*1: همانگونه که مستحضر هستید در آستانهی بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران قرار داریم؛ اصولاً در هر انقلابی رهبران و مردم دارای اهداف و خواستههایی میباشند که برای برقراری آنها خواستار تغییرات اساسی هستند. به عنوان نخستین سؤال از حضرتعالی به عنوان یکی از رهبران اصلی و محوری انقلاب میخواهیم بفرمایید آیا پس از گذشت دو دهه، انقلاب اسلامی را در رسیدن به اهداف خود موفق ارزیابی میکنید و به نظر شما مردم توانستهاند به خواستههای مطرح شدهی خود دست یابند؟
بسماللهالرحمنالرحیم
** سؤال اول آقایان محترم، یک جواب مختصر دارد و یک جواب - نسبتاً - مفصل.
جواب مختصر اینکه، اصل انقلاب اسلامی اقدامی است اصیل، عظیم، باشکوه و غیر قابل انکار، ولی متأسفانه در رسیدن به اهداف موعود به طور کامل موفق نبوده و مردمی هم که با هماهنگی همهی طبقات و یکپارچه، انقلاب کردند به همهی خواستههای خود دست نیافتند و لذا برخی بیتفاوت شده و کنار رفتند.
و اما جواب مفصل را در چند بند بیان میکنیم:
1- به یاد دارم در نزدیکی حلول دهمین سالگرد انقلاب اسلامی، از طرف ستاد دههی فجر ده سؤال از این جانب راجع به موضوعات مختلف انجام شد که جواب دادم و سپس در یک سخنرانی گفتم: اگر منظور از برگزاری سالگرد پیروزی انقلاب فقط هزینه کردن پولهای گزاف و شادیهای کودکانه است، این کار اشتباهی است و اگر مقصود توجه به گذشتهها و مروری به کارنامهی ده سالهی انقلاب و یادآوری نکات مثبت و منفی آن در جهت بررسی و جبران اشتباهات در مسایل و تصمیمگیریها و از جمله مهمترین مسألهی آن دهه، یعنی کیفیت اداره جنگ تحمیلی هشت ساله است کار خوبی است بلکه لازم میباشد زیرا در امور سیاسی و اجتماعی هم باید زمینهی توبه را فراهم نموده و اشتباهات را در حد امکان جبران کرد.
قابل ذکر است که گفتن این مطالب در آن روز به مذاق خیلی از آقایان خوش نیامد و لذا انجام دادند و میدهند آنچه را نباید انجام میدادند. رسیدگی به این امور را به یومالحساب واگذار میکنیم در آنجا انشاءالله به همهی کارها و گفتهها و نوشتهها رسیدگی میشود.
به نظر آقایان اشتباه این جانب این است که نمیتوانم با زبان دیپلماسی دو پهلو یا چند پهلو سخن بگویم و خیلی صریحاللهجهام، با مرحوم امام خمینی(ره) هم با صراحت لهجه نظرم را میگفتم و جز خیر روحانیت و اسلام و مصلحت انقلاب و کشور را در نظر نداشتم و در مسایل مهمه سکوت را روا ندانسته، و تسامح و محافظهکاری را به منظور حفظ پست و مقام در جایی که شرعاً احساس وظیفه شود جایز نمیدانم.
اینک در بیستمین سالگرد انقلاب میبینیم که با ضعف اقتصاد کشور و این همه شعار صرفهجویی و نیاز مبرم به استقراض خارجی – حتی برای پرداخت حقوق کارمندان – آقایان برای انجام جشنها چه برنامههای پرهزینهای را در نظر گرفتهاند!! از باب مثال فرستادن دویست هنرمند با برنامههای هنری و نمایشی به کشورهای خارج و یا دعوت کردن شخصیتهایی از کشورهای خارج – به نقل از رسانههای کشور – با صرف پولهای گزاف چه ضرورتی دارد و چه دردی از دردهای اسلام و کشور را دوا میکند؟!
2- مردم ما در آغاز انقلاب در شعارهای خود میگفتند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»؛ در زمان شاه نفت ما به قیمت خوب فروخته میشد و پول ما نیز در جهان ارزش داشت؛ ولی چیزی که مردم را رنج میداد و آنان را به سوی انقلاب سوق میداد استبداد شاهانه و اختناق، قانونشکنی، فشار ساواک، سلب آزادیها و غارتگریها و فساد اجتماعی بود؛ مردم در برابر این خصلتها برای کسب آزادی، توأم با موازین اسلامی قیام کردند؛ در نظر مردم استبداد استبداد است، خواه از ناحیهی شاه باشد خواه از ناحیهی روحانیت.
مردمی که شعارشان «جمهوری اسلامی» بود معلوم بود حاکمیت اسلام را پذیرفتهاند و مقصودشان از آزادی، آزادی بیان و اظهار نظر در مسایل سیاسی و اجتماعی در چهارچوب مقررات آمیخته به محبت و عاطفه اسلامی میباشد؛ نه آزادی جنسی و اشاعهی فحشا و بالاخره مردم میدیدند رسانههای گروهی به خصوص رادیو و تلویزیون در انحصار گروهی خاص میباشد و اختناق در جامعه حکمفرماست، لذا برای نجات از این وضعیت به انقلاب روی آوردند.
3- مردم از بیقانونیها و تبعیضات ناروا ناراحت بودند و برای حاکمیت قانون انقلاب کردند و بر این اساس رأی دادند و حتی مرحوم امام خمینی و مراجع عظام اعلیاللهمقامهم نیز به آن رأی دادند و انتخابات و تشکیل مجلس شورا نیز بر این اساس انجام میشود.
هیچکس فوق قانون نیست و حتی پیامبران الهی و ائمهی معصومین علیهمالسلام نیز موظف بودند به قانون خدا عمل کنند. در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) میخوانیم: «وان احکم بینهم بما انزلالله» (مائده/49) (در میان مردم به آنچه خدا نازل کرده حکم کن).
در اصل یکصدودهم قانون اساسی برای ولی فقیه نیز وظائف و اختیارات خاصی مشخص شده؛ و در اصل یکصدوهفتم میخوانیم: «رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است». و با لحاظ سایر اصول قانون اساسی و از جمله اصول ششم و پنجاه و ششم و شصتم و یکصد و سیزدهم روشن میگردد که زیربنای حکومت ما آرای مردم است و رهبر و رئیسجمهور و نمایندگان از ناحیه مردم تعیین میگردند.
4- یکی از مظاهر بیقانونی در رژیم گذشته که در شکست رژیم نقش بهسزایی داشت ایجاد گروههای فشار و جو خشونت و ارعاب بود؛ آنان در مقاطع مختلف برای حمله به مردم امثال شعبان بیمخها را به صحنه میفرستادند. و در اواخر، رژیم در اثر شعف و ناتوانی در برابر خواستههای ملت در همهی شهرها به چماقداران و خرابکاران متوسل میشد.
متأسفانه این شیوهی غلط و شیطانی و ضدقانون در جمهوری اسلامی نیز توسط عدهای معمول شده و با استفاده از گروههای شبه نظامی و افراد خام به اسامی مختلف، به دانشگاهها، روزنامهها، سینماها، کتابفروشیها، اجتماعات مردمی و حتی به نماز جمعهها و بزرگان حمله میکنند و امنیت را از جامعه سلب و کشور اسلامی را در جهان زیر سؤال میبرند؛ متأسفانه برخی از نیروهای انتظامی و اطلاعات به جای مقابله با آنان، یا با آنان همکاری و یا در برابر آنان سکوت میکنند؛ و برای همه روشن است که محرکین و تجهیزکنندگان این گروهها و عاملین قبلهای فجیع انحصارگران و افرادی هستند که حاضر نیستند تسلیم قانون و عدالت و مساوات باشند متأسفانه حوزهی علمیهی قم که باید مهد دانش و اجتهاد و معنویت و الگو برای جامعه باشد نیز گرفتار این بلای خانمانسوز شده است.
محرکین این گروههای فشار و قبلهای فجیع باید توجه کنند که اگر رژیم سابق از شیوهی زورگویی و چماقداری نتیجه گرفت آقایان نیز نتیجه خواهند گرفت. قالالله تعالی فی سورهالرعد: «کذلک یضرب الله الحق و الباطل، فاماالزبد فیذهب جُفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فیالارض.» (رعد/17) (در مسیر تاریخ کفها (آشوبها و فتنهها) رفتنی است و آنچه به نفع و مصلحت مردم است میماند).
5- و بالاخره در انقلاب تمام طبقات اقشار جامعه شرکت داشتند و همه با عشق و علاقه در صحنه بودند؛ نیتها خالص و همه طالب پیروزی انقلاب، ولی اینک میبینیم برخی بیتفاوت و برخی مخالف شده و کنار رفتهاند و همین بهترین دلیل بر تأمین نشدن کامل اهداف انقلاب است.
یکی از ائمهی جمعهی تهران اخیراً میگفت: هی میگویند مردم، مردم همینها هستند که در صحنه حاضرند و در نماز جمعه شرکت میکنند، غافل از اینکه بعضی از نماز جمعهها آنچنان خلوت شده که دیگر شکوه و عظمت اوایل انقلاب را ندارد و فرضاً در نماز جمعهی تهران یکصدهزار نفر شرکت کنند، تهران اقلاً شش میلیون جمعیت دارد، قهراً جمعیت نماز جمعهی آن یکشصتم از جمعیت تهران است، چرا ما خودمان را فریب میدهیم؟!
6- ما تا اینجا نتیجه گرفتیم که انقلاب اسلامی در رسیدن به اهداف خود به طور کامل موفق نبوده است. حالا چه باید کرد؟ آیا باید نتیجه بگیریم که اصل انقلاب غلط بوده و به حال پیش از انقلاب برگردیم و مثلاً رژیم شاهنشاهی را دوباره زنده کنیم؟!
ظاهراً جواب این سؤال صددرصد منفی است، زیرا پیش از انقلاب در کشور رژیمی مستبد و خودسر دارای هزار فامیل بازور و اختناق و بیاعتنایی به عقاید و افکار عمومی و با تکیه بر قدرتهای خارجی حکومت میکرد، و وابستگان رژیم در سایهی قدرت سلطنت، کشور و ثروت آن را ملک مطلق خود میپنداشتند؛ ثروت کشور به یغما میرفت در صورتی که اکثریت قاطع مردم در فقر و محرومیت به سر میبردند.
در این صورت هم عقل و هم شرع حکم میکرد که مردم نباید در برابر ظلمها و زورگوییها و چپاولها ساکت و بیتفاوت باشند، و همانگونه که ظلم و تعدی گناه است تحمل ظلم نیز گناه است مگر اینکه انسان ناتوان باشد؛ خدا غیرت و حمیت و شهامت را در سرشت انسان قرار داده تا از حق خود، ناموس خود، کشور خود و دین خود دفاع کند. پس بر این اساس اصل انقلاب اسلامی یک وظیفه وجدانی و شرعی بوده و صحیح و بجاست، ولی متأسفانه ما تجربه انقلاب نداشته و از سیرهی عملی رسول خدا(ص) در فتح مکه و جنگ حنین و گذشت و برخورد پدرانهی آن حضرت نسبت به همهی مغلوبین و شکست خوردگان نیز درس نگرفتیم بلکه درصدد انتقام برآمدیم و به تدریج وحدت کلمه و هماهنگی بین طبقات و اقشار سهیم در انقلاب و پیروزی را با انحصارطلبیهای جناحی و گروهی از دست دادیم، غافل از این که علت تداوم هر پدیدهای همان علت محدثهی آن است.
در آغاز انقلاب همه با هم بودیم و خودخواهی و خودمحوری در بین نبود و همین علت پیروزی انقلاب بود، ولی به تدریج کارمان به جایی رسید که نیروهای مخلص خودی را نیز نادیده گرفتیم و هرجناحی غیرخود را تحمل نکرد که در نتیجه و به مرور زمان مردم یعنی صاحبان اصلی انقلاب را از دست میدهیم. حالا چه باید کرد؟
به نظر میرسد لازم است مسئولین و متصدیان محترم ادارهی کشور – با قطع نظر از پست و مقامی که دارند – همهی طبقات دارای فکر و شعور سیاسی و اجتماعی و علاقهمند به پیشرفت کشور را از هر جناحی که باشند دوستانه و برادرانه دعوت کرده و راجعبه مسایل مهم کشور با یکدیگر مشورت نمایند، نه این که بخواهند عقاید و افکار خود را بر دیگران تحمیل کنند و انتظار داشته باشند دیگران بدون چون و چرا فقط مطیع و پیرو باشند، بلکه درصدد بررسی صادقانه مصالح کشور در سیاست داخلی و خارجی بوده و سپس با تقسیم کارها و سپردن هرکار به متخصص و کارشناس دلسوز و در حقیقت انقلاب را از نو با برنامهریزی صحیح زنده نمایند؛ در این رابطه لازم است توجه شود که قداست بزرگان و پایهگذاران انقلاب و احترامشان کاملاً محفوظ ولی آنان نیز مانند دیگران معصوم نبودند و گفتهی آنان وحی منزل نبوده است و بسا مخصوص به زمان خاص بوده و با تغییر زمان و شرایط مصالح نیز عوض میشود و بالاخره اگر در رفتار و خطمشی مسئولیت تجدیدنظر اساسی و کلی انجام نشود معلوم نیست سرنوشت انقلاب به کجا منتهی خواهد شد.
* 2: یکی از مسایلی که امروزه مورد بحث قرار میگیرد؛ مسألهی «تئوری توطئه» و واقعیت داشتن یا توهم آن است؛ از یکسو عدهای تمام مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور را ناشی از توطئه استکبار جهانی و آمریکا میدانند و از سوی دیگر برخی بر خیالیبودن این تئوری پای میفشارند. به عنوان شخصی که بیش از نیم قرن نسبت به مسایل سیاسی آگاهی داشتهاید و سالیان متمادی خود در متن جریانات و وقایع سیاسی قرار داشتهاید؛ تا چه اندازه تئوری توطئه را نزدیک به واقع میدانید؟
** در این که قدرتهای استکباری با انقلاب و استقلال کشور ما که موجب قطع ایادی آنان شده مخالف بوده و میباشند شکی نیست، ولی ظاهراً نسبت دادن هر مشکل و حادثهای را به استکبار و ایادی آن یا از توهم وجود قدرت اساطیری و غیرعادی برای آنان و یا از ناحیهی دفع مسئولیت از خود ناشی میشود؛ بنابراین به جاست انسان واقعگرا باشد؛ به نظر میرسد بیشتر مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ما ناشی از برنامهریزیهای عجولانهی مقطعی و عدم برنامههای دراز مدت حساب شده و سوءمدیریتها و سپردن کارها به افراد نالایق بوده است.
پس از انقلاب محور کارها اغلب افراد خوب علاقهمند به اسلام و انقلاب و دارای سابقهی مبارزاتی بودند ولی کمتر تخصص داشتند، افراد متخصص به بهانههای واهی و از جمله اتهام عدم تعهد و یا انقلابی نبودن کنار زده شدند؛ به یاد دارم زمانی نزد من شکایتی آوردند مبنی بر این که اداره و سرپرستی یک قسمت مهم از وزارت بهداری – با وجود بسیاری از پزشکان متخصص در آنجا – به فرد دیپلمهای محول شده است و در نتیجه کارها فلج و افراد نوعاً ناراضیند.
نقل شده که از حکیمی پرسیدند چرا دولت ساسانیان – با آن همه قدرت – به انقراض گرایید؟ در پاسخ گفت: زیرا افراد کوچک را به کارهای بزرگ گماشتند در نتیجه از عهدهی آنها برنیامدند، و افراد بزرگ را به کارهای کوچک گماردند در نتیجه بدانها اعتنا نکردند، پس وحدت آنان به اختلاف و نظام آنان به گسیختگی گرایید. (منهاجالبراعه ج 11/144)
* 3: هر انقلاب و حرکت برای پیروان خود شعارها و آرمانهایی را مطرح کند، و انقلاب ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده؛ خواهشمند است بفرمایید:
الف- تا چه اندازه شعارهای داده شده را به واقعیت نزدیک میدانید؟
ب- اصولاً کارآیی «شعار» و نتایج مثبت و منفی آن را چگونه ارزیابی میکنید؟ به عبارت دیگر حضرتعالی «آرامانگرایی» و شعارگرایی را در رسیدن به اهداف مؤثرتر میدانید یا «واقعنگری» و توجه به واقعیات جهان اطراف را؟
ج- با توجه به اینکه بسیاری از شعارها و ارزشها در هر زمان و توسط هر گروه یا صاحبان هر دیدگاه قابل تفسیر و تأویل است و عموماً این تفسیرها و برداشتها با یکدیگر تغایر دارند؛ آیا توجه به ارزشها و آرمانها و عملی ساختن آنها در گسترهی اجتماعی با مشکلات و معضلات اجتماعی روبهرو نخواهد شد؟
** شعار با واقعنگری در تضاد نیست، شعار بیدارکنندهی عواطف و احساسات افراد و نشاندهندهی مسیر حرکت جامعه است تا به سوی واقعیات بروند و برای رسیدن به آنها تلاش کنند؛ و به اصطلاح: شعار مقدمهی رسیدن به واقعیات است و هیچگاه مقدمه با ذیالمقدمه در تضاد نیست بلکه هماهنگ میباشند؛ ولی باید این نکته را به افراد تذکر داد که شعار وسیله است نه هدف، تا مبادا به شعار تنها قناعت کرده و به آن دلخوش باشند، و تهیهکنندگان و تنظیمکنندگان شعار نیز باید واقعگرا باشند و از شعارهای خیالی که امکان تحقق آن نیست پرهیز نمایند. البته عالم طبیعت عالم تدرج و زمانبندی است؛ آرمانها با زمانبندی صحیح و برنامهریزی درست به تدریج به واقعیت نزدیک میشوند و به اصطلاح: نردبان را باید پلهپله طی کرد و طفره محال است، ولی بالاخره استقامت و همت انسان را به بالاترین پله هم خواهد رساند.
* 4: یکی از شعارهای محوری انقلاب ایران – که مورد تأکید حضرتعالی نیز قرار داشته - «مبارزه با آمریکا» به عنوان دشمن اصلی ملت ایران و رأس هرم استکبار جهانی بوده است؛ به نظر حضرتعالی آیا مبارزه با آمریکا ذاتی انقلاب و جزو لاینفک آن به حساب میآید و تغییرات حاصله در اوضاع و شرایط جهان و ایران در روند این مبارزه یا اصل آن تأثیری نخواهد داشت؟ و در صورت ضرورت اصل مبارزه، آیا این امر با برقراری «رابطه» منافاتی خواهد داشت؟
** در اینجا یک نکته را به عنوان مقدمه یادآور میشوم: با اینکه احکام اسلام قطعی و لازمالاجراء میباشند ولی چه بسا برخی از احکام با تغییر زمان یا مکان یا شرایط تغییر میکنند، نه اینکه حکم شرع نسخ میشود بلکه – در حقیقت – موضوع عوض میشود. از باب مثال در کلمات قصار نهجالبلاغه (شماره 16) راجعبه فرمایش رسول خدا(ص) که فرمودهاند: «رنگ سفید موهای خود را با رنگ تغییر داده و خود را به یهود شبیه نسازید» از حضرت علی(ع) سؤال کردند که ایشان پاسخ دادند: «فرمودهی آن حضرت برای زمانی بود که طرفداران دین اسلام کم بودند، اما اینک که اسلام وسعت یافته مرد مخیر است (موها را سفید بگذارد و یا رنگ نماید)».
یا مثلاً در بعضی از اخبار اهل بیت(ع) از برخی شهرها مذمت شده و از برخی دیگر مدح شده و از خود آن اخبار استفاده میشود این مذمت و مدحها به لحاظ مردم آن شهرها در آن زمان بوده که از دشمنان اهل بیت بودهاند یا از دوستان آنان و حتی محتمل است اخباری که از اهل بیت(ع) در مذمت و نهی از پوشیدن لباس سیاه وارد شده نیز موقت بوده، به لحاظ این که لباس سیاه شعار بنیعباس بوده و افراد لباس سیاه میپوشیدند به خاطر تشبه به بنیعباس و اظهار هماهنگی با آنان و بالاخره موضوعات واقعی احکام ممکن است به لحاظ زمان یا مکان یا شرایط عوض شوند و قهراً احکام نیز عوض میشوند، و از این قبیل احکام تعبیر میشود به «احکام مقطعی»؛ حالا وقتی بناست حکم خدا بر حسب شرایط زمان و مکان تغییر پیدا کند بدون شک احکام سیاسی و اجتماعی نیز بر حسب تغییر شرایط عوض میشوند.
نظر به اینکه آمریکا محرک کودتای 28 مرداد زاهدی علیه دکتر مصدق و برگشت شاه بود و پس از کودتا آمریکا تقریباً همهی شؤون سیاسی و اقتصادی کشور را قبضه کرد و پس از انقلاب نیز پولهای ایران را بلوکه کرد، در آغاز انقلاب مردم ایران از آمریکا عصبانی بودند و در نتیجه دانشجویان سفارت آن را در ایران اشغال نمودند و آمریکا هم رابطهی خود را با ایران قطع نمود و بر این اساس مرحوم امام(ره) آمریکا را شیطان بزرگ نامیدند و ارتباط با آن را به طور کلی نهی کردند، ولی واضح است که چنین حکمی موقتی است و ممکن است بر حسب شرایط سیاسی و اقتصادی عوض شود و این امر در گرو این است که رابطه به نفع کشور باشد و نه به اصطلاح از قبیل رابطهی دو کشور مستقل باشد نه از قبیل رابطهی گرگ و میش، این موضوعی است که افراد متخصص و کارشناس در سیاست خارجی ایران هماهنگ با متخصصین وزارت خارجه باید بدون لحاظ حب و بغضها و جناحبندیهای کشور، منافع و مضار آن را در شرایط فعلی بررسی نمایند، و اگر تشخیص دادند مصلحت در تجدید رابطه است قاطعانه اقدام شود. اگر بنا باشد سوءسابقه موجب ترک رابطه باشد انگلیس و روس در گذشته بیش از آمریکا به ایران ضربه زدهاند، پس ملاک شرایط فعلی کشور و جهان و مصالح انقلاب و نظام است نه جریانات گذشته.
امروز همهی جهان به منزلهی یک خانه دارای چند خانواده است که رابطه با یکدیگر برای آنان ضرورت حیاتی دارد و این نکته قابل ذکر است که با آن که صیهونیسم، خود دستپروردهی آمریکاست ولی صهیونیستها در نقاط حساس سیاستگذاری آمریکا، از جمله در تعیین سیاستهای خارجی آن نقش کلیدی و تعیینکنندهای دارند و از برخی قراین و شواهد سیاسی استنباط میشود که صیهونیستهای آمریکا مخالف ارتباط ایران و آمریکا میباشند و بالاخره اگر – فرضاً – ترک رابطه با آمریکا حکم خدا هم بود یک حکم مقطعی بود نه حکم دایم.
* 5: به نظر حضرتعالی اصل «تسامح و تساهل» تا چه اندازه با منابع و دستورات اسلامی و نیز سیرهی عملی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) همگونی دارد؟ و آیا این اصل با اصل «حفظ ارزشها و آرمانها» قابل جمع است؟
** جرایم و گناهان بسیار تفاوت دارند: برخی بزرگ و برخی کوچک. برخی آثار سوء اجتماعی دارند و برخی فقط به ضرر خود مجرم است. برخی علناً انجام میشود و مجرم درصدد پردهدری و لجاجت است و برخی مخفیانه.
مجرم گاه پشیمان شده و توبه میکند و گاهی بر گناه خود اصرار دارد و به طور کلی هدف از برخورد با مجرم نباید انتقامجویی باشد، بلکه منظور باید تنبه و آگاهی مجرم و دیگران و جلوگیری از شیوع گناه و آلودهشدن جامعه باشد.
و بر این اساس اولاً تجسس و تفحص از وقوع گناه به شنود یا تحقیق جایز نیست. و ثانیاً در برابر گناه علنی گاه تذکر دادن به مجرم کافی است و گاه توبیخ لازم است، و گاه ارعاب و تهدید، و گاه نوبت به تعزیر و حد شرعی و حبس و تبعید و امثال اینها میرسد، و گاه عفو و گذشت لازم است و بالاخره نهی از منکر و جلوگیری از وقوع گناه درجات و مراتب مختلفی دارد و هدف از همهی آنها اصلاح فرد و جامعه است، پس باید به گونهای انجام شود که مؤثر باشد نه اینکه مردم را به لجاجت و طغیان وادارد و تشخیص آن کار هرکس نیست؛ لذا متصدیان امر به معروف و نهی از منکر باید از افراد متعهد، عاقل، با عاطفه، دلسوز و آگاه به روحیات و جهات روانی اشخاص انتخاب شوند.
در نتیجه اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای حفظ ارزشهاست و معنای تسامح و تساهل توجه به درجات و مراتب آن میباشد و اینکه در برخی موارد عفو و گذشت لازم است و در برخی مجرد تذکر کافی است و در اینگونه موارد شدت عمل گناه است و نتیجه معکوس دارد.
مجرم مانند بیمار است، همانگونه که معالجهی بیماری تن، درجات و مراتب دارد و به اصطلاح: «آخر الدواء الکلی» (آخرین دوا داغ کردن و سوزاندن بدن بیمار است)؛ معالجهی بیماران روحی و روانی نیز دارای درجات و مراتب است و بسا جای گذشت و عفو میباشد. خداوند تعالی در سوره آلعمران (159) در خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و شاورهم فی الامر». (به مرحمت خدا تو با آنان نرمخو شدهای، و اگر خشن و سختدل بودی از دور تو پراکنده میشدند، پس آنان را ببخش و برای آنها آمرزش بخواه و با آنان در کارها مشورت کن).
و در کلمات قصار نهجالبلاغه (شماره 19) میخوانیم: «اقیلوا ذوی المروئات عثراتهم فما یعثر منهم عاثر الا و یدالله بیده یرفعه.» (از لغزش افراد دارای مروت و مردانگی گذشت کنید زیرا هریک از آنها بلغزد دست خدا در دست اوست و او را بلند میکند).
و در نامهی امیرالمومنین(ع) به مالکاشتر (نامه 53) میخوانیم: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم و لا تکونن علهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فیالدین او نظیر لک فیالخلق یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل، و یؤتی علی ایدیهم فیالعمد والخطأ فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه فانک فوقهم و ولیالامر علیک فوقک والله فوق من ولاک... و لا تند من علی عفو و لا تبجحن بعقوبة»
(دل خود را با رحمت و محبت و لطف نسبت به رعیت آمیخته کن و بر آنان درنده حملهور مباش زیرا آنان دو گروهند: یا برادر دینی تو و یا همچون تو انسانند، لغزش آنان زیاد و حوادث برای آنان پیش میآید و از دست آنان گناهی به طور عمد یا خطر سر میزند. نسبت به آنان عفو گذشت داشته باش مانند آنچه دوست داری خدا نسبت به تو عفو و گذشت داشته باشد، تو بر آنان سلطه داری، و ولی امر تو بر تو، و خدای بالای ولی امر توست... از بخشش پشیمان مشو و از عقوبت خوشحال مباش).
و در غرر و درر آمدی (شماره 5342) از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده: «رب ذنب مقدر العقوبة علیه اعلام المذنب به» (چه بسا گناهی که مقدار عقوبت بر آن اعلام گناه است به گناهکار، یعنی به او بفهمانیم که گناهش فاش شده است).
و بالاخره حکومت با خشونت و زدن و بستن دوام ندارد، و آنچه ضامن بقای حکومت و دولت است محبت، و عاطفه و گذشت است مگر در حال ضرورت و اهمیت موضوع و طرد کردن افراد گناهکار از جامعه و ترک معاشرت با آنان نیز جایز نیست مگر در جایی که طرد آنان و ترک معاشرت به طور موقت به منظور تنبه و بیداری آنان باشد و در روح و روش آنان اثر نماید و در بسیاری از موارد معاشرت و رفع مشکلات آنان و بها دادن به آنان و مشورت با آنها در کارها موجب تنبه و جذب آنان به جامعهی اسلامی میشود و در این صورت معاشرت و بها دادن به آنها لازم و واجب است و این شیوه در سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمهمعصومین(ع) نمونههای زیادی دارد.
* 6: امروزه پیرامون «آزادی» و «دموکراسی» از دیدگاه اسلام بحثهای فراوانی میشود و نظرات گوناگون و بعضاً متعارضی ارایه میگردد؛ عدهای آزادی از دیدگاه اسلام را بسیار محدود دانسته و بعضی حتی آزادی و دموکراسی را محصول غرب دانسته و آن را با ماهیت اسلام در تعارض میبینند.
حضرتعالی به عنوان فقیهی که احاطهی کامل بر مبانی اسلامی و منابع دینی دارید حد و مرز آزادی در اسلام را چگونه توصیف میفرمایید؟ و آیا آزادیهای سیاسی، عقیدتی، آزادی بیان و مطبوعات و نیز آزادی مخالفان با روح و ماهیت اسلام در تعارض است؟ و اساساً وجود «خط قرمز» در اسلام تا چه اندازه صحت داشته و از ورود در آن محدوده منع شده است؟
** مسألهی آزادی یکی از مواردی است که در رابطه با آن برداشتهایی متفاوت وجود دارد و دامنهی تغییرات در این زمینه به حدی وسیع است که به دو حالت افراط و تفریط برخورد میکنیم. گروهی معتقد به آزادی مطلق(آزادی به شیوهی غربی)، و در مقابل، برخی دیگر – با درک و برداشت خاصی که دارند – خودشان را عقل منفصل جامعه و قیم آنان در همهی مسایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی میپندارند و انتظار دارند جامعه صد در صد پذیرای قیمومت آنان باشند و در برابر عقاید و افکار و برداشتها و دستورات آنان مطیع محض بوده و حق اظهار نظر نداشته باشند، و اگر کوچکترین اعتراض یا انتقادی در برابر آنان پدید آید طرف را به فسق و یا انحراف و یا ضدیت و مخالفت با انقلاب و نظام متهم مینمایند، و بسا آنان را مرتد و مهدورالدم میپندارند. در صورتی که – به نظر اینجانب – هر دو گروه در اشتباهند، اینک خلاصهی نظر خود را در چند بند یادآور میشوم:
1- خدای قادر متعال انسانها را حر و آزاد آفریده است چنان که امیرالمؤمنین(ع) در یک خطبه فرمودند: «ایها الناس ان آدم لم یلد عبداً و لا امة، و ان الناس کلهم احرار.» (روضهی کافی 8/69 حدیث 26) (آی مردم، حضرت آدم بنده و کنیز نزاد، و مردم همه آزادند).
و در نامهی خود به امام حسن(ع) نوشت: «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.» (نهجالبلاغه نامه 31) (بندهی غیر خود مباش که خدا تو را آزاد آفریده است). پس انسانها همه آزاد آفریده شدهاند و طبعاً هیچکس حق تسلط یا زورگویی نسبت به دیگری ندارد، و در این رابطه مسألهی جنسیت و درجهبندی مطرح نیست؛ ولی باید توجه نمود که همانگونه که من و شما آزاد آفریده شده و حق حیات داریم دیگران نیز مانند من و شما بوده و در نتیجه هرکس در حدی آزادی است که مزاحم حقوق دیگران نباشد زیرا تجاوز به حقوق دیگران ظلم است و وجدان هر انسانی – با قطع نظر از ملیت و مذهب – ظلم را قبیح و زشت میداند؛ همانگونه که تجاوز به جان و مال و ناموس دیگران ظلم است اهانت و هتک حیثیت و آبرو و مقدسات آنان نیز ظلم است و از همه مهمتر حق خداوند متعال است که آفریننده و روزیدهنده و مالک ذات و وجود ما میباشد و طبعاً برحسب حکم فطرت و وجدان بر ما حقوقی دارد، بیاعتنایی به حقوق او و سرپیچی از دستورات او – که صد در صد در طریق سعادت ما میباشد – ظلمی است فاحش نسبت به او و خودمان.
2- خداوند انسان را دارای شعور و ادراک، قدرت و اختیار و عقل و فکر و تمیز آفریده است. انسان فاعل مختار است یعنی غالب کارهای او به طور طبیعی از او سر نمیزند، بلکه او با فکر و تأمل و بررسی مصالح و مفاسد کار، میتواند آن را انجام داده و یا از انجام آن خودداری کند.
و در این رابطه عقل و وجدان راهنمای اوست، و به علاوه خداوند انبیا و کتب آسمانی را نیز به کمک عقل او فرستاده است، این همه برای آن است که او با اراده و اختیار خود – نه به زور و اجبار – راه سعادت را طی نماید، و همین است رمز کرامت انسان و برتری او بر ملائکه.
در سورهی دهر میخوانیم: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً، انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً.» (به طور تحقیق ما انسان را از نطفهای مخلوط آفریدیم تا او را بیازماییم، پس او را شنوا و بینا کردهایم، ما راه را به او نمودهایم، که یا سپاسگزار و یا کفران پیشه است).
نطفهی مخلوط زمینهی غرایز و کششهای مختلفی است که در سرشت او وجود دارد، و شنوا و بینا اشاره به عقل و فکر، و نمودن راه اشاره به فرستادن انبیا و هدایتکنندگان میباشد و بالاخره تفکر در نظام عالم و دقایق و ریزهکاریهایی که در تار و پود اجزای آن به کار رفته مینمایاند که عالم به وجود و علم و قدرت بیپایانی وابسته است و هر پدیدهای برای هدفی خاص آفریده شده، و عالم پوچ و بیمعنی نیست، پس در نتیجه انسان که اشرف مخلوقات و میوهی شیرین عالم طبیعت و گل سرسبد خلقت است پوچ و بیهدف نمیباشد.
قرآن کریم میفرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لاترجعون» (مؤمنون / 115)
(آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازگشت ندارید؟).
و در این رابطه پیامبران الهی فرستاده شدند تا هدف اصلی از خلقت انسان و راه زندگی و رسیدن او را به اهداف عالیه و عالم بقا گوشزد نمایند و بر این اساس توحید و نبوت و معاد سه رکن هر دین آسمانی شمرده شدهاند.
3- در رابطه با تکمیل هدایت انسانها و سلامت محیط و جو زندگی آنان از آلودگیها خداوند کریم امر به معروف و نهی از منکر را بر همهی انسانها بدون استثنا واجب نموده است. و چون امر و نهی دیگران یک نحو دخالت در کار آنان محسوب است و بسا گفته شود برخلاف آزادی و استقلال آنان میباشد بر این اساس خدا – که مالک وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد – به عنوان مقدمه و زمینهی این فریضهی الهی همهی افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به یکدیگر ولی و صاحب اختیار قرار داده، ولی نه به طور کلی بلکه در شعاع انجام این فریضهی الهی.
باز میخوانیم: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر.» (توبه / 71) (همهی مردان و زنان مؤمن ولی یکدیگرند تا به نیکیها امر و از زشتیها نهی نمایند). این آیه شامل همهی مردان و همهی زنان مؤمن از طبقات مختلف اجتماعی میباشد، برای اهمیت مسأله از زنها صراحتاً نام برده است و بالاخره چون هدف از امر به معروف و نهی از منکر اصلاح جامعه و پاک کردن محیط خانواده و جامعه از آلودگیها میباشد خداوند آن را بر عهدهی همهی افراد جامعه، چه زن و چه مرد قرار داده است.
4- از مطالب گذشته چند نتیجه میگیریم:
الف- همه انسانها از زن و مرد – بر حسب خلقت – در گفتار و نوشتار و کردار آزادند و هیچکس بر دیگری سلطه و قیمومت و حق فرمان ندارد مگر خداوند که مالک اوست، و یا هرکس که خدا به او چنین حقی داده، و یا خود انسان – طبق قرارداد دوجانبه – حکومت او را بپذیرد؛ طبق قانون اساسی ما، زیربنای حکومت آرای مردم است و رهبر و رییسجمهور از ناحیهی آرای مردم مشخص میشوند، و محدودهی اختیارات آنان تابع قانون و نحوهی انتخاب آنان میباشد.
ب- امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است حتی در برابر حاکمان، به خصوص علما که حق ندارند در برابر بیعدالتیها و کجیها ساکت و بیتفاوت باشند. در خطبهی سوم نهجالبلاغه میخوانیم: «و ما اخذ الله علی العلماء ان یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم» (آنچه خدا پیمان گرفته بر علما که در برابر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت و بیتفاوت نباشند).
ج- امر به معروف و نهی از منکر در برابر حکام مورد تأکید بیشتری است.
در کلمات قصار نهجالبلاغه (شماره 374) پس از بیان مراتب امر به معروف و نهی از منکر میفرماید: «و افضل من ذلک کله کلمة عدل عند امام جائر» (افضل از همهی اینها کلمهی حق و عدالت است نزد حاکم ستمگر)، ضرر گناه اشخاص معمولاً به خودشان برمیگردد، ولی گناه یا اشتباه حاکم آثار سوء اجتماعی دارد و ضرر آن به جامعه برمیگردد و به اصطلاح دود آن در چشم همه میرود.
و لذا پیامبر اکرم(ع) در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی مقید به مشورت بوده و دایماً میفرمودند: «اشیروا علی» مرا راهنمایی کنید.
و در خطبهی 216 از نهجالبلاغه میخوانیم: «لا تخالطونی بالمصانعة، و لا تظنوا بی استثقالاً فی حق قیل لی، و لا التماس اعظام لنفسی، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء و لا آمن ذلک من فعلی». (رفتار شما با من به گونهی سازش و تسامح نباشد، میپندارید برای من شنیدن حق سنگین است، انتظار ندارم مرا بزرگ شمارید؛ زیرا کسی که شنیدن حق و عدالت برای او سنگین باشد عمل به آن دو برای او سنگینتر است، پس از گفتار حق و راهنمایی من به عدالت دست برندارید که من خود را بالا و ایمن از خطا نمیپندارم).
این است روش پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در برابر مردم با این که به عقیدهی ما شیعیان، آن بزرگواران معصوم بوده و از گناه و اشتباه مصون میباشند.
و بالاخره چون قدرت معمولاً استبداد میآورد لازم است قدرت دولتمردان تحت کنترل مردم باشد، و اگر تذکر دادن به طور جداگانه اثر ندارد لازم است افراد متشکل شوند تا قدرت دولت را کنترل نماید، بر این اساس لزوم تشکیل احزاب سیاسی از افراد عاقل و متعهد و دلسوز و روزنامهها و مطبوعات آزاد احساس میگردد؛ چنان که تفصیل آن را جداگانه یادآور شدهام.
و این که گفته میشود: تذکر به مسؤولین و انتقاد از آنان موجب تضعیف دولت و دولتمردان میشود، کلام بسیار غلطی است؛ آنچه موجب تضعیف دولت میشود سکوت دانشمندان و خردمندان در برابر خطاها و اشتباهات مسؤولین و ارگانهای مربوطه و مراکز تصمیمگیری است که بسا خدای ناکرده به تدریج همچون غدهی سرطانی به نقاط دیگر سرایت و به ضرر جامعه تمام شود، همه دلسرد و فاصلهی بین دولتمردان و جامعه بیشتر شود؛ ولی تذکرات و انتقادات خردمندانه، اشتباهات و کجرویها را اصلاح و دولت و امت را هماهنگ و به یکدیگر خوشبین مینماید.
د- همانگونه که ما آزادیم دیگران نیز آزادند و در نتیجه آزادی هر فرد در حدی است که مزاحم حقوق دیگران نباشد؛ و بر این اساس تجاوز به جان و مال و ناموس و هتک حیثیت و آبرو و مقدسات دیگران و نشر اکاذیب جایز نمیباشد، چنان که هتک حریم خداوند – که مالک ذات وجود ماست – و تخلف از دستورات او نیز جایز نیست؛ ولی امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد صحیح و تذکر به زبان خوش حتی به دولتمردان لازم است، حساب آن از اهانت و هتک جداست؛ در نتیجه خط قرمز حقوق خدا و قانون خدا و مقدسات دینی و حقوق مردم است و بس.