم یکجانبه امنیتی آمریکا در خلیج فارس: مسلما آنچه مطلوب نظر دولتمردان آمریکایی است، این است که بتواند به طور یکجانبه نظم مورد نظر خود را خصوصا پس از سقوط صدام در خلیج فارس حاکم کنند. ولی آنچه تاکنون اتفاق افتاده حاکی از آن است که آمریکا با توجه به امکانات خود و چالشهای فراروی خود در عراق و افغانستان قادر نخواهد بود به تنهایی همه هزینههای این مهم را تقبل کند.
تلاشهای آمریکا برای جلب نظر اروپا، ژاپن و حتی روسیه برای مشارکت در حفظ امنیت منطقه در این چارچوب قابل تحلیل است. از سوی دیگر بازیگران منطقهای در خلیج فارس را نمیتوان نادیده گرفت.
چنانکه گفته شد کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دارای مشکلات متعددی هستند که هر یک بر معضلات آمریکا میافزاید. ایران نیز به عنوان بازیگری قدرتمند در منطقه، همواره منافع آمریکا را به چالش کشیده شده است و از سوی دیگر اوضاع ناآرام عراق باعث میشود نتوان مجموعه تحولات منطقه را به سود اقدامات یکجانبه با هدف حفظ و تامین امنیت نادیده گرفت.
ب- برقراری نظام موازنه قوا برای حفظ امنیت در خلیج فارس: نظام موازنه قوا زیر نظر قدرت برتر آمریکا نیز از حالات متصور امنیتی برای خلیج فارس است. مشکلات این ایده نیز در طرح کلان آمریکا این است که آمریکا کشورهای منطقه را در چارچوب قاعده بازی در نظام موازنه قدرت در نظر نمیگیرد.
به علت مشکلات عمده کشورهای عربی آنها توانایی عملکرد واحد را در موارد متعدد ندارند از سوی دیگر موازنه قوا باید بین چند بازیگر عمده برقرار شود که ایران و عراق و اعراب حاشیه جنوبی خلیج فارس میتوانند بازیگر آن باشند.
روی کارآمدن عراقی شیعی میتواند موازنه قوا را به سود ایران که رقیب اصلی آمریکا در منطقه است بر هم بزند. از سوی دیگر حتی اگر عراق را متمایل به کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس تصور کنیم آمریکا به هیچ وجه حاضر نیست ایران را وارد چارچوب چنین بازی کند و قدرت آن را به رسمیت بشناسد.
چون برقراری نظم امنیتی منهای ایران در دکترین امنیتی آمریکا در خلیج فارس تعریف شده است. از جانب دیگر نظام موازنه قوا نیازمند یک موازنهگر (Balancer) است که آمریکا خود به دلایل متعدد حاضر به ایفای این نقش بین بازیگران منطقهای خلیج فارس نیست.
مهمترین دلایل وجود مشکلات و اختلافات با آنها از جمله با ایران است.
به هر حال به نظر میرسد این نظام نیز مطلوب آمریکا نیست.
ج – برقراری نظم چندجانبه در خلیج فارس: آنچه در مقطع کنونی به نظر میرسد آن است که آمریکا سعی میکند به طور همزمان، دو هدف اساسی زیر را تعقیب کند و در هر منازعهای در سطح خلیج فارس پیروز بیرون آید.
1- دفاع و محافظت از خلیج فارس علیه تهدیدهای متعارف.
2- این مسئله باید جزئی از هدف مشترک با کشورهای متحد اروپایی باشد.
به عبارت دیگر آمریکا سعی میکند با تعقیب نظمی چندجانبه در سطح منطقه، حمایت اروپا، ژاپن و روسیه را برای محدود کردن ایران و نزدیکی به اعراب و دولت جدید عراق کسب کند تا از برآیند این موضوع بتواند نظمی جدید را در منطقه تعریف کند.
البته نباید از نظر دور داشت که برقراری ثبات هژمونیک در درازمدت هدف اصلی آمریکا در منطقه است، در درازمدت خلیجفارس باید به ابزار و اهرم فشاری علیه اروپا، ژاپن و چین تبدیل شود. این امور در چارچوب تبدیل شدن آمریکا به هژمون جهانی قابل تحلیل است ولی همانطور که گفته شد مشکلات عمدهای بر سر راه آمریکا وجود دارد که مهمترین آنها نادیده گرفتن ایران در ترتیبات امنیتی خلیجفارس است.