مقدمه
«هرگز کوردل و روشنضمیر یکسان نیستند» (فاطر (35):19). «[ای پیامبر] بگو: این راه من است؛ با بصیرت به سوی خدا دعوت میکنم، من و پیروانم» (یوسف (12): 108). اینها نمونهای از آیات کریمه مربوط به موضوع بصیرت است که نشاندهنده جایگاه بلند آن در ادبیات وحیانی میباشد. خداوند ـ جل و علا ـ خود را بصیر معرفی میکند: «وَاللّهُ بَصیِرٌ بِما یَعْمَلونَ» (بقره (2): 96). با نگاهی به قرآن کریم و مشاهده واژههایی چون بصر، بصیر، بصیرت، بصائر، اولیالابصار، مبصّر، مبصرة، مستبصر و مانند آنها درمییابیم که یکی از مفاهیم اساسی قرآن کریم، مفهوم بصیرت است. مروری در روایات اسلامی نیز مکانت والای این واژه را بر ما روشن میسازد.
پرسش اصلی این است که مهمترین مبانی یا اصولی که بصیرت بر آن استوار است کدامند؟ برای پاسخ به این سؤال، در این مقاله از روش دروندینی و با بهرهگیری از آیات و روایات و به ویژه بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیةالله خامنهای به شیوه توصیفی ـ تحلیلی، بهره گرفته میشود.
تعریف بصیرت
بصیرت در لغت به معنای بینایی، بینش، دید عمیق، چشم درون، هوشیاری، یقین، حجت روشن و برهان قاطع است (فرهنگ معین).
از آنجا که بصیرت از واژههای قرآنی نیز هست، مروری بر آیات مشتمل بر این واژه و همخانوادههای آن، ما را در فهم بهتر از معنای بصیرت یاری میکند.
یکی از شیوههای قرآن کریم برای شناساندن این مفهوم، شیوه مقایسهای است؛ یعنی از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» با طرح واژههالی متضاد با بصیرت در شناساندن آن به ما کمک میکند؛ به عنوان مثال در سوره فاطر میخوانیم: «وَ مَا یَسْتَوِی الْاعْمَی وَالْبَصیِرُ وَ لَاالظُّلُماتُ وَلَاالنُّورُ وَلَاالظَّلُّ وَلَاالْحَرُورُ وَ مَا یَسْتَوِی الْأحْیاء وَ لَاالْأمْوَاتُ» (فاطر (35): 19 ـ 22).
در مقایسه بین کور و بینا، ظلمات و نور، سایه و باد سوزان و زندگان و مردگان، این مطلب را درک میکنیم که انسان بصیر، صاحب نور و در فضای نوارنی قرار دارد؛ از محیط داغ و سوزان به دور است و از زندگانی حقیقی برخوردار است.
شیوه دیگر قرآن کریم برای شناساندن مفهوم بصیرت، طرح موانع بصیرت است، خداوند در این زمینه از مثالهای ملموس استفاده میکند؛ مثالهایی همچون «غشاوه» و «اکّنه» (یعنی پرده)، «وقر» (یعنی پنبه) و «سدّ» و «قفل» و «ختم» (یعنی مُهر):
ـ «وَ عَلی أبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» (بقره (2): 7).
ـ «... عَلَی قُلُوبِهِمْ أکِنّةً أن یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرًا» (کهف (18): 57).
ـ «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدیِهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا...» (یس (36): 9).
ـ «أفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلَی قُلُوبٍ أقْفَالُهَا» (محمد (47): 23 ـ 24).
ـ خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ عَلَی سَمْعِهِمْ» (بقره (2): 7).
در مجموع با بهرهگیری از بخش دیگری از آیات، مفهوم بصیرت را در معانی زیر میتوان دستهبندی کرد:
1ـ چشم درون، عقل، فهم و ادراکات قلبی؛
2ـ نور؛ «وَ مَا یَسْتَوِی الْأعْمَی وَالْبَصیِرُ وَلَاالظُّلُمَاتُ وَلَاالنُّورُ» (فاطر (35): 19 ـ 20).
3ـ دلایل روشن، علم و آگاهی که با توجه به این آیات ثابت میشوند:
ـ «قَدْ جَاءکُمْ بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا» (انعام (6): 104).
ـ «هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَ هُدًی وَ رَحْمةٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (اعراف (7): 203).
ـ «وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسی الْکِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أهلَکْنَا الْقُرونَ الْاُولَی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّروُنَ» (قصص (28): 43).
4ـ یقین و اطمینان کامل؛ «قُلْ هَذِهِ سَبیِلی أدْعوُا إِلَی اللهِ عَلَی بَصیِرَةٍ أنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» (یوسف (12): 108).
5ـ شاهد و خودآگاه؛ «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصیِرَةٌ وَ لَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ» (قیامت (75): 14 ـ 15).
رسول خدا صلیالله علیه و آله نیز میفرماید:
«انّ للقلب عینین کما للجسد فیری الظاهر بالعین الظاهرة و یری الباطن و الحقائق بعین الحقّ الّتی فیالباطنة» (آملی، 1347: 581)؛ برای دل، همانند جسم، دو چشم است؛ ظاهر با چشم ظاهری و باطن و حقایق با چشم حق که در درون اوست، دیده میشود.
پس از ذکر نمونههایی از استعمال واژه بصیرت در قرآن و سیره، اکنون تعریف بصیرت را در کلام برخی از محققین بررسی میکنیم:
1ـ بصیرت، علم یقینی است؛ علمی که باور انسان را به گونهای شکل دهد که گویی انسان، بدون واسطه، حقیقت را درک کرده و میبیند.
2ـ نیرویی نهانی است که به انسان در شناخت حقایق تا عمق وجود یا باطن آن کمک کند (جمعی از نویسندگان، 1385، ج3: 271 و فرهنگ معین).
در مجموع میتوان گفت: بصیرت به معنای آگاهی، شناخت عمیق و اطمینانبخش و علمی یقینی و به منزله نوری است که به انسان، توانایی درک حقایق و پشت پرده حوادث را میدهد؛ به گونهای که راه حق را از باطل به وضوح تشخیص میدهد و از بحرانها و فتنهها به سلامت عبور میکند.
بر این مبنا، انسان بصیر کسی است که چشم دل او به نور الهی روشن گشته، از حواس ظاهری خود به بهترین وجه استفاده مینماید. چنین انسانی، مانعی در برابر چشم و گوش و پیش روی خود ندارد؛ اهل اندیشه و تدبّر است و با دلایل روشن و یقین و اطمینان سخن میگوید.
انسان بینا در نگاه امام علی علیهالسلام به فردی با خصوصیات زیر اطلاق میشود:
«فانما البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر ثم سلک جدداً واضحاً یتجنّبُ فیه الصَّرعةَ فیالمهاوی و الضّلال فیالمغاوی» (نهجالبلاغه، خطبه 153)؛ انسان بینا کسی است که به درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به درستی نگریست و آگاه شد و از عبرتها پند گرفت؛ سپس راه روشنی را پیمود و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کورهراهها دوری کرد.
با توجه به این روایت، میتوان گفت: بصیرت در صورتی حاصل میشود که شنیدن، همراه تفکر و دیدن، همراه با دقت باشد و با عبرتها، قواعد و سنتهای الهی تطبیق و سنجیده شود. در این شرایط راه از بیراهه شناخته میشود؛ به ویژه در هنگام فتنهها.
جایگاه بصیرت در دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی
قبل از ورود به بحث مبانی بصیرت از دیدگاه حضرت آیةالله خامنهای، نگاهی به جایگاه این مفهوم، فایدههای بصیرت و پیامدهای فقدان آن از دیدگاه ایشان و همچنین راههای کلان یا راهبردهای کسب بصیرت ضروری مینماید. افزایش بصیرت، توصیه اساسی معظمله به همه و به ویژه خواص است. ایشان در توصیهای میفرماید: «اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت» (آیةالله خامنهای، 6/3/1388).
ایشان در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، دلیل اصرار بر افزایش بصیرت خواص و هدف از تأکید بر آن را چنین بیان میکند: «اینکه بنده مسأله بصیرت را برای خواص تکرار میکنم، به خاطر این است که گاهی اوقات غفلت میشود از دشمنیهایی که با اساس دارد میشود. اینها را حمل میکنند به مسائل جزئی. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند که من اسم نمیآورم؛ همه میشناسید. معروفند که اینها ندیدند توطئهای را که آن روز، غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانی که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحی میکردند. توجه نکردند که حرفهایی که اینها دارند در مجلس شورای ملی آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزه با اسلام است. این را توجه نکردند؛ مماشات کردند. نتیجه این شد که کسی که میدانست و میفهمید ـ مثل مرحوم شیخ فضلالله نوری ـ جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند. بعد، خود آنهایی هم که به این حساسیت، اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلی آنها را خوردند؛ بعضی جانشان را از دست دادند؛ بعضی آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت. این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم» (آیةالله خامنهای 6/12/1388).
رهبر معظم انقلاب اسلامی، بصیرت را قطبنمای حرکت صحیح و شاخص راه معرفی میکند: «در جاده، همیشه باید شاخص، مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کردید، زود اشتباه میکنید» (آیةالله خامنهای، پرتو ولایت (بصیرت نافذ): 22). ایشان با اشاره به بیبصیرتی برخی از اصحاب امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام و بیان این نکته که همه آنها مغرض نبودند، ضعف و فقدان قدرت تحلیل خوارج را عامل بیبصیرتی آنها معرفی مینماید و اینکه شاخص را گم میکردند (همان).
بر این مبنا، اساسیترین فایده بصیرت، شناخت حق از باطل است. فایده دیگر بصیرت از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، استقامت در راه حق است. ممکن است انسان، حق را از باطل تمیز دهد، ولی دنیاطلبی و جلوههای گوناگون دنیا، انسان را از استقامت در راه حق و ولایت بازمیدارد. اما افزایش بصیرت، بیاعتباری دنیا و لذتهای آن را برملا میکند. از این رو، فرد مشکلات و سرزنشهای چند روزه را تحمل نموده، بر مسیر حق، پایدار و استوار باقی میماند. با توجه به این نکته که مقام معظم رهبری با اشاره به خطبه 173 نهجالبلاغه میفرماید: «آنهایی که دور امیرالمؤمنین بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلی بصیرت به خرج دادند که بنده بارها از امیرالمؤمنین نقل کردهام که فرمود: «ولایحمل هذا العلم الاّ اهل البصر و الصبر». در درجه اول، بصیرت لازم است» (همان:13).
ایشان همچنین بصیرت را عامل حل مشکلات فرد و جامعه میداند و در این رابطه میفرماید: «عزیزان من! تمام مشکلاتی که برای افراد یا اجتماعات بشر پیش میآید، بر اثر یکی از این دو است: یا عدم بصیرت یا عدم صبر» (همان: 39 ـ 40).
توجه به پیامدهای فقدان بصیرت از سوی مقام معظم رهبری، جایگاه و اهمیت گوهر گرانبهای بصیرت را در دیدگاه ایشان نشان میدهد. به همان نسبت که کسب بصیرت برای فرد و جامعه مفید است، فقدان بصیرت مضر است تا جایی که میفرماید: «هر ضربهای که در طول تاریخ، ما مسلمانان خوردیم، از ضعف قدرت تحلیل بوده» (همان:31).
ضربات جبرانناپذیر ناشی از بیبصیرتی که ضعف در تحلیل سیاسی، دشمنشناسی، جریانشناسی، تکلیفشناسی، زمانآگاهی و اقدام به موقع در برابر دشمن را در پی دارد، گاه ممکن است تا نیمقرن تداوم داشته باشد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این زمینه میفرماید: «بصیرت و علم به زمان و استفاده از موقعیتها برای هر عالمی، چه اعلم باشد و چه کسی که در یک محله، احکام دین را به چند نفر تعلیم میدهد، ضروری است. ... ما در طول تاریخ تشیع، به خاطر عدم آگاهی علما از حقایق جریانات دنیا، خیلی ضربه خوردیم؛ به خصوص در دویست سال اخیر... هر گاه ما عالم دین و متقی و باهوش و زرنگ و دقیقی مثل میرزای شیرازی و شیخ انصاری داشتیم، از شر دشمن محفوظ میماندیم و برنده بودیم؛ ولی آنجا که قدری غفلت و ناآگاهی در کار بوده است، ضرر میکردیم که آن ضرر به یک نفر و یک حوزه و یک مجموعه و یک شهر و یک سال و چند سال محدود نمیشد؛ بلکه در برخی موارد، اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعه اسلامی را تحت فشار قرار میداد. دیگر نباید تسلیم ناآگاهیها شویم. باید آگاهی و بصیرت را در خودمان تقویت کنیم» (آیةالله خامنهای، 20/4/1368).
کمک به دشمن به صورت ناخودآگاه؛ مانند کسی که خانه یا پازلی از جدول و پازل دشمن را پر میکند، اما به دلیل دید جزئی خود، متوجه نیست که به نفع دشمن اقدام کرده است و در زمین طراحی شده توسط دشمن، دارد حرکت میکند (آیةالله خامنهای، 8/3/1384)، از دیگر ضررهای فقدان بصیرت است. همچنین است فریب خوردن توسط دشمن و حضور در جبهه باطل: «انسانهای بیبصیرت، زود فریب میخورند. همین امروز هم در دنیا، آدمهای دلسوزی هستند که فریب خوردهاند، دشمن را نشناختهاند و صف را تشخیص ندادهاند» (همان، 14/3/1370؛ آیةالله خامنهای، پرتو ولایت (بصیرت نافذ): 35 ـ 36) و نیز با اشاره به پیامها و درسهای عاشورا میفرماید: «... بصیرت لازم است. بیبصیرتها فریب میخورند. بیبصیرتها در جبهه باطل قرار میگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنان که در جبهه ابن زیاد، کسانی بودند که از فساق و فجار نبودند، ولی از بیبصیرتها بودند» (آیةالله خامنهای، 22/4/1371)
حضرت آیةالله خامنهای علاوه بر ضرورت و فایدههای کسب بصیرت و ضررهای فقدان آن، راههای رسیدن به بصیرت را نیز بیان کردهاند که چون موضوع این مقاله نیست، به اختصار آنها را بیان میکنیم.
یکی از این راهها، صبر و استقامت است. رهبر انقلاب اسلامی در سخنان خود بارها بر عنصر صبر در کنار بصیرت اشاره کردهاند: «مواظب باشید صبرتان را از دست ندهید. ما با صبر پیروز شدیم. باز هم باید با صبر پیشروی بکنیم... . صبر و بصیرت و وحدتتان را حفظ کنید» (همان، 14/3/1370).
راه دیگر، دشمنشناسی است. ایشان در این زمینه میفرماید: «من از خودیها مصرّاً میخواهم قدری ذهن خودشان را باز کنند و فکر خودشان را به کار بیندازند؛ بفهمند امروز دشمن کیست، چه میخواهد و چه میکند و نقشه دشمن چیست. عقل، این است» (همان، 15/7/1377).
بر همین اساس است که بر شناخت اهداف دشمن، تهدیدات و تاکتیکهای او تأکید دارند.
مطالعه تاریخ، راه دیگری است که رهبر معظم انقلاب برای کسب بصیرت، ما را به آن رهنمون میشوند. ایشان در بحث عوام و خواص با اشاره به این نکته که تاریخ؛ یعنی شرح حال ما، میخواهند که هر کدام از ما مقایسهای داشته باشیم و ببینیم در آن حادثه تاریخی، کجا قرار گرفته و آن روز چگونه عمل کردیم که ضربه خوردیم و مواظب باشیم. آن طور عمل نکنیم (همان، 20/3/1375).
راه چهارم، جریانشناسی است. ایشان در این رابطه از جمله به دو جریان یا خط کلی دوستان اسلام، انقلاب، امام و نظام جمهوری اسلامی و در مقابل، دشمنان اسلام، انقلاب، امام و نظام جمهوری اسلامی، اشاره نموده (همان، 14/9/1369) و برای شناخت جریانهای خودی از غیر خودی، معیارهای آن را بیان کردهاند (همان، 23/2/1379 و 14/3/1380 و 14/3/1378 و 1/5/1369 و 26/1/1379 و 14/7/1379 و...).
تحلیل سیاسی و کسب توانایی در آن، راه دیگر و مهم کسب بصیرت است: «قدرت تحلیل در خودتان ایجاد کنید... این قدرت تحلیل، خیلی مهم است. هر ضربهای که در طول تاریخ، ما مسلمانان خوردیم از ضعف تحلیل بود» (همان، 13/11/1377).
همچنین جبههشناسی (همان، 6/3/1388)، تکلیفشناسی (همان، 14/3/1383)، موقعشناسی (همان، 20/3/1375) و آیندهشناسی (همان، 7/9/1368) از دیگر راههایی است که از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی ما را در کسب بصیرت یاری میرساند.
علاوه بر آنچه آمد، ایشان ما را به مبانی بصیرت نیز راهنمایی میکنند که در ادامه بحث به آن میپردازیم.
مبانی بصیرت
مبانی به معنای شالودهها، اعضا، اندام (فرهنگ معین)، اصول یا ارکان است. بر این اساس، مهمترین مبانی یا ارکانی که بصیرت بر آن استوار است را با بهرهگیری از قرآن و روایات و نیز اندیشه حضرت آیةالله خامنهای بیان میکنیم.
1ـ قرآن کریم (وحی الهی)
در رأس مبانی بصیرت، قرآن کریم قرار دارد؛ چرا که قرآن، کتاب هدایت، نور، تبیان کُلِّ شیء و کتاب بصائر است. در سوره مائده، آیه 15 درباره قرآن میخوانیم: «قُدْ جَاءکُم مِّن الله نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبیِنٌ»؛ از جانب خداوند نور و کتابی روشنگر برای شما آمده است. در سوره نحل، آیه 89 نیز آمده است: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِلْمُسْلِمیِنَ»؛ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.
به شهادت آیات زیر نیز قرآن کریم خود را در کتاب بصیرتها معرفی میکند:
ـ «قَدْجُاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا» (انعام ):104)؛ دلایل روشن از سوی پروردگارتان برای شما آمد؛ پس هر کسی بینا شود، به سود خود اوست و هر کس از دیدن آن چشم بپوشد، خود زیان کرده است.
ـ «هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَ هُدًی وَ رَحْمةٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (اعراف (7): 203)؛ این آیات وحی، وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت برای جمعیتی است که ایمان میآورند.
در سوره جاثیه، آیه 20 نیز خداوند، قرآن را به مایه بصیرت مردم «هَذَا بَصَآئِرُ لِلنَّاسِ» و نه فقط مؤمنان معرفی میکند.
براساس این آیات در بصیرتآفرینی قرآن، تردیدی وجود ندارد. در پرتو نور قرآن است که چشم دل ما بینا میشود و میتوانیم حق را از باطل تشخیص دهیم. در پرتو انس با قرآن و عترت است که تداوم بصیرت ممکن میشود و بینایی ما قوام مییابد.
قرآن کریم بارها و با تأکید فراوان، یک سری پیامها و اوامر الهی را به انسانها ابلاغ میکند؛ پیامها و اوامری از قبیل: چشمانتان را باز کنید، فکر و اندیشه خود را به کار اندازید، از حواس خود به درستی بهره بگیرید، در خلقت آسمانها و زمین بیندیشید، در زمین سیر کنید و سرگذشت پیشینیان را ببینید و بینا شوید؛ چون هر آنکه در این دنیا کوردل باشد، در آخرت نیز چنین است.
قرآن کریم هم با تعبیر «قُلْ سیِروُا فِیالأرْضِ ثُمَّ انظُروُاْ» (انعام (6): 11)، دستور به گردش در زمین میدهد و هم با تعبیر «أفَلَمْ یَسیِروُاْ فِیالأَرْضِ» (یوسف (12): 108)، غافلان را توبیخ میکند. لذا چگونگی بصیرتیابی را با این توبیخ که چرا به سیر در طبیعت نمیپردازید و از مشاهده سرانجام پیشینیان درس نمیگیرید، به همه میآموزد.
در سوره حج، آیه 46 میخوانیم: «آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود؛ بلکه دلهایی که در سینههاست، کور میشود».1
و چه هشداردهنده است این آیه قرآن که میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثیِرًا مِّنَ الْجِنَّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لَّا یُبْصِروُنَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٍ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ أضَلُّ هُمُالْغَافِلُونَ» (اعراف (7): 179).
در بصیرتآفرینی قرآن کریم همین آیه بس که میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لَلَّتِی هِیَ أقْوَمُ» (اسراء (17): 9).
علیبنابیطالب علیهالسلام در زمینه چگونگی بصیرتبخشی قرآن میفرماید:
«کتابالله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعضٍ و لایختلف فیالله و لایخالف بصاحبه عنالله» (نهجالبلاغه، خطبه 133)؛ این قرآن است که میتوانید با آن بصیرت یابید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضی از قرآن از بعض دیگر سخن میگوید و برخی بر برخی دیگر گواهی میدهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمیسازد.
البته تأکید بر قرآن کریم به مفهوم جدایی از عترت نیست. عترت؛ یعنی ثقل کبیر در کنار قرآن (ثقل اکبر)، نقش کلیدی در بصیرتزایی و تداوم آن دارد. چه بسیار از بیبصیرتها در تاریخ اسلام که محصول جدایی از سنت رسولالله صلیالله علیه و آله و عترت آن حضرت بوده است. به تعبیر آیةالله جوادی آملی همانطور که نمیتوان گفت: «حسبنا کتابالله»،همانطور نمیتوان گفت: «حسبنا العترة» و با اخذ یکی و ترک دیگری، اهل نجات بود (جوادی آملی، 1381: 217).
مقام معظم رهبری براساس همین آموزهها، بر مبنا بودن قرآن کریم برای بصیرت تأکید دارند. ایشان با توجه به آیۀ «یَا أیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُواْ اسْتَجیِبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لَمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال (8): 24) معتقدند که قرآن به بصیرت معنا میدهد. «در فضای زندگی ما باید قرآن، حکومت کند و برکات قرآنی موج بزند. در سایه قرآن است که معرفت و بصیرت و شجاعت و اقدام ما معنا پیدا میکند و به سمت هدفهای درست متوجه میشود. قرآن به مؤمنین میگوید: ای مؤمنین! وقتی خدا و پیامبر خدا شما را به حیات و به زندگی واقعی دعوت میکنند، به ندای آنها پاسخ بدهید. این چه حیاتی است که خدا و پیامبر، ما را به آن دعوت میکنند؟ در یک کلمه، این حیات شایسته انسان است» (آیةالله خامنهای، 11/10/1370).
ایشان در بیانی دیگر، قرآن کریم را معلم بصیرتبخش بشریت معرفی میکند و با تذکر این اصل که نعمتهای معنوی نیز مانند نعمتهای مادی با تلاش و پیگیری به دست میآید و حفظ آنها هم به تبع تلاش، مجاهدت و فداکاری است، میفرماید: «هر کس که تلاش کرد، در همان راهی که تلاش کرده است، خدا به او کمک میکند. تلاش، معیار و میزان برای به دست آوردن دستاوردهاست. حفظ دستاوردها هم همینطور است؛ یعنی بیتلاش نمیشود. تاریخ در مقابل ماست. قرآن ـ معلم بصیرتبخش بشریت ـ در مقابل ماست. در چند جای قرآن، خداوند به بنیاسرائیل میفرماید: «وَ أنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَیالْعَالَمِینَ» (بقره (2): 47 و 122)؛ من شما را بر همه جهانیان فضیلت بخشیدم. اما همین بنیاسرائیل، کاری کردند که خدای متعال فرمود: «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَ بَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ» (بقره (2): 61). «خداوند قوم و خویشی با کسی ندارد. این تلاش انسانهاست که تعیینکننده سرنوشت آنهاست» (آیةالله خامنهای، 18/11/1370).
2ـ تقوا
مبنای دیگر بصیرت، تقواست که به معنای پیروی از اوامر و نواهی خداوند، رعایت حلال و حرام الهی، واجب و مستحب و مکروه و مقابله با خواستههای نامشروع نفسانی و شیطانی است.
همانگونه که برای درک مفهوم بصیرت از قرآن کریم بهره گرفتیم، برای بصیرتیابی در مفهوم تقوا نیز به این کتاب آسمانی مراجعه میکنیم. ایمان به غیب، برپاداری نماز، انفاق، ایمان به انبیای الهی، به ویژه رسول اکرم صلیالله علیه و آله و یقین به آخرت (بقره (2): 2ـ 5) از آثار تقواست. تقوا، همراه نیکی است و نیکی، یعنی پارسامنشی؛ یعنی در هر کاری از مسیر اصلی و قانونی آن وارد شویم؛ نه از راه خلاف، گناه و جرم (بقره (2): 189).
اگر غربزده و شرقزده نشویم، ایمان به آخرت، آخرت، فرشتگان، کتابهای آسمانی و پیامبران پیشین داشته باشیم، به محرومان و مستضعفان کمک کنیم، علاوه بر اقامه نماز، زکات بدهیم و به عهد و پیمان خود وفادار باشیم و در سختیها و هنگامه نبرد، استقامت کنیم، در چنین شرایطی صفت تقوا بر ما به درستی صدق خواهد کرد (بقره (2): 177).
تقوا موجب میشود تا اگر دچار لغزش شدیم یا به خود ستم کردیم، از خدا غافل نشویم؛ بلکه با یاد خدا و استغفار، خود را پاک کنیم و بر گناه اصرار نورزیم (آل عمران (3): 134ـ 135).
همچنین، مهمترین دستاوردهای تقوا را در امور زیر میتوان برشمرد:
1ـ پذیرش حاکمیت خداوند: «وَاللَّهُ وَلِیُّالْمُتَّقِینَ» (جاثیه (45): 19)؛
2ـ همیشه با خدا بودن: «إِنَّ اللّهَ مَعَالَّذیِنَ اتَّقَوْا» (نحل (16): 128)؛
3ـ برخورداری از نور الهی: «وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» (حدید (57): 28)؛
4ـ آسان شدن کارها: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ إمْرِهِ یُسْرًا» (طلاق (65): 4)؛
5ـ عدم بنبست در زندگی: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» (طلاق (65): 2)؛
6ـ برخورداری از فرقان (قوه تشخیص حق از باطل): «إن تَتَّقُواْ اللهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا» (انفال (8): 29).
این آیات به خوبی روشنگر آن است که بصیرت، دستاورد تقواست و روشنضمیری در پرتو تقوای الهی و پارسامنشی حاصل میشود؛ زیرا انسان پرهیزگار، صاحب نوری است که راه را از چاه بر او مکشوف میکند؛ از فرقان؛ یعنی قوه تشخیص حق از باطل برخوردار است و این همان مفهوم بصیرت یا روشنبینی است.
تقوا، انسان را از جانبداری غیر حق بازداشته و مانع از آن میشود که عشق و نفرت، دیده دل را کور کند. همچنین فرد را از دخالت پیشفرضهای ذهنی، گرایشات و احساسات در شناخت حقیقت باز میدارد. تقوا، مبنای بصیرت است؛ چون سلامت عقل را تضمین میکند و مانع از آن است که منافع شخصی، حزبی، خانوادگی، جناحی و مانند آن، همچون دود یا گرد و غبار، سد راه نورافکنی چراغ عقل گردد.
شهید مطهری در پاسخ به این پرسش که چگونه تقوا موجب بصیرت میشود، به حدیثی از امام علیعلیهالسلام درباره دوستان و دشمنان انسان اشاره میکند. وی با بهرهگیری از این حدیث، دشمنی و مخالفت هوی و هوس، تمایلات نامشروع و شهوات انسان با عقل را مطرح میکند و اعلام میدارد که هوی و هوس در مقابل عقل، حکم پارازیت را پیدا کرده، مانع از آن میشود که انسان، ندای عقل خود را بشوند و به منزله گرد و غبار و دود یا مه است که اطراف چراغ عقل را میپوشاند و مانع از پرتوافکنی عقل میشود. ایشان به این اشعار سعدی برای روشن کردن مطلب اشاره میکند:
حقیقت، سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
از نظر شهید مطهری، تقوا مبنای بصیرت است؛ چون دشمن عقل است. تقوا دشمن هوی و هوس است و هوی و هوس را کنترل میکند و نمیگذارد هوسهای نامشروع، اثر عقل را خنثی کند، گرد و غبار به وجود بیاورد یا پارازیت ایجاد کند. وی از این شعر مولوی بهره میگیرد:
چونکه تقوا بست دو دست هوی
حقّ، گشاید هر دو دست عقل را
بنابراین، تقوا، عقل را آزاد میکند؛ اما بیتقوایی (تمایلات نامشروع و شیطانی) چراغ عقل را خاموش میسازد و آدمی را در زندگی، کور و کر میکند. بر این اساس، انسانهای باتقوا در پرتو نور عقل و ایمان، حقایق امور را بهتر میبینند و میشنوند و میفهمند (مطهری، نرمافزار مطهر، نسخه 1/3، ده گفتار: 45 ـ 55).
رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر مبنا بودن تقوا برای بصیرت چنین تأکید میکند: «آنچه که بصیرت و بینش انسان را در قضایای مختلف و در حوادث گوناگون و زیر غبار تبلیغات جنجالآمیز دشمنان، تضمین و حفظ میکند، دل پاک و نورانی مؤمن است....؛ دلی که از ایمان برخوردار است و منشأ تقوا در اندیشه و عمل است یا تبلیغات دشمنان، گمراه نمیشود» (آیةالله خامنهای، 29/6/1382).
در نگاه ایشان تقوا و با خدا بودن، این چنین راهگشا است: «اگر به خدا رو کردیم، خدا راه را باز میکند «و انّ الراحل الیک قریبالمسافة»؛ یک قدم به سمت خدا برداشتن، دل انسان را روشن میکند، به انسان فتوح میبخشد، زنگارها را از جلوی بصیرت انسان میزداید و قدم بعدی و ادامه راه را برای انسان، راحتتر میکند (همان، 16/2/1371).
ایشان بیتقوایی را مانع بصیرت برمیشمرد و میفرماید: «نقطه مقابل تقوا، غفلت و بیتوجهی و حرکت بدون بصیرت است. خدا ناهوشیاری مؤمن را در امور زندگی نمیپسندد. مؤمن باید در همه امور زندگی، چشم باز و دل بیدار داشته باشد (همان، 10/1/1369).
3ـ ولایتمداری
ولایت در لغت، مفاهیمی چون قرب، محبوبیت، دوستی، اتصال و پیوند و حاکمیت و سرپرستی را شامل میشود (معین). از لحاظ عرفانی، این واژه، نزدیکی هرچه بیشتر به خدا را میرساند که به دنبال خود، اجازه تصرف در امور و نیابت را دارد و به لحاظ سیاسی، به معنای پیوند بین حاکم اسلامی و مسلمانان و همچنین سرپرستی یا اداره کلان نظام اسلامی است (امام خمینی، 1372: 36؛ آیةالله خامنهای، 20/4/69 و 10/4/70 و 6/2/76؛ مطهری، 1370: 37 ـ 72). بنابراین، ولایت به معنای حکومت، زمامداری و سرپرستی است.
قرآن کریم در آیات خود، حاکمیت و تشریع را در اصل، مختص خداوند میداند؛ چنانچه در سوره شوری، آیه 9 میخوانیم: «فالله هو الوّلی». در مرحله بعد، این حاکمیت را خداوند در اختیار بندگان شایسته خود؛ یعنی انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام قرار داده است که به نیابت از خداوند، سرپرستی و حاکمیت بندگان او را داشته باشند. در نگاه شیعیان در دوران غیبت کبری، این نیابت به فقهای جامعالشرائط شیعه رسیده است که از آن به «ولایت فقیه» تعبیر میشود.
بنابراین، وقتی از ولایتمداری یا ولایتمحوری سخن گفته میشود، منظور آن است که فرد و جامعه، محور و مدار زندگی خود را خدای بزرگ، انبیا علیهمالسلام، به ویژه پیامبر صلیالله علیه و آله و ائمه اطهار و فقیه جامعالشرائط قرار دهند و در ذیل سلسله مراتب نظام ولایی؛ ولایت الله، ولایت انبیاء، ولایت رسولالله، ولایت ائمه اطهار و ولایت فقیه، تمام ابعاد زندگی خود؛ اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظام اجتماعی را سامان دهند.
در روایات نیز وارد شده است که: «ما نودی بشیءٍ بمثل ما نودی بالولایة». (کلینی، 1403 ق، ج 2: 18)؛ یعنی در بین اصول و مبانی اسلامی، هیچ کدام به اندازه ولایت، دارای اهمیت نیست و به آن دعوت نشده است. با توجه به این اهمیت و بر اساس دیدگاه مقام معظم رهبری، ولایتمداری فرد و جامعه را به شرح زیر میتوان تبیین کرد:
«ولایت در یک انسان، به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روزافزونتر با ولی است. ولی را پیدا کن، ولی خدا را بشناس، خود را به او متصل و مرتبط کن، به دنبالش حرکت بکن؛ به طوری تلاش تو، تلاش او، جهاد تو، جهاد او، دوستی تو، دوستی او، دشمن تو، دشمن او و جبههبندیهای تو، جبههبندیهای او باشد.... اما ولایت در یک جامعه به این است که اولا: ولی در آن جامعه مشخص باشد و ثانیاً: منشأ و الهامبخش همه نیروها، نشاطها و فعالیتهای آن جامعه باشد؛ قطبی باشد که همه جویها و سرچشمهها از او سرازیر میشود. مرکزی باشد که همه فرمانها را او میدهد و همه قانونها را او اجرا میکند. نقطهای باشد که همه رشتهها و نخها به آنجا برگردد. همه به او نگاه کنند. همه دنبال او بروند. موتور زندگی را او روشن بکند. راننده و پیشقراول کاروان زندگی در جامعه او باشد. این جامعه، جامعه دارای ولایت است» (آیةالله خامنهای، 1370، گفتار سوم؛ جمعی از نویسندگان، 1385: 346).
آیةالله خامنهای در جای دیگری نیز مفهوم ولایتمداری یک جامعه دینی را چنین تعریف میکند: «همه اجزای آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز جامعه اسلامی؛ یعنی ولی متصل باشند و از درون، دارای یک اتحاد و ائتلاف باشند (آیةالله خامنهای، حدیث ولایت، ج 3: 74).
پس از روشن شدن مفهوم ولایتمداری، اکنون به رابطه ولایتمداری با بصیرت میپردازیم. ولایتمداری از آن رو مبنای بصیرت سیاسی است که ولی امر جامعه با توجه به جایگاه بلندی که دارد و در قله رفیعی که قرار گرفته است، نسبت به امور جامعه از همه بیناتر و هوشیارتر است. لذا توجه به او و اطاعت از او راه را از چاه به فرد و جامعه نشان میدهد. با توجه به اینکه ولی امر جامعه از مقام عصمت در عصر رسولالله صلیالله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام و مقام عدالت در عصر غیبت کبری برخوردار است و به دلیل تقوای بالایش، علاوه بر اینکه اخبار و گزارش امور جامعه و جهان در اختیارش قرار میگیرد، خداوند او را نسبت به حقایق بسیاری از امور آگاه میسازد. لذا توجه به بیانات، سخنان و فرامین ولیفقیه در جامعه، افراد را از گمراهی و انحراف باز میدارد.
در سوره نساء، خداوند مسلمانان را از شایعهپراکنی نهی کرده و فرمان میدهد که اگر خبری از ایمنی و یا ترس (پیروزی یا شکست) به آنها رسید، بدون تحقیق آن را شایع نکنند و برای اینکه بصیرت پیدا کنند، آن را به پیامبر و اولیالامر که قدرت تشخیص دارند برسانند تا او به عنوان رهبر جامعه، افراد را روشن نموده، از ریشههای مسائل آگاه سازد تا افراد از شیطان پیروی نکنند:
«وَ إِذَا جَاءهُمْ أمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أوِ الْخَوْفِ أذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلَی أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذیِنَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللهِ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلیِلاً» (نساء (4): 83)؛ و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع میسازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافی دارند ـ بازگردانند، از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی میکردید (و گمراه میشدید).
ولایتمداری، نه تنها بصیرتزاست، بلکه تداوم بصیرت به ویژه بصیرت سیاسی انسان، بسته به تداوم ولایتمداری اوست. در این صورت است که بصیرت انسان، قوام مییابد؛ یعنی اگر ولایتمداری قطع شود، گمراهی و انحراف در کمین فرد نشسته است. در طول تاریخ اسلام، همین قطع رابطه با ولایت و مقابله با آن، بسیاری از خواص تأثیرگذار و با سابقه ارزشمند را به بیبصیرتی کشانده است.
مقام معظم رهبری، ولایت را عامل شناخت حقیقتها و تشخیص خط صحیح از خط انحرافی و در واقع مبنای بصیرت و روشنبینی معرفی میکند: «اساسیترین مسأله دین، مسأله ولایت است؛ چون ولایت، نشانه و سایه توحید است. ولایت، یعنی حکومت؛ چیزی است که در جامعه اسلامی، متعلق به خداست و از خدای متعال به پیامبر و از او به ولی مؤمنین میرسد. آنها که در این نکته شک داشتند، دچار انحراف بودند و حقیقت را نمیفهمیدند؛ هر چند ممکن بود سجدههای طولانی هم بکنند! همان کسانی که در جنگ صفین از امیرالمؤمنین رو برگردانند و رفتند، به عنوان مرزبانی در خراسان و مناطق دیگر ساکن شدند، سجدههای طولانی یک شب یا ساعتهای متمادی میکردند، اما فایدهاش چه بود که انسان امیرالمؤمنین را نشناسد. خط صحیح را ـ که خط توحید و خط ولایت است ـ نفهمد و برود مشغول سجده بشود! این سجده چه ارزشی دارد؟! بعضی از روایات باب ولایت نشان میدهد که این طور افراد که همه عمرشان را عبادت بکنند، اما ولی خدا را نشناسند تا به دلالت او حرکت بکنند، اما ولی خدا را نشناسند تا به دلالت او حرکت بکنند و مسیر را با انگشت اشاره او معلوم نمایند، این، چه فایدهای دارد؟ «ولم یعرف ولایة ولیّ الله فیو الیه و یکون جمیع اعماله بدلالته» (کلینی، 1403 ق، ج 2: 19) (آیةالله خامنهای، پرتو ولایت (نافذ بصیرت): 19).
رهبر معظم انقلاب اسلامی، یکی از توجهات امام خمینی قدسسره به عنوان رهبر و ولیفقیه جامعه به مردم را در لزوم آگاهسازی دائمی مردم، معرفی میکند و میفرماید: «خود امام خمینی در سنین بالای عمر ـ با حال پیرمردی ـ از هر فرصتی استفاده کرد برای اینکه حقایق را برای مردم بیان کند. در دستگاههای تبلیغاتی جهانی، نقش تحریف و گمراهسازی، نقش فوقالعاده خطرناکی است که امام به آن توجه داشت. وسایل ارتباطی فکری نامطمئن و وابسته به دشمنان کشور و ملت، امام را وادار میکرد که هم خود او به طور دائم در موضع تبیین و ارشاد و هدایت مردم قرار گیرد و هم به دیگران دائماً توصیه کند که حقایق را به مردم بگویند و افکار آنها را نسبت به حقایقی که دشمن سعی میکند آنها را مکتوم نگه دارد، آشنا کنند. اینکه ما دائماً به صاحبان بیان و قلم و تریبونهای مختلف توصیه میکنیم که هدف و همت خود را بر تبیین صحیح حقایق قرار دهند، برای این است» (آیةالله خامنهای، 14/3/1380).
4ـ تفکر (عقل)
تعقل و تفکر در نزد خدا از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است. در کتاب خدا، بارها انسان به تفکر دعوت شده است و بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی معرفی شدهاند که عقل خود را به کار نمیگیرند (انفال (8): 22). بر این اساس، یک مبنای مهم برای بصیرت، تعقل است. امام علی علیهالسلام از به خواب رفتن یا سُبات عقل به خدا پناه میبرد و میفرماید: «نعوذ بالله من سباتالعقل و قبح الزّلل» (نهجالبلاغه، خطبه 224)؛ یعنی از خوابیدن عقل و زشتی لغزشها به خدا پناه میبریم.
راه مقابله با خوابیدن عقل، اندیشیدن و تفکر است. امام صادق علیهالسلام به ما چنین میآموزد: «فانّ التفکر حیاة البصیر کما یشمی المستنیر فیالظلمات بالنور» (العاملی، 1414 ق، ج 6: 170).
بنابراین، همانگونه که با کمک نور در تاریکیها راه میپیماییم، اندیشه نیز به منزله نور قلب یا عقل، ما را به بصیرت میرساند.
امام علی علیهالسلام در حدیثی، هرگونه بصیرتیابی بدون اندیشیدن را نفی میکند. حضرت امیر میفرماید: «لابصیرة لمن لافکر له» (آمدی، 1378، ح 7937). آن حضرت، معتقد است که با اندیشیدن، عواقب یا پایان امور بر انسان آشکار میشود. «من فکّر ابصر العواقب» (همان، ح 9244) و نیز میفرماید: «من طالت فکرته حسنت بصیرته»؛ کسی که طولانی فکر کند، بینش او نیکو میشود (همان، ح 8991). با بهرهگیری از عقل ناب و کلام امام علی علیهالسلام، میتوان گفت که احیای عقل در کنار تقوا یا کنترل نفس، بالاترین سطح بصیرت را برای سالک به ارمغان میآورد. از این رو، در مبنا بودن تفکر و بصیرتزایی آن، تردیدی نیست. مولای موحدان میفرماید:
«قد احیا عقله و امات نفسه حتی دقّ جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق، فأبان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامة و دارالاقامة و ثبتت رجلاه بطماًنینة بدنه فی قرار الأمن و الرّاحة بما استعمل قلبه و ارضی ربّه» (نهجالبلاغه، خطبه 218)؛ پوینده راه خدا، عقلش را زنده کرد و نفس خویش را کشت تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید و برقی پر نور برای او درخشید و راه را برای او روشن کرد و او را به راه راست کشاند و از دری به دری دیگر برد تا به در سلامت و سرای جاودانه رساند و دو پای او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد. این پاداش آن بود که دلش را درست به کار گرفت و پروردگارش را راضی کرد.
به تبع قرآن و عترت، رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر جایگاه تعقل، تفکر و مکانت بلند عقل در اندیشه اسلامی تأکید دارند. ایشان میفرماید: «در اسلام، یکی از منابع حجت برای یافتن اصول و فروع دینی، عقل است. اصول اعتقادات را با عقل بایستی به دست آورد، در احکام فرعی هم، عقل یکی از حجتهاست. اگر شما به کتب احادیث ما نگاه کنید ـ مثل کتاب کافی که هزار سال پیش نوشته شده ـ اولین فصل آن «کتاب العقل و الجهل» است» (آیةالله خامنهای، 5/7/1383).
رهبر معظم انقلاب اسلامی، همچنین به ابتنای تشیع بر عقل و تفکر اشاره کرده، میفرماید: «ما از اول تشیع در تعالیم ائمه علیهمالسلام، به سوی عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همینطور هم باید عمل بکنیم» (همان، 17/8/1385).
اسلام و قرآن، حتی درباره اصیلترین موضوعات دینی همچون «توحید» نیز روی تعقل و تدبر تأکید میکنند. آیةالله خامنهای در این باره میفرماید: «توحید، وادی بسیار با عظمتی است. اما در چنین وادی با عظمتی، باز از مؤمنین و مسلمین خواستهاند که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل پیش بروند. واقعاً هم عقل و تفکر میتواند انسان را پیش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحی و نور معرفت و آموزشهای اولیای خدا، تجهیز و تغذیه میشود. لیکن بالأخره آنچه که پیش میرود عقل است. بدون عقل نمیشود هیچ جا رفت» (همان، 22/1/1369).
با اشاره به زندگی پیچیده امروز، فکر و اندیشه را عاملی برای افزایش بصیرت معرفی میکنند: «در زندگی پیچیده اجتماعی امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوانها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش دهند. معلمان روحانی، متعهدان موجود در جامعه ما، از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهی و حوزوی باید به مسأله بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راههای جلوگیری از این موانع و برداشتن این موانع. این بصیرتها لازم است» (همان، 15/7/1388).
از نظر رهبر انقلاب اسلامی، مبنای کار جامعه اسلامی بر تأمل، تدبر، اندیشیدن و جوانب امور را دیدن است (همان، 2/2/1377) و کسی که عقل خود را به کار نمیگیرد، نه تنها به بصیرت نمیرسد، بلکه گمراه میشود و در تشخیص مصادیق عدالت به بیراهه میرود: «اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود؛ خیال میکند چیزهایی عدالت است؛ در حالی که نیست و چیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمیبیند» (همان، 8/6/1384).
مبانی بصیرت، لزوماً منحصر در موارد چهارگانه طرح شده نیست و میتوان مبانی دیگری را نیز به این مبانی افزود. اما از آنجا که بررسی و تحقیق بیشتر پیرامون این مسأله، نتایجی فراتر از گنجایش یک مقاله را دارد، لذا به مهمترین مبانی آن اکتفا گردید.
نتیجهگیری
پس از بحث پیرامون مفهومشناسی بصیرت در بررسی مهمترین مبانی یا اصول بصیرت، با توجه به اینکه این مفهوم وحیانی است، با بهرهگیری از قرآن کریم و روایات و بیانات رهبری معظم انقلاب اسلامی، نتایج حاصل از مطالعات دروندینی نشان داد که قرآن کریم (وحی الهی)،تقوا، ولایتمداری و تفکر (عقل) چهار مبنای اساسی بصیرت محسوب میشوند.
قرآن کریم از آن رو مبنای بصیرت است که کتاب نور، هدایت، تبیان کل شیء و کتاب بصائر است. نیز از آنجا که به محکمترین و استوارترین راهها هدایت میکند، در پرتو این نور وحیانی، چشم دل بینا میگردد.
از آنجا که تقوا به مبارزه با هوی و هوس میآید، عقل را از سلطه آن نجات میدهد و در پرتو نور عقل، انسان به بصیرت دست مییابد. همچنین در اثر تقوا، انسان به «فرقان» میرسد که با استفاده از آن، قدرت تشخیص حق از باطل را پیدا میکند. بنابراین، مبنای دیگر بصیرت، تقواست.
ولایتمداری نیز از آن رو مبنای دیگر بصیرت به حساب میآید که ولی امر جامعه با توجه به قرار گرفتن در قله رفیع ولایت، همچنین اطلاع از اخبار و تحولات جامعه و به ویژه برخورداری از عصمت (برای معصومان) و عدالت (برای فقیه)، نسبت به امور جامعه از همه بیناتر و هوشیارتر است. لذا اطاعتپذیری از او و محور قرار دادن او، ما را نسبت به حقایق جامعه، بصیر میسازد.
تفکر و تعقل، مبنای مهم دیگر بصیرت است؛ چرا که در پرتو آن، عقل یا قلب احیا میشود. اندیشیدن به منزله نوری است که در پرتو آن، راه حق از باطل برای انسان روشن میگردد.