تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۰ - ۰۹:۰۸  ، 
کد خبر : ۲۳۷۱۲۴

گزارش: عملیات روانی آمریکا با ابزار دموکراسی و مبارزه با تروریسم

نویسنده: مریم‌سادات امیرشاکرمی/کارشناس ارشد روابط بین‌الملل مقدمه عملیات روانی آمریکا دو گروه مخاطب اساسی دارد: افکار عمومی داخلی و افکار عمومی جهان اسلام. دستگاه عملیات روانی آمریکا با شگردها و فنون مختلف عملیات روانی می‌کوشد به افکار عمومی داخلی القا کند که دشمن اصلی دموکراسی، آزادی و تمدن غرب، جهان اسلام است. یافته‌های میدانی بیانگر اثربخشی تلاش‌های تبلیغاتی آمریکا در دست‌کاری افکار عمومی داخلی است. آمریکا در عملیات روانی برای افکار عمومی جهان اسلام از شگردهها و فنون تبلیغاتی استفاده می‌کند. طراحان عملیات روانی آمریکا با بهره‌گیری از ابزار و رسانه‌های تبلیغاتی متعدد می‌کوشند بر هر یک از انواع زیرگروه‌های افکار عمومی جهان اسلام تأثیر ژرفی برجا گذارند. آنان درصددند روشن‌فکران را علیه نظم موجود برانگیزند، نوجوانان و جوانان را دچار از خودبیگانگی کنند و توده مردم را به انجام کنش‌های اعتراض‌آمیز ترغیب کنند.

جایگاه عملیات روانی در دیپلماسی آمریکا
بسیاری از صاحب‌نظران و محققان بر این باورند که در دیپلماسی و راهبرد نظامی آمریکا عملیات روانی جایگاهی ویژه دارد. از دید آنان، با بهره‌گیری از فنون و روش‌های عملیات روانی، با هزینه کمتر، سرعت بیشتر و تلفات اندک (حتی بدون تلفات) می‌توان به بسیاری از اهداف راهبردی، مقاصد تاکتیکی و اهداف سیاسی دست یافت. از این رو، آمریکایی‌ها عملیات روانی را در مفهوم بسیط و فراگیر آن و نه در مفهوم محدود و منحصر، مورد استفاده قرار می‌دهند.
عملیات روانی، در مفهوم بسیط و همه‌جانبه آن، دامنه بسیاری از اقدامات روان‌شناختی، فنون نفوذ، تاکتیک‌های ارتباطی و رسانه‌ای و گروهی را دربرمی‌گیرد. بنابراین از دید آمریکایی‌ها، عملیات روانی عبارت است از: تدابیر، اقدامات و تاکتیک‌های از پیش‌ اندیشیده شده که در سطوح راهبردی، عملیات و تاکتیک، خواه در زمان جنگ یا صلح، مورد استفاده قرار می‌گیرند و هدف آنها تحت تأثیر قرار دادن نظریات، نگرش‌ها و رفتارهای مخاطبان آماج (اعم از دوست، بی‌طرف و دشمن) است.
اگرچه پیشینه استفاده آمریکایی‌ها از عملیات روانی در مفهوم گسترده آن به جنگ ویتنام (73 ـ 1965) برمی‌گردد، پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، باور آنان برای استفاده تقریباً نامحدود از عملیات روانی بیش از پیش راسخ‌تر شد. اما ناگفته پیداست که استفاده فراگیر و نامحدود از عملیات روانی مستلزم برخورداری از حجم حیرت‌انگیز و فراوان ابزارها و لوازم عملیات روانی است. در غیر آن صورت از نظر مخاطبان، آماج پیام‌های عملیات روانی که تنها از چند بنگاه سخن‌پراکنی کم‌دامنه انتشار می‌یابد، در حد بلوف‌ زدن‌های سیاسی، محدود می‌ماند.
حال این سؤال اساسی فراسوی هر تحلیلگر عملیات روانی قرار می‌گیرد که آیا دستگاه عملیات روانی و تبلیغاتی آمریکا آن‌قدر ابزار و امکانات انتقال پیام در چنته دارد که شمار بیکرانی از مخاطبان جهان را هدف قرار دهد؟ پاسخ پراتکانیس و ارنسون، دو تن از روان‌شناسان اجتماعی صاحب‌نام آمریکایی، به این پرسش آشکارا مثبت است.
آنان داده‌هایی به دست داده‌اند که به روشنی هر خواننده‌ای را متقاعد می‌سازد که آمریکا یک امپراتوری بی‌رقیب تبلیغاتی است و قدرت اصلی آن را باید در برخورداری از ابزارهای عملیات روانی و بهره‌گیری از روش‌ها و فنون فریب و مسحور کردن اذهان دانست.1
اگرچه آمار و ارقام ارائه‌شده توسط پراتکانیس و ارنسون حیرت‌انگیز به نظر می‌آید، اما واقعی است. آن دو روان‌شناس اجتماعی اظهار داشتند: «آمریکا با 6 درصد جمعیت کل جهان، 75 درصد تبلیغات (و عملیات روانی) دنیا را انجام می‌دهد. بنگاه‌های تبلیغاتی آمریکا سالانه بیش از 45 میلیارد دلار صرف تبلیغات و 60 میلیارد دلار صرف مسائل جانبی تبلیغات می‌کنند.
دولت آمریکا هر ساله بیش از 400 میلیون دلار برای استخدام 8 هزار کارمند تبلیغاتی صرف می‌کند تا برای دستگاه تبلیغاتی آن کشور پیام‌های مناسب تهیه کنند. حاصل کار این گروه هر سال بیش از 90 فیلم، 12 مجله به 22 زبان و برنامه‌های صدای آمریکا به 37 زبان برای چندین میلیون شنونده است. در تمام این برنامه‌های تبلیغاتی، محسنات زندگی به شیوه آمریکایی تبلیغ می‌شود. پنتاگون نیز به تنهایی روزانه بیش از 35 هزار صفحه برگۀ تبلیغاتی کپی می‌کند که چیزی برابر هزار جلد رمان است.»2
حجم رسانه‌ای آمریکا نیز که همواره بخش زیادی از محتویاتش به پیام‌های اقناعی و عملیات روانی اختصاص می‌یابد، سرسام‌آور است. در آن کشور بیش از 1200 ایستگاه تلویزیونی، حدود 1000 ایستگاه رادیویی، نزدیک 500 روزنامه و بیش از 11000 نشریه وجود دارد. حجم تبلیغات و پیام‌های عملیات روانی این رسانه‌ها که اغلب معطوف افکار عمومی داخلی و دنیای خارج از آمریکاست، بیش از یک سوم محتوای آنها را به خود اختصاص می‌دهد.3
آمریکا در نظام نوین جهانی بر دستگاه‌های قانون‌گذاری و اجرایی بین‌المللی حاکمیت دارد و از آن مجاری از اعمال هرگونه محدودیتی بر دستگاه تبلیغاتی خود جلوگیری می‌کند و با وضع قوانین و مقررات مورد نیاز برای سیطره فرهنگی بر ملل مختلف، دروازه‌های کشورهای دیگر را بدون هیچ مقاومتی روی خود می‌گشاید.
در چند سال اخیر بخش عمده عملیات روانی آمریکا معطوف جهان اسلام بوده است. با اینکه هیأت حاکمه آمریکا همواره در تلاش است که وانمود کند هیچ‌گاه در پی عملیات روانی علیه جهان اسلام نبوده است، اما واقعیت حتی آن‌گونه که مفسران و تحلیلگران آمریکایی عیان می‌سازند، داده‌هایی متمایز از ادعای هیأت حاکمه و دستگاه دیپلماسی آمریکا را به نمایش می‌گذارد.
لونتال در مطالعه‌ای با عنوان «در گفتمان رسانه‌های آمریکایی،‌ تروریست کیست؟» مبادرت به «تحلیل‌ محتوای» بیش از 100 مقاله منتشره در رسانه‌های عمده (اعم از شبکه‌های تلویزیونی و روزنامه‌های کثیرالانتشار) آن کشور طی سال‌های 2003 ـ 2001، کرده است. یافته‌های لونتال نشان داده است:
ـ در بیش از 80 درصد مقالات هر جا از تروریسم سخن به میان آمده، بلافاصله نام اسلام یا مسلمان ذکر شده است. گویی این دو، واژگانی متفاوت برای یک مفهوم یا منظورند.
ـ در اغلب مقالات، مفاهیم «بنیادگرایی»، «رادیکالیسم اسلامی»، «وحشت‌آفرینی» و «تحجر فکری» توأم به کار رفته‌اند.
ـ هر جا از یازدهم سپتامبر سخن به میان آمده، بلافاصله «بنیادگرایی اسلامی» یا «تروریسم‌های مسلمان» با آن حادثه همبسته شده است.
لونتال از مجموع یافته‌های خود نتیجه می‌گیرد: «از نظر اغلب نویسندگان و تحلیلگران رسانه‌های عمده آمریکا، تروریسم همان اسلام است و مسلمانان حامیان، عاملان و مروجان اصلی تروریسم در جهان هستند.»4
لونتال تنها تحلیلگری نیست که از جنگ تبلیغاتی آمریکا علیه اسلام و مسلمانان سخن گفته است، بلکه نویسندگان و تحلیلگران بسیاری در مورد اسلام‌ستیزی آمریکا و دنیای غرب علیه مسلمانان و جهان اسلام بحث کرده‌اند. برای مثال، جامیسون، تحلیلگری اجتماعی، در مقاله‌ای با عنوان «اسلام و تروریسم» اذعان داشته است: «با وقوع حادثه 11 سپتامبر، گروهی از افراطیان آمریکایی که مترصد فرصتی برای عقده‌گشایی علیه جهان اسلام بوده‌اند، تهاجم تبلیغاتی گسترده‌ای علیه مسلمانان و کشورهای اسلامی، حتی آن دسته از کشورهایی که همواره در زمره دوستان آمریکا نگریسته می‌شوند، راه انداختند.»5
جامیسون در پایان نوشتار خود مبادرت به ارائه نتیجه‌گیری روان‌شناختی کرده است. به باور او: «موضع‌گیری افراطی نویسندگان، سیاسیون و حتی هیأت حاکمه آمریکا علیه جهان اسلام را می‌توان نوعی مکانیسم دفاعی (از نوع فرافکنی) تلقی کرد. آنان از این طریق ناکامی‌ها و احساس درماندگی خود را به دنیای بیرون از آمریکا فرامی‌افکنند.»
از نظر جامیسون، اقدام آمریکایی‌ها در این زمینه موفقیت‌آمیز بوده است، زیرا توانسته‌اند بر نگرش شهروندان خود علیه جهان اسلام تأثیر بگذارند.
از آنچه گذشت برمی‌آید که دنیای غرب، به ویژه آمریکا، طی چند سال اخیر عملیات روانی فراگیر، اما نسبتاً پنهانی را علیه اسلام و کشورهای اسلامی راه انداخته است. اگرچه حادثه 11 سپتامبر بهانه اصلی آمریکایی‌ها برای بسیج رسانه‌ها و سایر ابزارهای عملیات روانی علیه جهان اسلام بوده است، با فاصله گرفتن از آن حادثه نه تنها حجم عملیات روانی آنان تقلیل نیافته، بلکه اشکال آن متنوع‌تر و دامنه آن فراگیرتر شده است.
ناگفته پیداست که عملیات روانی آمریکا علیه جهان اسلام مخاطبان معینی دارد. آن مخاطبان چه کسانی هستند؟ استفن در نوشتاری با عنوان «عملیات روانی آمریکا چه کسانی را آماج گرفته است؟» پاسخی روشن به این پرسش داده است. به باور او، افکار عمومی آمریکا و افکار عمومی جهان اسلام، دو مخاطب اصلی عملیات روانی آمریکا هستند.
استفن ضمن تأیید تقسیم‌بندی هولستی از افکار عمومی آمریکا، تأکید می‌کند دستگاه تبلیغاتی آن کشور برای هر یک از سنخ‌ها (تیپ‌ها)ی افکار عمومی آن کشور، پیام‌هایی ویژه طراحی و اجرا می‌کند.6
دستگاه تبلیغاتی و عملیات روانی در پی آن است که افکار عمومی داخلی را مجاب سازد که نبرد آمریکا با جهان اسلام نبرد میان دو اردوگاه «خیر» و «شر» و در عین حال، اجتناب‌ناپذیر است؛ زیرا «اردوگاه شر در صورت سرکوب نشدن، آرامش و امنیت را از جهان دموکراتیک سلب و رفاه و آسایش را بر آمریکایی‌ها حرام خواهد کرد». دیگر اینکه آمریکایی‌ها را متقاعد سازد با نظر مثبت خود از هیأ‌ت حاکمه و افراطیون در نگرش‌های نظامی‌گرایانه در تعقیب اهداف مداخله‌جویانه و اشغالگرانه (نظیر آنچه در جنگ نفت، جنگ افغانستان و عملیات 2001 رخ داد) حمایت کنند.
به باور کسین و همکارانش، عملیات روانی آمریکا برای مجاب‌سازی افکار عمومی داخلی علیه جهان اسلام موفقیت‌آمیز بوده است. آنان در تأیید ادعای خویش به آمار موافقین لشکرکشی به خلیج فارس در سال 1991 (73 درصد)، جنگ افغانستان (76 درصد) و جنگ 2003 (71 درصد) اشاره می‌کنند.
به عقیده آنان «اینک افکار عمومی آمریکا بر اثر عملیات روانی، چنان دچار وحشت‌زدگی شده است که چاره را فقط در پرداخت هزینه زیاد برای از میان برداشتن حکومت‌هایی می‌داند که هیأت حاکمه آمریکا، آنها را به عنوان مروج تروریسم به دنیا معرفی می‌کند.»7
گروه دوم مخاطبان روانی آمریکا، افکار عمومی جهان اسلام است. دستگاه عملیات روانی آمریکا می‌کوشد آمریکا را دوست‌دار مسلمانان و حامی آزادی آنان معرفی کند. کروس در تحلیلی جالب، محتوای پیام‌های رسانه‌های ویژه افکار عمومی داخل آمریکا نظیر نیویورک تایمز و یو.اس.ای تودی را با رسانه‌های ویژه جهان اسلام، به ویژه برنامه‌های صدای آمریکا (به عربی و فارسی و...) مقایسه کرده است. او دریافته است در رسانه‌های داخلی، اسلام و ارزش‌های آن مغایر حقوق بشر و آزادی‌های مصرح در منشور جهانی حقوق بشر معرفی و تصویری واژگونه از دنیای اسلام را به مخاطبان ارائه می‌شود.
آنان جهان اسلام را به گونه‌ای ترسیم می‌کنند که گویی در آن دیار از تمدن، دانایی، آزادی و انسانیت خبری نیست. در عوض آنچه در آن دیار به وضوح نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند فقر، ستم، وحشی‌گری، خشونت و بی‌رحمی است.8 اما آمریکایی‌ها در تبلیغات برون‌مرزی، خود را «ناجی» ملت‌های دربند، حامی آزادی‌خواهان و مشتاق صدور دموکراسی به جهان اسلام و خاورمیانه معرفی می‌کنند.
کروس تفاوت دو نوع تبلیغات آمریکایی‌ها را چنان نمایان و شرم‌آور ارزیابی می‌کند که «هر تحلیلگر و ناظر با انصافی را از هیأت حاکمه آمریکا (و دستگاه تبلیغاتی و سیاسی آن) منزجر می‌‌سازد». با وجود این، ‌کروس تأکید می‌کند که تنها شمار اندکی از مردم و کارشناسان از این تفاوت مطلع می‌شوند.
معرفی اسلام به عنوان «مکتب خشونت» از اولین روش‌های عملیات روانی آمریکایی‌ها برای افکار عمومی داخلی بوده است.
«انسانیت‌‌زدایی» از مسلمانان نیز عملیات روانی دیگر آمریکا علیه جهان اسلام است. آمریکا با نمایش مکرر صحنه‌های خشونت گروه‌های افراطی الجزایر در دهه پیش، نمایش صحنه‌های اعدام در ایران و افغانستان،‌ قطع دست و پا در عربستان،‌ گروگان‌گیری گروگان‌های آمریکایی در ایران، درگیری‌های خشونت‌آمیز قومی و مذهبی در کشورهای مختلف اسلامی و جز آن چنین به مخاطب آمریکایی القا می‌کند که جهان اسلام هنوز در دوران «بربریت و توحش» به سر می‌برد. نابالغ و رشدنیافته معرفی کردن مردم کشورهای اسلامی از روش‌های عملیات روانی آمریکایی‌هاست.
دستگاه تبلیغاتی آمریکا با اغراق در آمار بی‌سوادی در کشورهای اسلامی، تأکید بر غیر مجاز بودن حضور زنان در انتخابات و محروم بودن آنان از بسیاری فعالیت‌های اجتماعی، معدود نشان دادن روشن‌فکران و ادعای ناتوانی شهروندان کشورهای اسلامی در ایجاد تشکل‌های مدنی، وانمود می‌کند که مردم کشورهای اسلامی برای بهره‌مند شدن از دموکراسی و آزادی نیازمند حمایت بی‌دریغ قدرت‌هایی هم‌چون آمریکا هستند.
خلاصه آنکه دستگاه گسترده تبلیغاتی آمریکا به افکار عمومی داخلی خود چنین القا می‌کند که جهان اسلام دنیای عقب‌مانده‌ای است که با شیوه‌های قرون وسطایی اداره می‌شود و لاجرم برای تغییر ساختار، بافت و شرایط زیست سیاسی و اجتماعی آن نباید از هیچ تلاشی فروگذار کرد!
اما عملیات روانی آمریکا علیه مخاطبان جهان اسلام موضوعی متفاوت است. دستگاه عملیات روانی آمریکا چند گروه از مخاطبان جهان اسلام را آماج تبلیغات قرار می‌دهد: نخست، روشن‌فکران، دانشجویان و تحصیل‌کردگان؛ دوم، نوجوانان و جوانان؛ سوم، زنان؛ چهارم، نظامیان؛ پنجم، گروه‌های قومی و اقلیت‌های مذهبی؛ ششم، توده مردم و گروه آخر رهبران و حکام کشورهای اسلامی هستند.
دستگاه تبلیغاتی آمریکا برای هر یک از این گروه‌ها از فنون، روش‌ها و ابزارهایی خاص بهره می‌گیرد. آن دستگاه، روشن‌فکران و تحصیل‌کردگان را با بهره‌گیری از «شبه‌واقعیت‌ها»،‌ پیام‌های به ظاهر استدلالی و آمار و ارقام هدف قرار می‌دهد. دستگاه تبلیغاتی غرب می‌کوشد این امید را در روشن‌فکران و دانشجویان کشورهای اسلامی ایجاد کند که در صورت شوریدن علیه نظام موجود در کشورهایشان آینده درخشانی در انتظارشان خواهد بود.
به ویژه آمریکایی‌ها با بهره‌گیری از برخی روشن‌فکران جهان اسلام به عنوان «عامل»، در تلاش‌اند ناکارامدی مدل‌های حکومتی جهان اسلام را تبلیغ و مدل دموکراسی آمریکایی‌ها را به عنوان مدل ناب و بی‌بدیل حکومت مطلوب به آنان معرفی کنند. افزون بر آن، تبلیغات غیر مستقیم آمریکا درصدد است «سطح انتظارات» روشن‌فکران و تحصیل‌کردگان جامعه را به ویژه از بُعد آزادی‌های مدنی و سیاسی، افزایش دهد.
ترغیب تحصیل‌کردگان و روشن‌فکران کشورهای اسلامی برای دست زدن به انقلاب‌های رنگی، شگرد دیگری است که دستگاه تبلیغاتی آمریکا از آن بهره می‌گیرد.
سرانجام، بخشی از تلا‌ش‌های سیستم عملیات روانی آمریکا صرف کاهش انزجار قشر تحصیل‌کرده جهان اسلام از اقدامات مداخله‌جویانه آمریکا در کشورهای اسلامی می‌شود. آن دستگاه برای این منظور اغلب از گروه‌های اپوزیسیون و روشن‌فکران وابسته به خود بهره می‌گیرد.
دستگاه تبلیغاتی آمریکا برای تحت تأثیر قرار دادن نوجوانان و جوانان جهان اسلام اغلب از «تحذیر ذهنی»، «تهییج» و «ایجاد ناهماهنگی شناختی» بهره می‌گیرد. برای این منظور آمریکایی‌ها اغلب از پیام‌ها، فیلم‌ها، تصاویر و مطالب هیجانی و تحریک‌کننده استفاده می‌کنند.
به باور برخی اندیشمندان،‌ سالانه میلیون‌ها قطعه عکس و فیلم مستهجن توسط شبکه‌های اطلاعاتی و تبلیغاتی آمریکا میان نوجوانان و جوانان کشورهای جهان اسلام توزیع می‌شود که پیامد بلافصل آن دست زدن بسیاری از آن جوانان به رفتارهای مغایر ارزش‌های اسلامی است. ارتکاب چنین رفتارهایی جوانان را دچار ناهماهنگی شناختی می‌سازد. آنان برای رهایی از این ناهماهنگی که اغلب تنش‌آمیز و استرس‌آور است، در ذهن خود اهمیت رفتارها و هنجارهای دینی را تقلیل می‌دهند. حاصل این فرایند، افزایش سطح «از خودبیگانگی» در نوجوانان و جوانان جهان اسلام است.
آمریکایی‌ها برای ایجاد رعب و وحشت در نظامیان و رهبران کشورهای اسلامی از شگردهای مختلفی استفاده می‌کنند که از جمله می‌توان به «بزرگ‌نمایی قدرت تخریبی سلاح‌ها»، «اغراق‌ در تعداد جاسوسان میان نظامیان آن کشورها»، «غلو در ابداع سلاح‌های فوق مدرن»، «بزرگ‌نمایی در قدرت هواپیمای سری» و... اشاره کرد.
اما بخش قابل توجهی از عملیات روانی آمریکا معطوف افکار عمومی توده مردم جهان اسلام است. تلاش‌های تبلیغاتی آمریکا برای این گروه در سطح چند فن و تکنیک نفوذ و مجاب‌سازی محدود نمانده است، بلکه آمریکا درصدد تغییر بنیادی باورها، الگوهای رفتاری، نگرش و سبک زندگی مردم کشورهای اسلامی است. به تعبیر هرت، آمریکا در پی ایجاد فرهنگ نوین در جهان اسلام است. به همین سبب، دستگاه تبلیغاتی آن کشور با بهره‌گیری از روش‌هایی نظیر روش گام به گام، احاله به ارزش‌ها، تهییج، بمباران اطلاعاتی،‌ نفی و اثبات و غیره می‌کوشد زمینه شکل‌گیری چنین فرهنگی را مهیا سازد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات