خراسان:ساعت عاشقی و زنگ معرفت
«ساعت عاشقی و زنگ معرفت»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که درن میخوانید؛گاهی اوقات آنقدر سیاسی کاری ها و کارهای سیاسی و ... را در بوق و کرنا می کنند و آن قدر این گونه کارها و برخی مسائل حاشیه ای را با رنگ و لعاب آن چنانی و به شکل های مختلف به خورد جامعه می دهند که برخی از اصلی ترین واقعیت های موجود جامعه آنچنان که شایسته و بایسته است نه به چشم مسئولان می آید و نه در رسانه ها جایگاهی شایسته می یابد، واقعیت هایی که به برکت لطف الهی، وجدان های بیدار، فطرت هاو دل های پاک مردم خداباور این سرزمین در مناسبت های گوناگون دینی در جامعه رخ می نماید و صحنه هایی زیر این آسمان نیلگون به وقوع می پیوندد که نه تنها دل و جان هر بیننده و صاحب دلی را به وجد می آورد و آن را به بهجتی مبارک رهنمون می سازد بلکه از واقعیت ها و دلبستگی های معنوی عمیق و روبه گسترش و صد البته ضروری و لازم در نسل ها و سنین مختلف جامعه ایرانی حکایت می کند.
اما متاسفانه رخ دادهایی چنین سترگ و معنوی و با این گستردگی گویی نه به چشم مسئولان می آید و نه آن چنان که باید و هنرمندانه در لنز دوربین های تلویزیونی قرار می گیرد و نه آن چنان که شایسته است در میان امواج رادیویی جایگاهی می یابد و نه متاسفانه جایگاهی در خور در رسانه های مکتوب کشورمان پیدا می کند و نه در گستره جهانی شبکه های اینترنتی و مجازی جایگاهی پیدا می کند.
از کنگره عظیم، جهانی و بی بدیل و بی نظیر حج که بگذریم و حساب حضور حدود ۳میلیون انسان مسلمان خداجو به گاه موسم حج در سرزمین وحی را از بقیه مراسم مذهبی که جدا کنیم به جرات می توان ادعا کرد پرتعدادترین، گسترده ترین و معنوی ترین مراسم دینی با چنین شکوه و عظمتی و با خاستگاهی صد درصد مردمی فقط در جای جای ایران عزیز و در حرم های مطهر حضرت شاه چراغ، حرم حضرت معصومه و خصوصا در بارگاه منور رضوی و مشهدالرضا پایتخت معنوی ایران برگزار می شود بنابراین آیا واقعا می توان این واقعیت را نادیده گرفت که این روزها نه تنها در ایام و لیالی قدر و مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی بلکه حتی در ۲۳ذی القعده که به روز زیارتی امام رضا(ع) مشهور است، و دحوالارض (۲۵ذی القعده) این حرم های مطهر و خصوصا حرم مطهر حضرت ثامن الحجج پذیرای ده ها هزار زائر عاشق علی بن موسی الرضا و ارادتمند اهل بیت (ع) است.
آیا می توان حضور معنوی، باشکوه و میلیونی مردم را در مراسم نماز عید فطر و قربان را در سراسر کشور و خصوصا برگزاری پرشکوه و مثال زدنی این نمازها در حرم مطهر رضوی، مصلی و دانشگاه تهران نادیده گرفت. و خلاصه آیا بهانه اصلی این نوشته، یعنی حضور بسیار گسترده و میلیونی مردم را در مشاهد مشرفه و اماکن متبرکه، مساجد و خصوصا حضور چند ده هزار نفری مردم را در حرم حضرت شاه چراغ، حرم حضرت معصومه و خصوصا حضور چند صد هزار نفری زن و مرد و پیر و جوان زائر و مجاور در حرم مطهر رضوی در روز عرفه را می توان نادیده گرفت. هر کس روز یکشنبه توفیق حضور در این مراسم خصوصا مراسمی که در حرم مطهر رضوی به مناسبت روز عرفه برگزار شد را پیدا کرده است می تواند شهادت بدهد که در این حدود ۴ تا ۵ ساعت از جمع شدن مردم و قرائت دعای عرفه و سپس مراحل پایانی این مراسم معنوی در حرم امام رضا چه گذشت و چه صحنه هایی از عبودیت خلق شد.
تمامی رواق ها و صحن ها مملو از جمعیت بود حتی فضاهای بیرون از صحن های حرم مطهر که برای نشستن مردم مفروش شده بود، از سیل مشتاقان موج می زد، خادمان حرم مطهر به زحمت راهی برای عبور مردم باز نگاه می داشتند، دختر و پسر و پیر و جوان کتاب های جیبی دعای عرفه به دست رو به قبله دست های نیاز را به سوی آسمان دراز کرده بودند در حالی که لب های خشکشان از روزه داری بسیاری از آنان حکایت می کرد گونه هاشان از باران عشق و معرفت نمناک بود، از همه چهره ها مهربانی می تراوید، دستهای مردمان پر از دعا بود جان هایشان بیدار بود و به نور معرفت عرفه روشن، به این همه انسان و به این همه عشق و معنویت و عرفان که از حرم امام رضا(ع) تا عرش خدا قد کشیده بود هم افتخار می کردی و هم غبطه می خوردی!! این اقیانوس آدم های عاشق را هیچ نهاد دولتی و حکومتی راهی این قرارگاه عشق و عرفان نکرده بود، در روز عرفه همه دل ها به «ساعت عاشقی» و «زنگ معرفت» کوک شده بود. در این ساعت عاشقی و دلدادگی، خود ندیدن و معشوق را دیدن، خود ندیدن و خدا را دیدن مشق شد و دل ها به زنگ معرفت عرفه بیدار شد و جلایی دوباره گرفت تا پیمودن صراط الی ا... آسان تر شود.
روز عرفه در جای جای ایران خصوصا در حرم مطهر رضوی هزاران هزار دل عارف شده سوی آسمان پر کشید، هزاران هزار دست به دعا بلند شد، هزاران هزار جان به آب دل شستشو شد، مردمان هزاران هزار گردهم آمده بودند که در فرصت بی بدیل عرفه از دعای عرفه امام حسین جام معرفت سرکشند، دل هاشان را به نور عرفان روشن کنند و جان هایشان را صیقل دهند، هر فراز دعای عرفه سیدالشهدا چراغی در دل می افروخت و آتشی نه سوزنده بلکه فروزنده به جان می انداخت هر فراز دعا دل آدمی را تا عرش خدا بالا می کشید و گویی دستت را در دست خدا می گذاشت! اگر ادعا کنیم که روز عرفه در کنار حرم علی ابن موسی الرضا جز سرزمین عرفات و احرام حج چیزی کم نداشت سخنی به گزاف نگفته ایم.
آیا این حضور دریایی آدم های عارف و عاشق آیا این همه معنویت، آیا این همه باورمندی، این همه عشق به اهل بیت و عرفه و کربلای حسین(ع) و امام رضا(ع) نعمتی بس بزرگ و بی بدیل نیست و جای هزاران هزار شکر ندارد و آیا یک شکر و وظیفه این نیست که مسئولان ما و رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب ما لااقل بخشی از برنامه ها و صفحات خود را به انعکاس و بازتاب هنرمندانه گوشه هایی از این مراسم باشکوه و معنوی اختصاص دهند.
آیا همه ما و همه مسئولان وظیفه نداریم و ندارند که بیش از پیش قدردان این نعمت های الهی و پاسدار و شکرگزار این نعمت ها باشیم و بیش از آنچه می گوییم در راه عزت و سرافرازی و ارتقاء معنوی و مادی این بوم و بر و مردمان نجیب و خدا باورش بیندیشیم و کارهایی در خور انجام دهیم؟
جمهوری اسلامی:دیکتاتور یمن وبال گردن غرب
«دیکتاتور یمن وبال گردن غرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم ج. حسنی است که در آن میخوانید؛افشای کمکهای گسترده مالی و نظامی انگلیس به رژیم دیکتاتوری یمن، یکبار دیگر نقش دولتهای استعماری غرب در ایجاد و بقای رژیمهای دیکتاتوری کشورهای عربی را برملا کرد و دروغ بودن ادعای دولتهای غربی در حمایت از دمکراسی و مخالفت با خودکامگی این گونه رژیمها را آشکار ساخت.
روزنامه انگلیسی "دیلی میل" فاش کرد دولت انگلیس از سالها قبل به رژیم دیکتاتوری علی عبدالله صالح کمکهای لجستیکی میکرد. این روزنامه از قول وزیر دولت انگلیس در امور دفاعی مینویسد لندن یک قلم تجهیزات ضد شورش به ارزش حدود یکصد هزار لیره به رژیم یمن تحویل داده است. براساس این گزارش، انگلیس همچنین وظیفه بخشی از آموزش نیروهای دیکتاتور یمن را برای سرکوب مردم برعهده داشته است. این مقام دولتی انگلیس، در توجیه حمایتهای غیرقانونی و ضدانسانی لندن از رژیم دیکتاتوری یمن آنرا در چارچوب مبارزه القاعده توصیف کرده است.
واقعیت این است که غرب اعتقادی به مستقر شدن نظامهای دمکراتیک در کشورهای منطقه ندارد و حمایت غرب از موج اخیر قیامهای مردمی در منطقه، ظاهری و از روی ناچاری است که نمونه روشن و آشکار آنرا میتوان در برخورد این دولتها با تحولات یمن و بحرین مشاهده کرد.
در مورد یمن، سیاست غرب بر این استوار است که در کنار مخالفتهای ظاهری و نمایشی با سیاستهای سرکوبگرانه رژیم دیکتاتوری، تا آخرین لحظه از علی عبدالله صالح حمایت کند. اگر امروزه مشاهده میشود که دیکتاتور صنعا پس از 9 ماه تظاهرات و اعتراضات پیاپی مردم شهرهای مختلف یمن، همچنان بر مسند قدرت باقی است و با ادامه کشتار مردم، علیه مخالفان رجزخوانی میکند این امر ناشی از اعتماد به نفسی است که دولتهای غربی و متحد منطقهای علی عبدالله صالح، یعنی رژیم ریاض به وی دادهاند.
دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا، درحالی که پس از آغاز اعتراضات در لیبی به سرعت دست به کار شدند و با صدور قطعنامه پشت قطعنامه به بهانه حمایت همه جانبه از غیرنظامیان لیبی لزوم سقوط رژیم قذافی را سر دادند ولی در مورد بحرین و یمن نه تنها چنین عمل نکردهاند بلکه مقامات ارشد نظامی آمریکا و دیگر کشورهای غربی بطور منظم از این کشورها دیدار میکنند تا به سران مستبد این رژیمها قوت قلب بدهند. با اینکه غربیها شیفته علی عبدالله صالح نیستند و او را وبال گردن خود میدانند، علت اینکه تاکنون برای حذف او اقدام نکردهاند اینست که جایگزینی برای او پیدا نکردهاند که بتوانند برای پیاده کردن سیاستها آنها به وی اطمینان کنند. تردیدی وجود ندارد که غربیها به محض یافتن چنین فردی هیچ تردیدی در سرنگونی علی عبدالله صالح به خود راه نخواهند داد، چرا که از دیدگاه غرب، علی عبدالله صالح نیز همچون سایر همتایانش در تونس، مصر و لیبی یک مهره سوخته محسوب میشود و بقای وی برای غرب هزینه سنگینی را تحمیل میکند.
در مقابل، علی عبدالله صالح از این نقطه ضعف و نیاز غربیها حداکثر استفاده را میکند و هر روز با گستاخی و جسارت بیشتری مردم معترض و مخالفان حکومتش را قلع و قمع مینماید.
این روش علی عبدالله صالح تازگی ندارد و یکی از عواملی که باعث شده است این دیکتاتور علیرغم عدم مقبولیتش، حتی نزد غربیها، سه دهه دوام بیاورد بازی با این ترفند و هراساندن غرب و جهان از هرگونه عواقب تغییر در یمن میباشد. علی عبدالله صالح به اعتراف منابع اطلاعاتی غرب، در بسیاری موارد، خود به ناآرامیها و حوادث تروریستی در یمن دامن زده است تا در دل غرب وحشت ایجاد کند و این پیام را به دنیا منتقل نماید که آلترناتیو و جایگزین وی افراطیونی خواهند بود که تروریسم را گسترش داده و منافع غرب را به خطر خواهند انداخت.
در این میان از نقش عربستان در حمایت از دیکتاتور یمن نباید چشم پوشی کرد. ریاض حتی بیشتر از غرب از سقوط رژیم علی عبدالله صالح وحشت دارد چرا که فروپاشی رژیم کنونی یمن، خاکریز مهمی را از دست سران ریاض خارج خواهد کرد و آنها را در مقابل تحولات گسترده جاری در منطقه به شدت آسیب پذیر خواهد ساخت.
حمایت از جنایات روزمره رژیم علی عبدالله صالح، تاکنون در افکار عمومی جهان عرب و مسلمانان هزینه سنگینی برای آل سعود داشته ولی حاکمان عربستان آن را پذیرفته اند، زیرا ادامه حاکمیت خود را به حفظ دیکتاتورهای یمن و بحرین، دو همسایه دیوار به دیوار خود میدانند.
با اینحال، نه عربستان و نه غرب، نمیتوانند از ارزیابیها و محاسبات خود در تحولات یمن و منطقه مطمئن باشند زیرا تحولات با شتاب غیرقابل تصوری در منطقه درحال طی مسیر است و طوفانی که به راه افتاده دیر یا زود بنای رژیم خودکامه یمن را فرو خواهد ریخت. قطعاً آینده از آن ملت یمن است و در ساختار حکومتی جدید منطقه جائی برای دیکتاتورهائی همانند علی عبدالله صالح وجود نخواهد داشت.
رسالت:چگونه نام نیک از رئیس جمهور باقی می ماند؟
«چگونه نام نیک از رئیس جمهور باقی می ماند؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخوانید؛هر رئیس جمهوری آرزو دارد که در دوران مسئولیت خود علاوه بر انجام مسئولیت های جاری؛حداقل یک مشکل عمده جامعه را برطرف کند.بی تردید اگر این آرزو تحقق یابد ودر هر دوره چهار ساله معضلی عمده بر طرف گردد چیزی نمی گذرد که جامعه ای با حداقل مشکلات خواهیم داشت زیرا آن که می خواهد همه مشکلات را به یکباره بر طرف کند در نهایت هیچ کاری را صورت نخواهد داد.روش حل یکایک مسائل روشی بود که ماهاتیر محمد در مالزی انجام داد و نتیجه آن قابل قبول بود. دکتر احمدی نژاد نظیر هر رئیس جمهور دیگری طبعا در پی حل مشکلات جامعه ایرانی است؛ خواستی که به میزان تحقق او را در تاریخ معاصر نامبردار خواهد کرد.
هر چند سال هایی از دوران ریاست جمهوری او گذشته است ولی زمانی نیز باقی است که با اراده مستحکم می توان بهدور از جنجال های سیاسی بی فایده کاری ارزشمند برای مردم شایسته خدمت ایران انجام داد. عمر بازی های سیاسی کوتاه و عمدتا مایه بدنامی است تا خوشنامی. این تجربه ای است که تاریخ به ما می آموزاند.اما مردم قدرشناس ما همواره ارزش مردانی که گره هایی از کار آنان گشوده اند را دانسته اند هرچند از آنان که با بازی های پوچ سیاسی عمر و سرمایه آنان را بههدر دادهاند به نیکی یاد نمی کنند.
اما ظرف مدت باقیمانده چه کاری نام رئیس جمهور را در قلوب مردم به نیکی به یادگار خواهد گذاشت؟تلاشهای انتخاباتی؟ درگیری های سیاسی؟ ایستادگی ها یا عقب نشینی ها بر روی مواضع سیاسی؟ یا گره گشایی از مهمترین امور مردم که علیرغم آمد و رفت رئیس جمهورها همچنان باقی است؟
اشتغال،مسکن وبهداشت درزمره مهمترین مسائل اجتماعی هستند که برای مردم دغدغه ایجاد کرده اند.نمی توان منکر شد که همه روسای جمهور تلاش هایی برای حل این معضلات انجام داده اند ولی این مشکلات اگر نه بزرگتر از گذشته ولی چونان گذشته در برابر مردم به نگرانی آفرینی مشغولند.
جامعه ایرانی بر مبنای واقعیت های جمعیت شناختی در حال ورود به میانسالی است و تا ده سال آینده نرخ جمعیتی آنانی که نیازمند بهداشت و حمایت های پزشکی هستند غلبه خواهد کرد.بدون تردید وضعیت بهداشت و درمان در جامعه ما در جایگاه مناسبی نیست و در مواجهه با مشکلات آتی و موج نیازمندان به حمایت پزشکی ظرف سال های آینده با دشواری هایی جدی مواجه خواهیم شد؛این واقعیتی است که انکار آن مشکلی را حل نخواهد کرد.دغدغه بهداشت ،دغدغه ای است که چون با حیات انسان ها سروکار دارد ذهن مردم را خواهد آزرد.وحکومت موظف است به رفع آن همت گمارد.
آنچه که در مجموعه ای از نوشتارها خواهم کوشید برآن انگشت تاکید نهم صرفا اشاره به کمبودهای سخت افزاری در حوزه بهداشت و درمان نیست.بلکه آنچه به گمانم بیش از نیازهای سخت افزاری در این حوزه محتاج توجه است،پاره ای از نکات نرم افزاری است که تحقق آنها ذهن مردم را آرامش خواهد بخشید.
بهداشت و فاکتورهای موثر:
منظور من از بهداشت کلیه عوامل موثر در پیشگیری و درمان بیماری هاست که عبارتند از بیمار،پزشک،بیمارستان(و کلیه سخت افزارهای متعلق به آن) به عنوان عوامل اصلی وپرستاران و بهیاران ،همراهان بیمار ،حقوق فیمابین عناصر اصلی و فرعی و نیز روابطی و ارتباطاتی که میان آنها شکل می گیرد. بسیاری از تلاش ها در کشورما در حوزه بهداشت و درمان معطوف به حل معضلات فاکتورهای اصلی است، و همین امر موجب غفلت یا حداقل کم توجهی به عناصر به ظاهر حاشیه ای ولی در واقع کلیدی و مهم شده است.نگارنده قصد دارد توجه رئیس محترم جمهور را به مجموع این عوامل بویژه فاکتورهای مدیریتی،حقوقی و ذهنی جلب نماید.
آیا کسی هست که به بیمارستان ها به عنوان همراه بیمار رفته باشد و از نوع رفتار عوامل درگیردرمان چون ندادن اطلاعات لازم در مورد بیماری به بیمار یا همراهان نگران؛بعضا بی حرمتی ها به همراهان بیماربدون در نظر گرفتن فشار روانی که آنها را در بر گرفته و یا حتی محیط ناآرام و پر سر و صدای نقاطی که باید طبیعتا آرام باشند خاطره ای در ذهن نداشته باشد؟ گرفتاری های جنبی که برای خانواده ها پدید می آیدنظیر دویدن برای یافتن داروها یا آمبولانس و عکس وآنژیو و سیتی اسکن و ام آر آی و ... بجای خود!
متاسفانه عادت کرده ایم که بهخاطر اهمیت کار پزشکان و پرستاران و نیز ارزش معنوی کار آنان نوعی غفلت از خطاها را در دستور کار قرار داده و مسئله را با تعارف برگزار نماییم. در نوشتارهای آتی اشکالات موجود در حوزه بهداشت و درمان را که ریاست جمهور قدرت حل آنان در ظرف مدت باقیمانده از دوران خود را دارد؛یادآوری می نماییم. باشد که با توجه به آن و حل این معضلات حل شدنی نامی و یادی نیک در قلب توده های ایرانی از خود باقی گذارد.
قدس:کسی که خانه اش شیشه ای است، سنگ پرتاب نمی کند
«کسی که خانه اش شیشه ای است، سنگ پرتاب نمی کند»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که درن میخوانید؛در روزهای اخیر ادبیات تقابلی غرب به نمایندگی اسرائیل غاصب، از فاز سیاسی وارد فاز امنیتی و نظامی گردیده و با تکرار تهدیدهای گذشته، بار دیگر موضوع حمله به تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران را وارد عرصه تحلیلها و گمانه زنیهای گوناگون رسانه ای نمودند.
رژیم صهیونیستی در سالهای گذشته نیز این موضوع را به شکل جدی مطرح نمود، ولی هربار با پاسخهای کوبنده مقامهای ایرانی، وادار به عقب نشینی شد. اکنون به برخی از دلایل ناتوانی این رژیم در عملیاتی کردن این تهدید اشاره می شود.
مقامهای تل آویو نیک می دانند که ایران، عراق دهه 80 نیست که بتوانند تجربه بغداد را در مورد آن عملیاتی کنند. آنها از توانمندیهای نظامی ایران بیش از دیگران آگاهی داشته و اذعان دارند در صورت چنین حماقتی، در قبال شلیک اولین موشک، هزاران موشک از ایران به سوی تل آویو و حیفا به پرواز در خواهد آمد و در فرصت کوتاهی، بیش از 2 میلیون آواره، نتیجه پاسخ ایران خواهد بود. «بروس ریدل» یکی از مأموران سابق سازمان جاسوسی «سیا» معتقد است: حمله اسرائیل به ایران جرقه ای برای آغاز درگیریهای منطقه ای از افغانستان تا نوار غزه به وجود می آورد و این جنگ برای مردم آمریکا و دولت اوباما، یک فاجعه خواهد بود. آنها به یاد دارند که در جنگ 33 روزه، شلیک موشکهای حزب ا... سبب موج مهاجرت معکوس و بحران فراگیر در سرزمینهای اشغالی گردید، به نحوی که هیچ خبری از اتفاقهای سرزمینهای اشغالی به افکار عمومی جهانیان منعکس نمی گردید.
جمهوری اسلامی بر خلاف برخی کشورهای منطقه، دارای عمق استراتژیک است. این موقعیت فرصت منحصر به فردی را برای ایران در مؤلفه های توانمندی اش ایجاد کرده است. تجربه شکست ارتش غاصب در دو جنگ 33 روزه و 22 روزه، مؤید این ادعاست. سناریونویسان و چهره های تئوریک اتاقهای فکر تل آویو و واشنگتن، پیروزی ارتش اشغالگر را در جنگهای یاد شده، به منزله شکست ایران ارزیابی می کردند که عکس آن نیز به مثابه ناکامی سران اشغالگر و حامیان آنها به شمار می رفت. گفتنی است، پس از شکست صهیونیستها در جنگ 33 روزه، کمیته وینوگراد با تهیه گزارش بر این شکست مهر تأیید زد و عاملان ناکامی را نیز معرفی کردند. کارشناسان نظامی این رژیم به این واقعیت اذعان دارند و بارها اعلام نموده اند مقاومت لبنان پس از جنگ 33 روزه، تواناییهایش را چهار برابر کرده است که این اقدام مشابه در مورد حماس نیز صادق است.
پراکندگی تأسیسات هسته ای ایران و لایه های حفاظتی بتونی آنها، امکان موفقیت نیروی مهاجم را به حداقل رسانده و آنها را در دستیابی به هدفهایشان با ناکامی مواجه خواهد نمود. محمد البرادعی، مدیرکل سابق آژانس، در اظهاراتی بر ناکامی چنین اقدامی صحه گذاشت. وی مدعی شد در صورت چنین اقدامی به فرض موفقیت مهاجمان، ایران چون فرمول فرایند ساخت و بهره برداری تأسیسات هسته ای را بومی نموده است، می تواند در جای دیگری آن را راه اندازی کند. از سوی دیگر، فاصله تل آویو تا ایران، این رژیم را ناگزیر می کند برای رسیدن به مقصود خود از کشورهای پیرامونی استفاده کند که در صورت وقوع چنین اتفاقی، عواقب مرگباری برای کشور ثالث خواهد داشت.
کارشناسان سیاسی و نظامی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که اگر وقوع یک بحران امنیتی و نظامی در منطقه محتمل باشد، مؤلفه های ژئوپلتیک ایران می تواند قیمت نفت را در بازارهای جهانی به شکل سرسام آوری افزایش دهد. چنانچه در سکوت و یا همراهی دیگر کشورها، رژیم اشغالگر دست به این حماقت بزند، تنگه هرمز مسدود و روزانه 17 میلیون بشکه نفت از بازارها حذف خواهد شد. بر کسی پوشیده نیست، تصمیم اعضای اوپک برای کاهش و یا افزایش دو میلیون بشکه نفت، بازارهای نفتی را با نوسان گسترده مواجه می کند. «مایکل هایدن» رئیس اسبق سازمان سیا (CIA) پیشتر در اظهاراتی اذعان نموده بود: «ضربه صادرات نفت مساوی استفاده از سلاح هسته ای بوده و به زیان کشورهای مختلف از جمله آمریکا خواهد بود.»
در صورت وقوع چنین احتمالی، بیداری اسلامی و موج روزافزون نفرت ملتهای عرب مسلمان با شتاب بیشتری مسیر تحولات را طی نموده و ضربات جبران ناپذیری بر شرکای این رژیم و حامیان فرامنطقه ای اش وارد خواهند نمود. بدون تردید، در رخدادهای یک ساله بیداری جهان اسلامی، یکی از اضلاع متضرر، صهیونیستها بوده اند. در دو کشور مصر و اردن، سفرای این رژیم شبانه فرار کردند و خانم لیونی، وزیر امور خارجه سابق در سرزمینهای اشغالی در اظهاراتی اذعان نمود فرار شبانه سفرای این رژیم از کشورهای اسلامی، برای تل آویو فاجعه است.
بیداری جهانی و عالمگیر ملتها علیه حاکمان زورگو و به ظاهر دموکراتیک، تمامی قاره های جهان را فرا گرفته و شرایط دولتمردان ایالات متحده آمریکا در مقایسه با دیگران از وخامت بیشتری برخوردار است. رخدادی که تاکنون مذاکرات فریبنده، تطمیع دولتمردان، تهدیدهای پلیس و نشستهای جهانی متعدد از جمله سران 20، نتوانست ساز و کار پایان دادن به درگیریهای خیابانی را ارائه نماید. گفتنی است، در صورت عملی شدن این تهدید، معترضان و مخالفان دولتها بر دامنه اعتراضهای خویش افزوده و احتمال اینکه وارد فاز مسلحانه نیز شوند، متصور است. سرزمینهای اشغالی نیز از این حضور خیابانی یک ساله جغرافیای جهان اسلام بی بهره نبوده و اعتراضهای گسترده تاکنون اکثر شهرهای این رژیم را فرا گرفته است، به نحوی که دیروز اعتصاب فراگیر در بخشهای مختلف از جمله بانکها، بیمارستانها، فرودگاه ها و دیگر اتحادیه های کارگری در سرزمینهای اشغالی، گزارش شده است.
بنابراین، سران تل آویو باید بدانند در صورت هر گونه تحرک نظامی علیه ایران، با پاسخی دردناک از سوی جمهوری اسلامی مواجه خواهند شد. اگر رژیم صهیونیستی دست به تحرکی علیه ایران بزند، اسرائیل غاصب تبدیل به موزه خواهد شد. بدون تردید، اگر آمریکا می خواهد اسرائیل را روی ویلچر ببیند، در قبال تحرکاتش سکوت کند. پر واضح است، این ادعاها بلوف نیست، بلکه این اظهارات برگرفته از گنجینه دفاع مقدس است که با وجود صف آرایی گسترده حامیان صدام علیه ایران، نتوانستند به هدفهای اعلامی از سوی دیکتاتور عراق دست یابند.
سیاست روز :دست مریزاد به مردم
«دست مریزاد به مردم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛فساد مالی، اختلاس در شستا، سخنان تهدیدآمیز و همراه با پاسخهای تند رئیسجمهور در یک محفل خصوصی وخودمانی پاسخهای دیگران به این مواضع، تهدیدات غرب، گزارش آژانس، تحولات منطقه و ... شرایط اقتصاد داخلی، همه و همه بر دوش مردم سنگینی میکند، تحمل این همه بار روانی بر افکار عمومی را باید به این مردم فهیم، صبور وشایسته خدمت، تبریک بگوییم و دست مریزاد نثارشان کنیم.
یک فساد اقتصادی و مالی صورت گرفته و چند ماه است که کشور درگیر همین ماجراست. قوه قضائیه به عنوان دستگاه رسیدگی کننده به این پرونده موظف است که به آن رسیدگی کند و با انتصاب آقای اژهای به عنوان مسئول مستقیم پیگیری آن در حال فعالیت و رسیدگی پروندههای دیگری هم هست که در حال پیگیری است. از جمله پرونده اتهام فساد اقتصادی معاون اول دولت که همچنان در جریان است.
پروندههایی که باید در آرامش رسیدگی شود اما در فضای جنجالهای سیاسی، سخنان و مواضعی از هر سو مطرح میشود که ذهن هر مخاطب و شهروند و هموطنی را مشوش، درگیر، پرسئوال، با شائبههای بسیار و برهم زننده آرامش فکری وذهنی مردم میسازد.
در چنین فضایی چه انتظاری داریم؟ چه هدفی را پی میگیریم؟ چه میخواهیم؟ چرا درباره اینگونه مسائل رفتاری نامتعارف وجود دارد؟
در همین شهر خودمان در یکی از تاکسیها بنشینید، سر سخن را باز کنید با مسافران و راننده تاکسی ببینید چه میگویند.
بر سر همین فساد مالی و جلسه استیضاح، رادیو تاکسی روشن بود و راننده و مسافران هم سراپا گوش.
وزیر که رای اعتماد دوباره از نمایندگان گرفت. راننده تاکسی داد سخن سرداد که، خوبه دیگه، نمایندهها که رای دادن و حرف رئیسجمهور را گوش کردن و وزیرش را دادن برد، همه چیز درست شد، شما مسافرای عزیز و گرامی هم به همین مناسبت مبارک و خوب که تکلیف ۳ هزار میلیارد تومن روشن شد، کرایه نمیخواهد بدهید به سلامت، خوش اومدید!
این واکنش یعنی این که آرامش سیاسی جامعه ملتهب و نیازمند پاسخ قانعکننده برای ذهن پرسشگر خود است.
انرژی هدر میدهیم، انرژی که باید صرف کارهای دیگر شود. انرژی دولت و دیگر قوا باید برای کارهای مهمتر از آن هزینه شود. نه برای جریان سازی، فرافکنی، متهم کردن دیگران، کارهای انتخاباتی و ...
کشور را باید براساس قانون و اخلاق اداره کرد. رضایت مردم، ازعملکرد مسئولین مهمترین ویژگی دستگاههایی است که در راس امور قرار دارند.
رهبر معظم انقلاب هم بارها بر رسیدگی اینگونه امور در فضایی آرام و به دور از تنش تاکید داشتهاند. اما باز هم دیده میشود که از سوی برخی مسئولین برخلاف تاکیدات و توصیههای ایشان سخنانی بیان میشود. مردم تحمل میکنند، چون نظام و رهبری را دوست دارند و اعتقاد قلبی آنها به انقلاب باعث میشود، تنها خون دل بخورند. در شرایط کنونی تفکر و تعقل بهترین راهکار برای جلوگیری از تبعات بعدی اینگونه رفتارها در فضای سیاسی کشور است.
مردم سالاری:توطئه باروت واشنگتنی
«توطئه باروت واشنگتنی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در ان میخوانید؛پس از پیروزی انقلا ب اسلا می در ایران، غرب همواره گزینه نظامی را علیه ایران طرح می کرد. عملیاتی که قرار بود برای آزادی دیپلمات های آمریکایی از چنگ دانشجویان پیرو خط امام انجام شود در صحرای طبس شکست خورد; پس از این شکست مقامات کاخ سفید آن زمان برای طولا نی مدت بحث حمله به ایران را مردود اعلا م کردند، اما این موضوع باعث نشد تا آنها از مواضع خود عقب نشینی کنند. بحث جنگ غیرمستقیم که پرونده قطورتری نسبت به حمله مستقیم داشت تصویب شد.
تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی و حتی حمله عراق به ایران از گزینه های برجسته این پرونده شوم بود. جمهوری اسلا می به هرترتیب با هزینه از سرمایه های بی پایان ایران اسلا می که مردم وفادار به نظام و ثروت خدادادی سرزمین پارس بود در مقابل حملا ت غرب ایستادگی کرد و اکنون خود را برای سی و سومین سالگرد پیروزی بر دیکتاتوری محمدرضا پهلوی آماده می کند.
در طول 8 سال جنگ تحمیلی، صدام حسین با حمایت همه جانبه غرب و حتی شرق به ایران تنها یورش برد، اما به جایی نرسید و مرزهای ایران را نتوانست ذره ای جابه جا کند. فرزندان ایران اسلا می آنچنان حماسه هایی خلق کردند که تاریخ شاهدی برای وقوع آن پیش از این درخود نمی بیند. اگرچه همزمان با جنگ نظامی، تحریم اقتصادی هم علیه ایران اجرایی شده بود اما پس از پایان جنگ عراق با ایران، تحریم هایی علیه ایران اعمال شد.
نیروگاه اتمی بوشهر و بحث پرونده اتمی ایران از سوژه های باب میل طراحان پنتاگون و کاخ سفید برای طراحی جنگ های رنگارنگ علیه تهران است. از همان برگ نخست، بحث هسته ای شدن ایران اسلا می مطرح شد; غرب انگشت اتهام را برسینه تهران نشانه رفت که عزم ساخت تسلیحات کشتار جمعی و هسته ای دارد. از یک گرم اورانیوم غنی شده در تهران کوه اورانیومی ساختند و در کنار پیشرفت های نظامی ایران بمب های اتمی در زرادخانه های سری ایران تصویر کردند. با تغییرات در راس سازمان انرژی اتمی، غرب و به خصوص تلآویو به اهداف خود نزدیک تر شدند اما هنوز چیزی در دست نداشتند.
زمان تنها درمان آنها بود; همزمان با پیشرفت های هسته ای ایران، طراحی بمب هسته ای ایران در واشنگتن پیگیری شد!حدود یک ماه پیش، شبکه های خبری جهان سخنان دادستان ایالا ت متحده را به صورت خبر فوری پخش کردند که تهران را متهم به طراحی ترور سفیرعربستان در آمریکا می کرد. اسناد آنچنان که باید قابل اتکا نبود، اما مانور تبلیغاتی روی آن همه بخش های خبری را تحت الشعاع خود قرار داد. آنها با آنچنان ولعی از تروریسم دولتی ایران و لزوم مقابله با آن سخن می گفتند، گویی تهران ماجرای 11 سپتامبر را اجرایی کرده است.
پس از این ماجرا برخی شاهزادگان عالی رتبه سعودی که کینه دیرینه از پارسیان داشتند انواع مواضع تند را اتخاذ کردند. بحث پرونده ترور سفیر عربستان، ذهن را به پاییز سال 2002 و پیش از حمله جورج بوش به صدام حسین پرتاب می کند.
روزهایی که تروریسم دولتی صدام حسین نقل محافل رسانه ای غرب بود و پس از آن تسلیحات شیمیایی بغداد که سلا مت جامعه جهانی را تهدید می کند; همه از لزوم ساقط شدن دیکتاتوری سخن می گفتند که خود روزی حامی او بود. ژنرال بعثی که قاتل چند صد هزار ایرانی، عراقی و کویتی بود، باید از میز سیاستمداران جهان حذف می شد. اوایل بهار 2003 به ناگاه از زمین و هوا عراق مورد حمله قرار گرفت و بغداد ظرف چند روز تصرف شد. این بحث که ایران اسلا می، عراق نیست درست است اما باید با درک حقایق به پیش رفت. هفته گذشته روزنامه گاردین از آمادگی بریتانیا برای همراهی آمریکا در جنگ با ایران نوشت. در حالی که چند روز تا گزارش آمانو که از آن بوی توطئه میآید مانده، مقامات تلآویو در گرماگرم رقابتهای داخلی خود از لزوم جنگ سخن می گویند.
باراک اوباما از گزینه نظامی سخن می گوید.
ایتالیا به همراه نیروی هوایی رژیم صهیونیستی مانور هوایی برگزار می کند. تلآویو آزمایش موشکی برگزار می کند.
در حاشیه اجلاس سران اقتصادی جهان بحث جنگ با ایران در لا به لا ی آشفته بازار اقتصاد مطرح بود.
فاز دوم حمله به ایران در حال اجرا است. یک قطار دلیل و برهان وجود دارد که غرب به ایران حمله نکند; اقتدار نظامی ایران، نزدیکی زمستان و افزایش قیمت نفت خام، رکود شدید اقتصادی، نگرانی از انواع تبعات سیاسی و اقتصادی و...; اما در مقابل هجمه ای که از سوی غرب علیه تهران آغاز شده است باید اذهان عمومی در خارج از ایران را قانع کرد که همه آنچه گفته شده توطئه ای است برای حمله به ایران و در کنار این موضوع بحث اقتدار نظامی بدون آن که بوی تهاجم بدهد به رخ رقیبان کشیده شود.
یک نکته را نباید سران پاستور فراموش کنند که نظام جمهوری اسلا می قدرت خود را مرهون حمایت و اعتماد مردم ایران اسلا می است.
به راستی آیا تنها شکست عملیات طبس باعث شد کاخ سفید دیگر حمله به ایران را طراحی نکند؟! یک کشور متحد کابوس هر نظام دیگری است که چشم طمع دارد. طراحان پنتاگون در غرب برای اجرایی شدن حملا ت علیه ایران یک پیش شرط مهم گذاشته اند، ناامیدی مردم ایران به جمهوری اسلا می!
انتخابات مجلس شورای اسلا می یک ارزیابی استراتژیک برای غرب است. فراهم کردن زمینه حضور حداکثری مردم در انتخابات مجلس یک پیام اساسی مبنی بر حمایت و پشتیبانی مردم خواهد داد. در این بین به دست های انحرافی که از لزوم دوستی با ملت اسرائیل سخن می گویند و دست به اختلا س های بزرگ می زنند نباید اجازه داد به عنوان ستون پنجم دشمن به هویت نظام خدشه وارد کنند.
جمهوری اسلا می اکنون نیازمند یک وحدت ملی و یکپارچگی زیر پرچم سه رنگ ایران است; فارغ از هر نوع جناح بندی، فارغ از چپ، راست، بالا ، پایین و منفعت طلبی های شخصی که همانند موریانه به جان و دل برخی از سیاستمداران افتاده است باید از منیت ها عبور و عناصر نامطلوب را حذف کرد.
آفرینش:حقابه هامون از هیرمند در بوته فراموشی
«حقابه هامون از هیرمند در بوته فراموشی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛روزگاری سیستان به عنوان انبار غله ایران معروف بوده اما خشکسالی های گسترده در سده ها و دهه های گذشته باعث شد عملا این منطقه اهمیت گذشته خود را از دست دهد و اندک اندک نیز با افزایش برداشت آب در داخل خاک افغانستان ،سد سازی ، تداوم خشکسالی بیش از یک دهه در منطقه سیستان و دریاچه هامون ، هفتمین تالاب بین المللی جهان را با 400 هزار هکتار وسعت اسیر خشکسالی کرده است . امری که پیامد های گوناگونی را به همراه خود آورده است . پیامدهای که در ابعاد گوناگون امنیتی اقتصادی اجتماعی و..قابل بررسی است .
در ابعاد اجتماعی ما با مهاجرت ده ها هزار نفر از سیستان ، افزایش بیکاری و قاچاق مواد مخدر ، خالی شدن روستا، رونق اعتیاد به مواد مخدر نیز مواجه بوده ایم. در ابعاد زیست محیطی دریاچه هامون کاملا خشک و به منبع ریزگرد تبدیل شده است . در این بین کانون بحران گرد و غبار به بیش از 500 هزار هکتار افزایش یافته و مشکلاتی دیگر نیز همچون شن گرفتگی جویبارهای آب ، مشکلاتی در تامین آب شرب شهر زاهدان و زابل و تامین مصرف آب کشاورزی و...شکل گرفته است. در این میان خسارات اقتصادی این امر قابل تصور نیست و باید در خوشبینانه ترین حالت سالانه صدها میلیارد تومان دانست.
آنچه مشخص است هر چند با توجه به بهره گیری از سیستم های نوین آبیاری و مقابله با مشکل خشکسالی در شرق کشور می توان بخشی از مشکل کم آبی در سیستان را حل کرد اما باید گفت مهمترین مشکل سهم ایران از رودخانه هیرمند است که در سال های اخیر با کاهش ورودی آب این رودخانه و یا قطع آن فشار بیشتری بر مردم منطقه تحمیل کرده است .
در این حال خشکسالی و کم آبی که از سالهاست دامن هامون را گرفته است. در این حال نیز براساس معاهده 1351 بین ایران و افغانستان این کشور ( افغانستان متعهد به تحویل 820 میلیون مترمکعب آب در سال از طریق رودخانه هیرمند به این استان است) به تعهد خود عمل نکرده است و بنا به به دلایلی همچون خشکسالی درخواست ایران مبنی بر دریافت حق آبه خود براساس معاهده را نادیده گرفته است.
آنچه آشکار است از آنجا که خشکیدن تالاب سه گانه هامون، سالانه میلیاردها دلار به کشورما آسیب میرساند و پیامد هایی همچون پدیده گردو غبار و مسائل متعدد زیست محیطی اقتصادی و اجتماعی را برای شهروندان و همچنین منافع ملی کشور موجب میگردد باید در راستای حل این مشکل رو به گسترش تلاش کرد . در این حال بی شک تالاب سه گانه هامون در حالی به دلیل بی اعتنایی افغانها به معاهدات بین المللی کیفیت خود را از دست داده که مطابق کنوانسیونهای بین المللی آنها موظفند حق آبه تالابها و ورودی آب به مرزهای ایران را تامین کنند .
در این بین هر چند کشور و به نگاه بسیاری از متخصصان در احقاق حقوق آبی هامون ضعیف عمل کرده و دولت افغانستان نیز عزم جدی برای حل این مساله نداشته اما باید گفت وضعیت افغانستان و ناامنی بخشی از این کشور نباید باعث به تاخیرانداختن احقاق حق آبه هیرمند شود. چرا که اکنون نیز برخی از جریان ها در افغانستان مدعی هستند که قرارداد حق آبه ایران به تصویب پارلمان نرسیده است و افغانستان ملزم به اجرای آن نیست اما باید گفت که این امر به امضای نخست وزیران وقت ایران و افغانستان رسیده و رسمی است .
بر این اساس باید گفت هر چند به نظر میرسد در راه حل این مشکل رایزنی هایی از سوی دو کشور انجام شده است اما باید گفت چنانچه در تامین حق آبه ایران از هیرمند تلاش جدی و پیوسته ای با کابل صورت نگیرد و این امر مشمول مرور زمان گردد دور زمانی نیست که عملا هامونی کاملا خشک شده با صدها پیامد گوناگون و منفی را شاهد باشیم.
تهران امروز:بحرانهای رژیم غاصب اسرائیل
«بحرانهای رژیم غاصب اسرائیل»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدین کاوه است که در آن میخوانید؛وقوع اعتراضات سراسری و اعتصابات کارگری گسترده در سرزمینهای اشغالی فلسطین، رژیم اشغالگر قدس را فلج کرده است. این بار این انتفاضه فلسطینی نیست که تلآویو را به وحشت و خشونت وادار کرده است، یهودیانی که با وعده زندگی بهتر در سرزمین موعود، وادار به مهاجرت به سرزمینهای اشغالی فلسطین شدهاند، اکنون دولت غاصب اسرائیل را یک دولت فریبکار و نیرنگباز یافتهاند. اعتصابات گسترده به گونهای بوده است که فرودگاه«بن گورین» در تلآویو، بانکها، بیمارستانها و حمل و نقل عمومی را تعطیل و فلج کرده است. ناکارآمدی رژیم غاصب اسرائیل در برآوردن خواستهای یهودیان ساکن فلسطین اشغالی، بهسر بردن در وحشت جنگ و افزون بر آن تحمیل هزینههای دولتهای میلیتاریستی بر دوش یهودیان، وعده رفاه کامل و آسایش و شغل که هیچکدام عملی نشدهاند و افزون بر آن انزوای سیاسی بیش از پیش اسرائیل غاصب، بر خشم و نفرت یهودیان از رژیم کنونی دامن زده است. بیگمان اگر کمکهای سخاوتمندانه آمریکا و دیگر کشورهای غربی نبود، رژیم غاصب فلسطین پیش از این به ورطه ورشکستگی درافتاده بود. اعتراضات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چنان گستردهای یافته است که دولت کنونی اسرائیل غاصب را به وحشت انداخته و در آستانه سقوط قرار داده است.
تلآویو از یکسو باید پاسخگوی انتظارات انباشته شده یهودیان باشد و از سوی دیگر با موج افراطگرایی یهودیان افراطی روبهرو شود، تقابل اسرائیل ـ فلسطین نیز هنوز ادامه دارد و افزون بر آن تلآویو دوستان عربش را در منطقه یکی پس از دیگری از دست میدهد.
این همه دست به دست هم دادهاند تا پاسخ به این پرسش را روشن سازد که چرا اسرائیل غاصب دست به فرافکنی میزند و میخواهد با توهم ایجاد یک دشمن خارجی ـ و در اینجا جمهوری اسلامی ایران ـ به بحرانهای فراگیرش، سرپوش بگذارد.
در حقیقت همانگونه که رئیس سابق موساد اعتراف کرده ایران هستهای خطری برای اسرائیل محسوب نمیشود بلکه این شکلگیری بحرانهای اجتماعی ـ اقتصادی و یهودیان افراطی هستند که برای اسرائیل خطری بزرگ به شمار میروند. اگر «بنیامین نتانیاهو» و «ایهود باراک» از تهاجم و تجاوز نظامی به ایران سخن به میان میآورند، درست به همین علت است که بتوانند نوعی همجوشی در افکار عمومی ایجاد کرده و به بهانه یک درگیری قریبالوقوع، مردم خشمگین و نفرت زده را آرام سازند و به سر کارهایشان بازگردانند.
این تاکتیک به نظر میرسد که اگرچه نمیتواند ریشههای بحران را در سرزمینهای اشغالی بخشکاند، اما در کوتاهمدت فرصت میدهد تا دولت کنونی بر سر پا بماند. تقریبا اکثر قریب به اتفاق صاحبمنصبان نظامی و اطلاعاتی اسرائیل غاصب، با حمله نظامی به ایران مخالفند اما به رغم واقعیتها این دولت اسرائیل غاصب است که برای برونرفت از بحرانهای عمیق، میکوشد وضع موجود را به گونهای مهندسی کند که توجه افکار عمومی را از نابسامانیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... معطوف به یک مسئله بزرگ خارجی و بین المللی سازد.
وضع پیش آمده نشان میدهد که دولت اسرائیل غاصب، کارآمدی خود را از دست داده است و مسائل و موضوعات تازهای در جوامع یهودی سرزمینهای اشغالی رخ دادهاند که رژیم کنونی آماده پاسخگویی و حل و فصل آنها نیست.مناسبات مبتنی بر ثبات مصنوعی و نه ثباتطبیعی، بدیهی است که بحرانساز خواهند بود، پیشبینی میشود هرچه زمان بگذرد بر شکافهای موجود در جامعه یهودی سرزمینهای اشغالی افزوده شود.
شکاف میان دولت ـ ملت، شکاف سکولاریسم و افراطیگرایی، افزایش فاصله طبقاتی و افزایشسطح فقر در جامعه یهودی سرزمینهای اشغالی، دینگریزی بخش بزرگی از جوانان یهودی و این پرسش که اساسا ما اینجا چه میکنیم؟ همگی ریشه در موجودیت رژیمی دارند که از اساس جعلی ، مصنوعی و غیرقانونی است.رژیم غاصب اسرائیل روزهای سختی را میگذراند و روزهای سختتری را در پیشرو خواهد داشت.
ابتکار:تهدید در پشت مرزها، تفرقه در داخل کشور
«تهدید در پشت مرزها، تفرقه در داخل کشور»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن میخوانید؛جمهوری اسلامی ایران در همه سه دهه گذشته کمابیش تهدیدها و فشارهای سیاسی و نظامی زیادی را از ناحیه کشورهای غربی و برخی همسایگان عربی تجربه و تحمل کرده و تاکنون بر آنها فائق آمده است. اما از ماههای گذشته و همزمان با تحولات منطقهای و شکلگیری انقلابهای ناشی از بهار عربی در خاورمیانه و شمال افریقا، رنگوبوی فشارهای بینالمللی عوض شده است. در روزهای اخیر، کار به جایی رسید که سران کشورهای امریکایی و اروپایی در مواقعی همسو با مقامهای صهیونیستی، صراحتاً از در دستور کار قرارداشتن اقدام نظامی و بر روی میز بودن گزینه تهدید به حمله سخن میگویند.
طی شش ماه گذشته بهنظر میرسید امریکاییها با طرح خروج سربازان خود از عراق و افغانستان و حضور کمرنگ در ماجرای حملههای نظامی ناتو به لیبی و حملههای سیاسی و دیپلماتیک به حکومت مرکزی سوریه، تا حدودی ابتکار عمل روی پرده را در خاورمیانه به اروپاییها و متحدان عرب و ترک خود در منطقه واگذار کرده و خود صرفاً به راهبری پشت پرده جریانات دل بستهاند. اما در دو سه ماه اخیر، به یکباره اتاق فرمان سلطه در واشنگتن، از سه جبهه مختلف، فشار و تهدید بیسابقهای را علیه تهران کلید زد.
امریکاییها از یکسو اتهام توطئه ترور سفیر عربستان در واشنگتن را روی میز گذاشتند. در فاز دوم، گزارش گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل مطرح شد. گزارش احمد شهید، در صدد آن بود تا با انگشتگذاشتن بر ابهامات ناشی از اختلافات سیاسی درون نظام و حوادث امنیتی بهوجودآمده در داخل کشور، جبهه جدیدی را برای فشار بر جمهوری اسلامی از طریق نهادهای بینالمللی زیرمجموعه سازمان ملل بگشاید.
اما گزارش حقوق بشری و ادعای طرح ترور، همه ماجرا نیست و بار اصلی فشار بر تهران، همچون همه سالهای گذشته، متوجه پرونده هستهای ایران در مجامع بینالمللی است؛ پروندهای که غربیها حدود دو دهه است که آنرا باز کردهاند و انگار به این زودیها قصد مختومهکردن آنرا ندارند. امروز و فردا قرار است گزارش مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره برنامه ایران منتشر شود.
شواهد امر نشان میدهد که امریکا و شرکای غربی و عربی، با آمادگی کامل و متفاوتتر از همیشه، آماده شدهاند تا برای ایجاد فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک و تبلیغاتی بر کشورمان، از گزارش جدید حداکثر بهرهبرداری را بکنند.اسرائیلیها هم سوار بر موجهای ناشی از سناریوهای سهگانه واشنگتن و شرکا، در هفتههای اخیر بر طبل و شیپور جنگ میکوبند و میدمند و زمزمه حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران بیش از هر زمان از تلآویو و رسانههای بینالمللی بهگوش میرسد.
درمجموع، از پشت مرزها اصلاً خبرهای خوشی بهگوش نمیرسد و همه شواهد از حداکثریشدن فشار و هجمهها حکایت میکند؛ فشار و هجمههایی که بیسابقهترین تحریمها و پیچیدهترین تهدیدها را در خود دارد. تحریمهایی همچون بانک مرکزی و فروش نفت و تهدیدهایی مانند ادعای آمادهشدن برای حمله به تأسیسات هستهای کشور. اما بااینهمه، اینگونه ائتلافهای کشورهای غربی و عربی برای به انزواکشاندن تهران اتفاق تازهای نیست و در دهههای شصت و هفتاد نیز به بهانههایی اینچنینی فشارهایی در اشلهای کوچکتر یا بزرگتر بر جمهوری اسلامی وارد شده است. اما یکی از تفاوتهای اساسی وضعیت کنونی با تجارب مشابه سالهای گذشته، اوضاع داخلی کشور است.
اگر ایران در دهه شصت، بر فشارهای بینالمللی و جنگ تحمیلی هشتساله فائق آمد، اصلیترین دلایل آن، از یکسو انسجام داخلی و وحدت کلمه در میان اقشار مختلف مردم، بهعنوان ملت و امتی واحد بود و از طرفی، اتحاد و همدلی نخبگان سیاسی و اقتصادی و همسویی نظرگاهها و حداقلیبودن اختلاف نظرهای سیاسی و حداقلیبودن دغدغههای شخصی نخبگان اقتصادی و دستاندرکاران امور اقتصادی کشور.
اما در بزنگاه کنونی و در اوضاعی که امریکاییها و شرکای غربی و منطقهای آنها حداقل با سه سناریوی هماهنگ، پروندههایی را علیه ایران در مجامع بینالمللی ترتیب دادهاند و صهیونیست نیز از آمادهباش برای جنگ سخن میگوید، خبرها در داخل کشور و در میان نخبگان سیاسی و اقتصادی کشور هم چندان دلخوشکننده نیست.
این روزها هر خبر سیاسی داخلیای که به خبرگزاریها و بر تارک صفحه اول روزنامهها راه مییابد، با خود نشانههایی از تفرقه و اختلاف میان مردان قدرت را یدک میکشد. در جایی رئیسجمهور در اظهاراتی بیسابقه، از یارانش در برابر هجوم رسانهای بخشهای دیگری از قدرت دفاع میکند و همراهان خود را پاکترین نامیده و منتقدان را با القابی منفی یاد میکند.
درمقابل، بخشهای دیگری از قدرت نیز صرفاً و تنها خود را در مسیر و مدار همراهی با نظام دانسته و با فتنهگر و منحرفخواندن دیگرانی بجز خود، روزبهروز بر حجم انتقاد و افشاگری علیه منتقدان خویش میافزایند. آنها روزی بر همراهان رئیس دولت میتازند و روزی سیاسیون میانهرو و اصلاحطلب کنارهگرفته از قدرت را مینوازند تا مبادا تنور تفرقه و اختلاف در کشور، حتی برای ساعتی سرد شود.
واقعیت این است که در همه سه دهه گذشته، دو جناح اصلی اصلاحطلب و اصولگرای کشور، باوجود اختلافنظرهای سیاسی درخصوص اولویتها و روشهای اداره امور کشور، همواره با درنظرگرفتن مصالح و منافع ملی، با رویکردی نسبتاً یکسان در مسائل سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی، صدای واحدی را از درون کشور به خارج از مرزها منعکس میکردند. اتخاذ رویکرد واحد، علاوهبر شکلدهی همدلیهای اجتماعی در داخل، در مواجهه با تهدیدهای خارجی نیز تا حدود زیادی اقدامات کشورهای گروه سلطه را خنثی یا اثرات اینگونه اقدامات را حداقلی میکرد.
اما این روزها از بیشتر افراد، جریانات و دیدگاههای سیاسی درون نظام که باوجود همه فشارهای بینالمللی، با مدیریت و راهبردهای خود سه دهه کشور را به پیش بردند، خبری نیست. گروهی خانهنشینی را انتخاب کردهاند و دستهای دیگر به اجبار خانهنشین شدهاند. عدهای اختلافنظرها را به تقابل و رودرویی تبدیل کردهاند و در عین اعتقاد به اصل نظام و قانون اساسی، اختلافهای سیاسی را به اقداماتی امنیتی مبدل کردند و...
دراینبین جناحی که در چنین اوضاعی عنان امور را در ششساله گذشته بهدست گرفت، روزبهروز خود دچار شکاف و تفرقه و اختلاف و رودررویی شد و در ماههای اخیر با بیسابقهترین اختلافات دستوپنجه نرم میکند.
در چنین اوضاع و روزهایی که هجمهها و فشارها، شدیدتر از هر زمانی به پشت مرزها رسیده است، بهنظر میرسد بهترین و مؤثرترین و دمدستیترین نسخه برای پیشگیری و علاج تهدیدهای خارجی، اتخاذ راهکار مفاهمه و وحدت و آشتی ملی در بین همه گروههای معتقد به نظام و قانون اساسی است.
تجربه حضورهای متوالی گروههای مختلف درون نظام در قدرت و رقابتهای سیاسی و واکنشهای آنان به منازعههای بینالمللی در مقاطع مختلف نشان داده است که دغدغه اصلی همه این گروهها، احزاب و چهرههای سیاسی و کارگزاران دیروز و امروز کشور، صیانت از تمامیت ارضی کشور و منافع ملی مردم و نظام جمهوری اسلامی بوده است و همگی باوجود اختلافنظرهای سیاسی، همواره در چگونگی برخورد با فشارهای خارجی اتفاقنظر دارند. بهطور طبیعی نتیجه آنی و آتی عملیاتیشدن چنین نسخهای افزایش مجدد همدلی اجتماعی در برخورد با تهدیدها و نیز حذف و کاهش آثار زیانبار تحریمها و فشارهای خارجی خواهد بود.
شرق:طرح تحول مالیاتی در حوزه املاک و مستغلات
«طرح تحول مالیاتی در حوزه املاک و مستغلات»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین عبدهتبریزی است که در آن میخوانید؛طرح مجدد موضوع افزایش مالیات املاک و مستغلات در کارگروه طرح تحول اقتصادی (در راستای طرح جامع مالیاتی) در شرایط رکود جاری حاکم بر این بخش حداقل از نظر زمان بیمناسبت است. با این همه، حوزههایی که در این طرح به آنها پرداخته شده است، جالب به نظر میرسد. مصوبات مالیاتی سال 1382 هدف عمدهای را دنبال میکرد که حوزه تشخیص زیادی برای ممیز مالیاتی باقی نگذاشت که وی بتواند با مودی مالیاتی به چانهزنی بنشیند. مثلا مالیات بر فروش واحدهای مسکونی و تجاری و همچنین مالیات بر اجاره براساس قیمتهای مصوب منطقهای تعیین میشد. این مساله باعث میشد که ممیز مالیاتی، میدان مذاکره با مودی بر سر ارزش نداشته باشد و ارزش ملک درست یا نادرست براساس قیمت منطقهای در محاسبات بیاید که جای چانهزنی ندارد.
بنابراین در احتساب مالیات ملک و اجاره، ممیز ناچار است از قیمتهای مشخصی استفاده کند و به اینترتیب راه بر تعیین ارزش و فساد احتمالی بسته مانده است فارغ از اینکه قانون مالیاتی سال 1382ـ تا آنجا که به بخش زمین و ساختمان مربوط میشود ـ چه اشکالاتی دارد، نقطه قوت آن که باعث زدودن بخش عمدهای از فساد از دستگاه مالیاتی شد و به سادهسازی نحوه محاسبه و پرداخت مالیات به ویژه در بخش املاک و مستغلات انجامید، در اصلاحات جدید قانونی نباید نادیده گرفته شود بلکه باید حتی به شدت تقویت شود.
مثلا، اخیرا در حوزه تعیین سرقفلی واحدهای تجاری و اخذ مالیات از آنها، میدان تشخیص و چانهزنی برای ممیزان مالیاتی گسترده شده است که این منفذ باید مسدود شود. از آنجا که بحث مالیات عایدات سرمایهای بر املاک و مستغلات نیز در این طرح مطرح شده، باید دید که آیا هدف این مالیاتها ترکاندن حباب قیمتی احتمالی در این عرصه نیز هست یا نه. علت بروز حباب قیمتی در بخش املاک و مستغلات در ایران در سالهای 1385 و 1386 متعدد بود. بارزترین علت ریختن پول زیاد توسط دولت، در داخل اقتصاد بود. شیوع بیماری هلندی به بروز حباب قیمتی در داخل این بخش انجامید.
دوره سرمایهگذاری کوتاهمدت و خاصیت غیرمبادلات بینالمللی (non-tradable) بودن بخش باعث شد که نقدینگی اضافی سالهای 1384 و 1385 و حتی 1386 از این بخش سر در آورده و به انفجار قیمتها در این بخش بینجامد. بانکها به ویژه بانکهای خصوصی نیز با انتخاب این بخش که به گمان آنها کم ریسک بود و با اخذ وثیقه ملکی، به انتقال پول به داخل این بخش کمک و در تشکیل حبابهای قیمتی بخش مشارکت کردند.
با این همه، نکتهای که کمتر از آن صحبت شده، مساله مالیات بر عایدات سرمایهای این بخش است. نظام مالیات بر بخش املاک و مستغلات در حال حاضر از این ضعف کلی برخوردار است که مالیات بر عایدات سرمایهای در آن تقریبا بسیار نازل و به سطح حداکثر دو درصد ارزش روز ملک رسیده است. کسانی که طی سالهای رونق بخش از سودهای صد تا 200 درصدی برخوردار شدند، با پرداخت سه یا حتی دو درصد مالیات به سرعت مفاصا حساب مالیاتی گرفتند.
نرخهای مالیات بر فروش زمین و ساختمان هرگز به شکل مالیات بر ارزش افزوده که اکنون در طرح جدید مطرح است، نبوده و هرگز هم نتوانسته از تشکیل حباب قیمتی حول قیمت املاک و مستغلات جلوگیری کند و پیشگیرانه از بروز بحران در بخش خبر دهد یا به ترکیدن زودهنگام حباب قیمتی بینجامد که در سالهای اخیر گرفتار رکود در این بخش نشویم. بیشک نرخ نازل مالیات بر زمین و ساختمان در سالهای 1384 تا 1386 در شکلگیری حباب قیمتی سهیم بوده است. سیاست مالی (در این مورد مالیاتی) متفاوت بیشک در پیشگیری از حباب قیمتی میتواند موثر باشد، هرچند طرح جدید مالیاتی اهداف توزیعی و عدالت اجتماعی را عمده میکند.
بنابراین، اعتقاد نویسنده این سطور بر آن است که فقط سیاست پولی نیست که حباب قیمتها را میترکاند بلکه با سیاستهای بودجهای (و البته در رأس آنها نظام مالیاتها) هم میتوان به چنین مهمی دست یافت. اگر گفته شود که استفاده از سیاستهای بودجهای باعث رکود میشود باید گفت که حتی استفاده از سیاستهای پولی برای کنترل لجامگسیخته قیمتها نیز بدون ایجاد رکود در اقتصاد و محدودکردن فرصتهای اقتصادی ممکن نیست.
بنابراین اکنون که طراحان طرح تحول مالیاتی به دنبال اصلاح نظام مالیاتهای زمین و ساختماناند و توجه خود را به مالیات عایدات سرمایهای (تفاوت قیمت خرید و فروش) معطوف کردهاند، توجه آنان را به این امر جلب میکنیم که از این طریق میتوان از تشکیل حبابهای قیمتی در بخش جلوگیری کرد. در مورد مالیات بر اجاره، اصلاح پارهای از زمینهها ضرورت دارد.
مثلا، در حال حاضر اجارههای بسیار سنگینی از واحدهای تجاری شمال شهر تهران و کلانشهرهای دیگر کشور دریافت میشود. همین مورد در خصوص مجموعههای اداریای که یکجا به اجاره میرود، صادق است. بانکها و موسسات مالی و اعتباری جدید نیز این بازار را بسیار داغ کردهاند. عدم اخذ مالیاتهای قابلملاحظه از این اجارهها طبعا از نظر توزیعی و نیز علامتدهی به بازار برای تولید این واحدها توجیهپذیر نیست که در این عرصه نیز میتوان نظام مالیاتها را اصلاح کرد.
البته اعمال نرخهای مالیاتی بالاتر در شرایط فعلی مصلحت نیست. روشن است که رکود فعلی آنقدر سنگین است که اعمال مالیاتهای بیشتر به هیچوجه توصیه نمیشود. اکنون زمان مناسبی برای دریافت مالیات بیشتر از هیچ بخشی از اقتصاد ایران نیست. اما در زمان مناسب نیز نباید نظام مالیاتی جاری را برای اخذ مالیاتهای بیشتر برهم زد و دوباره میدان عمل گستردهای برای فساد و بازارهای زیرزمینی باز کرد. اخذ مالیات در کشورهای در حال توسعه هرگز نباید به تشخیص در حوزه صلاحدید ممیزان مالیاتی قرار گیرد.
مثلا، اخذ مالیات از اجاره یا فروش واحدهای تجاری، اداری و مسکونی نباید به نظام گذشته برگردد که در آن ممیز مالیاتی تا حد زیادی میتوانست قیمت یا اجاره را در دامنه متغیر گستردهای تعیین کند، چرا که چنین اختیاراتی امکان بروز فساد را دامن میزند. ممیز و مودی بر سر قیمت چانه میزدند و مالیات رقمی متغیر بود و این امکان که ارقام مالیات در طیف تشخیصی ممیز نوسان کند، به بروز فساد میانجامید.
در این مورد، برای مثال اگر قرار است مالیات عادلانه بالاتری از افزایش قیمت زمین و ساختمان گرفته شود، میتوان ضرایب قیمتهای منطقهای را بالاتر برد، نرخهای مختلف برای فروش دستاول و فروشهای بعدی تعیین کرد و به کسانی که مثلا 10 سال از خریدشان گذشته است، معافیتهای مالیاتی اعطا کرد. اعطای معافیت مالیاتی (از عایدات سرمایهای) به کسانی که واحد مسکونی خود را برای مدت طولانی نگاه میدارند، در بیشتر کشورها معمول است. در کشورهای اروپایی، مدت 10 سال برای جلوگیری از سفتهبازی در این بخش مناسب تشخیص داده شده است.
خانوارها بعد از 10سال میتوانند مسکن خود را تبدیل به احسن کنند. متاسفانه در روزهایی از اصلاح مالیاتهای بخش زمین و ساختمان صحبت میکنیم که نرخ تورم دوباره شدت گرفته و افزایش قیمت ارز نیز پیشروی ماست. حاصل آن است که بخش مسکن مجددا به مصیبت قدیمی خود گرفتار خواهد شد. مسکن دوباره وسیلهای برای پسانداز بدل خواهد شد و بخشی از پساندازهای خانوارها به سمت بخش ساختمان سرازیر میشود.
حمایت:فضا سازی برای انحراف افکار عمومی
«فضا سازی برای انحراف افکار عمومی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم اسماعیل کوثری است که در آن میخوانید؛این روزها بیداری اسلامی در منطقه که الهام گرفته از انقلاب اسلامی است، موجب به هم ریختگی تمامی برنامههای غربی ها و آمریکا شده است . آنها که اهداف خود را بر باد رفته می بینند از قدرت تصمیم گیری برخوردار نیستند و از روی استیصال یکروز مسوولان جمهوری را تهدید به ترور کرده و روز دیگر داعیه حمله به ایران سر میدهند.آمریکا از ایران یک جریان تروریستی در دنیا ساخته و با مطرح کردن این موضوع تلاش میکند افکار عمومی را از جنبش وال استریت منحرف کند .
این کشورسعی میکند با این فضاسازیها ، مسایل مربوط به بیداری اسلامی را که تا پیش از این در راس اخبار جهان بود به حاشیه براند. آمریکاییها طی چند ماه گذشته دچار چندین باخت جدی شدند از جمله سقوط دیکتاتورهای منطقه مثل مبارک و بن علی که چند دهه مورد حمایت آمریکا بودند برای این کشور ضربات سنگینی در پی داشت. ادعای اخیر آمریکا علیه ایران فرار به جلو است که اصلا پایه و اساسی ندارد. این بیشتر یک بازی است. آمریکاییها جرات حمله نظامی به ایران را ندارند.
هدف عمده آنها از این اقدامات و طرح این موضوعات مشغول و منحرف کردن افکار عمومی است. برخوردهای گوناگونی که در منطقه صورت گرفته باعث تحقیر آمریکا شده است زیرا مردم ، از خود جسارت و شجاعت نشان داده اند و شعارهایشان علیه این قدرت مستکبر در فضا طنین انداز است.
اما درباره کشور ما آنچه مسلم است جمهوری اسلامی ایران کشوری قدرتمند و دارای همبستگی ملی بسیار قوی است که خود قادر به تولید تسلیحات دفاعی و نظامی است و از توانمندی موشکی و زمینی و دریایی برخوردار است و با توجه به دکترین دفاعی جمهوری اسلامی هیچ نوع برنامه جنگ و حمله نظامی به هیچ کشوری در سیاستهایش نیست ، اما چنانچه تهدید جدی از جانب هر کشوری به ایران صورت گیرد جمهوری اسلامی با تمام توان از خودش دفاع و متجاوز را پشیمان میکند و غربیها از این سیاست ایران مطلع هستند اما مهمترین انگیزه آمریکا فضا سازی و جنگ روانی علیه ایران است.
دنیای اقتصاد:بیثباتی در یونان و بحران اروپا
«بیثباتی در یونان و بحران اروپا»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛قرنها پس از این توصیه افلاطون در کتاب جمهوری مبنی بر اینکه تصمیمات حکومتی باید به فرزانگان داده شود و عموم مردم فارغ از داشتن کمال لازم در این عرصه هستند، ...
... پاپاندرئو نخستوزیر یونان که گویی تا چند صبح دیگر باید دولتش را با یک دولت وحدت ملی جایگزین کند، قصد داشت تا بر خلاف این توصیه فیلسوف شهیر کشورش عمل نماید و بسته نجات اروپا برای اقتصاد فلج یونان را به همه پرسی گذارد. اما برخی دیگر از اعضای پر نفوذ کابینه ظاهرا به سیاق فیلسوف خویش، این بسته را رایبردار ندانستند که از نظر آنان تازه معلوم نیست چه چیز را پرسش کنیم. بپرسیم: آیا کمک مالی اروپا را با شرایطش میخواهید؟ یا بپرسیم: آیا میخواهید در حوزه یورو باقی بمانید یا خیر؟ این دو پرسش در عین حال که یکی است، اما هر کدام داستان خود را دارند، آن چنان که نظرسنجیها نشان میدهد که مردم یونان مخالف ریاضت ناشی از بسته هستند و در عین حال اکثریت هم میخواهند عضو حوزه یورو باقی بمانند. این یعنی رد پرسش اول و پذیرش پرسش دوم! آیا در چنین فضایی میتوان همه پرسی انجام داد؟
اگرچه در حال حاضر همه پرسی نفی شده است، اما همین اظهارات ابتدایی و بروز بیثباتی در سپهر سیاسی یونان باعث شد تا رهبران گروه بیست نتوانند به طور راسخ از اروپا حمایت کنند و میتوان ادعا کرد که نتیجه قابل اعتنایی از کن بیرون نیامد و دلیل اصلی آن نیز تحولات سیاسی اخیر در یونان بود، اما آیا به راستی طرح پاپاندرئو برای اقتصاد اروپا و جهان خسارت بار بود؟ مخالفان پاپاندرئو در یونان معتقد بودند که دولت و پارلمان مشروعیت کافی برای اتخاذ این تصمیم را داشتند و نیازی نبود تا با مطرح کردن همهپرسی، چنین شوکی را به رهبران دیگر کشورها وارد کرد و ترمزی بود برای اتخاذ تصمیمات فوری که یونان و اروپا و حتی جهان بدان نیاز داشتند.
اما از سوی دیگر، طرح همهپرسی میتوانست، نااطمینانی فعلی را به ثبات بیشتری در بلندمدت تبدیل کند، زیرا اگر یونانیان به باقی ماندن در حوزه یورو رای میدادند، دولت یونان با اعتماد به نفس بیشتری میتوانست به تعهدات خود عمل کند و مخالفان نیز با انجام این همه پرسی، عملا بهانهای برای اعتراض نداشتند و این عزم ملی چه بسا، درد ریاضت را کمتر و بهبود اقتصادی را سرعت میبخشید و البته اگر رای منفی بود، آنچه مردم یونان بدان معتقدند را جهان با زبانی رسا میشنید و این همه جلسه و اضطراب و بستههای نجات و هزینه لازم نبود. اگر واقعا اکثریت یونانیان اکنون معتقد به خروج از حوزه یورو هستند، این برای اقتصاد جهانی بهتر است تا از هم اکنون این مساله را بداند تا در آینده با هزینههای بیشتری در صحنه عمل متوجه شود که یونان از دست رفته است.
اینها احتمالا همه استدلالاتی است که پاپاندرئو در جلسات خصوصی به سیاستمداران یونانی و خارجی گفته است، اما ظاهرا شوک کوتاهمدت و رسیدن به یک نتیجه مشخص در کوتاهترین زمان برای همه مهمتر از این دلایل بوده است. با این وجود هنوز جهان جواب محکم و سرراستی را از یونان دریافت نکرده است و بیثباتی در یونان، خود مشکلی شده بر معضلات پیشین و همه چشمها به نتیجه مذاکرات برای تشکیل دولت ائتلافی خیره شده است. در حالی که تصور میشد، با اجلاس اتحادیه اروپا و اتخاذ تصمیمهایی به نسبت قوی، اجلاس کن بتواند قدمی محکمتر بگذارد، اما شرایط یونان و به قولی پا در هوا بودن آن، وضعیت را بار دیگر پیچیده کرد و اکنون طیفی از مشکلات اقتصادی – سیاسی بیش از همه در اروپا خودنمایی میکند و کانون آن یونان است.
اگر یونانیان شرایط خویش را باثباتتر کنند و بر بودن در حوزه یورو تاکید نمایند، آنگاه باید دید که تصمیمهای اروپا در دو هفته گذشته تا چه حد میتواند به اروپاییان و اقتصاد جهانی کمک کند، اما تا آن زمان، گویی یونان توقفی را در فرآیندهای تصمیمگیری برای حل بحران بدهیها ایجاد کرده است.
کیهان:ارکستر دلقک ها !
«ارکستر دلقک ها !»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛برخی رسانه های غربی و صهیونیستی طی چند روز گذشته و در آستانه انتشار گزارش آمانو درباره برنامه هسته ای کشورمان از احتمال حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران سخن می گویند و بی وقفه و هماهنگ شده این مسئله را در فضای مجازی و رسانه ای پمپاژ می کنند که گزینه حمله به تاسیسات هسته ای ایران بر روی میز قرار گرفته تا در نهایت به زعم خودشان یک کمپین جدیدی برای تهاجم نظامی به ایران اسلامی راه بیندازند.
این پروپاگاندای رسانه ای و مانور نظامی در صحنه مجازی و بازی سیاسی در حالی است که دقیقا در یک ماه گذشته- از 10 اکتبر تا چهارشنبه 9 نوامبر که قرار است گزارش آمانو منتشر شود- غرب با مدیریت آمریکا تمام گزینه ها و اهرم های فشار علیه ایران را به میدان آورده است، با این امید که از طریق مشغول کردن ایران بتواند زمام امور تحولات در عرصه منطقه ای و فرامنطقه ای را بدست بگیرد اما «واقعیت»ها بیرون از چنبره این تدابیر و تاکتیک ها رقم خورده است.
نگاهی گذرا به صحنه آنچه که در یک ماه گذشته علیه ایران ساماندهی کرده اند و اکنون به مانور درباره حمله نظامی پیوند زده اند، خود گویای بسیاری از دلایل و عللی است که چرا بر طبل جنگ می کوبند و آیا این بر محور یک «تصمیم» است یا یک «عملیات روانی و رسانه ای»؟
ابتدا براساس گزینه نخ نما شده «تحریم» در تاریخ 10 اکتبر تعداد 29 تن از مقامات ایرانی را به اتهام واهی نقض حقوق بشر مورد تحریم های اروپایی قرار دادند و روز بعد به یکباره در 11 اکتبر سناریوی طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن از سوی ایران را به صحنه آوردند و به دنبال آن آمریکا از جمهوری اسلامی به شورای امنیت سازمان ملل در 14 اکتبر شکایت کرد اما این پایان داستان نبود و علاوه بر تحریم و پرونده سازی برای ایران در شورای امنیت به اتهام اقدامات تروریستی، پرونده حقوق بشری علیه ایران را نیز در سه ضلع مختلف باز کردند؛ 1- گزارش سالانه بان کی مون از وضعیت حقوق بشر ایران در 13 اکتبر که در آن مجموعه ای از اتهامات ناروا علیه کشورمان مطرح شده است. 2- گزارش احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران که یک رونویسی تمام عیار از دست ضد انقلاب و منافقین برای طرح تهمت ها و اتهامات علیه ایران بود. (15 اکتبر) و 3- 17 اکتبر هم کمیته حقوق بشر در ژنو در گزارشی ایران را به خاطر قوانین اسلامی و نبود قانون همجنس گرایی«!» به نقض حقوق بشر متهم کرد... و در همین خط از اوایل ماه نوامبر حرف های تکراری و کسل کننده درباره برنامه هسته ای کشورمان را به صورت پررنگ پیش کشیده اند.
گفتنی است؛ جمعه گذشته- 4 نوامبر- قرار بود آمانو گزارش خود را از برنامه هسته ای ایران منتشر کند که به تعویق افتاد و قرار است - امروز 8 نوامبر- این گزارش ضد ایرانی انتشار یابد.
نکته قابل تامل این است که در میانه اول نوامبر تا انتشار گزارش آژانس نیز احتمال حمله نظامی به تاسیسات هسته ای کشورمان بر صدر اخبار و گزارش های رسانه های غربی و صهیونیستی نشسته است.
روزنامه گاردین از برنامه ریزی آمریکا و انگلیس برای حمله نظامی به ایران خبر داده و ادعا کرده ظرف یکسال آینده تاسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران از هوا و دریا مورد حمله قرار خواهد گرفت.
از سوی دیگر؛ آسوشیتدپرس مدعی شده گزارش هایی در دست است که نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در تلاش است تا وزرای کابینه اش را نسبت به انجام یک حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران متقاعد کند.
البته تظاهر به ذوق زدگی مقامات رژیم صهیونیستی تا جایی پیش رفت که شیمون پرز و ایهود باراک هم از حمله به ایران سخن گفتند!
اکنون با ترسیم فضای تهدیدها و افزایش فشارها آن هم تا سرحد حمله نظامی به ایران این نوشته تلاش می کند با واکاوی شرایط کنونی ارزیابی نماید که ادعای اخیر مبنی بر حمله نظامی به تاسیسات هسته ای کشورمان تا چه حد رنگ واقعیت دارد و اساسا هدف از طرح این ادعای بزرگ چیست؟
1- نکته نخست درباره ادعای حمله نظامی به تاسیسات هسته ای کشورمان آن هم در آینده نزدیک این است که غربی ها و صهیونیست ها از اهرم های «تحریم»، «سناریوی ترور» و «پرونده حقوق بشر» نتیجه ای نگرفتند که اینچنین شتابزده و مستاصل بر حمله نظامی علیه ایران اصرار دارند. ناگفته پیداست اگر گزینه های مورد اشاره کارگر می افتد آنها از حمله نظامی سخن نمی گفتند.
در خصوص تحریم نه تنها رسانه های غربی اعتراف دارند که این گزینه علیه ایران اسلامی کارایی ندارد بلکه مهم ترین اقدام آنها در استفاده از گزینه تحریم علیه کشورمان ابتر ماند و آمریکایی ها که پیگیر تحریم بانک مرکزی ایران بودند از این اقدام عقب نشستند.
درباره سناریو ترور اخیر علیه کشورمان هم مسئله کاملا معکوس شد؛ سستی ادله آمریکایی ها برای منتسب کردن طرح یک ترور در خاک واشنگتن به ایران اسلامی یک آبروریزی بزرگ را برای کاخ سفید به همراه داشت. چه اینکه تمام شکواییه دادگاه نیویورک بر مبنای اعتراف یکی از متهمان به نام «ارباب سیار» و شنود تلفنی این متهم با شخص دیگری به نام «غلام شکوری» است و مضحک آن که ارباب سیار یک فرد دائم الخمر بوده و غلام شکوری از اعضای گروهک منافقین است ضمن آنکه شنود مورد ادعا در اداره اف.بی.آی آمریکا ضبط شده است!
نکته جالب تر آن که آمریکایی ها در پی آن بودند که ایران اسلامی را در افکار عمومی دنیا «مظهر تروریسم» معرفی کنند و نه تنها این ادعای پوچ و سناریوی مضحک نه فقط با استقبال افکار عمومی داخل آمریکا روبرو نشد بلکه دو هفته پس از این سناریو، ژنرال ها و مقامات قانونگذار آمریکا در صحن کنگره به صراحت و وقیحانه فریاد کشیدند که مقامات نظامی ایران باید ترور شوند و به طور رسمی یک تروریسم دولتی - سیمای بدون رتوش واشنگتن- را به دنیا نشان دادند.
2- ادعای حمله نظامی از سوی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی علیه ایران در شرایطی است که آنها به لحاظ داخلی در بدترین وضعیت هستند.
آمریکایی ها در پنجه جنبش گسترده ضد وال استریت اسیر شده اند. جنبشی که در آن 99 درصد مردم آمریکا علیه 1 درصد کلان سرمایه داران حاکم بر سرنوشت کشور خود به پا خاسته اند و صریحاً اعلام کرده اند که از جوانان میدان التحریر در مصر الگو گرفته اند و تا برچیدن نظام سرمایه داری و کاپیتالیستی حرکت عظیم خود را متوقف نخواهند کرد.
بیش از 46 میلیون آمریکایی زیر خط فقر و تظاهرات گسترده مردمی علیه نظام سرمایه داری باعث شده که آمریکایی ها نتوانند هزینه هنگفت جنگ در افغانستان را متحمل شوند و اکنون بار بسته اند و در حال خروج اند؛ آن وقت معلوم نیست بر چه منطقی رجز جنگ می خوانند آنهم در حالی که همگان و از جمله ششلول بندها و کابوها هم می دانند ایران، افغانستان نیست و تعرض به خاک جمهوری اسلامی، تبعات و پیامدهای غیرقابل پیش بینی دارد. اوضاع داخلی انگلیس و فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپایی نیز بهتر از آمریکا نیست و بحران مالی هر روز بصورت فزاینده در این کشورها شعله می گیرد و موج اعتراضات گسترده تر می شود.
داستان حمله به ایران وقتی طنزآلود می شود که رژیم صهیونیستی نیز بلوف می زند و از حمله سخن می گوید در حالی که به لحاظ داخلی کاملاً بهم ریخته است و از روز گذشته فراتر از اعتراضات، اعتصاب ها نیز از سوی اتحادیه های کارگری در سرزمین های اشغالی کلید خورده است.
در کابینه رژیم صهیونیستی یک شکاف و چند دستگی آشکار وجود دارد و به جز نتانیاهو و باراک که ژست بزک شده جنگ علیه ایران را گرفته اند بسیاری از جمله موشه یعلون وزیر امور راهبردی، یووال استینیتز وزیر دارایی، الی بیشابی وزیر داخلی اسرائیل، دان مریدور وزیر اطلاعات و انرژی اتمی و... مخالف جدی جنگ علیه ایران هستند و آشکارا از پی آمدهای هولناک آن برای رژیم اشغالگر قدس سخن می گویند.
3- نکته کلیدی این است که مهم ترین عاملی که باعث شده تا حمله نظامی علیه ایران از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی و یکی دو کشور دیگر رسانه ای شود شرایط حساس منطقه خاورمیانه و موج مواج بیداری اسلامی است که خروجی آن اخراج سیاست های آمریکایی- صهیونیستی از منطقه است.
به تعبیر دیگر مشکل برنامه صلح آمیز هسته ای ایران نیست بلکه مشکل همان است که مقامات آمریکایی به آن اذعان دارند و قدرت نرم و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه است.
اگر سه سال پیش کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا تصریح کرد که نفوذ ایران از پرونده هسته ای خطرناک تر است و سال گذشته قبل از تحولات منطقه، چامسکی تأکید کرد آمریکا دیگر نمی تواند خواسته های خود را به ایران تحمیل کند با شروع انقلاب های منطقه مؤسسه اطلاعاتی استراتفور- که از آن به عنوان نسخه دوم CIA یاد می شود- نوشت: «علت اصلی مخالفت با ایران نه به خاطر سلاح های هسته ای بلکه به دلیل تغییر مرکزیت قدرت در منطقه است» جالب است که «جرج فریدمن» در گزارش مؤسسه استراتفور خاطرنشان می کند. بمب اتمی ایران تسلط بر شاهراه نفت دنیاست چرا که ایران قادر است تنگه هرمز را در صورت هرگونه تنشی کاملاً مسدود نماید.
4- بنابراین گسترش نفوذ معنوی ایران در صحنه منطقه ای و تبدیل شدن ایران به قطب اصلی در منطقه که ملت های مسلمان بارها اعلام کرده اند که از ایران الگو می گیرند باعث شده است تا آمریکایی ها و یکی، دو کشور همپیمان او بر گزینه نظامی علیه ایران اسلامی مانور دهند بدان امید که این اهرم سخت و پرفشار کارگر بیفتد و ایران را وادار به مذاکره نمایند. وگرنه آمریکا با مشکلات داخلی و بحران بی بدیلی مانند جنبش ضد وال استریت و با یک ارتش خسته و از هم پاشیده در منطقه که به گزارش هافینگتون پست مهم ترین چالش آن «خودکشی» است و در هر 80دقیقه یک کهنه سرباز آمریکایی خودکشی می کند قادر نیست به حمله نظامی علیه ایران فکر کند چه برسد که بخواهد آن را در شرایط کنونی عملیاتی نماید.
5- و بالاخره امروز پس از یک دهه لشکرکشی آمریکایی ها به منطقه و جنگ با عراق و افغانستان و از سوی دیگر جنگ های رژیم صهیونیستی با حزب الله لبنان و حماس در 2006 و 2008 آنچه هویداست این که اگر در آن جنگ ها ناکام ماندند و به اهدافشان نرسیدند در صورت دست زدن به حماقت جنگ با جمهوری اسلامی ایران که به تعبیر روزنامه آمریکایی بوستون گلوب زمان رهبری او در منطقه فرا رسیده است نه طعم ناکامی بلکه ضرب شستی سنگین را دریافت خواهند کرد.
بنابراین تمام تحرکات و تلاش غربی ها و صهیونیست ها از طرح حمله نظامی علیه ایران یک عملیات روانی است برای گرفتن امتیاز از جمهوری اسلامی بر سر میز مذاکره و این بخاطر این است تا از عمق استراتژیک ایران بکاهند. عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در یک عبارت کاملاً خلاصه شده و موجز همان مؤلفه هایی است که امروز در منطقه، خاورمیانه با مختصات انقلاب اسلامی در حال شکل گیری است. معنای روشن کاستن از عمق استراتژیک ایران عبارت است از کاهش تأثیرگذاری انقلاب اسلامی در تحولات منطقه ای خاورمیانه و شمال آفریقا در بستر بیداری اسلامی و در ادامه مدیریت بحران های داخلی از جمله جنبش ضد وال استریت.
اما آنچه که این آرزوی آمریکایی ها و صهیونیست ها را بر باد خواهد داد پختگی جمهوری اسلامی است که در تمامی دهه های گذشته در رویارویی با آنها آبدیده شده و اکنون نیز دست غربی ها را در این جنجال سازی حمله نظامی خوانده است.