* جایگاه علمای لبنانی در تاریخ تشیع چه شکل و شمایلی دارد؟
** علمای لبنانی همیشه در تاریخ تشیع بسیار موثر بودهاند، به ویژه در تاریخ تشیع در ایران و عراق و هند و...، مرحوم آقابزرگ تهرانی، نویسنده دایرهالمعارف «الذریعه» میفرماید با این که شیعیان لبنان یک دهم شیعیان جهان هم نیستند، ولی 20 درصد علمای جهان تشیع را تشکیل میدهند. علمای لبنانی نه تنها در امور علمی، بلکه در امور سیاسی و اجتماعی هم، تاثیرگذار بودهاند.
* تاثیر سیاسی ـ اجتماعی علمای لبنان را چگونه میبینید؟
** بیشترین تاثیر آنها در ایران را، در دولت صفویه، از زمان مرحوم شاه اسماعیل تا اواخر صفویه میتوان دید. محقق کرکی ـ قدسسره ـ حدود یکصد عالم لبنانی را به ایران دعوت کرد.
* یعنی تمامی علمای لبنان به ایران مهاجرت کردند؟
** خیر، تقریباً نیمی از عالمان مهاجر، شاگرد محقق کرکی بودند. در حالی که برخی همچون شهید ثانی و فرزندش دعوت شاهان ایران را نپذیرفتند. حتی پیش از محقق کرکی، شهید اول دعوت سربداران را قبول نکرد و تنها به درخواست آنها، یک دوره فقهی مختصر (کتب لمعه دمشقیه) را برای آنان تألیف کرد و فرستاد.
* این ارتباط با ایران به چه دلیل صورت میگرفت؟
** دلایل متعددی داشت: از یکسو، شیعیان لبنان ایران و عراق را پایگاه اصلی مذهبی خود میدانستند. و از سوی دیگر، به دلیل جایگاه علمی علمای لبنان، ایران و عراق هم نیازمند آنان بودند و دعوتشان میکردند. گذشته از این، علمای لبنان، تحت فشار شدید سیاسی و اقتصادی مخالفان تشیع بودند.
* ارتباط صفویه و علمای لبنانی از کجا نشأت میگرفت؟
** از زمان دولت خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی در سلطنت ایلخانیان، ارتباط شیعیان لبنان با ایران قوی بود. به عنوان مثال هنگامی که سلطان محمد خدابنده شیعه را به رسمیت شناخت و نام دوازده امام را بر سکههای طلا ضرب کرد، یکی از شاعران جبل عامل لبنان، قصیده مفصلی در ستایش او سرود و به سلطانیه ـ پایتخت او ـ فرستاد. اما صفویان؛ باید دانست که صفویان دنباله همین خطمشی بودهاند و علامه حلی با صفیالدین صفوی در سلطانیه ملاقات داشته است. متأسفانه تاریخنگاران معاصر ایران، به این مسئله توجه نکردهاند.
* چرا صفویان به جای علمای لبنانی به علمای نجف رجوع نکردند؟
** در آن دوره، حوزه علمیه نجف ضعیف بود و در سراسر دوره ایلخانی، پایگاه اصلی شیعیان عراق به شهر حله ـ بین نجف و بغداد ـ منتقل شده بود.
* آیا آرای سیاسی ـ اجتماعی ـ فقهی علمای لبنانی را میتوان دلیلی بر ارتباط آنان با صفویه دانست؟
** میتوان گفت که دو ویژگی علمای لبنانی، یکی ارائه فقه عملی ـ اجرایی و دیگر دید سیاسی آنان باعث این هجرت از لبنان به ایران و ارتباط با دولت صفویه شد. ولی باید دو دلیل دیگر را هم در نظر داشت؛ یکی این که علمای لبنان متدین بودند، به مذهبشان اخلاص داشتند و دوست داشتند که خدمتی به آنان بکنند. دوم اینکه، فشار سیاسی و مذهبی و اقتصادی شدیدی از سوی دولتهای متعصب حاکم، بر منطقه لبنان حکفرما بود.
* آیا در میان علمای شیعه آن دوره، نگرشی مخالف علمای لبنان وجود نداشت؟
** از قدیم سه طرز فکر در میان علمای شیعه بوده است؛ اول: تفکری که ارتباط رجال دینی را با حاکمان ـ اگرچه ظالم ـ مجاز میدانست و شاید بیش از 90 نفر از علما به آن اعتقاد داشتند؛ از شیخ صدوق در قرن چهارم، تا شیخ مفید و سیدمرتضی و شیخ طوسی و دیگران تا زمان حاضر، آنها میگویند این، روش پیامبران و امامان است و در سیره آنان مشهود است.
منتها دو شرط مهمش باید رعایت شود: یکی عدم مشارکت در ظلم ظالم، و دوم امکان خدمت به مومنان. آنها میگویند باب تقیه در اسلام بسیار باز است. ما مکلف به انقلاب نیستیم و ایدهآلهای اسلام را نمیتوانیم به طور کامل پیاده کنیم. فقط مکلفیم احکام اسلام را تا آنجا که در توانمان است اجرا کنیم. علمای مهاجر لبنانی از این دسته بودهاند که در عصر ما آیتالله خویی و آیتالله سیستانی از این دستهاند.
دوم: طرز تفکر جداییطلب است که تدین را در دوری از دولت و پول دولت و حتی کارمندهای دولت میدانست. از این دسته در زمان صفویان در لبنان و ایران و جاهای مختلف بودهاند؛ از جمله مرحوم آیتالله شیخ ابراهیم قطیفی که در مقابل محقق کرکی سرسختانه ایستاد و در تحریم دریافت هر نوع پول دولتی کتابی به نام «الخراجیه» نوشت. سوم: کسانی که انقلاب علیه ظالم را واجب میدانستند. اینها در تاریخ علمای ما نادرند و نمونه بارزشان در عصر ما مرحوم امام خمینی (قدس الله سره) است.
* پیش از مهاجرت علمای لبنان، وضعیت حوزههای ایران چگونه بود؟
** در ایران حوزه علمیه قم وجود داشت که اصل تشیع در ایران مدیون آن است و از هنگام تأسیس آن در زمان امام سجاد(ع) در سال 73 هـ تا امروز خدمات بسیاری داشته است. در جریان صفویها، علما و روحانیان حوزه علمیه کافی نبودند، تعدادشان کم بود. از قدیم شیعیان در مشهد هم حوزهعلمیهای داشتند که خواجه نصیرالدین در آن درس خوانده بود. در دوره ایلخانی، خواجه نصیرالدین در سلطانیه که پایتخت بود (نزدیک زنجان) رصدخانهای عظیم و حوزه علمیهای برای پنج مذهب اسلامی تأسیس کرد.
خود سلطان محمد خدابنده هم گاهی در کلاسهای آن حاضر میشد. ولی در حوزه سلطانیه، علوم هندسه، فلسفه، رصد و اخترشناسی و... غلبه داشت و کمتر به فقه پرداخته میشد؛ چرا که زبان رسمی آن فارسی و در عربی ضعیف بود. در نتیجه پس از علامه حلی به علمایی در حد مرجعیت احساس نیاز شد. لذا محقق کرکی را به ایران دعوت کردند.
* در طول تاریخ تشیع، گاهی ارتباطی بین لبنان و ایران دیده میشود و جنس آن قدرتمند و استراتژیک است. دلیل این مسئله چیست؟
** تشیع باعث پدید آمدن یک آهنگ هماهنگ مذهبی در میان این دو کشور شده است.
* چرا؟
** شیعیان در لبنان در اقلیت هستند. عراق هم که همواره درگیر مشکلات خودش بوده است. تنها ایران میتوانست حامی آنان باشد. اینگونه است که به روستاهای لبنان هم که بروید، مردم را میبینید که از علاقه خودشان به ایران سخن میگویند. این علاقه از گذشتههای دور وجود داشته است. پایگاه اعتقاد لبنانیها، ایران است. به گونهای که پیتر آنستانس کرملین شرقشناس فرانسوی، در مورد مردم لبنان میگوید: اینها عرب نیستند و اصلشان ایرانی است!
* آیا میتوان گفت که حوزه لبنان همواره در مسائل سیاسی، با ایران پیوند داشته و در مسائل آموزشی و علمی، تحتتاثیر مکتب نجف بوده است؟
** در مقاطعی میتوان این مسئله را دید؛ مثلا در زمان شیخ مفید، سیدمرتضی، سیدرضی و شیخ طوسی و همچنین در زمان سلجوقیان، آموزش در نجف بوده است و حمایت از ایران، در واقع، حکمرانان لبنان، در طول تاریخ، اغلب اهل تسنن بودهاند و با شیعیان برخورد تند میکردهاند. علمای شیعه تلاش کردند روابط دوستانه با خلافت عثمانی برقرار کنند، ولی موفق نشدند؛ مرحوم شهید ثانی ایران نیامد و سعی کرد با ارتباط با قاضیالقضات استانبول مشکلات شیعیان را حل کند.
او به قاضیالقضات کتابی داد. آنها از این کتاب خوششان آمد و اداره مدرسهای را در بعلبک لبنان به نام «توریه» به او دادند، اما نتوانست اهداف خود را در آن محقق کند و سرانجام همان دولت عثمانیای که او را احترام کرده بود، او را در نزدیکی استانبول به صورت فجیعی به قتل رساند و شهید کرد.
* اکنون هم این پیوند با نجف و ایران همانطور است؟
** بله، نوعاً در مسائل آموزشی و علمی به نجف وابستهاند و نجف را در مسائل علمی بالاتر از قم میدانند؛ چرا که در آنجا به خاطر زبان عربی، تسلط بیشتری بر متون و منابع وجود دارد، ولی در مسائل سیاسی هوادار ایراناند.
* تفاوت و ویژگی خاص علمای لبنان نسبت به علمای سایر بلاد از دیدگاه شما چیست؟
** به دلیل ارتباط تاریخی حوزههای لبنان با کشورهای اروپایی، و در اثر مجادلات فکری آنها، نگاه روشنفکرانه و بازتری وجود دارد. همچنین، به دلیل در اقلیت بودن، غیرت شیعی آنان قوی است. از سوی دیگر، عملگرا و پایهگذار فقه عملی هستند.
* در بحث نگرشهای شیعی، گفته میشود که علمای لبنانی نسبت به سایر بلاد به نوعی انعطافپذیرترند، اما گویا نظر شما خلاف این است؟
** این انعطافی که میگویید، در همزیستی و مدارا در روابط است، وگرنه برائت شیعیان لبنان از ظالمان اهل بیت بسیار قوی است. مرحوم ابوالفتح کواچکی (متوفای 449) از علمای بزرگ جبل عامل، شاگردان و هوادارانی داشت که در جبل عامل و فلسطین و حلب، به طور علنی صلوات میفرستادند و مخالفان آلمحمد(ص) را لعن میکردند.
* شما به آرای معاصرین، همچون سیدمحسن امین و علامه فضلالله نگاهی بیندازید، آرای آنها متفاوت با نظر شما است.
** سیدمحسن امین ـ رحمتالله علیه ـ با آقای فضلالله فرق اساسی دارد. او مؤلف کتاب اعیان الشیعه ـ در 50 جلد ـ است که سرشار از تبرا و تأیید و حمایت از عقاید شیعه است. هرچند پسرش سیدحسن، در آثار او دست برد و تحریفات خودش را به نام پدرش چاپ کرد. ولی افکار و سخنان آقای فضلالله را هیچ عالم شیعهای نمیتواند بپذیرد.
* یعنی آرای علامه فضلالله درباره اهل تسنن را استثنا میدانید؟
** بله، اجماع علما و مراجع بزرگ شیعه در لبنان و غیر لبنان، آرای او را برخلاف عقاید مسلم شیعه میداند.
* اکنون که آیتالله فضلالله، نفر اول حوزه لبنان به حساب میآید؟
** اینطور نیست. کسان زیادی را داریم که سطح و سواد علمیشان بسیار بالاتر از آقای فضلالله است؛ مانند آیتالله شیخ مفید فقیه و... اصلاً آقای فضلالله از هیچیک از علمای شیعه مدرک اجتهاد ندارد. نظری که شما درباره آقای فضلالله دارید، ناشی از تبلیغات دولتی و رسانهای است. اینها ملاک نیست. ملاک، نظر علما درباره ایشان است.
* شما معتقدید که آیتالله فضلالله در لبنان تاثیر ندارد؟
** این تاثیرگذاری محدود است و در حال از بین رفتن. توده مردم شیعه لبنانی با ایشان نیستند.
* ویژگی دفاع از حقوق زنان، دیدگاههای ملایم نسبت به نظرات شیعی و علمگرایی سیاسی، سه نکته بارز علمای لبنان است. شما نمیپذیرید؟
** این امر، مخصوص لبنان نیست. همهجا، در قم، نجف، بحرین و... فقه عملگرا وجود دارد و مخالفش هم هست. در سایر ویژگیها هم همینطور.
* الان وضعیت حوزه علمیه لبنان چگونه است؟
** در لبنان، حوزههای سنتیای به مدیریت علمایی همچون شیخ مفید فقیه، شیخ عبدالحسین صادق و سیدجعفر مرتضی وجود دارد. حوزههای حزبالله و ایران و فضلالله هم در آنجا مدارسی دارند.
* آیا در لبنان تنها مرجع تقلید، آیتالله فضلالله است؟
** مرجعیت ایشان به گروه خاصی منحصر است. حزبالله از مقام معظم رهبری تقلید میکند. برخی هم مرجع تقلیدشان آیتالله سیستانی است.
* اینطور که میگویید به نظر میرسد آیتالله فضل را قبول ندارید و از مخالفان جدی و پر و پا قرص ایشان هستید؟
** آقای فضلالله باجناق بنده است و من از نجف او را میشناسم. از نظر علمی او را قبول ندارم و ایشان را مجتهد نمیدانم. ایران، ایشان را بزرگ کرده است. آقایان کروبی و هاشمیرفسنجانی از زمان امام خمینی(ره) همواره به ایشان کمک میکردهاند.
* به هر حال، نظرات ایشان بر مبنای مسائل علمی ـ فقهی مطرح میشود.
** من پاسخ ایشان را به طور غیرمستقیم دادهام. سیدجعفر مرتضی، دوست صمیمی آقای فضلالله هم دو کتاب در رد نظرات ایشان نوشته است. خطمشی آقای فضلالله سیاسی است و تداوم ندارد. نظراتش در میان علما و شیعیان غیرمقبول است، از مسئله تبرئه ابوبکر و عمر در حمله به منزل حضرت زهرا(س) گرفته تا بحث عصمت انبیا! در میان علما، در اجتهاد و سیاست و... اختلافات وجود دارد؛ اما در اصول عقاید امکان ندارد. ایراد آیتالله فضلالله این است که در عقاید اجتهاداتی میکند که هم غیرعلمی و بیپایه است و هم خارج از چارچوب تشیع. او متأسفانه هم اعتماد شیعیان را از دست داد، هم رضایت وهابیان را نتوانست جلب کند.
* برگردیم به مکتب لبنان؛ شما پس تفاوت علمای لبنان با سایر بلاد را در چه چیزی میبینید؟
** در نبوغ فکری، فعالیت، آگاهی سیاسی و... به گونهای که خود ایران هم تشیع خود را مدیون علمای لبنان به ویژه مرحوم محقق کرکی میداند. همه فکر میکنند که علمای لبنان درباره مسائل مختلف نرمش نشان میدهند؛ اما اینگونه نیست. آنها در تشیع سرسختترند. اگر نمونهای مثل آقای فضلالله را بیان میکنید، در ایران هم افرادی همچون آقایان تسخیری و واعظزاده و بیآزار شیرازی هستند که اینگونهاند.