فریدون شایسته
در مطالعهی تاریخ کشور ما نتوانستهایم تجارب مثبتی از فعالیتهای حزبی در حافظهیمان داشته باشیم. بسیاری از این احزاب صرفنظر از واکنشهای حمایت در مقابل آنان، خود نتوانستهاند به تداوم حیاتشان کمک کنند و پس از اندک توفیقی و یا پس از گام برداشتن در راه کسب موفقیت، دچار انشعاب شده و رهبران گروهها گاه در تخریب چهرههای یکدیگر با هم مسابقهی زشتی را آغاز کردند. اگرچه نمیتوان احزاب سیاسی تشکیل یافته در ایران را، صرفنظر از تعداد انگشتشماری که دارای کارکردهای حزبی بودند به مفهوم واقعی حزب دانست، ولی به صرف قبول عناوین آنها که خود را حزب نامیده بودند میتوان سه اشکال عمده را در کارکردهای آنان به وضوح ملاحظه کرد:
1- برخی از احزاب که توانستند تودههای مردم را به حمایت از خویش فراخوانند، متأسفانه راه انحصارگری و تمامیتخواهی را در پیش گرفته و زمینههای رشد مخالفت با خود را مهیا ساختند. 2- بعضی دیگر از احزاب پس از اندک مدتی از شروع فعالیت، را انشعاب و انشقاق را در پیش گرفتند و جز در موارد معدودی متأسفانه علل انشعاب ناشی از بلندپروازیها و خودمحوریهای برخی از اعضا بود. 3- افرادی در رأس و یا بدنه احزاب قرار میگرفتند و سعی داشتند تا با سخنرانیهای پرشور و کسب هوادار، در جهت تحقیق امیال و ایدههائی که آنان را به سمت حضور در احزاب سوق داده بود بکوشند و همین که راههای نیل به هدف را پیشروی خود مسدود میدیند در تلاش برای بدنامی و ایجاد رسوائی برای حزب خود از هیچ کوششی دزیغ [دریغ] نمیورزیدند که هر سه اشکال مشروح در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد.
در اوج مبارزات مردم برای تعطیلی فعالیت کمپانی نفت ایران – انگلیس که مهمترین مانع برای تحقق یک حکومت مردمی در ایران بود، گردانندگان حزب ایران که در ایام دستهای حمایت تودههای مردم را پشتسر خود داشتند، به جهت تلاش در اشغال پستها و مقامات مرتکب اشتباهات زیادی شدند؛ انتخاب محمود شروین که از سوی آیتالله کاشانی به سمت متصدی اوقاف برگزیده شده بود موجب ایجاد اختلاف بین مصدق و کاشانی گردید؛ و زمانی که دکتر مصدق، سرتیپ محمود امینی را به سمت ریاست ستاد ارتش برگزید آنانی که در رأس حزب ایران بودند (مهندس زیرکزاده – مهندس حقشناس) رأی مصدق را نپذیرفتند و به عنوان مشاوران وی، کسی را که با آنان رابطه دوستی داشت (سرتیپ تقی ریاحی) به این سمت، پیشنهاد و منصوب ساختند.(1)
حزب توده که در سال 1320 هـ.ش در منزل شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری تشکیل یافته بود در سال 1326 هـ.ش دچار انشعاب گردید عدهای از اعضای این حزب چون حزب پیرو بیقید و شرط ساستهای دولت شوروی سابق میدیدند از عضویت کنارهگیری کرده و نیروی سوم را به رهبری خلیل ملکی تشکیل دادند. مخالفت حزب توده با جریان موسوم به نیروی سوم تا بدانجا رسید که پس از طی چندین دهه از آن روزگار، سران حزب توده همچون احسان طبری (کژراهه) و نورالدین کیانوری (اعترافات) کوشیدند نشانههای خشم و عصبانیت خود را نسبت به آنان بروز دهند.
حزب زحمتکشان ملت ایران که در سال 1329 هـ . ش به رهبری خلیل ملکی و مظفر بقائیکرمانی تشکیل یافته بود در سال 1331 هـ . ش به جهت اینکه در جلسهی حزب فاش شد که بقائی بدون اطلاع دیگر اعضا، دکتر عیسی سپهبدی را جهت انجام ملاقات سوی قوام السلطنه گسیل داشته است، دچار انشعاب گردید.»(2)
حزب نیروی سوم که پس از کودتای 28 مرداد میخواست به فعالیت حزبی خود تداوم بخشد در مسیر انشعاب پیشرفت «در غیاب رهبری ملکی که در زندان به سر میبرد، گروهی از اعضای نیروی سوم به زعامت دکتر محمدعلی خنجی و دکتر مسعود حجازی به مخالفت و خصومت با ملکی پرداختند. ملکی و طرفداران او، خنجی و هواداران وی را به سازش با تودهایها و دشمنی با نهضت ملی محکوم میکردند و خنجی و هواداران وی، ملی و هواداران او را به انحرافات آشکار و خیانت آمیز اصول نهضت ملی و ایجاد نهضت قلابی متهم میساختند.»(3)
حزب پانایرانیسم که در سال 1326 هـ . ش توسط محسن پزشکپور دانشجوی حقوق تأسیس یافت در سالهای 1328 و 1349 دچار انشعاب گردید. در سال 1328 گروهی به رهبری مرحوم داریوش فروهر حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیسم را ایجاد کردند که تا پایان حکومت دکتر مصدق از زمامداری وی حمایت میکردند. در حالی که گروه هوادار پزشکپور به همراه تودهایها، حزب سومکا، حزب ذوالفقار (ملکه اعتضادی و پری آژانقزی) در تظاهرات و میتینگهای خیابانی که در جهت تضعیف اقتدار حکومت ملی راهاندازی میشد و از سوی اعضای شبکهی بدامن طرحریزی و اجرا میگردید، حضور فعال داشتند. در سال 1349 دکتر فضل الله صدر در حالی که نمایندهی گروه پارلمانی حزب پانایرانیسم در مجلس بود، از این حزب استعفا کرد و حزب مستقل ایرانیان را تأسیس کرد.»(4)
همانطور که در تقسیمات آغاز مقاله ذکر گردید، برخی از انشعابات بر اثر فزونخواهی و بلندپروازیهای عدهای صورت گرفت که با امیال و ایدههایی در رأس و بدنهی احزاب قرار گرفته بودند و هنگامی که راههای نیل به هدف را مسدود میدیدند، تمامی اعتبار به دست آمده را در اندک زمانی به چوب حراج میگرفتند که به نمونههایی از این رفتارها اشاره میشود:
«حزب سکره (هیئت عامله) که آن را دنیای حزب ایران میدانند، چون برای کسب موفقیت قوام جهت دستیابی به صدارت، کوشیده بود مورد لطف او قرار گرفت و همین که در سال 1322 هـ . ش، قوام از هیئت عامله خواست که دو نفر از اعضایش را برای شرکت در کابینه به وی معرفی نمایند، حزب سکره که صمیمیت اعضای آن زبانزد همهی مردان سیاست بود به یکباره بنای فحاشی و حتی کتک کاری را گذاشتند و قوام را از پیشنهادش منصرف ساختند.»(5)
عبدالقدیر آزاد که در جبههی ملی حضوری فعال داشت قبل از حضور در جمع سران جبههی ملی، حزب استقلال را به همت چند تن از دوستانش ایجاد کرده بود. وی پس از حضور مکرر در جلسات جبههی ملی، از مصدق خواست چند تن از افرادی را که به او معرفی مینماید در مشاغل حساسی به کار بگمارد و همین که این درخواست مورد اجابت قرار نگرفت، نامبرده ضمن عدم شرکت در جلسات جبههی ملی به صف مخالفان و منتقدان جدی مصدق پیوست.»(6)
حسین مکی که به علت حضور در حزب دموکرات قوام السلطنه توانسته بود از طریق تخلف انتخاباتی به عنوان نمایندهی مردم اراک به دورهی پانزدهم مجلس راه یابد، هیچگاه تعلقخاطر خود را به حزب دموکرات اعلام ننمود. به قول احمد آرامش: «حسین مکی که موفقیت خود را در انتخابات مجلس شورای ملی از شهر اراک، مرهون مساعدت قوام بود، بر طبق دستور شاه از عضویت در حزب دموکرات استعفا کرد و با نهایت بیشرمی مخالفت خود را با قوام آغاز نمود.»(7)
مکی که در مجلس پانزدهم توانسته بود در پی استیضاح ساعد و نطقهایی که دربارهی نفت و قرارداد گس گلشائیان انجام داده بود به شهرتهایی دست یابد، به تدریج خود را در رأس افرادی قرار داد که جبههی ملی را جهت مقابله با کارشکنیهای دربار در امر انتخابات ایجاد کرده بودند. وی که در جریان مأموریت هیئت مدیره جهت خلع ید از شرکت نفت ایران انگلیس به آبادان عزیمت کرده بود، آنچنان در راه حفظ اهداف نهضت ملی کوشید که مصدق او را سرباز فداکار وطن نامید. همین که دریافت نام او در سیاههی افرادی که به همراه مصدق قرار بود جهت شرکت در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل در نیویورک به آمریکا مسافرت کند نیست، نغمهی جدایی را سر داد.
مرحوم دکتر فاطمی ضمن اشاره به این داستان، در ادامه مینویسد: «...آن شب که مکی از آبادان برگشت و آن انقلاب را من در حال او دیدم که به کائنات برای یک چنین موضوع بیارزش فحش میدهد، برای اولین دفعه یکه خوردم و سخت متأسف شدم که جوانی از میان تودهی مردم برخیزد و با حوادث و اتفاقات بیشمار آنقدر جلو بیاید که مورد اعجاب و شگفتی همه باشد، به خاطر هیچ و پوچ مبارزهای را که ملتی نگران آن است متزلزل کند که چرا به آمریکا نرفته است؟»(8) عدم مسافرت به آمریکا، بهانهی حسین مکی از لجاجت و عناد او با پیشوای نهضت ملی ایران بود، ولی واقعیتهای آن روز نشان میدهد که مکی برای خود جایگاهی همسان پیشوای نهضت ملی میخواست. اسنادی که بعد از کودتای 28 مرداد به چاپ رسید، ابهامی که دربارهی مکی وجود داشت، برطرف ساخته است: گروهی قبل از تلاش برای انجام کودتا به پیشنهاد میدلتون «میکوشیدند تا دولت انگلیس را وادار به قبول این امر کنند که حسین مکی جانشین لایقی برای دکتر مصدق است. در حالی که او هم فاطمی را در کنارش داشته باشد، اما انگلیسیها با نظر میدلتون به این جهت که مکی دارای پرنسیپ محکمی نیست و جز ایراد سخنرانیهای آتشین استعداد عمدهای ندارد و از آنجایی که به کرات گزارش شده که اگر ما به او پول میپردازیم، مایل به ترک جبههی ملی است روی موافقت نشان ندادند.»(9)
این واقعیت که حسین مکی در سر هوای صدارت داشت را میتوان در منابع دیگر این دوره مطالعه کرد که برای اثبات آن سندی مشخص در دسترس است. صولتالدولهی قشقائی در خاطرات خود میگوید: «...در یکشنبهی اول دیماه، مجلس شورا بود ... شب را در منزل آقای معدل میهمان بودیم. آیتالله کاشانی، مکی، من و خسرو (قشقائی) بودیم ... آیتالله را به منزلشان در دزاشیب رساندیم، روی ما را بوسید. به اتفاق مکی برگشتیم به شهر در بین راه با مکی شروع به مذاکره کردم، دیدم بیاندازه مایل است نخستوزیر شود. در حقیقت جگرش لک زده است زیاد اظهار مهر نسبت به من کرد.»(10)
با این توضیح به سخن خویش در این مقاله پایان میدهم که متأسفانه احزاب، ما جز در مواردی بسیار نادر، احزابی بودهاند که یا از طریق دول استعمارگر در ایران تأسیس یافته و به حیات سیاسی پرداختهاند یا همچون حزب ایران یک بنگاه کاریابی و کلوپ مقاطعهکاران بودهاند و یا از آن دسته احزاب موسمی بودند که توانستند از طریق فراهم آوردن مجموعهای به ظاهر یکدست کسی را به صدارت معرفی کرده و آگاه در ایام صدارتش مراد خود را بجویند. ما به علل متعددی که موانع ایجاد احزاب ملی بودهاند اشاره نخواهیم داشت، ولی باید گفت: عدم ایجاد نهادهای مدنی و بسترسازی برای تغییر فرهنگ سیاسی از خشونت به تساهل و گفتوگو، ما را به آسانی عازم مقصد نخواهد ساخت. ابیاتی از اشعار مرحوم فرخییزدی ضمن اشاره به تعدد احزاب در ایران، درونمایهی آنها را به خوبی منعکس ساخته است:
هر جا گذری صحبت جمعیت و حزب است
حزبی که در این مملکت افراد ندارد
سر دستهی حزب هرچه هستند همه
سر تا سر به قدم خویش پرستند همه
افرادی اگر در آن میان یافت شوند
از سادهدلی آلت دستند همه