دوست جانی رابین هود
شاید اگر غلامحسین کرباسچی می توانست خود را به رابین هود شبیه سازی کند، محمد عطریانفر برای او به مثابه "جان کوچولو" بود. (بنگرید به 9 دی شماره 22)
اگر کرباسچی، "بازیگر سیاسی- اقتصادی" بود، عطریانفر، در صحنه "امنیتی-اطلاعاتی" بازی می کرد. هر دو رفیق یک هدف را با دو درکشه طی میکردند. این دو رفیق جانی، عمر خود را بر سر بازتولید فرهنگ اومانیستی و به تعبیر عطریانفر تاسیس «طبقه متوسط شهری» گذاشتند.
طبقه متوسط شهری، معادل فارسی، بورژواها(بورگ نشینها؛ بندرنشینان) در فرهنگ غربی است؛ جماعتی تاجر و نوکیسه که در سده 15 میلادی با رونق تجارت بنادر ایتالیائی جنوا، ونیز و... پدید آمدند. آنها، چندان به آداب و رسوم آئین کاتولیک پایبند نبودند و در واکنش به رفتار سالوسانه و ریاکارانه پدران کلیساها، از سنتهای کهن کلیسا عبور کرده و به جهان بینی اومانیستی (بشر مدارانه) می پیوستند. این عبور، توأم با لاقیدی و اباحیت در اخلاق، تغذیه، تجارت و... بود. بورژواها، به دین ملوک کاتولیک بودند؛ «الناس علی دین ملوکهم». در اخلاق بورژوازی، دین مسخره می شد. فسق رواج مییافت. خوردن مسکرات و ربا مجاز شمرده میشد.
در سدههای بعد طبقه بورژوازی در تمام غرب بسط یافت. ... و عطریانفر شیفته تاسیس چنین طبقه ای در کشور بود.
او در میان یاران حلقه شیخ پرده نشین، مأموریت خود را نشر افکار این طبقه طی فعالیت اطلاعاتی-رسانهای میدید و برای این مأموریت، ملامت و حبس و هدر دادن عمر، را به جان میخرید! اما چرا برای این مأموریت، احساس تکلیف میکرد؟!
از اصفهان تا دانشگاه آریامهر
عطریانفر سال ۱۳۳۳ در اصفهان به دنیا آمد. بعد از اینکه دیپلم گرفت برای خواندن "مهندسی نفت" راهی تهران و دانشگاه آریامهر(صنعتی شریف) شد. این دانشگاه را محمدرضا پهلوی با الگو برداری از "مؤسسهٔ فناوری ماساچوست" تاسیس کرده و مدیریت آن را به "حسین نصر" سپرده بود. نصر که خود دانش آموخته موسسه فناوری ماساچوست، بود، پسر دکتر ولیالله نصر پزشک، نماینده و فراماسونر دوره رضاخان و از شاگردان مکتب ماسونی محمد علی فروغی بود.
عطریانفر، هنوز هم به حسین نصر، ارادت دارد و نشریات خود را منبری برای ترویج آرای او می داند. این نشریات، حسین نصر را به سبب آنکه «پدرش داماد شیخ فضل الله نوری» بود و گهگاهی به «حلقه علمی علامه طباطبایی» راه مییافت، تقدیس میکنند. اما به ندرت از تکاپوی وی برای حفظ سلطنت پهلوی یاد میکنند.
در سوابق عطریانفر دوبار بازداشت در رژیم طاغوت گزارش شده است. او چرا بازداشت شد؟ برخی گزارشها، عطریانفر را عضو "سازمان مجاهدین خلق" و حتی رئیس شاخه اصفهان این گروهک دانستهاند. (پاسداران. پارسیبلاگ. وبلاگ شخصی ابوذر منتظرالقائم. 25 اسفند 1385. پست 54)
عطریانفر که در سال 1388 به دلیل فتنه انگیزی بازداشت شد، طی اعترافاتی، میگوید: «... بنده قبل از انقلاب دوبار در زندان به سر بردم و هنگامی که فروردین ماه ۵۷ از زندان آزاد شدم، هیچ گاه احتمال سرنگونی نظام طاغوت را نمیدادم...»
آیا، تکاپوی حسین نصر، برای حفظ سلطنت، عطریانفر را هم امیدوار ساخت که "نظام طاغوت" سرنگون نمیشود؟ چنانکه پیشتر (9 دی. شماره 10) گفتیم، نصر و دکتر شاهرخ امیر ارجمند (شوهر لیلی امیر ارجمند)، اساتیدی بودند که در دی ماه 1357 پیشنهاد، دادند "فرح" با فرار شاه در ایران بماند شاید بتواند سلطنت را با قیافه روشنفکری، حفظ کند! (دستنوشتههای یکی از رجال دربار پهلوی. فصلنامه بررسیهای تاریخی. شماره 16)
با اینکه عطریانفر، "هیچ گاه" احتمال سرنگونی نظام پهلوی را نمیداد، چرا به عضویت یک گروه چریکی در آمد و به زندان افتاد؟ آیا، ورود او به چینین گروههایی یا به زندان افتادن او یک برنامه از پیش تعریف شده، نبود؟ (برای آشنائی با چریکهای دستآموز به 9 دی شماره 10 بنگرید.)
صادق طباطبایی در تحلیل مشابهی از تلاش شبکه های نفوذ برای ورود عوامل خود به صفوف انقلاب یاد می کند و می گوید: «در همان آشفته بازار ساعتهای بحران و انقلاب، تیمهایی از حزب توده و مجاهدین خلق به ستادهای ساواک و شهربانی حمله برده و اسناد و مدارک فراوانی را با کامیونهای متعدد به نقاط نامعلومی حمل کردند. کاملاً نشان میداد که این حرکت سازمان یافته، چه بسا از طرف کا.گ.ب و دیگر عوامل اطلاعاتی طراحی و اجرا میشود. حوادثی که همان روزها برای پارهای از عوامل نفوذی شوروی پیش آمد، نظیر افشای نقش سعادتی برای سازمان اطلاعاتی روسیه، دلالت بر همین امر دارد.» (خاطرات. ج3 . ص 246 – 247)
در صفوف انقلاب
انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و عطریانفر نیز مانند شید سید مهدی هاشمی معدوم و دیگر رفقایش، وارد صفوف انقلاب شد. سید مهدی نیز در روزهای پایانی رژیم طاغوت از زندان گریخت. در جریان تظاهراتهای انقلابی، با یک عمل از پیش طراحی شده، زندان دستگرد اصفهان آتش زده شد و حدود 400 زندانی گریختند. بعضی از آنها دستگیر شدند. اما مهدی هاشمی توانست خود را به تهران برساند و به عنوان یک مبارزه انقلابی! به جمع یاران شهید محمد منتظری ملحق شد.
حجت الاسلام احمد سالک درباره تلاش هماهنگ این باند، برای مخفی کردن ارتباطات خود با ساواک، می گوید: «... (با) کارهایی که انجام شد، (اسامی) بسیاری از افرادی که در ساواک کد داشتند، نامعلوم ماند. بعداً که در بایگانی ساواک رفتیم 60 نفر که پرونده هایشان کد داشتند، گم شد. آن موقع بسیاری معروف بودند که کد دارند. از جمله یکی از همین رهبران اصلاحات(!)... بود.» (سایت روزنامه الکترونیکی ثامنآنلاین. 19 بهمن 1389)
در فضای انقلابی اصفهان، باند مهدی هاشمی، پادگانها را غارت کرده و با جمعآوری اسلحه، مسلح شدند. آنهایی که با ساواک همکاری داشتند، پروندهها و کد مخبری خود را معدوم ساختند و ارتباطشان با سرویس ساواک قطع شد. اما با رؤسا و رابطهایشان، همچنان ادامه پیدا کرد. این را هم میدانیم که ساواک، همزاد زیتون-شاخه ایرانی موساد- بود. بنابراین با تعطیلی ساواک، روسای این سرویس، مأموریت مدیریت عوامل خود را برای سرویسدهی به موساد تداوم بخشیدند.
سالک در این خصوص مصداقی تر سخن میگوید: «بعد از انقلاب، کمیتههای دفاع شهری و غیره در اداره ساواک اصفهان (که به دست انقلابیون افتاده بود) تشکیل شد و افراد مختلف در اتاقهای آن که هر یک، دست یک کمیته افتاده بود، فعالیت میکردند. در این اداره هنوز اسناد و مدارک دست نخورده زیاد مانده بود. گذاشته بودند و رفته بودند. از جمله فعالین در این اداره اعضای باند مهدی هاشمی، محمد عطریانفر و قمصری بودند.» (قمصری، مغز پشتپرده باند مهدیهاشمی. ثامن آنلاین. همان)
سالک میافزاید: «اینها میخواستند کدها و گزار شهای خودشان و افرادشان را از اسناد ساواک محو کنند در آن زمان فرصت گشتن در اسناد نبود. به همین دلیل همه اسناد را با هم بردند... در جریان همین جابجاییها محمد عطریانفر، یکی از افراد نزدیک خود را حذف کرد تا هیچ ردپایی به جا نماند.» (همان)
همین باند پروندههای ساواک را با چند کامیون به سرقت بردند. در 11 اردیبهشت 1362 رئیس کمیته وقت کشور به "حسین موسوی تبریزی" دادستان وقت انقلاب نامه ای نوشت و در بخشی از آن تصریح کرد: «جریان مخفی بودن وسایل و اسناد ساواک منحله و کشف آنها پس از چهار سال که از پیروزی انقلاب میگذرد. مختصری از این مسئله تذکر می دهم: در اوایل پیروزی انقلاب ساواک کلیه وسایل و پرونده های مهم خودش را در زاغهای در پادگان مرکز توپخانه اصفهان مخفی نمود که تمام پرونده ها در فایل های بسته شده و قفل شده بود. بعد پیروزی انقلاب شخصی(؟) (اسناد و وسایل را) به درب منزل آیت الله طاهری و سپس به منزلی در دروازه شیراز برد و به دنبال آن کامیون دیگری آورده شد و در باغ های "عبدالوهاب خوانساری" قرار داد و از آنجا به جای دیگر انتقال پیدا کرد و هرچه التماس کردیم که این وسایل و پرونده ها برگردد، نیامد. (در مورد) دیگر، یک وانت بار قرمز رنگ که در آن تعدادی زونکن با تعدادی ورقه در میان آن که در جریان آن مسعود خونساری و محمد قمصری و ... بوده اند.» (سایت ثامن آنلاین. همان)
آنها همزمان که برای پنهان ماندن ارتباط خود با رژیم پهلوی می پرداختند، برای ایفای نقش در رویدادهای کشور نیز مأموریت داشتند.
تلاش برای ریاست جمهوری بنیصدر
طبق اعترافاتی سید مهدی هاشمی (معدوم) یاران شیخ پرده نشین در محفلی در قم به بحث درباره چگونگی جلب حمایت علما و مراجع از بنیصدر نشستند. از ثمرات این محفل آن بود که طاهری اصفهانی و منتظری به حمایت از بنیصدر برخاستند.
در این جلسه با حضور بنی صدر، عطریانفر، عبدالله نوری، قمصری، سید مهدی و هادی هاشمی و... نطفه ریاست جمهوری بنی صدر منعقد گردید. اما بعد از انتخابات، همین حلقه به ستیز با بنی صدر پرداخت. آیا او سهم مطلوب این حلقه را از قدرت نمیداد؟ یا اصلاً چالشآفرینی مدام برای نظام نوپای جمهوری اسلامی، جزء مأموریتهای این حلقه بود؟! پیشتر با اشاره به خاطرات دکتر پیشگاهیفر، رئیس وقت صدا و سیمای استان اصفهان در خصوص تمهیدات عبدالله نوری علیه بنی صدر، گزارش دادیم. (9 دی شماره 20)
عبدالله نوری از متولیان ارشد صدا و سیما بود و عطریانفر را نیز مسئولیت "واحد پخش خبر رسانه ملی" را بر عهده داشت. محمود دعایی در روزنامه اطلاعات، نیز در خدمت حلقه شیخ پرده نشین بود و وقتی سرپرستی "کیهان" از ابراهیم یزدی به محمد خاتمی رسید، سیطره این حلقه در مطبوعات گستردهتر شد. با حضور خاتمی در کیهان، عطریانفر نیز در سالهای ۶۰ تا ۶۲ با او همراه شد. در حالی که با اطلاعات نخست وزیری نیز همکاری میکرد.
عطریانفر، سپس به سازمان صنایع ملی رفت و یک سال بعد معاونت صنایع دفاع را بر عهده گرفت. با اینکه تحصیلات او "نفت" و "تجربه" وی ارتباطات بود و هیچ سنخیتی با صنایع دفاعی نداشت.
عطریانفر طی سالهای ۶۴ تا ۷۲ وقتی محتشمیپور وزیرکشور بود، معاونت سیاسی این وزارتخانه و مسئولیت دبیرخانه امنیت کشور را برعهده داشت. در این سالها، رفیق او، کرباسچی از استانداری اصفهان به شهرداری تهران منتقل شد. وقتی روزنامه همشهری را به راه انداخت، عطریانفر را به سردبیری آن برگزید تا در این روزنامه همپای «سازمان فرهنگی، هنری شهرداری» پروژه «متورمسازی بورژوازی» و «توسعه فرهنگ اومانیستی» به جای «فرهنگ ایثار و شهادت» محقق شود. (9 دی. شماره 23)
عطریانفر و شبکه ترور
حضرت امام خامنهای در 6 تیر 1360 در مسجد ابوذر دچار یک سوء قصد شدند. حضرت امام خمینی(ره) در پیامی فرمودند: «... اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن علی(ع) هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید... میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان... به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است... من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم...»
و امام خامنهای در پاسخ به این پیام محبتآمیز، فرمودند: «... هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیم الشأن ما، اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی میکنم... از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادث این چنین ما هیچ انتظار نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که؛ سرخم می به سلامت، شکند اگر سبویی ...»
پس از انتخاب معظمله به عنوان رئیس جمهور، در پائیز 1360، تا دستیابی موسوی به نخست وزیری، طی چند روز سه ترور دیگر علیه حضرت آیتالله خامنهای کشف شد.(9 دی شماره 20) حضرت امام(ره) به ایشان فرموده بودند: «ناگزیر بودیم در مقابل واگذاری نخست وزیری، جان شما را حفظ کنیم.»(علیه جمهوریت. ص5)
با جستجوی ردپای عوامل این ترور، شاید بتوان ابعاد بیشتری از این حلقه را شناسائی کرد.
کار نظام، تمام است!
عامل ترور 6 تیر، «محمد جواد قدیری مدرس(کفرایی)» مشهور به «جواد قدیری» بود. وی شوهر نخست «زهره عطریانفر» خواهر محمد عطریانفر و عضو گروهک سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود و به پاس جنایتهایش در سال ۱۳۶۴، به عضویت «شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق» درآمد. "زهره" نیز به پاس همراهی با رجوی، "مسئول اول سازمان در خارج از کشور" شد.
در دوره موسوم به اصلاحات، مسعود رجوی "زهره" را به زنی گرفت. البته گزارشی از چگونگی جدایی جواد قدیری و زهره عطریانفر، منتشر نشده است. کتابهای «خاطرات عزت الله شاهی» و نیز «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام» اطلاعات بیشتری از قدیری میدهند.
او در حین سخنرانی امام خامنهای در مسجد ابوذر، ضبط صوتی را در برابر ایشان قرار داد که دقایقی بعد منفجر شد. روی ضبط صوت با ماژیک قرمز رنگ نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان به جمهوری اسلامی!» هدف این نوشتار، بیش از هر چیز انحراف افکاری عمومی بود. در حالی که اساسا گروهک فرقان مدتها پیش از آن، متلاشی شده و اعضای اصلی آن اعدام شده بودند.
هنوز هم عطریانفر و یاران شیخ پرده نشین میکوشند این ترور را به فرقان نسبت دهند! اصراری که با هدف پنهان کردن برخی ارتباطات شبکه ای صورت می گیرد آیا نباید ما را بر آن دارد که با حساسیت بیشتری زوایای این ترور را بررسی کنیم؟
هفته نامه شهروند امروز که آن را «نسل سومیهای حلقه شیخ پرده نشین» تحت نظر عطریانفر تهیه میکنند در تیرماه سال 1387 طی مطلبی به نقل از عطریانفر، بازهم تلاش کرد این ترور را به فرقان نسبت دهد. شهروند امروز، همان سال در سالروز شهادت آیت الله مطهری، نیز تلویحاً قدیری، را از این ماجرا مبرا کرده بود.
قدیری پیش از انقلاب اسلامی با «رجوی» هم بند بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به «کمیته انقلاب» مستقر در اداره دوم ارتش نفوذ کرد. بعد از ترور 6 تیر 1360 از کشور گریخت. در حالی که اسناد کودتای نوژه را نیز با خود به سرقت برد. کودتایی که حامیان و گردانندگان آن گروهی از امرای ارتش، یعقوب نیمرودی، منوچهر قربانیفر، حسن شریعتمداری، صادق قطبزاده و... بودند.
در ستادی که برای بررسی این کودتا تشکیل شده بود، جواد قدیری، مسعود کشمیری، محمد رضوی، تقی.ا.پ، محسن سازگارا و... همکاری داشتند. درباره ادامه حضور این افراد در مناصب کلیدی و نقش آنها در فتنههای مکرر علیه نظام، در آینده باید سخن گفت.(انشاءالله)
چراغ سبز به منافقان
عزت الله شاهی از تمهیدات عطریانفر که در آن زمان از اعضای اصلی دفتر اطلاعات نخست وزیری بود، برای فرار جواد و زهره، خبر میدهد. اما با فرار آنها رابطههای شبکهای حلقه شیخ پرده نشین با ضد انقلاب ادامه یافت.
سید مهدی هاشمی، در اعترافاتش تصریح میگوید: «یکی از اهداف و رسالتهایی که آقا هادی (برادرش) تعقیب میکرد در رابطه با بیت (منتظری) و خود ما هم در رابطه با ایشان بودیم و اینها همین بود که یک چراغ سبزی به منافقین داده بشود که مثلاً در تحولات آینده(!) و اینها مثلاً چراغ سبز کارساز باشد... البته در این رابطه فقط آقا هادی شخصاً نبود. آقای شریعتی و آقای عطریانفر هم در رابطه با برادرزنش جواد قدیری، آن هم این رابطه وجود داشت…»(9 دی شماره 20 و نیز پرونده مهدی هاشمی، ص 10 ، کد 5370 مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
عزتشاهی نیز میگوید: «...یکبار که به بیمارستان سوم شعبان رفته بودم تا برای جبهه ها خون بدهم، جواد قدیری را دیدم.... گفتم: جواد الان چه کار میکنی؟ گفت: من دیگر با آن بچه ها (منافقین) نیستم. رفتم با دکتر پیمان و گروه "جاما" کار میکنم. خندیدم و به شوخی از پشت زدم توی سرش و گفتم: خاک برسرت! با مجاهدین بودی که بهتر از پیمان بود... بعد از کودتای نوژه روزی جواد آمد به سراغم گویا او از طریق و حمایت محمد رضوی (از بچه های سازمان مجاهدین انقلاب و دوستان عطریانفر) به دادرسی ارتش نفوذ کرده بود. بخشی از پرونده کودتا در اختیار بازپرسی کمیته انقلاب اسلامی بود. جواد گفت: «عزت! من دیگر با آن بچهها [منافقین] نیستم و با نظام همراه هستم و الان در دادرسی ارتش، روی پرونده کودتای نوژه همکاری میکنم...» ...چند بار تلفنی با محمد رضوی صحبت کردم و درباره وی(قدیری) هشدار دادم که این آدم خطرناکی است... رضوی از حرفهای من ناراحت شد و با بی احترامی خاصی گفت: شما نسبت به اینها عقده دارید، چون اینها شما را در زندان اذیت کردند، شما نسبت به آنها عقدهای شدهاید... ما باید جاذبه داشته باشیم و این افراد را جذب کنیم، حرفها و برخوردهای امثال شما دافعه ایجاد میکند... در آخر هم رضوی حرفهایم را نپذیرفت... قبل از ترور آقای خامنه ای جواد قدیری گفته بود که کار نظام در همین پنج شش روز تمام است و اینها(مسئولین نظام) هم بار و بنه شان را بستهاند. من همان موقع به آقای خسرو تهرانی (از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب) که در اطلاعات نخست وزیری بود، پیغام دادم که جواد قدیری شوهر خواهر آقای عطریانفر چنین حرفی زده. ما جای او را هم پیدا کردهایم، بیایید پیگیری کنید که آنها این کار را نکردند. بعد خودمان [کمیته انقلاب اسلامی] حکم گرفتیم و رفتیم تا منزل او را بازرسی کنیم که دیدیم تخلیه شده است، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفا به سر می برد و بعد هم... از کشور گریخت و پس از چندی هم، عطریانفر، خواهرش زهره را به صورت غیر قانونی و قاچاق نزد وی فرستاد.»
افشای اسناد فوق سری دفاعی
"نقی. گ"، افشا کننده معامله نافرجام مک فارلین، با هاشمی و موسوی، (بنگرید به 9 دی شماره 18) مجرم سابقه داری بود که در زندان رژم طاغوت به اتهام «کلاهبرداری» با سید مهدی هاشمی، آشنا شد. او پس از انقلاب اسلامی، خود را به عنوان عنصر انقلابی، جا زد. مهدی هاشمی او را با گذرنامه دیپلماتیک، به خارج از کشور فرستاد. وی با کمک عوامل "شبکه زیتون" به قاچاق اسلحه، پولشوئی، اخاذی، جاسوسی و... روی آورد. (9 دی. شماره 21)
در سال 1981 پلیس سوئیس به اسم "نقی.گ" برخورد. او متهم به سرقت «اسناد فوق سری یک دیپلمات ایرانی» بود. او این اسناد را به "بار گیورا" یک جهود که از مدیران «استخبارات صدام» در اروپا بود، فروخت.
نقی. گ در اعترافات خود به پلیس سوئیس گفت که یک سلسله اسناد دیگر را که از مقامات ایرانی دزدیده بود، به مبلغ 25 هزار دلار به " ویکتور ماپویو" فروخته است. ماپویو، عضو کارکشته موساد، نیز در اروپا برای صدام فعالیت میکرد تا اطلاعات نظامی ایران را به عراق بفرستد. (سوییس، بزرگترین مرکز تطهیر پول... پروفسور سید مهدی صحرائیان. نشر معارف. 1382. ص 17 به بعد)
اما به دلیل مصونیت دیپلماتیک، پلیس سوئس نقی گ را رها ساخت. وی چگونه از انتقال این اسناد فوق سری به اروپا مطلع می شد؟ همانطور که باند سید مهدی هاشمی برای او مأموریت و مصونیت دیپلماتیک ساخته بودند، دشوار نبود که او را از انتقال این اسناد مطلع سازند. به ویژه آنکه در آن سالها، "عطریانفر" در سازمان صنایع ملی و معاونت صنایع دفاع کشور بود. کسی تاکنون در این باره از عطریانفر پرسشهایی مطرح کرده است؟!
در خانه سوروس
منافذ ارتباطی عطریانفر و یاران شیخ پرده نشین به خارج از کشور تنها به "قربانیفر"، "نقی.گ"، "ه" یا شهرام جزایری دوم (!)،"کیان تاجبخش"، "بهروز.غ" و.. منتهی نمیشود. برخی از روزنامهنگاران سابق نیز پلهای ارتباطی این حلقه با بیرون از کشور هستند. "رامین" پسر امیر حسین جهانبگلو فراماسونر و عضو حلقه فرح، ولی رضا نصر پسر حسین، که هماکنون مشاور اوباما در امور شیعه شناسی و عضو شورای روابط خارجی آمریکاست و... را نیز باید به این پلهای ارتباطی افزود. برای جلوگیری از طولانی شدن این بحث به یک مورد از ارتباطات عطریانفر اشاره میکنیم:
«کاملیا انتخابی فرد»، خبرنگار روزنامههای زنجیرهای، مدتی با روزنامه زن(متعلق به فائزه هاشمی) همکاری میکرد و در غوغای قتلهای زنجیرهای ادعا کرد فهرستی 100 نفره را در اختیار دارد که قرار است کشته شوند! او هر از چندگاه، با ذکر اسامی افرادی مانند عزت الله سحابی به عنوان کسانی که قرار است کشته شوند، آنها را میترساند. شاید هم با این خبرسازیها، شهرت طلبی خود را هم اقناع میکرد. البته برخی از نویسندگان همان روزنامهها، از شیوه ارتباطگیری زنانه انتخابیفرد هم گزارشهائی دادهاند که اشاره به آنها، ملالآور است.
انتخابیفرد، مدتی هم خبرنگار محمد خاتمی در سفرهای خارجی بود. وی در سالهای اخیر برای پایگاه اینترنتی «یورو آسیا» متعلق به «جرج سوروس»-صاحب بنیاد اوپن سوسایتی؛ حامی انقلابهای مخملی- کار میکرد. او چهار سال پیش بخشی از خاطرات خود را در روزنامه "القبس" و نیز در قالب کتابی به نام «کاملیا! حقیقت را بگو تا نجات یابی» منتشر کرد. متن انگلیسی این کتاب در اینترنت قابل دسترسی است.
بر اساس این خاطرات، عطریانفر (عضو حزب کارگزاران و چهره اصلی نشریاتی چون همشهری، شرق، هممیهن، شهروند امروز و...) در سال 1377 با انتخابی فرد به منزل «سوروس» رفته است.
دیدار با سوروس، در قالب نخستین سفر هیأت روزنامهنگاران اصلاح طلب شامل ازغندهپور (از روزنامه سلام)، عطریانفر (از روزنامه همشهری)، شهلا شرکت (از ماهنامه زنان)، مژگان جلالی (از روزنامه ایراننیوز) و... در پوشش طرح «گفت وگوی تمدن ها» به آمریکا صورت گرفته است.
انتخابی فرد مینویسد: «... سینشیا دیکستن، با شور و شوق به ما اعلام کرد که ما برای عصر همان روز به مهمانی و صرف چای در منزل «جرج سوروس» دعوتیم اما وقتی که دید هیچ یک از ما شگفتزده نشدیم ادامه داد که سوروس، مهمترین شخصیت در آمریکاست و اوست که هزینه سفر و بازدیدهای ما را تامین کرد. اما باز هم هیچیک از ما برداشتی از این شخصیت نداشتیم... در همین حین که منتظر تاکسی برای رفتن به منزل سوروس در جاده همست پنجم بودیم در گوش «عطریانفر»... زمزمه کردم: «الان فهمیدم سوروس کیست. او یک یهودی است که ثروتمندترین مرد آمریکا و امپراتور آسیای میانه به شمار میرود.» و عطریانفر، سرش را بیاهمیت تکان داد. انگار که حرف من هیچ واکنشی در او ایجاد نکرد. هنگامی که به منزل شیک سوروس رسیدیم... من به سایر خانمهای همراهم «شهلا شرکت» و «مژگان جلالی»... نمیتوانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و طوری شد که مجبور شدم به دستشویی بروم و نفس عمیقی بکشم تا بتوانم خودم را کنترل کنم و به جایم بازگردم... عطریانفر با تندی رو به ما کرد و به فارسی گفت «خودتان را کنترل کنید!» و سوروس نیز گفت؛ «لابد خانمها چیز با اهمیتی دیدهاند.»... وی در پایان هنگام بدرقه ما نسخهای از کتاب خود را امضا کرد و به ما هدیه داد... پس از چند روز عطریانفر اطلاعاتی درباره سوروس جمع کرد و... به ما گفت که «سوروس از بزرگترین صهیونیستهای جهان است(!) و چه بسا در ورای مهمانی وی، توطئهای نهفته باشد.» او میترسید که... درصورت افشای خبر این مهمانی در تهران برایمان دردسرساز شود. عطریانفر از ما خواست کتاب سوروس را دور بیندازیم تا هنگام بازرسی از بارهای ما در فرودگاه مهرآباد، آن را پیدا نکنند(!)..»
سوروس، پیش از این دیدار طی سفری بی سر و صدا، به تهران آمده بود. خبر حضور این امپراطور رسانههای صهیونیستی در نشریه صبح (مهدی نصیری) منتشر شد. او همان ایام به چین هم رفت و مردم چین، در اعتراض به بیاخلاقیهای رسانههای سوروس، راهپمایی کردند! با این حال آیا عطریانفر و هیات روزنامهنگاران اصلاحطلب سوروس را نمی شناختند.
خیال خام
عطریانفر، کرباسچی و... در همان مدلی که سوروس طراحی کرده بود با فتنه 1388 سودای انقلاب مخملی در سر پروراندند. آنها که عمری برای تاسیس طبقه بورژوا کوشیدند، ایمدوار بودند با این طبقه موهوم، در برابر آحاد ملت شهادت طلب ایران، علیه انقلاب اسلامی، انقلاب اومانیستی به راه بیندازند!
«یاران شیخ پرده نشین» که پیشتر طاهری اصفهانی و منتظری را به تقابل با انقلاب اسلامی کشانده بودند، این بار با حلقه زدن دور کروبی یک شیخ ساده لوح دیگر را قربانی میکردند.