ترجمه: الف - میربهاء
خطرات حساب شدۀ یک سیاست تدافعی فعالتر
ژاپنیها در ازای پیشرفتهای اقتصادی خود، دعوت شدهاند تا با گشایش بازار و شدت بخشیدن نیروی دفاعی خود، بطور فعالتر از سیستم مغرب زمین حمایت کنند. بدین منظور دعوت ریگان از ژاپن برای شرکت در طرح ابتکار دفاع استراتژیک (طرح جنگ ستارگان) کسانی را که مایلند در توکیو سیاست نظامی را با جاهطلبیهای منطقهای کشورشان وفق دهند، امیدوار میکند.
بیداری میلیتاریسم (نظامیگرائی) در ژاپن هر چند توسط آمریکا دیکته شده باشد، کشورهای همسایه را مضطرب میکند. شاید این کشورها در سیاست تهاجمی سرمایهداری و دریافت کمک مالی از جانب توکیو که در تمام جهان سوم نیز در حال گسترش است، خوشنودی و رضایت بیشتری مییابند.
آیا این بر حسب اتفاق است که دو کشور مغلوب جنگ دوم جهانی - ژاپن و آلمان- هر دو با هم مسائل دفاعی خود را در یک دورنمای استقلال نسبت به بلوکها مطرح میکنند؟ پس از 40 سال تلاش، ژاپن برای محو نمودن تصویر مهاجم خود - مانند آلمان - سعی در تجدیدنظر در سیاست دفاعیاش دارد.
جریان «رفع مجرمیت» این دو کشور بعلت همکاری ایشان در آشتی آمریکائی (Pax americana) بوده است و پیشرفت اقتصادی آنها نیز سریعتر از آن بوده که در یک ساختار دموکراتیک عملی میگردد. ولی بعلت انحراف دفاع نظامی، آنها ناچار به پرداخت باج یک وابستگی قطعی بودند. اما آیا ایشان که اکنون بصورت غولهای اقتصادی در آمدهاند، در جستجوی این نیستند که وجههای بینالمللی مطابق تولید خالص ملی خود داشته باشند؟ در این مورد، ژاپن یک ظاهر مبهم و در واقع متناقض نشان میدهد، گاهی صحبت از یک استقلال سیاسی گسترده را در صحنه بینالمللی میکند، و زمان مطیعانه به اتحاد با آمریکا ادامه میدهد. این حرکت پاندولی دوران «میژی» را در ژاپن بیاد میآورد (میژی در ژاپن بمعنی عصر جدید است که در سال 1868 تحت حکومت موتسو - هیتو آغاز شده و به حکومت درخشان معروف است) که تحکیم استقلال کشور، توسط مدرنیزاسیون اقتصادی، با تضمین اینکه او در ردیف قدرتهای بزرگ زمانه قرار گیرد، اصل آن بود. از جانب دیگر پس از شکست سال 1945، این دو کشور توسط یک جریان قوی صلحطلب دموکراسی را پذیرفته و جزء جداییناپذیر آنها شد. ولی آیا اصل این جریان، امروز مورد تهدید این تمول تضمین شده قرار نگرفته است؟ موفقیتهای اقتصادی و تجاری ژاپن که بر روی یک تکنولوژی پیشرفته بنیان شدهاند، ایالات متحده را امیدوار میسازد که این کشور، در مسئولیتهای تدافعی با او متحد گردد. تا بحال، دولتهای قبلی در ژاپن سعی کردهاند تعادلی بین این مسئله برقرار کنند. ولی سیاست «ناکازونه»، نخستوزیر فعلی اندکی این تعادل را بهم میزند و کاملا موضعگیری موافق آمریکا اتخاذ مینماید. آیا این فقط یک موضعگیری مقطعی در برابر فشارهای زیاد ایالات متحده میباشد که دارای کسر بودجۀ اقتصادی است؟ و آیا روی خوش نشان دادن به آمریکا برای تسهیل بازگشت نفوذ اقتصادی و مالی ژاپن به بازار آمریکا است؟ در نتیجه، ازدیاد بودجۀ نظامی، وسیلهای برای متعادل ساختن ترازوی اقتصادی - تجاری است که تابحال برای ژاپن بسیار خوشایند بوده و مقدار متنابهی هواپیماهای «الف- 15» و «پ- 3 - ث» خریداری نموده است. ولی این انتخاب - البته بفرض اینکه حق انتخابی باشد - تصویر ضدقدرتگرائی ژاپن را که با میانهروی و اعتدال سعی در حفظ آن داشت، بخطر نمیاندازد؟ اکنون زمان آن رسیده که از خود سئوال کنیم، آیا تغییراتی در سیاست خارجی نیروی دفاعی و نقشی که این دولت مایل است در زمینۀ بینالمللی داشته باشد، صورت گرفته است؟ پاسخی که ژاپن به پیشنهادات آمریکا در مورد طرح دفاع استراتژیک خواهد داد، میتواند برملا کنندۀ جواب این سئوال باشد. ملاقات اخیر دولت ژاپن و وزیر امور خارجه شوروی اجازه داد تا وسعت حق انتخاب ژاپن در جایگاهی که برای او در میان کشورهای خاور دور معین شده، تعیین گردد. خارجیهای زیادی از خود سئوال میکنند که نویسندۀ این متن که به قربانیان هیروشیما تقدیم شده: «اسوه بخوابید، زیرا ما دیگر این اشتباه را تکرار نخواهیم کرد»، ژاپنیها هستند یا آمریکائیها، هیچگونه اثری از انتقامجویی در این کتیبه روی قبر قربانیان هیروشیما بچشم نمیخورد.
این مسئله حقیقتاً تغییری را که در روحیه و طرف فکر ژاپنیها پس از ماجرای هولناک سال 1945 بوجود آمده نشان میدهد. از آن پس، آنها بمحض دیدن نشانههایی از میلیتاریسم آمادهاند، تا خود را دشمن خود بدانند. اکثر ژاپنیها فکر میکنند بجای ساختن یک نیروی تدافعی در مقابل یک دشمن احتمالی خارجی، بهتر است طوری رفتار کنند که دول دیگر بچشم یک رقیب و یا دشمن ناراحت کننده با آنها نگاه نکنند.
«یوشیدا» (نخستوزیر ژاپن در سال 1946) به این مسئله صورت سیاسی داده و با یادآوری جنبه شوم جنگ متذکر میشود که اشتباه ژاپن را در میلیتاریسمی میداند که فرماندهان پس از دوران میژی انتخاب و اعمال کرده بودند. برای یوشیدا، مدرنیزاسیون ژاپن، در گرو استقلال آن، و از طریق یک اتحاد با قدرتهای دریایی آنگلوساکسون بخصوص در زمینههای تجارتی بوده است. با وجود این نگرش، او سیاستی را که بعنوان آئین و اصول رسمی برای سه دهه ژاپن در نظر گرفته شده بود، تشریح نمود: این کشور با توجه به وابستگی که برای بقای خود به مواد اولیه دارد، تجارت را با شعار عدم مداخله در برخوردهای شرق و غرب هدف خود قرار میدهد. تولید هرگونه وسیلۀ نظامی برای ژاپن، مانند سدهای ایدئولوژیکی که برای منزوی ساختن یک کشور از سایر دنیاست، مضر میباشد. این دکترین سیاسی که مطابق میل آمریکا بود، در سال 1947 در مجلس به تصویب قانونی رسید و با بند 9 معروف خود، ژاپن هرگونه جنگی را مردود میشمرد.
هاپو- یابور (happo- yagure)، یا ساختن یک تصویر ضدجنگ
در سال 1974، سابورواوکیتا، وزیر امور خارجه وقت، سیاست ضدجنگ را که از سی سال پیش به کمک هنرهای رزمی تشکیل یافته بود، تشریح نمود. روشی که دولتهای پیدرپی در سیاست خارجی ژاپن بکار بردهاند، در هاپو - یابور ظاهر میشود. «هاپو» در ژاپنی بمعنی ضلع یک هشت ضلعی است و «یابور» بمعنی «در معرض تمام بادها بودن» است. این تسلیم افراطی فردی که فاقد هرگونه وسیلۀ دفاعی است رقبای فرضی او را خلع سلاح میکند و هرگونه قصد حمله را خنثی مینماید. اعتماد بنفسی که چنین شخصی در مقابل آسیبپذیری خود دارد، او را در مقابل حملات دقیقتر و گوش بزنگتر میکند. این یک شهرت تحریک کننده است: امنیت کشور به حجم سلاح او بستگی ندارد، بلکه بیشتر به سطح اقتصادی، پیشرفت تکنولوژی و عدم دخالت سیاسی و اقتصادی بین کشورهای مختلف بخصوص در آسیا است. بر عکس، او موفق میشود مبادلات تجاری خود را افزایش دهد. حفظ چنین خطی همیشه آسان نیست. فاتح دیروز (آمریکا) تردید نمیکند که متحد جدید خود را وا دارد از منافع او حمایت کند. و بدینگونه، سه روز قبل از جنگ کره، در ژوئن، 1950 «جان- اف دالس» از یوشیدا خواست که یک نیروی نظامی ژاپنی برای پشتیبانی از نیروهای آمریکائی تشکیل دهد و در تولید بعضی انواع سلاح ایشان را یاری دهد. یوشیدا که معتقد به حفظ مصالح ملی و کنارهگیری از هرگونه برخوردهای شرق و غرب بود، به نماینده دولت آمریکا فهماند که کشور او هنوز اشتباهات گذشته خود را فراموش نکرده است. و نه نمایش تهدید از جانب شوروی و یا استفاده از سیاست قرار گرفتن بین چین و شوروی، او را متزلزل ننموده است. بنظر یوشیدا، فقط حزب کمونیست ژاپن، با تشکیل یک ارتش منظم، میتوانست ژاپن را به یک کشور کمونیست تبدیل کند. فرضیهای که بنظر غیرممکن میرسید، ولی نشان میداد خطری که این کشور را تهدید میکند، از داخل آن است. بهرحال، با چنین استدلالی، از تشکیل ارتش سر باز زد.
مقاومت ژاپن پایدار نماند و ناچار شد بنا به شرایط رفتار کند. در 8 سپتامبر 1951، ژاپن با متفقین - بجز کشورهای سوسیالیست و چین - قرارداد صلحی که از لحاظ رسمی قدرت او را باز میگرداند، امضا نمود. در همان روز، او قراردادی امنیتی با ایالات متحده بست و این قرارداد در طی سنوات آینده برای تحکیم بیشتر تعهدات ژاپن در این اتحاد، گسترش پیدا کرد. بنابراین، در اوج جنگ کره، یک نیروی دفاع از خود متشکل از 50000 نفر گرد آمد و نیروهای آمریکائی در قلمروی ژاپن حمایت میشدند. یک قرارداد همکاری دوجانبه در سال 1954 برای تحکیم مواضع قرارداد اول امضا شد که در آن همکاری ژاپن و آمریکا در زمینه تجهیزات و مسائل متفرقه تضمین شده بود. و بدینگونه، تدریجاً ادغام ژاپن در یک استراتژی کلی آمریکائی برای منطقه مشهود میگردید.
ده سال بعد، برای اعتبار بیشتر، این قرارداد امنیتی، بصورت قرارداد همکاری و امنیت دوجانبه در آمد. جنگ ویتنام همکاریی را که ژاپن در جنگ کره آغاز نموده بود، گسترش داد. تهیه وسائل کارخانهای، تعمیر هواپیماهای جنگی، استقرار ناوهای هواپیمابر و بخصوص بندر دریایی یوکوسوکا که ناوگان هفتم آمریکا طی جنگ ویتنام در آن لنگر انداخته بود، و حضور مشخص زیردریائیهای هستهای در سارسبو، اعتراضات زیادی را در چهارچوب این اتحاد برانگیخت.
علیرغم این مشارکتهای آشکار، دولتهای بعدی سعی نمودند در چشم همسایههای خود، تصویر ضدجنگ را که شدیداً مایل به نگهداریش بودند، حفظ کنند. نیروهای سیاسی مخالف در ژاپن از دولتهای مختلف خواستار محدودیت دخالت تدافعی ژاپن از لحاظ نظامی شدند و آن را تحمیل نمودند. مثلاً در ژوئن 1954، مجلس فرستادن هرگونه نیروی تدافعی از ژاپن به بیرون از جزایر را ممنوع اعلام کرد. در نوامبر 1971، سه اصل سیاست غیرهستهای بعنوان اصول دیپلماسی غیرمسلح پذیرفته شد: عدم مالکیت - عدم تهیه و عدم دخالت در تولید سلاحهای هستهای در قلمروی ژاپن، و این در جریان جنگ ویتنام بود. در سال 1967، «تاکئو میکی» نخستوزیر وقت اعلام نمود که، در ژاپن فقط 1% از تولید خالص ملی صرفه نیروی دفاعی میگردد. در مورد صدور سلاح نیز دولت محدودیتهای مختلفی را اعمال کرد. اگر بین سالهای 1950 و 1960 مقداری سلاح به کشورهای جنوب شرقی آسیا و حتی به ایالات متحده صادر شد، از سال 1967، یک فهرست مشروط تهیه شد و در سال 1976 در زیر فشار سوسیالیستها دولت خود را ناچار به حذف هرگونه صادرات اسلحه به دیگر ممالک دید.
بدینگونه، یک مخالفت دائمی، بین نیروهای آمریکائی برای دوباره مسلح نمودن ژاپن و نیروهای مخالف مردمی و پارلمان داخلی در جهت عکس آن ادامه داشت و دولتهای پیدرپی را در مورد سیاست رفتاری و دفاعی خود مشغول میکرد. باید گفت که، این سیاست باعث تمول کشور شد. از طرف دیگر، در مقابل شوروی، ژاپن ناچار به تخفیف دادن وسعت قرارداد امنیتی بین ژاپن و آمریکا شد. آژانس دفاعی ژاپن توضیح میدهد که، تا اواخر سالهای دهه 70، اتحاد جماهیر شوروی با وجود اینکه قدرت حمله به ژاپن را داشت، قصد آنرا نداشت. این فقط بعنوان یک حمله بالقوه امکان داشت و قضاوت عمومی آن را بخوبی درک نموده بود.
این خط ضدجنگ که ژاپن علیرغم الزامات نظامی خود با متحد بزرگش موفق به حفظ آن شده بود، در اواخر سالهای 70، مورد خطر قرار گرفت. دوران بعد از جنگ دیگر گذشته بود و بطور کلی، موفقیت اقتصادی که از این دوران صلح غیرمسلح استفاده بسیار برده بود، تغییر کرده بود. در سال 1955، تولید خالص ملی آمریکا در سطح جهانی 33% و در ژاپن فقط 5/3% بود. در سال 1970، این تولیدات بترتیب 20% برای ایالات متحده و 10% برای ژاپن شده بود. علاوه بر آن، کسری تجارتی ایالات متحده به نسبت ژاپن افزایش یافته بود و در سال 1978 به 6/11 میلیارد دلار رسیده بود. برای ایالات متحده، داشتن یک متفق مقتدر از نظر اقتصادی ولی غیرمجهز در زمینههای تدافعی چندان خوشایند نبود و بنظر ایشان منطقی نبود که ژاپن مطابق با تولید خالص ملی خود، در پوشش احتیاجات نظامی اتحاد که زیرنظر آمریکا بود، شرکت نکند. کارتر اولین نفری بود که به این مسائل اشاره کرد. در سال 1979، اعلامیه مشترک «کارتر - ماسویوشی اوهیرا» (نخستوزیر وقت ژاپن) نقش مهم ژاپن را در امنیت و ثبات مناطق آسیا و اقیانوس آرام مطرح نمود. در همان زمان، کارتر میخواست از دولت ژاپن برای مخارج نظامی قول بگیرد. در ماه مه 1981 زنکو سوزوکی قرارداد مشترکی با ریگان امضا نمود که طبق آن، ژاپن امنیت مناطق ساحلی را تا یک مایل دریایی بعهده داشت. بزبان دیگر او با تحت نظر گرفتن زیردریاییهای شوروی در آبهای مشترک تیروپا لوشکا، ولادی ووستک؛ شوتسکاگاوان، کامران و دانانک که مخارج آن هنگفت بود، برای آمریکا صرفهجوئی میکرد. این مأموریت بین سالهای 88-1984 گسترش خواهد یافت. ضمناً ژاپن از ناوگان هفتم آمریکا در مقابل حملات احتمالی هوایی و یا دریاییهای شوروی حمایت خواهد کرد و این پشتیبانی را با زیردریایی و بکمک هواپیماهای گشتی «پ-3ث» و «اف- 15» انجام خواهد داد.
هاپو- فوزاگاری، و یا بنبست در جستجوی استقلال
ناکازونه بمحض رسیدن به قدرت، چون مایل به جلب اعتماد ریگان بود، روابط بین دو کشور را بیشتر کرد و سعی نمود نشان دهد که ژاپن و آمریکا دارای سرنوشت مشترکی هستند و او تا آنجا پیش رفت که حتی به واشنگتن اظهار نمود، میتوانند از کشور او بعنوان یک ناو هواپیمابر استفاده کنند و در صورت لزوم راههای آبی پیروز، تسوگارو و تسوشیما را بر روی نیروهای شوروی خواهد بست. در نتیجه، دیگر شرایطی که نخستوزیر قبل در مه 1981 تأکید نموده بود، مبنی بر اینکه اتحاد بین کشور او و ایالات متحده محتوای نظامی ندارد، برقرار نبود، بهرحال، نشانههای همکاری ژاپن در استراتژی آمریکا در حال افزایش است. در نوامبر 1983، یک قرارداد جدید مبادله تکنولوژی نظامی بین ژاپن و آمریکا منعقد شد. این همکاری ژاپن در استراتژی آمریکا، بدون تأثیر از روابط همسایگی با شوروی نیست. پس از دخالت نظامی شوروی در افغانستان، که باعث کندی فرآیند صلح در آسیا شد، این روابط دوجانبه تحکیم شد و ژاپن را بیشتر بطرف آمریکا متمایل نمود. از طرف دیگر، سیاست دنبال شده ناکازونه بنظر نمیرسد پدیدهای منزوی و موقتی باشد و یک منطق گذرا آن را همراهی میکند. در واقع، او یکی از تشکیل دهندگان پنهانی توده ژاپنی است که معتقد است، تعادلی بین قدرت اقصادی کشور و وزنه بینالمللی او پیدا کند، و برای رسیدن به این هدف، باید ژاپن از یک محتوای نظامی منطبق با قدرت اقتصادی و تکنولوژی برخوردار باشد.
برای این جریان، سنت صلحجویانهای که در بطن مملکت بسیار فعال است و حتی قرارداد امنیتی بین آمریکا و ژاپن، باقیماندههایی از جنگ جهانی دوم هستند و حقیقت حاضر را که ورود ژاپن به مسابقه تسلیحاتی و قرار گرفتن در رده هشتم نظامی دنیا است، میپوشانند. میتوان فهمید که این راهی برای رسیدن به استقلال است، راهی که بنظر آسان میآید و با سنتهای ژاپنی نیز موافق است، ولی این راه با مشکلات مختلفی روبرو میشود. در درجه اول، مسئله اتحاد با ایالات متحده مطرح است. آمریکاییها هیچگونه گسترش مخارج نظامی را در ژاپن جز در چهارچوب استراتژی تعیین شده خودشان تحمل نمیکنند، و مایل نیستند که ژاپن تبدیل به یک قدرت جدید منطقهای شده و با ایشان رقابت کند. کشورهای مجاور نیز به تغییر سیاست ضدجنگ در ژاپن توجه دارند. اتحاد جماهیر شوروی، از مدتی پیش، اخطارهای موقرانه و رسمی خود را در مورد فعالیتهای نظامی اجباری ژاپن زیاد کرده است. در جریان مذاکره آمریکا و شوروی در ژنو، در آوریل 1983، گرومیکو به افزایش استقرار نیروهای آمریکایی در آسیا و بخصوص در ژاپن و در آبهای مجاور شوروی اعتراض نمود و کشور او دوباره گسترش دادن فعالیت موشکهای (اساس20) را در خاور دور مردود شمرد.
جمهوری خلق چین نیز مراقبت خود را علیه «دوباره قد برافراشتن میلیتاریسم در ژاپن» از سال 1983 افزایش داده است. در همین سال، چین و حتی کره جنوبی علیه جمله بکار برده شده در ماهنامه مدارس ژاپنی برای نشان دادن تهاجم ژاپنی اعتراض نمودند، و دولت ژاپن ناچار شد لغت «انبساط» را بجای «استیلا» بگذارد. نشانه دیگری از گوش بزنگی، اعتراضات دانشجویان پکن در تابستان 1985 است که در رشد اقتصادی ژاپن دوباره زایش یک امپریالیسم را که 50 سال پیش بطرز ناگهانی بوجود آمده بود، دیدند. بازدید رسمی ناکازونه از معبد یاسوکونی، یادبود سربازان و افسران ژاپنی کشته شده در جنگ جهانی دوم، اعتراض بسیاری برانگیخت. اگر دانشجویان پکن و سیان Sian به هجوم اقتصادی ژاپن که به چین کامیونهای میتسوبیشی با کیفیت بدو دستگاه جراحی مستعمل شین نیتتسو میفروشد، اعتراض کنند، این گوش بزنگی میتواند نتایج ناخوشایندی داشته باشد.
آیا بنظر نمیرسد که ژاپن در یک بنبست قرار گرفته باشد؟ زیرا هر اقدامی کند، توسط آمریکا مورد طعنه قرار میگیرد که دارای رفتاری سست و صلحطلبانه است و بخط نینداختن پیشرفتهای تکنیکی و اقتصادی خود به توقعات آمریکا تن میدهد، ولی در همان زمان تصور میلیتاریسم مهاجم گذشته او در خارج زنده میشود. و در زمینه داخلی نیز این سئوال پیش میآید که آیا ایجاد یک قانون برتر که توسط یک نیروی نظامی حمایت میشود به مخالفان تودهای که رؤیای یک اقتدار اقتصادی با استفاده از مبادلات صلحجویانه را دارد، برخورد نمیکند؟ و آیا ژاپن در یکزمان اسیر اتحاد با ایالات متحده، همدست اقتصادیاش و تصویر جنگجویانهای که کشورهای آسیایی از او بیاد دارند، نیست؟ تصویری غالب که توسط پیشرف فنی و اقتصادی او تقویت میشود؟
آیا اگر به وضعیت ورزشهای رزمی باز گردیم، ژاپن در حال حاضر در وضعیت هاپو - فوزاگاری که میتوان آن را چنین ترجمه نمود: «بیحرکت مانده از هر جهت» نیست؟ و یا وضعیت هاپو- یابور اقتصادی که باعث گسترش او شده، او را به وضعیت هاپو - فوزاگاری دیپلماتیک نکشانده است؟
بنظر نمیرسد، سیاست میانجیگرانهای که توسط ناکازونه در برخورد بین ایران و عراق، بنیان گذاشته شد و نقش میانجیگرانهای که ژاپن بین کشورهای شمال و جنوب دارد، ثمرههای مورد انتظار را ببار آورده باشد. فعالیتهای سیاسی که از چند سال قبل برای بدست آوردن یک نقش بینالمللی صورت گرفته، نتایج قابل لمس خود را نداده است. در این وضعیت بنبست است که ژاپن پیشنهاد شرکت در طرح ابتکار دفاع استراتژیک ریگان را دریافت کرده است و ممکن است دو پهلو بودن این نظامی اشکالاتی در صحنه بینالمللی بوجود آورد.
اساس طرح دفاع استراتژیک بر یک تکنولوژی «تربیت شده» با استفاده از کامپیوترهای با قدرت زیاد، اشعه لیزر، فیبرهای بصری و سرامیک مقاومت بالا قرار دارد، و ژاپن میتواند تکنولوژی خود را در اختیار آن بگذارد. ولی با شرکت در این طرح آیا بند 9 قانون اساسی ژاپن نقض نمیگردد؟
ناکازونه در مقابل کمیته زمینههای خاص مجلس سنای ژاپن از مشروعیت چنین طرحی که دارای بعد معنوی و برای از بین بردن سلاحهای هستهای است، دفاع نمود. آیا همکاری ژاپن در این طرح بدون زیر پا گذاشتن سیاست ضد جنگ میسر است؟ و برای تحکیم یک همکاری تکنولوژیکی و ایجاد موقعیتی برای تضمین یک استقلال فرضی نیست؟
صنعتگران، در کوتاه مدت از این موقعیت استثنایی برای گسترش زمینههای تحقیقاتی و نظامی استفاده میکنند، درصد بودجهای که تابحال برای این مسئله در ژاپن مصرف میشد، بسیار محدود بوده و تحقیقات نیز بر روی اسلحههای اتمی و هستهای ممنوع بوده است؟
ژاپن در اتخاذ خط سیاسی خود برای اینکه از یک طرف توسط همسایگانش منفرد شناخته شود و در عین حال با تعاون و همکاری اتحاد با ایالات متحده و احساسات ضدجنگ داخلی تضادی نداشته باشد، بیک سئوال اساسی باید پاسخ دهد. آیا مسئله مهم برای او رهایی از تحول اقتصادی و رسیدن به یک «جمهوری سلطنتی» است، یعنی یک امپراطوری که برای همسایگانش همیشه خطرناک است ولی در داخل همچنان دموکراسی را حفظ میکند؟
رشد فنی - صنعتی و گسترش دموکراسی، پس از جنگ جهانی دوم در این کشور نمودار بوده است. ولی تمول اقتصای باعث ازدیاد توقعات نظامی میشود: هر چه بیشتر با ایالات متحده همکاری کند، بیشتر به دامان او میفتد و معلوم نیست که این همکاری با سیاست برتریطلبانه آمریکایی به سیاست خارجی خود، او را در قبال همسایگانش و بخصوص شوروی، کمک کند و ضمنا در صحنه داخلی نیز رشد دموکراسی را در پی داشته باشد؟ طرح دفاع استراتژیک، با طرحهای همکاری نظامی در چهارچوب اتحاد عربی متفاوت است و بعد سیارهای دارد و شرکتکنندگان در آن بطور گسترده تحت آمریت استراتژی آمریکا قرار میگیرند و وارد یک طرح تدافعی سیارهای و یک آزمایش گسترش تکنولوژی میشوند و این یک جهش کیفی است. تابحال، دولتهای مختلف ژاپن توسط قضاوت عمومی که اکثریتشان با صلحطلبان و احزاب مخالف بود، تحت فشار بودند که تعادلی بین آمریت نظامی اتحاد و سیاست ضدجنگ برقرار کنند. حفظ چنین تعادلی که مدام در حال تهدید است، تنها با مقاومت در مقابل تجاوزات به دموکراسی تعیین میگردد. اولین نشانههای بازگشت میلیتاریسم با اعتراض نیروهای صلحطلب و در جریان تجدید قرارداد امنیتی بین ژاپن و آمریکا روبرو شد. قوای دولتی مایل به سرکوبی نیروهای سازمان یافته تظاهرکنندگان صلحطلب بودند. تظاهرکنندگان نیز برای حمایت از آزادی اجتماعات و تظاهرات صلحطلبانه فعالیت میکردند. امروز، طرح دفاع استراتژیک در قضاوت عمومی تصویر نگرانکننده یک طرح هستهای را ندارد و در عین حال که ظاهر مناسبی دارد، میتواند قابلیتهای تکنولوژیکی ژاپن را نیز افزایش دهد. علاوه بر این، شرکتکنندگان احتمالی در این طرح اجبارا تحت آزمایشی قرار میگیرند که دورنمای نامعلومی از اقتدار ملی و دموکراسی داخلی بهمراه دارد. رشد یک بوروکراسی خاص در مورد مسائل امنیتی و تدافعی و روشهای نبرد بینالمللی که تابحال در این کشور با میانهروی و اعتدال همراه بوده، دیگر بنظر غیرضروری میرسد. ضمنا آئیننامههای مخصوص میتواند برای تسهیل مسائل تدافعی چنانکه در چهارچوب طرح جنگ ستارگان آمده است، حقوق بنیانی دموکراسی را در طویلالمدت آزمایش کند.
میتوان این مسئله را در پیمان 1983 در مبادله تکنولوژیهای نظامی مشاهده نمود. از یک طرف این پیمان یک حمایت قاطعانه و گسترده از اسرار صنعتی تکنولوژیهای مبادلاتی را بهمراه دارد، و از طرف دیگر طرحی قانونی در حمایت از اسرار دولتی در جریان امر است. این طرح برای کنترل بسیار دقیق در مورد بدست آوردن تدافعی و انتشار آن برای صنعتکران، تاجران و روزنامهنگاران میباشد. و بدینگونه یک قانون جدید در زمینه تدافعی تصویب میگردد. این تغییرات درست در زمانی است که احزاب مخالف - که نقششان حمایت از دموکراسی و بخصوص دفاع از صلحطلبی بوده است - بنظر ناتوان میآیند. آنها که در بطن مجلس فعالیت میکنند، خود را برای جلب توجه قضاوت عمومی در مورد مسائل تدافعی و اصول دموکراسی ناتوان مییابند. قضاوت عمومی که مبهوت پیشرفتهای اقتصادی گشته، و برای شرکت در یک برنامه تکنولوژیکی عظیم مورد تشویق قرار گرفته و بعد غیرهستهای آن به او اطمینان خاطر میدهد، دیگر به چیزی اهمیت نمیدهد. مسلماً هنوز خیلی زود است، ژاپن به این سئوال پاس دهد که چگونه میخواهد تصویر دموکراتیک و ظاهر مناسب خود را در جایگاه بینالمللی حفظ کند. مسئله مهم این است که قبول طرح دفاع استراتژیکی برای ژاپن ریسک بزرگی است که میتواند قاطعیت دموکراسی او را بخطر اندازد و ضمنا با منافع ایالات متحده نیز برخورد کند. بطور کلی، طرح جنگ ستارگان یک سئوال جدید را مطرح میکند، و آن چگونه سازش دادن الزامات یک نیروی تدافعی است، در اتحادی که منافاتی با حقوق دموکراتیک نداشته باشد.