* لطفاً در آغاز مختصری در مورد تاریخ بحرین و نحوه جدایی این سرزمین از ایران توضیح دهید.
** درباره جدایی بحرین از ایران ضروری است یادآوری کنم که علیرغم ورود تیرۀ آلخلیفه به بحرین در سال 1783 که با زور صورت گرفت، بحرین همچنان جزو ایران باقی ماند.
آلخلیفه مانند همه حکام نیمه مستقل پیش از آنان، به ایران وفادار ماندند. جدایی بحرین از ایران از سال 1860 آغاز شد. از هنگامی که افسر استعماری بریتانیا در خلیجفارس، سرهنگ «لوئیسپلی» (PELLY) شیخ خلیفه بن محمد آلخلیفه را زیر فشار گذارد تا قراردادی با بریتانیا امضا کند، شیخ خلیفه نامههایی به ناصرالدین شاه، وزیر خارجه و دیگر سران حکومت ایران نوشت و یاری و راهنمایی خواست. از تهران پاسخی به وی داده نشد، ولی حکام خودمختار القاسمی در بندر لنگه و جزایر و توابع آن (از جمله در جزایر تنب و ابوموسی) که مأموران رسمی دولت ایران بودند، به یاری آلخلیفه شتافتند و یک سال پس از آن مورد خشم و انتقام سخت انگلیسیان قرار گرفتند. به این ترتیب بریتانیا موفق شد بحرین را نیز به جمع تحتالحمایگان و فرمانبرداران خود بیفزاید.
با این حال آلخلیفه برای سالهای درازی همچنان به ایران وفادار ماندند و هرگاه زمینه مساعدی مییافتند. این وفاداری را نشان دادند. برای نمونه همان شیخ خلیفه بن محمد آلخلیفه در سال 1861 به اتهام تمایلات ایرانی معزول و تبعید شد. هفت سال پس از آن، برادر و جانشینش، شیخ علی بن محمد آلخلیفه به جرم تمایلات ایرانی معزول گردید. در دهه 1920 که ایران زمزمه بازگرداندن بحرین را آغاز میکرد و رضا شاه میرفت که این ادعا را با حرارت فراوانی مطرح سازد، شیخ عیسی، پسر شیخ علی بن محمد آلخلیفه به اتهام داشتن تمایلات ایرانی از حکومت بحرین معزول شد.
به این ترتیب ملاحظه میشود که مخالفت با استعمار بریتانیا در دوران درازی از تاریخ استعماری بحرین به یک اندازه مورد نفرت مردم و حکومت بحرین بود. مردم این مخالفتها را ادامه دادند و پس از خروج استعمار بریتانیا در سال 1970 از بحرین، این مخالفتها در راستای ایجاد آزادی و دموکراسی قرار گرفت. از سوی دیگر، بحرین پیوسته سرزمین حرکتها و جنبشهای سیاسی بوده است.
این سرزمین که متشکل از سیوسه جزیره میباشد، از آغاز پیدایش اسلام بهگونه مرکزی برای ناآرامیهای سیاسی در خلیجفارس درآمد. خوارج نخستین گروهی بودند که در آن دیار علیه خلفای نخستین سر برآوردند. بحرین آن هنگام دربرگیرنده شبه جزیره قطر، استانهای «حسا» و «قطیف» در عربستان سعودی کنونی و مجمعالجزایر کنونی بحرین بود.
هنگامی که تیرۀ آلخلیفه از قبایل عتوبی از عربات عنیزه از داخل عربستان وارد کویت و در سال 1765 از آنجا وارد شبه جزیره قطر شده و در سال 1783 بر بحرین چیره شدند، فصل نوینی در تاریخ سیاسی بحرین آغاز گردید. این فصل عبارت بود از ناهماهنگی میان نظام قبیلهای حاکمان سنی مذهب آل خلیفه و شهرنشینان غیرقبیلهای و شیعی مذهب بحرین.
عامل تازهای که ناآرامیهای عمومی را در بحرین تشویق کرده کامل شدن پیوندهای استعماری بریتانیا در سال 1892 بود. نخستین موج اعتراض سیاسی در سال 1895 روی داد. قرن بیستم پیشرفت آموزشی و اقتصادی فراوانی را برای بحرین همراه داشت. توأمان این پیشرفتها، تشنگی عمومی برای آزادی و دموکراسی در این سرزمین بود.
در سال 1911 گروهی از بازرگانان خواهان محدودیت نفوذ بریتانیا در بحرین شدند. این گروه دستگیر و به هندوستان تبعید شدند، ولی آنچه آنان پیش کشیدند زیربنایی بود که جنبشهای سیاسی درازمدت در بحرین روی آن ساخته شد.
دوازده سال پس از آن، هنگامی که ادعای حاکمیت ایران نسبت به بحرین با شور و اشتیاق تازهای بحث میشد، شیخ عیسی بن علی آل خلیفه، به اتهام تمایل نسبت به ادعای ایران، از سوی بریتانیا خلع شد.
دولت بریتانیا همان سال (1923) یک نمایندگی سیاسی دایمی در بحرین پدید آورد و سرچالرز بلگریو (افسر استعماری ورزیده انگلیسی) را به عنوان مشاور امیر جدید بحرین روانه آن دیار کرد. نه تنها این کار آتش ناآرامیها را فرو ننشاند بلکه دلیل تازهای برای مخالفتهای سیاسی شد.
به هر حال، اعتراضهای آرام علیه نبودن دموکراسی در بحرین ادامه یافت تا سال 1956 که عزل ژنرال گلوب پاشا از سوی پادشاه اردن این استنباط را در بحرین به وجود آورد که حرکت مشابهی در آن سرزمین برای عزل بلگریو غیرممکن نخواهد بود.
همان سال، هنگامی که وزیر خارجه بریتانیا، سلوین لوید، برای دیداری کوتاه وارد بحرین شد، دهها هزار مردم به خیابانها ریختند و دست به تظاهراتی بیسابقه زدند. گفتوگوی دولت با سران جنبش سبب آرامش چند ماهه در بحرین شد. اما حمله به کانال سوئز در نوامبر آن سال بهانهای به دست داد تا مردم بحرین دوباره به خیابانها بریزند و تظاهرات گستردهای را دامن زنند. اینبار عوامل حکومت به جان مردم افتادند. شمار زیادی از مردم کشته و زخمی شدند و سران جنبش دستگیر و به جزیره سنت هلن تبعید شدند.
یک سال بعد، دولت بریتانیا سرچارلز بلگریو را، ظاهراً به بهانۀ بازنشسته شدن، فرا خواند. ایرانیان این رویدادها را به اندازه کافی مساعد یافتند که ادعای حاکمیت بر بحرین را رسمیت دهند. مجلس شورای ملی ایران در سال 1957 بحرین را استان چهاردهم اعلام کرد و دو کرسی برای نمایندگان آن استان در نظر گرفت. این اقدام و سیاست اعلام شده در آن هنگام دایر بر خروج از مجامع بینالمللی که بحرین را به عضویتپذیرند، به زیان ایران و به زیان جنبش مردمی بحرین تمام شد.
دستاندرکاران جنبشهای سیاسی بحرین از آن پس، برای آنکه متهم به کمک به پیشبرد ادعاهای ایران نشوند، ناچار شدند تا آنجا که ممکن بود، از ایرانیگرایی دوری جویند. این ادعا، از سوی دیگر، بهانه ضروری را درست کرد تا عربها به یاری عوامل استعماری بریتانیا، دگرگون کردن چهره دموگرافیک بحرین را از راه گسترش مهاجرت عربها به آن دیار و به اقلیت رساندن ایرانیتباران آغاز کنند.
جنبشهای سیاسی بحرین در دهه 1960 آثاری از تمایلات ناصریسم و بعثیزم را نشان داد. در سال 1962 بانوان بحرین، برای نخستینبار، به ناآرامیهای سیاسی پیوستند. اخراج صدها تن از کارکنان شرکت نفت بحرین و به کار گماردن مهاجران جدید به جای آنان منجر به اعتراض همگانی شد و زندگی در سراسر کشور متوقف گردید. انتقال سرفرماندهی نیروهای نظامی بریتانیا در خاورمیانه، از مستعمره آزاد شده عدن و یمن جنوبی پیشین، به بحرین در سال 1967 و دادن تسهیلات دریایی به ارتش ایالات متحده در سال 1971 عوامل تازهای بودند برای موجهای تازهای از قیام عمومی در بحرین نیروهای بریتانیا در سال 1971 از بحرین فراخوانده شدند و امیر این سرزمین در سال 1973 از ایالات متحده خواست تا استفاده از تسهیلات دریایی در بحرین را پایان دهد.
پس گرفتن ادعای تاریخی حاکمیت بر بحرین از سوی ایران در سال 1970 سبب گسترش سریع نفوذ ایران در آن سرزمین شد. این گسترش نفوذ ایرانی در برابر نفوذ چندین ساله عربستان سعودی در بحرین سبب ایجاد توازنی شد که امیر بحرین توانست در سایۀ آن، سرانجام در برابر آرزوی دیرینۀ مردم سر فرود آورد و اجازه تاسیس مجلس نمایندگان مردم آن سرزمین را صادر کند.
پارلمان نوین از سال 1973 دستاندرکار دموکراتیک ساختن جامعه بحرین شد، ولی فشارهای کمرشکن عربستان سعودی مانع از پیروزی این تلاش گردید. سعودیان که پارلمان را به عنوان «وسیلهای برای دخالت بیجای عوام در امور حکومت» میشمارند و نداشتن پارلمان را اصلی میدانند که «تنها از سوی دولتهای ضعیف رعایت میشود»، سرانجام در سال 1975 توانستند امیر بحرین را وادارند که مجلس را در آن کشور تعطیل کند.
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 گمان تهدید علیه امنیت را در کشورهای عربی خلیجفارس دامن زد. این گمان پیش آمد که این تهدید، یا مستقیماً از سوی دولت ایران برای صدور انقلاب مطرح خواهد شد، یا در نتیجه قیامهای انقلابی ـ اسلامی در آن کشورها در نتیجه الهامگیری از انقلاب ایران، تاثیر این گمان را در آن گروه از کشورهای منطقه نیرومندتر بود که درصد بیشتری از جمعیتشان شیعیمذهبند؛ همانند عراق با 60 درصد، بحرین با 70 درصد، عربستان سعودی و کویت که بیش از 10 درصد از جمعیتشان شیعی مذهب است.
جوامع شیعی این کشورها تاریخ سرشاری از اعتراض و جنبش علیه طبقۀ حاکمه کشور خود داشته و دارند به دلیل اینکه با آنان به عنوان موجودات کمبها و شهروندان درجه دوم رفتار شده و میشود. تردیدی نیست که انقلاب اسلامی ایران الهامبخش تظاهراتی در این جوامع بوده است، ولی از آن مهمتر این که از شرایط یاد شده بهانه بر اهمیت «تهدید خارجی» تراشیده شد و در اختیار طرفداران استراتژی ادغام اعضای کوچکتر شورای همکاری خلیجفارس در عربستان سعودی گذارد.
روز 13 دسامبر 1981 نیروهای امنیتی بحرین ادعا کردند که کودتایی را خنثی ساختند و 73 تن «تروریست» را بازداشت کردند. این گروه متهم شدند که اعضای سازمانی بودند به نام «جبهه اسلامی (شیعی) برای آزادی بحرین» که «در تهران مستقر است». کودتای مورد ادعای به ایران نسبت داده شد و وزیر خارجۀ عربستان سعودی که آن هنگام وارد بحرین شده ادعا کرد؛ «توطئه خرابکاری... از سوی دولت ایران تدارک دیده شد و برعلیه عربستان سعودی بود...». با پیش کشیدن این ادعا، وزیر خارجۀ سعودی موفق شد یک قرارداد امنیتی را در روز بیستم دسامبر آن سال با بحرین امضا کند. این قرارداد که در ورای ترتیبات امنیتی میان دو کشور در چارچوب شورای همکاری خلیجفارس تأسیس شد و در همان سال امضاء شد، گام بزرگی برای نزدیکتر ساختن بحرین به چیرگی کامل عربستان سعودی بود.
* مشکلات اصلی بحرین در حال حاضر چیست و بحران این کشور ناشی از چه عواملی میباشد؟
** گذشته از ناخرسندیهای همیشگی نسبت به تبعیضهای مذهبی و اقتصادی که انگیزۀ دائمی جنبشهای سیاسی مردم بحرین است. یک اشتباه برداشت نسبت به رویدادهای سیاسی ـ ژئوپولیتیک منطقهای سالهای 91 ـ 1990 سبب بروز جنبشهای سالهای اخیر شد.
این اشتباه از آنجا حاصل شد که مردم بحرین، همانند مردم برخی دیگر از سرزمینهای خلیجفارس، گمان بردند فشار ایالات متحده برای تأسیس پارلمان در کویت، در سال 1991، ناشی از دلبستگی صمیمانۀ آمریکاییان به گسترش دموکراسی در خلیجفارس بود. شایستۀ توجه است که به دنبال بحران 91 ـ 1990 کویت و بازگرداندن حکومت آل صباح به قدرت در آن سرزمین، ایالات متحده خود را ناچار دید، برای جلوگیری از انتقادهای داخلی و بینالمللی در زمینۀ بازگرداندن یک حکومت دیکتاتوری به قدرت، حکومت آلصباح را وادار کند، علیرغم مخالفتهای شدید سعودیها، اجازۀ تأسیس یک مجلس شورای انتخابی را صادر کند.
این دگرگونی، احساسهای آزادیخواهی را در منطقه به اشتباه انداخته و تشویق کرد و آزادیخواهان بحرین را بر این گمان انداخت که شاید سیاست یاد شده آمریکایی در خلیجفارس عمومیت داشته و مشوق تلاشهای آنان نیز خواهد بود. ادامه جنبش و گذشت زمان بر آزادیخواهان بحرین ثابت کرد که در برداشتشان اشتباه کردهاند و ایالات متحده هرگز دوستی با آل سعود عربستان را فدای آزادیخواهی و دموکراسیخواهی مردم منطقه نخواهد کرد.
هماکنون حکومت بحرین بر سر دوراهی بسیار دشواری قرار گرفته است. از یکسوی، این حکومت سالهای زیادی است که دچار مبارزات مردم بحرین برای دموکراسی است و از سوی دیگر، زیر فشارهای کمرشکن عربستان سعودی نمیتواند به این مبارزات پاسخ مثبت دهد. در این شرایط تنها راه فرار موقت برای رهبران بحرین این است که دیگران را متهم به دخالت در جنبشهای مردمی آن سرزمین کنند تا سختگیری نسبت به دستاندرکاران جنبش توجیه شود.
مبارزات آزادیخواهی مردم بحرین از سال 1895 آغاز شد. ریشه این مبارزات از سرچشمه اختلافات اولیه میان حاکمان آلخلیفه و مردم بحرین آبشخور دارد. برخلاف دیگر شیخنشینهای منطقه که جوامعی قبیلهای هستند که برگرد قبیله حاکم رشد یافتهاند، در بحرین آلخلیفه حکومت قبیلهای خود را در سال 1783 بر جامعهای غیرقبیلهای تحمیل کرد. غیر از ایران و عراق، بحرین تنها جامعۀ شهرنشین غیرقبیلهای در خلیجفارس بوده و هست.
آلخلیفه هرگز نتوانست به مردم غیرقبیلهای بحرین اعتماد کند و مورد اعتماد آنان قرار گیرد. هنوز هم شیعیان شهرنشین که نزدیک سه چهارم جمعیت را تشکیل میدهند از برخی مشاغل دولتی در کشور خود محرومند. این عدم اعتماد متقابل زمینۀ اصلی اختلافات حکومت و مردم بحرین است. در دوران استعمار بریتانیا، مبارزات مردم برای رفع استعمار و تبعیض و خشونتهای سرچارلز بلگرپو انگلیسی بود. پس از استقلال این مبارزات در راستای دموکراسیخواهی جهتگیری کرد.
پسگرفته شدن ادعای مالکیت ایران بر بحرین در سال 1970 سبب گسترش نفوذ تهران در آن سرزمین شد. این گسترش نفوذ، در برابر نفوذ عربستان سعودی در بحرین، سبب ایجاد موازنهای در بحرین شد که براساس این موازنه، آلخلیفه در سال 1973 اجازه تأسیس پارلمان در آن سرزمین را صادر کرد. فشارهای سیاسی عربستان سعودی برای تعطیل پارلمان شدت زیادی گرفت. این فشارها سبب شد تا امیر بحرین در سال 1975، مجلس شورای آن کشور کوچک را به دلیل «اخلال در کار ادارۀ کشور» منحل کند. از آن تاریخ مبارزات مردم برای تأسیس مجدد پارلمان و بازگشت دموکراسی ادامه یافت.
جنبشهایی که از سال 1994 آغاز شد، پس از یک دوره نسبتاً آرام ده پانزده ساله بروز کرده است. نماد انی جنبشها هنگامی خودنمایی کرد که یک کمیتۀ چهارده نفری از نخبگان جامعۀ بحرین در ماه اکتبر 1994 محترمانه خواستار بازگشت به دوران دموکراسی پارلمانی شدند. حکومت بحرین، زیر فشارهای مداوم و شکنندۀ دولت عربستان سعودی، حساسیت زیادی نسبت به ایدههای دموکراتیک و آزادیخواهی این افراد نشان داد و با خشم فراوان به پاسخگویی پرداخت.
در این واکنش خشمآلوده، حکومت بحرین همۀ آزادیخواهان و همۀ مخالفان خود و جبهههای سیاسی گوناگون مردم بحرین را به باد حمله و دشنام گرفت. صدها تن کشته و زخمی شد و هزاران تن بازداشت شدند. سه تن از روحانیان شیعیمذهب که در موعظههای خود خواستار تحولاتی دموکراتیک شده بودند، بازداشت و تبعید شدند. این سه تن به انگلستان پناهنده گشتند. تبعید این سه تن اعتراضات تازهای را در سراسر بحرین دامن زد. در این اعتراضات و تظاهرات، جمع دیگری کشته و زخمی و بازداشت شدند. بازداشت سرشناسان در جنبشهای اخیر هربار سبب تظاهرات و اعتراضات تازهای شد.
آنچه امروز در بحرین روی میدهد، دیگر ناشی از انتظار یاری از سوی ایالات متحده نیست بلکه ناشی از مبارزه برای پایان بخشیدن به خشونتهای دولتی در آن سرزمین و بازگشت به دموکراسی است. حکومت بحرین رفتار خشونتآمیز با مردم را گسترش داده است و پروندۀ پرحجمی از شکنجه و اختناق را نزد سازمانهای حقوق بشر باز کرده است. امروز فریاد دادخواهی مردم بحرین نسبت به رفتار خشونتآمیز «یان هندرسن» (Ian Henderson) انگلیسی، رئیس سازمان امنیت آن سرزمین از فریاد دموکراسیخواهی آنان رساتر شده است. این فرد که رفتارش برای مردم بحرین تداعیکنندۀ رفتار خشونتآمیز سرچارلز بلگریو انگلیسی در نیمۀ نخست قرن بیستم است، در ریشهکن کردن مخالفتها و مبارزات مردمی تخصص دارد. هندرسن کار خود را از کنیا و ریشهکن کردن «جنبش مائومائو» آغاز کرد و سپس به خدمت «یان اسمیت» در رودزیای پیشین درآمد تا مبارزات اکثریت سیاهپوست آن سرزمین را درهم شکند. پس از سقوط حکومت «یان اسمیت» و تبدیل آن به کشور زیمبابوه، وی به خدمت دولت بحرین درآمد و این هنگامی بود که بحرین هنوز تحتالحمایۀ بریتانیا بود. وی همچنان در مقام ریاست دستگاه امنیتی آن سرزمین سرگرم اجرای همان نقشی در بحرین است که اجرایش از سوی چارلز بلگریو در دهۀ 1950 بحرین را به لبۀ پرتگاه سقوط برده بود.
توجه به این پیشینهها درک این مسأله را آسان میسازد که چرا، بجای حل مسألۀ دموکراسی در بحرین و حل مسألۀ مشارکت عمومی مردم در سرنوشت آن کشور، برخی سیاستها ترجیح میدهند ایران را به اختراع ناآرامیهای بحرین متهم سازند. تردیدی نیست که ارتباط احتمالی برخی افراد با افرادی در بحرین، خطر موجه ساختن این اتهامات و جوسازی علیه ایران را پیش میکشد. خوب است در این زمینه دقتها و مراقبتهای دولتی ما بیشتر شود.
از سوی دیگر، تلاش رهبران بحرین در راه نسبت دادن جنبشهای یکصد سالۀ آن سرزمین به دولتهای دیگر در منطقه، تلاش تازهای نیست. پیش از انقلاب اسلامی ایران، حکومت بعثی عراق متهم به دست داشتن در این جنبشها بود. از سال 1980 کوشش شده است تا رد پای جمهوری اسلامی ایران در این ناآرامیها جستوجو شود. این تلاشها تنها برای دور ساختن توجه واقعی منطقهای و بینالمللی از حقایق است، و حقیقت این است که جنبشهای مردمی بحرین، تاریخی بمراتب کمتر از تاریخ حکومت بعثی در عراق و جمهوری اسلامی در ایران دارد.
* حضور ناوگان پنجم آمریکا در بحرین چه تأثیری در رابطۀ این کشور با همسایگان خواهد داشت؟
** تأسیس پایگاه دریایی آمریکایی در بحرین در دسامبر 1971 موج گستردهای از اعتراضات و تظاهرات عمومی را در بحرین سبب شد. دامنۀ این مخالفتها تا آنجا گسترده شد که شیخ عیسی بن سلمان آلخلیفه، امیر بحرین، وادار شد تا در اکتبر 1973 اخطار دوازده ماهۀ پیشبینی شده در قرارداد پایگاهی با ایالات متحده را مطرح و از آمریکاییان بخواهد تا تسهیلات بندری خود را تا اکتبر 1974 در بحرین تخلیه کنند.
اینکه دیده میشود، علیرغم این تجربه، ایالات متحده ناوگان دریایی بزرگی را مجدداً در بحرین تمرکز داده است، تنها گویای این مسأله است که ایالات متحده از تاریخ درسی نیاموخته است و هماکنون خود را، در دنیای «نظام نوین جهانی» خود، در رأس هرم ساختار سیاسی خاورمیانه و خلیجفارس و قادر مطلق در منطقه میبیند.
هنگامی که ایالات متحده نیروهای خود را روانۀ خلیجفارس میکرد، پیدرپی تأکید میکرد که این گسیل نیرو موقت خواهد بود و پس از آزاد شدن کویت از اشغال عراق فرا خوانده خواهد شد. آنچه در عمل رخ داده است خلاف این وعدههای مؤکد ولی درون تهی را ثابت کرده است. اکنون تردیدی نمانده است که علیرغم استراتژیهای منطقهای آمریکا در دیگر مناطق جهان، ایالات متحده در نظر دارد سروری خود را بر خاورمیانه و منطقۀ خلیجفارس از راه ادامه حضور نظامی تضمین کند. بدیهی است که برای توجیه این ادامه حضور نظامی سروریخواهانه، ایالات متحده ناچار است وانمود کند ایران یا عراق در مقام تهدید علیه صلح و آرامش منطقه هستند و برای مقابله با این تهدید این حضور نظامی باید ادامه یابد. از اینجاست که تهمتها علیه ایران سرچشمه میگیرد، به اضافۀ این ایدۀ شیطانی که ایجاد دشمنی میان عربها و ایرانیان به سود اسرائیل خواهد بود.
خوب به یاد دارم هنگامی که «ادوارد هیث»، رهبر حزب محافظهکار بریتانیا در سال 1970 اعلام کرد که برنامۀ وعده داده شدۀ دولت کارگری «ویلسن» را در زمینۀ خروج از خلیجفارس نادیده گرفته و حضور استعماری بریتانیا را در منطقه ادامه خواهد داد، رهبران ایالات متحده پای به میدان گذاردند و حزب محافظهکار و «ادوارد هیث» را زیر فشار گرفتند تا در تاریخ موعود منطقه را ترک کند. استدلال آمریکاییان در آن این بود که «ادامۀ حضور استعماری در خلیجفارس سرانجام سبب بپاخیزی مردمی در منطقه شده و سرنگونی دولتهای دوست غرب را باعث خواهد شد».
خوب است اکنون ایالات متحده همان استدلال 1970 خود را به یاد آورد و به جای تحریک کشمکش و تنش در منطقه و تهمت آشوبگری علیه این و آن در خلیجفارس، بار استعمار نوینش را از منطقه برچیند و حکومتهای دوست غرب را وادارد که به جای ستیزهجویی با همسایگان، با مردم خود سرسازگاری پیش گیرند.
* بافت اجتماعی ـ سیاسی بحرین چگونه است و شیعیان چه نقشی در ساختار سیاسی این کشور دارند؟
** جمعیت بحرین هماکنون حدود نیممیلیون برآورد میشوند و منابع و آمارهای منتشر شده از سوی حکومت بحرین و دوستانش، 55 درصد این جمعیت را شیعیمذهب میدانند. این رقم به هیچوجه قابل پذیرش نیست و جمعیت شیعیمذهب بحرین نمیتواند کمتر از 75 درصد باشد. ناظران، بویژه ناظران ایرانی، باید دقت داشته باشند که حکومتهای سنتی کرانههای جنوبی خلیجفارس، بویژه حکومت سعودی، از سرشماری عمومی واقعی و رسمی روی گردانند و ارقام و آمار جمعیتی را به نسبت مصالح سیاسی ـ اقتصادی روز کشور خود اعلام میکنند.
قابل اعتمادترین برآورد، میزان درصد جمعیت شیعیمذهب بحرین را میان 70 تا 75 درصد قرار میدهد که بیشتر آنان از بهارینگان (بازماندگان جمعیت ایرانیالاصل بحرین باستان) هستند. جامعۀ بحرین از دیرباز جامعهای پویا و پرجوش و تلاش بوده است. این جامعه، دستکم، از روزگاران پیدایش اسلام، تبدیل به یکی از مهمترین مراکز جنبشهای سیاسی علیه حکومت عربهای بیگانه در منطقه شد. جنبشهای خوارج، زنگیان، قرمتیان، بوسعیدیان تا جنبشهای آزادیخواهی و ضداستعماری اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم، همگی اشاره به پویایی سیاسی جمعیت بحرین دارد. علل این پویایی سیاسی جامعه کنونی بحرین را باید در فرهنگ و آموزش پیشرفته، اقتصاد فعال و تاریخ سیاسی بحرین جستوجو کرد.
سه چهارم جمعیت بحرین شیعیمذهب هستند و اگرچه سنیمذهبان بحرین نیز مشارکت گسترده و مؤثرتری در جنبشهای آن سرزمین داشته و دارند، ولی، به تناسب هم که باشد، از هر چهار نفر بحرینی درگیر این جنبشها سه تن شیعهمذهب هستند و این تناسب میتواند بآسانی این اشتباه یا تعمد را دامن زند که جنبشهای کنونی مردم بحرین، جنبشهایی شیعی و احتمالا در رابطه با ایران شیعیمذهب هستند. دوم ـ نقش بسیار فعال روحانیان شیعی در جنبشهای بحرین میتواند این اشتباه با تعمد را نیروی بیشتری دهد.
مسایل سیاسی بحرین هرگز بهگونۀ جدی جنبۀ مخالفت دینی میان اکثریت شیعه و اقلیت سنی پیدا نکرده است. تنها یکبار آن هم در سال 1953 تظاهرات و زدوخورد میان دو گروه شیعه و سنی میرفت که جنبشهای سیاسی بحرین را به جنگهای داخلی مذهبی تبدیل کند. آگاه از خطر چنین وضعی، رهبران هر دو گروه گردهم آمده و طی اطلاعیهای نقطۀ پایانی همیشگی بر این خطر گذاردند.
حتی عدم اعتماد اکثریت شیعی جمعیت بحرین نسبت به سنیان آلخلیفه ناشی از سنی بودن آنان نیست. در حالی که عدم اعتماد آلخلیفه نسبت به اکثریت شیعی بحرین تا آن اندازه است که آنان را واداشته است نه تنها سه چهارم جمعیت کشورشان را از دخالت در تعیین سرنوشت کشورشان محروم سازند، بلکه حتی آنان را از بسیاری از مشاغل کشوری محروم کردهاند.
از سوی دیگر، وضع اقتصادی از دو جهت در این برخورد مؤثر است. نخست اینکه اقتصاد بحرین روبه افول گذاشته است و بدیهی است که دشوار شدن وضع اقتصادی جامعه بیشتر روی زندگی اکثریت محرومتر جامعه، یعنی شیعیان بحرین اثر میگذارد. دوم اینکه توزیع ناعادلانۀ ثروت در کشور مسلماً فشار اقتصادی را روی محرومان جامعه متمرکز میسازد. این معادلات مدتی است که بر فضای سیاسی بحرین اثرگذاری دارد و ناآرامیها را در آن سرزمین تشویق میکند.
* آینده بحران بحرین را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا با ایجاد پارلمان و مشارکتبخشی از مردم در حاکمیت، بحران بحرین فروکش خواهد کرد؟
** تردیدی نیست که برآوردن خواستهای مشروع و منطقی مردم در هر سرزمین آشوبزدهای سبب آرامش خواهد شد. تأسیس دوبارۀ مجلس منتخب مردم در بحرین و مشارکت دادن همۀ آنان در تعیین سرنوشت آن کشور، خواستهایی مشروع و منطقی هستند. اما متأسفانه اینگونه به نظر میآید که بحرین و تشکیلات سیاسی آن آمادگی ضروری را در این راه ندارد.
اینگونه به نظر میآید که حکومت بحرین بر سر دوراهی دشواری گیر کرده است و هر دو راه برایش بنبست مینماید. از یک طرف آلخلیفه نمیتواند راه سازگاری با مردم را پیش گیرد چراکه گرفتار خشم سعودیان خواهد شد و از سوی دیگر ادامۀ بیاعتنایی به خواستههای مردم بحران را دوام داده و سرنوشت حکومت آلخلیفه را به خطر خواهد افکند. در این شرایط است که آلخلیفه چارهای نمیبیند جز متهم کردن قدرتهای خارجی در زمینۀ دست داشتن در مسایل بحرین. در حال حاضر این تنها راه فرار برای آلخلیفه و یاران سعودی و آمریکایی آنان است.
در حال حاضر، به نظر میرسد که مقامات بحرین و یاران سعودی و آمریکایی آنان همچنان ترجیح خواهند داد که به جای چارۀ درد، پای کشورهای دیگر را به میان کشند و قدرتهای خارجی را مسئول ناآرامیهای تاریخی سرزمین بحرین قلمداد کنند. جای تأسف فراوان خواهد داشت که این سیاست در آینده نیز ادامه پیدا کند. جای تأسف نه برای ایران و دیگران که مورد اتهام هستند، بلکه برای آنان که کورکورانه از سیاستهای تفرقهانداز فرامنطقهای در این برخوردها پیروی دارند.
آنچه کشورهای کوچکتر خلیجفارس و قدرتهای غربی درنهایت تأسف، در این برخورد توجه ندارند این است که اتهام نسبت به دیگران و تنشآفرینی در این رابطه راه را پیش پای «ژئوپولیتیک شبهجزیرهای» سعودیان، در راستای چیرگی تدریجی بر اعضای کوچکتر شورای همکاری خلیجفارس، هموارتر خواهد کرد. این گرایش ژئوپولیتیک سعودی ریشه در فلسفۀ «یکپارچگی شبهجزیرهای» جنبشهای وهابیگری قرن نوزدهم دارد.
هماکنون، در حالی که کویت، عمان و قطر بیشتر از بحرین و امارات متحدۀ عربی در برابر گسترش چیرگی عربستان سعودی مقاومت میکنند. بحرین بدون تردید، راهی وابستگی کامل به عربستان سعودی است. و هر اندازه که آتش هراسآفرینی نسبت به شعار به اصطلاح «تهدید ایران» بیشتر دامن زده شود. راه برای پیشرفت این هدفهای پنهان و دگرگونی خطرآفرین ژئوپولیتیک منطقهای به سود سعودیان هموارتر خواهد شد. در پرتو این واقعیت است که به جای متهم ساختن این و آن، بهتر است رهبران بحرین دریابند که حل اختلافات تاریخی آنان با مردم بحرین بر سر مسأله دموکراسی و مساوات قانونی و اقتصادی در آن سرزمین، برای بقای بحرین و دیگر امارات خلیجفارس به عنوان دولتهای مستقل، اهمیتی حیاتی دارد.