ادوارد لوت واک دراغاز مقاله خود مینویسد: من هیچ کارشناس معتبری را در امریکا یا اروپا نمی شناسم که به وعده و وعیدهای حاکمان ایران مبنی بر صلحامیز بودن کامل برنامه هستهایشان اعتماد داشته باشند، حال سوال این است که چه باید بکنیم برخی کارشناسان سیاسی که چشمانداز خطر یک ایران مسلح به سلاح هستهای را می بینند ، موافق اقدام فوری پیشگیرانه هستند در حالیکه گروهی دیگر از ما می خواهند انچه را که به نظر انان در هر حالتی غیرقابل اجتناب است، بپذیریم.
گروه اول خواستار بمباران تاسیسات هستهای ایران قبل از دستیابی ایرانیها به سلاح هستهای هستند. در مقابل گروه دوم معتقدند به منظور رسیدن به یک رابطه با ثبات که بازدارندگی دوطرفه داشته باشد باید درک دیپلماتیک از مواضع حاکمان ایرانی داشته باشیم. لوت واک میافزاید .. هیچ یک از این موضعگیریها به نظر نمی رسد درک کافی از واقعیتهای ایران یا اهداف راهبردی امریکا فراهم کند. برخورد کردن با ایران به عنوان مجموعهای از اهدافی که باید به انها حمله شود، شیوه درستی نیست اما بهرحال این اعتقاد که رژیمی احساس کند علی رغم ناتوانی نظامیاش می تواند منافع امریکا را با سپر سلاح هستهای تهدید کند ، صحیح نمی باشد.
اگر نگاهی دقیق به گزینه حمله پیشگیرانه داشته باشیم ، فورا متوجه بعد فنی قضیه می شویم . برخی از ناظران معتقدند باتوجه به اینکه تاسیسات هستهای ایران پراکنده است و برخی نیز زیر زمین قرار گرفتهاند، حتی یک حمله هوایی طولانی نیز نمی تواند همه این تاسیسات را تخریب کند. برخی دیگر حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای اوسیراک عراق را در سال هزار و نهصد و هشتاد و یک مثال می زنند . انها طوری صحبت می کنند گویا میتوان با فرو ریختن شانزده بمب هدایت نشده روی یک ساختمان کار را تمام کرد.
این کارشناس میافزاید: مراکز هستهای ایران را می توان با بمباران تا حدودی نابود کرداما مسئله مهمتر نه مسئله نظامیاست و نه دیپلماتیک بلکه مسئله سیاسی و استراتژیک است . ما خواستار ظهور چه پدیدهای در ایران هستیم. با لحاظ این موضوع است که باید نوع اقدامات خود و زمان وقوع انها را تعیین کنیم در غیر این صورت ما بجای سرعت بخشیدن به پیدایش اینده مانع ان می شویم . ما باید با بررسی روابط امریکا با ایران و مردم این کشور شروع کنیم.
اخرین باری که امریکا به صورت جدی گزینه توسل به زور را درایران مدنظر قرار داد سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت بود و تعداد نیروها که اکثر انها از ارتش اموزش دیده و مجهز ایران بودند از تعداد نیروهای کنونی امریکا در عراق بیشتر بود . ماموریت این نیروها دفاع از ایران در برابر تهدید شوروی سابق بودالبته در پایان امریکا متوجه شد که نه ایران بلکه افغانستان هدف شوروی بوده است اما بهرحال ایران ان زمان در استراتژی امریکا از اهمیت خاصی برخوردار بود تا جایی که واشنگتن حاضر بود جان نیروهای امریکایی را برای دفاع از ایران به خطر اندازد. دلیل ان هم نه تنها نفت بلکه جغرافیای ایران بود. در دوران جنگ سرد مرز شمالی این کشور از هر طرف وسیلهای برای مهار شوروی محسوب می شد.
امروزه این مرزهای جنوبی ایران است که همان اهمیت راهبردی را یافتهاست ایران بر کل خلیج فارس از جمله تنگه هرمز احاطه دارد. همه سکوهای نفت و گاز در خلیج، ارس، همه عبورومرورهای نفت کش ها که از شبه جزیره عربستان و عراق میایند در تیررس سواحل ایران قرار دارند. از این رو این واقعیتهای غیرقابل تغییر جغرافیایی می تواند در جهت یک اتحاد راهبردی میان امریکا و ایران باشد که برای هر دو طرف فواید زیادی دارد. تنها دسترسی استراتژیک به امریکای دوردست می تواند ایران را از قدرت روسهای همسایه، قدرتی که افول نکرده بلکه همانطور که دیپلماسی اخیر هستهای نشان می دهد این قدرت در اینده بیشتر احیا می شود ، در امان نگه دارد. همچنین یک ایران دوست می تواند به بهترین نحو ممکن مزاحمان را از تاسیسات نفتی طرف عربی خلیج فارس که تنها حاکمان ضعیف و فاسد دارد، دور نگه دارد.
ادوارد لوت واک کارشناس موسسه مطالعات راهبردی واشنگتن در ادامه میافزاید: اتحاد با امریکا از سوی تندروهای مذهبی حاکم بر ایران بعد از سقوط شاه به این سو نظم طبیعی وقایع را برهم زده و به هر دو طرف زیان وارد کردهاست که البته ایران در این میان بیشتر اسیب دیده است . هزینهای که مردم ایران پرداخت کردهاند سنگین بودهاست این هزینهها با ششصد هزار کشته و تعداد زیادی معلول در جنگ هشت ساله با عراق شروع شد و تاکنون نیز با فرصتهای از دست رفته، اختلالات و نابسامانیهایی که ناشی از فقدان روابط عادی دیپلماتیک و تجاری است، ادامه یافته است.
ادوارد لوت واک در ادامه به تشریح انچه که بعد از انقلاب در ایران رخ داد می پردازد و می گوید رژیم ایران در سال هزار و نهصدو هفتاد و نه با رهبر عالیرتبه خود شروع به کار کرد. ایتالله روحاله خمینی درابتدا رهبر همه بود، لیبرالهای غربی ، بازاریهای سنتی، طبقه متوسط ، فقیران مناطق شهری ، زمین داران عصبانی از اصلاحات ارضی شاه و کشاورزان نصیب یافته از این اقدام شاه، کمونیستهای تودهای و ضدکمونیستها همه و همه ایتالله خمینی را قبول داشتند اما بتدریج بسیاری ازاین گروهها از شرکت در محافل قدرت محروم شدند، منحل، زندانی ، اعدام و سرکوب شدند و تنها روحانیون افراطی در قدرت باقی ماندند. این گروه از محبوبیت ایتالله خمینی برای توجیه قدرت خود استفاده کردند و حمایت بسیاری از ایرانیها را که شیعه هستند با خود داشتند اما هماکنون این حمایت دیگر وجود ندارد و جای خود را به تنفر و بیزاری داده است.
بسیاری از روحانیون ایران با سو استفاده از پستهای دولتی خود به ثروت اندوزی برای خود و خویشان خود پرداختهاند . انها در همه زمینهها فعالیت دارند. درامدهای نفتی را به سمت و سویی که خود می خواهند منحرف میکنند. معروفترین انها علیاکبرهاشمی رفسنجانی رئیس جمهور سابق و رئیس نهاد غیر منتخب ولی قدرتمند شورای تشخیص مصلحت نظام و مشاورارشد ایتاله خامنهای است که گفته می شود ثروتمندترین مرد ایران است.
در زمان شاه فساد دستگاههای دولتی هزینه هر چیزی را پانزده درصدافزایش داده بود اما این میزان در ایران کنونی سی درصد است . این کارشناس میافزاید نتیجه این وضع افزایش احساسات ضد روحانیت در این کشور بودهاست و حال رژیم، که بی سابقه همه محبوبیت خود را از دست داده است ناچار است با توسل به زور و قدرت بسیجیان و سپاه پاسداران ادامه حیات دهد.
با ظهور محمود احمدی نژاد اولین رئیس جمهور غیر روحانی در ایران، سپاهپاسداران به یک شاخه مهم سیاسی علاوه بر شاخه نظامی واقتصادی تبدیل شده است. این یکی دیگر از نشانههای زوال رژیم ایران است که اگر چه پاسداران مطابق استانداردهای محلی حقوق خوبی دریافت می کنند، از طریق داد و ستدهای قانونی و غیرقانونی از تولید گرفته تا قاچاق در حوزه خلیج فارس نیز کسب درامد می کنند.
این کارشناس امریکایی ادامه می دهد: همه قضیه این نیست، رژیم ایران به واسطه ایدئولوژی که دارد علاوه بر ملزوماتش در چنگ اندازی به قدرت در تقابل با فرهنگ یا فرهنگ های ایران قرار دارد . تقریبا نیمی از جمعیت این کشور غیرفارس هستند اما با این وجود براساس ملی گرایی رسمی فارسی که به دهه بیست باز می گردد دیگر فرهنگ های ملی سرکوب شدهاند یا در حاشیه قرار گرفتهاند و این تنها جنبه امپراطوری شاه است که ایتاله خمینی و جانشینان او دست نخورده باقی گذاشتند. از این غیرفارس زبانان، فقط کردها نه درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند و احساسات ملی انان با استقلال ظاهری کردها در عراق تقویت شده است.
کردها، اعراب و بلوچ ها علاوه بر چندین قومیت دیگر، ترکمنها، لرها، گیلکی ها و مازندرانی ها، مخالف باشند یا نباشند جمعیت زیادی را تشکیل میدهند اما یک چهارم دیگر از جمعیت ایران اذری های ترک زبان هستند. اگرچه بسیاری از انها به ویژه در تهران جذب شدهاند، بسیاری دیگر بهطور فزایندهای هویت ملی ترک خود را مورد تاکید قرار می دهند و گروههایی هستند که خواستار استقلال فرهنگی و حتی جدایی هستند. از وقتی اذربایجان شوروی به استقلال رسید، اذری ها موطنی دارند که ایران نیست.
این کارشناس میافزاید: عامل دیگری که وحدت ایران را بیشتر میشکافند، تندروی مذهبی روحانیون است. اعمال تبعیص گونه انها نه تنها جوامع غیراسلامی مانند بهاییها ، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان را منزجر کرده بلکه مسلمانان سنی را نیز اشفته کرده است. سنیها که ده درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند در تهران اجازه ندارند مسجد ویژه خود داشتهباشند در حالیکهانها در رم، تلاویو و واشنگتن مسجد دارند . اخرین تلاش ها برای ساختن یک مسجد ویژه اهل تسنن توسط احمدی نژاد وقتی شهردار تهران بود، ناکام ماند .
ادوارد لوت واک مشاور ارشد موسسه مطالعاتی راهبردی واشنگتن در ادامه میگوید .. ظهور احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور اغاز گر یک تغییر جهت مشخص از افراطی گری مذهبی نهادینه شده که بعد از سقوط شاه درایران شکل گرفت به یک افراط گری فراتر بودهاست. اگرچه جهان هم اکنون احمدی نژاد را بواسطه اظهاراتش درباره هولوکاست، اسرائیل و صهیونیسم می شناسد اما دشمنی احمدی نژاد متوجه جامعه یهودیان ایران نیست بلکه متوجه اهل تسنن است.
اخیرا افراطی گری بی حد او حتی بسیاری از طرفداران شیعه او را نیز عصبانی کردهاست. او دنباله روی ایت الله تقی مصباح یزدی است که معتقد است محدودیت ها و ممنوعیت های کنونی کافی نیست و همچنین از فرقه اخرالزمانی است که مسجد جمکران قم کانون توجه انهاست. این کارشناس در ادامه می گوید مومنان سنتی ایران با نگرانی به استغاثههای جنون امیز زائران جمکران برای ظهور امام دوازدهم که در سال نهصد و چهل و یک غایب شدهاست می نگرند. این دسته نگرانند که احمدینژاد در تلاش برای سرعت ظهور مهدی، عج، ممکناست عمدا یک حمله فاجعه امیز خارجی را علیه ایران برانگیزد که امام مهدی خود مجبور باشد ان را دفع کند.
ادوارد لوت واک می افزاید در اندیشدن به گزینه حمله نظامی به ایران، یاداوری این واقعیت های اساسی ضروری است زیرا واقعیت های اساسی هرچند ممکن است بصورت برههای پنهان بمانند اما زمانی که ضرورت ایجاب کند خود را نشان می دهند. ایرانیها نیز مانند بقیه مردم جهان هستند و اصول افراطی گیری را فقط بازور می توان به انها تحمیل کرد. مثال در این زمینه فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی و روسیه است.
دراین موارد حتی بعد از دهه ها سرکوب یا کشتار ، تخریب و انتقال وگذار حاکمیت کمونیسم ، فرهنگ های محلی و هویتهای تاریخی تغییر نیافتند و تنها این ایدولوژی کمونیسم بود که رد شد، همین قضیه در مورد ایران و حتی متعصبان مذهبی که اکثریت را سرکوب می کنند، از صحنه خارج شوند ، صدق می کند. انگاه هرکس می تواند بطور منطقی انتظار وارد شدن امریکا به صحنه را به عنوان متحد ایران داشته باشد و این همراه با ظهور مجدد غرب گرا ها و حیات یافتن فرهنگ سکولار فارسی خواهد بود ، اما بهرحال وضع مانند گذشته نخواهد بود زیرا سالها سرکوب مذهبی نارضایتی های زیادی از یک اسلام سیاسی بدنبال خواهد داشت و برخی ممکن است به سمت نوع اسلام غیر سیاسی و اعتقادات ملایم تر گرایش یابند.
لوت واک می افزاید چنین وضعی اگر شکل گیرد بهترین دلیل برای حمله نکردن به تاسیسات هستهای ایران است . وی میافزاید ما نباید پیامدهای حمله نظامی را نیز نادیده بگیریم: ایرانی ها متحدان ما در اینده هستند . بجز گروهی تندرو، انها خود را دشمن امریکا نمی دانند بلکه کاملا عکس این قضیه وجود دارد، زمانی که امریکایی ها در همه کشورهای اسلامی دیگر منفور هستند، اکثر ایرانی ها وقتی متوجه میشوند که گردشگر در کشورشان امریکایی است، دوستانه تر برخورد می کنند. نباید اقدامی کنیم که انها احساس کنند کشوری به انها حمله کرده که سخت مورد توجه انها بوده است.
لوت واک می افزاید: دلیل دومی نیز وجود دارد امریکا نباید شتاب زده عمل کند. در اساس ما نباید ایران را بمباران کنیم زیرا بدترین رهبران این کشور می خواهند که امریکا این کار را بکند و همه سعی خود را نیز میکنند تا چنین اتفاقی بیفتد. وقتی یک رژیم که زمانی بسیار محبوب بودهاست به جایی می رسد که برای حفظ بقا باید به زور متوسل شود، وقتی رهبری این رژیم از یک خمینی نمادین به یک احمدی نژاد ژولیده تنزل می یابد، فقط با همکاری یا تهدید قدرت های بزرگ می تواند اداه حیات دهد. احمدی نژاد در یک مانور سیاسی اشکار سعی می کند با برانگیختن دشمن در خارج حمایت داخلی را کسب کند.
لوت واک دلیل سوم حمله نکردن به ایران را این چنین بیان می کند که ایران تلاش برای ساخت هستهای را سه دهه قبل اغاز کرده است اما هنوز نتوانسته بمب بسازد . نویسنده مقاله در ادامه با تشریح کامل روند اغاز برنامه هستهای ایران از زمان شاه تاکنون و مشکلاتی که تهران در این مسیر با ان مواجه بوده پرداخته و به این نتیجه رسیدهاست که زمان زیادی تا رسیدن ایران به سلاح هستهای باقی است. این کارشناس افزوده است با توجه به اطلاعاتی که از داخل ایران می رسد، امکان خنثی سازی فریبکاریهای رژیم این کشور وجود دارد و اگر لازم باشد می توان با حمله هوایی برنامه ساخت سلاح هستهای ایران را به تعویق انداخت اما در عین حال دلیلی وجود ندارد که امریکا شتاب زده اقدام کند زیرا وقت کافی وجود دارد تا پیش از انکه دیر شود اقدام کنیم. با این توصیف به نقطه اول باز می گردیم.
انچه که به فاکتور زمان اهمیت می بخشد، مرحله پیشرفته انحطاط رژیم ایران است . قیمت های بالای نفت و گروههایی که تحت حمایت رژیم هستند به بقای ان کمک می کنند اما بهرحال ممکن است رژیم بدون این عوامل نیز به حیات خود ادامه دهد تنها به این دلیل که جنگی برای شکت ان در نگرفته است بنابراین هیچ نشانهای وجود ندارد مبنی بر اینکه رژیم ایران قبل از دستیابی به سلاح هستهای سقوط میکند اما از انجائیکه هنوز زمان زیادی باقی است، امید نیز دراین باره وجود دارد.
لوت واک در پایان می گوید: علی رغم اینکه همزیستی با یک ایران مسلح به سلاح هستهای قابل قبول نیست و علی رغم همه خطراتی که ایران می تواند برای منطقه و جهان داشته باشد، از انجائیکه وقت کافی وجود دارد ، مریکا باید بدنبال راه حل بهتری باشد.