تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۴  ، 
کد خبر : ۲۰۶۶۹۲
بررسی استراتژی جدید نظامی در سرزمین آفتاب تابان

ژاپن در فاز تهاجمی


جعفر بلوری
انتشار استراتژی جدید نظامی ژاپن در 17دسامبر 2010 و اعلام برنامه هایی که در یک کلام «میل به تهاجمی شدن» ارتش این کشور را نشان می دهد، توجه کارشناسان و تحلیلگران بین المللی را به خود جلب کرده است.
ژاپن در استراتژی نظامی جدید خود برای پنج سال آینده 280 میلیارد دلار اختصاص داده و در آن بر اموری چون تقویت موضع دفاعی درجنوب غرب این کشور (مناطق هم مرز با چین)، تقویت نیروی هوایی و دریایی، افزایش شمار زیردریایی ها از 16 به 22 فروند، گسترش روابط با همپیمانان کلیدی ازجمله آمریکا، سرمایه گذاری و تمرکز روی پروژه های موشکی بالستیک و... تاکید کرده است.
یکی از مسائل مهم دیگر گنجانده شدن در این استراتژی که به تصویب کابینه «تائوتو کان»، نخست وزیر ژاپن رسیده ابراز نگرانی نسبت به توان روزافزون نظامی چین و تهدیدخواندن توان موشکی کره شمالی است:
«اقدامات نظامی چین و نبود شفافیت در اهداف نظامی این کشور یک نگرانی برای منطقه و جامعه بین الملل محسوب می شود.... برنامه های موشکی و اتمی کره شمالی عامل بی ثباتی برای امنیت کشور (ژاپن) و منطقه است.»
ژاپن با انتشار این استراتژی نشان داد قصد خروج از حالت تحمیل شده ازسوی آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم را دارد و رفته رفته به دنبال ورود مجدد به معادلات نظامی درسطح بین المللی است. همانطور که می دانید این کشور پس از حملات اتمی و اشغال ازسوی آمریکا، از داشتن یک ارتش قدرتمند و مستقل به معنای رایج امروزی منع و در مقابل،مسئولیت تامین امنیت آن برعهده ارتش آمریکا گذاشته شد.
اکنون برخی از سؤال هایی که باید به آن پاسخ داده شود این است که اولا، آیا ژاپن قصد بازگشت به دوران قبل از جنگ جهانی دوم را دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، چه دلایلی باعث این تغییر رویکرد شده است؟ نقش احتمالی آمریکا دراین بین چیست؟
برای پاسخ به این سؤال ها به طور مختصر تاریخچه حضور ژاپن در جنگ جهانی اول و دوم می پردازیم.
نباید فراموش کرد برخی آیین ها و اعتقادات خاص مذهبی، همواره زمینه رشد افراط گونه روحیات ملی گرایانه و نظامی گری ژاپنی ها در طول تاریخ بوده است.
ژنرال ها و مقامات ارشد نظامی ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثیر فیلسوفی با نام «تویوما» به شدت اعتقاد داشتند که خداوند ملت ژاپن را برگزیده و یکایک مردم این کشور موظفند برای ایجاد «ژاپن بزرگ» بکوشند. براساس آیین «شینتوی پاک» امپراتور ژاپن خدای تمام دنیاست و ملت ژاپن نیز مأموریت دارند سایرین را تحت هدایت بی چون و چرای امپراتور درآورند.
بحران شدید اقتصادی دهه 30 ژاپن بر دامنه این اعتقادات افزود و رشد شدید احساسات ملی گرایانه ایده توسعه ارضی و ایجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بین توده مردم این کشور لازم و واجب نشان داد.
ژاپن ازجمله کشورهایی است که در اوایل قرن بیستم برای افزایش قدرت و قلمرو تحت نفوذ خود دست به هر اقدامی می زد. این کشور در جنگ جهانی اول برای رسیدن به این اهداف و افزایش قلمرو نفوذ خود درچین، به کشورهای بریتانیا، روسیه و فرانسه پیوست که نیروهای اتفاق سه گانه خوانده می شدند. ژاپن در اوت 1914 نیز پس از اعلام جنگ به آلمان به سرعت سرزمین های تحت تملک این کشور درچین و جزایر مارشال در اقیانوس آرام را به اشغال خود درآورد. این کشور سرانجام درسال1917 توانست با امضا توافق نامه ای با فرانسه، بریتانیا و آمریکا به منافع خود در چین و اقیانوس آرام رسمیت بخشد.
پس از پایان جنگ جهانی اول، ژاپن به یکی از پنج قدرت بزرگ نظامی و صنعتی جهان تبدیل شده بود که در «شورای جامعه ملل» صاحب کرسی دائم بود. در کنفرانس صلح «ورسای» نیز تمام حقوق آلمان در استان «شان دونگ» چین به ژاپن رسید.
ژاپن اما در طول جنگ جهانی دوم نیز به خوبی خوی سیری ناپذیری و قدرت طلبی خود را نشان داد. این کشور با روحیاتی که به آن اشاره شد، توانست در همان نخستین ماههای جنگ حدود 50 میلیون کیلومتر مربع از کره زمین (یک ششم زمین) را تحت کنترل و استیلای خود درآورد. این کشور با استفاده از سنت دیرینه سامورایی ها در جنگ یعنی حملات غافلگیرانه، توانست به اهداف تعریف شده ازسوی امپراتور خود برسد اما سرانجام، حملات ناجوانمردانه اتمی آمریکا به شهرهای هیروشیما و ناگازاکی، ژاپنی های تسلیم ناپذیر را به زانو درآورد. هرچند روایت های تاریخی زیادی نیز حاکی است ژاپن قبل از آنکه با اتم هدف قرارگیرد، شکست خورده بود و آمریکایی ها به خاطر تحمیل هژمونی خود در دنیای پس از جنگ دست به این اقدام ضدانسانی زده اند.
اما ایالات متحده پس از قتل عام صدها هزارنفر از مردم ژاپن و بااستفاده از فرصت های نابی که جنگ در اختیارش گذاشته بود، توانست خود را به عنوان یک ابرقدرت برجهانیان عرضه کند. بسیاری از کشورهای دنیا بر اثر جنگ متحمل خسارات سنگین جانی و مالی شده بودند و آمریکا که دراین بین کمترین خسارت را دیده بود، فرصت را برای یکه تازی هموار می دید.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، یکی از دلایل خروج آمریکا از سیاست سنتی انزوا و مشارکت در جنگ جهانی دوم، تحرکات و موضعگیری های ژاپن بود. فراموش نمی کنیم که ژاپن به عنوان یکی از دول محور تمایل داشت دامنه نفوذ خود را در اقیانوس آرام و حوزه شمال و جنوب وسعت بخشد؛ سیاستی که به شدت با منافع آمریکا و البته انگلیس در تضاد بود.
حضور همیشگی آمریکا در ژاپن
ایالات متحده آمریکا پس از نابودی کامل شهرهای هیروشیما و ناگازاکی، درحالی که عنوان ابرقدرتی جهان را با خود یدک می کشید، برای ادامه سیاست های امپریالیستی خود ژاپن را همچنان در اشغال خود نگه داشت. این کشور پس از تصرف و اشغال ژاپن، اقدام به تأسیس پایگاههای نظامی متعدد در بخش های مختلف این کشور کرده و توکیو را از داشتن یک ارتش قوی و مستقل برحذر داشت. واشنگتن در مقابل، متعهد به تامین امنیت ژاپن شد. اما با گذشت زمان و روی کارآمدن دولت های مختلف، فشار افکارعمومی براین کشور سنگینی کرد، تا جایی که واشنگتن مجبور شد با امضای توافقنامه های امنیتی ضمن بازگرداندن اسمی مناطق اشغالی، برای ادامه حضور خود در این پایگاه ها اجاره بها بپردازد.
بدین ترتیب، آمریکا با پرداخت هزینه های سنگین همچنان در برخی مناطق و جزایر ژاپن مانند جزیره «اوکیناوا» پایگاههای نظامی خود را حفظ کرده و هزینه های سنگین و مخالفت های مردمی نیز هنوز نتوانسته است این کشور را برای خروج از ژاپن مجاب کند.
ظهور قدرت‌های نو وغروب آمریکا
«جان میرشایر» صاحب نظریه «رئالیسم تهاجمی» معتقد است، قدرت های بزرگ همیشه مترصد فرصتی هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزونی بخشند. وی سپس جمعیت و ثروت را به عنوان «پایه های اصلی قدرت نظامی» تعریف و تصریح می کند چنانچه کشوری دارای این دو مولفه باشد، فرصت لازم برای خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
بیش از نیم قرن از پایان جنگ جهانی دوم می گذرد و دراین مدت حوادث زیادی درعرصه های مختلف بین المللی روی داده است.
هزینه های جنگ درعراق و افغانستان میلیاردها دلار برپیکره بحران زده اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است و کشورهای روسیه، چین، هند، برزیل، ژاپن و... با جهش اقتصادی، تشکیل یک جهان چند قطبی را نوید می دهند.
اگر آمریکا درسال 1945 با داشتن پایه های اصلی قدرت مدنظر «جان میرشایر» تبدیل به قدرت برتر جهان شد، هریک از کشورهای نامبرده اکنون دارای ثروت وجمعیت فراوانند. ژاپن به عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا اکنون داعیه رقابت با آمریکا را دارد. در مورد رشد اقتصادی چین و قبضه شدن بازارهای جهانی با کالاهای این کشور و بخصوص توان نظامی آن نیز بسیار سخن گفته شده است. این کشور به تازگی به همراه روسیه هند و برزیل با تشکیل گروه «بریک» پایه های اصلی قدرت موردنظر را در بهترین شکل ممکن تشکیل داده و قدرت های نوظهوری شده اند. کافی است جمعیت این چهار کشور را با هم جمع و شاخص های اقتصادی که نشان دهنده رشد و پیشرفت یک کشور است را در این چهارکشور بررسی کنید.
به نظر می رسد با افول آمریکا به عنوان یک هژمون و قدرت برتر، درک چرایی اتخاذ رویکردی که اخیرا ژاپن آن را در قالب استراتژی جدید نظامی خود مطرح کرده است زیاد سخت نباشد. اگر آمریکا از اوضاع وخیم کشورهای درگیر جنگ جهانی دوم نهایت بهره را برد و تبدیل به یک قدرت بلامنازع شد، چرا ژاپن چنین نکند؟ آیا اکنون کشورهای غربی به خصوص آمریکا به لحاظ اقتصادی در اوضاع خوبی به سرمی برند؟ آیا روحیاتی که ژاپن را تا سیطره بر یک ششم خاک کره زمین پیش برد اکنون وجود ندارد، یا این کشور فرصت مورد نظر «میرشایر» برای فزونی بخشیدن به قدرت خود نیافته است؟ اگر پاسخ منفی است پس علت این رشد اقتصادی بزرگ چیست؟
مروری بر سفرهای اخیر «باراک اوباما»، رئیس جمهور آمریکا، به آسیا و اظهارات وی دردیدار با مقامات هند، اندونزی، کره جنوبی و... موید این ادعاست. اوباما دراین سفر، بارها نیاز آمریکا به کمک کشورهای میزبان خود برای حل بحران اقتصادی اش را تکرار کرد. اظهارات «اوباما» از موضع قدرت نبود چه رسد به این که از موضع ابرقدرتی باشد.
البته نگرانی از رشد غیرمعمول توان نظامی و اقتصادی چین به عنوان کشوری که امروزه به عنوان رقیب اصلی آمریکا شناخته می شود نیز می تواند از دلایل اتخاذ چنین رویکردی از سوی ژاپن باشد. حمایت های بی دریغ چین از کره شمالی، به عنوان کشوری که دارای دشمنی دیرینه با ژاپن است نیز در این میان باید مورد توجه قرار بگیرد. به عبارتی گره خوردن سرنوشت امنیتی ژاپن و آمریکا موضوعی است که توکیو حتما به آن توجه ویژه ای دارد. ژاپن شاید در کنار آمریکای ابرقدرت می توانست به ادامه زندگی بپردازد اما زندگی در کنار آمریکایی که مدت هاست زمزمه های تجزیه آن به گوش می رسد برای ژاپن ممکن نیست. به نظر می رسد از در کنار هم قرار دادن این دلایل و دلایل دیگری که مطرح کردن آن در این سطور مقدور نیست می توان به چرایی تهاجمی شدن ژاپن پی برد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات