تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۴  ، 
کد خبر : ۲۴۱۵۳۹

در صدا و سیمای ما خبری از اندیشه اسلامی نیست (بخش اول)

مقدمه: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان را اغلب به واسطه روشنگری‏ها و سخنرانی‏های طوفانی‏اش در مورد سروش، قتل‏های زنجیره‏ای، وقایع 18 تیر، تقلب در انتخابات 88 و جریان انحرافی می‏شناسند. او عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی(ره) و در زمره شاگردان استاد مصباح یزدی به شمار می‏آید. نبویان همچنین به واسطه ارتباط نزدیکش با محافل دانشجویی در دانشگاه‏ و طرح ولایت، همواره مورد رجوع نخبگان کشور بوده است. او در دبیرخانه فقهی مجلس خبرگان رهبری نیز فعالیت دارد. از نبویان در موضوعاتی چون اسلام و مدرنیسم، علم‏گرایی، مولد و مولود روشنفکری، حق و تکلیف و تلازم آنها، مجرّد و مادی، مغالطات، معنا و ماهیت حق و... مقالات علمی و مفصلی در نشریات و فصلنامه‏ها منتشر شده است. در این مصاحبه او از اصلی‏ترین چالش انقلاب اسلامی و غرب سخن به میان آورد تا به مسئله علم‏گرایی و دانش سکولار و مبحث علوم انسانی برسد. نبویان انقلاب فرهنگی را جزو ضروری‏ترین نیازهای کشور دانست و همچنان آن را واجد اهمیت تلقی کرد. پس از این مقدمه با سیری تاریخی به انحرافاتی که خصوصا پس از رحلت امام در نهضت شکل گرفت پرداخت و توضیح داد که سروش چگونه از تشکیک در فهم از قرآن به تشکیک در اصل قرآن رسید. او همچنین زاویه نگاهی به وضعیت امروز کشور و مسئله جریان انحرافی داشت و این انحرافات را در یک سمت و سو تلقی می‏کرد. نبویان با اشاره به خطر ساکتین و مردودین فتنه گفت:«این آدم‌ها دروغ می‌گویند که طرفدار ولی‌فقیه هستند.» او توضیح داد که مسئله ما با اینها صرفا مسئله وقابع پس از انتخابات نیست و اساسا نسبت به مشی اینها در نسبت با نظام و انقلاب باید احساس خطر کرد. نبویان گفت:«چه چیزی باعث می‌شود که انسان ولی خودش را تنها بگذارد؟ باز می‌گردیم به زمان امام‌حسین(ع). چه چیزی بود؟ زمان حضرت امیر(ع) چه چیزی بود؟ کسانی که ساکت بودند، 17، 18 هزار نفر ظاهراً اوایل به مسلم‌بن عقیل نامه داده بودند. همان‌هایی که ساکت هستند، ابزار دشمن خواهند شد. 18 هزار تا نامه می‌دهند، اما وقتی عبیدالله‌بن زیاد می‌آید، 12 هزار نفر هم اضافه می‌شوند و 30 هزار نفر می‌روند و پسر حضرت امام‌علی(ع) را می‌کشند.» بخش اول مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین نبویان را در ادامه می‏خوانید:

هاشمی گفت اگر من هم بودم به همان جایی می‏رسیدم که خاتمی رسید
* به نظر شما وجه تمایز اصلی انقلاب‌ اسلامی با جهان غرب کجاست؟ اساسا چرا این سطح از تقابل بین ایران اسلامی و غرب وجود دارد و هر بار هم این تقابل در مدلی جدید متبلور می‏شود؟ مثلا یک بار جنگ سخت رخ می‏دهد و یک بار جنگ نرم؟ اصل این تقابل از کجا نشأت می‏گیرد؟ نقطه چالش اصلی انقلاب اسلامی با جهان و تمدن غرب کجاست؟
** پاسخ به این سئوال شاید مقدماتی را بطلبد. این مقدمات را عرض می‌کنم تا این بحث تبیین بیشتری پیدا کند. این نکته، نکته بسیار مهمی است که انقلاب ما گردنه‌های بسیاری را طی کرده، دنیای غرب جنگ را به ما تحمیل کرده، فتنه‌ها را تحمیل کرده و الان در جدی‌ترین وضع تحریم اقتصاد‌ی قرار داریم، سئوال این است که انقلاب اسلامی چه مشکلی با دنیای غرب یا در واقع آنها با ما دارند، به عبارت دیگر چالش‌های اصلی در کجاست؟ یک پاسخ ناقص می‌شود به این سئوال داد که به نظر بنده پاسخ کامل و درستی نیست. اگر خیلی تخفیف بدهیم، باید بگوییم پاسخ ناقصی است و آن این است که بعد از عصر رنسانس، 300، 400 سالی هست که دنیای غرب توانسته برای خودش انحصارهایی را درست کند.
* مثلا کجا
** مثلاً در حوزه علم توانسته در حوزه علم تجربی پیشرفت‌هایی داشته باشد و در حوزه تکنولوژی و صنعت به انحصارهایی دست پیدا کند. شاید کسی بگوید انقلاب اسلامی ایران مثلاً با پیشرفتی که در حوزه نانو و هسته‌ای و فضایی و حوزه‌های دیگر داشت، این انحصار را شکست و لذا طبیعی است که دنیای غرب باید عکس‌العمل نشان بدهد. این جواب را من قبول ندارم، چون در بدترین وضع و شدیدترین وضعی که در رسانه‌ها و حرف‌های غرب در مخالفت با ما آشکار است، بحث هسته‌ای است. اگر چه ایران به علم هسته‌ای رسیده و انحصار غرب را شکسته و باعث چالش شده است اما کنار گوش خودمان پاکستان این انحصار را شکسته و به بمب اتم هم دست پیدا کرده و کسی هم با او کاری ندارد و همین طور کشورهای دیگر مثل هند. در مسائل علمی هم بسیاری از کشورها به بسیاری از دستاوردها رسیده‌اند، اما این چالش جدی غرب با ما در آنجاها نیست.
مهمترین چالش ما با غرب در دو حوزه معرفتی و انگیزشی است
* یعنی معتقدید دعوای ما اساسی‏تر از اینهاست؟
** بله. من فکر می‌کنم چالش غرب با ما خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست و آن این است که اگر دقت کنیم انسان‌ها بر اساس دو عامل در درون خودشان، رفتارشان را تنظیم می‌کنند. از صبح که بلند می‌شوند تا زمانی که می‌خواهند بخوابند، همه تلاش‌هایشان اعم از علمی، اقتصاد‌ی و فرهنگی خود را حول محور این دو عامل شکل می‌دهند. یک عامل، عامل معرفتی است و دوم عامل انگیزشی. انقلاب اسلامی ایران این دو عاملی را که دنیای مدرن برای خود تعریف کرده، به چالش کشیده است. اولاً باید جهان را به لحاظ معرفتی به‌گونه‌ دیگری دید، ‌ثانیاً به لحاظ انگیزشی؛ انقلاب ایران نسبت به ساماندهی انگیزه همه فعالیت‌ها حرف دیگری دارد.
* معنای تحت‌اللفظی آن یعنی جدید.
** خیلی مسائلی که در غرب با آن مواجهیم بحث جدید نیست. امروز می‌بینید که با عرض معذرت، در دنیای مدرن و در قرن بیست و یکم، همجنس‌بازی یک رفتار مورد قبول می‌شود و رئیس‌جمهور امریکا و دیگران باید از آن دفاع کنند. به لحاظ تاریخی قرآن و تورات از قوم لوط مسائلی را نقل می‌کنند. قوم لوط معاصر با حضرت ابراهیم(ع) بود، یعنی سه چهار هزار سال قبل، پس هیچ‌وقت چنین چیزی امر جدیدی نیست.
روی این نکته تأکید می‌کنم که دقیقاً تعارض اندیشه مدرن با اندیشه اسلامی و شاخ به شاخ شدن با آن در اینجاست و به نظر من ما باید همه تلاشمان را در همین نقطه منحصر کنیم که اندیشه مدرن یک اندیشه سکولار است.
رویکرد دینی خدامحور و معادمحور است
از طرف دیگر هم به معاد وصل است: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»(5). حداقل نزدیک به یک پنجم آیات قرآن در حوزه معاد است. پس رویکرد دینی از یک سر تمام پدیده‌ها را به خدا وصل می‌کند، از یک سر به معاد. خدامحور است و معادمحور. رویکرد مدرن چیست؟ غربی‌ها می‌گویند رویکرد وقتی مدرن است که شما سکولار بشوید و وقتی سکولار می‌شوید که یک قیچی به دست بگیرید. از یک سر رابطه این دنیا و پدیده‌ها را با مبدأ قطع کنید و از یک سر با معاد. چه باقی می‌ماند؟ این دنیا. از این به بعد دنیاگرا باش و دیگر در تحلیل مسائلی مثل اینکه باران چگونه می‌آید، ببین بر اساس دنیا چگونه می‌شود تعبیر کرد. دیگر نگو خدا می‌فرستد. ما چگونه مریض می‌شویم؟ دعای روز چهارشنبه مفاتیح را باز کنید. «وَ أَمْرَضْتَ»؛ بیماری را ما می‌دهیم. چگونه شفا می‌دهی؟ «وَ شَفَیْتَ» یا در سوره شعرا، آیه 80: «وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» البته اینها به معنای نفی علل طبیعی نیست، اما در نظام طولی، خدای متعال در رأس همه آنها قرار دارد و همه اینها کار اوست. در نگاه مدرن، این از بین رفته است.
باید به سمت تولید نرم‌افزار علوم انسانی برای دانشگاه‌هایمان برویم
اندیشه مدرن می‌گوید دین، خدا، ماوراءالطبیعه را بگذار کنار. همین‌جا نتیجه بگیرم. یکی از کارهای عظیمی که باید انجام بدهیم این است. باید به سمت تولید نرم‌افزار علوم انسانی برای دانشگاه‌هایمان برویم. دانشگاه خیلی مهم است. خاطره‌ای را نقل کنم. در اینجا با اسم هم نقل می‌کنم. این حرفی که می‌زنم مال 12، 13 سال پیش زمان دوم خرداد است. مشکلی برایم پیش آمده بود. رفتم و از حاج‌آقا‌ی مصباح پرسیدم: «کارهای دانشگاهی‌ام را ادامه بدهم یا ندهم؟» ایشان فرمودند که من برایت خاطره‌ای می‌گویم. فرمودند: «یک زمانی در درس علامه طباطبائی شرکت می‌کردم. سه تا دانشجو از تهران زنگ زدند که شما بیا و برای ما تفسیر بگو. وسط هفته هم بود. طلبه‌های درسخوان معمولاً وسط هفته جایی نمی‌روند و درس‌هایشان را نمی‌گذارند. مردد شدم که بروم یا نروم. با اتوبوس‌های آن وقت هم خیلی طول می‌کشید تا از قم به تهران برسی. رفتم پیش مرحوم علامه طباطبائی. عین الفاظش یادم نیست، ولی مضمون کلی حرف‌های ایشان این بود که واجب است که بروی. خیلی تعجب کردم و پرسیدم: چرا؟ فرمود: دانشجویان وقتی فارغ‌التحصیل می‌شوند، یکی‏شان می‌شود رئیس آموزش و پرورش، یکی‏شان می‌شود معلم، یکی‏شان می‌شود رئیس شرکت، یکی‏شان می‌شود وزیر. به عبارت دیگر، کشور دست خروجی‌های دانشگاه‌هاست». الان هم همین‌طور است. اینکه امام «رضوان‌الله‌علیه» فرموده است: «اگر می‌خواهید کشور را نجات بدهید، باید به دانشگاه توجه کنید»، سرّش همین است. الان هم اکثریت قریب به‌اتفاق مسئولیت‌های کشور دست فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌هاست.
* آیا حساسیتی که‌ روی دانشگاه دارید به این دلیل است که امکان دارد تمام آن مبانی معرفتی مدرن که به آنها اشاره کردید در دانشگاه سیلان پیدا کند؟
** من تمام حرفم این است که متأسفانه هست. مبانی حاکم بر اندیشه‌ها در دانشگاه‌ها، مبانی مدرن است، مبانی سکولار است، لذا تا اینجا را اصلاح نکنیم و مبانی معرفتی را به سمت مبانی درست نبریم، یعنی مبانی اسلامی، وضعیت فرهنگی و اجتماعی و... ما اصلاح نمی‌شود، چون فقط مبانی خدا که در قرآن آمده، مصون از خطاست و در منِ بشر احتمال خطا هست. در حوزه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و حوزه‌های دیگر، من معتقدم دانشگاه‌های ما الان این گرفتاری را دارند. امام «رضوان‌الله‌علیه» دانشگاه‌ها را دو سال تعطیل کردند، منتهی به نتیجه نرسیدیم. باید به این سمت و سو برویم که دانشگاه‌هاه را اصلاح کنیم، چرا؟ چون بیش از 95% مدیران جامعه، خروجی دانشگاه‌ها هستند. این بدین معنا نیست که حوزه مشکلاتی ندارد، آن سر جای خودش، ولی من می‌خواهم بگویم کسانی که اداره مملکت دستشان است، اکثراً خروجی‌ دانشگاه‌ها هستند و اگر بخواهیم مملکت را درست کنیم، باید دانشگاه‌ها اصلاح شوند.
* و به همین دلیل احساس خطر می‌کنید؟
** قطعاً، ما آمده‌ایم که اسلام را در جامعه بیاوریم، نه مدرنیته را و این اسلام اگر قرار است بیاید، با تئوری اقتصاد‌ی مدرنیته نمی‌شود اقتصاد اسلامی بیاورید، با تئوری سکولار نفی‌کننده خدا و ائمه و دین، یعنی نفی‌کننده عقلانیت نمی‌شود اسلام را بیاورید و ما انقلابمان اساساً انقلاب اسلامی بود. به نظر من مهم‌ترین چالشی که ما توانستیم در دنیای غرب ایجاد کنیم در این حوزه است. بعد از 300، 400 سال که به دین حمله و دین نفی شد و اینکه بشر لازم نیست خدا و دین و معاد و ماوراءالطبیعه را در نظر بگیرد، انبیا را باید کنار گذاشت، پیام آنها را باید نادیده گرفت و خود بشر می‌تواند روی پای خودش بایستد و کارها را جلو ببرد، انقلاب اسلامی ایران رنسانس جدیدی را ایجاد کرد و امام، پرچم دین را برافراشت.
ما استادی داریم به اسم دکتر محمد لِگِن‌هوزن(7) امریکایی است. مسلمان و شیعه شده و در قم است. ایشان می‌گفت در دهه 60 در دانشگاه‌های امریکا اگر کسی اسم خدا را می‌آورد، همه به او می‌خندیدند. جزو مزخرفات بود. خدا یعنی چی؟ هر چه هست همین حس است و همین مسائل عادی، لذا باید توجه کنیم که بزرگ‌ترین چالش ما با غرب این است و این می‌تواند به ما حیات ببخشد.
به انقلاب خودمان برگردیم. واقعاً بچه‌ها در جبهه‌ها به امید دستیابی به چه چیزی مقاومت می‌کردند؟ مقام؟ پول؟ شب حمله، شب سیدالشهدا(ع) بود. چه چیزی داشتیم؟ سوپراتاندر(8)ها را چه کسی به عراق می‌داد؟ میگ‌ها را چه کسی می‌داد؟ تی.76 را چه کسی می‌داد؟ میراژدرها را چه کسی می‌داد؟ این مضحکه شده بود که ما آمار دقیق نیروهای خودمان را از رادیو عراق می‌گیریم. آواکس‌های عربستان بلند می‌شدند و همه تصویربرداری‌ها و جمع‌آوری اطلاعات را انجام می‌دادند. ما که چیزی نداشتیم و با کلاشینکف می‌رفتیم جلو. چه کسی می‌توانست این انقلاب و این جنگ را در برابر این همه فتنه‌ها، سالم بیرون بیاورد؟ در همین فتنه اخیر، به قول مقام معظم رهبری، وقتی به عاشورا حمله شد، امام‌حسین(ع) آمد و این مملکت را نجات داد. دشمن این را فهمیده. انقلاب روی پای خودش ایستاده. من سرانگشتی محاسبه کرده‌ام، چه خطرات و گردنه‌هایی را این انقلاب پشت سر گذاشته. از اول انقلاب ملاحظه کنید، پول‌های ما را بلوکه کردند، کودتای نوژه را یادمان است، گروه‌های مختلف را در کردستان، ترکمن‌صحرا، خوزستان و... را تقویت کردند که این انقلاب از صحنه دور شود، نشد.
منافقین را به جان ما انداختند که 12000 ترور انجام دادند، یک شب 72 نفر از بلندپایه‌ترین مسئولین مملکت را یکجا شهید کردند. کدام نظام در چنین شرایطی باقی می‌ماند؟ یک ماه بعد رئیس‌جمهور و نخست‌‌وزیرش را شهید کردند، بعد 8 سال جنگ را بر ما تحمیل کردند و تحریم‌های اقتصاد‌ی همه‌جانبه و تحریم‌های وحشتناکی که الان تحمیل کرده‌اند که به قول خود اوباما تحریم‌های فلج‌کننده هستند. چرا انقلاب هنوز روی پای خودش است؟ در این فتنه‌ها چه کسی که نیامد! امریکا نبود؟ اسرائیل نبود؟ نیرو کم داشتند؟ پول کم داشتند؟ بلندگو کم داشتند؟ چه چیزی کم داشتند؟ چرا این انقلاب باقی مانده است؟ امام‌حسین(ع) نجات داده است، پس برای اینکه این انقلاب زده شود، مردم اگر به رهبری عقیده دارند، به جهت دینی ایشان است که بسیار اهمیت دارد. چرا این فتنه‌ها خفه شدند؟ به قول مقام معظم رهبری در این فتنه‌ها دو ویژگی وجود داشت، به نظر بنده سه تا ویژگی بود و ایشان تواضع فرمودند. یکی دین بود، یکی حضور مردم و ضلع سوم هدایت رهبری بود. مثلث که کامل شد، فتنه خفه شد، منتهی به نظر بنده، رهبری و مردم هم تابع دین هستند و حرکتشان به خاطر انگیزه‌های دینی است. دشمن فهمیده که باید دین را بزند. همین دین را ببینید در کشورهای منطقه دارد چه کار می‌کند.
نمونه دیگر بگویم، آقای جلیلی تعبیر جالبی داشت.
* آقای سعید جلیلی
** بله، دبیر شورای‌عالی امنیت ملی. این را یک ماه پیش نقل می‌کرد. می‌گفت من 2 سال پیش رفتم ژاپن. نخست‌وزیر ژاپن می‌گفت: «آقای جلیلی! می‌دانی من چگونه رأی آوردم؟ شعارم این بود امریکا‌یی را که از جنگ جهانی دوم تا الان در ژاپن هست و کسی حریفش نمی‌شود که او را بیرون کند، از اینجا بیرون خواهم کرد. مردم عاشق این نکته بودند و به من رأی دادند و الان که رسیده‌ام، می‌بینم مطلقاً هیچ کاری نمی‌توانم بکنم و باید استعفا بدهم» و آقای جلیلی می‌گفت استعفا هم داد. کدام ژاپن؟ ژاپنی که به لحاظ صنعت و تکنولوژی و به قول امروزی‌ها پیشرفت در کدام جایگاه است؟ یک مقایسه ساده کنید با عراق. اعترافات گارنر را در اوایلی که امریکا‌یی‌ها وارد عراق شدند، باید دید، حرف‌های اوباما را باید دید که ما آمده‌ایم که بمانیم. چرا 9 سال نشده، در رفتند؟ بارقه‌ای از اندیشه شیعی و اسلامی در آنجا آمده و دشمن این را فهمیده. به نظر بنده بزرگ‌ترین چالش ما با دنیای غرب این است که می‌خواهیم سکولاریسم را نفی کنیم و متأسفانه در حوزه دانشگاه سکولاریسم را پذیرفته‌ایم.
بگذارید در اینجا حرف ته دلم را بزنم. متأسفانه صدا و سیما‌ی ما مدرن است، اندیشه اسلامی کجاست؟ کارگردان‌هایمان اسلامی فکر می‌کنند؟ فیلمساز‌ان ما؟ روزنامه‌نگاران ما؟
* مدیران صدا و سیما؟
** نه، مدیران کل یک استان. تمام حوزه‌ها، صدا و سیما یکی از آنها بود. در باره بیماری‌ها و آسیب‌ها صحبت شد و بحث همجنس‌بازی را مطرح کردند. یکی از آنها گفت: «می‌دانید چرا انسان همجنس‌باز می‌شود؟ به خاطر اینکه هورمون‌های خاصی در انسان ترشح می‌شود و انسان همجنس‌باز می‌شود». گفتم: «من که وارد نیستم، این آقای پزشک مسئول پزشکی قانونی بیشتر وارد است». او توضیح داد که بله، هورمون‌هایی در انسان ترشح می‌شود و چنین و چنان. نوبت من شد. گفتم: «درست است. واقعاً در انسان هورمون‌هایی ترشح می‌شود، بیچاره خدای متعال! در قوم لوط هورمون ترشح شده بود، نمی‌دانست چگونه باید برخورد کند، گفت سریع همه را باید از بین برد». پرسیدم: «دیگرآزاری چطور؟» گفتند: «آن هم هورمون ترشح می‌شود». گفتم: «پس ما بیجا می‌کنیم علیه صدام داریم حرف می‌زنیم. هورمون‌هایی در بدنش ترشح شده». از این گذشته، مگر هر چیزی در اثر ترشح هورمون در انسان پدید می‌آید؟ معتبر هم هست؟ هر میل و تمایلی که در انسان در اثر ترشح هورمون پدید می‌آید، معتبر است؟ انسان میل دارد همه سرمایه‌های دنیا را داشته باشد، آیا معتبر است؟ انسان میل دارد دیگران را بزند درب و داغان کند، معتبر است؟ جلوی میل باید ایستاد.
یکی از غربی‌ها تعبیر جالبی دارد و می‌گوید گناه مثل سرخک است. کسی که سرخک می‌گیرد او را می‌خوابانند و شلاق می‌زنند؟ وقتی گناه را این‌گونه تعبیر کرد، نتیجه‌اش معلوم است، بنابراین در باره زنا نباید بگویید: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ»(9) یعنی صد ضربه شلاق بزن. شلاق یعنی چه؟ زنا بیماری است. در دوره دوم خرداد می‌گفتند نباید تعزیرات در مجامع عمومی صورت بگیرند. سرّی دارد. اگر مدیر معتقد شد که گناه فقط یک بیماری پزشکی است، دیگر راه درمان گناه، کیفرهای دینی نخواهد بود و لذا کشور را به شکل دیگری اداره می‌کند، ولی اگر کسی تفکر و اندیشه دینی داشت، این تفکر در مدیریتش دخالت دارد. باید حرف خدا را پیاده کرد یا حرف بشر مدرن را؟ برهان عقلانی می‌گوید در خدای متعال خطا محال است نه در انسان‌ها.
* اشاره کردید که مبادی معرفتی در واقع چالش بین ما و تمدن غرب است. قبل از اینکه به مصادیق بپردازیم، این سئوال را مطرح می‌کنم که چرا این احساس خطر از مبادی دینی وجود دارد. آیا صرفا به واسطه آن بحث انگیزشی است که اشاره کردید که بعضاً مثلاً در ژاپن یا جاهای دیگر، کشورها و نظام‌هایی در مواجهه با استکبار و تمدن غرب برمی‌خیزند یا وجه بنیادی‌تر هم در حوزه معرفت دارد که حوزه جانشینی تمدن‌هاست؟
** جانشینی تمدن‌ها را قبول دارم و فکر می‌کنم یک‌مقدار عقب‌تر هم باید رفت. انبیا «سلام‌الله اجمعین» آمدند که بگویند: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(10). تمام اهداف انبیا(ع) ساختن انسان است. انسان اگر درست بشود، جهان به صلاح می‌رسد. تمدن انسان بر پایه ساختن انسان درست است، انسان درست انسانی است که دین ارائه می‌دهد، چون برهان عقلانی داریم که 2×2 می‌شود 4. فقط آنچه که خدای متعال ارائه می‌دهد، مبرا از خطاست، پس اگر می‌خواهیم انسان درست کنیم، باید ببینیم دستاوردی که خدا ارائه می‌دهد، چیست؟ درست شدن انسان بسته به این است که دو عاملی که در درون انسان قرار دارد، انگیزه‌ها و معرفت درست را به انسان ارائه بدهیم. دنیای غرب به این سمت نمی‌رود. دنیای غرب می‌خواهد انسانی را تحویل بدهد که دنیاگرای صِرف باشد و هر چه سود بیشتر و رسیدن به لذات و شهوات بیشتر.
* در واقع متاسفانه یک نگاه ابزاری به زن وجود دارد.
** هدف این است و هیچ هدف دیگری نداریم. می‏گویند انسان حیوانی بیش نیست و قرار است به این اهداف برسد. شکمش سیر و شهوتش ارضا شود. انسان تعجب می‌کند که چرا هر فیلم و عکس و محصولی که هست به سوی این اهداف حرکت می‌کنند؟ این را در دانشگاه‌ها گفته‌ام و اجازه بدهید با عرض معذرت در اینجا هم بگویم که چرا وقتی واژه (Sex) را (Search) می‌کنید هزاران هزار سایت می‌آید؟ چرا؟ چون می‏گویند بشر حیوانی بیش نیست و قرار است فقط برسد به شکم و شهوت خودش. ما اگر بخواهیم مثل آنها فکر کنیم برای اینکه به این اهداف برسیم، باید بی‌حجابی را ترویج کنیم یا باحجابی را؟ طبیعی است که بی‌حجابی را. در اینجا می‌بینیم دین برای رسیدن انسان به این هدف، مانع ایجاد کرده و محدوده آورده است، چون دین، انسان را حیوان فرض نکرده است.
* از ابتدای انقلاب، در این راستا حضور مستقیم و مداخله‌گرایانه غرب را شاهد بودیم، بعضاً بحث کودتای نوژه یا ناآرامی‌هایی که در مناطق مختلف پیش آمدند، اما یک‌مقدار که جلو رفتیم دیدیم بعضی از خودی‌هایی که در کشور حضور داشتند و مسئولیت‌های جدی داشتند و حتی بعضی از آنها از دیوار سفارت امریکا بالا رفتند، به‌تدریج تغییر هویت دادند و به شکل دیگری درآمدند. اینها که روزگاری بحث اسلام ناب را مطرح می‌کردند و مخالفین خود را اسلام امریکا‌یی لقب می‌دادند، کم‌کم خودشان به جایی رسیدند که نه‌تنها نسبت به ولایت‌فقیه که نسبت به مبادی و حجیت قرآن و وحی نبوی مردد شدند. این انحراف و زاویه از کجا منشعب می‌شود و آیا با بحثی که مطرح کردید نسبتی دارد؟
** در درون خودمان، صاحبان فکر مدرن، بزرگ‌ترین چالش را در داخل ایجاد کردند، یعنی افرادی که جلوتر اسم می‌آورم و یک‌مقدار تحلیل ارائه می‌دهم، افرادی که این فکر را داشتند، متأسفانه مسئولان و روشنفکر‌ان و قلم به دستان و فکرسازان مملکت شدند...
* بعضی از اینها یک زمانی از ولایت‌فقیه دفاع می‌کردند...
** بله، اینها بیشترین چالش را برای نظام ایجاد کردند.
در ابتدای انقلاب، حملاتی علیه اسلام انجام شد که سیر آن را عرض می‌کنم. اوایل انقلاب تا زمان حضور امام «رضوان‌الله‌علیه»، مارکسیست‌ها و گروه‌های چپ خیلی بودند و تقریباً بیشترین حرف‌ها را در مورد مارکسیسم و اندیشه‌های چپ مطرح می‌کردند و مبارزه افرادی که اسم خواهم آورد، کمرنگ‌تر بود. تا می‌رسیم به بعد از فوت امام. به نظرم در اینجا باید خیلی دقت کرد. بعد از فوت امام اینها دیدند عاملی که این انقلاب را ایجاد کرده، اسلام است، اما اسلام بدون متولی که معنا ندارد. مراجع تقلید و مراجع و علما و مفسرین ما هستند که اسلام را ارائه می‌دهند. مردم و دنیا و مخاطبین، اسلام را از زبان فقها و علمای ما می‌شنوند، پس ولی‌فقیه باید زده شود. اگر می‌خواهیم اسلام را بزنیم، ابتدا باید آن را بی‌صاحب کنیم، بعد حمله کردن به آن کاری ندارد. اگر کسی دفاع و حمایت نکند، حمله کردن ندارد و لذا اولین برنامه‌ریزی آغاز شد.
* چه کسانی احساس خطر و برنامه‌ریزی کردند؟
** مسلماً دشمن احساس خطر کرد و داخلی‌ها هم احساس خطر کردند که اسم می‌آورم. این تحلیل که در داخل کشور روشنفکر‌ان دینی و روشنفکر‌ان سکولار داریم، حرفی است که فقط در فضای ذهنی قابل طرح است. ما آنچه روشنفکر داریم سکولار هستند. اصلاً روشنفکر دینی نداریم. روشنفکر‌ی اصلاً با دین سازگار نیست. روشنفکری و دین پارادوکس (Paradox) هستند. البته مقام معظم رهبری روی روشنفکر‌ی مانور دادند و درست هم بود، منتهی معنای روشنفکر‌ی را عوض کردند. آن اصلاً معنای دیگری است، اما در روشنفکر‌ی حاکم، اصلاً روشنفکر‌ی دینی نداریم. من نمی‌خواهم الان از روشنفکر‌ان سکولار بگویم. برای کسانی که این مطلب را می‌خوانند روشن خواهد شد که چرا می‌گویم روشنفکر دینی نداریم. من خواهم گفت که روشنفکر‌ان دینی چه گفته‌اند تا مشخص شود که آیا واقعاً این سخنان دینی است؟
بعد از فوت امام این جریان شروع شد. اینها از اسلام احساس خطر کردند. حالا نمی‌گوییم مستقیم با خارج ارتباط داشتند، ولی به هر حال معتقد به اندیشه مدرن بودند، البته انگیزه‌هایی هم داشتند، منتهی من نمی‌خواهم بحث انگیزشی را مطرح کنم و فقط بحث معرفتی را می‌گویم. اینها بحثی را تحت عنوان (Hermeneutic) مطرح کردند و اولین گام را برداشتند که دین را بدون صاحب، بدون عالم و بدون حامی کنند تا زدن دین آسان شود. ابتدا دین را کنار گذاشتند و به سراغ حمله به حامیان دین یعنی علما و فقها رفتند، آن هم به صورت علمی. وقتی فقها را توانستیم با بحث‌های ظاهراً علمی بزنیم، دیگر زدن ولی‌فقیه کاری ندارد که همین کار را هم کردند. چه گفتند؟ گفتند قرآن بسیار خوب است، قرآن از آنِ خدای متعال است، روایات ما سر جای خودشان و خوب هستند. دین یعنی کتاب و سنت، اما آنهایی که دین را ارائه می‌دهند، آنهایی که فهم از دین دارند، رساله و توضیح‌المسائل می‌نویسند، تفسیر می‌نویسند، المیزان، تفسیر نمونه، تفسیر صافی، علمای ما چه مفسرین و چه فقها، فهمشان از دین ارزش ندارد و دو ریال هم نمی‌ارزد و باطل محض است. چرا؟
* فرمودید رفتند به سراغ اینکه علما و فقهای دین را کنار بگذارند.
** بله. چرا باید فهم علما و رساله‌ها را گذاشت کنار؟ چرا باید تفسیر المیزان را گذاشت کنار؟ این مثلاً یک بحث علمی است! خوشبختانه هنوز دهان باز نکرده بود که در جا هزاران جواب آمد! و ایشان از اول تاکنون هرگز آماده مناظره نبوده است. الان هم همین‌طور است. آن وقتی که ایران بود و مشکلی هم نبود، حاضر نبود، الان که جای دیگر است و در جرس است، یعنی جایگاه اصلی خودش. ایشان حرفش چه بود؟ حرفش این بود که شریعت یعنی دین، مانند طبیعت، صامت است. این نکته کلیدی کل حرف‌های اوست. صمت یعنی سکوت. به سراغ طبیعت برویم: مثلا آب. کی فهمیدند آب H2O است؟ صد سال؟ دویست سال؟ بگویید 500 سال پیش. چرا ده هزار سال پیش یا انسان اولیه نفهمید که آب H2O است؟ چون آب ساکت است، ناطق و گویا نیست. اگر آب زبان داشت، از همان اول می‌گفت: «ای خورنده من! منH2Oهستم!» و همان انسان اولیه می‌فهمید. اما آب صمت و سکوت دارد. حالا که آب سکوت دارد، چه کسی می‌تواند از دل آن حرف دربیاورد؟ هر انسانی که به طرف آب برود، حرف نمی‌تواند از آن در بیاورد. انسان عامی که نمی‌تواند. انسانی می‌تواند که شیمیدان باشد و قبل از اینکه به سراغ آب برود کیسه ذهنش پر از تئوری‌های شیمی باشد. شما بدون تئوری‌های سابق در شیمی نمی‌توانید به سراغ یک پدیده بروید و ترکیب داخلی آن را کشف کنید. در حوزه فیزیک هم همین‌طور است و به تئوری‌های سابق نیاز دارید، پس بدون تئوری‌های سابق، فهم طبیعت امکان ندارد، والا هر عامی‌ای می‌تواند برود سراغ طبیعت و انسان اولیه هم می‌توانست بفهمد که فرمول آب H2O است.
قرآن و روایات و شریعت عیناً مانند آب هستند، بدون تئوری‌های سابق نمی‌شود به سراغ قرآن رفت و حرف درآورد و فهمید که قرآن و روایات ما چه می‌گویند، دین چه می‌گوید، پس باید تئوری‌های سابق را داشت. سئوال؟ تئوری‌های سابقی که بدون آنها اصلاً امکان نوشتن رساله و توضیح‌المسائل نیست، امکان نوشتن تفسیر المیزان و هیچ تفسیری نیست، کدام هستند؟ ایشان دسته‌دسته جای می‌دهد و می‌گوید این علوم تجربی است، این فلسفه و عرفان است.
این جمله را برایتان بخوانم که بدون شاهد نشود. تمام اینها را امروز مستند عرض می‌کنم که حرف‌های بدون استناد عرض نکرده باشم. جمله سروش این است: «لذا نهایتاً و به عنوان یک حکم کلی می‌توان چنین گفت که تمام معارف دینی به معرفت‌های بیرون مستند هستند و هیچ فهم دینی‌ای وجود ندارد که از فهم غیردینی در سطوح مختلف، مستقیم و غیرمستقیم کمک نگیرد و ثبات تحول و فهم دینی به ثبات و تحول فهم‌های بیرونی مستند هستند». حالا فهم‌های بیرونی که این‌قدر مهم هستند کدامند؟ «این فهم‌های بیرونی منابع مختلف دارند و به‌طور کلی در سه دسته جای می‌گیرند. تجربه حسی، عقل و تجربه عرفانی، لذا فهم دین از علم و فلسفه و عرفان تأثیر قطعی می‌پذیرد». سئوال؟ پس بدون علوم تجربی‌ ـ‌یعنی فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی، پزشکی و زیست‌شناسی‌ـ و بدون فلسفه و عرفان امکان ندارد فهم از دین داشته باشیم. حالا می‌رویم به سراغ فقهای ما. مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی فیزیک و شیمی بلد بودند؟ فلسفه؟ عرفان؟ مطلقاً این‌طور نبود. مرحوم علامه طباطبائی فلسفه و عرفان بلد بود، اما فیزیک و شیمی هم بلد بود؟ پس المیزانی که نوشته بر اساس این تئوری ارزشی ندارد. مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی چطور؟ بلد بود؟ شیخ انصاری چطور؟ آیت‌الله‌العظمی وحید، آیت‌الله مکارم شیرازی فیزیک و شیمی بلدند؟ پس فهمی که اینها از دین ارائه می‌دهند، هیچ اعتباری ندارد. عین جمله اوست. برایتان بخوانم، خیلی جالب است:
* علت اینکه اینها را دخالت می‌دهد چیست؟
** این نکته، نکته خوبی است. در این بحث اشاره خواهم کرد. طبق این بیان، یک نتیجه خوب گرفته می‌شود؛ یعنی همان نتیجه‌ای که ایشان به دنبال آن است. پس فهمی که فقها از دین ارائه می‌دهند، بی‌ارزش محض است، قابل اعتماد نیست. فهمی که مفسران ما از دین ارائه می‌دهند، هیچ ارزشی ندارد؛ پس ما برای اخذ دین و گرفتن دین نباید به سراغ فقها برویم، پس ولی‌فقیه یعنی چه؟ ببینید چه تعریفی از دین ارائه می‌دهند؟ اصلاً فهمشان از دین ارزشی ندارد. درحالی که به نظر می‌رسد طبق این تئوری، فهم یک دانشجو از دین باید از آیت‌الله‌العظمی‌های ما و از علامه طباطبائی بالاتر باشد، چون دانشجو یک کمی فیزیک و شیمی بلد است، فلسفه و عرفان‌بازی‌های متعدد هم که الحمدلله در دانشگاه‌های ما فراوان است و عده‌ای دارند رسوخ پیدا می‌کنند. این عین جمله آقای آغاجری است. در همان سخنرانی‌ای که در دوم خرداد مطرح کرده که دین افیون توده‌هاست. این عین جمله اوست: «امروزه دین‌شناسی و فهم یک دانشجو از دین از فهم یک عالمی که خروارها علم دارد، بالاتر است»! طبق این تئوری درست هم می‌گوید. نتیجه این می‌شود: دین بدون صاحب.
تا سال 76 تمام سعی‌شان همین بود. البته جواب‌های فوق‌العاده‌ای هم به آنها داده شد. اینکه پرسیدید چه استدلالی دارند؟ چه کسی گفته که علوم تجربی دخالت دارد؟ در همان زمان جواب‌های بسیار زیادی مطرح شدند و در میان این جواب‌ها، حاج‌آقا‌ی مصباح جواب اجمالی در درس‌هایشان دادند. کتاب‌های مختلفی نوشته شدند. آقای حسین غفاری کتابی به اسم «شریعت صامت» نوشت، آقای عطاءالله کریمی با عنوان «فقر تاریخی‌نگری»، یکی هم آقای جوادی‌آملی نوشتند. یکی از بهترین جواب‌ها، جواب حضرت آیت‌الله صادق لاریجانی است با عنوان «معرفت دینی». فوق‌العاده کتاب زیبایی است. جواب‌هایش کامل داده شده‌اند. با خاطر جمع می‌گویم که ایشان حتی یک دلیل هم برای مدعای خودش ندارد. تنها دلیلش این است که شما چه دلیلی دارید که این حرف درست نیست؟ به قول آیت‌الله لاریجانی یاد ملانصرالدین می‌افتیم. ملانصرالدین گفت: «اینجا وسط کره زمین است». گفتند: «چه دلیلی داری؟» گفت: «اگر قبول نداری، وجب بزن. تو ادعا کردی، من که ادعا نکردم»، تو باید دلیل بیاوری، نه اینکه من دلیل بیاورم که ربط ندارد. تو معتقدی بدون اینها نمی‌شود دین را فهمید. من می‌پرسم مثلاً کشف یک ماهی در زیست‌شناسی در آن سوی اقیانوس‌ها چه ارتباطی دارد که وقتی به حج می‌رویم باید هفت دور بگردیم یا هشت دور؟ در این فهم دین، کشف آن ماهی چه دخالتی دارد؟ وقتی این اشکال وارد می‌شود، می‌گوید شما بگو چه ربطی ندارد! تو ادعا داری و تو باید برای حرفت دلیل بیاوری، وگرنه من الان می‌گویم تمام کهکشان در حال انفجارند. می‌گویند چه دلیلی داری؟ می‌گویم اگر شما دلیل داری که در حال انفجار نیستند، آن را رد کن. این‌جوری که همه می‌شوند دانشمند محض و ده‌ها ادعا می‌شود کرد. من کاری به این بخش قضیه ندارم و حمله به دین را عرض می‌کنم. تا سال 76 تمام همّ آنها این بود که فقها و مفسرین را بزنیم.
پس مردم و جوانان ما باید دین را از چه کسی بگیرند؟ این تئوری می‌گوید فهم علما و فقها ارزش ندارد و خودت برو به سراغ دین. من به سراغ دین می‌روم و دانش لازم را هم ندارم. من در جایی گفتم: «شما که می‌گویید هر کسی از دین قرائتی دارد، در اینجا چه درسی تدریس می‌کنید؟ چه دانشگاهی است؟» گفتند: «فیزیک». گفتم: «من می‌خواهم از فردا فیزیک تدریس کنم». گفتند: «حاج‌‌‌آقا! شما چی از فیزیک بلدید؟» گفتم: «خب! من هم قرائت خودم را از فیزیک دارم». گفتند: «‌نه! فیزیک تخصصی است. مگر هر کسی می‌تواند فیزیک درس بدهد؟» ‌گفتم: «پزشکی چطور؟ می‌خواهم پزشکی تدریس کنم». گفتند: «‌نه آقا! پزشکی و فیزیک و امثالهم تخصصی هستند و هر کسی نمی‌تواند درس بدهد»، اما دین شده اسباب‌ بازی. دین هم تخصص لازم دارد.
* علت این تخطئه‌ها در واقع ارائه الگوی جدید بود؟
** بله، اولاً اندیشه، اندیشه مدرن بود، ثانیاً یک هدف باید انجام می‌شد. هدف زدن اسلام بود. با چه انگیزه‌هایی؟ بعضی از آنها را بیان خواهم کرد، ولی الان فقط بحث معرفتی دارم. متأسفانه تا سال 76 فکر زدن فقها و علما حاکم بود، اما از لحاظ سیاسی چه دولتی حاکم بود؟ دولت کارگزاران. از حیث سیاسی کار ندارم، از حیث معرفتی دارم می‌گویم. سخنگوی آن، آقای مرعشی صریحاً اعلام کرده، گفته: «ما لیبرال‌ـ‌دموکرات مسلمانیم». آیا این حرف نیاز به توضیح دارد؟ به نظر بنده این حرف پارادوکس(Paradox) است. لیبرالیسم یعنی زدن ریشه اسلام. چرای آن را عرض خواهم کرد.
پس تا سال 76 تلاش برای کنار گذاشتن دین فقهی در حوزه اندیشه و تفکر جامعه انجام شد و روشنفکر‌ان و کسانی که برای جوانان ما اندیشه‌ساز بودند، این کار را انجام دادند، اما در حوزه سیاسی، فاز دیگری از همین اندیشه حاکم بود، خود آقای مرعشی اعلام کرد که حزب کارگزاران، لیبرال‌ـ‌دموکرات است، منتهی لیبرال‌ـ‌دموکرات مسلمان.
* تأثیر و تأثری هم این دو با هم داشتند؟
** ارتباط که یقیناً باید بوده باشد. اندیشه‌ها که یکی است، ولی اینکه آیا با هم جلسه داشتند یا نداشتند، در بخش اصلاحات خواهم گفت که آقای سروش چقدر مؤثر بود. لیبرالیسم را باز کنم تا ببینیم آیا تناسبی با دین دارد یا نه؟ لیبرالیسم مرکب از دو واژه است. لیبرال و ایسم. ایسم هر جا که می‌آید به معنای اصالت، باور و گرایش است، اما لیبرال به معنای آزادی‌خواه است. غربی‌ها می‌گویند واژه (Liberal) از واژه (Liberty) گرفته شده به معنای آزادی. داخل پرانتز نکته‌ای را عرض کنم که خیلی مهم است و آن اینکه بسیاری از نویسندگان غربی، مثلاً آنتونی آربلاستر در کتاب «ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب» بر این نکته تصریح دارد که پرچم تمدن ضد دین و سکولار غرب یکی بیشتر نیست و آن لیبرالیسم است. این لیبرالیسم که این‌قدر مهم است، از واژه (Liberal) و (Liberty) یعنی آزادی گرفته شده است. به عبارت دیگر آزادی مهم‌ترین پرچم و نماد سکولار غرب است.
به داخل کشور برگردید در مبارزاتی که علیه اسلام شده است، می‌بینیم رئیس‌جمهور مملکت، جناب آقای خاتمی، بزرگ‌ترین شعارش آزادی است. در سالگرد دوم خرداد 77 ایشان می‌گویند دعوای ما دعوای اندیشه‌ای است، دعوای هیکلی نداریم. متأسفانه این اندیشه‌هاست ـ‌با قصد یا بی‌قصدـ اندیشه‌ای است که ریشه اسلام را می‌زند. ایشان در سالگرد دوم خرداد 77 تصریح می‌کند آزادی آن‌قدر مهم است که اگر دین هم در مقابل آزادی بایستد، محکوم به شکست است. کمی به این جمله دقت کنید. آزادی آن‌قدر مهم است که اگر دین ـ‌دین یعنی قرآن، یعنی ائمه، آزادی هم یعنی حالت من‌ـ اگر ائمه و قرآن و خدای متعال در مقابل حالت من بایستند، محکوم به شکست هستند. آزادی این‌قدر مهم است. بشر مدرن همین است، چیز دیگری نمی‌خواهد و هیچ چیز نباید جلودار او باشد.
در عاشورای سال 88 آن ضربه را زدند و به ائمه توهین کردند، شب عاشورا متأسفانه ایشان در جماران سخنرانی داشت و اینجا گله بکنم از خانواده امام که چرا این‌جور افراد را برای سخنرانی راه می‌دهند؟ من سه بار سی‌دی این سخنرانی را گوش کرده‌ام که اشتباه نقل نکنم. ایشان درباره آزادی صحبت کرد و گفت: «آزادی آن‌قدر گرانبهاست که از جان پاک اباعبدالله‌(ع) هم گرانبهاتر است». این یک نوع اندیشه است که اگر بخواهد حاکم شود که متأسفانه 8 ماه حاکم هم بود، طبیعی است که برای خود در حوزه‌های مختلف تصمیم‌گیری ثمراتی دارد و این ولنگاری‌ای که در جامعه می‌بینیم، حاصل بسترهایی است که اینها فراهم کرده‌اند، فی‌البداهه که فراهم نشدند. به دولت کارگزاران برگردم. لیبرالیسم که مهم‌ترین اندیشه آن آزادی است، از چند جهت باید مورد بحث واقع شود. از حیث اقتصاد‌ی، سیاسی، فرهنگی و... و یک بُعد هم بُعد معرفت‌شناسانه است. از لحاظ بعد معرفت‌شناسی قائل به شکاکیت معرفتی است و معتقد است هیچ معرفت یقینی‌ای نداریم. همه چیز مشکوک است. فرض کنید هر دوی ما لیبرال هستیم. خدا هست؟ نمی‌دانیم. هیچ دلیلی نداریم که باشد. مشکوک است. پس من چگونه خداپرست بشوم؟ بر اساس برهان و استدلال که نمی‌شود، پس باید شیر یا خط بیندازم. شیر یا خط انداختم و اتفاقاً خط آمد و چون اول اسم خدا هم «خ» دارد، پس خدا هست. دلیل که نداریم. حالا خداپرست شدم. آیا دلیل دارید که اسلام برتر است؟ همه چیز مشکوک است، لذا در این فضاست که کتاب پلورالیسم و بحث‌های صراط مستقیم معنا دارد و در این بستر است که اصلاحات پدید می‌آید. وقتی آقای سروش کتاب «صراط مستقیم» را می‌نویسد، در این بستر است. از لحاظ لیبرالیسم، در حوزه معرفت‌شناختی، دلیل نداریم که اسلام برتر است، پس هر دینی حق است، لذا ایشان در آن کتابش اصرار دارد که ما یک صراط مستقیم نداریم که اسلام باشد و بقیه صراط‌ها غیرمستقیم باشند و به قول ما کجتقیم باشند! نه، اسلام به همان اندازه حق است که گاوپرستی و مسیحیت و یهود حق است.
* کمرش را باید بشکنیم.
** بله، اسلام با این دید باید از بین برود. پس خدا هست یا نه؟ نمی‌دانیم! کدام دین؟ نمی‌دانیم! همه چیز مشکوک است. حالا شیر یا خط انداختیم و شدیم مسلمان. دلیل که نداریم. کدام فرقه از دین؟ هیچ فرقی بین فرقه‌ها نیست. شما حضرت زهرا(س) را وِل نمی‌کنید. یادش بخیر! دَمِ حمله، تمام صحبت بچه‌ها رسیدن به کربلا بود، به سیدالشهدا(ع) بود. باید از تشیع این فکر را گرفت، از شیعه باید این اندیشه گرفته شود. دلیل که نداریم شیعه بر حق است. این دفعه می‌خواهیم تصمیم بگیریم که شیعه بشویم یا نشویم و شیر یا خط انداختیم و شیر آمد و چون شیعه هم «ش» دارد، شیعه شدم!
میل دارم از حالا به بعد را با دقت توجه کنید. حالا شیعه را قبول کردیم، کدام قرائت از شیعه؟ کدام قرائت از دین؟ من با همین گوش‌های خودم شنیدم. زمان دوم خرداد، شبکه 4، یکی از سران اصلاحات ـ‌اسم نیاورم‌ـ صریحاً برگشت و گفت: «کی گفته ما حجاب را قبول نداریم؟ ما هم حجاب را قبول داریم، اما قرائت ما از حجاب این است که دل آدم باید حجاب داشته باشد. چادر یعنی چی؟» شوخی‌ای بکنم. گفتند روز عاشورا به طرف گفتند: «چرا لباس سیاه نمی‌پوشی؟» گفت: «دل آدم باید سیاه باشد». شما یک قرائت داری که چادر، من یک قرائت دارم که دل آدم. کدام قرائت درست است؟ مبنا یادمان نرود. لیبرال هستیم و همه چیز مشکوک است. هیچ دلیلی نداریم.
گام بعد: پس نمی‌دانیم چادر یا دل؟ به نیروی انتظامی، به بسیج و هر کسی که مسئول این کار است می‌خواهیم بگوییم کدام‌یک از اینها را در جامعه، عملیاتی کنند؟ آن وقت ببینید تأثیر این اندیشه در عمل چه می‌شود. قرائت شما که می‌گویید چادر یا قرائت من که می‌گویم دل؟ هیچ دلیلی نداریم که کدام برتر است. بله، در جامعه، قرائت باطل نباید اجرایی شود. تو دلیلی داری که قرائت من باطل است؟ نه، همه چیز مشکوک است. من دلیلی دارم که حرف شما باطل است؟ پس همدیگر را تحمل کنید: تسامح و تساهل! پس امر به معروف و نهی از منکر تعطیل! معروفی نداریم. یقین داری این معروف است؟ یقین داری این منکر است؟ تازه قرآن نمی‌گوید معروف را بگو، می‌گوید امر کن. نمی‌گوید منکر را بگو، می‌گوید نهی کن، لذا آقایان فقهای ما، امام(ره) و دیگران، گفتن عادی را می‌گویند به تکلیفت عمل نکرده‌ای. امر به معروف تکلیف دیگری است. پس باید دین را بگذاریم کنار، امر به معروف را بگذاریم کنار، شیعه و اسلام را باید بگذاریم کنار و هر دینی که شد، شد. این نوع اندیشه اسلامی باید زده شود.
پس هیچ جای لیبرالیسم با اسلام نمی‌سازد: «وَ بِالآخِرَتِهُمْ شَاکُّون وَ بِالآخِرَتِهُمْ یُوقِنُون». پس من لیبرال‌ـ‌دموکرات مسلمانم دیگر چیست؟ اسلام با کجای لیبرالیسم سازگاری دارد؟ در این طرز تفکر است که می‌بینیم دولت کارگزاران آمده. مقام معظم رهبری از سال 68 به بعد چقدر فریاد می‌زنند آقا! تهاجم فرهنگی شده است. جلوتر می‌آییم می‌فرمایند: شبیخون فرهنگی شده است، غارت فرهنگی شده است. یک جا داریم مقام معظم رهبری می‌بیند هیچ کس حرفش را گوش نمی‌دهد، فریاد می‌زند: «به خدا قسم تهاجم فرهنگی شده است. چرا عده‌ای نمی‌فهمند؟» بعد آقا خودشان فرمودند که طرف رفته پشت تریبون و در تلویزیون شروع کرده به مسخره کردنِ من که تهاجم فرهنگی دیگر چیست!
آقای هاشمی حرف جالبی می‌زند. در سال 84 تصریح می‌کند که خاتمی سیاست‌های مرا ادامه داده است. او به همان جایی رسیده است که اگر من هم بودم، می‌رسیدم. راست هم می‌گوید. یک اندیشه است. ممکن است کسی بگوید آخوند هم مگر...؟ من به ایشان کار ندارم. این حرف‌ها خیلی زشت هستند که آقای خاتمی آخوند است، آن یکی آخوند است، خب یعنی چی؟ اگر من عمامه را بردارم کافر هستم؟ و اگر عمامه را گذاشتم می‌شوم مسلمان حقیقی؟ این چه حرفی است؟ به اندیشه نگاه کن. آن کسی که روی سینه سیدالشهدا(ع) نشست و حضرت زینب(س) دارد نگاه می‌کند و می‌بیند روی سینه برادرش نشسته و دارد سر او را می‌برد، جانباز جنگ پدر سیدالشهدا(ع) است، شمر! این چه حرفی است که زده می‌شود؟ انسان هر روز ممکن است در دام شیطان بیفتد. پس آخوند و غیرآخوند نداریم. ما داریم اندیشه را مطرح می‌کنیم. وقتی با این سیاست، بستر آماده شد، از سال 76 به بعد، شمشیرها علیه اسلام، برهنه شد...          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات