تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۵  ، 
کد خبر : ۲۴۳۱۳۱
واکاوی ترور و تروریسم

خشونت غیرقانونی

یعقوب توکلی اشاره: تئوری تروریسم ریشه در فلسفه سیاسی غرب دارد ضمن آنکه هیچ اتفاق نظری بین کارشناسان در خصوص مفهوم آن وجود ندارد. این جریان نوظهور در دنیای امروزی به عنوان یک عمل ضدارزشی تحلیل می‌شود و به رغم داشتن عملکرد واحد، تفاسیر متفاوتی یافته است به گونه‌ای که از هر نوع نگاهی ممکن است نفس این عمل مثبت یا منفی ارزش‌گذاری شود. در این مقاله بنا بر آن است که بتوانیم با تحلیل‌های جامع، ابعاد کامل این خشونت غیرقانونی را به خوانندگان ارائه کنیم. با هم آن را می‌خوانیم.

ترور «Terror» و تروریسم واژه‌ای فرانسوی است و معادل واژه عربی «ارهاب» از مصدر رهب به معنای ترس، ترساندن و ایجاد وحشت فوق‌العاده است که در زبان انگلیسی اصل کلمه «Terror» به فعل1 لاتینی «Ters» برمی‌گردد که آن نیز به معنای ترس و ترساندن است. بیشتر مشتقات این واژه معادل همین معنا و مفهوم به کار برده می‌شود و ترور و تروریسم معناهای مشابهی را به ذهن متبادر می‌کنند.
در لغت‌نامه دهخدا تروریسم به معنای اصول حکومت وحشت و فشار معرفی شده است؛ اصولی که در طی دوره 94 ـ 1793 در فرانسه حاکم بود. لغت‌نامه مصاحب نیز ترور را به وضعیت وحشت فوق‌العاده ناشی از توسل یک فرقه یا حزب به اعمال شدید قتل، خون‌ریزی، حبس و مصادره اموال به خاطر دستیابی به اهداف خود معنی کرده است.
افراد یا فِرقی را که به این اعمال دست می‌زنند تروریست می‌نامند و عمل آنان را تروریسم گویند.
علاوه بر تعاریف فوق، لغت‌نامه مصاحب در تعریف تروریست آورده است: تروریست به کسی گفته می‌شود که برای پیش بردن هدف‌های سیاسی خود ـ معمولاً متضمن برانداختن رژیم موجود ـ متوسل به اعمال شدت و ایجاد وحشت و هراس می‌شود و در فارسی عبارت ترور کردن به معنی قتل همراه با غافل‌گیری است و تروریست، قاتلی است که آگاهانه در عین علم به ناآگاهی مقتول، دست به قتل وی می‌زند.
کلمۀ تروریسم، اولین‌ بار در زبان فرانسه و در حوزۀ مباحث سیاسی به کار برده شد که کلمه Terreur یا Terrorisme همان معانی مذکور را دربرداشت.
نویسندگان کتاب فرهنگ علوم سیاسی، تروریسم را نسبتاً مبسوط توضیح داده‌اند.
«در زبان فارسی این کلمه به اصلی اطلاق می‌شود که در آن از کلمه‌های سیاسی و ترور دفاع شود. در دیگر فرهنگ‌های فارسی نیز تروریسم به معنی لزوم آدم‌کشی و تهدید و خوف و وحشت در میان مردم، برای نیل به هدف‌های سیاسی یا برانداختن حکومت و در دست گرفتن زمام امور دولت یا تعویض آن به دسته‌های دیگر است. این عقیده معمولاً از ابزار اصلی فاشیسم، ماکیاولیسم و مکاتب مشابه است.»2 در تعریف نویسندگان فرهنگ علوم سیاسی بین اندیشه و ذهنیت مبتنی بر اتخاذ روش‌های تروریستی، استراتژی تروریستی برای رسیدن به اهداف یا عمل خاص تروریستی تفکیک و تمیزی مطرح نشده است و تمام تعاریف به صورت ممزوج و نادقیق آورده شده‌اند. هرچند در تعاریف فرهنگ دهخدا و مصاحب نیز کلی‌گویی شده است و بیشتر شامل مفهوم فعلی و عملی تروریسم می‌شود. بنابراین، باید به چند مسئله اساسی در تعاریف و اطلاعات مربوط به تروریسم توجه کرد:
1. هیچ اتفاق‌نظر روشنی بین کارشناسان درباره مفهوم تروریسم وجود ندارد، در نتیجه، آنچه را برخی افراد، تروریسم به حساب می‌آورند دیگران عمل قانونی و مشروع می‌دانند.3
2. مفهوم تروریسم در وهله اول، کلمه‌ای را همراه با بار ارزشی ـ صرف‌نظر از مثبت یا منفی بودن ـ برمی‌انگیزد که شامل رد اعمال تروریستی و تقبیح آن‌ها می‌شود اما زمانی که موضوع مربوط به پژوهش علمی و دانشگاهی می‌شود، پرهیز از احکام ارزشی بسیار مهم است.
3. مفهوم تروریسم با چند مفهوم دیگر از قبیل خشونت سیاسی و جرم سیاسی تداخل پیدا کرده و درهم آمیخته است.
4. مفهوم تروریسم، دینامیکی و پویاست و صورت و اشکال و شیوه‌ها و انگیزه‌های آن در جاها، موارد و دوره‌های زمانی گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. که باید به تفاوت‌ آن‌ها توجه کرد.
نویسنده کتاب تروریسم صهیونیستی در جمع‌بندی تعریف‌های لفظی مفهوم تروریسم سعی کرده تعریف جدید‌تری از تروریسم ارائه دهد. لذا می‌نویسد: «تروریسم عبارت است از: هر نوع استفاده یا تهدید به استفاده از خشونت غیر قانونی به منظور ایجاد جو رعب و وحشت برای تحت تأثیر قرار دادن یا تسلط بر فرد، مجموعه‌ای از افراد یا کل جامعه. این کار برای دستیابی به هدف مشخصی است که شخص اعمال‌کننده خشونت در نظر دارد.»4
علاوه بر تعریف فوق‌ عبدالناصر حریز از دیگر نویسندگان معاصر عرب درباره تروریسم تعریف دیگری ارائه داده است.
«خشونت از ماهیت سمبولیک برخوردار است. به عبارت دیگر، عمل خشونت‌بار یا تهدید به انجام دادن آن، پیامی (یا تأثیر روانی خاص) دارد که یک گروه یا مجموعه یا کل جامعه را هدف می‌گیرد و [محیط یا افراد] پیرامون، قربانی یا هدف عمل تروریستی‌اند که ممکن است هیچ ارتباطی با مسئله تروریست‌ها نداشته باشند.»5
بنابراین عمل تروریستی شامل عناصر اصلی خشونت‌هایی می‌شود که باید این عناصر به قرار ذیل فراهم شوند:
1. استفاده یا تهدید به استفاده از خشونت به صورت غیر قانونی و نامأنوس؛
2. عمل تروریستی را فرد یا گروه یا دولت انجام می‌دهد؛
3. هدف از عمل تروریستی ایجاد جو رعب و وحشت است؛
4. عمل تروریستی علیه فرد یا گروه یا دولت انجام می‌گیرد؛
5. انتشار پیام و ایجاد تأثیر روانی معین که باعث می‌شود افرادی که هدف عمل تروریستی واقع شدند تحت تأثیر آثار روانی آن قرار گیرند.
تروریسم و آنارشیسم
به لحاظ مفهومی و کارکردهای اجتماعی، برداشت و عمل تروریستی به همراه تجزیه و تحلیل و اندیشه با عمل آنارشیستی ارتباط دارد. به عبارت دیگر آنارشیسم و تروریسم نوعی رابطه و به هم پیوستگی دارد. البته گاهی نیز ممکن است استفاده از آنارشیسم و تروریسم هر دو برای برقراری و نظم جدید دیگری باشد که راه خود را از میان خشونت، اغتشاش و بی‌نظمی اجتماعی در مسیر تحول انقلابی می‌یابد.
بنابر این مقوله آنارشیسم در پاره‌ای از فرهنگ‌ها به مثابه دکترین «ضرورت از بین رفتن تمام تشکیلات اختناق و فشار و در صدر آن‌ها حکومت» بیان شده و تروریسم به صورت «اقدام خشونت‌بار سازمان‌یافته بر ضد گروه‌های قدرتمند و برجسته فشار و اختناق از نظر اقتصادی یا سیاسی» تعریف شده. باز هم اشکال اساسی در این تعریف وجود دارد که تروریسم دولتی6 را از شمول خارج می‌کند.
با وجود تعریف فوق باید توجه داشت که با توجه به نوع انتخاب عمل تروریستی که توضیح خواهیم داد هرگونه عمل تروریستی لزوماً عمل آنارشیستی نیست.
داشتن یک مخرج مشترک لزوماً به معنای داشتن ارزش واحد و یکسان نیست چرا که بسیاری از گروه‌های آزادی‌بخش ناچار از انجام دادن اقدامات تروریستی‌اند که شکل کاربردها و نتایج عملیات تروریستی را دارد اما دارای ارزش متفاوتی از عملیات آنارشیستی است.
انواع تروریسم
تروریسم تعریف روشن و واحدی ندارد. علت این است که اکثر تعریف‌کنندگان براساس یکی از مضاف‌های آن به تعریف آن پرداخته‌اند و چنانچه بخواهیم تروریسم را در قالب تعریف روشن‌تری بیاوریم و ابعاد آن را روشن کنیم باید به این مضاف‌‌ها بیشتر توجه کنیم.
تروریسم براساس شکل، هدف اجرا، نتایج و پیامدها در قالب‌های مختلفی مطرح می‌شود. بنابراین تروریسم ممکن است با توجه به عامل انجام‌دهنده، فردی، سازمانی و یا دولتی باشد.
1. تروریسم فردی7
عملیاتی است که فرد یا افراد مشخصی آن را انجام می‌دهند و فاقد سازمان‌دهی معین هدایت‌ شده از سوی مجموعه سازمان‌یافته است. نظیر ترور امین‌السلطان، نخست‌وزیر و صدراعظم ضدمشروطه محمدعلی‌شاه قاجار، که عباس‌آقا صراف‌تبریزی او را ترور کرد. این اقدام نتایج سیاسی بسیاری به دنبال داشت و نیروهای سیاسی از این ترورها بهره‌های بسیاری بردند ولی اقدام عباس‌آقا صراف‌تبریزی، فردی و فاقد سازمان‌دهی بود. برخی از افراد، ترور ناصرالدین‌شاه قاجار به دست میرزا رضای کرمانی را نیز از جمله همین نوع ترور می‌دانند. ترور فردی معمولاً به وسیله طبقات پایین‌ و فرودست جامعه صورت می‌گیرد. ظلم‌های اجتماعی، نابسامانی و بی‌عدالتی در رواج این تصمیمات بی‌تأثیر نیست. به همین خاطر عده‌ای این نوع ترور و همچنین ترور علیه افراد حکومتی را هرچند سازمان‌یافته باشد، تروریسم سفید8 نام‌گذاری کرده‌اند.9
2. تروریسم سازمانی10
تروریسم سازمانی به آن نوع از تروریسم گفته می‌شود که سازمانی سیاسی یا نظامی غیردولتی برای حذف عناصر دولتی یا مخالف خود انجام دهد و اقدامش به منظور رسیدن به اهداف سازمانی باشد.
عمده ترورهای تاریخ از این نوع بوده است. گروه‌های سازمان‌یافته اجتماعی و سیاسی برای رسیدن به اهداف خود دست به حذف مخالفان خود می‌زدند یا کسانی را که معتقد بودند در رسیدن آنان به اهداف سیاسی‌شان ممانعت یا مخالفت ایجاد خواهند کرد از میان برمی‌داشتند. ممکن است این تروریسم سازمان‌یافته، آزادی‌خواهانه و آزادی‌بخش یا سلطه‌طلبانه باشد.
مثلاً عملیات‌های سازمان‌یافته حماس و جهاد اسلامی و حز‌ب‌الله برای آزادسازی سرزمین‌های اشغالی فلسطین و همچنین عملیات‌های تروریستی سازمان صهیونیستی اشترن، ایرگون که برای اشغال سرزمین فلسطین داشته‌اند. هر گروه از عملیات‌ها از ماهیت سازمان‌یافته و هدف‌دار برخوردار است. تفاوت‌های آن‌ها را در بخش‌های دیگر توضیح خواهیم داد.
همچنین عملیات ترور امیرالمؤمنین(ع) در سحرگاه 19 رمضان سال 40 هجری قمری و نیز ترور ناموفق معاویه و عمروعاص به وسیله خوارج، اعمال تروریستی فرقه اسماعیلیه بر ضد پادشاه، سیاستمداران و مخالفان خود، اعمال تروریستی «کمیته مجازات» حزب دموکرات، و داشناکیسون در انقلاب مشروطه نظیر ترور محمدعلی‌شاه به دست حیدر عمواوغلی، اعمال تروریستی حزب توده در دوره بعد از شهریور 1320 نظیر ترور شاه در بهمن 1327 و ترور محمد مسعود و اقدامات سازمان مجاهدین خلق در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علیه مسئولان رژیم پهلوی و اقدامات تروریستی آن در بعد از انقلاب علیه رهبران انقلاب اسلامی و مردم انقلابی، همچنین اقدامات گروه فرقان در ایران، عملیات سازمان اِتا در اسپانیا، القاعده در بسیاری از کشورهای جهان در قالب اقدامات تروریستی سازمان‌یافته مجموعه جزء این نوع از ترور است. مجموعه سازمانی با هماهنگی، زمینه‌سازی، فراهم کردن تجهیزات و امکانات، پوشش امنیتی و نقل و انتقال، زمینه وقوع عملیات تروریستی را فراهم می‌سازد.
البته بسیاری از اقدامات تروریستی سازمان‌یافته ممکن است شکل ترور فردی را بیابد و نیروهای سازمان‌یافته بتوانند خود را از دام اتهام مربوط برهانند نظیر ترور احمد دهقان، نماینده مجلس و مدیرمسئول روزنامه تهران مصور به سال 1329 در تهران. اما همین اقدامات نیز باید با سازمان‌دهی گسترده صورت گیرد.11
در مواردی نیز تروریسم سازمان‌یافته با تروریسم دولتی تلفیق می‌یابد و دولت‌ها نیز درصدد هدایت، اجرا و بهره‌برداری از عملیات تروریستی برمی‌آیند که در این باره نیز توضیح خواهیم داد.
بررسی تاریخ عملیات‌های تروریستی، حکایت از آن دارد که عمده اعمال تروریستی در جهان به صورت سازمان‌یافته و برنامه‌ریزی‌ شده و با رعایت عملیات پوششی صورت گرفته است. هرچند ممکن است در عمل، اتفاقات دیگری بیفتد اما به بخش‌های مختلف یک عملیات تروریستی توجه شده است.
بنابراین اصلی‌ترین اصل مربوط به تروریسم چه در تاریخ ایران و انقلاب اسلامی و چه در تاریخ جهان به موضوع تروریسم سازمان‌یافته اختصاص می‌یابد و در پس هر تروری اصلی‌ترین سؤال درخصوص عاملان، اهداف و نتایج آن است.
در این مقاله بیشتر به تروریسم سازمان‌یافته در ایران بعد از انقلاب و اقدامات ناشی از عملیات تروریستی می‌پردازیم.
انگیزه‌های تروریسم
یکی دیگر از مواردی که در تقسیم‌بندی تروریسم به آن توجه می‌شود، انگیزه‌های اقدامات تروریستی است. اقدام به ترور و مبارزه سیاسی مسلحانه و خونین از خطرناک‌ترین فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی است. چرا که هیچ نظامی، ترور و قتل رهبران و مسئولان و هوادارانش را برنمی‌تابد و سریع و قاطع در برابر آن موضع می‌گیرد و اگر به علت ضعف، در برابر این دسته از مخالفان کوتاه بیاید و عده‌ای را عفو کند، قطعاً در زمان مناسب با‌ آنان تسویه حساب خواهد کرد. همان‌گونه که در جریان ملی شدن صنعت نفت، مجلس شورای ملی در خصوص ترور سرلشکر حاج‌علی رزم‌آرا، نخست‌وزیر طرفدار منافع انگلستان، به نفع خلیل طهماسبی مصوبه‌ای صادر کرد و ضمن اعلام خیانت رزم‌آرا، خلیل طهماسبی را از اتهام قتل مبرا دانست و او را آزاد، کرد اما بعد از کودتای 28 مرداد دوباره همان مجلس شورای ملی با مصوبه‌ای دیگر وی را مجرم و رزم‌آرا را از اتهام خیانت منزه دانست و خلیل طهماسبی را دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم کرد.
در این نکته نباید تردید کرد که مبارزه مسلحانه خونین، سخت‌ترین و فداکارانه‌ترین اقدام در حوزۀ فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی است. اقدام به عملیات تروریستی علاوه بر آنکه برای هدف مخاطرات بسیاری دارد برای عامل نیز همین مخاطرات خطرناک را دارد. بنابراین باید توجه کرد که نتیجه اقدام تروریستی باید آن‌قدر برای عامل آن اهمیت داشته باشد که ارزش فداکاری (صرف‌نظر از هر گونه ارزش‌گذاری) را داشته باشد.
بنابراین نمی‌توان در رد اقدامات تروریستی به آسانی به واژه‌های «اغفال شدن» و مورد «سوءاستفاده رهبران سیاسی قرار گرفتن» تمسک جست. چرا که این اقدامات انگیزه‌های بسیاری می‌طلبد، چه این انگیزه‌ها مثبت باشد، چه منفی. مهم‌تر آنکه هر عامل ترور که برای انجام دادن عملیات تروریستی فداکاری می‌کند قاعدتاً باید انگیزه‌ای بسیار جدی برای عملیات مورد نظر داشته باشد. با وجود این، تروریست‌ها را می‌توان به دو گروه تروریست‌های معتقد و تروریست‌های مزدور تقسیم کرد.
1. تروریست‌های معتقد
تروریست‌های معتقد آن دسته از تروریست‌ها هستند که به علت اعتقاد به تغییر سیاسی یا برای رسیدن به هدف آزادی‌خواهانه یا حتی سلطه‌طلبانه، به اقدام تروریستی دست می‌زنند. غالب این تروریست‌ها از اعضا و فعالان سازمان‌های سیاسی‌اند.
مثلاً تروریست‌های سازمان القاعده را می‌توان از این دسته از افراد دانست که با علم و اطلاع فداکاری می‌کنند و عملیات انتحاری انجام می‌دهند. این افراد با وجود آگاهی به مخاطره‌آمیز بودن یا کشته شدن، اقدامات انتحاری و تروریستی انجام می‌دهند. طبیعی است تصور دریافت مزد به معنای مادی یا منفعت‌طلبی شخصی در چنین عملیات‌هایی غیر منطقی و نامعقول است و بعید به نظر می‌رسد که شخصی برای رسیدن به منافع مادی یا معامله جان خود را به خطر اندازد.
2. تروریست‌های مزدور
این دسته از تروریست‌ها،‌ عمدتاً‌ افرادی‌اند که به طور حرفه‌ای به قتل و جنایت اعم از سازمان‌یافته یا غیر آن اشتغال دارند و در ازای دریافت پول، دست به اقدامات تروریستی به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت می‌زنند. مثلاً کریم دواتگر، عامل ترور شیخ فضل‌الله نوری که ناموفق ماند، شعبان جعفری مشهور به شعبان بی‌مخ، و بسیاری از عوامل ساواک که در ازای قتل نیروهای سیاسی و مخالفان حق‌القتل دریافت می‌کردند، از این گروه‌اند. سازمان اطلاعات آمریکا «سیا» و 6MI انگلیس، موساد در اسرائیل. اینان عمدتاً برای قتل مخالفان خود، از افرادی بهره می‌گیرند که در ازای قتل و آدم‌‌کشی، پول دریافت کنند، ‌زیرا در صورت لو رفتن واقعیت حادثه یا دستگیری قاتل می‌توان ارتباط با وی را انکار کرد و با رضایت به حذف فیزیکی عامل مزدور از اتهام عملیات تروریستی خلاصی یافت.
بسیاری از ترورهای فردی و قتل‌های سیاسی را همین دسته از افراد حرفه‌ای انجام می‌دهند تا در صورت نیاز به کتمان و لو رفتن، به آسانی حذف شوند. چنانچه در ترور جان اف کندی تمامی عوامل ترور یکی پس از دیگری حذف و نابود شدند. این دسته از افراد غالباً از اراذل و عناصر پست اجتماعی‌اند که فاقد دریافت‌های متعالی از حیات و زندگی‌اند و به خاطر همین جهالت، تلقی‌های غلطی از زندگی دارند و برای حیات خود یا دیگران ارزشی قائل نیستند. به همین خاطر افراد قدرتمند و ثروتمند به آسانی از آنان سوءاستفاده می‌کنند. عناصر حزب کتائب، سمیر جعجع و گروه او سرگرد سعد حداد و آنتوان لحد و عواملش از افرادی‌اند که صهیونیست‌ها آن‌ها را برای آدم‌کشی و قتل مسلمانان به کار گرفتند. یکی از اقدامات آن‌ها کشتار در صبرا و شتیلا بود.12
تقسیم‌بندی ارزشی
در نوعی تقسیم‌بندی دیگر، تروریسم دو شکل اساسی دارد و آن عبارت است از انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی اقدامات تروریستی که گروه‌های تروریستی یا دولت‌های معتقد به استفاده از تروریسم دارند. یعنی اینکه از تروریسم به عنوان رویکرد اجباری و برای رهایی از سلطه بیگانه یا رفع ستم اجتماعی استفاده می‌کنند یا آنکه برای تداوم سلطه یا شکل‌گیری سلطه جدید از آن بهره می‌گیرند. از این نظر اقدامات تروریستی به دو گروه عمده مقاومت آزادی‌بخش و تروریسم سلطه‌طلب تقسیم می‌شود. مقاومت آزادی‌بخش به لحاظ استراتژی و عملکرد، از ابزار تروریستی بهره می‌گیرد و به علت ناتوانی در به راه انداختن نبرد آشکار، به منظور اعمال فشار بر بیگانگان و اشغالگران اقدامات تروریستی انجام می‌دهد.
شاید ترکیب عناوین آزادی‌بخش و تروریسم به نظر غیر منطقی بیاید اما واقعیت این است که استکبار جهانی هر گونه اقدام مسلحانه مقاومت‌آمیز در برابر سلطه خارجی را نیز تروریسم می‌نامد یا هر اقدام مقاومت‌آمیز را که از روش‌های شناخته‌شده تروریستی بهره گرفته باشد، تروریسم می‌نامد. اما در حقیقت، ترور، فقط برای دفع دشمن اشغالگر و مقاومت در برابر سلطه بیگانگان است منتها به علت فقدان گستردگی لازم در عرصه مبارزه یا ناکارآمدی مبارزه سیاسی، ناگزیر به مبارزه خونین مسلحانه و حتی تروریستی روی می‌آورند.
بنابراین اقدامات این دسته از گروه‌ها را می‌توان «مقاومت آزادی‌بخش» نام‌گذاری کرد. هرچند به لحاظ شیوه از شیوه‌های تروریستی بهره می‌گیرند. نیروهای مقاومت در فرانسه تحت اشغال آلمان، نیروهای جبهه آزادی‌بخش در الجزایر تحت اشغال فرانسه، گروه‌های فلسطینی در حال مبارزه با دولت اشغالگر اسرائیل، چه قبل از انتفاضه و چه بعد از آن، گروه‌های سیاسی مبارز ایرانی در قبل از انقلاب اسلامی، از عملیات تروریستی آزادی‌بخش به نحو گسترده‌ای استفاده کرده‌اند.
دولت جائر، هر گونه مخالفت و مبارزه با خود را نوعی رفتار تروریستی معرفی می‌کند. در واقع ستم‌پیشگی حاکمیت، سبب افزایش عصبانیت مردم تحت ستم می‌شود که در نهایت سبب اقدام آنان علیه ارکان حاکمیت و اتخاذ روش‌های قهرآمیز می‌شود. به همین دلیل، اقدامات مخالفان حکومت که ممکن است از لحاظ شیوه‌ای به عملیات‌های تروریستی شباهت داشته باشد، در گروه عملیات تروریستی آزادی‌بخش جای می‌گیرد
ویژگی کسانی که مقاومت آزادی‌بخش انجام می‌دهند یا تصور می‌کنند در حال انجام عملیات آزادی‌بخشی‌اند، این است که با افتخار و احساس سربلندی و قهرمانی، مسئولیت عملیات را بر عهده می‌گیرند و از فاش شدن نقش خویش ابایی ندارند و از پذیرش نتایج ناشی از پذیرفتن مسئولیت گریزان نیستند. به عبارت دیگر، عوامل ترورهای آزادی‌بخش، نیروهای فداکار جامعه‌اند که ممکن است معتقد یا متقاعد شده باشند. هرچند ممکن است این نیروهای13 فداکار در معرض سیاست‌های قدرت‌طلبانه رهبران سیاسی و سازمان‌های چریکی قرار گیرند و فداکاری آن‌ها ابزار رهبران سلطه‌طلب قرار گیرد.
نکته در خور توجه در این گونه عملیات‌های آزادی‌بخش حمایت مردمی است. عموماً مردم این دسته از نیروهای مقاومت را که عملیات نظامی و مسلحانه انجام می‌دهند، ستایش می‌کنند و آنان را قهرمان تلقی می‌کنند. مردم اقدام آن‌ها را در جهت اهداف و منافع خود تلقی می‌کنند. به همین خاطر به این اقدامات نه به چشم اقدامات تروریستی، بلکه به عنوان مقاومت قهرمانانه در برابر سلطه‌طلبی خارجی یا ظلم و ستم داخلی نگریسته می‌شود.
سؤال‌های اساسی بی‌پاسخ
اینکه عملیات تروریستی چگونه عملیاتی است، سؤالی است که ذهن بسیاری از مسئولان امنیتی، قضات، مورخان،‌ ناظران و فعالان سیاسی و مردم را مشغول کرده است. اینکه یک عملیات، آزادی‌بخشانه است یا سلطه‌طلبانه یا آنکه یک ترور، ترور دولتی است یا سازمانی یا فردی؟
اینکه عملیات تروریستی، فداکارانه و برای نجات مردم است و مفهوم مقاومت بر آن قابل اطلاق است یا خشونت تروریستی؟ اینکه همان عملیات مشمول عملیات ترور داخلی می‌شود یا تروریسم بین‌المللی، مهم‌تر اینکه اگر گروهی با هدف خیرخواهانه دست به عملیات تروریستی زدند و مرتکب اشتباه یا در معرض اغفال قرار گرفتند با آن‌ها چه باید کرد؟ و اینکه در بررسی عملیات‌های تروریستی غیر دولتی، همیشه با فداکارترین و مصرترین افراد بر سر عقاید درست یا نادرست مواجهیم.
واقعیت این است که درک این قضایا به لحاظ تاریخی، زحمت بسیار دارد ولی باید توجه داشت که شرایط، مقتضیات، نیروهای حاکم بر جامعه و محیط بین‌المللی، رابطه متقابل آنان با مردم، محیط جغرافیایی و در نهایت رابطه ظالمانه هر کدام بیانگر واقعیت و درک درستی و نادرستی یک اقدام خشونت‌آمیز است. چرا که خداوند فرموده است. «لایُحِبُ اللهُ بِالسُّوءِ الاّ مَنْ ظُلِمْ».
سیاست خارجی آمریکا و رویکردهای مبارزه با انقلاب اسلامی
با آغاز انقلاب اسلامی و اوج گرفتن مبارزات مردم و ظهور ضعف و فتور و خطر در هم شکستن رژیم پهلوی، ایالات متحده به این نتیجه رسید که تداوم حاکمیت پهلوی و تداوم منافع غرب از طریق این حکومت میسر نیست. هرچند توانستند شاه یا حتی خانواده سلطنت را کنار بگذارند و الیگارشی حاکم را حفظ کنند یا ماهیت آن را تغییر دهند، اما نکته اساسی آن است که باید از اساس وقوع حادثه انقلاب و تغییر نظام سلطنت جلوگیری کرد چرا که در آن صورت همه امکانات به طور یکجا در اختیار مخالفان منافع ایالات متحده قرار می‌گرفت و منافع غرب در ایران و خاورمیانه با چالش بسیار جدی مواجه می‌شد. لذا دستگاه سیاست خارجی آمریکا در برابر این سؤال که می‌بایست در برابر خیزش جدید انقلابی در ایران «چه باید کرد؟» دو پاسخ اساسی داد که مبنای سیاست اعمالی ایالات متحده در ایران شد.
1. پاسخ اول را که وزارت امور خارجه به رهبری دکتر سایروس ونس، وزیر امور خارجه، و سازمان سیا به رهبری استانس فیلد ترنر مطرح کرد، آن بود که: وقوع انقلاب در ایران حتمی است و سقوط شاه امری گریزناپذیر است. به همین دلیل نه تنها باید از ایستادگی در برابر امواج انقلاب خودداری کرد بلکه باید از طریق فعال کردن مخالفان مرتبط با سیا و آمریکا و مطرح کردن آنان در فضای انقلابی، آنان را بر امواج انقلاب سوار کرد و از این طریق بر انقلاب در ایران مهار زد و بر مهمیز قدرت انقلاب در ایران سوار شد. به همین خاطر باید اشخاص سیاسی متمایل یا عضو جبهه ملی و نهضت آزادی را که به نوعی با آمریکا در ارتباط بوده و وجاهت ملی‌گرایانه نیز دارند آرام آرام مطرح کنیم تا بر اریکۀ قدرت سیاسی در ایران سوار شوند. هرچند این مسئله به حذف محمدرضا پهلوی بینجامد. اما آنچه بیش از پیش اهمیت دارد، منافع ایالات متحده است و حفظ ارتش که می‌تواند حافظ این منافع در ایران و خاورمیانه باشد.
به همین علت اگر به مطبوعات هماهنگ با رژیم پهلوی یا همسو با منافع غرب در سال 1357 و در پی آن بنگریم به روشنی می‌بینیم که شخصیت‌های غیر انقلابی و غیر فعال به ناگهان همانند رهبران بسیار مهم مردمی معرفی شدند و در سایه تبلیغات هماهنگ رژیم پهلوی، این افراد، با وجود هماهنگی واقعی با حکومت پهلوی ظاهراً بر طبل مخالفت می‌کوفتند. هرچند در طول زمان یکی یکی از گردونۀ سیاست فعال انقلاب و رهبری آن فروافتادند. اما چهره‌های پنهان‌تری به سیاست انقلاب نزدیک‌تر نیز بودند که مدت زمان و هزینه سیاسی بیشتری می‌بایست صرف می‌شد تا واقعیت هماهنگی با ایالات متحده‌ای که خود از آماج‌های اصلی انقلاب بود روشن گردد.
مطرح کردن دکتر سنجابی برای رهبری جبهه ملی که اعضای آن14 انگشت‌شمار بودند، مطرح کردن نخست‌وزیری دکتر غلام‌حسین صدیقی به عنوان یک انقلابی و معترض پیشین که قصد دارد با موج انقلاب مردم هماهنگ شود و در پی آن چهره‌سازی درباره ابوالحسن بنی‌صدر، دریادار احمد مدنی، صاق قطب‌زاده و... و مهم‌تر از همه ارائه چهره‌ای ضد آمریکایی و بسیار انقلابی از مسعود رجوی از جمله این موارد است. جالب‌تر اینکه همه رهبران گروه‌های مختلف چپ و لیبرال و ضد آمریکایی در اصل مقابله با اسلام و امام خمینی و روحانیت و حکومت جمهوری اسلامی تحت عنوان مبارزه با ارتجاع وحدت نظر داشتند.
2. پاسخ دوم را درباره «چه باید کرد؟» شورای امنیت ملی و رئیس آن دکتر زبیگینو برژینسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر داد. که حمایت وزارت دفاع و پنتاگون و هیئت مستشاری آمریکا در ایران را در پی داشت.
برژینسکی، که استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد بود، با استناد به قول استادش کرین برینتون که گفته بود: «در انقلاب اروپا هرگاه دولت‌ها در برابر موج اعتراض مردم مماشات کردند و با خواست آن‌ها همراهی کردند،‌ نتیجه آن شد که انقلاب به پیروزی رسید. سران دولت، محاکمه و تیرباران شدند و دولت انقلابی با شدت هرچه تمام‌تر مستقر شد. ولی در مقابل هرگاه دولت‌ها در برابر خواست‌ها و اعتراضات مردم با شدت برخورد کردند و جمعی از رهبران مخالف را دستگیر و سریعاً تیرباران کردند، مردم در سایه وحشت به وجود آمده و فقدان رهبری، دست از ادامه مبارزه کشیدند و هیجان انقلاب فروکش کرد.»
برژینسکی در این باره می‌گوید: «من به تدریج و با وجود تمایل خود به این فکر افتادم که دولت نظامی بدون شاه، تنها انتخابی است که برای ما وجود دارد.»15
به همین خاطر، برژینسکی تأکید کرد که در جریان انقلاب اسلامی ایران، باید دست به اقدامات خشونت‌آمیز زد تا نیروی انقلابی مردم به انفعال کشیده شود. شورای امنیت ملی در دستورالعملی که برای ویلیام سولیوان سفیر آمریکا و ژنرال رابرت هایزر، ژنرال اعزامی رئیس‌جمهور آمریکا برای کنترل و در دست گرفتن اوضاع صادر کرد، نوشت: الف) تشویق سران ارتش به حمایت از دولت بختیار؛ ب) طرح امکان مداخله نظامی مستقیم برای حفظ رژیم غیر نظامی؛
ج) پشتیبانی از کودتای نظامی در صورت محو کامل نظم و امنیت.
برای اجرای چنین دستورالعملی، شورایی در کاخ سفید مرکب از وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و رئیس شورای امنیتی کاخ سفید روزانه پیگیر اجرای این سیاست بودند و برژینسکی تا آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی از سیاست «مشت آهنین» و سرکوب انقلاب، شدیداً حمایت و آن را توصیه می‌کرد.16
توجه به سال‌های انقلاب اسلامی چه در قبل از پیروزی و چه بعد از آن، تعارض رفتار در سیاست خارجی ایالات متحده را به خوبی مشخص می‌کند. مثلاً می‌توان به مواردی چون کشتار در سینما رکس، روی کار آمدن شریف‌امامی، اعلام سیاست آشتی ملی و مماشات با مردم، اعلام حکومت نظامی، کشتار هفده شهریور، آزادسازی فضای سیاسی از طریق نطق‌های پیش از دستور نمایندگان مجلس اشاره کرد. در طی مدتی کوتاه، شاهد دوگانگی رفتار سیاسی شاه و ایالات متحده بودیم. نکته مهمی که امام خمینی هوشمندانه بارها و بارها این تضاد رفتاری آمریکا را به باد انتقاد گرفته بود.
اتخاذ سیاست ترور و نابودی رهبران انقلاب در چند مرحله پیش‌بینی شده بود. اولین و مهم‌ترین اقدام اعزام ژنرال رابرت هایزر، معاون سرفرماندهی ناتو در اروپا، به ایران بود که برای حفظ ارتش و سازمان‌دهی عملیات کودتا به ایران اعزام شده بود که تلاش‌های وی در هماهنگ کردن با فرماندهان ارتش و اجرای عملیات کودتا ناکام ماند و تلاش‌های دیگر وی و برژینسکی برای کودتا در آخرین روزهای 21 و 22 بهمن با شکست قطعی مواجه شد.
هرچند ابراهیم یزدی در کتاب آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، اسامی عده‌ای از کسانی را که وی باور دارد آمریکایی‌ها در صدد نابود کردن آن‌ها، به هنگام کودتا، بوده‌اند منتشر ساخت،‌ اما واقعیت‌های بعدی نشان می‌دهد که اعضای فهرست منتشرشده هیچ‌گاه هدف عملیات تروریستی قرار نگرفتند و کسانی که هدف بودند، به هیچ روی با عناصر ذکرشده در کتاب آقای یزدی همخوانی ندارد و چنین فرضی به ذهن می‌آید که انتشار آن اسامی گمراه‌کننده بوده است. هرچند هایزر در عملیات خود ناکام ماند و سران ارتش شاهنشاهی توان آن را نداشتند که حتی خود را حفظ کنند ولی سیاست شورای امنیت ملی پس از مدتی دامن انقلاب را گرفت و در موج اول ترورها چند تن از اصلی‌ترین شخصیت‌های انقلاب، هدف ترور قرار گرفتند و این عملیات را گروه کوچک و افراطی فرقان انجام داد.
اسناد سفارت آمریکا نشان می‌دهد که اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، به طور مشخص با ایالات متحده ارتباط داشت. انتخاب گزینه‌ها بسیار دقیق بود. خانم دکتر معصومه ابتکار، که خود از فعالان اصلی اشغال سفارت آمریکا و سخن‌گوی دانشجویان بوده است، در کتاب تسخیر به وضوح بر این امر تصریح می‌کند:
«در هر ساختمان مرکزی سفارت، ده‌ها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنت‌طلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیته‌ها دست داشتند. تکان‌دهنده‌ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود.
فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی‌ترین شناخت درباره اسلام بی‌بهره بودند چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیت‌های مذهبی، موقعیت آن‌ها را بهبود می‌بخشد، با همین تفکر، آنان دو تن از رهبران برجسته مذهبی، آیت‌الله مطهری و آیت‌الله مفتح، را شهید کردند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می‌کنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درست گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان می‌داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.»
با این وجود شکل انتخاب‌های ترور فرقان، بسیار در خور توجه است و به نظر نمی‌رسد در زمان دستگیری عوامل جنایات فرقان، توجه و تحقیقات کافی در خصوص پیوندهای خارجی آن‌ها به اندازه کافی صورت گرفته باشد. توجه به نفوذ گسترده سازمان سیا در میان گروه‌های سیاسی در ایران خصوصاً‌ گروه‌هایی که برخوردهای افراطی‌تری داشته‌اند، بعدها رد پای روشن‌تری از عوامل آمریکا یافت شد از جمله پدیده‌هایی که در انقلاب اسلامی باید به طور جدی بررسی شود، همین پدیده فرقان و مسئله پیوندهای خارجی است.
عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق
موج دوم و گسترده مهم ترورهای بعد از انقلاب بعد از خاموش شدن آتش فتنه گروه فرقان، از تیر ماه 1360 آغاز شد که برای روشن‌تر شدن شرایط باید دو گونه از سیاست خارجی ایالات متحده را در خصوص ایران بررسی کنیم. واقعیت این است که الگوی پیشنهادی وزارت امور خارجه مبنی بر مساعدت به نیروهای متمایل به آمریکا و یاری رساندن به آن‌ها برای سوار شدن بر موج انقلاب، روز به روز کارایی خود را از دست می‌داد. و اتفاقاً نیروهایی که در این مسیر با انقلاب همراه شده بودند، هر کدام به نوعی از گردونه انقلاب و اعتماد مردم خارج شدند. نکته جالب توجه این است که بسیاری از این نیروهای سیاسی به وسیله همگنان و رقبای سیاسی‌شان از میدان به در رفتند و صد البته هوشمندی امام خمینی در شناخت این عوامل و به میدان آوردن آن‌ها و نهایتاً طرد آن‌ها به وسیله مردم بسیار مؤثر و در خور توجه بود.
اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران به وسیله دانشجویان پیرو خط امام عملاً بخش در خور توجهی از امید آمریکایی‌ها در بهره‌مندی‌ از نیروهای سیاسی متمایل به ایالات متحده را ناامید کرد. استعفای دولت موقت و کناره‌گیری جمع زیادی از کسانی که اسناد همکاری آنان با آمریکایی‌ها برملا شد، باعث شد تا عرصه فعالیت‌های سیاسی آمریکا در ایران روز به روز تنگ‌تر شود و فضای سیاسی به حذف بیشتر چهره‌های غرب‌زده متمایل شود. اما این امر هیچ‌‌گاه به منزله بسته بودن فضای سیاسی نبود و در مسیر طبیعی حرکت انقلاب نیروی غیر فعال و غیر انقلابی عملاً از گردونه انقلاب خارج می‌شدند. و خود این امر به تشدید فضای خصومت در ایران علیه آمریکا دامن می‌زد که اقدامات آمریکا علیه ایران به گسترۀ آن افزود، هم‌زمان با سیاست تحریم اقتصادی ایران، ایالات متحده دو اقدام مهم دیگر را بر ضد ایران سامان داد.
نخست آن سازمان‌دهی کودتاهای نظامی علیه انقلاب و رهبری آن بود که یکی از این عملیات‌ها به کودتای «نوژه» معروف است. البته «کودتای نوژه» در زمره معروف‌ترین اقدامات داخلی نظامی علیه ایران است، در غیر این صورت بحث از بحران‌های منطقه‌ای، تشویق گروه‌های چپ‌گرا در به راه انداختن شورش‌های منطقه‌ای بسیار واضح است. شاید آشکار شدن دخالت کنسول سیاسی سفارت آمریکا در جریان بازداشت چند تن از اعضا جامعه سوسیالیست‌ها در اهواز (که در اسناد لانه جاسوسی توضیحات آن آمده است) و همچنین حضور فعال آن‌ها در کردستان ایران به همراه عوامل کاملاً آشکار سیا و آمریکا و اسرائیل و اسحاق رابین در شهر وان ترکیه که با کردهای معارض انقلاب اسلامی همکاری می‌کردند و رهبری آن‌ها با ارتشبد غلام‌علی اویسی و ارتشبد بهرام آریانا و شعبان جعفری، که اقداماتی نظیر حمله به کشتی تبرزین و تصرف آن را بر عهده داشتند، از موارد بلاتردید این همکاری‌ها و حمایت‌های آمریکا از عناصر تروریست و ضد انقلاب است.17
کودتای نوژه را افسران ارشد نیروی هوایی، که با سیا و شاپور بختیار در ارتباط بودند، به راه انداختند که خوشبختانه شناسایی و خنثی شد. بی‌شک اگر کودتا به وقوع پیوسته و به پیروزی می‌رسید عراق به ایران تجاوز نمی‌کرد، چرا که حملۀ عراق مرحله بعدی بود تا در صورت شکست کودتا به ایران حمله کند. برای هماهنگی بین این دو جریان، کافی است توجه کنیم که افسران کودتا برای اجرای کودتا به هواپیماهای آماده حمله و نبرد نیازمند بودند که آماده‌سازی و جاگذاری بمب‌ها و موشک‌ها در آن زمان 45 دقیقه طول می‌کشید.
این مسئله در آن شرایط، عملاً ناممکن بود چرا که باید تا آخرین سلسله مراتب فرماندهی همه در جریان قرار می‌گرفتند. به خاطر طبیعی نشان دادن مسئله، عراق به یاری کودتاچیان آمد. با هماهنگی سیا، عراق هر از گاهی حملات محدودی به مناطق مرزی انجام می‌داد تا در پی آن ایران برای دفاع ناچار باشد هواپیماهای شکاری آماده به حمله داشته باشد و همین امر کار را برای کودتا آسان می‌‌کرد و تک‌حمله‌های عراق توجیهی برای مهمات‌گذاری هواپیماها شده بود. هرچند کودتا شکست خورد و شناسایی شد، اما مرحله دوم عملیات که جنگ عراق با ایران بود به اجرا درآمد.18 جنگ، عامل اصلی ختم بحران‌ و گروگان‌ها بود ولی مناسبات ایران اسلامی و آمریکا بیش از پیش خصمانه شد.
به ویژه اینکه در شرایط جنگ و دفاع از کشور و بحران‌سازی نیروهای سیاسی لیبرال ملی‌گرا و چپ‌گرا و مجاهدین خلق ـ که بعدها حمایت آمریکا از آنان روشن شد ـ با نیروهای انقلابی حزب‌الله بر سر اداره کشور و روش‌های مدیریت آن تداوم یافت و گروه‌های چپ تندرو نظیر مجاهدین خلق و راست‌گرایان لیبرال مرحله به مرحله به یکدیگر نزدیک می‌شوند، جالب توجه است سازمان سیاسی نظامی گسترده‌ای چون منافقین که به ابزار و امکانات تبلیغی و تسلیحاتی گسترده‌ای تجهیز شده بود و با تشکیل ملیشیای نظامی عملاً برای خود ارتش تأسیس کرده بود، در اوج بحران جنگ به جای دفاع از کشور به مقابله با نیروهای حزب‌الله به خصوص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخته و با شعار ضرورت انحلال ارتش و ایجاد ارتش خلق، در تلاش بود تا میدان را از رقبای نظامی مسلح انقلاب خالی کند تا بدین طریق، عرصه برای سیطره همه‌جانبه آن فراهم آید.
هرقدر سازمان مجاهدین خلق قوی‌تر می‌شد، حاکمیت باند رجوی در سازمان سیا بیشتر تثبیت می‌شد. شاید بازکاوی ارتباط باند رجوی با آمریکا نیاز به پژوهش داشته باشد و البته اسنادی نیز وجود دارد که حکایت از همکاری رجوی با ساواک دارد. روند هماهنگی رجوی و بنی‌صدر نیز، موضوعی جالب برای تحقیق است.
ابوالحسن بنی‌صدر که بود؟
سید ابوالحسن بنی‌صدر در دوم فروردین 1312 در روستای باغچه همدان متولد شد. پدرش، آیت‌الله سیدنصرالله بنی‌صدر، فرزند مرحوم صدرالعلماء همدانی بود. پدر او شاگرد آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله ضیاء‌الدین عراقی و آیت‌الله آقا میرزا حسین نائینی بود.
وی تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و دبیرستان را در همدان به اتمام رساند. ولی پنجم دبیرستان را به مدرسه علمیه تهران رفت. در همان زمان مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت شروع شده بود و او نیز در این مبارزات شرکت می‌کرد.
در سال‌های 1338 و 1339، در جلسات تفسیر قرآن آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت شرکت می‌کرد. در آن زمان در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به مطالعه علوم معقول و منقول مشغول شد. پس از پایان آن چهار سال در مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران با ریاست احسان نراقی به تحقیق پرداخت. سپس در دانشکده حقوق تهران در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت و در سال‌های 1339 تا 1342 به عنوان یکی از رهبران مسلم نسل جوان ایرانی در مبارزات، تأثیر تعیین‌کننده داشت. در این دوران دو بار بازداشت شد و به همراه حسن حبیبی با نخست‌وزیر وقت، علی امینی، ملاقات کرد.
پس از قیام 15 خرداد 1342، فعالانه در مبارزاتی که به رهبری امام شکل می‌گرفت، شرکت کرد. در زمان تحصن روحانیون سراسر کشور در تهران که برخی از جلسات آنها در منزل پدرش تشکیل می‌شد با روحانیان همکاری می‌کرد. سپس برای ادامه تحصیل به خارج عزیمت کرد. در خارج از کشور مبارزات سنتی را کنار گذاشت. معتقد بود که به رهبری امام باید همه چیز را از نو ساخت. او بر خط امام تأکید می‌کرد و از پاریس با حضرت امام خمینی و فرزندان او در ارتباط بود. در عراق به حضور امام رسید و به کار تبلیغات و نشر مقالات در اروپا و آمریکا پرداخت. در زمان اقامت امام(ره) در پاریس، تمام امکانات خویش و یارانش را در اختیار امام(ره) قرار داد و دستگاه تبلیغاتی و تحقیقی وسیعی برای رسیدن پیام امام به داخل و خارج از کشور ترتیب داد.
بنی‌صدر از اعضای شورای انقلاب ایران بود. وی سرپرستی وزارت امور خارجه، وزارت اقتصاد و دارایی جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشت و نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان بود و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی شرکت داشت.
در بهمن 1358 به ریاست جمهوری انتخاب و از طرف امام خمینی به فرماندهی کل قوا منصوب شد ولی به علت بحران‌سازی، تمامیت‌خواهی در قدرت سیاسی، که برخلاف قانون اساسی بود، و خیانت در جنگ و همکاری با سازمان مجاهدین خلق، عموم مردم و نیروهای انقلابی به او اعتراض کردند. ابوالحسن بنی‌صدر که در اسناد لانه جاسوسی آمریکا از وی به نام اس‌ دی کارلو یاد شده است با سازمان سیا مرتبط بود و پس از روشن شدن ارتباطات وی و هماهنگی‌اش با دشمنان انقلاب اسلامی، از فرماندهی کل قوا عزل شد.
مجلس شورای اسلامی نیز بی‌کفایتی وی را اعلام و از ریاست جمهوری عزل شد و در پی همکاری گسترده با سازمان مجاهدین خلق دست به رهبری اقدامات تروریستی زد و پس از انتخاب محمدعلی رجایی به ریاست جمهوری اسلامی در مرداد 1360 به همراه مسعود رجوی با شبیه کردن خود به زنان از کشور گریخت. با تشکیل شورای ملی مقاومت به همراه مسعود رجوی و سازمان مجاهدین و حزب تجزیه‌طلب دمکرات کردستان، عملیات‌های تروریستی بسیاری را در ایران سازمان داد. در فرانسه بنی‌صدر به تصور حمایت دائمی مجاهدین خلق از او، دخترش را به عقد رجوی درآورد، اما پس از مدتی به خاطر اختلافات رجوی و بنی‌صدر، رجوی، دختر بنی‌صدر را طلاق داد و بنی‌صدر را نیز رها کرد.
مسعود رجوی که بود؟
مسعود رجوی در سال 1327 در طبس خراسان متولد شد و پس از راهیابی به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تهران آمد. او در سال 1345 هم‌زمان با ورودش به دانشگاه، به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد. در سال 1346 همراه با محمد حنیف‌نژاد به گروه ایدئولوژی پیوست. در سال 1349 برای مذاکره با سازمان فتح و آموزش‌های نظامی به فلسطین اعزام شد.
در سال 1350 دستگیر و در دادگاه محکوم شد. از آن سال تا 1357 در زندان ساواک بود ولی با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد.
در سال 1358 رهبری سازمان مجاهدین خلق را بر عهده گرفت و در همین سال با اشرف ربیعی ازدواج کرد. رجوی در جریان انتخابات قانون اساسی در سال 1358 آن را تحریم کرد ولی کاندیدای ریاست جمهوری شد. تلاش رجوی برای کسب قدرت، با گسترش نیروهای انتظامی مسلح همراه بود که در نهایت در خرداد 1360 اعلام جنگ مسلحانه کرد و به همراه بنی‌صدر،‌ رئیس‌جمهور خلع‌شده، راهی خانۀ تیمی شد و پس از انتخاب محمدعلی رجایی به ریاست جمهوری در مرداد 1360 به فرانسه گریخت و در آنجا با رهبران کشورهای مختلف به مذاکره علیه جمهوری اسلامی پرداخت. از جمله با مقامات عالی‌رتبه عراق دیدار کرد و نقشه ضدیت و حمله به ایران را ریخت و از آن تاریخ به بعد وی عملیات تروریستی متعددی را علیه جمهوری اسلامی در همکاری با عراق سازمان‌دهی کرد که معروف‌ترین آن،‌ حمله به مرزهای ایران بعد از پذیرش قطعنامه 598 بود که نیروهای جمهوری اسلامی آن را دفع و سرکوب کردند.
قطعاً طرح ادعای هماهنگی رجوی با آمریکایی‌ها در آن زمان، برای بسیاری از مردم، پذیرفتنی نبود ولی آمریکایی‌ها در ایران با گروه‌ها و اشخاص سیاسی ارتباط داشتند که این ارتباطات خارج از نظر ساواک صورت می‌گرفت. شاید یادآوری این نکته ضروری باشد که ساواک موظف بود ارتباطات و اطلاعات خود را درباه گروه‌های سیاسی و مسائل مختلف در اختیار سازمان سیا، موساد و اینتلیجنتس سرویس قرار دهد. اما هیچ‌گاه این سازمان‌ها موظف به عمل مشابهی نبودند. بازبینی اسناد لانه جاسوسی به خوبی این نکته را روشن می‌سازد که آمریکایی‌ها با تمامی گروه‌های ملی‌گرا و حتی مذهبیون تلاش می‌کردند تماس برقرار کنند و این تماس‌ها بدون اطلاع ساواک بی‌جهت نیست که در جریان محاکمات اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق همگی آن‌ها تیرباران شدند. اما مسعود رجوی ظاهراً به توصیه سازمان عفو بین‌المللی از مرگ نجات یافت.
آشکار شدن همکاری بنی‌صدر و رجوی
سؤال مهم این است که چگونه ابوالحسن بنی‌صدر که رجوی را استالینیست و دیکتاتورصفت می‌نامید و با اینکه مجاهدین اعلام کرده بودند ابوالحسن بنی‌صدر نماد کیش شخصیت و تکبر و تفرعن است، برای مقابله با جمهوری اسلامی و استفاده از فرصت‌ها، برای رسیدن به یک هدف با هم متحد شوند؟ آنان در یک خانه تیمی مخفی شدند19 و به همراه سرهنگ خلبان معزی، خلبان مخصوص شاه،  که قطعاً بدون ارتباط با سیا نبود، با هماهنگی چندین کشور اروپایی از کشور فرار کردند.
اگر باور کنیم سرهنگ معزی عضو سازمان مجاهدین خلق بود و با سیا ارتباطی نداشت،‌ طبعاً وظیفه سازمانی وی اقتضا می‌کرد در اوج مبارزه مردمی برابر ادعای مجاهدین خلق، «شاه» را که عامل کشتار خلق بود، نابود یا به نوعی به دام اندازد. نه اینکه به مقصد برساند و خود برگردد و با مجاهدین خلق همراهی کند. اگر بپذیریم وی عضو سیا بود، در برابر ادعاهای ضد آمریکایی بودن سازمان مجاهدین خلق، باید مسعود رجوی را تحویل سیا می‌داد به ویژه آنکه دست او به خون شهدای ناشی از عملیات تروریستی آغشته بود. بنابراین ارتباط سرهنگ معزی و بنی‌صدر با مجاهدین به ویژه در اوج عملیات‌های ترور به عنوان یکی از نمادهای ارتباط آمریکایی‌ها با مسئله تروریسم منافقین می‌تواند بازیابی شود.
نکته دیگری که درباره رجوی باید بدان پرداخت، این است که وی در زمان دستگیری و زندان خود به همراه اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق به اعدام محکوم شد و البته تنها فردی از این جمع بود که از مجازات اعدام رهایی یافت که ظاهراً به علت تلاش‌های برادرش کاظم رجوی در سازمان عفو بین‌الملل بوده است. البته اسناد و مدارک به جا مانده از پرونده رجوی حکایت از همکاری ویژه در بازجویی‌ها دارد. در نامه 312/656 مورخه 28/1/1351 ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به ریاست دادرسی نیروهای مسلح، چنین آمده است: «نام‌برده بالا که در دادگاه‌های بدوی و تجدیدنظر آن اداره به اعدام محکوم شده از همکاران این سازمان بوده که در جریان کشف شبکه سازمان آزادی‌بخش ایران همکاری‌های ارزنده و مؤثری داشت. مراتب جهت آگاهی اعلام می‌شود.» طبیعی است که رئیس ساواک به آسانی برای هر عنصری حاضر نیست چنین بنویسد مگر اینکه ارتباطات بسیار جدی و گسترده باشد و این مسئله می‌توانست از عوامل20 مؤثر در عفو و حفظ رجوی باشد. ولی تلاش رجوی در حذف رقبای درون‌سازمانی بی‌تردید وجود داشت. دستگیری محمدرضا سعادتی و لو دادن او به هنگام تحویل اسناد به نماینده سازمان جاسوسی کا‌گ‌ب و جنجال و هیاهوی گسترده برای مظلوم جلوه دادن خود در این حادثه، اقدامات رجوی در حذف رقیب روس‌گرای خود در سازمان، یعنی محمدرضا سعادتی، رهبر باند چپ‌گرای سازمان مجاهدین خلق، بوده است.21
ولادیمیر کوزیچکین، افسر ارشد کا‌گ‌ب در تهران که در سال 1362 از تهران به ترکیه و سپس غرب گریخت، در خاطرات خود این مسئله را افشا کرد که چرا و چگونه با وجود همه22 حراست‌ها و رعایت عملیات حفاظتی، سعادتی درست سر لحظه تحویل اسناد دستگیر شد. او معتقد است نیروهای اطلاعاتی دولت و سپاه در شرایط عادی امکان دسترسی به این اطلاعات کاملاً مشخص را نداشتند. زیرا بارها این مبادلات صورت گرفته بود.
البته بدیهی است که باند رجوی از این ماجرا دو سود عمده برد: نخست حذف سعادتی به عنوان رقیب مظلوم؛ و دوم مظلوم‌نمایی و جذب هوادار و مخاطب. شاهد دیگر نفوذ سیا در سازمان مجاهدین، حضور عنصر برجسته سیا در اصلی‌ترین نقطه امنیتی کشور و عضویت رسمی وی در سازمان مجاهدین خلق است.
مسعود کشمیری که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مدیر عامل یک شرکت انگلیسی بود و رسماً عضو سازمان سیا در ایران بود؛ بعد از پیروزی انقلاب با پنهان کردن سوابق خود، ابتدا به نیروی هوایی و اداره اطلاعات آن و سپس به دادگاه انقلاب اسلامی جذب شد و پس از مدتی به نخست‌وزیری23 رفت و به علت دانش و اطلاعات جاسوسی توانست در شورای امنیت کشور نفوذ کند. وی با طی کردن مراتب ترقی و به علت داشتن آموزه‌های اطلاعاتی به مقام دبیری شورای امنیت کشور منصوب شد.
اقدام ناکام کشمیری در ترور حضرت امام خمینی به خاطر اصرار پاسداران در بازرسی بدنی و کیف حامل بمب وی، باعث قهر ظاهری و فریبکارانه وی از حضور در جلسه مشترک رئیس‌جمهوری محمدعلی رجایی و نخست‌وزیر محمدجواد باهنر در حضور امام خمینی در جماران شد و بمب مزبور را در محل شورای امنیت در نخست‌وزیری کار گذاشت که منتهی به فاجعه هشتم شهریور شد.
مراحل اجرای عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق
عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق در چند مرحله اساسی اجرا شد.
مرحله اول: در این مرحله سازمان توانست در مراکز مختلف سازمان‌های مدیریتی کشور نفوذ و عناصر خود را جایگزین و امکان اقدامات عملیاتی خود را فراهم کند.
فرصت به دست آمده از انقلاب و ناشناس بودن بسیاری از افراد و ممکن نبودن بهره‌برداری اطلاعاتی از سوابق افراد، سبب شد که عناصر فعال سازمان، توان و فرصت حضور در مراکز مدیریتی نظام و ارتباط با مسئولان را بیابند. به همین خاطر در گام اول، سازمان مجاهدین براساس استراتژی هدف قرار دادن رهبران نظام، اقدام به انجام دادن عملیات مختلف بمب‌گذاری و ترور کرد.
پس از اعلام جنگ مسلحانه در 30 خرداد 1360، در ششم تیر ماه 1360 با انفجار بمبی در مسجد ابوذر تهران، آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران، هدف قرار گرفت و در هفتم تیر با انفجار بمب بسیار قوی در مرکز حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله دکتر بهشتی به همراه عده‌ای از وزرا، نمایندگان مجلس و معاونان وزارت‌خانه و مدیران مختلف کشور هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. عامل آن انفجار، محمدرضا کلاهی از عناصر نفوذی سازمان مجاهدین خلق در حزب جمهوری اسلامی بود. عضویت او در سیا نیز در مجله اسپات لایت فاش شد. فاجعه هفتم تیر شرایط کشور را کاملاً تغییر داد. نیروهای سیاسی کشور که در هاله‌ای از سرگردانی در میان جذابیت‌های شعار و تبلیغات سازمان مجاهدین خلق و رئیس‌جمهور مخلوع، ابوالحسن بنی‌صدر، بودند به ناگهان جبهه خود را تغییر دادند و حقانیت، وطن‌دوستی و درستکاری و مظلومیت حزب‌الله و جمهوری اسلامی و شهید بهشتی بر همگان آشکار کرد.
انفجار هفتم تیر را باید نقطه عطف تاریخ سیاسی ایران دانست، چرا که مسیر تاریخی جامعه ایران را به طور کاملاً مشخص تغییر داد و بازگشت به آن را بسیار مشکل کرد. اگر انقلاب اسلامی، شاه و ایادی آشکار آمریکا را از کشور بیرون کرد و حادثه تسخیر سفارت ایادی آمریکا را مشخص کرد، ماجرای هفتم تیر و شهادت شهید آیت‌الله دکتر بهشتی و همراهان وی باعث مرگ سیاسی عوامل مختلف آمریکا اعم از ملی‌گرا و چپ شد. هوشمندی و فراست سیاسی امام و مردم سبب شد که بحران فاجعه هفتم تیر به بزرگ‌ترین فرصت برای انقلاب اسلامی و دفاع از اسلام و کشور ایران تبدیل شود. هیچ بحرانی علیه یک نظام سیاسی نمی‌توانست به اندازه هفتم تیر تبدیل به فرصت برای اثبات حقانیت و تثبیت نظام شود.
بعد از آن، ترورهای بسیاری در شهر تهران انجام گرفت. ترور آیت‌الله قدوسی، دادستان انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله مدنی، امام جمعه تبریز؛ آیت‌الله صدوقی، امام جمعه یزد و آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، امام جمعه شیراز؛ حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد در مشهد؛ دکتر سیدحسن آیت، نماینده تهران و ترورهای ناتمام دیگر، نظیر ترور آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی؛ آیت‌الله احسان‌بخش، امام جمعه رشت و برخی از علما و روحانیان و سیاست‌مداران شهرستان‌ها؛ محمدعلی‌ کچویی، رئیس زندان اوین و بسیاری از جوانان و نیروهای حزب‌اللهی و بسیجی و پاسدار و نهایتاً ترور آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی امام جمعه کرمانشاه بود.
مرحله گسترده عملیات مجاهدین خلق در سال 61 ـ 1360 بود؛ عملیاتی که در نهایت منتهی به شهادت سه هزار نفر از نیروهای حزب‌اللهی و مسلمان شد. مهم‌ترین عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق که این بار به همراه ابوالحسن بنی‌صدر تحت عنوان شورای ملی مقاومت دست به اقدامات تروریستی می‌زدند، فاجعه هشتم شهریور 1360 بود که چهل روز پس از انتخابات محمدعلی رجایی به ریاست جمهوری و یک ماه از نخست‌وزیری دکتر محمدجواد باهنر می‌گذشت که در جریان بمب‌گذاری مسعود کشمیری در مقر نخست‌وزیری به شهادت رجایی و باهنر و سپس سرهنگ دستگردی، رئیس شهربانی، منجر شد.
مرحله دوم عملیات سازمان مجاهدین خلق
مرحله دوم عملیات سازمان مجاهدین پس از فرار آن‌ها به پاریس و سپس به عراق از طریق همکاری با ارتش عراق بود. در این مرحله، سازمان با استفاده از امکان نفوذ خود در داخل کشور به یاری ارتش عراق و صدام در جنگ با ملت ایران رفت و با انجام دادن عملیات مختلف بمب‌گذاری و انفجار و گرا دادن به موشک‌های عراقی، بیشترین مساعدت را به ارتش عراق کرد. بازیابی ناکامی‌های ایران در جنگ قطعاً بدون بازیابی نقش اطلاعاتی سازمان مجاهدین میسر نیست. نمی‌توان سازمان مجاهدین خلق را در جریان تجاوز به جمهوری اسلامی توسط ارتش صدام جدا و منفک تحلیل کرد.
مرحله سوم دور جدید ترورها
دور جدید ترورها با ترور شهید صیادشیرازی آغاز شد و با عملیات ترور شهید اسدالله لاجوردی ادامه یافت و هرچند در این میانه، چند عملیات ناکام ماند و به نتیجه نرسید ولی دستگاه صدور تروریسم سازمان مجاهدین خلق،‌ که تحت حمایت ارتش عراق و صدام و دولت‌های آمریکا و فرانسه بود، از تحرک تروریستی بازنایستاد.
البته در دوره‌های مختلف، اقدامات تروریستی دیگر نیز انجام گرفت که آن‌ها را نیز سازمان مجاهدین خلق سازمان‌دهی می‌کرد، هرچند به نظر می‌رسد شرکای دیگر نیز در این میان وجود داشته‌اند. نظیر انفجار حرم رضوی در عاشورای سال 1374 و عملیات ناکام انفجار در حرم امام خمینی و حرم حضرت معصومه(ع).
بعدالتحریر
تاریخ 28 ساله انقلاب اسلامی با موج تروریسم علیه حکومت جمهوری اسلامی همراه است. تروریسمی که به لحاظ تعاریف سازمان‌یافته سلطه‌طلبانه و قدرت‌خواهانه و تحت حمایت قدرت‌های بین‌المللی و دولتی بوده است و از این لحاظ، کشور ایران بیشترین محل صدور تروریسم دولتی و سازمان‌یافته کشورهای اروپایی و عراق بوده است. عمده سازمان‌های تروریستی، در اروپا و خصوصاً فرانسه و آلمان و سپس عراق سازمان‌دهی می‌شد و در ایران اجرا می‌شد و در عین حال از حمایت جدی ایالات متحده برخوردار بود.
بنابراین تاریخ 28 ساله ایران، تاریخ مظلومیت ملتی در برابر اقدامات تروریستی سازمان‌یافته سلطه‌طلبانه و دولتی و بین‌المللی است که در آن بهترین چهره‌های انسانی و اخلاقی هدف قرار گرفتند. چهره‌هایی که در آنها از انسان‌دوست‌ترین علما و دانشمندان اخلاق گرفته تا سربازان فداکار مدافع حریم کشور و کارآمدترین و فداکارترین فرماندهان نظامی و مردم رهگذر و مغازه‌داران و دست‌فروشان خرده‌پا و ارشدترین مدیران علمی و سیاسی کشور حضور داشتند و هر کدام نوابغی در زمان خود بودند و منشأ تحولات بزرگی در تاریخ ملت ایران شدند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات