* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "تا قلب اروپا " به قلم حسام الدین برومند آورده است: صحنه تحولات شتاب آلود منطقه طی ماه های اخیر در بستر «بیداری اسلامی ملت های منطقه» حقایق و دقایق درخور تاملی را در خود دارد.
خیزش و خروش ملت های مسلمان بر ضد حاکمان دست نشانده و سرسپرده و حکومت های اسیر و دربند سیاست های آمریکایی- صهیونیستی آنچنان معادلات سیاسی را در پهنه منطقه- و حتی فراتر از آن- بهم ریخته که رسانه های غربی هم ناگزیر به افول هژمونی ایالات متحده و لابی صهیونیستی اعتراف دارند. گویا شانتاژهای مطبوعاتی و پروپاگاندای رسانه ای نیز دیگر کارگر نمی افتد.
از یکسو، اعترافات مکرر و عجزآلود رسانه های غربی و صهیونیستی مبنی بر الهام گیری خیزش ها و قیام ها از انقلاب اسلامی ایران و از سوی دیگر، پاره ای از رخدادها و وقایع در صحنه عمل به وضوح نشان می دهد «چشم انداز منطقه» کابوسی را برای مقامات کاخ سفید و تل آویو رقم زده است که اینچنین بی پرده و علنی، نگرانی و واهمه شدید خودشان را از «فردای منطقه» فریاد می کشند.
برای اینکه صحنه و میدان کنونی منطقه به روشنی دیده شود باید دید اعترافات و واهمه ها ناظر به چیست؟
مصر «حسنی مبارک» که روزگاری برای آمریکایی ها یک متحد راهبردی به حساب می آمد و در جرگه منافقان امت، خدمات وقیحانه و بی شرمانه ای به صهیونیست ها- بخصوص در جنگ 22 روزه غزه- ارایه می داد امروزه به عامل و متغیری «نامبارک» برای واشنگتن و تل آویو مبدل گشته است.
اعتراضات گسترده و پرشمار مصری ها مبنی بر لغو پیمان کمپ دیوید، آشفتگی و سراسیمگی را به اردوگاه صهیونیست ها کشانده است.
همچنان که توافقنامه معنادار آشتی ملی میان فتح و حماس در قاهره نیز وحشت را در دل و جان صهیونیست ها دوانده است تا جایی که آویگدور لیبرمن، بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک به صحنه آمدند و از سر خشم و عصبانیت توام با ترس و وحشت رجزهای توخالی سر دادند.
در همین خط و امتداد باید موضوع بازگشایی گذرگاه رفح در کرانه باختری را مورد تامل قرار داد؛ آنچنان که خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس با اشاره به تحولات منطقه و امکان بازگشایی این گذرگاه می نویسد: «مصر جدید مناسبات پیشین خاورمیانه را برهم زده است؛ قاهره در تدارک گشایش مرز خود با غزه و عادی سازی روابط با دو دشمن اسرائیل و غرب یعنی ایران و حماس است».
و در همین راستا باید اشاره کرد به تمایل برقراری روابط مصر جدید با ایران اسلامی که وزیر خارجه و سخنگوی کنونی دولت این کشور رسما بر ارتقاء روابط با تهران پافشاری و اصرار کرده و این موضع رسمی را علنی نمودند.
اینجاست که ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا هفته پیش به میدان می آید و با تصریح بر این که سیطره آمریکا در پهنه منطقه ای ضعیف شده اقرار می کند ابتکار عمل در خاورمیانه به دست جمهوری اسلامی ایران است.
اما آنچه در بحبوحه تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا حاوی نکته جدید و درخور توجهی است سخنان کلیدی و راهبردی رهبر بصیر انقلاب است که هفته گذشته پیرامون گستره و افق آینده این تحولات گوشزد نمودند.
«آقا» در جمع هزاران نفر از معلمان کشور با اشاره به تحولات کنونی منطقه خاطرنشان کردند که بیداری اسلامی ملت های منطقه تا قلب اروپا پیش خواهد رفت و افزودند: «ملت های اروپا بر ضد سیاستمداران و زمامداران خود که آنها را تسلیم محض سیاست های فرهنگی و اقتصادی آمریکا و صهیونیست ها کرده اند به پا خواهند خاست.»
اکنون با توجه به ترسیم یاد شده از فضای منطقه و هشدار دوراندیشانه رهبرخبیرانقلاب اشاره به نکاتی خالی از لطف نیست:
1- از ابتدای شکل گیری قیام ها و انقلاب های مردمی در منطقه، نظام سلطه و حکومت های وابسته به آن سعی داشتند القاء نمایند که جنس اعتراضات و قیام ها «اقتصادی» است و علت گسترش آن «شبکه های اجتماعی و فضای مجازی و اینترنتی» است اما رخدادها و وقایعی که در پی این خیزش ها و خروش ها به وقوع پیوست آشکارا نشان داد که هر چند مسایل اقتصادی بی تاثیر نبوده است اما جنس و ماهیت انقلاب ها و انتفاضه ها «آموزه های اسلامی» است. شعارهای توده های میلیونی مردم در مصر، تونس و... بیانگر خواسته های اسلامی بوده و هست. همچنانکه نمادها و نشانه ها در تجمعات گسترده نیز دلالت بر «اسلامی بودن» قیام ها داشته و دارد. آیا شروع حرکت ها از نمازهای جمعه و جماعت و تاکید تشکل ها و گروه ها مبنی بر تدوین قانون اساسی جدید بر اساس قرآن و احکام اسلامی چیزی جز آن است که جوهره و جنس این تحرکات و بیداری، اسلامی است؟
با فرار «بن علی» از تونس مگر آحاد ملت پس از چند دهه استبداد و خفقان، با شوق و اشتیاق وصف ناشدنی به سوی مساجد و نمازهای جماعت رهسپار نشدند؟
مگر امروز در مصر جدید طبق نظرسنجی های مختلف - از جمله نظرسنجی موسسه آمریکایی پیو- آحاد ملت بر تدوین قانون اساسی بر مبنای قرآن و آموزه های اسلامی تاکید ندارند؟ و از همه مهم تر آنچه که در تونس، مصر، یمن، بحرین و... جزو لاینفک قیام ها و انتفاضه ها است روحیه ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی است که موج می زند.
بدون تردید این روحیه ناشی و برگرفته از آموزه های اسلامی است زیرا آنچه که به اعتراف و اقرار آمریکایی ها و صهیونیست ها همواره در جای جای منطقه خاورمیانه مانع افزون طلبی و سیطره جویی آنها بوده آموزه های اسلام ناب و اصیل بوده که امروزه ترجمان آن در جمهوری اسلامی تجلی و تحقق یافته است.
بنابراین اگر علت العلل و جوهره اصلی قیام ها و انتفاضه ها در منطقه طرد سیطره و سلطه سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی به برکت آموزه های اسلام ناب است دلیلی ندارد که این اقدام در مرزهای کشورهای اسلامی متوقف شود چرا که مبارزه با زور و سلطه چپاولگران و زیاده خواهان بر گرفته از «فرهنگ اسلام» ناب است نه جغرافیای اسلام.
2- از جمله آنچه که باعث شده است تا «بیداری اسلامی» به مرزهای کشورهای اسلامی ختم نشود و به تعبیر حکیمانه «آقا» حتی تا قلب اروپا امتداد یابد این واقعیت است که امروزه بر اثر تحولات منطقه و نضج یافتن نهضت عظیم بیداری اسلامی، بیش از گذشته چهره اصلی و بدون رتوش آمریکا و رژیم صهیونیستی برای افکارعمومی دنیا بخصوص در مقیاس کشورهای اروپایی بر ملا و عیان شده است.
اکنون جنایات ددمنشانه و مشمئزکننده آل خلیفه و آل سعود در بحرین با چراغ سبز آمریکا و اسرائیل انجام می گیرد و نقاب دموکراسی خواهی، صلح طلبی و حقوق بشر از چهره منفور آنها به زیر کشیده شده است.
افکارعمومی نه تنها در اروپا بلکه در آمریکا دیگر قادر نیستند سیاست های به اصطلاح صلح و حقوق بشری دولت هایشان را به رخ دیگر کشورها بکشند و حتی آنچه اکنون اتفاق افتاده است تحقیر منزلت اجتماعی و سیاسی آنهاست چه اینکه مردم دنیا فهمیده اند و به این باور رسیده اند که حقوق بشر، صلح، آزادی، دموکراسی و شعارهایی از این دست تنها اسم مستعاری برای چپاولگری و غارتگری غرب و آمریکا و اسرائیل بوده است که در اقصی نقاط مختلف دنیا، این سیاست پلید و پلشت شان را دنبال می کردند.
3- در سیاست های جاه طلبانه نظام سلطه به سرکردگی آمریکا، «اقتصاد» زیربناست و چون در اثر شرایط منطقه ای وضعیت اقتصادی آنها نیز لطمه خورده است بنابراین پس لرزه های تحولات منطقه ای در حال نمایان شدن است. از باب نمونه می توان به افزایش قیمت بنزین در آمریکا اشاره داشت که طبق گزارش خبرگزاری فرانسه، درصد قابل توجهی از آمریکایی ها علت افزایش بی سابقه قیمت بنزین را جنبش ها و قیام های مردمی در خاورمیانه می دانند.
این پس لرزه ها را باید علاوه کرد بر شرایط نامساعد اقتصادی در آمریکا و اروپا که در سه سال گذشته در پی بحران مالی و اقتصادی از پرده برون افتاده است و کماکان هیچ راهکاری برای آن به صحنه نیاورده اند. بطوری که نشست های گروه 20 نیز بی خاصیت شده و رسانه های غربی از آن به عنوان نشستی برای «عکس یادگاری» یاد می کنند.
و از آنجایی که سیاست های اقتصادی نظام سلطه و کشورهای اروپایی دنباله روی آن با سیاست های فرهنگی و اجتماعی گره خورده است با ضربه خوردن «اقتصاد» این چالش برای عرصه های فرهنگی و اجتماعی نیز بوجود می آید و هر چقدر چالش ها عمیق تر و گسترده تر شود روند و فرآیند اعتراضات جدی و دگرگون کننده بیشتر رخ می نماید و افکار عمومی بیشتر در صحنه حضور می یابند و نتیجه طبیعی همه این فعل و انفعالات امتدادیافتن بیداری ملت ها فراتر از منطقه خاورمیانه علیه سیاست های آمریکایی و صهیونیستی است.
4- و بالاخره آنچه قابل اعتناست عدم توانایی و مدیریت شرایط خاورمیانه و شمال آفریقا از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی است. واقعیت فضای منطقه حکایت از آن دارد که آنها در مصادره انقلاب ها و دستبرد به خیزش و خروش مردم در منطقه ناتوان بوده اند و جایگاه و موقعیت آنها با چالش جدی ملت ها و بیداری اسلامی روبرو است و همین مسئله کمک خواهد کرد که فراتر از منطقه نیز روحیه ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی قد بکشد و حتی تا قلب اروپا رسوخ یابد و همه اینها در گرو قدرت نرم و خیره کننده و معجزه آسای اسلام اصیل و ناب است که به تعبیر روزنامه استرالیایی سیدنی مرنینگ هرالد، «اسلام از مرزهای جغرافیایی عبور می کند، مکتب های سیاسی و رژیم ها را پشت می گذارد و کشورهای گوناگون شاهد تحرک سیاسی و رشد پاینده اسلام خواهند بود» و اینک تحولات منطقه و بیداری اسلامی نشانه و نمادی غیرقابل انکار از درنوردیدن مرزها حتی تا قلب اروپاست.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "پرواز لشکر جنّیان در سپهر سیاست ایران! "به قلم فضل الله یاری آورده است: سیاست در ایران چندوقتی است که ظرفیت عجیبی پیدا کرده است. دیگر نهتنها انسانهای ناشناس و کمتر شناختهشدهای میتوانند در این فضا عرض اندام کنند، که لشکر جن و پری هم فرصت را مغتنم شمردهاند و خیمهای در این اردوگاه برپا کردهاند تا با عملیات محیرالعقولی هرچیز یا هرکسی را که خواستند به تسخیر خود درآورند؛ اموری که در زمانه ما، تنها به مدد فیلمهای انیمیشن هالیوودی قابل تصوراست. سینما البته جای خیالپردازی و داستانسرایی به واسطه تخیلات نویسندگان و کارگردانان و تولیدکنندگان است؛ تخیلاتی که واسطه انتقال مفاهیم واقعی و حقیقی شدهاند، اگرچه این واقعیات و حقایق با هالههایی از «فسون و فسانه» پوشانده شوند.
سیاست اما در دوران مدرن، رسالت افسونزدایی را برعهده گرفته است و سیاستمداران تنها با ابزارهایی واقعی سروکار دارند.
مردم، انتخابات، روابط داخلی و بینالمللی، منافع ملی، جنگ، صلح، رایزنی، چانهزنی، بمب اتمی، انرژی هستهای، هیروشیما، حلبچه، میدانهای تیان آن من، لوءلوء، التحریر، قذافی، بنلادن، اوباما، مبارک، علیعبداللهصالح و... همه و همه واسطههایی هستند که در عرصه جهان نقشآفرینی کرده و میکنند، همه یا از جنس انساناند یا اتفاق یا مکان ویا موقعیت. هیچیک افسون و افسانهای با خود ندارند (که حتی افسانه بنلادن هم در خانهای در حوالی اسلامآباد رنگ واقعیت به خودگرفت.)
در ایران ما، گویی باید بر اینهمه واقعیت، چیزهای دیگری هم افزوده شود تا کار به سرانجام برسد. پس بهناچار، هاله نور، معجزات عجیب و غریب، کرامات محیرالعقول، جادو و جنبل، رمل و اسطرلاب، علم جفر و غیبگویی، طلسم و... مانند جلوههای ویژه تولیدات سینمایی، به فیلم مستند سیاست در ایران اضافه میشوند و در پایان ملغمهای تولید میشود که هم تماشاگر را به خنده میاندازد و هم کارگردانان و بازیگران و عوامل تولید را مضحکه منتقدان موشکاف و کاربلد میکند. این واکنشها اما تنها در دل اتفاق میافتد، چنانکه به هر دلیلی هیچ نقد منسجم و درستی درباره این فیلم سینمایی/ مستند/ انیمیشن در دست نیست.
برگردیم به حوزه سیاست داخلی. این روزها اخبار بسیاری از حضور رمالان و جنگیران و دعانویسان در اطراف چهرههای سیاسی بهگوش میرسد. جایی که باید کارشناسان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حضور داشته باشند و با اعداد و ارقام و تحلیل و تفسیر و موشکافی به پدیدهها بنگرند، گروهی تاس میاندازند و ورد میخوانند و فوت میکنند و... .
بدون تردید در تنها حوزهای که این موضوعات بهکار نمیآید، سیاست است که علم واقعیتهای موجود و موقعیتهای مطلوب است. چه شده است که رایزنی و یارگیری، جای خود را به وردخوانی و دعانویسی داده است؟ چه اتفاقی افتاده است که مذاکره بر سر منافع ملی و حتی حزبی به طلسمبستن و طلسمشکستن منجر شده است؟ چرا تحلیل و تفسیر حرکتهای سیاسی حریفان و رقیبان، به غیبگویی و بختگشایی کشیده شده است؟
به نظر میرسد ریشههای این اتفاقات را باید در رفتارهای برخی از چهرههای مرجع در حوزههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جستوجو کرد. اگر وقتی فلان مسئول در عصر دیجیتال و در برابر دوربینهای رسانههای جهان، از کراماتی سخن میگوید که به عصر اوهام و جن و پری تعلق دارد، اگر زمانیکه گروهی پیروزی خود را در انتخابات مختلف به تحولات ماورایی و فوق بشری نسبت میدادند و اگر آن هنگام که برخی از دوستان نادان برای برتر جلوهدادن شخصیتهای کشور، معجزات پیامبران و ائمه را به آنان نسبت میدادند، رسانهها و مراجع سیاسی و اجتماعی و مذهبی، فرصت نقد و نورافشانی پیدا میکردند، اینهمه خرافه و افسون در فضای سیاسی و اجتماعی کشور رشد نمیکرد و اینچنین بند بر دست و پای تحولات نمینهاد.
تحولات سیاسی مانند همه حوزههای دیگر، باید آنقدر شفاف باشند تا تحلیلگران و رصدکنندگان، بیمزاحمت هیچ ابهام و ایهامی بتوانند واقعیت را دریابند و براساس آن تصمیم بگیرند.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "آموزش و پرورش و الگوی ایرانی اسلامی تحول " به قلم محمود فرشیدی آورده است: "نظام کنونی آموزش و پرورش ما توانایی لازم را برای تربیت نسل های گوناگون ما نشان نداده است ".(1) این واقعیتی است که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با مسئولان و فرهنگیان سراسر کشور، بار دیگر آن را یادآور شدند و سالهاست که برای رفع همین کاستی، آموزش و پرورش کشور دستخوش تغییرات پی در پی در برنامهها میباشد.
از طرف دیگر این تغییرات، متاثر از تغییرات مدیریتی در نهاد تعلیم و تربیت نیز شده است و هر مدیری بر اساس ظن و ذهنیت و پیشداوریها و رای خود، موضوع یا موضوعاتی را مسئله اصلی تلقی میکند و برای حل آن همت میگمارد و اسرار درون این دستگاه کمتر مورد جستجو قرار میگیرد و به همین دلیل برایند این تغییرات، تاکنون نتوانسته است پاسخگوی مطالبات مردم باشد.
به عنوان مثال در زمینه جذب نیروی انسانی، که سرنوشت سازترین مسئله تعلیم و تربیت است، چندان که رهبر فرزانه تاکید فرمودند که:
"شما (معلمان) میتوانید به معنای حقیقی کلمه انسان تراز اسلام را به وجود بیاورید. "(2)
در دورهای برای جذب نیروی انسانی، ارتقای تربیت معلمها در قالب دانشگاه پیامبر اعظم(ص) مورد توجه واقع شد و سخن از نظام تربیت معلم به میان آمد و با جذب هزاران دانشجوی تربیت معلم، نگاهها به سوی مراکز تربیت معلم جلب شد. اما در دوره بعد، اقدامات انجام شده در این زمینه مسکوت میماند و تاسیس دانشگاه فرهنگیان مطرح میشود و تا تاسیس آن دانشگاه دهها هزار ردیف استخدامی به حق التدریسیها و آموزشیاران نهضت سوادآموزی تخصیص مییابد، بدون آنکه حتی یک ردیف برای استخدام یک دانشجوی تربیت معلم داده شود.
گزینش معلم نیز سرنوشتی مشابه دارد ودر دورهای پس از سالها رکود، بر ضرورت و اهمیت آن پافشاری شد و عوامل گوناگونی از جمله تخصص، تعهد، فضل و خصوصا عشق به معلمی به عنوان شاخصههای این گزینش مورد تاکید قرار گرفت. اما در دورههای بعدی هزاران نفر از داوطلبان پیشه معلمی، با استدلال ایجاد شغل و کارآفرینی، جذب شدند بدون آنکه حتی رشته تحصیلی آنان مبنای به کارگیریشان قرار گیرد تا چه رسد به ارزیابی دیگر صلاحیتها و توانمندیها.
تغییراتی از این دست، منحصر به عرصه نیروی انسانی نبوده است، بلکه ساختار وزارتخانه و نیز ساختار دورههای آموزشی و برنامهها و حتی سند تغییرات آموزش و پرورش تحت تاثیر جابهجایی مدیریتها، با سردرگمی مواجه بوده است و به طور طبیعی در معلمان و فرهنگیان نوعی عدم اطمینان نسبت به ثبات طرحها و برنامههایی که ارائه میشود، پدید آورده است.
این تغییرات شتابزده در دستگاهی مشاهده میشود که دایر مدار تعلیم و تربیت کشور میباشد و ناگفته پیداست که تعلیم و تربیت به عنوان مقولهای حساس و دیربازده، این گونه نوسانات سریع را بر نمیتابد. بر همین اساس، مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با فرهنگیان و مسئولان محترم وزارت آموزش و پرورش، ضمن تاکید بر ضرورت "ایجاد یک الگوی مستقل ایرانی و برخاسته از معنویات " یادآوری فرمودند:
"جهت را مشخص کنید، بدانید چه کار میخواهیم بکنیم، نقشه جامع برای تحول در دستمان باشد. "(3)
بنابراین با توجه به تاکید معظم له، گام نخست در اعتبار بخشیدن به هر دگرگونی و تغییری، روشن ساختن ضرورت و جایگاه آن بر اساس نقشه جامع تحول است.
پیش از این، رهبر فرزانه انقلاب در رهنمودهای خویش، اسلامی بودن، انقلابی بودن، بومی بودن، حفظ هویت ملی و حفظ اصالتها و ریشهها(4) را به عنوان برخی از اصول حاکم بر نقشه جامع تحول، یادآور شدهاند و پیش نیاز تحول بنیادین را تدوین "فلسفه آموزش و پرورش اسلامی " (5) تعیین فرمودهاند و بر اساس این فلسفه باید ویژگیهای انسان تراز اسلام، مشخص شود و آن گاه نظام مطلوب آموزش و پرورش و محتوای آن، با بهرهگیری از برنامههای گوناگون طراحی گردد.
اما واقعیت آن است که تاکنون پیرامون این اساسیترین اقدام، یعنی تدوین فلسفه آموزش و پرورش اسلامی، اجماع و اتفاق نظری فراهم نیامده است و مجموعههای متعددی که در حوزه تعلیم و تربیت مسئولیت و نفوذ دارند، نظیر مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش، هنوز به سندی که بر آن اتفاق نظر داشته باشند، دست نیافتهاند.
در ارتباط با مسائل آموزش و پرورش، مجلس شورای اسلامی، گهگاه مصوباتی را میگذراند، مجمع تشخیص مصلحت، سیاستهای کلانی تصویب کرده است، شورای عالی آموزش و پرورش بر تغییر ساختار و اجرای طرح 3+3+6 تاکید دارد و نهایتا شورای عالی انقلاب فرهنگی، تصویب سندی را برای تحول بنیادین در دستور کار دارد که ظاهرا میان فلسفه آن و دیگر برنامههایش انسجامی وجود ندارد و گفته میشود بقایای سند تدوین شده در دوره اصلاحات میباشد.
لذا با توجه به آنکه مقام معظم رهبری تاکید فرمودهاند که:
"باید فلسفه آموزش و پرورش اسلامی، واضح باشد و بر اساس این فلسفه، افق آینده آموزش و پرورش کشور روشن باشد ".(6) برای پیشگیری از موازی کاری و دوباره کاریها و تداخلها و نشیب و فرازها، مهمترین و نخستین اقدام آن است که "فلسفه آموزش و پرورش اسلامی " تدوین شود و پس از تائید رهبر عظیم الشان، مبنای تمامی برنامهریزیها و تصمیمگیریهای بعدی همه دستگاهها و مدیران قرار گیرد.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان "بازسازی در جبهه دیکتاتورهای عرب " آورده است: سیر تحولات در مصر، یمن و تونس، ذهنها را به جمع بندی خاصی درباره منطقه میرساند که جداً قابل تأمل است:
1 - تظاهرات میلیونی مردم یمن در سراسر این کشور در پایان نماز جمعه، رنگ و بوی "اولتیماتوم به دیکتاتور " را به خود گرفته و نشان میدهد که تدریجاً کاسه صبر مردم یمن لبریز میشود. این تظاهرات در "صنعا "، "اب "، "عدن "، "تعز " و "المنصوره " ابعاد گستردهتری نسبت به گذشته داشته و با تشییع پیکر شهدای قیام به پایان رسیده است. اما شاید برای نخستین بار، تظاهرات محدود مزدوران رژیم "عبدالله صالح " بویژه در پرتو اظهارات وی، تظاهرات میلیونی مردم یمن را تحت الشعاع قرار داده است. چرا که وی با حضور در جمع معدود مزدورانی که توانسته است آنها را با تطمیع و صرف پول به صحنه بکشاند، مجدداً برای مردم یمن خط و نشان کشیده و تصریح کرده است که هرگز از قدرت کنار نخواهد رفت. وی طیف عظیم مخالفین را "دشمنان نظم و قانون " معرفی کرده و حضور همین تعداد قلیل مزدورانش را نشانه مشروعیت! خود قلمداد کرده و میلیونها یمنی را "تروریست " و "مستحق مرگ " نامیده است.
اظهارات "علی عبدالله صالح " بویژه با در نظر گرفتن طرح شورای همکاری برای کناره گیری وی از قدرت ظرف یکماه پس از امضای توافقنامه با مخالفین، معنی و مفهوم خاصی را در ذهنها تداعی میکند و این سئوال را مطرح میسازد که چرا وی علیرغم اعلام کناره گیری پس از یکماه، مجدداً تغییر عقیده داده و برای حفظ قدرت وسوسه شده است؟
2 - مسئله در تونس حتی از اینهم جدیتر است. برخی عناصر وابسته به رژیم "بن علی " در تونس درصدد انجام یک کودتای نظامی برای احیای رژیم فاسد بن علی و باز گرداندن وی به قدرت بودهاند. انتشار اخبار مربوط به شکست این طرح، مراتب خشم و اعتراض مردم تونس را برانگیخته و آنها با حضور در خیابانها با نیروهای امنیتی و عوامل پلیس درگیر شدهاند. مشابه چنین تظاهراتی در گوشه و کنار کشور از جمله در شهرهای "رقاب "، "وبلی " و "سیدی ابوزید " گزارش شده که طی آن مردم درصدد مقابله با نظامیان و نیروهای امنیتی بودهاند.
مسئله از آنجا آغاز شد که "فرهات الرجحی " وزیر کشور سابق فاش کرد برخی عوامل دولت موقت با کمک فرماندهان ارتش و نیروهای امنیتی درصدد کودتا هستند تا زمینه را برای بازگشت "بن علی " فراهم سازند. طبعاً سئوال اینست که وقتی "بن علی " بر اثر فریاد اعتراض مردم تونس از این کشور گریخت، چه اتفاقی رخ داده که مجدداً برای بازگشت به کشور و تکرار جنایات گذشته وسوسه شده است؟
3 - براساس اخبار و گزارشها، واشنگتن درصدد اعطای یک وام فوری یک میلیارد دلاری به رژیم قاهره است. هر چند هنوز اطلاعات موثقی پیرامون شروط و نحوه هزینه کردن این وام سخنی منتشر نشده ولی برخی اطلاعات موجود نشان میدهند که واشنگتن برای مهار اوضاع مصر و چه بسا که باز گرداندن همکاران مبارک به قدرت، سعی دارد از طریق اعطای وام فوری به قاهره در جهت حفظ زنجیرههای اسارت مصر در چنگال آمریکا و صهیونیستها تلاش کند.
از این 3 مورد، این نتیجه مشترک را میتوان به دست آورد که اوضاع سیاسی - اجتماعی حتی در مصر و تونس هنوز نیز کاملاً تثبیت نشده و ممکن است برگشت پذیر باشد و حداقل، قدرتهای شیطانی با دل بستن به لایههای فاسد و در عین حال حاکم در مصر و تونس تلاش میکنند شانس خود را برای مهار اوضاع و باز گرداندن شرایط جهنمی گذشته امتحان کنند.
این بدان معنی است که ملتهای منطقه بویژه در مصر، تونس و یمن باید هشیار باشند و تصور نکنند دستاوردهای مبارزه علیه رژیمهای دیکتاتوری تثبیت شده و برگشت ناپذیر است. عربدههای "علی عبدالله صالح " در روزهای اخیر، با مواضع موذیانهاش در هفتههای گذشته، به کلی غیرقابل مقایسه است و نشان میدهد وی از جانب رژیم آل سعود و غرب، تشویق و تحریک به مقابله با انقلابیون شده و به وی اطمینان داده شده که میتواند فریاد اعتراض مردم یمن را در گلوها خفه کند. حتی در مصر و تونس نیز مزدوران رژیم، بیکار ننشستهاند و سعی دارند از فرصتهای طلائی موجود برای احیای فضای جهنمی گذشته و تشدید خفقان و سرکوب، استفادههای ممکن را به عمل آورند.
فصل مشترک این حوادث به ملتهای منطقه نشان میدهد که اوضاع کنونی همچنان شکننده و آسیب پذیر است و ملتها لازم است با حفظ وحدت و انسجام خود، گامهای استواری برای حفظ دستاوردها بردارند و با استفاده از تجربههای ناکام انقلابیون لیبی مطمئن باشند که غرب و حتی رژیمهای عرب که درصدد واسطه گری هستند، قابل اعتماد نیستند و حاضرند آنها و دستاوردشان را به راحتی بفروشند و برروی آنها معامله کنند. این بدان معنی است که غرب درصدد است به کمک ارتجاع عرب، "جبهه دیکتاتورهای عرب " را بازسازی کند.
* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در سرمقاله روز خود با عنوان "فرصت خدمت یا موسم اختلا ف؟ "به قلم حمیدرضا شکوهی آورده است: زمانی که رئیس جمهور دوره اصلا حات گفته بود هر 9 روز یک بحران برای دولتش ایجاد می کنند، محافظه کاران که هنوز نام اصولگرا روی خود نگذاشته بودند اعتراض کردند که کدام بحران؟ در این مجال در پی آن نیستیم که بررسی کنیم آیا آنچه هر 9 روز یک بار برای دولت اصلا حات رخ داد، واقعا بحران بود یا خیر. آنچه در این مجال مدنظر است، یادآوری این نکته است که بحران سازان چه کسانی بودند و چه کسانی هستند؟ در دوره اصلا حات، انتقادات و اعتراضات نسبت به اصلا ح طلبان، از طرف جبهه محافظه کاران روانه می شد و گاه اتفاقاتی رخ می داد که هر یک برای ناکام گذاشتن یک دولت کافیست; از قتل های زنجیره ای گرفته تا حوادث کوی دانشگاه و... دامنه این رخداد ها آنقدر وسیع شد که برخی اصلا ح طلبان شعار خروج از حاکمیت را سر دادند تا نشان دهند مسوول هر گونه نارسایی، محافظه کاران هستند. البته لا زم نبود اصلا ح طلبان، خودشان از حاکمیت خارج شوند. مدت زیادی سپری نشد که اصلا ح طلبان را از حاکمیت خارج کردند و اکنون به جز معدودی از اصلا ح طلبان که فراکسیون خط امام (ره) مجلس را تشکیل می دهند و معدودی اصلا ح طلب عضو شوراها، دیگر کسی در حاکمیت نمانده است. زمانی که اصلا ح طلبان از حاکمیت خارج شدند و دولت و مجلس به دست اصولگرایان افتاد، اگرچه اصلا ح طلبان در بدو امر به دلیل خروج اجباری از حاکمیت ناراضی بودند، اما به نظر می رسید با توجه به یک دست شدن دولت و مجلس و عدم وجود گروه مخالفی همچون اصلا ح طلبان در حاکمیت، زمینه تحقق شعارهای اصولگرایان و مطالبات مردم فراهم شود، چرا که دیگر- به ویژه پس از انتخابات سال 1388- اصلا ح طلبان در حاکمیت نبودند که مانعی در مسیر حرکت اصولگرایان ایجاد کنند.
اما اختلا فات اصولگرایان با هم آنقدر اوج گرفته که گروهی از آنها نه تنها حاضر به ائتلا ف با طیف دیگر اصولگرایان نیستند، بلکه حاضرند با اصلا ح طلبان هم اجماع کنند به گونه ای که فراکسیون خط امام(ره) مجلس مجبور می شود هر گونه ارتباط خود با این طیف را تکذیب کند.
طیفی از اصولگرایان، تندترین انتقادها و تهمت ها را روانه طیف دیگر می کنند و این اختلا فات، هر چه به سمت انتخابات مجلس نهم پیش می رویم عمیق تر و گسترده تر می شود. کسانی که تصور می کردند با یکدستی دولت و مجلس، فضای مساعدی برای تحقق مطالبات مردم فراهم می شود، اکنون با مشاهده این همه جنجال و اختلا ف، دریافته اند که تصور چندان صحیحی نداشته اند. اگر در زمان دولت اصلا حات، اصولگرایان هر 9 روز یک بار برای دولت، بحران ایجاد می کردند، امروز که دیگر از طیف جناح مقابل خبری نیست، اصولگرایان برای خودشان بحران آفرینی می کنند و فرصتی که می توانست در آرامش برای خدمت رسانی به مردم سپری شود، در پوشش شعارها و وعده های جذاب هدر می رود.
* سیاست روز
روزنامه سیاست روز در سرمقاله خود با عنوان "تفسیر نادرست آمریکا از حضور فعال ایران در منطقه " به قلم مرضیه سخاوتی آورده است: با گذشت چندین ماه از بحران میان کشورهای اسلامی منطقه و شمال آفریقا و تفاسیرگوناگون از آنها ، آمریکا وقدرتهای ذینفع در منطقه واکنشها و اعتراضهای ایران را به ورود نظامیان خارجی به بحرین ، مداخله در امور منطقه می نمایند.
براساس این اتهامات، آمریکا، کشورهای منطقه و شمال آفریقا را علیه ایران تحریک نموده به طوریکه بحرین، سفیر ایران را فراخواند . تحلیل روابط ایران و بحرین که درقالب سندی از سوی آمریکا ارائه شده دلیل دیگری براین مدعاست .
در حالیکه کشورهای منطقه در گذشته تحت سلطه استعمار بوده اند ، به خصوص بعد از جنگ جهانی اول که انگلیس و فرانسه کشورهای اسلامی را میان خویش تقسیم کردند و افراد دیکتاتور را حاکم این کشورها گردانیدندو با خلق پدیده صهیونیست بعد از استعمارزدایی قصد داشتند کشورهای اسلامی را سرگرم نمایند تا غیر مستقیم به استعمارشان ادامه دهند . درواقع تحقیر چندین ساله کشورهای اسلامی ، منجربه حرکتهای انقلابی گردیده است .
کشورهای منطقه و کشورهای غربی که با تحریکات آمریکا نسبت به ایران روبه رو هستند ، قصد دارند با نسبت دادن شرایط ایجاد شده به ایران ، به ایرانی هراسی دامن بزنند .
اما اگر آمریکا و همقطاران وی تفسیر درستی از سیاست خارجی ایران داشته باشند قطعا از شدت این اتهامات خواهند کاست.
برای تفسیر سیاست خارجی ایران و مخصوصا واکنش ایران به انقلابهای منطقه بهره گیری از نظریه واقع گرایانه ضروری به نظر می رسد . در نگاه واقع گرایانه نظام بین الملل هرج و مرج گونه است .
این نحله فکری مسلط بردوشاخه ی رئالیست " تدافعی " و " تهاجمی " است . تفسیر آمریکا از عملکرد ایران در منطقه بر اساس " رئالیست تهاجمی " صورت گرفته و براساس آن به دنبال اتخاذ سیاست "بازدارندگی " است . در واقع رئالیستهای تهاجمی همچون مرشایمر معتقدند دولتها درکسب قدرت بیشتر در نظام بین الملل به جای دست شستن از رقیب ، خطر " جنگ " را می پذیرند . دولتها نسبت به نیات یکدیگر بی اطلاع هستند ، پس برای بقای خویش گزینه ی " جنگ " را مناسب می یابند . این تحلیل از سیاست خارجی ایران ، منجر به نتایج منفی شده است . اگر آمریکا و دیگر متحدان وی حضور ایران میان کشورهای منطقه را از منظر " رئالیسم تدافعی " مورد ارزابی قرار دهند نه تنها نسبت به ایران سیاست بازدارندگی اتخاذ نمی کنند بلکه سعی می کنند ایران را در نظام امنیتی – سیاسی منطقه ادغام نمایند.
رئایست تدافعی یکی از شاخه های رئالیسم نوکلاسیک است که افرادی نظیر جک اسنایدر، استفان والت و باری بوزان براین رویه اند.
مفروضه های رئالیستهای تدافعی:
- دولتها در پی حفظ موجودیت خودشان در نظام هرج و مرج گونه بین الملل هستند.
- رئالیستهای تدافعی با تکیه بر " معمای امنیت " به دنبال حفظ امنیت و بقای آن هستند .
- ازجمله ویژگیهای رئالیستهای تدافعی تکیه بر انتخاب عقلایی است.
- این نظریه باور دارد که امنیت در نظام هرج و مرج طلب نظام بین الملل چندان نایاب نیست و می توان به آن دسترسی پیدا کرد.
- واکنش در مقابل تهدیدات و بازداشتن تهدیدگر از طریق ایجاد موازنه
- تعارضات وقتی بروز میکنند که معضل امنیت رخ دهد .
- اعتقادی برتوسعه طلبی ندارند و آن را تنها راه کسب امنیت نمی دانند.
- دولتها همواره خواهان امنیت هستند.
- اعتقاد به تاثیر بیشتر ساختار ظریف قدرت (قدرت نرم) نسبت به ساختار خام یا زمخت قدرت (قدرت سخت)
- اعتقاد به اهمیت قدرت سیاسی ملی به معنای توانایی بسیج مادی و انسانی(استقلال دولت دربرابر جامعه مدنی، ائتلافات سیاسی و....)
با ذکر مفروضات رئالیستهای تدافعی حال موضع ایران نسبت به انقلابهای منطقه چنین تحلیل می شود:
ایران به دلیل حُسن و قرابت همسایگی و همینطور اصل دفاع از کشورهای آزادی خواه ، حمایت صریح خود را از انقلابهای منطقه نموده است .
ایران با ایفای نقشی فعال در منطقه به خصوص در مرزهای حساس خود از آسیبهای امنیتی پیشگیری میکند . بر این اساس ایران برای حفظ بقا و امنیت خویش به سمت همراهی با کشورهای انقلابی منطقه پیش می رود و با آنها در مقابل کشورهای تهدیدگرِذینفع واردموازنه می شود .
رفتارهای یک جانبه گرایانه ی آمریکا در منطقه منجر به ایجاد شرایط ناامنی برای ایران شده است و ایران برای کسب امنیت در پی افزایش قدرت نسبی خویش است . این بدبینی نسبت به آمریکا از آنجا حاصل می شود که دولت بوش استراتژی نومحافظه کارانه و یکجانبه گرایانه را نسبت به بحرانهای عراق و افغانستان از خویش نشان داده است .
در این وضعیت ایران با اتصالِ امنیت خویش به مسایل سیاسی منطقه سعی دارد تهدیدات امنیتی آمریکا را از بین ببرد .
اگر عملکرد و اهداف ایران در چارچوب رئالیسم تهاجمی ارزیابی شود ، انتخاب عقلایی برای سایر بازیگران دارای منافع در منطقه به خصوص ایالات متحده تلاش برای ایجاد بازدارندگی دربرابر ایران است . ولی اگر سیاست خارجی ایران بر اساس رئالیسم تدافعی ارزیابی شود انتخاب عقلایی برای سایر بازیگران درگیر، تلاش برای توسعه همکاری با ایران و به ویژه حرکت در جهت ادغام این کشور در نظام سیاسی- امنیتی منطقه ای خواهد بود .
درپایان اینکه برداشت های غیر واقعی و همراه با سوءظن از ماهیت اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه منجر به بروز این اتهامات علیه ایران از طرف آمریکا در طول این سالها گشته است .
* قدس
روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "اقتدار؛ ضرورت دیپلماسی رسمی در تحولات اخیر منطقه "به قلم مجید صفاتاج آورده است: درعرف بین الملل و تعریف کلاسیکی که از موفقیت سیاست خارجی بیان می شود، میزان تأثیرگذاری یک کشور در سایر واحدهای سیاسی و تأثیر آن بر امنیت و ثبات داخلی خود، از عناصر اصلی یک سیاست خارجی موفق است.
پس از حوادث و رویدادهایی که طی چند ماه گذشته در کشورهای عربی آغاز شده و از شمال آفریقا به کشورهای حوزه خلیج فارس رسیده، شاهد یک خیزش عمومی و مردمی به سمت ایجاد تغییر در نظامهای حکومتی منطقه بوده ایم که بخش بزرگی از آن متأثر از انقلاب اسلامی ایران و مدلی است که پس از گذشت سه دهه با وجود همه موانع سیاسی، اقتصادی و نظامی و امنیتی، به اذعان بسیاری از حکام کشورهای دشمن ما از جمله آقای نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، توانسته به شکلی معجزه آسا از تمامی موانع عبور کرده و خود را تثبیت کند.
این ویژگی منحصر به فرد، البته بخشی به دلیل نظام پویای جمهوری اسلامی ایران بوده و بخشی ناشی از امنیت مردمی و پایدار کشور ما که طبیعتاً همه اینها برآیندش در شکوفایی و اقتدار اقتصادی ایران و شتاب گیری کشور ما در حوزه های پیشتاز علمی است که آن را به الگوی ملتهای خاورمیانه بدل کرده است.
لذا، انتظار ملتهای مسلمان منطقه با توجه به جایگاه ویژه ای که ایران در منطقه پیدا کرده در تحولات اخیر انتظار بسیار بالایی بود، اما به نظر می رسد متناسب با این جایگاه و ظرفیت سیاسی دستگاه دیپلماسی ما، نتوانسته از فرصتهای موجود استفاده کرده و نقشی در شأن جمهوری اسلامی ایران ایفا کند.
اگر چه در مقاطع مختلف و به فراخور دیپلماسی رسمی کشور در قالب مذاکرات مختلف، صدور بیانیه ها، اعلام مواضع و رایزنیهای گوناگون سعی کرده است موجی را که در کشورهای عربی و جهان اسلام ایجاد شده را از یک پشتوانه و حمایت در خور جهانی بر خوردار کند، اما متأسفانه این سیاست بیش از آنکه در عرصه دیپلماسی رسمی و رویکرد دولتها توفیق یابد، تحت تأثیر غلبه نظریه دیپلماسی عمومی در صحنه افکار عمومی ملتها مؤثر بوده که حداقل می توان گفت در کوتاه مدت و میان مدت تأثیر مستقیمی بر تحولات و رخدادهای منطقه و اوضاع مردم کشورهایی مثل بحرین، یمن وغیره ندارد.
سؤال مهمی که از دستگاه سیاست خارجی کشورمان می توان کرد، این است که آیا به همان حد و اندازه ای که رسانه های غربی مدعی هستند ایران پیروز تحولات خاورمیانه و بیداری ملتها بوده و موج بیداری ملتهای عرب و مسلمان برگرفته از انقلاب اسلامی ما بوده ما هم برای تأثیرگذاری بر روند این تحولات تلاش کرده ایم؟
آیا می توانیم مدعی شویم که ما هم به اندازه کشورهایی مثل قطر، کویت، امارات و یا عربستان برای هدایت این تحولات به سمت جریان حقی که مدافع آن هستیم، تلاش کرده ایم؟
به نظر می رسد متأسفانه تحت تأثیر هجمه سیاسی و تبلیغاتی اعراب و کشورهای غربی و افتراهایی که آنها درباره دخالت ایران در کشورهای منطقه متوجه ما کرده اند، در حوزه دیپلماسی رسمی به نحوی ملموس محافظه کارانه و محتاط رفتار کرده ایم. در 32 سال گذشته، کشورهای عربی همجوار همواره آشکارا و بی پروا کوشیده اند ما را با حربه دخالت در امور داخلی اعراب و تلاش برای نفوذ بر کشورهای عربی در محاق و زاویه ای بسته قرار دهند و چهره خصمانه خود را در ادوار گذشته هیچ گاه نپوشانده اند.
لذا این ترس و نگرانی را که حضور قوی و پر رنگ ایران در معادلات منطقه ای و تحولاتی از نوع قیامهای اخیر ممکن است منجر به شعله ور شدن آتش دشمنی و درگیری بین ما و اعراب شود، امری بیهوده باید تلقی کرد، بویژه به دلیل آنکه منطقه خلیج فارس به عنوان نبض جریان انرژی جهان، با وجود نیاز قدرتهای جهانی و حتی کل نظام بین المللی، قادر به تحمل چنین فشاری نیست و بحران در آن نمی تواند از سطح خاصی فراتر رود.
دیپلماسی رسمی جمهوری اسلامی ایران می تواند از جایگاه منحصر به فردی که در منطقه خلیج فارس دارد و با توجه به نفوذ عمق میدانی که در ملتهای مسلمان دارد و بر پایه واگرایی که این ملتها نسبت به شورای همکاری خلیج فارس دارند، به بهترین شکل استفاده کند، زیرا حمایت از ملتهای مظلوم مسلمان از جمله مردم بی دفاع و مظلوم بحرین در مذاکرات و رایزنیهای محتاطانه و توصیه گونه با حکومتهای عربی که دیدگاه ها و طرحهای آنها مشخص است و عناد و دشمنی شان با جمهوری اسلامی ایران نیز نمایان و آشکار است، روشی نیست که نتیجه ای ملموس و مؤثر در تغییر فضا داشته باشد.
به باور نگارنده، وقتی اعراب دهه هاست مدعی اند دخالت ایران باعث ناامنی خلیج فارس است، در امور داخلی این کشورها، مثل بحرین دخالت می کند و به دنبال تسلط هژمونی خود بر اعراب است، چه دلیلی دارد که ما در برابر این جنگ تبلیغاتی، موضع تدافعی داشته باشیم؟ چرا نباید قدرت و تأثیر دخالت و حضور معقول و متناسب با جایگاه ایران در مقام برترین قدرت امنیتی و سیاسی خاورمیانه را نشان دهیم.
این حضور مؤثرتر به معنای دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه نیست، بلکه به معنای تجدیدنظر در نحوه و شکل تعامل با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به شکلی است که تأثیر اراده ما در تحولات منطقه را هر آن که اراده کنیم بفهمند و موقعیت خود را بشناسند.
اگر ما به همین شیوه که در مورد بحرین عمل کرده ایم در مسأله لبنان رفتار می کردیم، آیا لبنان از بند اسرائیل آزاد می شد و آیا حزب ا... در ساحت مقتدری که امروز وجود دارد، ریشه می گرفت؟
لذا انتظار از دستگاه سیاست خارجی کشور این است که همان طور که در حوزه دیپلماسی عمومی توانسته با ملتهای جهان ارتباط برقرار کند، عملاً در عرصه دیپلماسی عمومی هم فعالتر، مقتدرانه تر و عملگراتر رفتار کند و این تراز منفی دیپلماسی رسمی نسبت به دیپلماسی عمومی را جبران نماید.