تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۳  ، 
کد خبر : ۲۲۷۲۸۹
نگاهی به جهان

چین: بازگشت به دامان امپریالیسم


از «امین»
حدود 4/1 جمعیت کره زمین را مردم چین تشکیل می‌دهند. این کشور یکی از سرزمین‌هائی است که دارای تاریخ تمدن بسیار قدیم است. تمدن چین قدیم بر محور حکومت‌های استبدادی، طایفه‌ای و قومی دارای خصایصی مشابه با چنین حکومت‌هائی در مصر قدیم، ایران باستان، رم و یونان گذشته داشته است. تمدن چین قدیم در ظاهر فریبنده خود بسیاری از سرگذشتهای خونبار این ملت رنجدیده را پنهان کرده است. تنها برای ساختن دیوار چین میلیون‌ها تن جان خود را از دست داده‌اند.
ظهور و حاکمیت قبیله‌های خونخواری چون مغولان نه تنها بر تمدن کشورهای بزرگی چون ایران لطمه زد، بلکه در عرصه فرهنگی چین، حق حاکمیت یک تن را برای حفظ منافع یک قشر یا طبقه استثمارگر تقویت و استحکام بخشیدند تاریخ پس از دوره رنسانس در چین نشان‌دهنده حرکت عظیم مردم این کشور برای دست‌یابی به مرزهای نوین دانش بشری می‌باشند. این کشور که در همسایگی روسیه، مغولستان، کره و هند و پاکستان است، بخاطر بسیاری از امتیازات خود و منجمله راه‌ها و بنادر دریائی که در فواصل کمی از جزایر ژاپن قرار گرفته‌اند همواره مورد تجاوز نظامی ـ اقتصادی و فرهنگی کشورهای توسعه‌طلب جهان قرار گرفته است.
بنیان سست حکومت‌های فاسد امپراطوری و انحرافات اخلاقی و فرهنگی جامعه چین بخصوص زمینه را برای چنین تجاوزاتی مساعد می‌نمود. نگرش روشنفکران چینی و ظهور اولین موجهای مخالفت با برخی از جریانات فرعی حکومتی در جنگ تریاک و هجوم نیروهای انگلیسی در 1840 تبلور می‌یابد. شکست این جنگ زمینه را بیش از پیش برای تفکر و تعمق جوانان چینی مهیا می‌کند.
حکومت مرکزی تحت فشار نیروهای ترقی‌خواه و در بعضی جهات بخاطر قدرت بخشیدن به حاکمیت خود ابتدا سعی می‌کند تا معاهده نانکین (بین بریتانیا و چین بر سر پیروزی انگلیس در جنگ تریاک) را نادیده بگیرد. اما در آنزمان اتحاد فرانسه و انگلیس برای مقابله با حکومت روسیه تزاری و برخی منافع مشترک آنان کار را به یک جنگ تازه می‌کشاند. (1857) و پس از آن نیز جنگ دیگر بین چین و فرانسه (1884) در می‌گیرد. دخالت بیش از حد خارجیان در امور داخلی چین، شورشهای عظیم شهر پکن را پس از جنگ‌های چین و ژاپن (1894) پدید میاورد. این شورشهای گسترده با دخالت هشت قدرت امپریالیستی جهانی در سال 1900 سرکوب می‌شدند و این شکستها و بخصوص مسئله الحاق شبه‌جزیره شانتون در 1914 غرور ملی مردم چین را خرد می‌کنند و جوانان این کشور به فکر برپائی سازمان‌های سیاسی برای مقابله با امپریالیسم و عمال داخلی آن برآمدند.
کشور چین عملا بصورت یک کشور دست‌نشانده درآمده بود. انعکاس جوانان و روشنفکران چین عکس‌العمل طبیعی در برابر تجاوزات خارجیان بود. اوضاع اسفناک کشاورزی و بهره‌کشی‌های بیش از حد مالکان بزرگ از زارعان فقیر چینی نیز یکی از عمده‌ترین معضلات اجتماعی چین محسوب می‌شد. صنعت در کشور چین حتی پس از پایان جنگ جهانی اول نیز همچنان با کندی توسعه می‌یافت و از کارخانه‌ها و فابریکهای بزرگ غربی تقریبا هیچ اثری در صحنه صنعت چین دیده نمیشد.
وضع وخیم و وابستگی و تسلیم‌پذیری در برابر قدرت‌های امپریالیستی حتی پس از 1912 که حکومت جمهوری از طرف نظامیان و ژنرالهای ارتش اعلام شده بود، همچنان ادامه یافت. اما نظامیان و سرداران چینی در هیچ موردی با یکدیگر توافق نداشتند و هیچ وحدتی در تشکیلات چین بچشم نمی‌خورد. چه جنبش دهقانی بین سال‌‌های 1864 و 1851 و چه انقلاب بورژوازی سال 1911 هیچکدام قادر به پاسخگوئی خواست‌های اساسی و انقلابی برای استقلال واقعی چین (کشوری مستقل است که نه وابسته باشد و نه اقتصادی در رابطه با بهره‌کشی‌‌های سیستم امپریالیستی جهانی را خط‌مشی خود قرار دهد) نبودند.
حاکمیت سرمایه‌داری بر صنعت ضعیف و وابسته این کشور و فئودالیسم بر کشاورزی آن عوامل داخلی برای تقویت و استحکام پایگاه‌های امپریالیسم بحساب میامدند. پیروزی انقلاب اکتبر شوروی و حاکمیت مارکسیسم ـ لنینیسم برای اولین بار در تاریخ جهان، اجبارا گرایش جوانان چینی را بسمت این سیستم نوظهور موجب گردید. سازمان‌های سیاسی دست چپی بعد از پیروزی انقلاب بلشویکی در شوروی نیرومندتر از سال‌های قبل از آن بنظر می‌رسیدند. انگیزه‌های جنبش ضد امپریالیستی 1919 در چین دارای بسیاری از ویژه‌گیهای کمونیسم بود.
رهبری انقلاب چین بخصوص بین سال‌های 1924 تا 1927 با انحرافات عمیقی روبرو شد که ضربات مهلک آنرا در خط‌مشی سیاسی فعلی این کشور بخوبی می‌توان تشخیص داد و این انحرافات در شرایطی دامنگیر انقلاب چین شده بود که بسیج عظیم نیروهای دهقانی و کارگری چین و قشرهای روشنفکر جامعه بسرعت راه را برای تشکیل یک حزب نیرومند باز می‌نمود. به تنهائی از ژانویه 1922 تا فوریه 1923 بیش از سیصد هزار کارگر در بیش از صد اعتصاب در شهرهای بزرگ و مراکز صنعتی کشور شرکت کردند، که همه این اعتصابات با عکس‌العمل خشونت‌آمیز حکام جدید چین روبرو بود.
اتحاد با کومین تانگ برای تصرف برخی از مواضع انقلاب و نیز بیرون راندن بیگانگان از سرزمین‌های اشغالی چین کماکان بر برخی مواضع و سمت‌گیری‌های نادرست انقلاب چین می‌افزود. مقابله مردم چین بخصوص با نیروهای نظامی خارجی مستلزم اتحاد عمل بیشتری بود. در نبردهای مشترک کمونیستها و نیروهای انقلابی کومین تانگ علیه حکومت فئودالی مرکزی پیروزی‌های درخشانی نصیب متحدین شد.
با پایان درگیری نیروهای مشترک حزب کمونیست چین و کومین تانگ و حکومت فئودالی اینبار بر سر حاکمیت قطعی یکی از این دو نیرو نبردی تازه شکل گرفت. گسترش سریع ارتش سرخ چین توسط مائو‌تسه تونگ و محاصره مکرر این ارتش همزمان با فشار نیروهای ژاپنی و انحرافات عمیق کادر مرکزی حزب، سرانجام در محاصره پنجم که یک میلیون نفر سربازان چیانکایچک در آن شرکت داشتند به راه‌پیمائی هشتصد مایلی منجر شد. راهپیمائی تاریخی چین در نهایت به پیوستن سایر نیروهای ارتش سرخ به نیروهای مائو در شمال چین منجر گردید.
نبردهای طولانی با تجاوزات ژاپن الزاما ارتش سرخ و نیروهای کومین تانگ را برای یک اتحاد موفق به پای میز کنفرانس می‌کشاند. اتحاد با کومین تانگ موجب ضعف نیروهای چیانکایچک میگردد و سرانجام چیانکایچک در سیان اسیر می‌گردد. با آزادی مجدد او به جنگ‌های داخلی موقتا خاتمه داده می‌شود. نیروئی می‌توانست قدرت و توجه توده‌های چینی را بخود جلب کند که در جنگ بر علیه ژاپن و پیروزی مردم چین بیشترین سهم را دارا باشد. وقایع جنگ جهانی دوم و سرانجام این جنگ به شکست ژاپن در جبهه‌های مختلف و منجمله جبهه‌های چین منتهی شد. اما در طی سال‌های متمادی جنگ نیروهائی که توسط مائوتسه تونگ رهبری می‌شدند توانستند پشتیبانی میلیون‌ها چینی را جلب کنند.
شکست ژاپن در حالی صورت گرفت که دولت آمریکا خواهان تقویت نیروهای ژاپنی در جبهه چین بود (پس از جنگ بین‌الملل دوم) و در مقابل نیروهای ارتش سرخ چین از طرف شوروی تقویت می‌شدند. کومین تانگ نیز برای تصرف مواضع از دست‌رفته به همکاری با ژاپنی‌ها پرداخت. جنگ داخلی و مقاومت در برابر نیروهای ژاپنی تواما شکل تازه‌ای باوضاع پس از جنگ جهانی دوم در چین دادند. در توطئه‌های امپریالیسم نیروهای چانکایچک عامل اجرائی قرار گرفتند. شکست ژاپن در جبهه‌های چین الزاما برقراری صلح را برای کشور عقب مانده چین ایجاب می‌کرد اما صلح ناپایدار سرانجام به جنگهای داخلی جدیدی خاتمه یافت.
نهایت این نبرد نیز جز شکست کومین تانگ و کانچایچک که آشکارا از سوی آمریکا تقویت می‌شدند نبود. در عرصه سیاسی فقط نیروهای تحت رهبری مائوتسه تونگ توانستند بر اوضاع مسلط شوند و بدین ترتیب در روز اول ماه اکتبر سال 1949 حکومت مرکزی جمهوری خلق چین تشکیل شد. مائوتسه تونگ خاطر نشان ساخته بود که: «جمهوری خلق چین بایستی از الگوی اتحاد شوروی در حرکت به سوی سوسیالیسم پیروی نموده و قویا در کنار اتحاد شوروی بایستد اما طوارث‌ سا‌ل‌های پس از جنگ و تغییر جهت‌های عمده کشور شوروی (بخصوص بعد از وقایع 1953) طی همین تئوری دگم مائو (نظیر تئوریهای فیدل کاسترو) همچنان نادیده گرفته شد و مائوتسه تونگ در قبال رفتار و گرایش‌های امپریالیستی روسیه خط‌مشی ملایم و لیبرالی در پیش گرفت.
حمایت شوروی از ویتنام بیش از هر چیز دیگر مانع از برخورد مردم جهان به روش‌های امپریالیستی شوروی می‌گردد و این‌گونه برخورد در میان رهبران پکن نیز بچشم می‌خورد. ارتجاعی‌ترین جناحهای حزب کمونیست چین در این خیال هستند که در روسیه امپریالیستی سهیم شوند. با اینحال مائوتسه دون تا حدی مانع می‌گردد و این‌بار لیبرالیسم حاکم بر حزب خوی امپریالیستی خود را از سوی دیگری بازگو می‌کند، تاکید افراطی بر ماهیت امپریالیستی روسیه آرام آرام گرایش‌ها را به سمت غرب می‌کشاند. و مائوتسه دون در سالهای آخر زندگی‌اش عملا از صحنه سیاسی و تصمیم‌گیری‌های حزب حذف می‌گردد.
انحرافات عمیق و نگرشهای خرده بورژوازی در سیاست حزب کمونیست چین سرانجام درها را بر روی غرب می‌گشاید و استقلال انقلابی چین که مردم آن سرزمین بخاطر نیل بان میلیون‌ها کشته داده بودند، عملا از اردوئی به اردوی دیگر منتقل می‌شود. پیشرفت‌های عظیم چین پس از انقلاب و توسعه کشاورزی و صنعت در این کشور برخلاف تئوری‌های رهبران حزب، برای درگیری با هر نیروی امپریالیستی کافی بودند. ولی ارتجاع و میل به همداستانی با امپریالیسم خونخوار آمریکا، ژاپن، بریتانیا، فرانسه... (دقیقا همان نیروهائی که بارها چین را مورد تهاجم نظامی قرار داده‌اند) بر تمامی تئوری‌های مائوتسه دون و در رابطه با یکدیگر خط بطلان می‌کشد. در حال حاضر چین در اردوگاه امپریالیسم آمریکا بسر می‌برد. تن شیائو پن در مسافرتش به ژاپن گفته بود: آب زلال اگر دزدی هم باشد گوارا است!؟
البته لازم به یادآوری است که گرایش‌های امپریالیستی چین بدون مقاومت روشنفکران و جوانان این کشور بدین پایه نرسیده است. اما ناگاهی و نواقص ایدئولوژیک در طی انقلابات کمونیستی هنوز نتوانسته‌اند این حقیقت را برای مردم کشورهاشان بفهمانند که: «هیچ جامعه‌ای در محور امپریالیسم مستقل نیست و آزادی تحت نفوذ و سلطه بیگانگان یا مماشات و همراهی با آنان هرگز وجود خارجی نخواهد داشت.
اعدامها و تصفیه‌های دسته‌جمعی در حزب ارگان‌ها و سازمان‌های دولتی، اتحادیه‌های کارگری و دهقانی در چین همزمان با نابود کردن انقلاب فرهنگی این کشور (که از برخی جنبه‌ها دارای دیدگاه‌های مترقی بوده است) همه و همه زیر بهانه دروغین مبارزه با امپریالیسم روس شکل می‌گیرد. علاوه بر این از 1976 به این سو ارتش سرخ چین با تصفیه‌های خشونت‌آمیز بصورت یک ارتش طبقاتی امپریالیستی درآمده باز گذاشتن دست سرمایه‌داران بزرگ و فئودالهایی غارتگر بر هم زدن نظام اخلاقی و آزاد گذاشتن ارتجاعی مردم برای رقص در دانسینگ‌ها و نوشیدن مشروبات الکلی از مظاهر عمده بازگشت چین به دامان امپریالیسم است. برای آنها که به آینده خوشبین هستند این امید وجود دارد که مردم چین با تجربه تلخ ناکامیهای خود اینبار در جستجوی راه بهتری برای نیل به اهداف انقلابی و رسیدن به استقلال واقعی باشند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات