تالیف: علیاکبر رستمی
نه تنها کشورهای لیبی، سودان، ایران، عراق و سوریه در فهرست کشورهای حامی تروریست قرار دارند، بلکه ایالات متحده در فهرست مظنونین درجه دوم خود نیز 13 کشور مسلمان دیگر شامل: الجزایر، بحرین، مصر، اردن، کویت، لبنان، مراکش، عمان، قطر، عربستان سعودی، تونس، امارات و یمن را نیز دارد.1
برخلاف دیدگاههای کاملاً یکجانبه و هدفمند آمریکاییها در تروریست قلمداد کردن بنیادگرایان اسلامی، تحقیقاتی که اخیراً صورت گرفته است، نشان میدهد که سه چهارم تروریستهایی که از سال 1995 تا 2004 سال دست به اقدام زدهاند، از کشورهایی هستند که آمریکا از 1990 تاکنون در آنها نیرو مستقر کرده است.
قبل از اشغال عراق حتی یک حمله انتحاری در این کشور انجام نشده بود، در حالی که در سال 2003 حدود 20 حمله انتحاری و در سال 2005 تعداد آنها به 48 مورد و در نیمه اول سال 2005 به بیش از 50 حمله انتحاری افزایش یافت. از سال 1980 تاکنون، 462 عملیات انتحاری انجام شده است که اکثرا داوطلبانه بوده و تنها تعداد کمی از آنها به دست اعضای گروههای تروریستی صورت گرفته است. مثلاً در لبنان از سال 1982 تا 1986 حدود 41 مورد حمله انتحاری روی داد که پس از عقبنشینی نیروهای آمریکایی و فرانسوی از این کشور و عقبنشینی نیروهای اسرائیلی به 8 کیلومتری منطقه ممنوعه، این عملیاتها نیز متوقف شدند. از مجموع تمام حملات تروریستی لبنان، تنها 8 نفر (8/2 درصد) از گروههای بنیادگرا، 271 نفر (1/96 درصد) سوسیالیست و کمونیست و 3 نفر (06/1 درصد) مسیحی بودند.2
حال این سوال مطرح میشود که چگونه به بهانۀ 3000 کشته آمریکایی در حادثه مشکوک 11 سپتامبر، باید دو کشور مسلمان عراق و افغانستان ویران و اشغال و بیش از 500 هزار تا 2/1 میلیون نفر تنها در عراق کشته و چند برابر این تعداد نیز مجروح و آواره شوند و یا برای 4 میلیون نفر که در وقایع خونین آفریقای مرکزی به قتل رسیدهاند و یا کشتههای فاجعه دارفور که همه زیر سر شرکتهای چندملیتی غربی است و یا کشتار اردوگاه غانا که حتی مراجع بینالمللی نیز تاکنون به یک جمعبندی هم نرسیدهاند؟3
آمریکاییها که خود را مدعی دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و سردمدار مبارزه با تروریسم میدانند، بیش از هر کشور و یا نظام سیاسی دیگری، مرتکب اعمال تروریستی مستقیم و غیر مستقیم شدهاند. «اورهان پاموک» برنده جایزه ادبی صلح نوبل، در ایتالیا اعلام کرد که «آمریکا حقوق بشر و آزادی را نابود کرد».4 به طوری که از جنگ دوم جهانی تاکنون، حداقل 8 میلیون نفر بر اثر اقدامات نظامی و یا تروریستی آمریکا در سراسر جهان، جان باختهاند که این رقم شامل مجروحین، زندانیها و آوارهها نمیشود. بنابراین به طور میانگین، هر ساله بیش از 142857 نفر و روزانه بیش از 319 نفر از سوی منادیان حقوق بشر و مبارزه با تروریسم جان باختهاند.
آمریکا از سال 1946 تا سال 2002، با شعارهایی نظیر «حمایت از دموکراسی»، «اعادۀ دموکراسی»، «براندازی حکومت غیر قانونی»، «ایحاد امنیت بر روی کار آمدن حکومتهای مردمی»، «بازگشت امید» و...، در کشورهایی نظیر ایران، ویتنام، کره، لبنان، عراق، افغانستان، هاییتی، کوبا، شیلی، سومالی، کوزوو، بوسنی، یوگسلاوی، دومینیکن، گرانادا، پاناما، نیکاراگوا و...، در بیش از 300 جنگ بزرگ و کوچک علیه کشورهای فقیر و ضعیف دنیا و قتلعام مردم آنها شرکت کرده است.
در دورۀ پس از حوادث 11 سپتامبر نیز آنها تقریبا علاقه دارند که به همه کشورهای مسلمان منطقه حمله کرده و آنها را مطیع خود سازند و کشته شدن مردم آنها (نظیر افغانستان و عراق) که خود شدیدترین نوع تروریسم دولتی آشکار است، برایشان اهمیتی ندارد. مسلماً در این گیر و دار، ایران نیز یکی از اهداف اصلی آنها به شمار میرود و نومحافظهکاران حاکم بر آمریکا، این مسأله را آشکارا بیان کردهاند. به طوری که «مایکل لدین» (تندروترین نومحافظهکار) میگوید: «عراق فقط یک نبرد در جنگی بزرگتر است. ساقط کردن حکومت ایران کار اصلی است، چرا که ایران خطرناکترین تروریست جهان است». و یا ویلیام کریستول (پدرخوانده نومحافظهکاری) میگوید: «آینده دکترین بوش و امکان ایجاد جهان امنتر ـ و چهبسا ریاست جمهوری بوش ـ بیش از هر چیز به نتیجه رویارویی با تهران بستگی دارد.»5
نیات و مقاصد آمریکاییان فراتر از اقداماتی برای مقابله با تروریسم است، چرا که آنها حتی واژه «اسلام مبارزهجو» را بر واژه تروریسم ترجیح میدهند. «ویلیام کوهن» که از نومحافظهکاران سرشناس است، پس از حادثه 11 سپتامبر برای اولین بار از واژۀ «جنگ جهانی چهارم» استفاده کرد که جنگ آمریکا و متحدین وی با جهان اسلام است. «جیمز وولسی» (رییس اسبق سازمان سیا) نیز مشابه کوهن اعلام کرده است که جنگ جهانی چهارم با جنگ عراق آغاز شده است.6
آمریکاییها و صهیونیستها از حادثه 11 سپتامبر، مزایایی به دست آوردند و مزیتهایی نیز از دست دادند. آنچه که آمریکاییها و صهیونیستها به دست آوردند، در واقع عملی شدن بخشی از سناریوها و نظریههای فوکویاما و هانتینگتون بود و از برکت آن، منافع بسیاری را به سوی آمریکاییها و صهیونیستها سرازیر شد که بخشی از آنها عبارتاند از:
1ـ به دست گرفتن ابتکار عمل در صحنه بینالمللی
2ـ افزایش ابعاد یکجانبهگرایی در صحنه بینالمللی
3ـ به انفعال کشاندن مجامع بینالمللی
4ـ استقرار در کل منطقه خاورمیانه
5ـ اشغال دو کشور مسلمان افغانستان و عراق
6ـ سلطه بر منابع عظیم نفت و گاز عراق
7ـ در حیاط خلوت امنیتی روسیه مستقر شده و نظریه محصورسازی زمان جنگ سرد را با کمترین هزینه محقق ساختند.
8ـ بسترهای گسترش ناتو به شرق را فراهم آوردند.
9ـ محاصره فیزیکی ج.ا.ایران را تنگتر کردند.
10ـ بر مسیرهای اقتصادی عبور خطوط لوله نفت و گاز منطقه مسلط شدند.
11ـ باعث کاهش زمینهها و علایق همگرایی کشورهای منطقه با هم شدند.
12ـ بسترها و زمینههای لازم را برای عملی کردن طرح خاورمیانه بزرگ آماده کردند.
13ـ بسیاری از کشورهای خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی را وادار به انفعال و امتیازدهی کردند.
14ـ پای صهیونیستها را به منطقه و خاصه به کشور عراق باز کردند.
15ـ آمریکاییها توانستند با این حادثه، به راحتی افکار عمومی جهانی را از مسایل اصلی جهان منحرف و خاصه جهان اسلام را بیش از دیگران منحرف نمایند. آنها از طریق تبلیغات وسیع رسانهای توانستند برای مدتی مسأله اصلی دنیای اسلام یعنی فلسطین را به حاشیه رانده و به صهیونیستها فرصت کشتار بیشتر آنها را بدهند. به همین سبب است که شارون در این مدت، بیشترین بهرهبرداری را از این فرصت طلایی ایجادشده نموده و حداکثر فشار را بر ملت فلسطین و حتی تشکیلات خودگردان عرفات وارد سازد. متأسفانه افکار عمومی جهان و خاصه دنیای اسلام نیز فریب این مظلومنمایی آمریکاییها را خورده و خود را مشغول پاسخگویی به مسألهای کردند که آنها میخواستند.
16ـ شاید بتوان گفت که مهمترین فرصتی که آمریکاییها میخواستند از آن به خوبی بهره بگیرند، فرصت تهدید ایران و کشاندن آن به صحنه همکاری با آمریکا در مبارزه با تروریسم بود. البته شاید سناریو بدین صورت بود که اگر ایران با این کاروان همراه نشود، از طریق اجماع بینالمللی به مقابله و تسویه حساب نهایی با آن برخیزند. به رغم عدم توفیق آنها در تحقق این سناریو، ایالات متحده در تمام مرزهای پیرامونی (حیات خلوت امنیتی) ایران مستقر شده و از نظر جغرافیایی و هندسی، محاصره ایران را تکمیل کردند.
از طرف دیگر، به دلیل شرایط و فضای ملتهب ناشی از حادثه فوق، تا حد زیادی در مسموم کردن اذهان نسبت به ایران موفق شدند. خاصه بهره وافری نصیب صهیونیستها شده و خروجی و یا نقطه عطف این سناریو، قرار گرفتن ایران در فهرست محور شرارت بود. از این حادثه به بعد، فشارهای سنگین سیاسی و روانی رسانههای صهیونیستی علیه ایران آغاز شد و علاوه بر اتهامات قبلی، اتهام جدید دیگری که همان «حمایت و پناه دادن به تروریستها و اعضای شبکه القاعده» است، به فهرست اتهامات قبلی علیه ایران اضافه کردند.
در واقع پس از این حادثه، دوران جدیدی از منازعات ایران و آمریکا آغاز شد. لحن نظامیگرایانه آمریکا و طرح احتمال حمله به کشورهای لیست محور شرارت (حتی با سلاحهای هستهای)، معنای جدیدی به مفهوم دشمن در روابط آمریکا با کشورهای دیگر داد و آمریکا کوشید تا روابط خود با ایران را نیز در همین قالب شکل دهد.7
آمریکاییها با این که واقفند یکی از قربانیان اصلی تروریسم، ایران است، اما با وجود این مدعیاند که ایران در سال 2003 فعالترین حامی دولتی تروریسم باقی مانده و تهران به تشویق فعالیتهای ضد اسرائیلی ادامه داده است. در حالی که هیچ اشارهای به این اقدامات مردم فلسطین علیه رژیم صهیونیستی، نتیجه رفتارهای دوگانه آمریکا و حمایت از اسرائیل است، نمیکند و یا اشاره نمیکند که مردم فلسطین در قبال کشتار و ویرانیها، که توسط رژیم صهیونیستی انجام میشود، چه کار باید بکنند؟ آیا باید بایستند و نگاه کنند و یا رژیم صهیونیستی را به استمرار این فجایع تشویق نیز بکنند.
و یا سوال مهمتری که به وجود میآید، این است که در جایی که رژیم صهیونیستی ترور فلسطینیان را یک «اصل اخلاقی» میداند، چگونه باید سایر اعمال تروریستی را غیر اخلاقی دانست؟ در این جا اصولاً مرز بین اخلاقی بودن و یا نبودن ترور کجاست و چگونه تعریف میشود؟ این اصل اخلاقی باعث شده تا از ابتدای انتفاضه مسجدالاقصی (تا تاریخ 20/9/2003) تعداد 3586 نفر فلسطینی به شهادت برسند. در حالی که در سه سال اول انتفاضه، تنها 867 صهیونیست (یعنی کمتر از 2/24 درصد کشتههای فلسطینی) به هلاکت رسیده و 5878 نفر نیز مجروح شدهاند.8 یک نظرسنجی نشان میدهد که بیش از 90 درصد از سربازان رژیم صهیونیستی جنگطلب9 و خواستار کشتار مردم فلسطین میباشند و اصولا نظام آموزشی در اسرائیل بر پایه مسلمانستیزی و عربستیزی استوار است.
براساس تحقیق شورای اقتصادی و اجتماعی مجمع عمومی سازمان ملل، نیروهای رژیم صهیونیستی از سپتامبر سال 2000 (آغاز انتفاضه دوم)، 512 کودک فلسطینی را به شهادت رساندهاند و بیش از 9000 نفر از آنان را زخمی کردهاند. 8000 فلسطینی و از جمله 70 زن و 175 نوجوان که برخی از آنها 12 سالهاند، در زندانهای اسرائیل به سر میبرند. بر اثر تخریب خانههای فلسطینیان در سال 2003، بین 13 تا 16 هزار فلسطینی بیخانمان شدهاند.
از اول دسامبر 2002 تا 31 دسامبر 2003، ارتش اسرائیل 511 خانه را در کرانه غربی ویران کرده که 77 واحد آنها سرپناه پناهندگان فلسطینی بوده است. در سال 2003 ارتش اسرائیل در غزه تمام یا بخشی از 858 خانه را تخریب کرد که 776 خانه متعلق به پناهندگان فلسطینی بود. در نوار غزه 1107 جریب (428/4 میلیون متر مربع) اراضی کشاورزی با 132840 درخت را از بین برده و 8 حلقه چاه آب را نابود کردند. مجموعاً 10 درصد اراضی کشاورزی فلسطینیان را در سال 2003 نابود کردند. همچنین آنها 2003 فقره مصادره زمین در مسیر دیوار حایل انجام دادند. ارتش و یهودیان ساکن از 29 سپتامبر تا 31 مه 2003، صدها هزار درخت زیتون، مرکبات و دیگر درختان را ریشه کردند، 806 حلقه چاه آب و 296 انبار کشاورزان فلسطینیان را از بین برده و به بیش از 2000 جاده آسیب زدند و هزاران مانع در جادهها ایجاد کردند.
بانک جهانی خسارت وارده به بخش کشاورزی فلسطین در سال 2003 را 217 میلیون دلار اعلام کرد. صدمات وارده به ساختارهای عمومی و خصوصی فلسطین در سال 2003 به 700 تا 800 میلیون دلار، به همراه 7/1 میلیارد دلار ارزش از دست رفته بود. خسارت مادی به اقتصاد فلسطین از سپتامبر 2002 تا آوریل 2003، حدود 370 میلیون دلار و از اکتبر 2000 در مجموع بیش از 1/1 میلیارد دلار است.10 لذا در مجموع، این خسارات از 2000 تا 2003 بالغ بر 717/3 تا 817/3 میلیارد دلار است.
همه اینها در حالی است که صهیونیستها تنها در سال 2004، بیش از 44425 واحد مسکونی جدید در 505 شهرک در کرانه باختری احداث کردند که 31095 واحد در 27 شهرک غرب دیوار حایل و 19 واحد در 10 شهرک در طول رود اردن و 10525 واحد در 18 شهرک در منطقه میانی کرانه باختری قرار دارد. ترکیب این شهرکها در جدول زیر آمده است.
پس از حادثه 11 سپتامبر و طرح فهرست محور شرارت، ایالات متحده برخی و یا اکثر کشورهای فهرست محور شرارت ادعایی خود را وادار به همکاری کرده است که از این میان میتوان به لیبی و سودان اشاره کرد. به علاوه سایر کشورها نیز به خواستههای ایالات متحده عمل کرده و همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی گستردهای را این کشور به عمل آوردهاند. آنها بر این اعتقادند که لیبی و سودان تلاش چشمگیری برای مشارکت در مبارزه جهانی علیه تروریسم از خود نشان دادهاند، ولی سایر کشورها از این اقدام خودداری کردهاند. بر این اساس، سرنگونی رژیم صدام (به عنوان یکی از قدیمیترین حامیان تروریسم)، باعث شد تا رییسجمهوری آمریکا در 7 مارس 2003 تحریمهای اقتصادی علیه عراق را لغو کند.
اما همزمان عراق به یک کانون برای تجمع و جولان تروریستها تبدیل شده است که آمریکاییها آنها را از ناحیه تندروها و بنیادگران اسلامی وابسته با انصارالسلام، القاعده و گروه ابوموسی الزّرقاوی میدانند. فشار بر لیبی باعث شد تا این کشور در سپتامبر 2003 مسؤولیت بمبگذاری در پرواز شماره 103 پان آمریکن را بپذیرد و نیز قبول کند که به خانواده قربانیان آن غرامت بپردازد. اما غرامتی که لیبی بابت این حادثه پرداخت، 7/2 میلیارد دلار بود که به خانواده هر قربانی 10 میلیون دلار رسید. در حالی که رقم پرداختی آمریکا به خانواده 290 قربانی حادثه هدف قرار دادن هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس، قابل مقایسه با این رقم نیست.
بدترین و شاخصترین مصداق پشتیبانی آمریکاییها از اعمال تروریستی خود در جهان، علاوه بر حمایت از ساقط کردن این هواپیما و قتلعام مسافران آن، دادن مدال لیاقت به «ناخدا ویلیام راجرز» فرمانده ناو وینسنس است که این جنایت هولناک و ضد بشری را مرتکب شد.12
بدترین حالتی که اتفاق افتاده این است که آتش تروریسم خودساخته آمریکاییها، بیش از دیگران، دامن خود آنها را گرفته است. به گونهای که در حال حاضر اکثر کشورهای جهان برای حضور آمریکاییها ناامن اعلام شده است. این وضعیت آمریکا را به جایی رسانده که وزارت امور خارجه آمریکا، 26 کشور جهان را برای اتباع آمریکایی ناامن اعلام و به سفر اتباع خود به این کشورها هشدار داده است.13 مفروضات این ترس و وحشت آمریکا را میتوان در حملاتی دانست که در گذشته علیه منافع آمریکا و متحدین وی صورت گرفته که برخی از موارد شاخص آن عبارتاند از:
(1)ـ انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت در 23 اکتبر 1983 که در آن 241 نفر کشته شدند.
(2)ـ انفجار اتومبیل در برابر سفارت آمریکا در 18 آوریل 1983 که 63 کشته و از جمله 17 نفر آمریکایی بر جای گذاشت.
(3)ـ انفجار در 4 نوامبر 1983 در مقر نظامیان رژیم صهیونیستی (مهمترین متحد آمریکا) که بر اثر آن 62 نفر کشته و دهها نفر مجروح شدند.
(4)ـ انفجار در سال 1996 (5/4/1375) در ظهران عربستان که طی آن 23 نفر و از جمله 19 نفر از نیروی هوایی آمریکا کشته و بیش از 500 نفر مجروح شدند که حال 105 نفر از آنها وخیم گزارش شده بود.
(5)ـ انفجار 13 نوامبر 1995 در پایگاه آمریکاییان در نزدیکی ریاض که به کشته شدن 5 آمریکایی و 2 هندی و زخمی شدن 60 نفر منجر شد.
(6)ـ انفجار 7 اوت 1998 در نایروبی و دارالسلام که 224 نفر کشته و 5000 نفر زخمی شدند که در میان کشتهها، 5 تبعه آمریکا دیده میشد. (بر اثر این انفجارات، آمریکا مبادرت به حمله هوایی و موشکی به کشورهای سودان و لیبی نمود.)
(7)ـ انفجار مقر یهودیان در بوئنوس آیرس که در آن 100 نفر کشته شدند. این انفجار به گردن ایران انداخته شد، ولی پس از 10 سال این ماجرا به رسوایی بزرگی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی بدل شد.
(8)ـ انفجار در ساختمان پلیس آمریکا در اوکلاهاماسیتی توسط «تیموتی مک وی» آمریکایی که بر اثر آن، 169 نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند.
(9)ـ انفجار در مرکز تجارت جهانی در نیویورک که 5 کشته بر جای گذاشت.
(10)ـ انفجار هواپیمای مسافربری پانآمریکن بر فراز لاکربی در سال 1989 که باعث کشته شدن 270 نفر شد.
(11)ـ حملات 11 سپتامبر 2001 که باعث کشته شدن بیش از 5000 نفر زخمی شدن صدها نفر دیگر شد.
(12)ـ از زمان اشغال نظامی عراق توسط آمریکا تا تاریخ 7/8/1383، تعداد 92 انفجار خودرو در عراق رخ داده است که بر اثر آنها 567 نفر کشته شدند. این مطلب توسط وزیر کشور عراق (فلاح نقیب) بیان شده است.14
این مسأله نتیجه سیاستها و اقدامات مستقیم آمریکاییها ایجاد شده است. به طوری که روزنامههای صهیونیستی فاش کردند که حدود 1000 سرباز یهودی و 27 خاخام به همراه نیروهای آمریکایی در عراق فعالیت میکنند. این آمار توسط روزنامۀ «هاآرتص» چاپ اسرائیل افشاء شده است.15 شبکه المنار نیز اعلام کرد که 70 نظامی بلندپایه رژیم صهیونیستی با همکاری با نظامیان آمریکایی در عراق، گروههای تروریستی را هدایت و با جذب مزدوران، از آنها برای انجام ماموریتهای کثیف استفاده میکنند.16
یک گزارش دیگر حاکی است که از آغاز حمله آمریکا به عراق در مارس 2003 تا 17/10/1383، شمار مجروحین نظامی آمریکایی در عراق از مرز 11000 نفر گذشته است که 5000 نفر از آنها قادر به بازگشت به خدمت نیستند. همین گزارش شمار تلفات آمریکاییها در عراق را 1300 نفر بیان کرده است.17 آمارهای دیگری حاکی است که شمار تلفات نیروهای آمریکایی تا مورخ 4/11/1383 به 1400 نفر رسیده است.18 البته این تعداد در حال حاضر از مرز 4000 نفر نیز گذشته است.
همچنین در جدول زیر، تعداد تلفات آمریکاییها در برخی از جنگهای عمده آمده است.
منابع دیگری در غرب، برای تلفات انسانی آمریکا در جنگهای گذشته، ارقام متفاوت دیگری را بیان کردهاند که به شرح جدول زیر است:20
علاوه بر تلفات انسانی که آمریکاییها در جنگها متحمل میشوند، هزینههای اقتصادی این جنگها نیز بر گرده اقتصاد و مردم آمریکا سنگینی کرده و بسیار سرسامآور بوده است. در جدول زیر هزینههای برخی از جنگهای آمریکا بیان شده است.
در جدول زیر لیست کاملتری از جنگهایی که آمریکا آغازگر آنها بوده و یا در آنها شرکت داشته آمده است و رقم تلفات و هزینههای این کشور نیز ذکر شده است.
فاجعهبارترین تراژدی نسلکشی و کشتار انسانها در جنگ دوم جهانی روی داد که آغازگر آن غربیها بودند و اکثر کشتارهای آن نیز به دست غربیها صورت گرفته است. براساس آمارهای موجود در آثار منتشرشده در مورد جنگ دوم جهانی، فهرستی از تلفات این جنگ شامل موارد زیر است:
ـ براساس آمارها، آلمان نازی دارای 19829180 نفر کشته، زخمی و اسیر نظامی و اعدامیهای توسط نازیها، بوده است که در قالب 310 لشکر کاملا منهدم، 265 لشکر تا 70 درصد منهدم، 198 لشکر اسیر و 1553110 نفر نیروی مردمی و غیر نظامی اعدامی و بازداشتشدۀ ضد رژیم توسط نازیها بوده است. همین منابع، حداقل تعداد کشتههای آلمان نازی را 5427984 نفر ذکر میکنند.
ـ تعداد کشتهشدگان، اسرا و زخمیهای چینی در مقابله با ژاپن را 1/1 میلیون نفر میدانند. تعداد کشتههای ایتالیا در این جنگ را 78223 نفر میدانند. تعداد کشتههای فرانسه را 30362 نفر میدانند. در این جنگ، از ابتدای سال 1943 تا پایان آن، 34071725 عدد بمب بر روی کشور آلمان فرو ریخته شد که وزن تقریبی آنها 204430350 تن بوده است. تنها در شهرهای آلمان که مجاور نرماندی بودند، 54 هزار تن بمب از سوی متفقین فرو ریخته شد. بر روی منطقه «آردن» 3500 عدد بمب با وزن تقریبی 28 هزار تن، بر روی منطقه صنعیتی «روهر» 50 هزار تن بمب، بر روی پادگان «هارو» 10 هزار تن بمب از سوی متفقین فرو ریخته شد. تنها در عملیات «برن»، متفقین 200 تن بمب بر روی مواضع آلمانها فرو ریختند. در نبرد «کان» بریتانیا 2000 تن بمب بر روی مواضع آلمانها فرو ریخت. در هشتم مارس، تعداد 10 هزار عدد بمب 8 تنی و 35 هزار بمب آتشزا بر روی برلین فرود آمد. آلمان نازی در این جنگ 30 هزار هواپیما، 5640 تانک، 54 هزار قبضه توپ و خمپارهانداز، 58 هزار قطعه خطوط آهن، 300 پل، 133 قطار و بیش از 50 هزار وسیله نقلیه (تنها در نبرد «رودسن» 20 هزار وسیله از دست رفت) را از دست داد.
ـ لندن و بسیاری از شهرهای بریتانیا نیز از جمله شهرهایی بودند که به طور کامل و یا درصد بالایی ویران شدند. 3200 فروند بمب پرنده از نوع 1ـV از سوی آلمان به سوی لندن پرتاب شد که هر کدام یک تن وزن داشتند. 94 بمب دیگر از همین نوع در یک مرحله و 8000 فروند در چندین ماه به سمت لندن پرتاب شدند. در کنار آن، 1300 فروند موشک 2ـV با وزن هر کدام 13 تن به سوی لندن شلیک شد که منجر به کشته شدن 2724 نفر و زخمی شدن 6467 نفر گردید. 750 هزار خانه در لندن هدف قرار گرفت که 23 هزار باب از آنها (1/3 درصد) صد در صد ویران شدند. براساس این آمارها، حداقل 30 هزار تن بمب بر روی انگلستان فرو ریخته شده است. به علاوه آلمان 8696 بمب پرنده 1ـV و 1610 موشک 2ـV به وزن 29626 تن به سمت «آنورس» پرتاب کرد که باعث کشته شدن 3470 نفر غیر نظامی و 882 نظامی متفقین گردید.
ـ کشور ژاپن در جریان جنگ جهانی دوم به ویرانهای تبدیل شد. بسیاری از شهرهای آن 100 درصد ویران شدند. زیان اقتصادی این کشور بالغ بر 3/64 میلیارد ین به اضافه تحمل 260 هزار نیروی اشغالگر متفقین پس از تسلیم بود. 9 میلیون نفر آواره حاصل ویرانیهای این کشور بود. 1665 تن بمب توسط آمریکا تنها از طریق هوایی بر روی این کشور فرو ریخته شد. دو بمب اتمی نیز بر روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی فرو ریخته شد. از 206 شهر بزرگ ژاپن، 81 شهر (32/39 درصد) کاملاً ویران گردید. 49 درصد ساختمانهای توکیو، کاوازاکی، یوکوهاما، 6/32 درصد ساختمانهای کوبه و اوزاکا و 26 درصد ساختمانهای ناگویا کاملاً ویران شدند. 120 هزار خانه کاملاً ویران شدند. ژاپن در این جنگ همچنین 4881 هواپیما و 194 ناو و تعداد زیادی تجهیزات دیگر را از دست داد.30
ـ ایتالیا نیز از وضعیت مشابهی برخوردار بود. علاوه بر ویرانیهای ناشی از هجوم نازیها، از سوی بریتانیا به شدت بمباران هوایی شد. توسط نیروی هوایی انگلیس به تنهایی 2112 تن بمب فقط بر روی شهر «میلان» فرو ریخته شد. این کشور از شمال تا جنوب کاملاً ویران شد.
ـ شوروی نیز از ویرانیهای این جنگ بهره زیادی برد. این کشور زیر شدیدترین حملات هوایی، موشکی و زمینی آلمان قرار داشت. بسیاری از جمهوریهای آن اشغال و شهرهای فراوانی ویران شدند. تنها در یک مقطع، بر روی خطوط راههای منتهی به جبهه روسیه، 46 هزار بمب با وزن تقریبی 276 هزار تن فرو ریخته شد. این کشور بیشترین تعداد کشته را از نظر عملیات نظامی در طول جنگ متحمل شد که برخی آمارها آن را 20 میلیون و حتی بیشتر از آن میدانند. این کشور همچنین تعداد 20 هزار هواپیما، 15 هزار تانک و 9265 توپ و خمپارهانداز را از دست داد.
ـ لهستان کشور دیگری بود که صدمات فراوانی دید. ضایعات وسایل حمل و نقل در این کشور 80 درصد بود. ضایعات چهارپایان و کشاورزی 50 درصد و ضایعات تولیدات ملی کشور 31 درصد بود.31
ـ در یوگسلاوی 20 درصد ساختمانها و خانهها ویران شدند.
ـ فرانسه علاوه بر اشغال، دچار ویرانی شدیدی شد به طوری که 1900 بنای هنری و تاریخی آن ویران، 37 هزار کیلومتر (58/44 درصد کل) از 83 هزار کیلومتر خطوط آهن کشور منهدم گردیدند.
ـ سایر کشورها نیز از عواقب مشابهی برخوردار شدند.
ـ ناوگان تجاری در جریان این جنگ، 5/21 میلیون تن ضایعات و خسارات داشت و 829 نفر از پرسنل آنها کشته شدند. در حالی که این رقم در جنگ جهانی اول 11 میلیون تن بوده است.
ـ از متفقین نیز در این جنگ بیش از 119 ناو منهدم شد، 26 کشتی تجاری منهدم شد، 178 ناو توسط ژاپن توقیف شد، 400 هواپیما در نبرد «گوادال کانال» منهدم شد، 200 ناو جنگی آسیب دید و 723 تانک در نبرد «آردن» آلمان منهدم شد.
ـ کشور آمریکا به علاوه در تمام این مدت، در صدر آتشافروزان جنگهای جهانی و داخلی از طریق صادرات سلاح و مهمات به کشورهای جهان بوده است. برخی از این آمارها عبارتاند از:
(1)ـ آمریکا از سال 1994 تا 1998 بیش از 9/53 میلیارد دلار سلاح به جهان فروخته است که میانگین سالانه آن 78/10 میلیارد دلار است.
(2)ـ آمریکا در سال 1998 بالغ بر 6/4 میلیارد دلار سلاح به کشورهای در حال توسعه فروخته است که عربستان سعودی و اماراتی عربی متحده در خرید آنها مقام اول و دوم را داشتهاند.
(3)ـ گزارش موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم حاکی است که آمریکا در سالهای 1994 تا 1998، برابر با آمار جدول زیر، سلاح فروخته است:32
1ـ چرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای چنین جنگ روانی انتخاب شده است؟
سوال نخست ما این بود که آمریکاییها و صهیونیستها چرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هدف تهدید جدید و یا جنگ روانی اخیر خود قرار دادهاند؟ برای پاسخ به این سوال، لازم است که سپاه و کارکردهای آن را خوب بشناسیم و سپس به چرایی این مسأله بپردازیم.
نخست ذکر این نکته لازم است که ایالات متحده آمریکا از سال 1984 ایران را در لیست کشورهایی که از تروریسم حمایت میکنند، قرار داده است، اما هیچگاه از این حد که ایران را حامی تروریسم اعلام کند، فراتر نرفته است. برای اولین بار است که موضوع قرار دادن یک نهاد رسمی دولت ایران در زمره سازمانهای تروریستی از سوی آمریکاییها مطرح شده است. آن هم نهاد سپاه پاسداران که از ارکان اصلی نیروهای دفاعی نظامی جمهوری اسلامی است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که بر مبنای قانونی که دو هفته بعد از حادثه 11 سپتامبر در کنگره آمریکا تصویب شد، رییسجمهور آمریکا این حق را دارد که خود در مورد گذاشتن نام یک سازمان در فهرست سیاه تروریستی تصمیم بگیرد و در این مورد نیازی به تایید کنگره ندارد.36
ملت ایران در همه سالهای بعد از انقلاب، دشمنی آمریکاییها را با خود به صورت آشکار و پنهان و در سطح وسیعی دیده است. آمریکاییها در حوزه فرهنگ و حوزه اقتصاد کاملا با ایرانیها خودشان را درگیر میدانند و جبهه وسیعی علیه مردم ایران گشودهاند. بنابراین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را جزو گروههای تروریستی قرار میدهند، اتفاق جدیدی نیست. آن هم سپاهی که یک نیروی نظامی کاملاً کلاسیک و با اقتدار در منطقه خاورمیانه است.
آمارهایی نیز از فروشهای نظامی این کشور طی سالهای 1997 تا 2004 منتشر شده که در جدول زیر آمده است:
سپاه پاسداران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و از متن جامعه شکل گرفت. حتی بسیاری از اعضای هسته اولیه آن، کسانی بودند که در جریان انقلاب با رژیم مبارزه میکردند. به دلیل شرایط و اوضاع مقطع اولیه انقلاب و نیز از هم پاشیدگی شیرازه ارتش، انقلاب اسلامی نیاز به حراست داشت. برای این حراست، لازم بود که ملت خود دست به حفظ انقلاب بزند.
لذا سپاه پاسداران در ابتدای انقلاب با دستور مستقیم حضرت امام خمینی(ره) تشکیل شد و زیر نظر شورای انقلاب قرار گرفت. سپاه خصلت سازمانی سیاسی، عقیدتی نظامی و امنیتی داشت. در سالهای اولیه تشکیل همچنین ارقام تسلیحاتی تحویلی آمریکا به کشورهای مختلف جهان طی 1997 تا 2004 به شرح جدول زیر میباشد.
(4)ـ آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت نظامی جهان که همیشه خود را در پشت صلح و دموکراسی پنهان کرده است، طی سالهای 97 ـ 1988 هزینههای نظامی زیر را در مقایسه با هزینههای تمام اروپا (تمام کشورهای اروپایی) صرف کرده است:35
آن، بعد سیاسی ـ ایدئولوژیک سپاه غالب بود. اما بعد از آغاز جنگ، صورت نظامی ـ امنیتی سپاه برجسته شد و سپس با تشکیل وزارت اطلاعات و محول شدن امور امنیتی به آن و برحذر داشتن سپاه از سوی امام برای ورود به عرصه سیاست، چهره نظامی سپاه بر سایر چهرههای آن برتری یافت. سپاه در ابتدا بیشتر به نیروی پارتیزانی شباهت داشت تا یک ارتش منظم با سازمان و ساختار نظامی رایج. در آن زمان سپاه فاقد درجات نظامی و سازمانبندی متعارف (همانند ارتش) بود و لذا از ردههایی چون گروهان، گردان، هنگ، لشگر و سپاه برخوردار نبود. اما در جریان جنگ و براساس الزامات و اقتضائات آن، سپاه از یک نیروی پارتیزانی به یک ارتش منظم و عمده تبدیل گردید.
سپاه پس از یافتن شکل منسجمتر خود، ضمن درگیر بودن در جنگ تمام عیار استکبار جهانی علیه ایران، در جبهه امنیت داخلی که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب به میدان تاخت و تاز گروهکها و عوامل آمریکا و لیبرالها تبدیل شده بود نیز به شدت درگیر بود. این بدان معناست که سپاه پاسداران در تمام پهنه ایران و در عرصههای نظامی، دفاعی، اطلاعاتی و امنیتی با دشمنان داخلی و خارجی درگیر بود. این درگیری از یک سو با چنگ و دندان بود و از سوی دیگر، در کمال مظلومیت صورت میگرفت.
چرا که گروهکهای ضد انقلاب که سپاه با آنها در کردستان، بلوچستان و سایر مناطق بحرانخیز کشور درگیر بود، با قساوت و ددمنشی، نیروهای سپاه را به طرق بسیار فجیعی به شهادت رساندند. اما سپاه پاسداران به رغم تمام این سختیها و مظلومیتها، لحظهای از دفاع از کشور و ملت عقب ننشست.
در اینجا بد نیست که به دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) که بنیانگذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، اشاره شود. حضرت امام(ره) از سال 1357 تا 1367، در دیدارها، سخنرانیها و نشستهای خود با سپاه و سایر مقامات و اقشار ملت، بیش از 193 بار از واژه «سپاه پاسداران» استفاده کرده است که تفکیک آن در جدول زیر آمده است:
به برخی از بیانات امام خمینی(ره) در مورد سپاه و جایگاه و نقش آن در زیر به صورت انتخابی اشاره میشود:
1ـ خداوند چهره نورانی شما پاسداران را به نور جمال خویش روشنتر فرماید. من همیشه دعاگوی شماها، دعاگوی تمام اقشار ملت، دعاگوی پاسداران انقلاب بودهام و انشاالله خواهم بود.38
2ـ من از همه شما تشکر میکنم که پاسداران اسلام هستید.39
3ـ شما پاسداران مثل سربازان صدر اسلام با جان و مال خدمت کردید. شما پاسداران انقلاب اسلامی به اسلام حق پیدا کردید.40
4ـ ارزش این پاسداران خیلی زیاد است.41
5ـ من از سپاه راضی هستم و بههیچوجه نظرم از سپاه برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست.42
6ـ امروز تضعیف ملت و پاسدار و این قشر که الان مشغول خدمت هستند، خیانت به این مملکت است.43
7ـ شما آقایان که سپاه پاسدار هستید، خداوند تاییدتان کند انشاالله.44
8ـ شماها امروز فرزندان اسلام هستید، شماها امروز فرزندان رسول خدا هستید، خدمت به دیانت اسلام میکنید و در راه خدا قیام کردید، پاسداران قرآن کریم هستید، پاسداران اسلام مقدس هستید...45
9ـ بار دیگر پشتیبانی خود را از سپاه پاسداران اعلام مینمایم...46
10ـ من وقتی شما جوانها را میبینم که به صداقت، سلامت روح فعالیت برای اسلام میکنید و خودتان را در معرض مرگ قرار میدهید، مباهات میکنم. افتخار میکنم که در بین مسلمانها همچو جوانهای رشید متعهد است.47
11ـ تمام سپاه پاسداران در سرتاسر کشور باید به قدرت خودش باقی باشد.48
مقام معظم رهبری نیز از 17/3/1368 تا 18/4/1383 در مجموع حدود 182 بار از واژه «سپاه پاسداران» نام بردهاند که تفکیک زمانی آن به شرح جدول زیر است:
در این جا لازم است که به برخی از بیانات مقام معظم رهبری در مورد نقش و جایگاه سپاه پاسداران به صورت انتخابی اشاره گردد:
1ـ ما سپاه را با همان چشمی نگاه میکنیم که امام عزیزمان نگاه میکرد. به عنوان بازوی قدرتمند نظام و به عنوان گام استوار در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامی.50
2ـ ... و آن این است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک نیروی نظامی است که بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزدیکی دارد.51
3ـ سپاه این افتخار را دارد که زاده ملت است. دیگران انقلابی شدند، اما سپاه انقلابی به وجود آمد. این خیلی امتیاز است. شما برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شایستهترین کسانی هستید که باید این امتیاز را قدر بدانید و از آن پاسداری کنید.52
4ـ با این ماموریت، حقیقتا سپاه پشتوانه انقلاب و حفظ کشور است.53
5ـ به نظر من، سپاه در تاریخ شناختهشده خود، یک پدیده کمنظیر، شاید بینظیری است...54
حال که دیدگاههای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و خلف شایسته او مقام معظم رهبری را در مورد قدر و منزلت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملاحظه کردیم، بدون نیاز به تشریح و توجیه بیشتر، بسیاری از کینهورزیهای دشمنان نسبت به آن آشکار میشود. اما برای آن که از خود چیزی در این مورد نگفته باشیم، بهتر است که مجددا به فرازهایی از دیدگاههای این دو بزرگوار تمسک بجوییم.
1ـ حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 29/7/1360 در بخشی از سخنان خویش فرمودند: «باید بعضی از تجربیاتی را که در طول زندگی دارم، به شما بگویم. از وقتی که رضاخان در ایران بر سر کار آمد، من متوجه بودم و اینطور فهمیدم که هر چیزی که برای اسلام مفیدتر بود، حمله به آن میشد. آن روز روحانیت مهمترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود، لذا شدیدترین حملات به آن میشد... حالا ضد انقلاب و اجانب علاوه بر روحانیت، به سپاه هم حمله میکنند. از این حملات اجانب، انسان میفهمد که سپاه برای اسلام و ایران مفید است.»55
2ـ مقام معظم رهبری در تاریخ 24/6/1378 در فرازی از سخنان خود، درست همان دیدگاه حضرت امام را بیان فرموده و میفرمایند: «... سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای دفاع از انقلاب، تمامیت انقلاب و هدفهای انقلاب و در مقابله با دشمنان انقلاب به وجود آمده است. انقلاب هرچه دشمن دارد و دشمنی دارند، آنها به طور طبیعی در مقابل سپاه پاسداران صف بستهاند و حضور دارند.»56
3ـ مقام معظم رهبری همچنین در تاریخ 22/8/1378 در فرازی از سخنان خویش میفرمایند: «امروز دشمن به مراکز اصلی اقتدار این ملت، بیشتر از همه دشمنی میکند و متوجه به آنها است. یکی از آنها سپاه است. یکی از آن مراکزی که دشمن با آن به شدت دشمن است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. سعی میکنند آنچه که بتوانند از این قدرت معنوی کم کنند که این یک کار بلندمدت استکبار است...»57
از مجموعه فعالیتها، رسالت و ماموریتهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چنین برمیآید که این نهاد انقلابی، به علل زیر به وجود آمد و به همان علل نیز دوام و بقا یافته و به فرموده مقام معظم رهبری، بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزدیکی دارد. اما چرا سپاه به وجود آمد؟ دلایل سادهای که میتوان برای این پرسش یافت، به شرح زیر میباشند:
1ـ هر انقلابی به دلایل ایجاد دگرگونیهای عمیقی در سطوح و ابعاد مختلف، برای مدتی از وضعیت بیثباتی برخوردار است. بیثباتیها در یک انقلاب، میتواند منجر به تغییر مسیر و حتی تغییر در اهداف اساسی یک انقلاب شوند. خاصه در انقلابهایی مانند انقلاب اسلامی که دارای ضد انقلاب و مخالفان زیادی هستند، بیثباتی بیشتر خود را نشان میدهد. انقلاب اسلامی ایران، یک انقلاب کاملا متمایز با همه انقلابهای گذشته بود که اساس این تفاوتها در ماهیت آن بود. اصولا سایر انقلابها با اهداف کمی و مادی و حداکثر برای سقوط قدرت و نظام حاکمه صورت میگیرند، اما انقلاب اسلامی دارای رسالتی جهانی و غیر مادی و ذوابعاد بود. لذا هدف آن صرفا جابهجایی در قدرت نبود.
2ـ انقلابی مانند انقلاب ایران که دارای رسالت و اهدافی جهانی و فرامادی است، بیش از هر انقلاب دیگری در جهان، در معرض تهدید و خطر قرار دارد. برای دفع چنین تهدیدات و خطراتی، انقلاب نیازمند حفاظت و حرکت در مسیر اصلی خود بود. مسیری که از سوی حضرت امام(ره) به روشنی ترسیم شده بود.
3ـ وضع موجود نیروهای مسلح ایران در آن زمان، به دلیل آشفتگی اوضاع، قابلیت دفاع از انقلاب را نداشت. زیرا اولا آمادهسازی آنها در چارچوب الزامات انقلاب اسلامی هزینهبر بود. ثانیا این آمادهسازی زمانبر بود و ثالثا هنوز ارتش از عناصر و عوامل ضد انقلاب تصفیه نشده بود.
4ـ لذا نیاز به ایجاد یک نیروی جوان، انقلابی و مردمی بود که این بحث نخست در قالب کمیته انقلاب اسلامی تشکل یافت. اما با گذشت مدت کمی از این تشکل، نیروی جوان و انقلابی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت. سپاه پس از تشکیل خود، دارای دو هدف کلان بود که میبایست آنها را در طول هم و به موازات هم انجام دهد:
الف ـ به ثمر رساندن انقلاب و تثبیت آن:
انقلاب عظیمی همانند انقلاب اسلامی که به مثابه زمینلرزهای بزرگ در جهان ایجاد موج کرده بود و مهمترین پایگاه غرب را از دست آنها خارج کرده بود، به راحتی نمیتوانست مسیر طبیعی خود را به سمت اهداف تعیینشده طی نماید. لذا نیاز داشت که قبل از هر چیز، خود را تثبیت نماید.
ب ـ حفظ انقلاب اسلامی و دستآوردهای آن:
بدیهی و طبیعی است که حفظ انقلاب اسلامی و ادامه روند حرکت آن، بسیار مهمتر از پیروی آن بود. زیرا جنبشها و انقلابهای زیادی بودهاند که به دلیل عدم درک درستی از ماهیت تهدیدات و یا سهلانگاری در ادامه مسیر تا تثبیت کامل آن و نیز حراست از دستآوردهای آن، به بیراهه رفته و خود به نوعی دیکتاتوریهای دیگری تبدیل شدهاند. از این رو، برای جلوگیری از وقوع چنین سرنوشتی، یکی از ماموریتهای اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حفظ روند آینده انقلاب و استمرار توسعه آن است که تاکنون این ماموریت را به خوبی انجام داده است.
خاصه آن که سپاه پاسداران با اتصال به بدنه ملت از طریق بسیج مستضعفین که مدت کوتاهی پس از تشکیل سپاه به وجود آمد، توانسته است ماهیت مردمی خود را همچنان حفظ نماید و در واقع با این اتصال، سپاه مساله دفاع از انقلاب اسلامی و دستآوردهای آن را پایانناپذیر ساخته و تعمیق بخشیده است.
با همین توضیح مختصر که مشتی از خروار است، میتوان به راحتی به نقش و جایگاه سپاه در انقلاب اسلامی و دفاع از آن، پی برد. از سوی دیگر، استکبار جهانی که بزرگترین پایگاه و جزیره ثبات خود را در خاورمیانه از دست داده بود، در پی بازیابی و بازپسگیری آن بود و به این سادگیها نمیتوانست از آن چشم بپوشد. لذا به هر توطئه و اقدامی در این راستا دست یازید. در این راستا آمریکاییها و همپیمانان غربی و شرقی منطقهای آنها، دست به اقدامات بیشماری زدند که شامل توطئههای داخلی، شورشهای قومی و مذهبی، اغتشاشات مرزی، حمله مستقیم نظامی، تحمیل جنگ هشتساله، تحریم اقتصادی، محاصره دریایی و دهها اقدام بزرگ و کوچک دیگر بود.
اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با بهرهگیری از توان مردمی خود، توانست در مسیر اهداف و نیات شوم استکبار جهانی، چالشها و موانع بزرگی را بر سر راه آنها ایجاد کند که آمریکا را از دسترسی به آنها بازداشت و تا حد بسیار زیادی نومید ساخت. از این رو، بدیهی است که آمریکا و صهیونیسم، این قدر از سپاه و نقش آن عصبانی باشند، زیرا:
1ـ سپاه پاسداران با چنگ و دندان، توانست انقلاب اسلامی را از تمامی توطئههای داخلی استکبار جهانی نجات دهد. [توطئههایی مانند کودتا، غائلههای مذهبی و قومی، شورشها و ترورهای داخلی، غائله گروهکهای ضد انقلاب در مرز، حمله نظامی مستقیم آمریکا در طبس و...]
2ـ سپاه پاسداران به همراه دیگر نیروهای مسلح ج.ا.ایران با فداکاری و رشادت هرچه تمامتر، توانستند جنگ تحمیلی را بدون شکست و بدون کوچکترین امتیازی، به پیروزی برسانند و یکی از اهداف اساسی آمریکا را نقش بر آب سازند.
3ـ سپاه توانسته است با پیشرفتهای نظامی و تکنولوژیکی خود، بازدارندگی قاطع دفاعی را در مورد تهدیدات ایجاد نماید و مانند سدی شکستناپذیر در برابر اهداف و منافع نامشروع آنها بایستد.
4ـ سپاه توانسته است در سازندگی و ارتقای توان اقتصادی کشور، نقشهای بیبدیلی را ایفا نماید. سپاه در مجموع توانسته است پشتیبان خوب و مطمئنی برای دیپلماسی، فرهنگ، اقتصاد و... باشد.
5ـ سپاه دارای قدرت، جسارت و رسالت پاسداری از دستآوردهای انقلاب اسلامی است که آمریکا را از دستیابی به اهداف خود بازداشته است.
6ـ در مجموع به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی، سپاه پاسدار عزت ملی ایران است.
2ـ چرا آمریکاییها در این مقطع چنین جنگ روانی و اقدامی را در دستور کار قرار دادند؟
پاسخ به این سوال، دقیقا به نقش و کارکردهای سپاه پاسدارن در انقلاب اسلامی و پس از آن بازمیگردد. آمریکاییها از همان ابتدا نیز سپاه را مهمترین نیروی مقابل خود میدانستند. مثلا در صحنه جنگ دریایی، آمریکاییها همچنان حملات قایقهای تندرو سپاه را به عنوان بزرگترین و نیرومندترین تهدید و خطر معرفی میکردند و اکثر تحلیلگران و از جلمه پارسونز (سفیر انگلیس در ایران) ف تنها و تنها از عملیات متهورانه سپاه نام میبردند. در سایر صحنههای انقلاب و دفاع مقدس نیز وضعیت مشابه بود.
اما این که چرا آمریکاییها در این موقعیت، سپاه پاسداران را هدف هجمه روانی و تبلیغاتی خود قرار دادند، خود جای تامل دارد. البته قبل از این نیز آمریکاییها در قطعنامههای 1737 و 1747 شورای امنیت در جریان پرونده هستهای، سپاه را نیز وارد میدان مجازاتهای خود کرده بودند. اما هیچگاه پا را بیش از حد فراتر نگذاشته بودند. لذا برای اقدام آمریکاییها، میتوان دو کارکرد عارضی و کارکرد ماهیتی و واقعی در نظر گرفت که کارکرد واقعی آن ناشی از استیصال و درماندگی آمریکا در برابر قدرت استوار سپاه پاسداران است. اما آنچه که برای کارکرد عارضی این مساله میتوان عنوان کرد، شامل موارد زیر است:
1ـ هجمه به سپاه، ادامه جنگ روانی آمریکا علیه ج.ا.ایران است که از سال 1357 تاکنون حتی لحظهای قطع نشده است. بنابراین، از این دیدگاه اقدام جدیدی محسوب نمیشود.
2ـ یکی از راههای فرار مقامات کاخ سفید از مشکلات داخلی آمریکا، فرافکنی رسانهای و تبلیغی است که آمریکاییها هر از چند گاهی، دست به این اقدامات میزنند و در واقع این تاکتیک، همان «تاکتیک فرار به جلو» است.
3ـ یکی از راههای فرار آمریکا از مشکلات، گرفتاریها و تنگناهای منطقهای و جهانی خود، ایجاد دشمن جدیدی است که تقصیر همه ناکامیها و شکستها را به گردن آن بیندازد. قبلا گفته شد که آمریکا بدون دشمن، نمیتواند دوام بیاورد.
4ـ دلیل دیگر را باید در توجیه موقت شکست در عراق و فرار موقت از عواقب این شکست برای مقامات جنگطلب آمریکایی دانست. آنها به دلیل گرفتاری در نهایت استیصال و درماندگی در ماجرای عراق، به دنبال خروجی آبرومندانه از این باتلاق میگردند و لذا برای ایجاد تاخیر در این خروج و کاستن از عواقب آن، راهی جز متهم کردن دیگران ندارند و در این میان، سپاه را هدف خود قرار دادهاند.
5ـ دلیل دیگر را باید در اشتباهات مکرر آمریکا در مورد ایران دانست که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، بارها چنین اشتباهاتی را مرتکب شدهاند و هرگز عبرت نگرفتهاند. همانگونه که بسیاری از کارشناسان بر این اعتقادند که مقامات کاخ سفید، درک درستی از ایران و نقش آن در منطقه و جهان ندارند. لذا اکثر موضعگیریهای آنها نیز شتابزده و اشتباه است.
6ـ علت دیگر را باید در این مساله دانست که آمریکاییها در صدد مرعوب ساختن ایران و وادار ساختن آن به کوتاه آمدن در بسیاری از مسایل و دادن برخی امتیازات هستند. آنها چنین محاسبه و تصور کردند که به دلیل جایگاه والای سپاه در نظام جمهوری اسلامی، متهم کردن آن میتواند به بروز وحشت و سراسیمگی و نهایتا کوتاه آمدن ایران و دادن برخی امتیازات منجر شود.
7ـ هدف دیگری که آمریکاییها در پی آن بودند، ایجاد شکاف میان جامعه ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. آنها در صدد آزمون این مساله بودند که سپاه تا چه اندازه در بدنه مردم جمهوری اسلامی محبوبیت دارد؟ اما چون واکنشهای ملی را مشاهده کردند، تا حد بسیار زیادی از ایده خود عقب نشستند.
8ـ دلیل دیگر را باید در تصورات و برداشتهای نادرست آمریکا از سپاه پاسداران دانست. مثلا آنها از طریق اطلاعات نادرستی که از عوامل خودفروخته داخلی خود دریافت کردهاند، به این جمعبندی رسیدهاند که سپاه پاسداران همه ارکان قدرت را در ایران در دست دارد و با تضعیف سپاه میتوانند ارکان اصلی قدرت نظام را تضعیف کرده و از میدان بیرون کنند. لذا میتوان گفت که آمریکاییها از قدرت، جسارت و تکلیف محوری سپاه و حمایت همهجانبه آن از نظام جمهوری اسلامی ایران، وحشت دارند و چارهای ندارند که این وحشت را به طریقی آشکار سازند.
9ـ دلیل دیگر را باید در نقش، جایگاه و نفوذ منطقهای سپاه دانست. آنها با اطلاعات غلطی که دریافت کردهاند، بر این باورند که سپاه با نفوذی که در منطقه خاورمیانه دارد، نقش اخلال در روندهای مطلوب آمریکا را بر عهده داشته و فضای سیاسی و امنیتی منطقه را به زیان آنها هدایت میکند. اگرچه سپاه از نفوذ معنوی زیادی در منطقه برخوردار است، اما این به مفهوم مداخله در امور سایر کشورها و یا روندهای تصمیمگیری آنها نیست.
اما بخش دوم و مهم این قضیه، کارکردهای ماهیتی سپاه پاسداران است که آمریکا را بر آن داشته تا در صدد خدشهدار کردن جایگاه و نقش سپاه باشد. سپاه از ابتدای تشکیل خود تاکنون، چالشها و موانع بزرگی را بر سر راه مطامع و اهداف آمریکا ایجاد کرده که آمریکا را اینقدر عصبانی کرده و به واکنش در برابر آن واداشته است. برخی از آن چه که سپاه انجام داده و آن را در نظر آمریکا بزرگ جلوه داده و از آن وحشت میکند، عبارتند از:
1ـ سپاه انقلاب اسلامی را از تمامی توطئههای داخلی استکبار نجات داد. آمریکاییها از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و خاصه پس از پیروزی آن، این انقلاب را آماج توطئههای بزرگی قرار دادند که هر کدام از آنها میتوانست منجر به سرنگونی یک کشور قدرتمند شود. توطئههایی مانند کودتا، غائلههای مذهبی و قومی، شورشها و ترورهای داخلی، غائله گروهکهای ضد انقلاب در مرز، حمله نظامی مستقیم آمریکا در طبس و بسیاری دیگر از توطئههای ریز و درشت که هر روزه در جریان بودند. ارزش این اقدامات سپاه آنجا آشکار میشود که بدانیم آمریکاییها تنها با صرف 10 میلیون دلار توانستند دولت آلنده در شیلی را سرنگون کنند.
2ـ سپاه با فداکاری و رشادت هرچه تمامتر، توانست جنگ تحمیلی را بدون شکست و بدون کوچکترین امتیازی، به پیروزی برساند و یکی از اهداف اساسی آمریکا را نقش بر آب سازد. در حالی که برای اولین بار در تاریخ معاصر جهان، دو قطب قدرت شرق و غرب علیه یک کشور و نظام متحد شدند و حدود 21 کشور به طور مستقیم و حدود 55 کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم به صدام در جنگ کمک میکردند، تلاشهای بیشمار سپاه و سایر نیروهای رزمنده، توانست دفاع مقدس را به نتیجه مطلوب ایران رسانده و حتی یک وجب از خاک کشور به تاراج بیگانه نرود.
3ـ سپاه دارای قدرت، جسارت و رسالت پاسداری از دستآوردهای انقلاب اسلامی است که آمریکا را از دستیابی به اهداف خود بازداشته است. آمریکاییها مزه جرات و جسارت سپاه را در گذشته چشیدهاند . همین امر آنها را از اقتدار سپاه دچار هراس کرده است. آمریکاییها هنوز انهدام کامل ناو آمریکایی «سامئول بی.رابرتز» را از یاد نبردهاند. ناوی که قیمت و تجهیزات و تسلیحات آن، بیش از 700 میلیون دلار بود. آمریکاییها هنوز آبروریزی خود را در روی مین رفتن کشتی «بریجتون» در اولین اسکوت ناوهای آمریکایی از یاد نبردهاند که آبرو و هیمنه خود را با انفجار آن، بر پهنه آبهای خلیج فارس ریختند. آمریکاییها هنوز انهدام 11 شناور خود نظیر سونگاری، سی آیل سیتی و... را از یاد نبردهاند.
آمریکاییها هنوز شجاعت و جسارت سپاه را در 7 درگیری مستقیم با نیروهای خود در خلیج فارس (یک یا دو درگیری عمده آنها بین 1 تا 2 ساعت طول کشید) را از یاد نبردهاند. آمریکاییها هنوز ایجاد رکود در بازارهای اقتصادی جهانی را در پی هدف قرار گرفتن ناو آمریکایی «ساموئل بی.رابرتز» و کشتی «سونگاری» را فراموش نکردهاند که در نتیجه آن 5 بورس بزرگ دنیا (نیویورک، لندن، هنگکنگ، توکیو و سیدنی) به رکود و تعطیلی کشیده شد و در یک روز بیش از 500 میلیارد دلار خسارت به بورس نیویورک آمریکا وارد شد.
4ـ سپاه با پیشرفتهای نظامی و تکنولوژی خود، بازدارندگی قاطع دفاعی را در مورد تهدیدات ایجاد کرده است. یکی از دلایل اقدام آمریکا، وحشت از موقعیت و تواناییهای سپاه است. در زمینه تلاشهای سپاه برای کسب برتری تکنولوژیکی، بسیاری از کارشناسان این اعتقاد را دارند. آنها معتقدند که سپاه برای راهاندازی صنایع نظامی و تولید سلاحهای مدرن به تکنولوژی پیشرفته و افراد متخصص نیازمند است. سپاه در این زمینه دانشمندان و متخصصان ایرانی را جلب کرده، به کشورهای غربی دانشجو اعزام کرده، دانشگاه راه انداخته و موسسات تحقیقاتی دایر کرده است. هماکنون بخش قابل توجهی از دانش تکنولوژیک، موسسات تحقیقاتی و کادرهای متخصص کشور در اختیار سپاه است. سپاه دارای مجتمعهای نظامی ـ صنعتی است که اطلاع چندانی از آنها در دست نیست.58
5ـ سپاه همچنین توانسته است در سازندگی و ارتقای توان اقتصادی کشور، نقشهای بیبدیلی را ایفا نماید که این نقشها هم موجب عصبانیت آمریکا است و هم موجب سوءبرداشت آنها از موقعیت سپاه.
6ـ سپاه در مجموع توانسته است پشتیبان خوب و مطمئنی برای دیپلماسی، فرهنگ، اقتصاد و... باشد و مولفههای قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران را در موضوعات مختلف ارتقا بخشد.
7ـ در مجموع به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی، سپاه پاسدار عزت ملی ایران است. طبیعی است که بر دامان نهاد مقدسی مانند سپاه که عامل بقای انقلاب اسلامی و حافظ و پاسدار عزت ملی ایران و ایرانی است، با یک هیاهوی روانی تکراری و بیبو و خاصیت، گردی نخواهد نشست و انسان در این تقابل، به یاد شعر بسیار جالب زیر میافتد:
«ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری».