برآمد ز هندوستان آفرین
ز دادار بر بوم ایران زمین
که زاید بر آن خاک چونین سوار
که با اژدها سازد او کارزار
(شاهنامه: پادشاهی بهرام گور: 473)
ایران و هند از دیرباز دارای روابط تاریخی و فرهنگی چشمگیری بودهاند. در دوره پس از استقلال هند (1947) تا انقلاب اسلامی ایران، روابط دو کشور علیرغم وجود برخی موانع و عوامل بر هم زننده و مختلکننده، در سطح نسبتاً مطلوبی قرار داشته است. در دوره پس از انقلاب اسلامی تا آغاز دهه 1990 روابط دو کشور در سطح نسبتاً پایینی قرار داشت و ایران بنابر حضورش در جنگی ناخواسته با عراق و نگاه ویژهیی که به نواحی جنوب خود و بلوک اسلامی داشت، کمتر توانست به شرق خود و کشورهایی که با او دارای پیوندهای تاریخی / فرهنگی مستحکمی بودهاند، توجه مناسبی داشته باشد و به اعتباری میتوان گفت در نگاههای استراتژیکی / ژئوپلیتیکی ایران در پیرامون خود نوعی عدم توازن و تعادل ایجاد کرده بود.
ایران از غرب (بویژه ایالات متحده) جدا شده و در موضعی تخاصمی نسبت به آن کشور قرار گرفته است؛ نسبت به شمال خود هنوز در بیاعتمادی و نگرانی بسر میبرد و همچنان نمیتواند خطر همیشگی قدرت شمالی را کاملاً منتفی شده، تلقی نماید، و نسبت به شرق و قدرتهای واقع در شرق خود، بویژه هندوستان، یا در یک وضعیت کمتوجهی و بیاعتنایی قرار داشت و یا اینکه اولویتی به گسترش همکاری با واحدهای سیاسی آن منطقه نمیداد، و شاید تنها ایران بنابر نگاه ایدئولوژیکی خود به جنوب و بلوک اسلامی توجه ویژهیی داشته که این نیز خود بنابر جنگ عراق با ایران و همراهی و همکاری برخی از کشورهای عربی با عراق، نتوانست به درجات بالاتری ارتقا یابد.
در مجموع تا اوایل دهه 1990 در روابط خارجی ایران با جهان خارج نوعی تنش جدی مشاهده میشد، ولی از این زمان به بعد و بویژه با آغاز سیاست تنشزدایی در دوره آقای هاشمی رفسنجانی و تداوم آن در شکل گستردهتر و چشمگیرتر، توسط دولت آقای خاتمی، روابط ایران با جهان خارج در مسیر بهبود و پیشرفت قرار گرفت. در مورد شرق ایران و بالاخص کشور هندوستان که در کانون توجه این نوشتار است، نیز چنین وضعیتی بتدریج مشاهده میشود و بنظر میرسد ایران و هند در مسیر گسترش تدریجی همکاریهای خود سوق یافتهاند تا آنجا که از سوی برخی از مقامات دو کشور، «عصر مشارکت استراتژیک» در دو کشور آغاز گردیده است.
برخی وقایع و تحولات (در طول بیش از یک دهه اخیر) در سطح جهانی و منطقهیی در نزدیکی بیشتر ایران و هند (یا بهتر است گفته شود ضرورت بهبود و گسترش روابط دو کشور) تأثیرگذار بوده است که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. فروپاشی شوروی و استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی: در واقع فروپاشی شوروی موجب ظهور بازاری جذاب گردید که هر دو کشور ایران و هند را مجذوب خود گرداند. هندوستان بعنوان یک قدرت اقتصادی در حال ظهور به بازار آسیای مرکزی توجه ویژهیی نشان داده و از آنجایی که دسترسی مستقیم به این منطقه ندارد، به ایران بعنوان مسیری مطمئن و کشوری تأثیرگذار در منطقه، توجهی جدی نشان داده است.
2. اوجگیری تخاصمات در افغانستان و سلطه طالبان بر افغانستان: این وضعیت به هیچوجه مورد تأیید دو کشور ایران و هند نبوده، بویژه از آنجا که گروه طالبان از حمایت پاکستان (رقیب ایران و هماورد هند) برخوردار بوده است. ایران و هند را در جبهه مشترکی قرار داده است و این امر موجب نزدیکی سیاستها و جهتگیریهای منطقهیی دو کشور شده است.
3. حادثه 11 سپتامبر و پیامدهای آن: بروز حادثه 11 سپتامبر شدیداً بر سیاستهای منطقهیی و جهانی تأثیر گذاشته و موجب پیوندها و شکافهایی در مناسبات بینالمللی در سطوح مختلف شده است. گسترش هژمونی (سروریجویی) آمریکا بسیاری از قدرتهای دیگر را هراسان کرده و منتهی به شکلگیری اتحادیهها و پیوندهای استراتژیکی بین کشورهای مختلف هرچند بصورت نامکتوب شده است. در این راه با توجه به جایگاه منطقهیی ایران و هند (ایران در خلیجفارس و هند در آسیای شرقی)، دو کشور بیش از گذشته بر ضرورت نزدیکی به یکدیگر واقف گشتهاند. (البته این امر بیشتر برای ایران ضروری تشخیص داده شده است.)
در این راه برخی عوامل، نیازها و ابتکارهای دیگر مانند نیاز هند به منابع نفت و گاز ایران، نیاز ایران به توان علمی و فنی هند، ابتکار کریدور شمال ـ جنوب که موجب ارتباط هند با روسیه و کشورهای آسیای مرکزی میشود و... زمینهساز بهبود مناسبات دو کشور شده است و بنظر میرسد ایران در محیط ژئوپلتیکی جدید خود و بویژه با توجه به فشارهای وارده بر نظام جمهوری اسلامی ایران بویژه در موضوع پروندۀ هستهییاش در نزد آژانس بینالمللی انرژی اتمی1 به شرق نگاه ویژهیی مبذول داشته و نگاه به شرق در سیاست خارجی ایران اهمیت دوچندان یافته است.
«نئوایدهآلیستهای انقلابی» پس از کسب کرسی ریاست جمهوری، در میان ابتکارهای مختلف خود، برای برونرفت از بحران و فشارهای شدید بینالمللی (که روز به روز نیز تشدید میشود)، تلاش نمودهاند از سیاست نگاه به شرق و تشکیل جبههیی مشترک در مقابل غرب بهره جویند و در میان کشورهایی که دولت جدید ایران در این استراتژی نگاه به شرق، حساب ویژهیی برای آن گشوده، هندوستان بوده است. ولی سؤال اصلی اینجاست که ایران تا چه حد میتواند به هند بعنوان شریکی استراتژیک و مطمئن در سیاست خارجی خود بنگرد؟ و آیا هندوستان به چنین گسترش و تعمیق روابطی بعنوان یک اولویت در سیاست خارجی خود اهمیت قایل است؟
در تلاش برای پاسخگویی به این سؤال، ضروری مینماید که پتانسیلهای همکاری دو کشور مورد شناسایی قرار گیرد و نیز از آن مهمتر، موانع (ذاتی و عرضی احتمالی) در روابط دو کشور تشخیص داده شود تا در صورت امکان در جهت رفع آنها تلاش شود.
برای حصول به این مقصود عوامل مؤثر بر روابط ایران و هند چون عامل پاکستان (بویژه مسأله کشمیر) بعنوان عامل همیشه تعیینکننده در مناسبات دو کشور، نوع روابط هند با ایالات متحده و از آن مهمتر اسرائیل، درجه نیاز هند به منابع نفت و گاز ایران با توجه بشدت و میزان توسعه صنعتی در هند و میزان دسترسی هند به سایر منابع انرژی، و... مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
گفتار اول: مبادلات فرهنگی زمینهساز تحکیم پیوندهای بینالمللی
شرایط جدید جهانی به بهترین شکل اجازه تسریع، گسترش و تحکیم روابط و مبادلات فرهنگی را در جهان فراهم آورده، و فرهنگها میتوانند بیش از گذشته خود را در معرض ارتباط با یکدیگر قرار دهند و به گسترش و تعمیق بهبود فهم متقابل در مسیر ارتقای روابط صلحآمیز کمک نمایند. این شرایط جدید، روند جهانی شدن است که فضای تازهیی را برای کاربرد موفقیتآمیز بیش از پیش «دیپلماسی فرهنگی» و دیگر ابزارها و طرقی فراهم ساخته است که به فرهنگ مربوط میشود.
جهانی شدن بشدت مبادلات فرهنگی را در سطح جهان افزایش داده و با جریان آسان ارتباطات و اطلاعات، همه بخشهای جهان بیش از پیش در مسیری واحد همگام با یکدیگر قدم برمیدارند و به تعبیر مک گرو «جهانی شدن را میتوان صرفاً تقویت پیوندهای متقابل جهانی» دانست (تاملینسون 14:1381). جهانی شدن به روح بشری اجازه میدهد تا به مبادله آزادانه عقاید در تمام حوزههای انسانی بپردازد. حاکمیت نوعی آزادی دموکراتیک بر جریان تبادل و تعامل افکار و عقاید، موجب نزدیکی فرهنگهای ناسازگار به یکدیگر میگردد (Shah C, S) و به نوعی میتواند موجب برقراری تفاهم هر چه بیشتر بین ملتهای مختلف گردد (بویژه ملتهایی که از دیرباز دارای اشتراکات تمدنی و فرهنگی هستند).
بیشک پیشرفت چشمگیر دانش بشری در زمینه تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطاتی، قویاً زمینهساز گسترش مبادلات فرهنگی گردیده است و به «قدرت نرم2» اهمیت و ارزش والایی بخشیده است. «قدرت نرم» که نخست بار توسط پروفسور جوزف نای استاد دانشگاه هاروارد در سال 1990 بطور جدی مطرح گردید در مقابل «قدرت سخت3» قرار دارد. در مقایسه با این قدرت ثانوی که عموماً به معنای توان اجبار و تحمیل به دیگران از طریق ابزارهای اقتصادی و نظامی در سیاست بینالملل تعریف میشود، قدرت نرم بر توانایی سوق دادن کشور دیگر در مسیر مورد دلخواه خود از طریق جذب آن کشور با ابزارهای فرهنگی و فلسفی نیرومند تأکید دارد (Nye 2004). افزایش نقش و اهمیت قدرت نرم در روابط بینالملل با توجه به افزایش مشارکت مردم در سیاستگذاریها ممکن گردیده است و این نیز خود به مدد رشد دموکراسی و فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی میسر شده است.
قدرت نرم که به «دیپلماسی فرهنگی» نیز تعبیر میشود، بهترین ابزار موجود برای هر دولتی برای تأمین بهتر منافع خود در عصر کنونی است؛ عصری که به جهانی شدن معروف گشته و پارادایم فرهنگی (برغم تمام موانع و بویژه مانعی به نام میل دولت به استفاده مداوم از ابزارهای خشونت یا قدرت نظامی) الگوی حاکم بر آن است (Monograph 2005). دولتها از طریق قدرت نرم سعی میکنند ابتدا تصویر خود را با استفاده از الگوها و ابزارهای فرهنگی و فکری در جامعه بینالمللی بهبود بخشند و با نفوذ فکری و فرهنگی در میان سایر ملتها آنها را در جهت تأمین منافع خود جذب و هدایت کنند و تا حد توان بر اذهان جامعه بینالمللی تأثیر مثبت بگذارند.
«دیپلماسی فرهنگی» اصطلاح نسبتاً جدیدی در علوم سیاسی قلمداد شده و در سادهترین تعریف همانگونه که پیش از این اشاره شد، میتوان آن را به معنای مبادله افکار، اطلاعات، هنرها، سبکهای زندگی، نظامهای اندیشگی و ارزشی، سنتها، باورها، و دیگر جنبههای فرهنگی در میان عموم برای تقویت فهم متقابل به کاربرد (USC Center on Public Diplomacy 2007). بیشک برنامههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، مراسم مذهبی، واسطههای اطلاعرسانی چون رادیو و انتشارات، مسابقات ورزشی، حتی تبادل اطلاعات در خصوص غذاها و آشپزی و... قویاً بر شکل و تصویر هر کشوری در خارج از مرزهایش و نیز میزان و برد نفوذ آن کشور در میان سایر ملتها تأثیرگذار است.
اینگونه آگاهیهای متقابل میتوانند نقش مهمی در تفاهم هر چه بیشتر ایفا کرده و چه به عمد و چه غیرعمد بر روابط و کنش و واکنشهای بینالمللی تأثیرگذار بگذارند. آن بخشی که بطور عامدانه انجام میگیرد در زمره اعمال و وظایف دیپلماسی فرهنگی قرار میگیرد. نکتۀ مهم درباره دیپلماسی فرهنگی این است که اگرچه فرایند این امر از راهها و ابزارهای غیرسیاسی یا همان فرهنگی دنبال میگردد ولی هدف در مجموع سیاسی بوده و همان تأمین منافع ملی به یاری ابزارهای جدید صورت میگیرد.
بر همین مبنا است که ایالات متحده در میان تمامی کشورها، بیشترین توجه را به دیپلماسی فرهنگی مبذول داشته و همواره تلاش کرده است هژمونی [برتریجویی] خود را در درجه اول از طریق فرهنگ در جهان گسترش دهد و حفظ و تثبیت کند. به جز مطالعات آکادمیک گستردهیی که در این باره در ایالات متحده صورت گرفته است، برخی مراکز و نهادهای آمریکایی بطور عملی در این عرصه اقدامات ویژهیی را به مورد اجرا گذاردهاند. چه از طریق رسمی و چه غیررسمی (بخش خصوصی) ایالات متحده در این عرصه تلاشهای وافری را پی گرفته و میگیرد. ایالات متحده که از همان دوره جنگ سرد در این زمینه تلاشهای جدی را دنبال کرده است؛ در دوره پس از جنگ سرد و بویژه از اواخر دهه 1990 و بویژه پس از ایجاد دفتر دیپلماسی عمومی در وزارت خارجهاش در سال 1999 گروهی از متخصصین با تجارب و مهارتهای مختلف در عرصه هنر، زیباییشناختی و علوم انسانی را برای انجام مطالعات و ابتکارات جدید در این عرصه به کار گرفته است (Noor 2007).
در سال گذشته میلادی (اواخر 2006) وزارت امور خارجه آمریکا چهار سازمان فرهنگی ملی را برای گسترش مبادلات فرهنگی در میان هنرمندان آمریکایی و مخاطبان خارجی (ملتهای هدف) و سهیم کردن آنها در عرصه مدیریت سیاستهای هنری و فرهنگی کشور (عمدتاً در خارج از مرزها) مشخص نمود.
از جمله مهمترین آنها میتوان به ابتکار عمل فرهنگی جهانی4 اشاره کرد که توسط همسر رئیسجمهور آمریکا لورا بوش5 ایجاد شده و در زمینه تسریع و گسترش بسیاری از فعالیتها میکوشد که در حوزه دیپلماسی فرهنگی قرار دارد، لورا بوش در سپتامبر 2006 در برنامهیی در دفتر شرقی کاخ سفید در این زمینه گفت: "یکی از بهترین روشهایی که میتوانیم مناسبات دوستانمان را با سایر مردم جهان تعمیق بخشیم، فهم بهترمان از فرهنگهای یکدیگر و از طریق آشنایی و بهرهگیری از ادبیات، موسیقی، سینما و هنرهای تجسمی آن دیگری است." تلاش ایالات متحده در این زمینه از طریق مراکز متعدد دیگر نیز دنبال میشود.
از جمله اولین شرکتکنندهها در برنامه جدید یادشده (در زمینه وسعت بخشیدن به مبادلات فرهنگی آمریکا با سایر ملل) مرکز کندی6، مؤسسه فیلم آمریکا، موقوفه ملی برای هنرها7 و موقوفه ملی برای علوم انسانی است. همچنین کمیته ریاست جمهوری در موضوع هنرها و علوم انسانی و مؤسسه خدمات کتابخانه و موزه ریاست جمهوری از دیگر یاریدهندگان این پروژه کارساز هستند. وزارت امور خارجۀ ایالات متحده آمریکا در حال حاضر حدود 5/4 (چهار و نیم) میلیارد دلار برای مجموعهیی از برنامههای تبادل فرهنگی اختصاص داده است. بودجه تخصیصی نسبت به سال 2000 سه برابر شده است.
دینا حبیب پاول8 معاون وزیر امور خارجه در موضوع امور فرهنگی و آموزشی در این باره اظهار داشته: "دیپلماسی فرهنگی نمیتواند تنها مشغله حکومت باشد و ما در حال گسترش ابزارهای مبادله فرهنگی هستیم." در واقع ایالات متحده به استفاده از مجموعه گستردهتری از ابزارهای فرهنگی نظر دارد و در واقع در قالب عرصه مبادلات فرهنگی، دیپلماسی خود را نیز به پیش میبرد.
در واقع جایگاه برتر ایالات متحده در نظام بینالملل ضرورت شناخت کافی و گسترده از آنچه در دل دیگر فرهنگها میگذرد، برای آمریکا بیش از پیش مهم جلوه میدهد. مایکل کایزر9 رئیس مرکز کندی در این باره میگوید: "آمریکاییها شناخت کافی نسبت به سایر فرهنگها ندارند." و نیازی مبرم وجود دارد که این شناخت حاصل شود و اکنون براساس همین نیاز است که این مرکز برنامههایی را در پاکستان، چین و مکزیک هدایت میکند. کاپزر در مورد ضرورت این شناخت میگوید: "میتوانید یاد بگیرید که آنها شبیه ما نیستند و در عین حال بسیار شبیه ما هستند؛ از طریق هنر میتوانید کشف کنید آنها چه پدیدههایی را زیبا میدانند و از چه پدیدههایی میهراسند" (Trescott 2006).
شناخت دیگر فرهنگها، تأثیرگذاری و جهت دادن به سایر فرهنگها، همراه و همفکر گردانیدن سایر فرهنگها با خود، و در جهت تأمین منافع خود بیشک مهمترین هدف واقعی دیپلماسی فرهنگی است. این یک یقین است که دیپلماسی فرهنگی میتواند به جهانی آرامتر و صلحجوتر کمک کند ولی هیچگاه نبایستی این واقعیت را فراموش کرد که باز هم وجه قالب در این مسیر و هدف اساسی «تأمین منافع» است، در واقع تأمین منافع به طرقی دیگر.
هدف از آنچه بیان شد نشان دادن سیاستها و اقدامات یکی از کشورهای پیشرو در مسیر استفاده از دیپلماسی فرهنگی و اهداف و انگیزههای آن بود، تا از این منظر بر اهمیت فوقالعاده این ابزار مهم سیاست خارجی در عصر کنونی، بیش از پیش پی برده شود.
ایران بعنوان کشوری دارای تمدن بزرگ، باشکوه و عظمت تاریخی، برخوردار از عناصر فرهنگی و هنری بیشمار، و سنتها و آداب و رسوم نیکوی فراوان است که میتواند با استفاده از «دیپلماسی فرهنگی» و البته صرف هزینههای عقلانی و قابل توجه در این حوزه و با بهرهگیری از معلومات و تجارب اهل فن و با اولویت دادن به حوزههای مهم، منفعتخیز، و قابل جذب و تأثیرگذاری در مسیر ارتقا و بهبود هرچه بیشتر نقش و جایگاه ایران در نظام بینالملل، حوزه نفوذ فرهنگ و تمدن ایرانی را گسترش بخشد. و بالاخص بر بخش وسیعی از مناطق پیرامون خود که شامل نقاط مختلف از هندوستان گرفته تا ترکیه و حتی حوزه مدیترانه، از آسیای مرکزی و قفقاز گرفته تا آسیای جنوبی تأثیر گذارد، زیرا ایران دارای پتانسیلهای فرهنگی مؤثری بوده و میتواند از آنها در جهت تأمین هرچه بیشتر منافع خود استفاده کند.
بویژه حوزه تمدن ایرانی در شمال و شرق ایران بشدت از نظر فرهنگی و تمدنی دارای بسترهای بسیار مناسب برای بهبود روابط ایران با این کشورها است. البته دیپلماسی فرهنگی در خارج از مرزها بایستی با سیاستهای فرهنگی در داخل مرزها ارتباط منطقی و درستی داشته باشد. بدین معنا که اگر در میان این دو تعارضاتی وجود داشته باشد بیشک موفقیت چندانی در فراسوی مرزها بدست نخواهد آورد.
در بین حوزهها و کشورهای مختلف، شبهقاره هندوستان بنابر سابقه دیرینه روابط و پیوندهای ایران با این سرزمین، بنظر از پتانسیلهای بالاتری برای گسترش روابط در تمامی حوزهها برخوردار بوده و دارای اولویت بیشتری برای ایران است، که معالاسف در طول نیم قرن اخیر، و بویژه در دوره پس از انقلاب توجه چندانی به آن نشده و از پتانسیلهای موجود، آنگونه که باید استفاده مطلوبی نشده است. اشتراکات فرهنگی ـ تاریخی ایران با این کشور، بستر همکاریهای گسترده (بالقوه) را فراهم آورده است. در این مقاله به بررسی این بستر غنی فرهنگی برای تحکیم مناسبات دوستانه بین دو کشور میپردازیم.
گفتار دوم: پیشینه روابط ایران و هند
ایران و هند از دیرباز پیوندهای تاریخی و فرهنگی عمیقی با یکدیگر داشتهاند. وقتی صحبت از هند میشود کمتر ایرانی است که نسبت به فرهنگ و مردم هند آشنایی نداشته یا لااقل بیتوجه باشد. این وضعیت برای مردم هند نیز صدق میکند و آنها نیز نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی آشنایی و تعلق خاطر بسیاری دارند. سالها زیستن در کنار هم و تجربه نمودن وقایع تلخ و شیرین مشترک، ذهنیت ایرانی و ذهنیت هندی را به یکدیگر نزدیک ساخته است. و همین ذهنیت تاریخی مساعد نسبت به یکدیگر است که ریشهییترین و اصلیترین عامل نزدیکی دو طرف به یکدیگر است (در این باره متعاقباً صحبت خواهد شد).
شاید یکی از بهترین توصیفها از این نزدیکی فرهنگی دو ملت و علاقه مشترک به یکدیگر را «سوبرامانیان سوآمی» وزیر سابق هند و رئیس حزب جاناتا ارائه کرده است. وی پس از دیدار چند سال پیش خود از ایران مینویسد: "هند و ایران دارای قرنها رابطه فرهنگی و تمدنی هستند و برخوردار از مشترکات فرهنگی بسیار. ایران در گذشته از طریق زبان فارسی و نیز هنر، معماری و نظایر آن هند را تحت تأثیر خود قرار داده است.
اما آن وجه مهمی را که در سفر اخیر خود به ایران تجربه کردهام علاقه وافر مردم ایران نسبت به هند است. مردم عادی غالباً نسبت به هند اظهار دوستی میکنند که ریشه این احساسات به پیوندهای پاک فرهنگی و تمدنی دو کشور بازمیگردد و ارتباطی به سیاست خارجی ایران ندارد" (سوآمی 51:1381).
بدون شک در سالیان اخیر سیاست خارجی دولت خاتمی تأثیر مهمی بر نزدیکی مجدد دو کشور داشته است ولی همانگونه که سوبرامانیان سوآمی نیز اذعان دارد، زمینههای فرهنگی و تاریخی، موجبات نزدیکی و همکاری دو کشور را از پیش فراهم آورده بود و ذهنیت تاریخی و تصورات دو ملت به یکدیگر برای گسترش روابط در سطح بسیار بالایی مهیا است. اگر از روابط دیرینه دو ملت بگذریم، روابط رسمی ایران و هند پس از استقلال هند سریعاً برقرار میگردد. استعمار هند توسط انگلستان، آسیبهای فراوانی بر پیوندهای فرهنگی ایران و هند برجای نهاد. اولین جرقههای آغاز روابط سیاسی را باید در سال 1947 جستجو کرد.
در آن تاریخ هیئت بلندپایه ایرانی در کنفرانس آسیایی که در دهلی نو برگزار شد، شرکت جست و علاقمندی خود را نسبت به کشور تازه استقلالیافته هند اعلام کرد. (سوآمی 52:1381). در 24 اسفند 1328 قرارداد دوستی و مودت بین دولت ایران و دولت تازه استقلالیافته هند انعقاد یافت. این عهدنامه ضمن تأکید بر اصل صلح و دوستی، روشهای صلحجویانه را برای رفع اختلالات بین دو کشور پیشبینی کرده بود. همچنین دو کشور موافقت کردند که کنسولگریهای چندی را در کشور طرف دیگر تأسیس کنند و قراردادهای لازم را در زمینههای بازرگانی، گمرکی، کشتیرانی، هواپیمایی، فرهنگی و استرداد مجرمین و معاضدت قضایی منعقد کنند. (گل بهروزان 109:1382). روابط خارجی دو کشور را به شیوهیی گذرا طی دو دوره قبل و بعد از انقلاب پی میگیریم.
الف. ایران و هند از 1947 تا 1979
از 1947 تا 1979 در روابط ایران و هند فراز و نشیبهای فراوانی را میتوان دید؛ هم عناصر واگرایی و هم همکاری و همگرایی در روابط دو کشور به چشم میخورد. به این نکات بطور کل میتوان در روابط دو کشور اشاره کرد.
1. نوعی تعارض در جهتگیریهای کلان دو کشور در سطح نظام بینالملل دیده میشود یعنی ایران تمایل به غرب نشان میداد ولی هند در عین اینکه متمایل به حضور کارساز در قالب جنبش عدم متعهدها بود ولی در باطن بیشتر به شوروی تمایل داشت. این خود میتوانست عامل مهمی در واگرایی بین دو کشور باشد.
2. ایران سعی میکرد از موضع و جایگاه یک قدرت منطقهیی به مسائل آسیای جنوبی بنگرد. از این منظر است که تلاش میکرد توازن را در سطح منطقهیی حفظ کند و در جنگهای بین پاکستان و هند همواره میکوشید که توازن بین دو کشور حفظ شود، لذا معمولاً از پاکستان که در موقعیت ضعیفتری قرار داشت حمایت نسبی بعمل میآورد البته هیچگاه این حمایت بحدی نبود که موجب طرد کامل هند شود. در واقع در عین حمایت از پاکستان، ایران تلاش میکرد روابطش با هند کاملاً تیره نشود و به قطع مناسبات نیانجامد.
3. بنابر هویت و جایگاه دولت ایران (قدرت منطقهیی و توازنگر بویژه از پایان دهه 1960 و در دهه 1970)، ایران سعی میکرد در هر شرایطی امنیت را در مرزهای شرقی خود حفظ کند. محمدرضا شاه به این امر بسیار اهمیت میداد. و بر این اساس ایران نوع روابط خود را با کشورهای همسایه یعنی براساس حفظ امنیت و ثبات در محیط شرقی ایران تنظیم میکرد.
4. پاکستان بعنوان دولت متخاصم با هند، در اتحاد منطقهیی با ایران قرار داشت و حتی به نوعی در تنظیم سیاستهای منطقهیی خود به علایق و نگرشهای ایران توجه زیادی نشان میداد، این رویکرد بر روابط ایران با هند شدیداً تأثیرگذار بود. در واقع همانگونه که بعداً خواهیم دید نوع روابط ایران با پاکستان همواره بر روابط ایران و هند شدیداً تأثیر گذارده است. 5. نزدیکی هند با برخی از کشورهای عرب (تندرو عربی مانند مصر) به هیچوجه برای ایران مطلوب و خوشایند نبوده، لذا محمدرضا شاه تلاش میکرد که از نزدیکی بیشتر هند و کشورهای عربی افراطی جلوگیری کند.
پاکستان میتوانست در این مسیر نقش تأثیرگذاری ایفا کند. تأیید جمال عبدالناصر بعنوان رهبر جهان عرب و سیاستهای او توسط نهرو، خوشایند شاه نبود. به همین ترتیب مبارزه ناصر با حکومتهای پادشاهی و تلاش در جهت وحدت کشورهای عربی، مانند تشکیل «جمهوری متحده عربی» یا ادغام مصر و سوریه باعث افزایش احساس ناامنی در شاه میگردید (ناز 563:1380). ایران دوره محمدرضا شاه هیچگاه نمیتوانست بپذیرد که موضع و جایگاه منطقهییاش با اتحاد بین هند و کشورهای عربی بویژه مصر، ضعیف گردد لذا همواره تلاش میکرد مانع از نزدیکی هند با آن دسته از کشورهای عربی شود. حمایت از پاکستان هشدار صریحی از سوی ایران به هند بود که به هیچوجه اجازه نخواهد داد موضع و جایگاه منطقهییاش متزلزل شود.
در مجموع از زمان استقلال هند تا سال 1979 روابط ایران و هند تحت تأثیر سه متغیر مهم قرار داشته که ذیلاً از آنها یاد میشود. لذا این مناسبات نتوانست پیشرفت چشمگیری داشته باشد:
1. سیاست نزدیکی ایران به غرب و سیاست تمایل هند به شوروی
2. نوع روابط هند و پاکستان و نزاع بین دو کشور
3. نوع روابط هند و کشورهای رادیکال عرب مانند مصر
ب. دوره پس از انقلاب
تحت تأثیر انقلاب ایران و تحولات مختلف در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران و جهتگیریهای سیاسی ایران نسبت به مسائل منطقهیی و بینالمللی، روابط ایران و هند نیز دستخوش تغییر و تحولاتی شد. عوامل زیر بر روابط دو کشور در دوره پس از انقلاب تأثیرگذار بوده است:
1. گرایش ضدآمریکایی ایران و خروج این کشور از اتحاد با ایالات متحده و بلوک غرب، موجب تقویت و گسترش تدریجی روابط هند و ایالات متحده و اتخاذ موضع معتدلتری از سوی هند نسبت به ایالات متحده گردید.
2. روابط نزدیک هند و عراق و مناسبات تجاری و سیاسی مطلوب میان دو کشور در طول جنگ ایران و عراق، نارضایتی ایران از هند را سبب گردید. البته در طول جنگ تحمیلی هند بنابر روابط نزدیک اقتصادی و سیاسیاش با عراق، بارها خواستار خاتمه جنگ از طریق مذاکره شد و کوششهایی را نیز برای پایان دادن به جنگ بصورت انفرادی یا از طریق نهضت عدم تعهد بعمل آورد (گل بهروزان 193:1382).
3. جمهوری اسلامی از مناسبات رو به رشد هند و اسرائیل خوشنود نبوده است و همواره این مناسبات، جمهوری اسلامی ایران را نگران کرده است (در این باره در قسمت عوامل واگرایی با دقت بیشتری صحبت خواهد شد).
4. طرفداری ایران از جنبشها و حرکتهای اسلامی به هیچوجه برای هند مطلوب نبوده است، زیرا چنین گرایشی همواره میتوانست تحریککننده جنبش جداییطلب کشمیر باشد.
زمانی که در ایران انقلاب به وقوع پیوست، هند انقلاب اسلامی را بعنوان انعکاس جستجوی ایران برای هویت، ابراز وجود ملی و میل به اتخاذ یک راه مستقل بدون نفوذ قدرتهای بزرگ دانست (ناز 57:1380). ولی علیرغم برخورد مناسب هند با انقلاب ایران، در دهه 1980 روابط دو کشور در مجموع سیر نزولی داشت و بنابر گرایشهای ایدئولوژیک ایران و در نتیجه انزوای جمهوری اسلامی ایران و نیز درگیری ایران در جنگ تحمیلی، دولتمردان ایران توجه چندانی به روابط با هند نشان ندادند. ایران در نگاههای ژئوپلتیکی خود و البته بنابر گرایشهای ایدئولوژیک اسلامگرایانهاش، بیشتر به روابط با کشورهای اسلامی میاندیشید و از این راه از توجه به حوزه تمدن ایرانی غافل مانده بود.
هند نیز بعنوان کشوری که از دیرباز پیوندهای تمدنی و تاریخی با ایران داشت از این امر مستثنی نبود و ایران ظاهراً بیش از آنکه به هند اهمیت دهد به پاکستان بعنوان یک دولت اسلامی توجه نشان میداد. البته باید گفت با توجه به جنگ ایران و عراق و حمایت برخی از کشورهای عربی اسلامی از عراق، نگاه ژئوپلتیکی به جنوب جهان اسلام نیز موفقیت چندانی بدست نیاورد. در دوره پس از 1991 بتدریج زمینه برای بهبود روابط دو کشور و افزایش توجه به حوزه تمدن ایرانی در شرق و شمال شرقی فراهم آمد. این تحولات در این دوره زمینههای تقویت روابط را فراهم آورده. شاخصترین این تحولات را اینگونه میتوان شماره کرد:
1. ایران به تازگی از جنگ فارغ شده بود و درصدد بود با بهبود روابط خود با کشورهای دیگر، هم از انزوا خارج شود و هم با گسترش روابط خارجی خود بویژه از بعد اقتصادی و تجاری به وضعیت آشفته اقتصادی خود سروسامان دهد.
2. فروپاشی اتحاد شوروی دو تأثیر بزرگ داشت که میتوانست موجبات نزدیکی دو کشور ایران و هند را تسهیل کند.
الف. با فروپاشی شوروی، ایالات متحده آمریکا سعی در گسترش هژمونی خود در جهان و ایجاد یک نظام تکقطبی کرد. این امر مورد قبول بسیاری از کشورهای جهان بویژه آنهایی که دارای توانمندیهای سیاسی، اقتصادی و نظامی عمدهیی بودند (مانند روسیه، چین، برخی از کشورهای قدرتمند اروپایی و نیز هندوستان و...) نبوده است. ایران نیز بعنوان کشوری با پتانسیلهای قدرت منطقهیی و معارض با ایالات متحده در دوره پس از انقلاب، بشدت مخالف سروریطلبی ایالات متحده بوده و از آن احساس نگرانی کرده است و بدینگونه خود را در صف مخالفین یکجانبهگرایی ایالات متحده دیده است.
این همرایی نسبت به گرایشهای حاکم بر نظام بینالملل، عاملی تأثیرگذار بر تفاهم بیشتر ایران و هند میتوانست باشد که بود.
ب. با ظهور آسیای مرکزی بعنوان یک منطقه مهم ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی، در روابط ایران و هند، حوزه همکاری جدید و پرسودی برای طرفین گشوده شد. منافع ایران و هند در حوزه آسیای مرکزی به یکدیگر پیوند خورد و بدینگونه دو کشور را از طرق مختلف (همانگونه که در قسمت بعد خواهیم دید) به یکدیگر نزدیکتر گرداند.
در مجموع تحولات بینالمللی از سال 1991 حرکت جدیدی در همکاریهای هند و ایران بوجود آورده. تلاشهای ایالات متحده جهت منزوی کردن ایران، روابط پیچیده ایران با ساختارهای حکومتی خلیجفارس، تأکید کمتر ایران بر مسائل دینی پس از ارتحال آیتالله خمینی(ره) و ظهور جمهوریهای آسیای مرکزی، فضا و شرایط سیاسی و استراتژیکی را آماده کرده است که منتهی به شکلگیری اشتراکات منافع ایران و هند شده است و در نتیجه این امر به نوبه خود موجب تعامل بیشتر بین این دو کشور گردیده است (ناز 576:1380).
در سپتامبر 1993 «نار اسمها رائو» بعنوان اولین نخستوزیر هند از ایران پس از انقلاب دیدار کرد و توانست تحرکی را در صحنه سیاسی دو کشور پدید آورد. هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور وقت ایران این سفر را بعنوان نقطه آغازی در روابط دوجانبه تفسیر نمود. (سوآمی 53:1381). در سال 1995 رئیسجمهور وقت ایران، هاشمیرفسنجانی به هند سفری داشت و در این سفر به ضرورت همکاری استراتژیک بین دو کشور تأکید نمود. همانگونه که وی از ضرورت همکاری استراتژیک بین دو کشور سخن گفت، «واجپایی» رهبر حزب «بیجیپی» نیز در همان سال در روزنامه پایونیر اظهار داشت: "ایران متحد استراتژیکی هند است" (گل بهروزان 194:1382).
در مسیر پیشرفت روابط دیپلماتیک بین دو کشور، در سال 1996 ولایتی سفری به هند داشت و گفتگوهای دوجانبهیی در موضوعات مختلف صورت گرفت. در همین سال معاون رئیسجمهور هند «ک.آر.نارایان» دیداری از ایران داشت و در نوامبر همان سال نیز ناطق نوری رئیس مجلس ایران از دهلی نو دیدار بعمل آورد و در این سفر توافق شد شورای مشترک تجاری بین دو کشور تشکیل شود (ناز 574:1380). مناسبات حسنه دو کشور با ورود به قرن بیست و یکم همچنان در مسیر پیشرفت قرار داشت. در ماه می 2000 وزیر خارجه هند «جاسوانت سینگ» بعنوان قسمتی از تحرکات دیپلماتیک هند در جهان اسلام به ایران سفر کرد. دلیل رسمی برای این سفر شرکت در یازدهمین نشست کمیسیون مشترک هند و ایران بود که موضوعات مختلف همکاری دوجانبه مانند کشاورزی، علوم، فناوری، صنعت، ارتباطات و حمل و نقل، انرژی و تجارت مورد بحث قرار گرفت.
سینگ بر آن بود که در این کمیسیون مشترک گامی فراتر از گفتگوهای عادی دیپلماتیک بردارد و روابط ایران و هند را به سطح استراتژیک بالاتری ارتقا دهد (ناز 575:1380). در آوریل 2001 نیز ایران و هند بیانیه تاریخی تهران را به امضا رساندند که در آن بر همکاری دوجانبه تأکید شده بود. دو کشور در این بیانیه برای برقراری یک حکومت پایدار در افغانستان و همکاری برای مبارزه با تروریسم تأکید ورزیدند. نظر دو کشور در مورد حکومت طالبان این بود که رژیم طالبان باعث شکلگیری بنیادگرایی افراطی دینی و گسترش تروریسم در منطقه خواهد شد و اعلام کردند سازمان ملل باید در زمینه مبارزه با تروریسم، کنوانسیون جامعی را فراهم آورد (سوآمی 53:1381).
وقوع حادثه 11 سپتامبر سرآغاز حوادث و تحولاتی گردید که بنظر زمینه را برای گسترش روابط دو کشور فراهمتر کرده است. حداقل در پی این تحولات برای ایران، این امر ضرورت بیشتری یافته است که به قدرتهای شرقی خود (و البته سایر کانونهای قدرت) توجه بیشتری نشان دهد. هند در این رویکرد نگاه به شرق، میتواند اهمیت بسیاری داشته باشد. البته برای هند نیز ایران از اهمیت دوچندانی برخوردار گردیده است و بویژه هند به تأمین منابع انرژی نفت و گاز موردنیاز خود از ایران اهمیت فراوانی قایل است. در مجموع این تحولات را در دوره پس از 11 سپتامبر میتوان بعنوان عوامل زمینهساز ضرورت نزدیکی بیشتر دو کشور نام برد:
1. گسترش چتر هژمونی (سروریجویی) آمریکا و تسلط این کشور بر اکثر منابع نفتی جهان بویژه در منطقه خلیجفارس. از این نظر ایالات متحده توانسته است که شریانهای حیاتی انرژی جهان را در ید اختیار خود بگیرد و بر سایر قدرتهای وابسته به انرژی وارداتی نظیر چین، کشورهای اروپایی، ژاپن و هند و... اعمال نفوذ و کنترل کند. از آنجایی که وابستگی هند به انرژی بسیار شدید است، همانند سایر قدرتهای دیگر احساس میکند در معرض آسیب جدی قرار دارد. ایران بعنوان یکی از تأمینکنندگان اصلی انرژی در جهان (نفت و بویژه گاز) میتواند مورد توجه خاص هند قرار گیرد. بر همین اساس بوده است که انتقال گاز ایران از طریق خط لوله به هند در سالیان اخیر بیش از پیش مهم جلوه نموده؛ در شرف عملی شدن قرار گرفته است.
2. پس از 11 سپتامبر بنظر ائتلافها بر ضد ایالات متحده (البته بیشتر بطور غیررسمی) در سطح جهان از اهمیت بیشتری برخوردار گردیده است. بین ایران و هند در این راستا اشتراک نظرهای فراوانی وجود دارد. هند نیز نگران سیاستهای یکجانبهگرایانه و تهاجمی جورج بوش پس از 11 سپتامبر بوده است. اگرچه دکترین بوش در کوتاه مدت از جمله سقوط طالبان و القاعده و اعمال فشار بر پاکستان و محاصره چین به نفع هند است ولی در درازمدت تهدید جدی برای منافع هند نیز بشمار میرود (بنیاسدی 75:1381). همین ترس از تهدیدات بلندمدت از سوی هژمونیطلبی ایالات متحده است که بسیاری از کشورها را واداشته است که در مقابل آن در قالب همکاریها و اتحادیههای مختلف بایستند. بنظر در این راستا هند، روسیه، چین و نیز ایران بتوانند به یک جبهه واحد دست یابند.
براساس همین عوامل و نیز عوامل تأثیرگذار دیگر، ایران و هند خود را مجبور به گسترش هرچه بیشتر روابط و همکاریها میبینند. قرارداد مهم ژانویه 2003 که به اعلامیه دهلی نو معروف است، حاصل همین نگرشها بوده است. براساس این قرارداد همکاریهای دو کشور در ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترش خواهد یافت. در بخش اقتصادی (بعنوان مهمترین حوزه همکاریها) وابستگی و نزدیکی بین تقویتیافته، همکاری در بخشهای مختلف بویژه انرژی گسترش مییابد. ایران بعنوان دومین دارندۀ ذخایر گاز جهان و هند بعنوان یکی از بزرگترین واردکنندگان گاز در جهان میتوانند یکدیگر را یاری رسانند.
در حال حاضر صادرات ایران به هند عمدتاً بصورت صادرات نفت خام، برابر با 1 میلیارد دلار در سال است و واردات ایران از هند حدود 200 میلیون دلار (کالا) است. البته با تغییرات سیاسی داخلی در ایران و انتخاب محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری ایران و تشدید برخورد ایران با ایالات متحده بطور اخص و غرب و بطور اعم، افزایش فشارها از سوی جامعه بینالمللی بر جمهوری اسلامی ایران موجب نوعی رکود جدی در روابط خارجی ایران شده است و روابط ایران و هند نیز از این امر مستثنی نبوده است. گستردگی روابط و همکاریهای هندوستان با ایالات متحده و کشورهای غربی سبب گشته که این کشور در مسأله هستهیی ایران کاملاً در کنار این قدرتها قرار گیرد (Squassoni 2006:1-7) و حتی به گونهیی موضوع همکاری دو کشور در زمینه انتقال گاز ایران به شبهقاره هند نیز متأثر از شرایط حاصل شده با موانع جدی روبهرو است.
در پایان این قسمت در یک نتیجهگیری کلی باید گفت علیرغم سپری شدن بیش از نیم قرن از روابط رسمی دو کشور، هنوز مناسبات و تعاملات دو کشور به سطوح بالای همکاری و همگرایی نیانجامیده است و در واقع پتانسیلها و زمینههای بالقوه همکاری دو کشور در مرحله عمل کمتر نتیجه داده است. نگرش هندیان نسبت به ایران و ایرانیان نسبت به هند بسیار خوب است و این شیوه نگاه میتواند مهمترین عامل و زمینهساز گسترش روابط باشد.
گفتار سوم: عوامل مؤثر بر همگرایی و واگرایی ایران و هند
به دلیل اشتراکات فراوان تاریخی، تمدنی و فرهنگی بین ایران و هند، زیربنای ذهنی برای گسترش روابط و برقراری همکاریهای استراتژیک و گسترده فراهم است. بیشتر عوامل همگرایی مؤثر بر روابط دو کشور ذاتی و بادوام است ولی در مقابل بیشتر عواملی بازدارنده و واگرایی در روابط دو کشور عواملی عَرَضی، مقطعی و به آسانی قابل حل است. در این قسمت به بررسی اجمالی عوامل همگرایی (بیشتر ذاتی) و عوامل واگرایی (بیشتر عرضی) میپردازیم.
الف ـ زمینههای همگرایی
1. فرهنگی / تمدنی: در روابط ایران و هند، اشتراکات تاریخی و فرهنگی میتواند مهمترین عامل زمینهساز توسعه همکاریهای ایران و هند تلقی گردد. ایرانیان و هندیان در دورانهای مختلف در بطن یک فرهنگ و تمدن مشترک و حتی در برخی برههها در قالب یک نظام سیاسی واحد زیستهاند. پیوندها و علایق ایرانیان و مردم شبهقاره هند به روزگاری میرسد که این دو قوم با برخورداری از یک ریشه آریایی فرهنگ واحدی با یکدیگر میزیستند. عناصری از آن فرهنگ را در آثار بسیار کهن دو ملت، هنوز میتوان بازیافت، چنانکه در قدیمیترین بخشهای کتاب «ودا» از آسورا به نیکی یاد شده و این واژه همان «اهورا» است که به زبان هندی «ه» تبدیل به «س» شده است، مانند سند و هند. همچنین کلمات مشابه آریامن، میتر، آرامیتی، بین آیینهای مقدس دو کشور وجود دارد.
دو ملت ایران و هند علاوه بر مشترکات شرقی و آسیایی با توجه به برخورداری از تمدنی کهن، رهبری فرهنگی این منطقه را نیز دارا بودهاند (گل بهروزان 187:1382). زبان فارسی در هند از جایگاه والایی برخوردار است و نیز در برهههایی بعنوان زبان رایج آن کشور در امور اداری، درباری و قضایی بوده است چنانکه در ادوار غلبه زبان فارسی، به کسی باسواد گفته میشد که اشعار فارسی را در سینه محفوظ میداشت. تأثیر زبان فارسی بر هند بسیار گسترده بوده است و زبان هندی کنونی آکنده است از واژههای فارسی و در گوشه و کنار هند، هنوز اشعار فارسی زینتبخش در و دیوارهای بناهای تاریخی است. بطور مثال در کاخ ریاست جمهوری هند (تالار آشوکا) اشعار فارسی فراوانی حک شده است. از جمله میخوانیم:
این دهر شکسته دل، زنو گشت
صحرا رخ خود ز ابر نوروز بشست
همانگونه که از این تک بیت، علاوه بر رواج زبان فارسی در هند، برخی از آداب و رسوم ایرانی در هند مورد احترام بوده است. بطور مثال در دوران امپراتوری اکبرشاه، مراسم نوروز بعنوان آیین رسمی برگزار میشد و سال و ماه ایرانی به جای سال و ماه قمری مرسوم بوده است. (گل بهروزان 188:1382). همچنان نوروز در هند البته در میان پارسیان هند مورد احترام است. حضور ایرانیتبارهای فراوان در هند موجب تداوم پیوندهای فرهنگی دو کشور گردیده است و حتی استعمار انگلستان و جدایی و دور ماندن دو کشور برای چندین قرن، نیز نتوانسته است این پیوندها را از هم بگسلد. مهاجرت ایرانیان به هند به دوره قبل از اسلام بازمیگردد.
در دوره پس از اسلام مهاجرت گروه کثیری از زرتشتیان [پارسیان] و اقامت آنان در شبهقاره هند را شاهد هستیم. در دوران خلافت بنیامیه و بنیعباس نیز ناراضیان از حاکمیت و نمایندگان حکومتی این خلفا به این سرزمین رفته و اقامت گزیدهاند. در دوره صفویه که همکاری و دوستی بین دو کشور تقویت شده بود دو گروه از مردم ایران مشخصاً به شبهقاره هند مهاجرت کردهاند، نخست گروهی از نخبگان جامعه ایرانی که در رشتههای گوناگون مهارت داشتهاند و به دعوت دربار پادشاهان، آن هنرها و دانشها را ترویج میکردند و گروه دیگر از علما و حکیمان ناراضییی بودند که مورد ایذا و آزار برخی از حکام و یا تحت فشار برخی از علمای مرتبط با دربار بودند.
هماکنون نقش و حضور جمعیت زرتشتیان و پارسیان در میان جامعه هند بسیار تأثیرگذار است. حضور زرتشتیان و پارسیان در سطوح بالای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی هند و اشتراکات دیرینه آنها با سرزمین مادریشان ایران، موقعیت بینظیری برای این نوع همکاریها بین ایران و هند بوجود آورده است.
ایرانیان مقیم هند در ایالات آندرا پرادش در شهر حیدرآباد و همچنین ایالت ماهاشترا در شهر بمبئی ساکن هستند. بیشتر ایرانیان مقیم حیدرآباد صاحب رستوران و برخی به کار تجارت اشتغال دارند. تعداد دیگری از نسل ایرانیان بصورت پراکنده در شهرهای مختلف هند از جمله کلکته، مرشدآباد، بوپال، کشمیر و... پراکندهاند که ارتباط آنان با کشور مادری به کلی قطع شده است ولی با استفاده از حافظه تاریخی که سینه به سینه نقل شده، خود را ایرانی میدانند.
حدود 15% از جمعیت بیش از 900 میلیونی هند یعنی قریب به 140 میلیون نفر را مسلمانان تشکیل میدهند و از این نظر نیز توجه خاص ایران را به مسائل هند معطوف میکند و در کل تلاشی وجود دارد برای حفظ و ارتقای نفوذ خود بر این جمعیت (گل بهروزان 1382: 206-208). متقابلاً به نوعی نفوذ فرهنگی هند بر ایران نیز محسوس است. ایرانیان همواره از تجارت هند در زمینه مبارزات اجتماعی و ملی بر ضدبیگانگان درس آموختهاند و به مبارزین بزرگ هندی همچون گاندی و نهرو عشق ورزیدهاند.
هنر سینمای هند نیز بر سینمای ایران نفوذ چشمگیری داشته و ایرانیان به فیلمهای هندی گرایش بسیاری دارند که خود نشان از درک مشترک نسبت به فرهنگ مشترک و نزدیک نیز میتواند باشد. حتی هندیان بر سرنوشت تاریخ سیاسی معاصر ایران نیز تأثیرگذار بودهاند. براساس برخی مستندات تاریخی، در ظهور و آموزش رضاشاه، یک زرتشتی هندی نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است. وی کسی نیست جز اردشیر جی ریپورتر.
این شخصیت سیاسی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه از طرف نایبالسلطنه هندوستان به ایران گسیل و پس از چندی ریاست انجمن زرتشتیان ایران را نیز برعهده میگرفت. وی در خاطرات خود از آشنایی با یک افسر قزاق به نام سرهنگ رضاخان سوادکوهی نام میبرد و ابتدای این آشنایی را سال 1335 قمری بیان میکند. همین اردشیر ریپورتر بود که رضاشاه را به ژنرال ایرانساید فرمانده قوای انگلستان در عراق و ایران معرفی نمود و بدینگونه زمینهساز ظهور رضاشاه در ایران فراهم گردید. (عاقلی 1383: 750-751)
2. اقتصادی / تجاری: در زمینه اقتصادی و تجاری نیز زمینههای گستردهیی برای همکاریهای دوجانبه ایران و هند فراهم است. اقتصاد ایران و هند در بسیاری از حوزهها مکمل یکدیگرند و این دو کشور میتوانند نیازهای یکدیگر را تا حدود زیادی مرتفع گردانند. هند نیازمند انرژی است و ایران میتواند تأمینکننده نیازهای این کشور باشد. از دیدگاه هند، جمهوری اسلامی ایران یکی از منابع مهم انرژی در منطقه است و از مهمترین راههای ترانزیت کالا جهت راهیابی هند به بازار کشورهای آسیای مرکزی است (جمشیدی بروجردی 170:1379).
این دو قلمرو حضور، یعنی داد و ستد در زمینه انرژی و همکاری در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز از جمله زمینههای پیوند دو کشور در سالیان اخیر بوده است و امید میرود در آیندهیی نزدیک نیز گسترش یابد. صادرات نفت خام به هند و واردات بنزین و گازوئیل از آن کشور رقم عمده حجم ارتباطات اقتصادی را تشکیل میدهد. در سال 1382 بیش از نیم میلیارد دلار نفت خام به هند فروخته شد همچنین نزدیک به پانصد میلیون دلار فرآوردههای نفتی (بنزین و گازوئیل) از هند وارد شده است. صادرات پتروشیمی ایران به هند 16 درصد کل صادرات پتروشیمی را تشکیل میدهد و با توجه به افزایش ظرفیت تولید پتروشیمی در سالهای آتی، هند از جمله بزرگترین بازار برای ایران از نظر صادرات بشمار میرود.
در سال 1382 ایران 120 میلیون دلار انواع محصولات پتروشیمی به هند صادر کرده است. همچنین چندین سرمایهگذاری از طرف هند، برای تأسیسات پتروشیمی در ایران از جمله در عسلویه صورت گرفته است و از خدمات فنی مهندسی آنان در تأسیسات نفتی و پتروشیمی استفاده میشود. قرارداد اکتشاف حوزه نفتی فارسی بین وزارت نفت و کنسرسیومی مرکب از شرکتهای هندی در سال 1381 بین دو کشور منعقد گردیده است. در سال 2002 حجم مبادلات بازرگانی دو کشور به بیش از دو میلیارد دلار رسید و در سال 2003 به سه میلیارد دلار افزایش یافت. بازار هند نیاز فراوانی به انرژی دارد. هماکنون هند حدوداً روزانه به 115 میلیون مترمکعب گاز نیاز دارد. اما تولید داخلی آن روزانه تقریباً 65 میلیون مترمکعب است (گل بهروزان 1382: 202-205). بر همین اساس است که انتقال گاز ایران به هند اهمیت چشمگیری در روابط دو کشور بدست آورده است.
طبق گزارش وزارت امور خارجه هند، واردات نفت خام از ایران بخش اعظم روابط تجاری هند ـ ایران را در بر میگیرد؛ یعنی رقمی حدود 85 درصد از واردات هند از ایران را شامل میگردد. کل ارزش تجارت ایران ـ هند در سال مالی 2005 (تا پایان 2005) 37 درصد نسبت به سال قبل از آن افزایش داشته و به بیش از 6/1 میلیارد دلار رسیده است (البته قابل مقایسه با حجم ارزش تجاری ایالات متحده و هند نیست که بالغ بر 27 میلیارد دلار در سال 2005 بوده است.) (Kronstadt and Katzman 2006:5)
همانطور که گفته شد، یکی از مهمترین حوزههای جدید همکاری بین ایران و هند که پاکستان را نیز در آن وارد میگرداند، خطوط لوله صلح، یا همان خط لوله انتقال گاز ایران به شبهقاره هند است. در سال 1374 موضوع احداث خط لوله گاز ایران به پاکستان و هند مطرح شد و یادداشت تفاهمی در این رابطه بین ایران و هند امضاء گردید اما با توجه به اینکه مسیر خط لوله از سواحل پاکستان میگذشت، با مخالفت پاکستان این طرح عملی نشد. در مجموع سه گزینه اصلی برای انتقال گاز به هند مطرح بوده است که در نهایت با توافق سه کشور اخیراً گزینه اول مورد تأیید واقع شده است.
گزینه اول: احداث خط لوله زمینی از عسلویه ایران به گجرات هند که از خاک پاکستان بگذرد. از نظر فنی و مالی هزینه اجرای خط لوله صلح بین 2/7 تا 4/7 میلیارد دلار خواهد بود و اگر اجرای طرح طبق برنامه پیشبینی شده پیش رود، این طرح از سال 2012 میلادی به بهرهبرداری نهایی خواهد رسید. اجرای این طرح بزرگ از سال 2008 میلادی آغاز خواهد شد و طی 3 تا 4 سال به پایان خواهد رسید (همشهری آنلاین 16 اردیبهشت 1386). این مسیر ارزانترین و آسانترین گزینه است و بین سه کشور در مورد احداث این خط لوله توافقهایی صورت گرفته است و گامهای جدی برداشته شده است. البته در این خصوص باید به این نکته نیز اشاره کرد که آینده این خط لوله بشدت متأثر از نوع روابط هند و پاکستان خواهد بود. هند همواره در نوعی بیم و هراس قرار دارد که مبادا با شعلهور شدن منازعه بین دو کشور، پاکستان بتواند از طریق قطع این خط لوله ضربهیی خیالی به هند وارد کند.
این احساس بیم و خطر را میتوان در این اظهارنظر تحلیلگر برجسته هندی یعنی سید بشارت شکوه، در مصاحبه رادیو اردو مشاهده کرد آنگاه که گفت. هند همیشه این احساس خطر را دارد که اگر خط لوله گاز از خاک پاکستان عبور کند، جریان گاز استمرار امنیتی نخواهد داشت. چون بین دو کشور زد و خوردهای مرزی و جنگ روانی همچنان ادامه دارد و ممکن است در صورت تشدید اختلافات، پاکستان این خط لوله را ببندد و ما را از گاز محروم گرداند و پس از تهیه گاز، صنایع ما حتی آشپزخانه، به گاز ایران انحصار پیدا کنند و چون تضمین ادامه تهیه گاز وجود ندارد، برای ما مشکلاتی بوجود خواهد آمد. (بولتن مصاحبه و گزارش 1381)
گزینه دوم: عبور خط لوله از آبهای حاشیهیی در امتداد دریای عمان تا سواحل اقیانوس هند است. این مسیر نیز اولاً باید همچون گزینه اول مورد موافقت پاکستان قرار گیرد و ثانیاً هزینه آن نسبت به گزینه اول بسیار بیشتر است.
گزینه سوم: استفاده از بستر دریاست. این لوله باید از تنگه هرمز و دریای عمان بگذرد که بسیار پرهزینه و دشوار است و در عمل امکانپذیر نمینماید. البته گزینه دیگری نیز مطرح است و آن استفاده از فناوری گاز مایع (LNG) است که این فناوری اگرچه امنتر است ولی بسیار پرهزینه است. (سوآمی 1381: 53-54)
پس از استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی، این منطقه به حوزهیی برای همکاریهای دو کشور تبدیل گردید. هند از جمله نخستین کشورهایی بود که کشورهای تازه استقلالیافته آسیای مرکزی را به رسمیت شناخت. آقای رائو نخستوزیر هند در بازدید رسمی که از دو کشور ازبکستان و قزاقستان بعمل آورد اعلام داشت: منافع ما در آسیای مرکزی و بویژه ازبکستان روشن و بدون ابهام است. (ثقفی عامری 359:1373). هند به بازار مستعد و پرسود این منطقه نگاه ویژهیی دارد. از آنجا که هند با این منطقه مرز مشترک ندارد، سعی میکند از طریق ایران به این منطقه دسترسی یابد.
در واقع ایران بهترین و امنترین راه دستیابی هند به این منطقه است. ایران پلی ارتباطی بین هند و منطقه آسیای مرکزی است. پایهگذاری گذرگاه شمال ـ جنوب توسط سه کشور ایران، هند و روسیه نیز زمینهساز همکاری استراتژیک جهت دسترسی هند به روسیه و شمال اروپا از طریق ایران شده است. بحث ارتباط تجاری هند با روسیه، حوزۀ قفقاز، اروپای شرقی و غربی از بحثهای جدی و تأمینکننده منافع و نیز موضوعی است که سازماندهی مناسبات راهبردی بین ایران و هند را میطلبد.
دلایل قدرتمندی وجود دارد که ایران و هند در این بخش، از امکانات بالقوه مناسبی برخوردارند. تمایل هند به استفاده از این مسیر در توسعه دامنه تجارت با روسیه را در مذاکرات متعددی که تاکنون بین کارشناسان ایران، هند و روسیه صورت گرفته است، به روشنی میتوان ردیابی کرد. این طرح ترانزیتی مبتنی بر این شیوه است که کالاهای هندی از بندر بمبئی به بندرعباس انتقال یابد و از آنجا تا دریای خزر و از طریق راهآهن و جاده زمینی از تسهیلات زمینی ایران بهره گرفته و در بنادر ایرانی دریای خزر بارگیری و به بنادر روسیه حمل شود. از آنجا به بعد امکانات جادهیی و خطآهن روسیه تسهیلات مشابهی عرضه خواهد کرد.
صرفهجویی در این مسیر تجاری هزینههای حمل و نقل را به نحو محسوسی در حد 15 تا 20 درصد کاهش میدهد. زمان رسیدن کالاهای تجاری هند به اروپا را 15 روز کاهش میدهد. در مقابل، روسیه نیز از همین مسیر با هند ارتباط برقرار میکند و ایران نیز از دریافت حق ترانزیت بهرهمند شده، از درآمدهای ارزی درخور توجه و بلندمدتی برخوردار میشود. آگاهان به مسائل تجاری، اهمیت این مسیر جدید تجاری را برای هر سه کشور هند، ایران و روسیه مهم ارزیابی میکنند که افزون بر منابع مادی، از نظر توسعه همکاریهای سیاسی بین سه کشور نیز میتواند اثرات مثبت بلندمدتی بر جای بگذارد. سیدمحمد خاتمی، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران، در جریان سفرش به هند و در جلسه مشترک اتاقهای بازرگانی ایران و هند به همین موضوع اشاره کرد و ضمن پرداختن به عرصههای ترانزیت و حملونقل با عنوان زمینههای مثبت توسعه همکاریهای ایران و هند گفت:
"موقعیت راهبردی ایران از نظر سهولت دسترسی به آسیای مرکزی و اروپا که با امضای موافقتنامه ترانزیتی کریدور شمال ـ جنوب بین ایران، هند و روسیه وارد مرحله نوینی شده، امکان سرمایهگذاری مشترک دو کشور را برای صدور کالا به آسیای مرکزی و اروپا و انجام طرحهای مشترک افزایش داده است." (ملازهی 1383)
3. امنیتی / نظامی: همانگونه که قبلاً نیز بیان شد، ایران و هند قویاً استعداد آن را دارند که قدرت خود را در مسیر همکاری به کار گیرند و در واقع مکمل یکدیگر شوند. ظاهراً عوامل و موانع بازدارنده در این رابطه کمتر به چشم میخورد (در واقع در روابط دو کشور بازی با حاصلجمع صفر حاکم نیست). منافع امنیتی دو کشور در افغانستان، آسیای مرکزی و پاکستان به یکدیگر نزدیک است. ملاحظات ژئواستراتژیک از سوی هند در جهت جلوگیری از محاصره شدن توسط کشورهای اسلامی که در ارتباط نزدیک با سیاستهای پاکستان باشد یکی از انگیزههای مهم هند در نزدیک شدن به ایران و تمایل به همکاری در آسیای مرکزی میتواند تلقی شود. (ثقفی عامری 356:1373).
حمایت کشورهای اسلامی از پاکستان و تلاشهای اتمی این کشور (نامگذاری بمب اتمی پاکستان به بمب اسلامی) به هیچوجه برای هند خوشایند نیست و بدین خاطر است که هند به روابط خود با ایران و حتی مهمتر از آن اسرائیل ارزش بسیاری قایل است (به این نکته بعداً پرداخته خواهد شد) روابط با ایران میتواند فضای استراتژیک هند را گستردهتر و قدرت مانور آن را افزایش دهد. نباید فراموش کنیم که ایران نیز چندان دلخوشی از سیاستهای پاکستان نداشته و با برخی از کشورهای عربی اسلامی نیز اختلافات فرهنگی / هویتی و سیاسی جدی دارد. همانگونه که گراهام فولر نیز عنوان میکند: "منابع ژئوپلتیک ایران ایجاب میکند از نفوذ هر کشور خارجی در افغانستان که بتواند با منافع ایران در این کشور رقابت کند، پیشگیری بعمل آورد.
مسلماً پاکستان یک چنین رقیب بالقوه است، اما از زمان تشکیل پاکستان تا به امروز، هم در دوران حکومت شاه و هم در حکومت روحانیان، ایران با این کشور مناسبات حسنه داشته است." (فولر 253:1377) علیرغم روابط حسنه، بین ایران و پاکستان، در مسائل مختلف تعارضات جدی در منافع مشاهده میشود. حمایت پاکستان از طالبان و تقویت آن و در نتیجه ایجاد موج ناامنی در مرزهای شرقی ایران به واسطه این جریان بنیادگرا و در خطر قرار دادن قرنها نفوذ و حضور فرهنگی و تمدنی ایران در این سرزمین، از جمله تعارضات جدی دو کشور در سالیان اخیر بوده است.
در مقابل این موضع پاکستان، دیدگاه هند به ایران نزدیک بوده و هر دو کشور قویاً خواهان شکست رژیم طالبان هستند؛ لذا هر دو به نوعی از حمله ایالات متحده به این گروه بنیادگرا، منتفع شدند. همکاری امنیتی / سیاسی دو کشور در افغانستان به سود هر دو طرف بوده و هست. ایران و هندوستان هر دو در افغانستان نقشی سازنده ایفا میکنند.
ایران به احیای زیرساخت اقتصادی افغانستان کمک میکند و در این کشور به ساخت جاده و نیز سایر زیرساختها مشغول است و سرمایهگذاریهای قابل توجهی در این کشور انجام داده است. هندوستان نیز در جهت بازسازی و ساخت مدارس و ساختمانسازی در کابل (از جمله احداث ساختمان دارالامام که محل پارلمان جدید افغانستان خواهد بود) و نیز احداث جاده در شرق افغانستان، کمکهای چشمگیری به این کشور شدیداً ویران شده بر اثر جنگهای متوالی کرده است. ایران و هندوستان دارای منافع مشترکی در جهت تثبیت اوضاع سیاسی افغانستان و نیز تاجیکستان هستند، و در این زمینه با یکدیگر همکاریهای مطلوبی دارند (Kronstadt and Katzman 2006:6)
هند و ایران بعنوان دو قدرت منطقهیی (یکی بالفعل و دیگری بر اثر فشارهای وارده از سوی محیط بینالملل، بالقوه) در جنوب آسیا میتوانند در حفظ ثبات و امنیت منطقهیی همیاری گستردهیی داشته باشند. بین دو کشور برخی همکاریهای نظامی نیز در این جهت مشاهده شده است. بطور مثال، در ژانویه سال 1998 برغم مخالفت وزارت خارجه هند، بین دو کشور مانور مشترک دریایی انجام شد (جمشیدی 170:1379).
همچنین، دو کشور علاوه بر حوزههای فوق، در قالب سازمانهای بینالمللی نیز میتوانند همکاریهای چشمگیری با یکدیگر داشته باشند. هند در بسیاری از سازمانهای بینالمللی دارای جایگاه مهمی است و میتواند یاریبخش ایران باشد. در قالب جنبش غیرمتعهدها، کمیته حقوق بشر (هند از ایران حمایت بعمل آورده است)، در اتحادیه بینالمجالس و... میتوانند دو کشور دیدگاههای خود را به یکدیگر نزدیکتر سازند.
ب. عوامل واگرایی
در روابط دو کشور نیز برخی عوامل واگرایی البته بیشتر بطور عَرَضی و موقتی به چشم میخورد. نوع روابط ایران و پاکستان و مواضع هند نسبت به پاکستان، هند و اسرائیل و هند و ایالات متحده از این منظر مورد بررسی قرار میگیرد. به جز مورد اول که همواره در طول بیش از نیم قرن اخیر در برهههایی موجب رکود و سردی در روابط ایران و هند شده است، دو مورد بعدی حاصل دوره پس از انقلاب هستند. البته به عوامل دیگری نیز میتوان اشاره کرد که ممکن است بر روابط دو کشور تأثیر منفی به جای بگذارند. برای مثال، سیاستهای دولت هند در قبال مسلمانان این کشور همواره برای ایران مهم بوده و نسبت به مسائل و مشکلات آنها حساسیت نشان میدهد و البته در مقابل، نوع موضعگیریهای ایران نسبت به کشمیر نیز برای هند همواره دارای اهمیت چشمگیر است.
گراهام فولر در این باره مینویسد: "اسلام نیز یکی از عوامل ثابت معادله تهران ـ دهلی نو خواهد بود. یکی از گرفتاریهای هند، ناتوانی در ادغام مسلمانان این کشور در نظام حکومتی غیرمذهبی خود است. هند در مقابل درخواستهای اسلام ـ وطنی واکنشی غریزی دارد، و با تبلیغات اسلامی مورد حمایت ایران در میان مسلمانان هند، برخوردی منفی داشته است. حرکت نیرومند جنبش جداییطلب مسلمانان کشمیر، بخصوص هند را نگران میکند، زیرا تشدید این مبارزه، با افزایش همدردی و علاقه مسلمانان جهان همراه است.
جمهوری اسلامی ایران از آرمان استقلال کشمیر قویاً حمایت میکند، که به پیوندهای میان ایران و هند تأثیر منفی گذاشته، ایران و پاکستان را به یکدیگر نزدیکتر گردانده است. اگر ایران مصمم به دنبال کردن یک دستورالعمل قویاً اسلامی باشد، هند از این کشور فاصله خواهد گرفت و چنانچه نقش ایران را در حمایت از استقلال کشمیر مهم تشخیص دهد، حتی درصدد تضعیف این کشور برخواهد آمد" (فولر 272:1377).
البته باید به این نکته اشاره نمود که ایران در چندین سال اخیر موضع معتدلی نسبت به مسائل دولت هند با مسلمانان هندی و نیز سیاست بیطرفانهیی نسبت به کشمیر اتخاذ کرده است و به منافع خود در روابط با هند بیش از پیش اولویت قایل شده است. حتی در جریان تخریب مسجد بابری توسط هندوهای افراطی نیز ایران تلاش کرد موضع معتدلی اتخاذ کرد. تخریب مسجد بابری در هند فقط بطور موقتی بر روابط دو کشور تأثیر منفی گذاشت. گرچه ایران واکنش تندی نسبت به تخریب مسجد نشان داد اما این امر برای مدت طولانی مناسبات دو کشور را تحتالشعاع خود قرار نداد.
رهبر هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس بینالمجالس، محسن مجتهد شبستری گرچه خواستار بازسازی مسجد بابری شد اما با مهارت دیپلماتیک از اشاره به تأثیر وقایع تخریب مسجد بابری بر روابط ایران و هند خودداری کرد و اعلام کرد که ایران واقف است تخریب مسجد اقدام دولت هند نبوده و این کشور امیدوار است که دولت هند به وعده خود در مورد بازسازی مجدد مسجد عمل کند... (ناز 573:1380). بنظر میرسد به هر میزان که ایران از مواضع ایدئولوژیک خود فاصله میگیرد و با نگاهی منطقی و عقلانی به روابط خود با جهان خارج مینگرد، مسائل و مشکلات روابط خارجی ایران نیز کمتر میشود.
فولر نیز در تأیید این موضع ایران مینویسد: "در تحلیل نهایی، اولویتهای ایران در هند احتمالاً مهمتر از تحریک مسلمانان هند است، اما اتخاذ یک رویه قویاً اسلامی در ایران، همواره یکی از عوامل سردکننده مناسبات دو کشور بوده و خواهد بود. ایران چنانچه بر یک سلسله سیاستهای ملیگرایانه دنیویتر بازگردد، منافع استراتژیکش با هند همپوشی قابل ملاحظهیی خواهد یافت. تحت هر شرایطی، سیاستهای هند نسبت به پاکستان، در هر مقطعی از زمان یک عامل تعیینکننده مهم در مناسبات ایران با هند خواهد بود." (فولر 272:1377). پاکستان کلیدیترین موضوع در روابط دو کشور در طول نیم قرن اخیر بوده است و بویژه قبل از انقلاب بنابر قدرت منطقهیی ایران، ایران به مسائل پاکستان و هند نگاه ویژهیی داشته است و در کل سعی میکرده و توازن بین این دو از بین نرود. در مورد این عامل در ادامه بطور مفصل بحث خواهد شد.
1. ایران و نزاع هند و پاکستان: روابط ایران و هند همواره تحت تأثیر نوع روابط پاکستان و هند بوده است. ایران با هر دو کشور اشتراکات تاریخی، فرهنگی و تمدنی دارد و همواره در نوعی تردید قرار دارد که از کدام یک حمایت بعمل آورد؟ البته ایران همواره سعی کرده است از یک موضع معتدل و بیطرفانه به اختلافات دو کشور بنگرد ولی با این حال کوچکترین تحرک ایران به نفع یکی از طرفین، شدیداً موجب سردی آن دیگری با ایران میشود. ایران در مورد اختلافات هند و پاکستان که بیشتر بر سر مسأله کشمیر است، در وضعیتی مشابه اختلاف ارمنستان و آذربایجان قرار گرفته است. ایران نمیتواند از یکی از طرفهای درگیری حمایت بعمل آورد و حتی تلاش برای حل و فصل مسأله نیز میتواند با شک و تردیدهای جدی مواجه شود.
اختلافات پاکستان و هند ریشهدار و گسترده است.
در ابتدا سه کشور بر سر سه موضوع اختلاف داشتند: کشمیر، حق استفاده از آبها و کانالها، دعاوی و حقوق مهاجرین. مسأله کشمیر اساسیترین مورد اختلاف بین دو کشور بوده است. البته ریشه اصلی اختلافات دو کشور را باید در تعارضات هویتی بین دو کشور جستجو نمود. هندیها همواره از جدایی بخشی از خاک تاریخی شبهقاره هند ناراضی بودهاند و این بصورت زخمی بر روح و روان هندیها باقی مانده است. ابوالکلام آزاد یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در مبارزات استقلالطلبانه هند، در مورد استقلال هند و جدایی پاکستان اظهار داشته: "هندوستان با کسب آزادی، اتحاد و وحدت خود را از دست داد." (هرمیداس باوند 1062:1378). این از دست رفتن وحدت و یکپارچگی هند چیزی نبود که به آسانی از ذهن و روان مردم هند زدوده شود.
همین امر باعث شده است که هندیها، پاکستان را فرزند ناخلفی بدانند که دیر یا زود به آغوش مادر خود بازخواهد گشت. (هرمیداس باوند 1064:1378). همین نوع نگرش و ذهنیت هندیها است که پاکستان را همواره در نوعی عدم اطمینان هویتی و ترس و بیم از جانب هند نگاه داشته است. پاکستان برای دستیابی به یک هویت مستقل ملی بایستی خود را از این بیم و هراس میرهانید و به نوعی مرزهای هویتی خود را با هند کاملاً مشخص و متمایز میکرد. سیاست داخلی و خارجی پاکستان تا حدود زیادی حاصل چنین روندی در جهت ایجاد هویت متمایز و مستقل ملی از هند بوده است.
پاکستان از بدو پیدایی، در پیروی از ایدئولوژی خود برای ایجاد و تحکیم مشروعیت، وظیفه دوگانه جلب دوستی و نفوذ بر مردم و بدنام کردن هند را آغاز کرد. کشورهای مسلمان در غرب آن کشور، نخستین حوزه اعمال این وظیفه دوگانه بشمار میآمد. (عابدی 40:1382). در واقع پاکستان تلاش میکرد در جهت استقلال خود با کشورهای اسلامی منطقه (در درجه اول) و پس از آن با قدرتهای بزرگ پیوندهای محکمی برقرار ساخته و به نوعی در مقابل هند و خطمشیهای نظامی آن یک سپر دفاعی نیرومندی ایجاد کند.
در واقع دو روند در سیاست خارجی پاکستان پس از استقلال در سال 1947 مشخص است: 1. تراس از هند؛ 2. تلاش برای ایجاد موازنه. وحشت از هند ناشی از این تصور است که به دلیل اقتدار نظامی و سلطۀ هند در منطقه پاکستان این کشور را تهدیدی نسبت به موجودیت و از دست دادن حاکمیت خودش میبیند و رهبران پاکستان همواره به دنبال شرکایی در سیاست خارجی بودهاند که به برقراری موازنه میان هند و پاکستان کمک کنند و تهدید هند برای این کشور را کاهش دهند.
بر این اساس پاکستان در دهه 1950 به آمریکا و در دهه 1960 به چین روی آورد و سرانجام در دهه 1980 مجدداً به آمریکا متمایل شد. (فرزیننیا 22:1383) در مجموع ورود در پیمانهای منطقهیی و قراردادهای نظامی و امنیتی با کشورهای غربی بیشتر در راستای کاهش این ترس و بیم از هند قابل پیگیری است. رقابت و تخاصم دو کشور بحدی است هر دو کشور را واداشته است در مقابل یکدیگر به تجهیز هستهیی خود بپردازند.
در حال حاضر هر دو بعنوان کشورهای هستهیی مطرح هستند و سعی میکنند از یکدیگر عقب نمانند. هستهیی شدن هند برای پاکستان یک خطر بزرگ قلمداد شده و لذا این کشور را نیز واداشت تا در این مسیر گام بردارد. در زمان دست زدن به نخستین آزمایش هستهیی هند در سال 1974، نخستوزیر وقت پاکستان، ذوالفقار علی بوتو، در واکنش به این اقدام هند گفته بود پاکستان برای دستیابی به سلاح هستهیی از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد و در این راه هرگونه ریاضت اقتصادی را متحمل خواهد شد حتی اگر لازم باشد مردم پاکستان با خوردن علف سد جوع خواهند کرد ولی به سلاح هستهیی دست خواهند یافت. (ثقفی عامری 147:1377). آری خطر هند برای دولت پاکستان چنان ملموس و نگرانکننده بود که حتی این کشور متوسط (از لحاظ قدرت) را واداشته است در مسیر هستهیی شدن گام بردارد.
اختلاف هند و پاکستان به جنگهای خونینی در سالهای 1947، 1948، 1965 و 1971 10 و به واسطه برخورد نظامی دو کشور، ایران نیز وادار به اتخاذ برخی مواضع گردید که بنظر دولت ایران در قبل از انقلاب (و بنابر هویت قدرت منطقهیی و نقش توازنبخش آن در منطقه) به سمت طرفداری نسبی از پاکستان گرایش داشته است. در دوره پس از انقلاب و در برخوردهای موقتی که بین دو کشور در مرز کشمیر صورت میگرفت، ایران عمدتاً موضع کاملاً بیطرفی اتخاذ کرده بود.
ایران در عین اینکه سعی نموده است با هر دو طرف هند و پاکستان، روابطش را حفظ کند، ولی در عمل بیشتر به جانب پاکستان گرایش داشته است. از نظر تاریخی دو کشور ایران و پاکستان از ابتدای تشکیل پاکستان در سال 1947 تاکنون دارای روابط دیرینه و دوستانه بودهاند. (فرزیننیا 60:1381). البته بنظر میرسد که بیشتر پاکستان توانسته از حمایتهای ایران در قبال مناسباتش با هند استفاده کند.
پاکستان همواره تلاش کرده است فشارهای هند را از طریق نزدیکی با کشورهای همسایه نظیر ایران کمرنگتر سازد و با سیاستهای فعال دیپلماتیک خود مانع از انزوای پاکستان شود. کمالالدین متین، ژنرال سابق ارتش پاکستان در این باره اعلام میگوید: "برای خنثی کردن تلاش متقابل هند جهت به انزوا کشاندن پاکستان ضروری است ما به سمت حفظ روابط ماندگار دوستانه با ایران و افغانستان حرکت کنیم. ما دارای مرزهای مشترک جغرافیایی با این دو کشور هستیم که هند از این امتیاز محروم است. ما دارای پیوندهای نژادی و مذهبی با آنها هستیم که دهلینو از آن بهرهمند نیست." (نفر: 61).
درست است پاکستان با ایران قرابت فرهنگی و تمدنی دارد و دو ایالت از چهار ایالت این کشور یعنی بلوچستان و منطقه شمال غربی (پشتونستان) در حوزه تمدن ایرانی قرار دارد و دو ایالت دیگر یعنی سند و پنجاب و نیز کشمیر نقطه التقاط دو تمدن فرهنگی و هندی است (هرمیداس باوند 1055:1378)، ولی هندوستان نیز با ایران از قرابتهای فرهنگی و تمدنی ریشهداری است و به جز آن منافع هند و ایران در بسیاری از زمینهها در عرض هم قرار میگیرد. شاید بیش از پاکستان ایران با هند منافع مشترک داشته باشد و نقاط اختلاف و برخوردهای دو کشور نیز بسیار اندک است و شاید آن موارد برخورد دیدگاهها نیز به واسطه وجود پاکستان ایجاد شده است.
ایران در مورد افغانستان تعارض منافع شدیدی داشته و دارد و عمدتاً از سیاستهای پاکستان در افغانستان بویژه در دوره طالبان ناخوشنود بوده است. ایران همواره در پی این است که از حضور همهجانبه پاکستان بر امور افغانستان و دسترسی یکجانبه اسلامآباد بر مناطق آسیای مرکزی جلوگیری کند، زیرا در صورت چنین وضعیتی، تعادل قوا در شرق کشور برهم خواهد خورد (سریعالقلم 131:1379). چنین مینماید که نوع نگاه هریک از دو کشور به مفهوم ثبات و آرامش متفاوت است.
ایران همواره از یک افغانستان باثبات و بارونق دفاع میکند، زیرا از این طریق امنیت در مرزهای شرقیاش تأمین خواهد شد؛ معضل قاچاق مواد مخدر به داخل مرزهایش برطرف خواهد شد، و از همه مهمتر ملتی که کاملاً در حوزه تمدن ایرانی قرار دارد و مشترکات فرهنگی، زبانی و دینی عمیقی با ایران دارد، به یک وضعیت مناسب دست خواهد یافت. ایرانیان همواره نسبت به درد و رنج ملت افغانستان، اظهار نگرانی شدیدی نموده و شاید بیش از هر ملت دیگری علاقمند به توسعه و رونق این کشور هستند، بنابراین ایران از وضعیت دولت ـ ملتسازی در افغانستان بسیار خوشنود است.
در مقابل پاکستان بنظر میرسد در برهههای مختلف از یک افغانستان ناآرام منتفع شده است. پاکستان با افغانستان مسائل مرزی حاد و پیچیدهیی دارد و در صورت احیای افغانستان، چه بسا این کشور ادعاهای سرزمینی خود نسبت به برخی از قسمتهای پاکستان را بشدت دنبال کند. بدینگونه تمامیت ارضی پاکستان بطور بالقوه از سوی افغانستان (علاوه بر هند) در معرض خطر و چالش است. گراهام فولر نیز از احتمال برخورد پاکستان و افغانستان بر سر موضوعات سرنوشتساز و تعیینکننده خبر میدهد.
البته وی به گونه دیگری این برخورد احتمالی را پیشبینی میکند: "پشتونها، همواره به درجات مختلف از حکومت پنجابیها در پاکستان ناراضیاند. کابل که قطعاً در بلندمدت زیر سیطره رهبران پشتون قرار خواهد گرفت، به دلایل مختلف به حمایت گاه و بیگاه از همقبیلههای پشتون خود خود روی خواهد آورد. خلاصه، به سادگی نمیتوان کشمکش میان پاکستان و افغانستان را از عرصه ژئوپلتیک منطقه حذف کرد" (فولر 267:1377). پاکستان جایگاه استراتژیک مهم خود را تا حدود زیادی به واسطه ضعف و زوال افغانستان بدست آورده است. آیا یک افغانستان باثبات و مستحکم، موجب کاهش حضور و نقش پاکستان در امور منطقهیی خواهد شد؟
هند میتواند به میزان قابل توجهی منافع ایران در افغانستان و نیز آسیای مرکزی را تامین کند و خود نیز به منافع چشمگیری (در کمترین حد مهار پاکستان) دست یابد. هند نیز از یک افغانستان باثبات حمایت میکند، افغانستانی که بتواند در آینده نقش پاکستان در منطقه را به چالش بکشد.
ایران با پاکستان تضادهای جدی دیگری نیز داشته و دارد. مشکلات شیعیان در افغانستان و نوع برخورد نامناسب دولت با گروههای ضدشیعی در پاکستان، همواره مورد مخالفت و انتقاد ایران بوده است. همچنین ایرانیان به واسطه برخی جریانهای افراطی در پاکستان نسبت به وضعیت اتباع خود در این کشور همواره نگران هستند. کشته شدن یک دیپلمات و چند دانشجوی ایرانی در پاکستان و نیز کشتار دیپلماتهای ایران در افغانستان بدست گروه شدیداً پشتیبانی شده توسط طالبان، چنین ترسی را همواره زنده و به آن عمق میدهد.
نتیجه اینکه اگرچه ایران در زمان محمدشاه از پاکستان حمایت نسبی بعمل آورد، که بنابر قدرت منطقهیی ایران و جایگاه برتر ایران در معادلات منطقهیی و دارا بودن قدرتی چشمگیر در مقابل دو کشور پاکستان و بویژه هند، توجیهپذیر بود ولی بنظر میرسد منافع کنونی ایران اقتضا میکند به هند توجه بیشتری نشان دهد و بتواند از تواناییهای فنی، اقتصادی، نظامی و... حداکثر استفاده را ببرد. هند در سطح نظام بینالملل دارای قدرت به مراتب بیشتری نسبت به پاکستان است و در بسیاری از موضوعات با ایران منافع مشترک دارد.
هند میتواند به واردکنندۀ اصلی انرژی به ایران تبدیل شود و نیز بسیاری از نیازهای فنی و اقتصادی ایران را تأمین کند، و از آن مهمتر در سطح منطقهیی و نیز فراتر از آن به تأمین بهتر منافع ایران کمک شایانی نماید. این بدان معنا نیست که ایران باید روابطش را با پاکستان کاهش یا قطع کند، بلکه منظور این است که ایران در نگاههای ژئوپلتیکی خود به شرق (با محوریت حوزه تمدن ایرانی) و با تمرکز بر هند، اهمیت بیشتری قایل شود و از این راه غفلتهای گذشته را جبران نماید.
2. روابط هند ـ آمریکا؛ یک عامل مختلکننده مقطعی در روابط ایران و هند: (نگاه کنید به: India – US – Relations)
همانگونه که قبلاً نیز بیان شد، در دوره پس از انقلاب، برخلاف جهتگیریهای ضدآمریکایی ایران، هند بیشتر به سمت ایالات متحده گرایش داشته و بنظر میرسد تا حدود زیادی با گرایش به شوروی، از موضعگیری سابق خود یعنی موضع عدم تعهد دور شده است. ایالات متحده در سیاست خارجی آسیایی خود برای هند جایگاه مهمی قایل است. هند بهترین گزینه برای خنثی کردن نقش چین قلمداد میشود. هند رقیب جدی برای چین بشمار میآید و اختلافات جدی نیز با این کشور دارد.
هر اندازه که چین قدرتمند شود، نقش هند در بده بستانهای آسیای جنوبی کمرنگتر میشود. هند پس از چین، دومین کشور پرجمعیت جهان است و توانسته در سالیان اخیر گامهای بلندی در جهت توسعه و پیشرفت اقتصادی، فنی و نظامی بردارد، ولی با این حال هنوز در زیر سایه چین قرار دارد و قدرت رقابت کالاهای هندی در مقایسه با کالاهای چینی در بازارهای بینالمللی کم است.
همه این عوامل باعث میشود که هند، چین را مهمترین و اولین رقیب خود بداند. ایالات متحده که خود نیز از قدرتگیری عظیم چین در هراس جدی بسر میبرد، از گسترش همکاریها در حوزههای مختلف با هند در گام اول درصدد خنثی کردن نقش چین است. همچنین ایالات متحده از نقش و نفوذ هند در جنوب آسیا بهره جسته و از امکانات این کشور در جهت حفظ و برقراری نظم و امنیت موردنظر خود استفاده میکند. هند در افغانستان همکاریهای گستردهیی با ایالات متحده داشته است و شدیداً از سقوط طالبان در افغانستان و فشار بر پاکستان منتفع شده است. برای ایالات متحده این امر نیز بسیار مطلوب است که در جنوب آسیا و در سطح محدودتری یک توازن منطقهیی دیگر را نیز در را جهت منافع خود ایجاد کند، و آن توازن مابین پاکستان و هند است.
هماکنون ایالات متحده علیرغم داشتن روابط ویژه و گسترده با پاکستان و حرفشنوی شدید پاکستان از آن کشور (نمونه بارز آن حمله ایالات متحده به افغانستان و حمایت پاکستان از این اقدام علیرغم پشتیبانی قبلی از طالبان، است) به هند بیشتر اهمیت میدهد. ارتباط آمریکا با هند و پاکستان متفاوت است. آمریکا به هند بعنوان یک شریک استراتژیک و یک قدرت جهانی نگاه میکند در حالی که ارتباط این کشور با پاکستان عمدتاً برای پیوستن پاکستان به جنگ بر ضد تروریسم به رهبری ایالات متحده است.
از نظر پاکستان روابط استراتژیک بین آمریکا و هند، به این معنی است که منافع پاکستان در منطقه با منافع هند و آمریکا در تعارض است. همکاری نزدیک استراتژیک بین هند و آمریکا در تمرینات نظامی مشترک و رفع تحریمها در زمینه فناوری و انتقال سیستمهای دقیق مشخص است. هند و آمریکا اولین قرارداد معامله تسلیحاتی خود را برای بیش از چهار دهه در آوریل 2002 امضا کردند. در این قرارداد آمریکا متعهد به مدرنیزه کردن سیستمهای نظامی هند شده است.
بنا به گفته وزارت دفاع آمریکا، این قرارداد به منظور کمک به بالا بردن امنیت کشوری است که نیرویی برای ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی در جنوب آسیا بوده و هست و سیاست خارجی و منافع امنیت ملی آمریکا را یاریبخش است. (فرزیننیا 1383: 9-10) هند میتواند به منافع امنیتی ایالات متحده در آسیای جنوبی کمک شایانی نماید و همانگونه که گفته شد از نفوذ این کشور در منطقه و رقابت و تعارضاتش با چین و یا پاکستان کمال استفاده را ببرد. گزارش استراتژی امنیت ملی ایالات متحده (سپتامبر 2002) نیز بر اهمیت روابط با چین اذعان نموده و از هند بعنوان یک قدرت جهانی رو به رشد که با ایالات متحده منافع مشترک دارد، یاد میکند. (The Wife House 2002). یادآوری این نکته نیز ضروری است که هند در سالهای اخیر به وارد ساختن ایالات متحده بعنوان میانجی در مسأله کشمیر علاقه جدی از خود نشان داده است.
اگرچه بطور تاریخی دهلینو با هر مداخله خارجی در منازعه کشمیر شدیداً مخالفت کرده است ولی در سالیان اخیر بسیاری از رسانههای هند نظیر Times of India و بسیاری از مقامات هند از ضرورت مشارکت استراتژیک با آمریکا سخن گفتهاند، مشارکتی که میتواند به آوردن پاکستان بر سر میز مذاکره کمک کند و حتی میانجیگری ایالات متحده را مورد شناسایی قرار دهد. (Jones 2003).
پس از یازده سپتامبر در مسیر مبارزه با تروریسم فشارهای ایالات متحده بر پاکستان افزایش یافته است و این بهترین زمینه برای گسترش همکاریهای هند و آمریکا و تلاش هند برای فشار وارد آوردن بر پاکستان از طریق آمریکا بوده است. ایالات متحده همگام و همسو با سیاست مبارزه با تروریسم خود، جداییطلبان کشمیری را نیز در قالب تروریسم تعریف کرده است و این به نفع هند بوده است و از این طریق فشارهای بینالمللی را نیز با خود در مبارزه با جداییطلبان کشمیری و مورد حمایت پاکستان، همراه کرده است.
ایالات متحده از روابط استراتژیک خود با هند، میتواند بر ایران نیز فشار آورده و این کشور را در انزوای بیشتری قرار دهد. هند و یا هر کشور دیگری (چه روسیه باشد یا حتی چین) به منافع گستردهیی که از همکاری با آمریکا بدست میآورد، پشت نکرده، آن منافع را فدای همکاری با ایران نخواهد کرد. این یک واقعیت است که ایالات متحده بیشترین قدرت (در ابعاد مختلف) را در جهان دارا است و همانقدر که میتواند تهدیدی عظیم برای امنیت یک کشور باشد، میتواند به توسعه، ثبات و رونق هر کشوری نیز کمک کند. اولویت ایالات متحده در روابط خارجی هند با جهان خارج، باعث میشود که ایران در سایه قرار گیرد.
حتی در مورد احداث خط لوله گاز پیشنهادی برای صدور گاز ایران به هند، اگرچه هند بارها اعلام کرده که منافع خود را در این امر، فدای همکاری با آمریکا و فشارهای این کشور نخواهد کرد، ولی بنظر میرسد باز همان فشارهای آمریکا بوده است که تاکنون مانعی جدی در احداث این خط لوله بوده و خواهد بود. ژنرال بازنشسته و رئیس سابق سازمان اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان «حمید گل» در همین رابطه و با اشاره به اینکه هند برغم نیاز شدیدش به گاز ایران، به علت ناخرسندی آمریکا و اسرائیل از تقاضای همکاری با ایران خودداری میکند، اظهار داشته است:
"هند برای اجرای طرح آمریکا و اسرائیل گام برمیدارد و تمایل به منافع ایران ندارد." (ملازهی 1383). البته این مقام پاکستانی همچون دیگر مقامات این کشور، همسو با سیاستهای دولت پاکستان، سعی بر آن دارد که با ایجاد نوعی ترس و بدبینی در نزد ایرانیان، آنها را نسبت به نامطمئن بودن هند حساس نموده و بدینگونه به هدف همیشگی خود یعنی بد جلوه دادن چهره هند جامه عمل بپوشانند. ولی همانطور که گفته شد ایران باید به این امر آگاه باشد که هند برای روابط خود با ایالات متحده و حتی اسرائیل اهمیت جدی قایل است و این امر میتواند بر روابط و همکاریهای ایران با هند تأثیر منفی داشته باشد.
البته در صورت بهبود روابط ایران و ایالات متحده، دیگر این عامل یعنی نوع روابط هند و آمریکا نمیتواند تأثیر مختلکننده و منفی بر روابط ایران و هند داشته باشد.
3. همکاریهای هند و اسرائیل و نارضایتی ایران: یکی از مواردی که میتواند بعنوان عامل تیرهکننده روابط ایران و هند مورد توجه قرار گیرد، همکاریهای هند و اسرائیل است. هند در سیاست خارجی جدید خود بتدریج به اسرائیل و روابط با این کشور توجه ویژهیی نشان داده و به رشد مناسبات خود با آن پرداخته است. هند تا اواخر دهه 1980 به دلیل روابط دوستانهاش با کشورهای عربی و نیز حضور جمعیت وسیعی از مسلمانان در خاک هند، از شناسایی اسرائیل خودداری میکرد.
ولی با توجه به رشد قدرت هند و نیازهای استراتژیک این کشور و نیز تحولات داخلی در هند (رشد ملیگرایی هندوها)، سرانجام در 29 ژانویه 1992 دولت هند اقدام به شناسایی اسرائیل و گسترش تدریجی روابط خود با این کشور نمود. هند از طریق نزدیک شدن به اسرائیل میتواند بیش از پیش به ایالات متحده نزدیک شود و در واقع از لابی اسرائیل در راستای جلب همکاریهای آمریکا استفاده کند و نیز میتواند از کانال اسرائیل به تسلیحات و فناوریهای پیشرفته نظامی آمریکا با سهولت و هزینه کمتری دست یابد و بدینگونه بتواند وابستگی نیروی نظامی خود را به اتحاد شوروی سابق و روسیه کنونی کمتر کرده و نیروهای نظامی خود را مدرن و بازسازی کند. بدینگونه روابط هند و اسرائیل رشد چشمگیری یافته است.
رشد مناسبات و همکاریها، بحدی بوده است که فقط از سال 1992 تا 1998 تنها در مورد همکاریهای نظامی و دفاعی میان دو کشور، پنجاه بار دیدار و ملاقات بین مقامات صورت گرفته است (جمشیدی 1379: 162-163). همچنین در سال 2001 حجم تجارت دو کشور از مرز یک میلیارد دلار گذشت. در دوره «بیجیپی» روابط نظامی دو کشور گسترش یافت بطوری که اسرائیل پس از روسیه دومین منبع تأمین تسلیحات هند بشمار میرود، فرماندهان نظامی دو کشور دیدارهای متناوب از کشورهای یکدیگر داشتهاند، در سال 2001 شیمون پرز، وزیر خارجه اسرائیل از هند دیدار کرد. شارون نیز در سال 2003 به هند سفری داشت. این سفر اوج روابط دو کشور بود که پس از قطعی شدن فروش سیستم آواکس از سوی اسرائیل به هند و نصب آن بر روی هواپیماهای روسی هند انجام پذیرفت (گل بهروزان 1382:182).
در مجموع هند برای روابط با اسرائیل اهمیت بسیاری قایل است و اسرائیل نیز در راستای دکترین پیرامونی خود (اتحاد با کشورهای غیرعربی خاورمیانه و آسیایی) به روابط با هند نگاه ویژهیی دارد. هند از نظر موقعیت استراتژیکی دارای اهمیت بسیار زیادی برای اسرائیل است. از این منظر راستا اخیراً پروفسور مارک هلو، استاد مرکز مطالعات استراتژیک جافی وابسته به دانشگاه تلآویو اظهار نموده بود که هند از نظر استراتژیکی، سیاسی و تجاری بیش از کل شبهقاره برای اسرائیل حائز اهمیت است (جمشیدی 163:1379).
اسرائیل از طریق همکاری و حتی اتحاد نظامی با هند میتواند قدرت مانور سیاسی و استراتژیک خود را افزایش دهد و بر کشورهای عربی فشار بیشتری وارد آورد. اسرائیل کشوری است که شدیداً به ارتباط با جهان خارج نیازمند است و باید از طریق ائتلافها و اتحادهای مختلف با کشورهای غیرهمسایه، از وضعیت انزوای روانی و فیزیکی که به واسطه فشارهای سخت کشورهای اسلامی (بیشتر عربی) ایجاد شده است، رها گردد (Kumaraswamy) :27-31 2004.
از این منظر کشورهایی مانند ترکیه، هند، آذربایجان و... در سطح آسیا مورد توجه اسرائیل قرار گرفتهاند و با این کشورها همکاریهای امنیتی، نظامی و اقتصادی گستردهیی را نیز آغاز نموده است. ایران قبل از انقلاب نیز در کانون توجه اسرائیل بود، ولی پس از انقلاب و موضعگیریهای شدیداً ضداسرائیلی ایران، روابط میان دو کشور کاملاً تیره و قطع گردیده است و جمهوری اسلامی، اسرائیل را در صدر دشمنان خود قرار داده است. پرواضح است که در چنین وضعیتی، هرگونه همکاری، ائتلاف و اتحادی میان اسرائیل و دیگر کشورها برای حکومت ایران نگرانکننده است، زیرا موجب تقویت جایگاه این کشور در معادلات منطقهیی و بینالمللی میگردد.
همکاری و اتحاد اسرائیل با همسایگان ایران مانند ترکیه و آذربایجان و قدرتهای منطقهیی نظیر هند بیش از پیش برای ایران نگرانیآور است. البته این کشورها در جهت منافع ملی خود به همکاری با اسرائیل میپردازند و شاید هیچ ایرادی بر آنها وارد نیست، چه بسا اگر روابط ایران و اسرائیل نیز به سطح عادی ارتقا یابد، ایران برای رهایی از بسیاری از فشارهای منطقهیی و بینالمللیاش، برای رابطه با اسرائیل اولویت ویژهیی قایل شود. داشتن روابط خوب و پرمنفعت با کشورهای دیگر، وظیفه هر دولتی است و از این راه هر کشوری میتواند با ارتباطات درست و مطلوب با جهان خارج، نیازهای خود را برطرف و منافع خود را در سطح عالی تأمین کند و بسیاری از مشکلات داخلی و خارجیاش را حل و فصل کند. این مسأله برای هند نیز صدق میکند و این کشور در جهت کسب و تضمین بهتر منافع خود به اسرائیل روی خوش نشان میداده است.
«سوبر امانیان سوآمی» وزیر دارایی سابق هند و رئیس حزب جاناتا در سال 2002 پس از سفری که به ایران داشت، در این باره اظهار میدارد: "من در سفرم به ایران، این نکته را روشن گرداندم که هند از داشتن رابطه خوب با تمام کشورها و از جمله اسرائیل حمایت میکند. اسرائیل هرگز اقدامی بر ضد منافع هند بعمل نیاورده، برعکس در زمانی که کشورهای اسلامی در قبال هند موضع مخالف اتخاذ کرده بودند این کشور از هند حمایت بعمل آورد. رابطه هند با اسرائیل یک نوع رابطه دوجانبه طبیعی است... رابطه با اسرائیل به این معنی نیست که هند با کلیه دیدگاههای این کشور و یا آمریکا درباره مسائل خاورمیانه نظر موافق دارد و لذا در خصوص رابطه با ایران نیز هند نظر خاص خود را دارد." (سوآمی 56:1381).
عرصه روابط بینالملل، عرصه کسب و تضمین منافع در بالاترین سطوح است و همانگونه که این جمله مشهور میرساند: "هیچ کشوری دوست و دشمن دائمی ندارد و تنها منافع دائمی دارد"، هر دولتی باید به فکر کسب منافع مردمش و امنیت و آرامش و رفاه آنها باشد و قدرت کشورش را در محیط نظام بینالملل افزایش دهد. هند همچون بسیاری از دولتهای دیگر با سیاستهای عقلانی و منافع محوری خود، با کانونهای قدرت جهانی ارتباط پویا برقرار ساخته و حتی از طریق همکاری با کشورهایی مانند اسرائیل نیز منافع ملی خود را پی میجوید.
در این وضعیت نه ایران و نه هیچ کشور دیگری نمیتواند به بهانه وجود چنین رابطهیی، ابراز آزردگی و انتقاد و روابط خود را با این کشور کاهش و یا قطع کند. در چنین وضعیتی بازنده اصلی کشوری خواهد بود که مواضع اساسی اختیار کند؛ زیرا تماسهایش با جهان خارج محدودتر شده و لذا قدرت مانور سیاسی، اقتصادی و استراتژیکیاش در جهان کاملاً مادیگرا و منافع محور قویاً کاهش خواهد یافت.
نتیجهگیری: جایگاه حوزه تمدن ایرانی در نگرش به شرق
بنظر، ایران در سیاست خارجی جدید خود بیش از گذشته برای شرق اهمیت قایل است. در نگاههای ژئوپلتیکی ایران، شرق دارای اهمیت فراوانی گردیده است. محیطی که ایران در سطح منطقه و بینالملل با آن مواجه است بشدت به نظام جمهوری اسلامی ایران فشار وارد میکند و لذا این دولت را وا میدارد با گسترش پیوندها و همکاریهایش با دولتهای دیگر (بویژه قدرتمند)، این فشارها را کمتر کند.
از این رو است که در آغاز دوره ریاست جمهوری احمدینژاد، سیاست نگاه به شرق11 در کانون توجه دولت وی قرار گرفت. و ی آیا این استراتژی میتواند تأمینکننده خواستههای ایران و رفعکننده فشارهای شدید وارده شده بر ایران از سوی غرب بویژه ایالات متحده باشد؟ و آیا پیوند استراتژیک با برخی از کشورهای شرقی مانند روسیه، چین یا هند میتواند تأمینکننده منافع و علایق ایران باشد؟ صرفنظر از حضور دو قدرت دارای حق وتو در شورای امنیت، آیا هند میتواند بعنوان شریکی استراتژیک برای ایران تلقی گردد؟
میان ایران و هند بستر فرهنگی و ذهنی بسیار مناسبی برای گسترش همکاریها در سطح بسیار بالا وجود دارد و دو کشور میتوانند از آن برای توسعه روابط در سایر ابعاد سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی / استراتژیک بخوبی بهره گیرند. فرهنگ همواره زیربنای اساسی هرگونه روابط تلقی میشود و یا بهتر است گفته شود برای موفقیت و انجام مطلوب روابط عمیق و محکم باید بعنوان بنیاد و اساس قرار داده شود.
بسیاری از کشورها از طرق مختلف از جمله مبادلات فرهنگی12 و در بستر ضمن آن دیپلماسی فرهنگی13 تلاش میکنند چنین بستری را هموار گردانند و حال که میان ایران و هند، چنین بستر مناسبی وجود دارد، شرایط بسیار مهمتر بوده و شاید در صورت شناخت، نیاز به گسترش روابط و دستیابی به فهم مشترک برای حصول به منافع متقابل از دل این همکاری، با هزینه و وقت کمتری دو کشور بتوانند اساس یک همکاری گسترده و حتی فراتر از آن یک اتحاد استراتژیک را فراهم آورند.
اما همانگونه که گفته شد اگرچه بستر فرهنگی و ذهنی مستعد، زمینهساز گسترش همکاریها است و در واقع پتانسیلهای فراوانی در متن این بستر وجود دارد ولی برای عینیت بخشیدن و قابل فهم نمودن بیشتر اشتراکات برای دو ملت، و برای بالفصل گردانیدن پتانسیهای موجود، بر دولتمردان دو کشور است که از مجاری رسمی و غیررسمی و در قالب دیپلماسی فرهنگی و تبادل فرهنگی بیشتر، به این امر اهتمام ورزند.
در دوره آقای خاتمی گامهای قابل توجهی در مسیر گسترش روابط ایران و هندوستان برداشته شد. طی دیدار محمد خاتمی از هند در روز استقلال این کشور (ژانویه 2003)، میان وی و نخستوزیر هند «اتل بیهاری واجپایی» اعلامیه دهلینو به امضاء رسید، که حاکی از مشارکت استراتژیک میان دو کشور بوده است. دو کشور در موضوعات مختلف اقتصادی، تجاری، انرژی، مبارزه با تروریسم و نیز گسترش همکاری استراتژیکشان در کشورهای ثالث، که بیشتر افغانستان را شامل میگردد، به توافقهای چشمگیری دست یافتند.
دو ماه بعد از آن؛ دو کشتی جنگی ایرانی و هندی مانورهای دریایی مشترکی را انجام دادند. گفته میشود تسلیحات هندی به ایران به فروش میرسد و هندوستان توافق کرده که در آموزش پرسنل نظامی، ایران را یاری دهد. مبادلات دوجانبه مقامات دفاعی و اطلاعاتی به یک امر روزمره تبدیل شده است. مهندسان هوانوردی هندی به ایران کمک میکنند تا هواپیماهای جنگی میگ 29 ساخت روسیشان را بهبود بخشیده و حفظ نمایند و در کل همکاریها در بسیاری از حوزههای مهم و حساس در حال انجام است. (Hathaway 2004:1). ایران از طریق افزایش نگاه به شرق میتواند به منافع گستردهیی دست یابد. همانگونه که جلیل روشندل نیز بیان میکند: سیاست نگاه به شرق ایران بتدریج از 1997 به سیاست رسمی کشور تبدیل شده است. سیاست نگاه به شرق برای دستیابی به این اهداف طرحریزی شده است:
1. کمک به این امر که ایران بتواند دسترسی گستردهیی به منابع آسیای مرکزی داشته باشد.
2. تسهیل دسترسی کشورهایی نظیر هند یا حتی امیرنشینان خلیجفارس به کشورهای محصور در خشکی آسیای مرکزی، در جهت منافع ایران و سود بردن ایران.
3. بدست آوردن سودهای سرشار اقتصادی از این طریق که ایران بعنوان یک کشور ترانزیتی از طریق تأمین جادهها، و امکانات حملونقل و انبارهای ذخیرهسازی کالاها، آسیای مرکزی و اقیانوس هند را به یکدیگر متصل کند.
4. ایجاد وابستگیهای متقابل که نهایتاً وابستگیهای حیاتی به غرب را کاهش خواهد داد. (Roshandel 2004:17). البته بیشک باید دوباره به این نکته نیز اشاره کرد که ایران باید در سیاست خارجی خود نگاه متعادلی به نظام بینالملل داشته و از طریق عادیسازی و بهبود روابط خود با قدرتهای تعیینکننده نظام بینالملل، در جهت تأمین منافع ملی خود بویژه در حوزه تمدن ایرانی فعالانه، به شیوهیی منطقی و واقعبینانه عمل کند. بیشک بدون بهبودی روابط ایران با غرب (بویژه ایالات متحده) ایران همواره از سوی نظام بینالملل با فشارهای جدی مواجه خواهد بود و نمیتواند با کیفیت و توان بهتر و مطلوبتری به گسترش روابط و همکاریهای خود در ابعاد مختلف با کشورهای مهم منطقهیی و بینالمللی بیاندیشد.
هندوستان نیز همچون اکثر کشورهای دیگر بنابر پیگیری منافع ملی خود و برای تأمین برخی نیازهای خود از جمله انرژی و نیز کسب بازارهای فروش گسترده برای کالاهای خود، از داشتن روابط گستردهتر با ایران، سود فراوانی بدست خواهد آورد ولی از آنجا که کسب منافع در نظام بینالملل نسبی است و منافع در مقایسه با یکدیگر و با محاسبه سود و زیان دنبال میگردد، بیشک منافعی که هندوستان از رابطه با ایالات متحده و غرب بدست میآورد آنچنان برای این کشور قایل توجه است که حتی میتواند همواره در ارتباطات خود با ایران، خود را همراه و هماهنگ با ایالات متحده و غرب جلوه دهد.
در یک تصویر کلان و بلندمدت، نه تنها ایران بلکه بسیاری از کشورهای دیگر (بویژه ایالات متحده، روسیه و کشورهای نیرومند اروپایی) بتدریج به امور آسیا توجه ویژهیی مبذول میدارند و بنظر میرسد آسیا در حال تبدیل شدن به مرکز معادلات جهانی است. این یک تحول جدی در سطح جهان محسوب میشود و چه بسا با تبدیل شدن چین بعنوان قدرت اول جهانی، کاملاً کانون قدرت به آسیا منتقل شود. نظام بینالملل در حال تغییر و تحول است؛ تحولی که از حالت دوقطبی (پس از دوره جنگ سرد) آغاز شد و به نظام تکقطبی رسید و بطوری که مشخص است اکنون در حال گذر به نظام چندقطبی است. مرکز ثقل نظام چندقطبی از نظر استراتژیک در آسیا قرار خواهد داشت و اکنون نشانههایی وجود دارد که در آینده نظام بینالملل آسیا محور خواهد شد.
آسیا قارهیی که 60% جمعیت جهان را در متن خود دارد و چندین کشور قدرتمند هستهیی و اقتصادی در آن واقع است و رویهم رفته شایستگی این امر را خواهد داشت که این امتیاز را بدست آورد. (ایزد دوست الف: 27). آسیا از پتانسیلهای بسیار بالای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی برخوردار است و تمام عوامل برای گذار یا تغییر جهت قدرت در سطح نظام جهانی به نفع آسیا مهیا است. از اینجاست که ضروری مینماید ایران نیز به شرایط در حال تحول جهانی توجه جدیتری مبذول دارد، و در سیاست خارجی خویش به محیط منطقهیی و قارهیی خود نیز توجه عقلانیتر، عملیتر و آیندهنگرانهتری نشان دهد.
آنچنان که مشهود است نظام بینالملل قرن 21 آسیامحور14 خواهد بود و نه اروپامحور15، حداقل تا سال 2025، پنج قدرت از هفت قدرت بزرگ اقتصادی در آسیا ظهور خواهند کرد. محاسبات بانک جهانی نشان میدهد این رویا در سال 2020 به واقعیت خواهد پیوست. پیشبینیها حاکی از آن است که طی 25 سال آینده 50% جمعیت جهان در آسیا متمرکز خواهد شد و 60% تولید ناخالص داخلی «GDP» جهانی سهم آسیاییها خواهد بود. 4 نیروی هستهیی جهانی در آسیا مستقر خواهند بود و مخازن اصلی انرژی نفت و گاز در آسیا جای دارد و جهان به آن نیازمند است. (ایزددوست ب: 48).
با نظرداشت به این شرایط ایران نیز باید به روابط خارجی خود با کشورهای آسیایی ارزش بیشتری قایل شود و با یک دید فراگیر و همهجانبه منافع ایران را در بهترین وجه تأمین کند. پس از انقلاب اسلامی ایران بنابر ماهیت ایدئولوژیک و انقلابی / اسلامیاش به جنوب و بلوک اسلامی توجه ویژهیی نشان داده و از نگاه به غرب، شمال و شرق تا حدود زیادی غافل مانده است.
بسیاری از نواحی شمال، شرق و حتی غرب ایران در حوزه تمدن ایرانی قرار دارند، بنابراین ایران میتواند بیشترین نفوذ و تأثیرگذاری را در این محیطهای منطقهیی داشته باشد و منافع ملی ایران را با سیاست خارجی فعالش در این حوزهها به شکل مطلوبی تأمین کند. نگاه به شرق ایران باید در توازن با دیگر نگاههای ژئوپلتیکی ایران بویژه نگاه به غرب و جنوب باشد. ایران این استعداد را دارد که بتواند بعنوان یک وزنه تعادل میان شمال، جنوب و شرق و غرب ایفای نقش کند. در چنین شرایطی، با اتخاذ سیاستهای عقلانی و منطقی ایران میتواند به جایگاه واقعی خود در سیاست جهانی دیگر بار بازگردد.
لازم به تأکید است که بستر فرهنگی بطور مطلوبی در کشورهای پیرامون ایران و حتی فراتر از آن و خصوصاً در حوزه تمدن ایرانی مهیای گسترش روابط و همکاریهای ایران با این کشورها است ولی بنابر فشارهای سیستماتیک شدید از سوی نظام بینالملل و بویژه کانون قدرت جهانی بر ایران و تحمیل نوعی انزوا بر ایران، عدم اولویتبندی مناسب در بین حوزههای منافع و قابل دسترسی برای ایران، عدم توجه کافی از دیدگاههای اهل فن و نظر که از تجارب مطلوب برای ادارۀ این عرصه پیچیده، حساس و مهم دیپلماسی فرهنگی برخوردارند و سرانجام عدم شناخت کافی و نبود مطالعات عمیق و درخور درباره این عرصه جدید و بسیار مهم در حوزه آکادمیک ایران و سرانجام اتخاذ رویکردهای بلندپروازانه و عمدتاً دور از واقعیت موجود، تأکید بر هنجارها، ارزشها و نمادهای تعارضآفرین با محیط خارج و توجه ناچیز به اسطورهها، نمادها و هنجارهای تفاهمی و مشترک با محیط خارج بویژه حوزه تمدن ایرانی، و عدم اختصاص بودجه لازم به بخش فرهنگ و هنر برای اعتلای آن و از آن مهمتر نبود تلاش کافی برای معرفی این قابلیتها به جهان خارج و دلایل بیشمار دیگر، دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (علیرغم برخی دستاوردها که نمیتوان آنها را نادیده گرفت) در مجموع نتوانسته است موفقیت چندانی بدست آورد.