محمد حیدری
در گذشت امانی، تحولات آتی
حاج سعید امانی پس از هشت دهه زندگی 30 بهمن امسال در گذشت. مرحوم امانی برادر صادق امانی از بنیانگذاران جمعیت موتلفه اسلامی بود که پس از ترور منصور در سال 1344 به شهادت رسید. سعید امانی پس از شهادت صادق و طبق وصیتنامه او قیومیت فرزندان برادر کوچکتر را برعهده گرفت.
حاج سعید امانی از همان ابتدای تأسیس هیأتهای موتلفه وارد این جمعیت شده و همراه با برادر خود در مبارزات موتلفه شرکت کرد. وی در خاطرات خود میگوید: «پس از وفات آیتالله بروجردی، حضرت امام از زمره کسانی بود که برای مرجعیت مطرح شدند. قبل از آن من امام را نمیشناختم. آشنایی اولیه من با امام هنگامی صورت گرفت که همراه با تقریباً هفتاد نفر از بازاریان به خدمت ایشان و مراجعه دیگر رفتیم. قصد ما از این دیدار اظهار اطاعت از ولیفقیه و مرجعیت حضرت امام بود که اعلام شده بود و خیلی هم جنجال بر پا کرد». اما میافزاید: «من تقریباً از اول شکلگیری موتلفه اسلامی در جریان کارهای آن بودم. این تشکیلات را عسگر اولادی، شفیق، عراقی و دیگران با کسب اجازه امام و در سال 41 و 42 بوجود آوردند و من تقریباً از زمان تأسیس عنصر آن بودم».
با این حال سعید امانی را نمیتوان از اعضای شناخته شده موتلفه محسوب کرد. با اینکه در جریان تجدید سازمان موتلفه در سال 1369 او نیز از اعضای مؤسس جمعیت بوده است، لیکن به علت گرایشهای کمتر سیاسیاش، چندان در انظار حاضر نمیشد. سعید امانی هر چند که دو دوره نماینده مجلس و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوده است اما به نظر میرسد که نمیتوان او را از اعضای شناخته شده جمعیت موتلفه محسوب کرد.
با اینکه در جریان تجدید سازمان موتلفه در سال 1369، امانی نیز از اعضای مؤسس جمعیت بوده است، لیکن به علت گرایشهای کمتر سیاسیاش چندان در انظار حاضر و ظاهر نمیشد. اگر چه محمد کاظم انبار لویی در یادداشتی که در روزنامه رسالت و با عنوان «بیش از نیم قرن حضور در صحنه» درج کرد، عنوان نمود که: مرحوم امانی در آخرین کنگره جمعیت موتلفه شرکت کرده بود اما وی بیشتر به عنوان دبیر جامعه اسلامی انجمنهای اسلامی اصناف و بازار شناخت شده بود و فعالیت میکرد.
میتوان پیشبینی کرد که در گذشت امانی به عنوان یکی از قدیمیترین اعضای موتلفه و البته با رویکرد و گرایش مذهبی، واجد آثاری در روابط، فعالیتها و تحولات جمعیت موتلفه اسلامی باشد.
جمعیت موتلفه؛ سه جریان در سه دوره تاریخی
هیأت موتلفه در هنگام تأسیس، ائتلافی از شش هیأت عزاداری سنتی و دارای سه گرایش خاص، طرفداران فدائیان اسلام، طرفداران آیت الله کاشانی و علاقمندان سابقه و جبهه ملی بودند. اگر چه آنچنان که اعضای موتلفه گفتهاند، این جمعیت ائتلافی از سه هیأت مذهبی سنتی مستقر در سه مسجد امینالدوله، اصفهانیها و شیخ علی بوده است، لیکن تقسیمبندی غلامرضا نجاتی را در کتاب تاریخ بیست و پنج ساله، در مورد گرایشهای فکری این گروههای ائتلافی نباید نادیده گرفت. شاید اگر سه گرایش فوق را در عنوانهای کلی طرفداران مشی مسلحانه، مذهبی و سیاسی تقسیمبندی کنیم، تحلیل مناسبتری از وضعیت این گروه بدست آید.
تأکید بر این نکته ضروری است که تقسیمبندی جریانهای درونی موتلفه در سه زیر شاخه به معنی آن نیست که دیگر زیرشاخهها از گرایشهای شاخههای دیگر برخوردار نبودهاند.
در کتابی با عنوان، «خشونت قانونی» که اخیراً منتشر شده و تدوین آن نیز زیرنظر ستادی با مدیریت اعضای موتلفه سامان یافته است، «عناصر موتلفه اسلامی عموماً افرادی مذهبی و پیرو جدی روحانیت و اکثراً کاسب و تاجر، معرفی شدهاند. با این حال ریشه فکری این جریان را از همان سه گرایش عمده میتوان یافت.
حبیبالله عسگر اولادی میگوید که در سالها 4-1333 براثر سرخوردگی از اختلافات داخلی در جبهه ملی، عدهای از ملیون مذهبی از فعالیت سیاسی کنارهگیری کردند و به فعالیتهای دینی، اجتماعی و خیریهای رو آوردند. در واقع گرایش سیاسی در میان موتلفه با چنین سابقهای شکل میگیرد. عسگر اولادی مسلمان میگوید: «از سال 34-1333 ناچار از فعالیتها و جریانات سیاسی دست کشیدیم، هر چند که در بین سالهای 34-1333 الی 1340 گاه گاه مسائلی پیش میآمد و مسایل سیاسی کشور بگونهای حاد میشد که ما ناچار دور هم جمع میشدیم و مسایلی را مطرح میکردیم، ولی این جلسات هیچگاه به صورت جدی ادامه نیافت و علت عمده این امر که ما از جریانات سیاسی کنار رفتیم، شکست به اصطلاح استراتژیک جبهه ملی و اختلافات بین رهبران جبهه ملی بود». در این زمان آنها با تشکیل گروهی مذهبی به امور خیریه روی آورده بودند که صادق امانی را باید نماینده همین جریان مذهبی موتلفه محسوب کرد. حاج سعید امانی در این باره میگوید: «مسلک حاج صادق با ما اندکی فرق داشت. در عین اینکه با ما شریک بوده، کارش را هم انجام میداد، روز و شب میکوشید جوانها را در جلساتی جمع کند و برایشان برنامه بگذارد و آنها را تشویق و ارشاد نماید. گاهی میدیدم ساعت یک بعد از نصف شب به منزل میآمد. چند جلسه دینی داشت و بچهها را تعلیم میداد». حاج سعید درباره آخرین ملاقات خود با وی نیز میگوید: «در زندان به او گفتم که اگر میخواهید من تلاش کنم و نزد افراد مختلف بروم شاید راهی پیدا کنم که در حکم شما تخفیف داده شود. او گفت اکنون فرصتی بدست آمده است که ممکن است در آینده بدست نیاید. موقعیت خاصی است که میخواهم از آن استفاده کنم و شهید شوم».
حاج مهدی عراقی نیز که در بدو پیروزی انقلاب بدست گروه فرقان به شهادت رسید، میتواند نماینده جریانی باشد که با توجه به ارتباط سابقش با فدائیان اسلام، حرکت مسلحانه را در مبارزه پیگیری میکرد. آنچه مسلم است پس از شهادت نواب و رهبران فدائیان اسلام، این جمعیت فرو پاشید و نقش جدی در تحولات نیمه دوم دهه سی به بعد نداشت. لیکن با تأسیس هیئتهای موتلفه در اوایل دهه چهل برخی اعضای فدائیان اسلام نیز وارد آن شدند و تفکر خود را به این جمعیت منتقل کردند.
بازار، موتلفه و روحانیت، شاید بتوان گفت که دو شاخصه عمده این سه جریان فکری را در موتلفه به دور یکدیگر جمع کرد. مهمترین شاخصه تکیه اعضا به روحانیان و اعتقاد کامل به تقلید عملی است به همین منظور در اولین مرامنامه این جمعیت، برخی از وظایف سازمان مرکزی چنین آمده است: «تهیه و تنظیم و نقشهها و طرحهای لازم برای رسیدن به هدفهای جمعیت و توسعه آن با استفاده از راهنماییهای مشاورین روحانی «تماس و ارتباط با مراجع تقلید و کسب نظر آنها در موارد لازم» و «تماس با هیأت روحانی در کلیه مسائل مورد نیاز».
حتی انتقادی که اعضای این جمعیت از برخی احزاب دیگر به عمل آوردهاند بر محور عدم ارتباط با روحانیت بوده است. در مرامنامهای که بعدها این جمعیت در سال 1369 به کمیسیون ماده 10 وزارت کشور ارائه کرده و به این موضوع اشاره شده است: «موتلفه اسلامی توانست برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران تشکلی سیاسی، عقیدتی، تحت رهبری ولیفقیه عادل زمان و مرجع تقلید و تحت نظارت و هدایت شورای روحانیت به دور از الگوپذیری از سازمانها و احزاب شرقی و غربی، پدید آورد و شعار مقلد بودن به معنای واقعی و اصیل را مطرح سازد».
شاخصه مشترک دیگری که در این جمعیت به چشم میخورد، یکدستی نسبی در سطح طبقاتی، اجتماعی و علمی اعضای آن است. اعضای موتلفه اغلب از میان بازاریان مذهبی سربرآوردند و عموماً هم از تحصیلات علوم جدید استفاده نکردند و تنها، برخی از آنان به تحصیل علوم حوزوی مشغول بودند. فرضاً حبیبالله عسگر اولادی مسلمان زمانی که به عنوان نماینده تهران در دوره اول اسلامی وارد مجلس شد، حدود 48 سال داشت و میزان تحصیلات حوزوی وی «سطح» بود در حالی که در علوم جدید، تحصیلی نداشت. شهید عراقی در این باره میگوید: «موتلفه یک سازمان نیمه مخفی و نیمه علنی بود... [و] خوشبختانه یا متأسفانه به طور کلی تیپ روشنفکر توماها نبود»
وی میافزاید: «مسأله ایدئولوژی را واگذار به گروهی به نام گروه روحانیت کرده بودیم که آنها مسائل تعلیماتی را از جهت ایدئولوژی بررسی میکردند، به صورت جزوات خلاصهاش میدادند و در حوزهها به حساب، تدریس میشد». در عین حال باید یادآور شد که در نتیجه تحولات پس از انقلاب، اکنون در بالاترین ردههای موتلفه، فردی مانند اسدالله بادامچیان نیز وجود دارد که چندی پیش موفق شد از دانشگاه آزاد مدرک دکترای خود را در رشته علوم سیاسی اخذ کند.
به این ترتیب، سرانجام سه گروه؛ گروه مسجد امینالدوله با هیأت بازار دروازه ایها متشکل از حاج مهدی عراقی، حبیبالله عسگراولادی مسلمان، حبیبالله شفیق ابوالفضل توکلی، مصطفی حایری و مهدی احمد و سید محمود محتشمی، گروه اصفهانیها متشکل از حاج محمود میرفندرسکی، حاج سیدعلاءالدین میر محمد صادقی، حاج مهدی بهادران، عزتالله خلیلی، حاج محمد متین و علی حبیب الهیان و سرانجام گروه مسجد شیخ علی متشکل از حاج صادق امانی، محمد صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، حاج عباس مدرسیفر، حاج حسین رحمانی، حاج عبدالله مهدیان، حاج حسین رضایی و حاج هاشم امانی، با یکدیگر ائتلاف کردند 9. در میان اعضای مسجد اصفهانیها، اسدالله بادامچیان و مسجد شیخ علی، حاج تقی خاموشی نیز از چهرههای شناخت شده هستند.
مهدی عراقی داستان ائتلاف این سه گروه را چنین بیان میکند. «ماها یک مقدار سابقه به حساب مبادراتی داشتیم و میدانستیم که اختلافات چه ضرورهایی دارد و دشمن چه جور میتواند از این تضادها استفاده بکند ... بعضی وقتها کار به جایی میرسید که حتی کار همدیگر را هم میخواستیم خنثی بکنیم. خلاصه یک دعوتی شد که مرحوم حاج صادق و بعضی از دوستانش... این فکر هم برای ما پیش آمد که خوب غیر از ما یک گروه دیگری هم هستند که دارند این کارها را انجام میدهند... وقتی فواید این جریان را برایشان تشریح کردیم، آمادگی خودشان را اعلام کردند که در یک جبهه واحد کار بکنیم و این شد که به نام جمعیتهای موتلفه اسلامی انجام شد». عراقی میافزاید: «خوب، این سه گروه وقتی که با همدیگر توافق کردند، بعد هم آمدند گفتند خوب ما این کار را کردیم، انجام دادیم، حالا باید تأییدیه حاج آقا [امام] را هم بگیریم. حاج آقا باید موافقت خودش را اعلام بکند. خوب، وقتی آمدیم خدمت حاج آقا جریان را برای ایشان گفتیم، ایشان هم تأیید فرمودند».
با این حال داستانی که اسدالله بادامچیان در کتاب خود «آشنایی با جمعیت موتلفه اسلامی» تعریف کرده کاملاً برعکس است. عسگر اولادی مسلمان نیز میگوید که در ابتدا امام خمینی این گروهها را با هم آشنا کرده و دستور ائتلاف آنها را میدهد.
یکسال فعالیت و زندان
موتلفه از زمان تشکیل تا دستگیری کادر مرکزی آن در سال 1343، حدود یک سال به فعالیت پرداخت. چاپ و انتشار اعلامیههای مربوط به مراجع، شرکت در قیام خرداد 1342 و جلوگیری از دخالت گروههای فشار طیب و رمضان یخی در بهم زدن مراسم محرم و بالاخره ترور حسنعلی منصور، اقدامات این گروه در آن سال بود. پس از ترور منصور و دستگیری گسترده اعضای موتلفه، طی محاکمهای چهارتن از آنان محکوم به اعدام شدند و بقیه، احکام حبس سنگین دریافت کردند. از تابستان 1344 و با ورود اعضای موتلفه در زندان، آنها تقریباً برای اولین بار با بسیاری از زندانیان سیاسی دیگر مواجه شدند. از آنجا که گرایشهای فکری متنوعی در زندان وجود داشت و بسیاری از زندانیان چپگرا و ایدئولوژیک در بحثها توانایی خوبی از خود نشان میدادند، اختلافات فکری در زندان اوج میگرفت. در همان بدو ورود زندانیان جدید موتلفه، مسئولان زندان، آنها را به «بندیک» که محل زندانیان عادی بود منتقل کردند. این افراد در اعتراض به وضع خود دست به اعتصاب غذا میزنند و خواستار حضور در کنار دیگر زندانیان سیاسی میشوند. دو روز بعد، زندانیان نهضت آزادی در «بند «4» با انتشار نامهای اعتراضآمیز خطاب به مسئولان زندان، خواستار رسیدگی به وضع آنان شدند و تهدید به اعتصاب غذا کردند. مهدی بازرگان در تاریخ 27/4/1344 طی خاطرات خود مینویسد: «یک نامه همدردی و اعتراضیهای به شرح زیر به امضای 12 نفر حوالی ساعت 11 تسلیم رییس زندان 4 شد: ریاست محترم اداره کل زندان، به طوری که اطلاع دارید جمعی از برادران مسلمان ما را که به اتهام اقدام علیه امنیت مملکت محکوم به حبسهای طویلالمدت کردهاند، بینزندانیان عادی مرتکب قتل و چاقوکشی و دزدی و غیره، به طور متفرق در جاهای نامناسب زندانی کردهاند. لازمه و شأن زندانی سیاسی ایجاب میکند که نسبت به او رفتار دیگری، غیر از زندانی عادی که به خاطر اغراض شخصی محکوم شده است بعمل آید. اکنون که این عده برای احقاق حق خود مجبور به اعتصاب غذا شدهاند، مصراً خواهان آن هستیم که اقدامی به عمل آید تا آنها را از زندان عادی مجزا کرده و در جای مناسبی که شأن آنها باشد، یکجا گردآورید».
این نامه را دوازده نفر (مهدی بازرگان، یدالله سحابی، عباس شیبانی، احمدعلی بابایی، عزتالله سحابی، محمد بستهنگار، ابوالفضل حکیمی، سیدمحسن طاهری، مصطفی مفیدی، ابوالقاسم وکیلی، محمدمهدی جعفری و گودرزی) امضا کردند. روز بعد با وجودی که مسئولان زندان تأکید میکردند که زندانیان موتلفه اعتصاب غذای خود را شکستهاند، لیکن امضاکنندگان نامه نپذیرفتند و پنجتن از آنان اعتصاب غذای دیگری را آغاز کردند. بالاخره پس از چند ساعت، مسئولان زندان حاضر شدند که دو نماینده از دو گروه زندانیان همدیگر را ملاقات کنند تا اعتصاب شکسته شود.
چهار ماه بعد همه کسانی که نامه اعتصاب را امضا کرده بودند و برازجان تبعید شدند. در طول سالهای زندان اختلافنظرها عمیقی میان اعضای موتلفه و زندانیان وابسته به دیگر گروهها نمایان شد به نحوی که برخی معتقدند، ریشه بسیاری از تحولات پس از انقلاب را باید در همین اختلافنظرها جستجو کرد. از نکات قابل توجهی که در این میان بوجود آمد جدا شدن حاج عباس مدرسیفر از اعضای موسس موتلفه و پیوستن وی به سازمان مجاهدین خلق بوده است. حمید ایپکچی، دیگر عضو موتلفه نیز که در جریان ترور منصور دستگیر شد و جوانترین عضو دستگیر شده بود. بعدها به سازمان مجاهدین پیوست. مدرسیفر پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در سازمان باقی ماند و به همراه آنان از کشور متواری شد. عضویت سعید خاموشی، برادر علینقی خاموشی را در سازمان ـ که بعدها در جریان کودتای درون و کشتار اعضای مسلمان سازمان نیز نقش داشت ـ باید به موارد فوق افزود.
در سال 1356، گروهی از اعضای زندانی موتلفه (از جمله حبیبالله عسکر اولادی مسلمان و شهید مهدی عراقی) در برنامه سپاس شرکت کردند و مشمول عفو شاه شدند. اگر چه پخش فیلم مراسم سپاس در زندان انعکاس ناخوشایندی داشت، لیکن این افراد پس از خروج از زندان به مبارزات خود ادامه دادند و مهدی عراقی پس از انتقال امام خمینی به فرانسه، به ایشان پیوست.
پیروزی انقلاب و حضور جدید موتلفه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی از اعضای جمعیت موتلفه در مقامهای کلیدی نظام جدید مستقر شدند. این اتفاق پس از کنارهگیری دولت موقت مهدی بازرگان بوقوع پیوست. عضویت علیاکبر پرورش و حبیبالله عسگر اولادی مسلمان در دولت شهید رجایی، حضور موتلفه در کمیتههای انقلاب، دادستانی اسدالله لاجوردی و مدیریت وی در زندانها، مدیریت کمیته امداد، مدیریت بنیاد مستضعفان، مدیریت دانشگاه آزاد و حتی یک دوره وزارت ارشاد میرسلیم نشان از نفوذ این تشکل در نهادهای مختلف دارد. نکته جالب توجه آنکه اعضای موتلفه در تمامی انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندیدای مستقلی داشتهاند.
به دنبال تشکیل حزب جمهوری اسلامی به ابتکار روحانیان بلند پایهای چون شهید آیتالله بهشتی، شهید دکتر باهنر، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی، جمعیت موتلفه نیز به این حزب پیوست. اما در این پیوستن نکته خاصی وجود داشت.
هاشمی رفسنجانی در گفتگویی شرایط عضویت را در حزب چنین بیان میکند: «قرار شد کسانی که عضو حزب جمهوری هستند، وابستگی تشکیلاتی دیگرشان در زندگی سیاسیشان نباید مؤثر باشد، باید تابع حزب باشند. ما شرطمان با همه این بود. کسانی که تشکلهای دیگری دارند، آنها را باید ندیده بگیرند و این آقایان موتلفهای، مسئولیت بخش بازار را برعهده داشته باشند... به هر حال قرارمان این بود که افراد تشکلهای فرعی، تابع حزب باشند».
لیکن آنچنان که عبدالمجید معادیخواه میگوید، سیروقایع مطابق شرایط تعیین شده حزب جمهوری اسلامی پیش نرفت: «جمعیت موتلفه در واقع از موضع یک تشکل وارد حزب [جمهوری] شده بود و تشکل خودشان را حفظ کرده بودند. حالا به هر بهانه و به هر دلیلی؛ همان زمان نیز که موتلفهایها در شورای مرکزی حزب جمهوری بودند، جمعیت موتلفه شبهای سهشنبه جلسه تشکیل میداد و حدود پنجاه نفر از سرانشان آنجا شرکت میکردند. وقتی یک جریانی با حفظ تشکل خود وارد یک جریان ضمیمه دیگر میشود، طبعاً یک عوارضی بوجود میآورد».
به عوارضی که معادیخواه از آن سخن میگوید، در خاطرات هاشمی رفسنجانی نیز اشاره شده است. وی روز چهاردهم شهریور 1361 مینویسد: «جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری] داشتیم. وقت را صرف انتقاد دو جناح از یکدیگر کردیم. آقای مهندس [میرحسین] موسوی و آقای [مسیح] مهاجری از یک طرف و آقای [اسدالله] بادامچیان و آقای [سعید] امانی از طرف دیگر صحبت کردند».
به عنوان نمونه دیگر، هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز چهارده آبان 1360 خود مینویسد: «بعدازظهر ملاقاتی طولانی با اعضای هیأتهای موتلفه قدیم که اکثراً عضو حزب جمهوری اسلامی هستند، داشتیم. درباره اقتصاد و امنیت، مطالبی داشتند و گفتند، آقای مهدی کنی اخیراً دستور داده کمیتهها بدون امضای ایشان احکام دادستانی انقلاب را اجرا نکنند».
هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران همچنین به «اختلافاتی که بین آقایان عسگر اولادی و نبوی درباره انحصاری کردن خرید و فروش برنج و سایر موارد تجارت پیش آمده بود» اشاره میکند. مطابق خاطرات ایشان، بهزاد نبودی بینش عسگر اولادی را در امر تجارت، «مانع تحول در امر اصلاح تجارت و خلع ید سرمایهداران» ارزیابی کرده بود.
در واقع دلیل اصلی توقف کار حزب جمهوری نیز همین اختلافات درونی بود. حزبی که علیاکبر پرورش را بیشتر از دیگران برای نخستوزیری ترجیح میداد (صفحه 323 کتاب عبور از بحران). پس از آنکه همه مخالفان از صحنه کنار رفتند، دیگر نیاز به چنان ائتلاف شکنندهای احساس نمیشد.
تفکیک گرایشها، چالشهای تازه
این اختلاف درونی، در سالهای بعد آرام آرام به شکافی بزرگتر تبدیل و به سطح جامعه نیز کشیده شد. شاید ائتلافکنندگان حزب جمهوری اسلامی باور نمیکردند که زمانی در مقابل هم قرار گیرند. حزب جمهوری به محاق رفت و از آنجا که جنگ دشمن خارجی در اولویت برنامهها بود، تکثر سیاسی نیز فراموش شد. با اینحال اختلاف میان این دو جناح همچنان ادامه داشت.
در ماجرای مکفارلین، نامه هشت نفره چندتن از نمایندگان مجلس به امام خمینی و همچنین ماجرای نامه 99 نفر که بر سر کم و کیف دولت میرحسین موسوی نوشته شد، جلوههایی از این اختلافها بود. در هر دو این نامهها، امضای عناصری از جمعیت موتلفه نیز به چشم میخورد. گرایش چپ اقتصادی در دولت موسوی چندان خوشایند گروهی که پایگاهش در میان بازار قرار داشت، نبود. مقاومت شگفتانگیز این جریان در مقابل پروژه نوسازی بازار که در زمان شهرداری غلامحسین کرباسچی در دستور کار قرار داشت، نمونه دیگری از این اختلاف نظرهاست و البته مسکوت ماندن آن پروژه، قدرت سنتی موتلفه را نیز نمایان میکند.
دور جدید فعالیت سیاسی
از سال 1369 که جمعیت موتلفه اسلامی اساسنامه جدید خود را به کمیسیون ماده ده احزاب تقدیم کرد و در قامت یک حزب سیاسی وارد عمل شد تاکنون شش مجمع عمومی این تشکل برگزار شده است و دبیر کلی آن در تمامی این سالها با حبیبالله عسگراولادی مسلمان بوده است. اما نکته قابل توجه آن است که اعضای موتلفه به طور کامل شناخته شده نیستند و در کنگرههای این حزب نیز اجازه حضور آزاد به خبرنگاران داده نمیشود. در آخرین کنگره این تشکل که اولین دیماه امسال برگزار شد، «رسالت» تنها روزنامهای بود که توانست گزارش و عکسی از این جریان منتشر کند. جالب آنکه دبیر سیاسی این جمعیت طی یادداشتی در روزنامه رسالت که به عنوان سرمقاله منتشر شد، به مصاحبه مطبوعاتی عسگراولادی مسلمان اشاره کرد و نوشت: «دبیر کل موتلفه اسلامی هفته گذشته بدین مناسب [برگزاری کنگره] مصاحبه مطبوعاتی داخلی و خارجی داشت اما تنها چیزی که از او در ارگانهای جامعه مدنی منعکس نشد همین خبر کنگره ششم بود».
اعضای هیأت موسس جمعیت در سال 1369، چنین معرفی شدهاند: 1ـ حبیبالله عسگراولادی 2ـ حبیبالله شفیق 3ـ اسدالله بادامچیان 4ـ سعید امانی 5ـ مصطفی حائریزاده 6ـ جواد مقصودی 7ـ ابوالفضل توکلبینا 8ـ سیداصغر رخ صفت 9ـ احمد کریمی اصفهانی 10ـ ابوالفضل حاجی حیدری 11ـ جواد رفیق دوست 12ـ مهدی سعید محمدی
جمعیت موتلفه اسلامی به عنوان محوریترین تشکل جناح راست در سالهای گذشته، ناکامترین گروهها در جهت جلب آرای مردم نیز بوده است.
در تابستان سال 1375 که آرام آرام مسأله انتخابات ریاست جمهوری هفتم آغاز شده بود، (همان انتخاباتی که اسدالله بادامچیان در آن بختی برای پیروزی سیدمحمد خاتمی قایل نبود و حضور او از تنها باعث گرم شدن تنور انتخابات میدانست. جمعیت موتلفه پرتحرکترین گروه در میان تشکلهای همسو بود. اواخر مرداد 1375 وقتی خبرنگار اسلام از علیاکبر ناطق نوری پرسید: «شنیده شده است که برای تعیین کاندیداتوری جنابعالی اختلاف شدیدی بین جمعیت موتلفه اسلامی و جامعه روحانیت مبارز بروز کرده است؟» وی برآشفته شد و پاسخ داد: «این موضوع از ریشه، خلاف به عرض شما رسیده است. اصولاً جمعیت موتلفه اسلامی خود را تابع جامعه روحانیت مبارز تهران میداند نه هم عرض آن! جمعیت موتلفه اسلامی به عنوان یک تشکل از تشکلهای همسو با روحانیت مبارز است». البته آنچه خبرنگار اسلام گفته بود، اختلاف موتلفه با برخی اعضای جامعه مدرسین بود و نه روحانیت مبارز بعدها، آیتالله علیاکبر مسعودی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، طی نامهای نشان داد که موتلفه آنچنان که زمانی چنین بود، امروز چندان هم همسوی روحانیون بلندپایه حوزه نیست و حداقل آنکه به علت چند صدایی در روحانیت، نمیداند با همه آنان همسو باشند. به گفت آیتالله مسعودی، موتلفه پس از رأیگیری درباره ریاست جمهوری و تصویب کاندیداتوری علیاکبر ناطق نوری به دیدار جامعه مدرسین رفته و از آنها راهنمایی میخواهند: «در اینجا پس از چند دقیقهای سکوت، حضرت آیتالله امینی فرمودند: وقتی هیأت محترم موتلفه تصمیم گرفتند و به اتفاق رأی دادند، دیگر چه معنا دارد که از جامعه رهنمود بخواهد و این چند انتظاری است که جامعه دنباله رو آقایان باشد؟ که در اینجا آقایان موتلفه سکوت کردند». به گفته آیتالله مسعودی این گفتگو حدود یک سال پیش از انتخابات انجام شده بود. به هر حال جمعیت موتلفه اسلامی از آنجا که هم سهمی در ساختار قدرت دارد و هم منابع مالی مناسب و از آنجا که امروز در میان روحانیان نیز چند صدایی حاکم شده است، دیگر چندان نیازی به تبعیت لااقل از نوع سنتی آن نمیبیند. داستان ایجاد کارگزاران سازندگی نمونهای از این گونه تحول در زندگی سیاسی است. در همین چهارچوب حتی روزنامه جمهوری اسلامی نیز زمانی در جواب روزنامه رسالت (که دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی را دوران فشار توصیف کرده بود) این روزنامه را سخنگوی جناح افراطی راست توصیف کرد که عملکردش موجب رأی مردم به خاتمی شده است؟
به هر حال با درگذشت حاج سعید امانی به عنوان سمبل جریان مذهبی موتلفه محتمل است که جریان سیاسی آن تقویت و استقلالطلبی آن نیز افزونتر گردد.