تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۲  ، 
کد خبر : ۲۴۹۲۰۷

تبعیدیهای نهضت روحانیت

رحیم روحبخش مقدمه سئوال بنیادین این نوشتار این است که تبعیدیهای نهضت روحانیت چه نقشی در گسترش آموزه‌های انقلابی در اقصی‌نقاط کشور ایفا کردند؟ بدون تردید یکی از اهم ویژگیهای انقلاب ایران، گسترش آموزه‌های آن در حوزه جغرافیایی وسیع کشور می‌باشد. صرف‌نظر از زیست‌بوم مذهبی ایران و رویکرد دینی انقلاب که نقش مهمی در پیروی توده‌های مؤمنین مذهبی از دستورات مراجع و علمای دینی داشت، بایسته است از نقش پیام‌رسانی تبعیدی‌ها در تبلیغ و گسترش این آموزه‌ها سخن گفت. گفتنی است پیامد اصلی این رویکرد پژوهشی در قالب موضوع محوری و مغفول «چگونگی چند شهری شدن انقلاب» جای می‌گیرد. برای تبیین این ویژگی لازم است ابتدا به طور مختصر سیر تاریخی نهضت روحانیت را از آغاز مورد بررسی قرار داد. ناگفته نماند که دستگاه امنیتی کشور در مقطع اول نهضت توجه چندانی به راهکار امنیتی تبعید فعالان سیاسی ننمود. در این مقطع که از آغاز نهضت در جریان اعتراض مراجع و علما و طیفی از توده‌های مذهبی جامعه علیه تصویبنامه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی (ماههای آبان و آذر 1341ش) شروع شد و در قیام 15 خرداد 1342 اوج گرفت، منجر به تبعید امام خمینی به عنوان معمار اصلی نهضت گردید. دستگاه امنیتی در فاصله این دو سال از نهضت به اقتضای شرایط و فراز و نشیب‌ قیام، راهکارهای امنیتی متعددی در پیش گرفت: عقب‌نشینی در قبال افزایش اعتراضات عمومی علیه لایحه انجمن‌ها، تصویب و اجرای تدریجی اصول ششگانه انقلاب سفید، ایجاد فاجعه مدرسه فیضیه قم، سرکوب شدید قیام 15 خرداد، بازداشت امام و دهها تن از علما و وعاظ، تعقیب و تبعید تنی چند از بازاریان تهران، اعدام مبارزین از جمله طیب حاج‌رضایی و در نهایت تبعید امام از کشور از عمده راهکارهای مقابله هیأت حاکمه با فعالان و مبارزان عرصه سیاست در این مقطع بود. ناکامی هیأت حاکمه در متوقف ساختن حرکت نهضت در عمل ثابت کرد که این سیاست‌های مقابله‌جویی نمی‌تواند اهداف مورد نظر دستگاه امنیتی را برآورده سازد. زیرا روحانیون نوگرای سیاسی به تدریج و غالباً‌ طی کسب تجارب مبارزاتی، برخی از راهکارهای امنیتی فوق را خنثی می‌کردند. به عنوان مثال؛ فاجعه مدرسه فیضیه قم، اسباب آن شد که وعاظ طرفدار نهضت در منابر و مجالس سوگواری، در مظلومیت طلاب و بی‌پناهی دانشگاه امام صادق(ع) (مدرسه فیضیه) داد سخن بگویند و با خواندن «روضه فیضیه»1 به مثابه روضه کربلا در منابر، گامهای سودمندی در سلب مشروعیت از نظام حاکم و جذب توده‌های مؤمنین مذهبی به عرصه مبارزه سیاسی بردارند. به همین سان تبعید امام از کشور، نه تنها چراغ نهضت را خاموش نکرد بلکه زمینه‌های پیام‌رسانی مساعدی فراهم کرد که ایشان در خارج از کشور با فراغ بال بتواند آموزه‌های سیاسی انقلاب را نه تنها به طرفداران خود در ایران بلکه به سمع جهانیان برساند. به هر حال پاسخ به این سؤال که دستگاه امنیتی نظام حاکم بعد از تبعید امام، در مقابله با تکاپوهای مبارزاتی طرفداران نهضت چه راهکاری در پیش گرفت و چه میزان موفقیت کسب کرد، موضوع اصلی این نوشتار است.

طرح مسأله
در پی ماههای بعد از تبعید امام، روحانیون و بازاریان به مبارزات سیاسی خود شدت بخشیدند. شاخۀ نظامی هیأت مؤتلفه اسلامی (تشکل بازاری وابسته به روحانیت سیاسی) در اقدامی غافلگیرکننده حسنعلی منصور (نخست‌وزیر) را ترور نمود. روحانیون و بخصوص فضلا و طلاب طرفدار نهضت در حوزه علمیه قم به انحای مختلف در صدد زنده نگه داشتن یاد و نام امام برآمدند.
بهره‌برداری‌های سیاسی از مراسم‌های مختلف مذهبی در سرلوحه این برنامه‌ها قرار داشت: برگزاری مراسم دعای توسل در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) و ذکر نام امام در ضمن قرائت دعا، صدور اعلامیه‌های متعدد در اعتراض به تبعید امام، تداوم پرداخت شهریه طلاب از سوی وکلا و نمایندگان منتخب امام، چاپ و تکثیر و توزیع اعلامیه‌های مراجع و علمای حوزه‌ها در حمایت از نهضت و مواردی از این قبیل محورهای اصلی تکاپوهای مبارزاتی طرفداران نهضت را در این مقطع تشکیل می‌داد.
بعضاً قداست مناسبت‌های مذهبی و مکان برگزاری آن مراسم‌ها (حرم حضرت معصومه(س)، مساجد و...) ساواک را از اتخاذ تدابیر امنیتی لازم برای منع و جلوگیری از اجرای آنها ناتوان می‌ساخت. هرچند انبوه گزارش‌های مأموران ساواک از حضور مخفیانه آنان در این مراسم‌ها خبر می‌دهد، ولی دستگاه امنیتی به این نکته واقف بود که توسل به خشونت و یا ایجاد درگیری در حریم‌های مقدس باعث جریحه‌دار شدن احساسات مذهبی مؤمنین گشته و ممکن است پیامدهای غیر منتظره‌ای برای آنان به دنبال داشته باشد. از این رو می‌توان از موفقیت روحانیون مبارز در این مقطع سخن گفت، هرچند بعضاً این تدابیر نیز منجر به تعقیب و گریز و دستگیری برخی از آنان می‌گشت اما بازداشت و زندان تأثیری بر افکار و روحیه این افراد نداشت و آنان به محض آزادی، مجدداً‌ به مبارزات خود ادامه می‌دادند.
اما آنچه از منظر این پژوهش حائز اهمیت است تبیین علل ناکارآمدی تدابیر امنیتی اتخاذشده از سوی ساواک در این مقطع می‌باشد. زیرا در صورت بازکاوی دلایل این ناکامی، می‌توان علت رویکرد دستگاه امنیتی به اتخاذ راهکار دیگر (تبعید) را مورد بررسی قرار داد.
در میان انبوه گزارش‌ها و تحلیل‌های ساواک، دو گزارش در خصوص تبیین علت تغییر این رویه وجود دارد که از آنها می‌توان تحت عناوین، نارسائی قانونی و نقش افکار عمومی نام برد. در گزارش نخست این نکته به این شرح آمده است:
«عده‌ای از عناصر افراطی مذهبی شناخته‌شده که از ایادی آیت‌الله خمینی می‌باشند در شهرستان قم در فرصت‌های مناسب به عناوین مختلف مردم را تحریک نموده و در هر زمان به صور گوناگون تظاهراتی می‌نمایند و با آن که بعضی از این اشخاص کراراً دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گرفته‌اند، معذالک عملاً‌ مشاهده شده که همزمان با عمل دستگیری، مدارک مکشوفه یا ضعیف بوده که بازپرس به علت فقد دلیل قرار منع پیگرد جهت آنان صادر کرده و یا محکومیت‌های قلیلی پیدا نموده‌اند که پس از طی محکومیت جری‌تر گشته و به محض استخلاص از زندان، همان رویه ناصواب قبلی خود را به مراتب شدیدتر ادامه داده‌اند.»
تحلیل‌گر ساواک در ادامه این گزارش، برای خروج از بن‌بست مذکور سه پیشنهاد ارائه داده است که قابل تأمل است. 1ـ اعزام طلاب جوان دستگیرشده به خدمت نظام وظیفه. 2ـ تبعید سایر دستگیرشدگان به مناطق بد آب و هوا. 3ـ خارج نمودن برخی از آنان از کسوت روحانیت.2 چنین به نظر می‌رسد که از این سه توصیه، پیشنهاد اول در مقاطع خاص توجه شده، به پیشنهاد دوم در تمام مقاطع نهضت عمل شده و پیشنهاد سوم نیز مورد توجه قرار نگرفته است.
علاوه بر این سند، ساواک در یکی دیگر از گزارش‌های تحلیلی خود در خصوص علل ناکامی سازوکارهای امنیتی برای مقابله با وعاظ و روحانیون مبارز پرده برداشته است. در گزارش مذکور آمده است هر گاه ساواک، هر یک از وعاظ طرفدار نهضت را دستگیر و بازداشت می‌نماید، آن فرد از منظر افکار عمومی مورد توجه ویژه قرار گرفته و بعد از آزادی، از سوی صاحبان مجالس عزاداری و هیأت‌های مذهبی بیش از گذشته برای وعظ و سخنرانی دعوت می‌شد. وانگهی در دوره بازداشت نیز هزینه‌های زندگی خانواده او از سوی طرفداران نهضت تأمین می‌گردد. حتی برخی از مراجع مزایا و شهریه بیشتری به چنین افراد می‌پردازند. سپس در ادامه این گزارش در خصوص وضعیت روحانیون موافق نظام خاطرنشان گردید: این افراد به تدریج موقعیت خود را در اذهان توده‌های مؤمنین از دست داده و از آنان برای مجالس وعظ، دعوت به عمل نمی‌آید.3
در همین جا تذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که چنین وضعیتی فقط در برخی از شهرها و بخصوص شهرهای بزرگ صحت داشت، شرایط در شهرهای کوچک به گونه‌ای دیگر بود زیرا اتخاذ تدابیر شدید امنیتی و کوچک بودن محل، طیف طرفداران نهضت در این شهرها را دچار محدودیت ساخت. حتی به تدریج در برخی از این شهرها، مبارزه و انقلابی بودن به یک ضد ارزش تبدیل شد.
یکی از روحانیون شهرستان میانه در خاطراتش نقل می‌کند که در این مقطع فقط دو نفر در آن شهر به آرمان‌های نهضت وفادار ماندند. یکی از آن دو به حدی تحت فشارهای اقتصادی و روحی قرار گرفت که به ناچار میانه را ترک کرد و در تهران اقامت گزید و دومی نیز: «تمام فشارها، تحقیرها، توبیخ‌ها، بدگویی‌ها، ناسزاها» را تحمل کرد و حتی یک بار که در پی یک سخنرانی به نام خیانت به شاه و ملت و مخل نظم و امنیت در کشور، از منبر به پایین کشیده شد، کسی در میان جمعیت حاضر، جرأت نکرد به حمایت از او برخیزد.4
البته گفتنی است که برای دستگاه امنیتی کنترل شهرهای کوچک در درجه دوم اهمیت قرار داشت. زیرا قم به عنوان مرکز ثقل قیام و دربردارنده بزرگترین حوزه علمیه کشور و محل سکونت مراجع عظام و روحانیون پیشگام مبارزه نقش رهبری نهضت را ایفا می‌کرد و تهران نیز به عنوان مرکز کشور دارای پایگاه‌ها و مساجد و بخصوص توده‌های عظیم مؤمنین مذهبی بود که جمع این دو می‌توانست نقش اصلی در هدایت نهضت و گسترش آموزه‌های آن را در شهرستان در پی داشته باشد. از این رو ساواک به دنبال ناکارآمدی روش‌های امنیتی خود،‌ اهتمام ویژه‌ای برای کنترل این دو شهر و به تبعیت از آن، سایر شهرهای بزرگ کشور نظیر مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز و... ورزید. زیرا راهکار بازداشت تأثیری بر عملکرد وعاظ و روحانیون مبارز بعد از آزادی نداشت.
از رویکرد امنیتی ساواک طی بیش از یک دهه بعد چنین می‌توان نتیجه گرفت که دستگاه امنیتی سازوکار تبعید روحانیون مبارز را در دستور کار خود قرار داده است. شاید علت اصلی اتخاذ این راهکار از منظر ساواک این بود که با پراکنده ساختن پیشگامان و عاملان اصلی مبارزه در اقصی‌ نقاط کشور و بخصوص مناطق دور از هم و محروم، مانع از تشکل و انسجام مبارزه گردد. هرچند شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که در برخی مقاطع زمانی، دستگاه امنیتی در این رویکرد موفق شد.
ولی ناگفته پیداست که ساواک در اتخاذ این سازوکار، از یک مسأله مهم غفلت ورزید و آن نقش پیام‌رسانی آموزه‌های نهضت در اقصی نقاط کشور توسط تبعیدی‌ها بود. چنین به نظر می‌رسد بذرهای سیاسی و انقلابی که تبعیدی‌ها در تبعیدگاههای خود پاشیدند، در سالهای بعد با حضور اهالی آن شهرها در عرصه مبارزه و انقلاب به ثمر رسید.
این پژوهش در صدد تبیین این نکته مغفول در انقلاب ایران که از آن می‌توان به عنوان «چگونگی چند شهری شدن انقلاب ایران» عنوان کرد، می‌باشد. بر این اساس در فاصله سالهای 1344 تا 1357 چهار موج تبعیدی روحانیون مبارز شناسایی و به شرح ذیل نقش آنها در پیام‌رسانی آموزه‌های نهضت و از مشروعیت انداختن نظام سلطنتی پهلوی مورد بازکاوی قرار می‌گیرد.
تقسیم‌بندی چهارگانه موج‌های تبعیدی
همان‌طور که گفته شد در مقطع دوم نهضت روحانیت، می‌توان از چهار تبعیدی سخن گفت. به تعبیر دیگر بعد از تبعید امام، دستگاه امنیتی کشور برای ناکارآمد ساختن فعالیت‌ها و مبارزات طرفداران نهضت در چند مقطع خاص و در ارتباط با برخی از وقایع، اقدام به دستگیری وسیع روحانیون مبارز و تبعید آنها به شهرها و مناطق دور از مرکز نمود. ناگفته پیداست که وقایع و رویدادهای نهضت در این دوره بیش از چهار واقعه بود، اما در این میان چهار واقعه نقش شاخص و تعیین‌کننده‌ای در فرایند نهضت داشت. که وقوع هر یک از این وقایع یک موج تبعیدی را به همراه داشت. این چهار موج عبارتند از:
الف) موج اول تبعیدی‌ها: گسترش دامنه اعتراضات به تبعید امام و ادامه نهضت (1345 ـ 1343)
ب) موج دوم تبعیدی‌ها: پیام‌رسانی امام از نجف و اعلام مرجعیت ایشان (1350 ـ 1346)
ج) موج سوم تبعیدی‌ها: قتل یک پاسبان در قم توسط گروه ابوذر (1354 ـ 1351)
د) موج چهارم تبعیدی‌ها: قیام 19 دی قم و برگزاری سلسله مراسم‌های چهلمین روز شهدا (1357 ـ 1355)
گفتنی است که صرف‌نظر از تبعیدی‌های وقایع محوری نهضت که بخاطر بازتاب وسیع آن در افکار عمومی می‌توان از آنها به عنوان موج و یا جریان نام برد، برخی تبعیدی‌های انفرادی نیز در حد فاصل این موج‌ها صورت گرفته است که به دلیل همزمانی با هر یک از موج‌ها، تحت عنوان تبعیدی‌های انفرادی مرتبط با یک موج خاص نام گرفته است که البته تبیین علل و نقش پیام‌رسانی هر یک از آنان نیز در خلال بررسی موج مربوطه خواهد آمد.
الف ـ موج اول تبعیدی‌های نهضت روحانیت؛ از آغاز نهضت تا سال 1345
بدون تردید نقطه عزیمت انقلاب اسلامی ایران، قیام 15 خرداد 1342 می‌باشد. مقدمات این قیام نیز در وقایعی نظیر مبارزه روحانیت علیه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تحریم رفراندوم اصول ششگانه انقلاب سفید، فاجعه مدرسه فیضیه قم و... شکل گرفت. مهمترین نتیجه این مقطع از نهضت، ظهور امام خمینی به عنوان مرجعیت سیاسی پیشگام مبارزه علیه نظام حاکم بود که توانست به سرعت از میان اقشار مختلف جامعه و توده‌های مؤمنین مذهبی یارگیری کرده و آنان را علیه اقدامات هیأت حاکمه بسیج کند. قیام 15 خرداد نقطه اوج این حضور همگانی در عرصه مبارزه تا آن زمان محسوب می‌شود که در تعامل بازاریان5 و روحانیون مبارز و شرکت سایر طبقات مذهبی به وقوع پیوست، اما با سرکوب شدید دستگاه امنیتی نظام مواجه شد.
علاوه بر سرکوب قیام، دهها تن از بازاریان تهران نیز دستگیر شدند که از آن میان طیب حاج‌رضایی و حاج‌ اسماعیل رضایی محکوم به اعدام شدند. حسن صالحی، مجتبی طالاری، حسین عروس و حسین صالحی به بندرعباس تبعید شدند، برخی دیگر نیز محکوم به زندان گردیدند.6 این افراد را می‌توان نخستین تبعیدی‌های نهضت روحانیت تلقی کرد.
بازداشت امام و سرکوب شدید قیام نتوانست نهضت را از تداوم بازدارد. امام بعد از آزادی در فروردین 1343 به مبارزه خود ادامه داد که در پی مخالفتش با لایحه کاپیتولاسیون در آبان‌ماه آن سال به ترکیه تبعید شد. در پی تبعید ایشان، باز هم روحانیون مبارز دست از تکاپوهای مبارزاتی خود برنداشته و در اقدامی هماهنگ تصمیم گرفتند در خلال سخنرانی‌های خود در مجالس مذهبی، مراسم‌های دعا، منابر مساجد و... یاد و نام امام را به عنوان رهبری نهضت زنده نگهدارند، که این مبارزات منجر به دستگیری و تبعید تعدادی از آنان به شرح ذیل گردید:
ب ـ موج دوم تبعیدی‌ها؛ پیام‌رسانی امام از نجف و اعلام مرجعیت ایشان 1350 ـ 1345
عمده تبعیدی‌های موج دوم از جریان تشدید اعتراضات عمومی به جشن‌های تاجگذاری در آبان 1346 شروع و با تأیید مرجعیت امام در پی رحلت آیت‌الله‌العظمی حکیم در خرداد 1349 اوج گرفت. در آغاز این دوره، امام اولین پیام‌های خود را بعد از قریب دو سال پس از تبعید، خطاب به مبارزان ارسال نمود. از این رو محور مبارزات روحانیون در این مقطع، غالباً در ارتباط با دریافت، تکثیر، چاپ و توزیع اعلامیه‌های ایشان شکل گرفت. وانگهی پیام‌های امام، تکالیف جدیدی برای طرفداران نهضت، اعم از روحانیون، بازاریان و سایر طبقات مؤمنین مذهبی ایجاد کرد، لذا مبارزه روحانیت از این مرحله وارد فاز جدیدی شد و متقابلاً تشدید سلطه دستگاه امنیتی بر پایگاه‌های مبارزه به افزایش بازداشت مبارزان و بعضاً تبعید آنان گردید.
نقطه اوج این مبارزه در جریان معرفی امام به عنوان مرجع اعلم از سوی دوازده تن از فضلا و روحانیون برجسته قم در پی رحلت آیت‌الله‌العظمی حکیم بود. تشکل‌ها و هسته‌های نهضت به فراست دریافتند که رمز گسترش مبارزه به رهبری امام در تبلیغ و پذیرش عمومی مرجعیت ایشان در اقصی نقاط کشور نهفته است. از اینرو درصدد برآمدند از این فرصت سود جسته و با معرفی امام به عنوان مرجع تقلید، امر مبارزه را بنا بر نظرات و فتاوای امام در چارچوب یک تکلیف شرعی پیش ببرند. آیات و حجج اسلام: حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی‌شیرازی، حسین نوری،‌ محمد موحدی‌فاضل (فاضل لنکرانی)،‌ احمد جنتی، نعمت‌الله صالحی، ابوالقاسم خزعلی، یحیی انصاری،‌ علی مشکینی، غلامرضا صلواتی، ابراهیم امینی و محمد شاه‌آبادی از پیشگامان این راه بودند. برخی از وعاظ انقلابی، نظیر شیخ علی‌اصغر مروارید نیز (که در مجلس ترحیم آیت‌الله حکیم در حضور انبوه جمعیت حاضر در مسجد جامع بازار تهران، امام را بعنوان مرجع اعلم معرفی کرد) در جایگاه پیام‌رسانان آن ایفای نقش کردند که منجر به تبعید برخی از آنان به شرح ذیل گردید.
ج: موج سوم تبعیدی‌ها؛ قتل یک پاسبان در قم توسط گروه ابوذر 1354 ـ 1351
این مقطع از نهضت روحانیت از جنبه‌های مختلف حائز اهمیت است که متأسفانه کمتر مورد توجه محققین قرار گرفته است. جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی که با موج مخالفت روحانیون مبارز مواجه شد، تدابیر کنترلی و امنیتی ساواک را بر کانون‌های نهضت افزایش داد. تشدید سلطه این دستگاه امنیتی در سال 1352 با انتصاب پرویز ثابتی به ریاست اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، پیامدهای ناخوشایندی برای تداوم فعالیت‌های مبارزاتی روحانیون طرفدار نهضت در پی داشت. نامبرده که طی سالها فعالیت در بخش‌های مختلف اداره کل سوم، از ناکامی ساواک در مقابله با روحانیون و ناکارآمدی آن اداره اطلاع یافته بود، به محض نیل به این سمت با شدیدترین وجه ممکن به قلع و قمع کانون‌های نهضت و به بهانه‌های واهی به بازداشت و تبعید مبارزان اقدام نمود.
یک نمونه از این موارد، ناکامی عملیات خلع سلاح پاسبانی در قم از سوی یک تشکل مبارزه از جوانان نهاوند به نام «گروه ابوذر» بود. این عملیات که منجر به قتل پاسبان مذکور و دستگیری و محاکمه اعضای گروه مذکور گردید، بهانه‌ای شد که ساواک تعداد بیست و پنج نفر از روحانیون مبارز را به اتهامی واهی ارتباط با این گروه، دستگیر و دستور تبعید آنان به مناطق بد آب و هوای کشور را صادر کند. گفتنی است که علاوه بر این گروه، ساواک در طول این مقطع دهها تن از روحانیون دیگر را نیز محکوم به تبعید نمود که اسامی این گروه به اضافه گروه 25 نفره مذکور در دو جدول به طور جداگانه ارائه می‌گردد:
این نکته نیز ناگفته نماند که انتخاب افراد گروه 25 نفر نشان می‌دهد که ساواک کاملاً پیشگامان نهضت و عناصر مبارز را شناسایی نموده و آنان را در این لیست قرار داده است. ربانی‌شیرازی در رأس این گروه متهم اصلی مرتبط با گروه ابوذر بود. هشت نفر بعدی از تأییدکنندگان مرجعیت امام بعد از رحلت آیت‌الله حکیم بودند. چهار نفر دیگر در حوزه نشر و توزیع رساله امام فعالیت داشتند. گروه دیگر در حوزه گردش مالی امام (وکلای مالی امام) مسئولیت داشتند. برخی از افراد این گروه متهم به ارتباط با گروههای مسلح اسلامی و کمک مالی به آنان بودند.
د: موج چهارم تبعیدی‌ها؛ قیام 19 دی ماه 1356 قم و برگزاری سلسله مراسم‌های اربعین شهدا در شهرها
نقطه عزیمت اوجگیری وقایع نهضت و مبارزات مردمی در این مقطع، رحلت مشکوک حاج مصطفی خمینی در نخستین روز آبان‌ماه آن سال در شهر نجف بود. انتساب شهادت وی به حکومت ایران،‌ موجی از نفرت و انزجار از نظام و اعلام پشتیبانی از امام را به دنبال داشت. برگزاری مجالس گسترده ترحیم به این مناسبت و ذکر نام و یاد امام از سوی سخنرانان مجالس، نهضت روحانیت را وارد فاز انقلاب کرد. زیرا کارگزاران نظام برای مقابله‌جویی با بزرگداشت یاد و نام امام، اقدام به درج مقاله‌ای توهین‌آمیز به ایشان در تاریخ 17 دی ماه در روزنامه اطلاعات کردند. این عمل با واکنش شدید عناصر و نیروهای مبارز مواجه شد و آنان طی برگزاری تظاهراتی در روز 19 دی به آن اعتراض کردند. اما عکس‌العمل رژیم باز هم نسنجیده بود. زیرا با سرکوب شدید آن تظاهرات، «قیام خونین 19 دی‌ماه قم» رقم خورد و همین اقدام گسترش سریع اعتراضات و تظاهرات را در سرتاسر کشور در پی داشت.
برگزارکنندگان و سخنرانان مجالس ترحیم مورد شناسایی ساواک قرار گرفته و غالب آنان دستگیر شده و تبعید گردیدند. همین برنامه در شهرستان‌های مختلف نیز تکرار شد. سلسله مراسم‌های چهلمین روز شهدا به ترتیب بعد از قم در تبریز، سپس یزد، جهرم و... برپا گردید. این مراسم‌ها بهانه‌ای برای تداوم مبارزه و تشکیل اجتماعات اعتراض‌آمیز بود. چنین به نظر می‌رسد که دستگاه امنیتی برای متوقف ساختن این شیوه مبارزه، به سرعت دست به کار شده و متولیان و همچنین سخنرانان آن مراسم‌ها را دستگیر و تبعید نمود. از این رو در یک بررسی کلی شاید بتوان ادعا نمود که بیش از نیمی از تبعیدی‌های موج چهارم از شهرستان‌ها بودند. این امر بیانگر گسترش نهضت در اقصی نقاط کشور بود. از جمله این افراد آیت‌الله شهید سیداسدالله مدنی، تبعیدشده از خرم‌آباد به ترتیب به شهرهای: نورآباد، گنبد، بندر کنگان و مهاباد بود که در مقایسه با سایر تبعیدی‌های موج چهارم، طولانی‌ترین مدت تبعید را سپری نمود. بازکاوی مبارزات و نقش پیام‌رسانی تبعیدیها در تبعیدگاهها، می‌تواند بعنوان تکمیل این بحث مورد ارزیابی قرار گیرد که به فرصتی دیگر موکول می‌شود.
تذکرات
1ـ تبعیدی‌های این مقطع از نظر کمی در مقایسه با موج‌های اول، دوم و سوم افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته است. تصور می‌شود در صورت چاپ و نشر اسناد و خاطرات جدید، تعداد آنان به بیش از یک‌صد نفر بالغ گردد.
2ـ تنوع جغرافیایی مبد‌أ و مقصد تبعیدی‌ها نیز در این موج نسبت به موجهای پیشین قابل ملاحظه است. با عنایت به انتقال مکرر تبعیدی‌ها از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر، شاید بتوان قریب یکصد شهر محروم و دورافتاده در اقصی نقاط کشور را در معرض تبلیغات سیاسی و پیام‌رسانی آموزه‌های نهضت از سوی تبعیدی‌ها قرار داد.
3ـ اسامی قریب ده تن از تبعیدیی‌های موج دوم و بخصوص موج سوم در لیست تبعیدی‌های این موج نیز قرار دارد. از جمله این افراد می‌توان به: ربانی‌شیرازی، خلخالی، گرامی، خزعلی، کرباسچی‌تهرانی، ربانی‌املشی، معادیخواه، یزدی، امید نجف‌آبادی، نوری و... اشاره کرد. این گروه در شمار پیشگامان اصلی نهضت تلقی می‌شدند.
4ـ صرف‌نظر از آمار بالای تبعیدی‌های این موج و نقش تعیین‌کننده آنها در تداوم نهضت در تبعیدگاهها، هجوم سیل‌آسا و سازماندهی‌شده ملاقات‌کنندگان با تبعیدی‌ها در تبعیدگاهها و تماس‌های آنها با اهالی آن مناطق، موجی از اطلاع‌رسانی از اخبار و وقایع نهضت در شهرهای بزرگ را در تبعیدگاهها به جریان انداخت. گفتنی است که این گروه، حلقه ارتباطی تبعیدیها با شهر مبدأ بودند و بارها با صدور اعلامیه، ایراد سخنرانی و غیره، اعتراض خود را به تداوم تبعید آنان اعلام می‌کردند.
5ـ هدف هیأت حاکمه از تبعید مبارزان، جلوگیری از گسترش نهضت بود. ولی در عمل، تبعیدی‌ها خود به عنوان حاملان و پیام‌رسانان نهضت، دامنه مبارزه را به تبعیدگاه‌ها کشاندند. اما پرواضح است که نباید خواننده این سطور در قالب یک بررسی کیفی، حجم و نوع مبارزه در شهرهای بزرگ و تبعیدگاهها را مقایسه نماید. مثلاً اگر در اوایل نهضت در قم شعار «مرگ بر شاه» برای مبارزات شوق‌انگیز جلوه می‌کرد، در تبعیدگاهها چنانچه مبارزی، در پایان سخنرانی خود برای اهالی، به جان شاه دعا نمی‌کرد، توانسته بود گام بزرگی برای از مشروعیت انداختن نظام حاکم بردارد.
در گزارش‌های ساواک از مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای در تبعیدگاه ایرانشهر آمده است که وقتی ایشان در پایان یکی از سخنرانی‌های خود در روستای «بزمان» از حوالی ایرانشهر، مورد اعتراض یکی از اهالی قرار گرفت که چرا به شاه دعا نمی‌کند، اظهار نمود: «ما فقط برای امام زمان دعا می‌کنیم.»7
نتیجه‌گیری
این مقاله از سه سطح تحلیل بهره برده است. مفروض تحلیل اول این است که انقلاب ایران، حرکتی مذهبی بوده و بر مبنای شریعت اسلام استوار است. تحلیل دوم بر این اصل استوار است که روحانیت به عنوان تبیین‌کننده احکام اسلام و پیشگامان این جنبش ایفای نقش کردند. تحلیل سوم نیز به استقبال و پذیرش عمومی از آموزه‌های انقلاب از سوی توده‌های مؤمنین مذهبی استوار است.
براساس تحلیل نخست ماهیت و همچنین نقطه‌ عزیمت نهضت روحانیت در ایران، بر دین اسلام استوار است. سخنرانی‌ها، اعلامیه‌ها، فراخوان‌های عمومی و غیره همه بر محوریت اسلام متمرکز بود. این رویکرد از آن جا که جزو تعلقات و ارزش‌های بومی ایران تلقی می‌شد توانست مدرن‌گرایی نظام پهلوی را که در آن نقش و جایگاه آموزه‌های شریعت نادیده گرفته شده بود به چالش بکشد. گفتنی است که عدالت، ظلم‌ستیزی، حفظ ظاهر شریعت اسلام، سنت‌گرایی، استقلال، بازگشت به خویشتن و مؤلفه‌هایی از این قبیل از این تحلیل مایه می‌گرفت و به دلیل همخوانی با زیست‌بوم مذهبی و فکری روح ایرانی قابلیت پذیرش در میان توده‌ها و یارگیری از اقشار مختلف جامعه را به دست آورد.
تحلیل دوم برخاسته از یک نگرش دیرین و سنتی است. جانمایه این تحلیل این است که روحانیت همان اسلام است و اسلام همان روحانیت. این دو پیوندی ناگسستنی دارند. در نتیجه، ظلم به روحانیت، ظلم به اسلام است. براساس این نگرش است که تبعید یک روحانی به یک منطقه دورافتاده و محروم می‌تواند بازتابی خلاف انتظار هیأت حاکمه داشته باشد. زیرا از منظر توده‌های مردم، نظام حاکم با تبعید یک مقام مقدس روحانی، خود را در تقابل با اسلام قرار داده است. از این رو نخستین پیامد حضور فیزیکی یک روحانی مبارز در یک تبعیدگاه، فقدان مشروعیت قدرت حاکم بود. این تلقی جدا از تکاپوهای مبارزاتی تبعیدی‌هاست.
روحانیون تبعیدی به دلیل احساس رسالت و وظیفه شرعی، لحظه‌ای از مبارزه غفلت نورزیده و در سخت‌ترین شرایط زندگی در تبعید نیز آموزه‌های نهضت را که همان آموزه‌های شریعت بود تبلیغ می‌کردند. آنان اظهار می‌نمودند: نظام حاکم با روحانیت مخالف است و در نتیجه با اسلام مخالفت می‌ورزد. براساس همین مؤلفه‌ به حق می‌توان تبعیدی‌ها را پیام‌رسانان آموزه‌های نهضت در اقصی نقاط محروم و دورافتاده کشور محسوب نمود.
تحلیل سوم نیز مبتنی بر پذیرش و استقبال اهالی تبعیدگاهها از آموزه‌های نهضت است. نقطه عزیمت این رویکرد در ماهیت مذهبی آموزه‌ها نهفته بود. نباید انتظار داشت که تبعیدی‌ها در تبعیدگاه‌ها از همان بدو ورود تظاهرات چند هزار نفری و یا چندصد نفری به راه اندازند. این مبارزات مربوط به شهرهای بزرگ بود که مردم از رشد و آگاهی سیاسی برخوردار بودند. همین‌قدر که در تبعیدگاهی، یک روحانی مباینت اقدامات هیأت حاکمه با شریعت را مطرح بلکه افشا می‌کرد، برای نیل به مقصد نهضت که همانا از مشروعیت انداختن نظام حاکم بود، کفایت می‌کرد. در واقع تبعیدی‌ها در بسیاری از تبعیدگاه‌ها توانستند نخستین جرقه‌های انقلاب را ایجاد کنند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات