تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۱۸  ، 
کد خبر : ۲۱۶۰۹۴
مشاور ارشد سابق سازمان ملل افشاگری می‌کند

جنایت‌های پنهان کاپیتالیسم

مترجم: جعفر بلوری مقدمه: نگاهی گذرا به تاریخچه تاسیس سازمان ها و موسسات بین المللی همچون بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول و بررسی اهداف اعلام شده از تشکیل آنها و در نهایت مقایسه نتایج فعلی عملکرد آنها با آنچه به آن وعده داده شده بود به خوبی نشان می دهد که چطور با ترفندهای پیچیده و شیطانی کشورهای هدف مورد استثمار قرار می گیرند. گردانندگان این سازمان ها که عموما آمریکا و انگلیس هستند، سال هاست که با ادامه آنچه پیش از این استعمار کهنه گفته می شد، به غارت اموال و ثروت های کشورهای قربانی البته با شگردهایی به مراتب پیچیده تر می پردازند. «جان پرکینز» یکی از همین مجرمان اقتصادی است که سال ها در خدمت سازمان های جاسوسی اطلاعاتی آمریکا فعالیت کرده و به عنوان مشاور سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، خزانه داری آمریکا و بیش از 500 بنگاه مالی در جهت همین جنایات اقتصادی تلاش کرده است. اما به اعتراف خود پس از مشاهده حملات 11 سپتامبر و با توجه به شناختی که از جریان های پشت پرده آمریکا دارد، تصمیم به افشاگری های گسترده علیه تمام سازمان ها و موسسات چند ملیتی می گیرد که برای آنها کار کرده است. مطلب پیش رو مصاحبه با «جان پرکینز» است که سایت Information Clearing House و سایت شخصی وی آن را در اواخر ماه فوریه 2011 منتشر کرده اند. سرویس خارجی کیهان

* خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چگونه وارد سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) شدید؟
** من «جان پرکینز»، بزرگ شده «نیوهمسفیر» هستم؛ در «بوستون» علوم تجاری را فرا گرفتم. البته در همان ایام تحصیل، از سوی آژانس امنیت ملی جذب شدم؛ نه سازمان جاسوسی آمریکا. روی من تست های حساس بسیاری از جمله تست شخصیت، دروغ سنجی و انجام شد. آنها به این نتیجه رسیدند که من یک جنایتکار اقتصادی خوبی می شوم ( good economic hit man). آنها همچنین گفتند ضعف های شخصیتی فراوانی در من وجود دارد که ممکن است با استفاده از آنها من نیز وارد بازی شان شوم: در وهله اول پول و قدرت، خوب، من مرد جوانی بودم. همه اینها مرا فریفت.
* شما در یک موسسه بین المللی مشاور ارشد بودید. چگونه به این مقام رسیدید؟
** پـس از این که آژانس امنیت ملی آمریکا ( NSA) مرا استخدام کرد، من به سپاه صلح پیوستم. وقتی از این بخش خارج شدم، موسسه «چارلز پی مین» مرا استخدام کرد. این موسسه رایزن یک موسسه دیگر در ایالت «بوستون» بود که روابط بسیار نزدیکی با NSA و شبکه اطلاعاتی ایالات متحده داشت. آنچه من فهمیدم این بود که تمام برنامه ها برای تبدیل شدن من به یک جنایتکار اقتصادی طرح ریزی شده بود. نخستین جنایتکار اقتصادی، فردی همچون «کرمیت روزولت» بود که او هم برای سازمان سیا کار می کرد.
اما ضعف سیستم این بود که اگر اشخاصی همچون «کرمیت روزولت» لو می رفتند، دولت آمریکا دچار مشکلات عمیقی می شد. بنابر این، خیلی زود و پس از این تجربه، به جای استفاده از کارکنان واقعی دولت، شروع به استفاده از مشاوران خصوصی کردند. شرکت هایی مانند Charles T Main که با قراردادهای قانونی شروع به کار می کنند، در واقع برای وزارت خارجه یا بانک جهانی یا خزانه داری یا سازمان های دیگر کار می کنند؛ و درون این سازمان ها نیز افرادی چون من شروع به انجام امور محوله می کنیم.
* جالب است . شما به بانک جهانی، سازمان ملل، صندوق بین المللی پول، خزانه داری آمریکا، 500 بنگاه مالی و همچنین به کشورهایی واقع در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه مشاوره می دادید. نظرتان راجع به بانک جهانی چیست؟
** بانک جهانی ابزاری است برای انجام جنایات اقتصادی؛ هیچ تردیدی هم در این باره وجود ندارد. بانک جهانی ابزاری است برای موسسات و سازمان هایی همچون صندوق بین المللی پول و بسیاری از آنچه که ما آن را آژانس های اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا می نامیم، مثل سیا و NSA. به ویژه این که کار بسیاری از این سازمان ها کمک کردن به هر آن چیزی است که فقط برای منافع آمریکا استفاده می شود - همان چیزی که ا کنون آنها را شرکت های چند ملیتی می نامیم-در تمام دنیا به اشکال گوناگونی تاسیس می شوند که بتوانند منابع موجود در دنیا را استثمار کنند. تمام این سازمان ها اصولاابزار چیزی است که آن را حاکمیت بنگا ه ها (corporatocracy) می نامند. مردان و معدود زنانی که بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت ها و موسسات را اداره می کنند، بسیاری از بخش های حکومت را در اختیار دارند. جنایتکاران اقتصادی به نقل و انتقال منابع سازمان هایی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، NSA و سیا برای حمایت از اهداف و برنامه های کاری بزرگتر کمک می کنند.
* صندوق بین المللی پول چطور؟
** صندوق بین المللی پول ابزار بنگاه های بزرگ است، ابزار دست جنایتکاران اقتصادی است. یکی از وظایف من به عنوان یک جنایتکار اقتصادی، شناسایی کشورهای دارای ذخایر طبیعی همچون نفت و تحمیل وام های کلان به آنها از بانک جهانی و سازمان های مشابه بود. اما این پول ها هرگز وارد کشور حقیقی نمی شد؛ این پول ها در اختیار شرکت ها و موسسات خودمان (آمریکا) قرار می گرفت تا آن را صرف پروژه های ساختاری در این کشورها کنیم؛ پروژه هایی همچون نیروگاه برق و پارک های صنعتی؛ چیزهایی که تنها برای معدود خانواده های ثروتمند مفید است.
نتیجه این می شد که کشورها با بدهی های کلانی مواجه می شدند که هرگز قادر به بازپرداخت آن نبودند. در این لحظه ما بازگشته و به آنها می گفتیم: «بسیار خوب، تا وقتی نتوانید بدهی های خود را پرداخت کنید، باید روش کار را عوض کنیم.» اینجابود که کار صندوق بین المللی پول آغاز می شد. در واقع بانک جهانی وام اصلی را داده و کشورها را بدهکار می کند و صندوق بین المللی پول نیز وارد شده می گوید: «ما به شما تحت شرایط کاملا ویژه ای کمک می کنیم تا بتوانید بدهی های خود را بازگردانید. شما باید با قیمتی که ما مشخص می کنیم، نفت یا هر منبع مطلوب ما را بدون هیچ محدودیتی به کمپانی های نفتی بفروشید.» یا آنها حتی به کشور بدهکار پیشنهاد می کنند اختیار بهره برداری از برخی تسهیلات حیاتی زندگی مانند آب و برق و فاضلاب یا شاید حتی مدارس و زندان ها را به موسسات و شرکت های چند ملتی واگذار کنند.
*  و سازمان ملل؟
** من تصور می کنم سازمان ملل وظیفه بسیار مهمی دارد که باید آنها را انجام دهد. در دنیای امروز، ما به سازمانی مانند آن نیاز داریم. متاسفانه سازمان ملل به طور اساسی ناتوان و تضعیف شده است. همان طور که می دانید سازمان ملل به شدت با حضور آمریکا در عراق مخالفت کرد اما دولت بوش در نهایت بدون توجه به این سازمان بین المللی هر کاری که خواست کرد. بسیار متاسفم که بگویم سازمان ملل از سوی آمریکا به سازمانی سست و بی تاثیر تبدیل شده است.
*  در مورد Bank for International Settlements چه فکر می کنید؟آیا حقیقت دارد که این بانک دارای مصونیتی نامحدود و جهانی است؟ چرا یک بانک مرکزی در برابر بانک های مرکزی دیگر دارای مصونیتی این چنینی می شود؟ این امر چگونه تبدیل به مسئله ای لازم الاجرا می شود؟
**  این موضوع لازم الاجراست چون قوانین آن این گونه نوشته شده است. افرادی این بانک ها و مؤسسات را اداره و سیاست های آن را ابلاغ و کنترل می کنند که قوانین آن را می نویسند؛ آنها هم اکنون نیز در تمام دنیا در حال انجام همین کار هستند. جالب است بدانید در طول مدت زندگی من در آمریکا، به عنوان مثال، قوانین توسط مقام هایی نوشته می شدند که به طور رسمی انتخاب شده بودند، اما امروزه این طور نیست. امروز در ایالات متحده این لابی ها هستند که قوانین را می نویسند؛ مقام های رسمی منتخب، جزو اموال شرکت ها و مؤسسات بزرگ هستند. شاید این وضع در تمام مسائل صدق نکند، اما در مسائل بزرگی که می تواند با مؤسسات و شرکت های بزرگ ارتباط داشته و آنها را تحت تأثیر قرار دهد، کاملاً صدق می کند. ما به یک حقیقت ژئوپلیتیک تازه ای رسیده ایم که پیش از این هرگز آن را نمی شناختیم. این یک وضعیت کاملاً جدید است.
*  شما به عنوان یک نویسنده هم بسیار موفق عمل کرده اید. و به طور مستقیم با سران کشورها و مدیرعامل کمپانی های بزرگ و مهم کار کرده اید. در مورد مؤسسات و شرکت های غربی چگونه فکر می کنید؟ آیا آنها محصول فعالیت های قانونی نیستند؟ آیا بهتر نیست که ما یک سیستم غربی و قانونی داشته باشیم که در نخستین قدم اقدام به تأسیس مؤسسه یا شرکت آنچنانی نکند؟
** من نمی توانم روی چیزی شرط بندی کنم که با ایجاد نشدن شرکت ها و مؤسسات، ممکن است اتفاق بیفتد، اما نظام سرمایه داری بیش از 400 سال است که وجود دارد و در این مدت اشکال گوناگونی به خود گرفته است. اما در سال های اخیر از دهه 1970تاکنون به خصوص از اوایل سال 1980یعنی زمان «رونالد ریگان»، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، بسیاری از رهبران جهان از آنچه من آن را نظام غارتگر سرمایه داری (Predatory capitalism) می نامم، به شدت استقبال کرده اند. «میلتون فریدمن» اقتصاددان دانشکده اقتصاد شیکاگو، حقیقتاً تعریف درستی از نظام سرمایه داری دارد.
«فریدمن» معتقد بود تنها هدف تجارت، افزایش سود بدون توجه به هزینه های اجتماعی یا محیطی است. یک تعریف ریشه ای و تمام و کمال. وقتی در دهه 1960به دانشکده اقتصاد رفتم، به ما گفته می شد که یک مدیرعامل خوب کسی است که بتواند درصد مناسبی را به سرمایه گذار خود بازگرداند. اما او باید یک شهروند خوب هم باشد البته شرکت ها و مؤسسات غول پیکر (مثل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) هم باید مثل یک شهروند خوب جامعه باشند. مالیات معقول و منصفانه ای پرداخت کنند؛ مراقب تولیدکنندگان باشند؛ مراقب کارکنان و کارگران و مشتریان باشند؛ نه این که فقط مراقب سود باشند.
بنابراین، ما وارد فازی می شویم که در آن نظام کاپیتالیسم را به آغوش می کشیم؛ نظامی که به دنبال حداکثر سود بدون توجه به هزینه های اجتماعی و محیطی است. فلسفه ای وحشتناک، مخرب و غیرقابل تحمل که ما باید آن را کنار بگذاریم. جهت و هدف من تلاش برای تبدیل این مؤسسات به مؤسساتی با مسئولیت بیشتر است. هم برای رسیدن به این هدف باید تلاش کرد و هم برای بازگرداندن یک درصد مناسب به سرمایه گذار. اما برای رسیدن به این اهداف باید از مسیری رفت که قابل تحمل بوده و مسالمت آمیز باشد. آنها کارمندانی هستند که باید بفهمند وظایفی دارند که بزرگ تر و مهم تر از رسیدن به حداکثر سود است.
* اعترافات شما سر و صدای زیادی را به راه انداخته است طوری که این اعترافات بیش از 70 هفته در صدر پرفروش ترین های لیست نیویورک تایمز قرار گرفت. و از طرفی باعث آغاز افشاگری های بین المللی دیگری در مورد فساد مالی شد. به ما بگویید چطور شد دست به این افشاگری زدید؟
** در دهه 1980 یعنی درست پس از این که تصمیم گرفتم دست از جنایات اقتصادی بردارم شروع به نوشتن کردم. با جنایتکاران اقتصادی دیگر ارتباط برقرار کرده و پس از صحبت با آنها تمام اعترافات و مشاهدات را جمع آوری کردم تا آن را تبدیل به یک کتاب کنم. اما ناگهان تلفن های ناشناسی به من شد. افرادی جان دخترم را که آن زمان خیلی جوان بود تهدید کردند. من این تهدیدها را کاملاً جدی گرفتم چرا که آنها را خوب می شناختم. زمانی که من موفق به خریدن رئیس جمهور قانونی اکوادور و رئیس جمهور پاناما نشدم، دیدم که چطور هر دوی آنها را به قتل رساندند.
در آن زمان تلفن های دیگری هم به من شد. پیشنهاد یک رشوه کلان و قانونی از یک مؤسسه بزرگ در ایالات متحده؛ آنها در قبال ننوشتن کتاب مبالغ کلانی را به من پیشنهاد دادند که من پذیرفتم.
هنگام حادثه 11سپتامبر من در «آریزونا» بودم. سفرم را نیمه کاره رها کردم و به نیویورک بازگشتم. وقتی آتش و خرابی ها را روی زمین دیدم تصمیم گرفتم همه حقایقی را که می دانم بنویسم. نوشتن کتاب را دوباره شروع کردم. من باید حقیقتی را که دیده و انجام داده بودم در معرض دید همگان قرار می دادم. باید همه آن کارهایی را که خیلی ها انجام می دادند تا دنیا را مملو از درد و رنج و خشونت کنند به دنیا می گفتم. کارهایی که زندگی در دنیا را غیرقابل تحمل می کرد. به طور پنهانی تمام دانسته هایم را در قالب کتابی نوشتم. با این کار زندگی خودم را بیمه کردم چرا که همه آن قاتلان خوب می دانند با کشتن من کتابم به طور نجومی فروش می رود. این کتاب فقط در انگلستان یک میلیون نسخه فروش رفت و در حال حاضر نیز به 30 زبان دنیا ترجمه شده است. اگر کسی همین امشب مرا به قتل برساند، کتابم یک میلیون جلد دیگر نیز فروش خواهد کرد.
* به نظر می رسد با این کار سیا و دیگر سازمان ها و مؤسسات آمریکایی را به زحمت انداخته ای؟
** وقتی دنیایی می سازیم که در آن 5 درصد از آمریکایی ها 30درصد از منابع جهان را به تنهایی مصرف می کنند؛ قطعاً این مشکلات باید بدیهی باشد. سیستمی که ما ساختیم بسیار معیوب است. این سیستم باعث بدبختی و بیچارگی بسیاری می شود. من فکر می کنم بیش از نیمی از مردم جهان قربانی این سیستم معیوبند. آنها در فقر و بدبختی شدیدی زندگی می کنند و بسیاری از آنها به خاطر نداشتن غذا یا می میرند یا زجر می کشند. این سیستم محصول دست سازمان هایی چون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی است و شرکت های چند ملیتی است؛ محصول دست سازمان جاسوسی آمریکا و آژانس امنیت ملی این کشور است.
* البته این سیستم فقط آمریکایی نیست...
** این یک سیستم جهانی است. می توان گفت که ایالات متحده به عنوان نیروی محرک پشت این سیستم قرار دارد، انگلیس نیز شریک آمریکاست. اما شرکت ها و مؤسسات بزرگ هم نقش بزرگی در گسترش این سیستم به اقصی نقاط دنیا دارند. «باراک اوباما»، بسیار تحت تأثیر حاکمیت بنگاه های اقتصادی قرار دارد.
* راه حل را در چه می بینید؟
** اتحاد مردم دنیا. مردم با اتحاد، قدرتمند می شوند و می توانند بر این مشکل فائق آیند.
* درباره اوباما بیشتر بگویید.
** اوباما در شرایط بسیار لغزانی قرار دارد. این مرد قدرت زیادی ندارد. قدرت واقعی در دست کمپانی هاست. رؤسای جمهور و رهبران آمریکا و انگلیس و... همگی بی نهایت آسیب پذیرند. جوانانی مثل اوباما خوب می دانند که اگر حرکت زیادی بکنند، کارشان تمام است. برای این کار نیز نیازی به گلوله نیست. ترور شخصیت می تواند کار آنها را یکسره کند.
افراد دارای زمینه هایی هستند که گاهی می توان روی این زمینه ها کار کرد. این فرد می تواند شخص «اوباما» باشد. گاهی حتی می توان این زمینه ها را ایجاد کرد. مثلاً شایعه ای که در مورد «اوباما» گفته شد مبنی بر این که او شهروند آمریکایی نیست. و تمام آن حرف هایی که از او گفتند. به هر حال آنچه نباید فراموش کنیم این است که اوباما هرگز نگفت: «بله من می توانم» بلکه گفت: «بله ما می توانیم» این یعنی اوباما بدون مردم هیچ کاری نمی تواند بکند . ما مردم هستیم که می توانیم؛ او نمی تواند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات