تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۲۲۹۷۲۵

پایان زمامداری آمریکا بر جهان


 مترجم: محمدجواد گودینی
روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد طرح غرب برای محکومیت سوریه را که مقدمه‌ای برای تحریم‌های بیشتر و در پی آن دخالت نظامی در این کشور همانند نمونه لیبی به شمار می‌رود، وتو کردند. در اینجا سوالی طرح می‌شود و آن سوال این است: آیا جهان با شرایط جدیدی مواجه است و در این صورت، جهان غرب چگونه با آن برخورد خواهد کرد؟ غرب نقشه‌ای طراحی کرده است که از 2 دهه قبل تاکنون کسی با آن مخالفتی نمی‌کرد.
سال 1989 و در پی فروپاشی شوروی سابق و پایان جنگ سرد، آمریکا توانست جهان را با سیاست و قدرت نظامی خود به سمت تک‌قطبی‌شدن پیش براند و نیروهای نظامی‌اش را در پایگاه‌های خود در تمامی نقاط دنیا از جمله منطقه خلیج‌فارس و افغانستان و عراق گسترش دهد و در همین جهت، جنگ‌های خانمانسوزی را نیز طراحی و اجرا کند. با وجود اشغالگری و شکست اسرائیل و آمریکا در جنوب لبنان، ‌غرب به رهبری آمریکا اهداف استراتژیک و بلندمدت خود که تسلط بر جهان مهم‌ترین آن به شمار می‌رود را همچنان دنبال کرد و در توزیع ثروت‌ها و منابع طبیعی کشورهای استعمارزده به پیش برد. در پی زیان‌هایی که به دلیل جنگ‌افروزی بر غرب وارد آمد، کشورهای غربی به استراتژی جنگ نرم و قدرت نرم روی آوردند و در ایجاد فتنه برای تجزیه کشورهای مخالف با خود و حرکت‌دادن ملت‌ها به سمت جنگ داخلی و آتش‌افروزی کوشیدند و با تکیه بر شعارهایی همچون آزادی، حقوق بشر و دموکراسی حالا می‌خواهند باب دخالت خود در امور داخلی کشورهایی همچون لیبی و سوریه را باز کنند. غرب در این مسیر تغییرات بین‌المللی را که از 2 دهه گذشته در جریان بود از نظر دور داشت و به آن توجهی نکرد و تلاش کرد جریان‌های مخالب با جبهه غرب تشکیل نگردد، اما به نظر می‌رسد تلاش غرب بیهوده بوده و جهان شاهد تغییرات بزرگی است که مهم‌ترین آن به این شرح است:
1 ـ ظهور مقاومت مردمی موثر و قدرتمند که می‌تواند قدرت نظامی ارتش‌های بزرگ را به چالش بکشاند، همان‌طور که درجنوب لبنان در سال 2000 و 2006 شاهد آن بودیم یا مقاومت در افغانستان و عراق یا غزه در سال 2009. در نتیجه می‌توان با قاطعیت کامل گفت ملت‌هایی که با اهداف ملی و اعتقادی می‌جنگند، توان جلوگیری از پیشروی ارتش‌ها و نیروهای نظامی بیگانه را در مناطق تحت تسلط و اشغال دارند و اشغالگران را سرانجام وادار به خروج از سرزمین خود می‌کنند.
2 ـ تشکیل محور مقاومت در خاورمیانه که 3 ضلع اصلی آن را ایران، لبنان و سوریه تشکیل می‌دهد. مقاومت فلسطین نیز که اعتقاد دارد مقاومت تنها راه آزادی سرزمین فلسطین است، شامل این محور می‌شود. این محور به گونه‌ای تنظیم شده است که توان یکپارچه‌کردن جبهه مقاومت و رویارویی مشترک را دارد و می‌تواند جلوی پیشروی دشمن را بگیرد و زیان‌های قابل‌توجهی را به دشمن متجاوز وارد آورد.
3 ـ پویایی چین و روسیه در صحنه جهانی؛ پس از آن که این دو کشور احساس کردند منافعشان در جهان به خطر افتاده و دریافتند سقوط کامل منطقه خاورمیانه و تسلط غرب بر این منطقه به زیانشان خواهد بود، چین و روسیه مجبور شدند جبهه دفاعی مشترکی در برابر اعمال توسعه‌گرانه غرب تشکیل دهند.
4 ـ ظهور قدرت‌های تاثیرگذار؛ در سطح جهانی قدرت‌های جدیدی مانند هند، برزیل و آفریقای جنوبی ظاهر شده‌اند که دریافته‌اند اگر سیاست خارجه مستقلی در برخورد با مسائل بین‌المللی بویژه در موضوعات مربوط به خاورمیانه نداشته باشند،‌ غرب مانع تحقق منافعشان خواهد شد. به همین خاطر در برابر کشورهای غربی که یکدیگر را حتی درون مرزهای خود به رسمیت نمی‌شناسند، قرار گرفته‌اند.
5 ـ بحران اقتصادی گسترده؛ بحرانی که اثر بسیار ویرانگری بر غرب وارد کرده و اعضای منطقه یورو را با چالشی جدی مواجه ساخته است. اقتصاد اروپا با قرارگرفتن در زیر پرچم اقتصاد آمریکا، هزینه‌های هنگفت این کشور در جنگ‌ها و رویارویی‌های نظامی را متحمل شد.
مساله حمله‌های نظامی به موضوعی تبدیل شد که عده‌ای از کارشناسان می‌گویند جنگ‌های دخالت‌جویانه در امور داخلی دیگر کشورها که غرب به آن مبادرت می‌ورزد، به پلی برای حکومت بر جهان و تسلط بر مناطق جهان تبدیل شده است؛ اما اکنون دیگر زمان جنگ‌افروزی به پایان رسیده و این پل ویران شده است.
این تغییرات به پتانسیلی تبدیل شده است که در عرصه بین‌المللی در برابر کشورهای غربی و جبهه غرب به رهبری آمریکا ایستادگی می‌کند. بلوک غرب به طور اساسی به توان نظامی و قدرت اقتصادی خود و ابزار شورای امنیت سازمان ملل متحد دلبسته است. اما 2 جبهه بین‌المللی دیگر نیز ظاهر شده‌اند:
1 ـ جبهه مقاومت اسلامی و عربی که پشتوانه آن موقعیت استراتژیک و توان نظامی ایذایی گروه مقاومت محسوب می‌شود. علاوه بر این از اقتصاد قابل قبولی برخوردار است که می‌تواند نیاز خود را بدون وابستگی به خارج تامین نماید.
2 ـ گروه بریکس که از کشورهای روسیه، چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی تشکیل شده و بر اقتصاد رو به رشد و جمعیت بالا و مساحت سرزمین‌های خود و موقعیت جغرافیایی و موقعیت ممتاز در شورای امنیت و نیز دراختیار داشتن دانش هسته‌ای تکیه دارد.
روشن است 2 گروه نامبرده منافع خود را در کنترل و کاهش قدرت استراتژیک غرب و کشورهای غربی می‌دانند و به طور مشترک برای عقیم‌ساختن توان غرب تلاش می‌کنند و نتیجه آن، این موارد است:
1 ـ بستن دستان غرب در جنگ‌افروزی و ممانعت از به کاربردن ارتش و نیروی نظامی برای نفوذ استعماری غرب. جبهه مقاومت در جنگ 33 روزه لبنان از استراتژی عقیم‌گذاشتن قدرت دشمن استفاده کرد و این استراتژی نتیجه‌بخش بود و در غزه، افغانستان و عراق نیز مورد استفاده قرار گرفت.
2 ـ استفاده شجاعانه روسیه و چین از حق وتو در شورای امنیت در ممانعت از دخالت غرب در امور داخلی سوریه و جلوگیری از استفاده ابزاری غرب از شورای امنیت برای اجرای سیاست‌های خود. این اقدام تاریخی، مانع از آن شد که آمریکا و غرب از برگه شورای امنیت در تامین منافع خود سوءاستفاده کنند. در این میان سوریه از 3 سپر دفاعی بهره‌مند است: توان خود در دفاع از کیان کشور سوریه، حضور در جبهه مقاومت که موجب هراس غرب گردیده است و حمایت گروه بریکس که غرب از سد آن نمی‌تواند عبور کند.
3 ـ رشد روزافزون اقتصاد چین و قبضه اقتصاد جهان توسط این کشور که شباهت بسیاری به دوران گذشته و نفوذ و سیطره غرب و اقتصاد غربی بر زمام امور دارد.
این امور سه‌گانه موجب شده است قدرت غرب با چالش مواجه شود و تغییرات جهان، مانع تداوم رهبری غرب بر جهان و تسلط کشورهای غربی بر امور بین‌المللی شود. با وجودی که کشورهای غرب و گروه‌های دیگر وارد مرحله نظامی نشده‌اند، اما گروه‌های مقاومت و مجموعه بریکس خود را در حالت دفاعی و در مواجهه با سیاست‌های غربی می‌یابند. هر دو گروه تلاش می‌کنند هژمونی غرب را با شکست مواجه سازند و در این راه موفقیت‌های قابل توجهی در ایجاد تغییر استراتژیک به دست آورده‌اند به گونه‌ای که می‌توان گفت آمریکا باید با زمامداری جهان خداحافظی کند. تجربه اخیر سوریه که هجمه غرب به این کشور را با ناکامی مواجه ساخت، اولین این شکست‌ها بود. آیا غرب با واقعیت کنار می‌آید و آن را درک می‌کند؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات