و توضیحات ما
شهید لاجوردی، از همان سالهائی که آقای حجاریان در وزارت اطلاعات، مسئولیت پذیرفته بود به وی بشدت مشکوک بود.
افکار و رفتار و برنامههای سعید حجاریان وی را کاملاً نسبت به او مشکوک کرده بود. شهید لاجوردی دید نافذ و عمیق داشت و انسانی خدائی و متعهد بود و سعی میکرد بدون دلیل به کسی مشکوک نباشد حالا چرا به حجاریان مشکوک شده بود. معلوم نیست. وی نظریات خود را به امام اطلاع داده بود. و به امام گفته بود که این شخص و دوستانش، در آینده مشکلاتی را برای وزارت اطلاعات ایجاد خواهند کرد. شهید لاجوردی چون فردی قانونگذار و معتقد به حرکت در درون نظام بود این مسائل را کمتر مطرح میکرد. دوستانش نیز کمتر مطرح کردهاند.
اخیراً روزنامه فتح در تاریخ 20/1/79 مصاحبهای از آقای سعید حجاریان چاپ شده است که در آن به اختلافات وی با شهید لاجوردی و وصیتنامه آن شهید اشاره کرده است و مطالبی خلاف واقعیت را عنوان نموده است جهت اینکه از آن شهید بزرگوار در هنگامی که دستش از پاسخ کوتاه است یادی شده باشد. ابتدا متن چاپ شده در روزنامه مذکور تقدیم میگردد تا معلوم گردد که پس از شهادت لاجوردی، باز از او دست برنمیدارند و طرز سئوالهای سئوالکننده که آقای عمادالدین باقی است تا چه اندازه انتقامجویانه است و جالب است که این مصاحبه پس از شهادت لاجوردی صورت گرفته، که وی مطالب خود را نتواند مطرح نماید. و سپس درباره هر یک از فرازهای صحبتهای حجاریان توضیح داده میشود.
مطالب حجاریان در مصاحبه مندرج در روزنامه فتح
* باقی: چیزی در مورد ماجرای لاجوردی به ذهنم آمد. شما ظاهراً با ایشان اختلافاتی داشتید و ایشان گفته بود شما از منافقین خطرناکترید. ماجرای این اختلاف چه بود؟
** حجاریان: بچهها از زندان با مرحوم لاجوردی اختلاف داشتند(1).
* باقی: میخواهم از این سئوال نقبی به حرفهایی که مخالفان میزنند و قیاس به نفس میکنند و میگویند حجاریان شکنجهگر بوده و... بزنم میخواهیم ببینیم اصلا موضوع اختلاف شما با لاجوردی چه بوده، بعد هم به آن سئوال بپردازیم.
** حجاریان: مرحوم لاجوردی با بچهها (بیشتر با بچههای زندان) از داخل زندان اختلاف داشتند(...) لذا زاویهای از اختلاف از همان موقع شروع شد گرچه وقتی انقلاب شد همه در یک صف بودیم و اختلافات فراموش شد در زمانی که اپوزیسیون خود را برای تهاجمات مسلحانه آماده میکرد زحمت دوستان ما بود که در زمان مرحوم رجایی اطلاعیه 10 مادهای دادستانی نوشته شد که گروهها اسلحههای خود را تحویل بدهند و جواز فعالیت بگیرند(2) مرحوم لاجوردی و برخی دیگر خیلی به این نوع برخورد اعتقاد نداشتند و معتقد بودند که باید برخورد قاطعی با آن گروهها کرد و لازم نیست خیلی خودمان را به ضابطه و قانون ملزم کنیم(3)
در ماجرای سعادتی دوستان رفته بودند صحبت کرده بودند که او حفظ بشود و نگه داشته شود(4) چون او بریده بود و به جایی رسیده بود که میخواست انتقاداتش را نسبت به سازمان مطرح کند و حفظ او از این جهت خیلی خوب بود و میتوانست روی فاز علنی سازمان تاثیر بگذارد (چون آن موقع سازمان هنوز وارد فاز رزمی نشده بود) یک مرتبه خبر آوردند که آقای لاجوردی کار سعادتی را تمام کرده(5) همینطور در قضیه تقی شهرام بچهها اصرار داشتند که او بماند و از او استفاده بشود. ولی او هم سر تیر رفت(6) مرحوم لاجوردی دوستان سازمان مجاهدین انقلاب را خطرناکتر از سازمان مجاهدین انقلاب خلق میدانست و معتقد بود رجوی خیلی زود دست خود را رو کرد و به معارضه مستقیم با نظام کشیده شد در حالی که بچههای مجاهدین انقلاب دوراندیشتر هستند و دوربردتر کار میکنند(7).
* باقی: یعنی تشخیص لاجوردی از امام دقیقتر بود. چون به هر حال برخی از بچههای مجاهدین انقلاب آن موقع مورد اعتقاد امام بودند(مثل آقای بهزاد نبوی و سلامتی)
** حجاریان: بله به خاطر همین هم بود که بعد از ماجرای انفجار دفتر نخستوزیری ایشان معتقد بود که بچههای سازمان برنامهای داشتهاند تا خودشان نخستوزیر و رئیسجمهور بشوند(8) یعنی میگفت با این انفجار یک کودتا صورت گرفته که پشت آن بچههای سازمان هستند(9) ایشان این طرز تلقیها را داشت. این اختلافات و کشمکشها ریشهدار است. بچهها در ماجرای فرقان اصطکاکهای زیادی با مرحوم شهید لاجوردی داشتند(10) در ماجرای سازمان منافقین هم همینطور(11) رجوی به این احتیاج دارد که لاجوردی بیشتر بچههای او را بزند تا او بیشتر بتواند نیرو جذب کند و کینه و نفرت آنها را به نظام افزایش دهد لاجوردی هم به این احتیاج دارد که رجوی بیشتر ترور کند تا بتواند مسئولان را توجیه کند که باید تا آخر خط رفت و نه تنها سازمان منافقین بلکه هر کسی که ذرهای دگراندیشی دارد باید جارو شود. این را میگویند سیکل معیوب(12)
(...)به هر حال چون سیستم قضایی به گونهای خاص طراحی شده بود و حامیان فوقالعادهای هم داشت، و منافقین هم خیلی خشن برخورد میکردند در مغلوبه شدن جنگ حرف عناصری که راهکارهای دیگری را برای حل معضلات امنیتی پیشنهاد میکردند مسموع واقع نمیشد(13) مثل خود جنگ تشدید جنگ در جبههها حرف کسان دیگری را که الگوهای دیگری برای مساله جنگ داشتند مسموع نمیکرد(14)
مرحوم لاجوردی در وصیتنامه خود هم که پس از شهادت او منتشر شد به این نکات اشاره دارد توضیح مفصلی دارد که خطرناکتر از آمریکا و اسرائیل و منافقین کسانی هستند که در این مملکت نفوذ دارند ـ به نظرم تعبیر «منافقین جدید» را اولین بار او به کار برد. ما در «عصر ما» وصیتنامه مرحوم لاجوردی را نقد کردیم (با اینکه تازه هم شهید شده بود) تحت عنوان «دشمنشناسی وارونه» نشریه «شما»ی موتلفه به کار ما انتقاد کرد و گفت اینها حتی از وصیتنامه شهید هم نمیگذرند اما چون جمعبندی ما بر این بود که اینجا از موارد انحرافی ـ به هر حال خدا مرحوم شهید سیداسدالله لاجوردی را با اجدادش محشور کند ـ و کجفهمی است باید آن را نقد میکردیم(15)
* باقی: ایشان در آن زمان میگفت ما یا حزباللهی داریم و یا منافق. بینابین نداریم. یعنی اصلاً قائل نبود به اینکه کسی توبه کند ولی نه مجاهد باشد و نه حزباللهی(16).
** حجازیان: این طرز تفکر که دو جریان در مقابل هم صفآرایی کردهاند و حقی و باطلی با هم در جدالاند و سیاه و سفید کردن دنیا بخشی از عقبه فکری جناحهای رقیب ماست و مدافعینی هم دارد(17).
یک کار خوب که دوستان سازمان کردند این بود که در این تلقی و طرز فکر خلل افکندند یکی اینکه گفتند در تقسیمبندی خودی و غیر خودی اگر این تقسیم را بپذیریم خودیها یک دست نیستند و به چهار دسته تقسیم میشوند (تقسیمبندی راست مدرن و چپ جدید و... را اینها ارائه کردند) و به علاوه بین نظام و اپوزیسیون برانداز نظام و این دو جریان سفید و سیاه یک طیف خاکستری هم داریم که اپوزیسیون قانونی محسوب میشوند. این دو کار نوعی سنتشکنی در ذهن دوگانهانگار امثال مرحوم لاجوردی بود(18) لذا میبینید که اینها با این دو کار خیلی مخالفاند و تحمل آن را ندارند و در مطبوعات خود هم آن را برنمیتابند و میگویند مگر میشود خودیها متکثر و متنوع باشند و بین طیف نیروهای درون نظام و نیروهای برانداز، اپوزیسیون قانونی وجود داشته باشد این دو امر برای اسلاف و اخلاف آقای لاجوردی قابل فهم نیست(19).
* باقی: بگوئید آنها میگویند اگر شما در مورد لاجوردی این حرفها را بزنید امام و نظام بدنام میشوند ولی در مورد دیگران با گشادهدستی این اتهام را میزنند.
** حجاریان: میگویند شما که مدعی دموکراسی و توسعه سیاسی هستید چه سوابقی دارید. میخواهند بگویند شما الان از انقلاب برگشتهاید قبلاً انقلابی بودید ولی حالا...
* باقی: یعنی آن وقت که شکنجه میکردید انقلابی بودید؟
** حجاریان: بله، الان به آن شعارها پشت کردهایم(20) البته همان موقع هم من در امور ستادی وزارت اطلاعات فعالیت میکردم، قبل از آن هم امور ضد جاسوسی برعهده من بود. در تقسیم کار امور اطلاعاتی هم مثل امور نظامی ستاد و صف داریم. امور صفی اطلاعات حراست و امور ضد براندازی و امور ضد جاسوسی و امور جمعآوری پنهان بیرون از مرز است. حوزههای اصلی اطلاعات اینهاست وقتی گفته میشود اطلاعات، ذهن مردم متوجه امور ضد براندازی میشود و مقولاتی که به برخورد با گروهک و نیروهای اپوزیسیون مربوط میشود. و از سایر وجوه و ماموریتهای سیستم اطلاعاتی غفلت میشود. در زمان حیات امام چنانکه گفتم میان ما و سپاه تقسیم کار شده بود.
امور مربوط به جمعآوری پنهان، ضد جاسوسی و حراستها بر عهده نخستوزیری بود و امور مربوط به برخورد با گروهکها و اپوزیسیون و امور ضد براندازی در حوزه مأموریتهای سپاه و دادستانی بود. در آن مقطع من مدتی مسئولیت ضد جاسوسی را بر عهده داشتم. البته ضد جاسوسی برای خود از شگردها و ابزار جمعآوری پنهان اطلاعات استفاده میکند ولی متعلق ماموریتش خارجیان مقیم ایران، سفارتخانهها و منابع آنهاست. از این حیث من آن موقع ماموریتی در امور داخلی نداشتم. وقتی هم که تشکیلات وزارت اطلاعات تشکیل شد. در امور ستادی کار میکردم (مثل طرح تشکیلات، سازماندهی، دانشکده، آموزش) بعد هم به شورای عالی امنیت ملی و مرکز تحقیقات استراتژیک بازگشتیم که همگی عموما وظایف پژوهشی و برنامهریزی کلان را به عهده داشتند.
* باقی: پس شما هیچ وقت در کار بازجویی نبودید؟
** حجاریان: نه، ما قبل از تشکیلات اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری در اوایل انقلاب در کمیتههائی که در سطح شهر تشکیل شده بود حاضر میشدیم. یا در قضیه کودتای نوژه که دستگیریهای وسیعی صورت گرفت دوستان از ما خواستند که همکاری کنیم و مراحل تحقیقات و بازپرسیها را انجام دهیم. بعد از اشغال لانه جاسوسی هم مسئولیت پروندههای نظامیانی که با سرویس اطلاعاتی آمریکا مرتبط بودند یا با بخش ضد اطلاعات سفارت آمریکا همکاری داشتند. یا عناصری که از درون نیروهای مسلح با سازمان سیا مرتبط بودند بر عهده من بود.
* باقی: این هم مربوط به امور خارجی است. در ارتباط با گروهها و زندانیان سیاسی داخلی کاری داشتید؟
** حجاریان: جز در ماجرای کوتاه نوژه که در اوایل انقلاب بود (در سال 58 یا 59) هیچ فعالیت دیگری در حوزه داخلی نداشتیم.
* باقی: بعد از آن شما در این سنخ فعالیتها نبودید: یعنی اصلا این بحث بازجویی و شکنجه سال به انتفای موضوع است.
** حجاریان: بله. دقیقاً همینطور است.
* باقی: ما قبل از انقلاب در سنین جوانی و نوجوانی علاقه شما را به شریعتی دیده بودیم آیا شما با خود دکتر شریعتی هم از نزدیک ارتباطی داشتید؟
** حجاریان: ما فقط کلاسهای حسینیه ارشاد را میرفتیم.
به هر حال من رفاقت شخصی با مرحوم شریعتی نداشتم و فقط در کلاسهای ایشان شرکت میکردم این را هم بگویم که بعد از آنکه کیهان مصاحبهای از شریعتی را پخش کرد بچههای انجمن اسلامی دانشکده با ایشان هم مرزبندی کردند و کتابهای ایشان را از کتابخانه تصفیه کردند این بعد از دستگیری آخر مرحوم شریعتی بود. (عنوان مصاحبه هم «اسلام و مارکسیسم» بود).
آن بچهها تند بودند با مرحوم مطهری که سروکاری نداشتند و مرزبندی داشتند. در مقطعی هم با مرحوم شریعتی مرزکشی کردند (تیپهای مبارز آن انجمن را میگویم).
* باقی: با کادرهای اصلی مجاهدین خلق رابطهای نداشتید؟
** حجاریان: با برخی از آنها که در دانشکده فنی بودند سلام و علیک داشتیم. برخی از آنها اعدام شدند. تعدادی از آنها الان عراقاند در حد احوالپرسی و گرفتن برخی بیانیهها و اعلامیهها در دوره مبارزه علیه رژیم شاه و زمانی که برخی از روحانیون برجسته خط امامی هم آنها را مسلمان دانسته و حمایت میکردند. بیش از این رابطهای نبود مراوده تشکیلاتی هم با آنها نداشتیم که بخواهیم رابطهای منضبط داشته باشیم.
توضیحات
در این مصاحبه دقیقاً حجاریان نکاتی را از دیدگاه لاجوردی نسبت به خودش اظهار داشته است اما مثل همان روشی که در صبح امروز، و در موارد دیگر داشته است دروغهای فراوانی را نیز مطرح کرده است که بطور فهرستی به برخی از آنها اشاره میشود:
(1) حجاریان گفته است (بچهها از زندان با لاجوردی اختلاف داشتند) باید گفته شود افراد سازمان منافقین و گروههای التقاطی با وی اختلاف داشتند والا متدینین و روحانیت و همه مبارزان داخل زندان، نسبت به مقاومت بینظیر، روحیه قوی، خصلتهای انقلابی لاجوردی همه احترام داشتند. و لاجوردی در زندان یک اسطوره مقاومت بود. اگر این بچههای حجاریان از منافقین بودند اعتراف قابل ملاحظهای است.
(2) اطلاعیه 10 مادهای مربوط به دادستانی است نه مربوط به حجاریان و امثال او، با نظر شهید بهشتی و شهید لاجوردی براساس یک طراحی صحیح برای مقابه با نفاق سازمان منافقین و ضد انقلابها و از جمله تعطیل مطبوعات مسئلهدار از جمله آنها که مزدور حزب توده، و گروهک بودند شکل گرفت البته یکی از این مطبوعات جزوهای مربوط به آقای عباس عبدی بود که بعداً توسط دادستانی انقلاب، توقیف شد.
(3) حجاریان میگوید شهید لاجوردی معتقد به برخورد قاطع با گروههای منافق و ضد انقلاب و برانداز بود. و یکی از موارد اختلاف خود را با لاجوردی همین میداند که او معتقد به برخورد غیر قاطع بوده است و این اعترافی قابل دقت است.
(4) حجاریان اعتراف دارد که در ماجرای سعادتی او و دوستانش، درصدد نگه داشتن سعادتی، که عضو مؤثر منافقین و جاسوس بیگانه بود و بحکم دادگاه انقلاب پس از محاکمه شرعی و قانونی، محکوم به مجازات اعدام شده بود بودهاند.
البته به دروغ میگوید که سعادتی میخواست انتقاداتش را نسبت به سازمان مطرح کند!!
همه آنها که در جریان پرونده آقای سعادتی هستند. میدانند که لاجوردی در بحثهایش وی را رسانده بود به اینکه اعتراف به جنایات و خیانتهائی از سازمان منافقین بکند اما او همواره بر سر موضع دشمنی خود با نظام باقی بود و پرونده وی نیز موجود است.
(5) دروغ دیگر حجاریان این است که میگوید یک مرتبه خبر آوردند که لاجوردی کار سعادتی را تمام کرده، در حالیکه اعدام سعادتی منافق و جاسوس، که حتی سازمان مجاهدین انقلاب یک جزوه برای جاسوسی او منتشر کرده است بحکم دادگاه و حاکم شرع و قاضی و پس از طی تشریفات قضائی بوده است.
(6) دفاع حجاریان از تقی شهرام که یکی از عوامل اصلی جنایات منافقین و انحراف به مارکسیسم و کشتار افرادی همچون لبافینژاد بود بسیار قابل توجه و دقت است به ویژه که وی طوری بحث میکند که گوئی شهید لاجوردی، از اینکه او را سر تیر برد خلافکار است. در حالیکه این شخص منافق جانی، نیز طبق حکم دادگاه مجازات شده است.
(7) شهید لاجوردی. این عقیده را درباره کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نداشت بلکه درباره برخی از آنها نظر داشت که اینان دارای همان افکار التقاطی منافقین هستند.
(8) این عقیده شهید لاجوردی نبود بلکه پرونده هشتم شهریور، موضوعی جداگانه است که بالاخره مثل پرونده قتلهای مشکوک، مبهم باقی مانده است.
پرونده انفجار نخستوزیری و شهادت رجائی و باهنر و دفتریان، توسط دادگستری تهران تشکیل شد. ولی وقتی که به برخی افراد حساس رسید. قاضی دادگستری، به شهید آیتاله ربانی املشی (دادستان وقت) مراجعه کرد و خواست که پرونده بعلت ویژگی به دادستانی انقلاب اسلامی برود. پرونده در دادستانی پیگیری شد. ولی بالاخره پس از سالها، آقای خوئینیها بدون هرگونه دستخط و فرمان امام، به نقل از امام توسط خودش، دستور مختومه شدن پرونده را داد. و بالاخره معلوم نشد که حادثه هشتم شهریور که توسط کشمیری که معرفی شده توسط دوستان آقای حجاریان بود چگونه پدید آمد و چه شد؟
(9) حجاریان در این مصاحبه، طوری سخن میگوید که انگار شهید لاجوردی، با سازمان مجاهدین انقلاب برخورد داشته است.
حجاریان توجه ندارد که اگر بگوید شهید لاجوردی اعتقاد داشته است که بچههائی از سازمان مجاهدین انقلاب در جریان پرونده هشتم شهریور قصد کودتا داشتهاند، با توجه به شخصیت و تقوای لاجوردی و تیزبینی او، همه اعضای سازمان مذکور را زیر سئوال برده است. و اگر پرونده هشتم شهریور دوباره پیگیری شود آنها را در ردیف متهمان نشانده است.
10- حجاریان میگوید بچهها!! در ماجرای فرقان اصطکاکهای زیادی با شهید لاجوردی داشتند؟
گروه فرقان آنها هستند که مرتبط با آمریکا و منافقین بودند، و شهید مطهری، شهید مفتح، شهید قرهنی برخی دیگر از شهدای بزرگوار انقلاب اسلامی را به شهادت رساندهاند و پرونده آنها به دادگاه انقلاب اسلامی رفته و محاکمه شدهاند. انشاءالله وقتی آقای حجاریان حالشان بهبودی یافت بگویند این بچهها!! که با شهید لاجوردی درباره فرقان اصطکاکها داشتهاند چه کسانی بودهاند؟ و چرا؟
11- و همچنین بگوید که آن بچهها!! که در مورد سازمان منافقین، با لاجوردی اصطکاکهای زیادی داشتند چه کسانی بوده و چه اصطکاکهائی داشتهاند؟
12- واقعاً این تحلیل بسیار عجیب است. حجاریان دارد لاجوردی را که منصوب امام خمینی با نظر شهید آیتالله دکتر بهشتی است با رجوی خائن منافق و مزدور آمریکا، یکی میکند و هر دو را دو طرف یک معادله اعدام و ترور برمیشمارد.
آیا شهید لاجوردی بود که عناصر تیمهای برانداز منافقین که هر روز دست به ترور و انفجار مسئولان نظام و مردم در کوچه و خیابان و بازار و منازل و مساجد و نماز جمعه میزدند میخواست که آنها بیشتر این ترورها را انجام دهند تا مسئولین نظام را قانع کند!! که باید تا آخر خط منافقین و هر کسی که ذرهای دگراندیشی دارد جارو شود؟
دروغ و تهمت آنهم به شهید بزرگوار لاجوردی به چه علت است؟
و چرا حجاریان قبلا این حرفها را نزده است؟ او که معاون وزارت اطلاعات، و در ردههای بالا، و مورد اعتماد امثال آقای خوئینیها و آقای خاتمی بود، چرا او نمیتوانست مطالبش را بنویسد و بگوید؟ و آیا اکنون که شهید نیست، فکر کرده است که همه چیز تمام شده، و بفراموشی سپرده شده، و زمان برای تخریب لاجوردی، و تعریف از منافقین و فرقان، و امثال سعادتی و تقی شهرامها مستعد شده است؟
13- حجاریان اگر این عقاید را داشته است. چرا قبلا مطرح نکرده است؟
اینکه سیسم قضائی را (به گونه خاص) طراحی شده میداند، و حامیان فوقالعادهائی هم برای آن قائل است، حرف قابل دقتی است.
سیستم قضائی براساس قانون اساسی خبرگان پدید آمده و در رأس آن آیتالله شهید بهشتی و سپس آیتالله موسوی اردبیلی بوده است. چرا وی سیستم قضائی به گونهائی خاص میداند!!؟ و چون حامی اصلی این سیستم قضائی اسلامی، امام خمینی بود، آیا وی غیر مستقیم به امام تعرض دارد.
و جالب است از اینکه راهکارهای عناصر دیگر را چون مسموع نیافته است گله میکند؟
14- حجاریان درست مثل عناصر نهضت آزادی غیر قانونی، جنگ و دفاع مقدس 8 ساله را زیر سئوال میبرد. بدون اینکه بگوید آن الگوهای دیگر چه بوده است؟ و چرا آنها را برای فرماندهی کل قوا و رهبر کشور و نظام یعنی امام خمینی نفرستاده است؟
(15) و بالاخره حجاریان، حرف آخر را نسبت به شهید بزرگوار لاجوردی بر زبان میآورد! و او را مشمول عنایات فحشآمیز از نوع جامعه مدنی و دوم خردادی خود!! مینماید و آن شهید دانشمند و نفاقشناس و منافقشکن را دارای انحراف و کجفهمی، و دشمنشناسی وارونه میداند!! راستی بیان این مطالب و نشر آنها پس از ترور حجاریان، برای چه مقاصد خطرناکی است؟
(16) از فردی مثل آقای باقی، انتظاری جز این نیست که نسبت به شهید لاجوردی دروغی شاخدار بگوید که وی را رسوا کند. زیرا هر فردی از جمله شهید بزرگوار لاجوردی میدانند که ایمان هم دارای 10 درجه (طبق بیان احادیث) است و تفاوت بین مؤمن و مسلم و افراد مخلص و متقی و خالص و عالم و عارف و افراد عادی جامعه، همواره بوده و خواهد بود.
آقای باقی نمیداند که وقتی میخواهد برای شهید لاجوردی دروغ بسازد چگونه بسازد که به آن شهید لااقل دروغش بچسبد. زیرا شهید لاجوردی نه تنها چنین افکاری نداشت بلکه سعی داشت منافقین را به توابین تبدیل کند و این توابین اغلب کسانی بودند که حزباللهی نبودند، بلکه از منافقین برگشتند، و البته برخی از آنها حزباللهی شدند و به جبهه هم رفتند و در دفاع مقدس شرکت کردند.
17- خندهدارتر از دروغ آقای باقی، تحلیل آقای حجاریان است که میگوید: (این طرز تفکر که دو جریان در مقابل هم صفآرائی کردهاند و حقی و باطلی با هم در جدالند و سپاه و سفید کردن دنیا، بخشی از عقبه فکری جناح رقیب ماست و مدافعینی هم دارد)
این تفکر مال یک جناح نیست، بلکه از قرآن و سخن رسول مکرم اسلام است.
قرآن میفرماید: الذین آمنوا یقاتلون فی سبیلالله، والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت
مردمیکه مومنند همواره در راه خدا، پیکار دارند و مردم کافر نیز در راه طاغوت قتال میکنند. و بنابراین دو صفآرائی در دو جریان مومنان و کافران، در برابر هم بوده و هستند و بقول دکتر شریعتی که در این مقاله ظاهراً گفته شده که آقای حجاریان به او علاقمند بوده است دو جریان هابیلی و قابیلی در تاریخ هست و خواهد بود.
رسول اکرم(ص) نیز در حدیثی در اصول کافی به صراحت میفرمایند.
(انما هو الله و شیطان، و الحق و الباطل، ... (اصول کافی)
یعنی یک طرف جریان هستی، خدا و خداپرستان هستند که حق هستند و طرف دیگر شیطان و باطلگرایان میباشند.
و جالب است این گفته شریعتی، که در عاشورای تاریخ اگر نتوانستی کاری حسینی کنی باید کاری زینبی کنی والا یزیدی هستی والسلام
18- حمایت آقای حجاریان از اپوزیسیون قانونی خاکستری!! و رد تقسیمبندی خودی و غیر خودی، طراحی تقسیمبندی خودی به تقسیمبندی مسخرهای بعنوان راست مدرن، و چپ قدیم و چپ و راستی سنتی، مطالبی است که وی آنرا نوعی سنتشکنی!! در ذهن دوگانه انگار امثال لاجوردی مینامد!!
در حالیکه بحث خودی و غیر خودی، مربوط به رهبر معظم انقلاب اسلامی و امام خمینی است و نیازی به اهانت به شهید لاجوردی نیست و حجاریان این طراحی را برای زیر سئوال بردن این تقسیمبندی طرح کرده است.
19- دوباره حجاریان با خشونت هرچه تمامتر، طیف غیر خود را متهم به انواع تهمتها میکند و مطالب خیلی بالای ذات مبارک خودشان را برای اسلاف و اخلاف آقای لاجوردی «قابل فهم» نمیداند.!!
و لابد این موضوع از تواضع!! وی، و عدم خودبینی و خودبرتریابی و عقده خودبزرگبینی در او میباشد و لابد از باب احترام به متکثر و متنوع بودن خودیهاست!!
20- به عبارت آقای باقی توجه شود وی میپرسد (آن وقت که شکنجه میکردید انقلابی بودید؟) یعنی میخواهد القاء کند که انقلابی اسلامی بودن یعنی شکنجهگر بودن، و تکرار همان تهمت منافقین و استکبار جهانی، به اینکه در ایران شکنجه بوده است. و قابل توجهتر، پاسخ حجاریان است که میگوید: (بله، ولی الان به آن شعارها پشت کردهایم)!
آنچه مهم است اینست که نسل جوان ما و مردم ما بدانند که اینگونه افراد دارای چه افکار و دیدگاههائی هستند و بیندیشند که نتایج این عقائد چه خواهد بود.