حمزه شریفیدوست
مدیر گروه عرفانهای نوظهور نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها (معاونت مطالعات راهبردی)
آیین بودا پس از او شاخههایی پیدا کرد. بودیسم در طول تاریخ به سرزمینهای مختلفی رفته و هرجا به شکل جدیدی خود را نشان داد؛ بهگونهای که اعتقادات پیشین هر گروه را به خود گرفته و ماهیت جدیدی پیداکرد.
بودیسم سه شاخه اصلی دارد. ماهایانه (Mahayana)،هینایانه (Hinayana) و وجریانه (Vajrayana) . ماهایانه همان بودیسم شمالی است که به چرخ بزرگ مشهور است و در چین، ژاپن و کره گسترش پیدا کرده است. هینایانه، بودیسم جنوبی است که به چرخ کوچک شهرت دارد و در کشورهای جنوب آسیا مانند برمه، تایلند، سریلانکا و لائوس رواج یافتهاست.
شاخه سوم که به چرخ الماس هم شناختهشده، کوچکترین شاخه بودیسم است که در مغولستان و تبت پیروانی دارد. بوداییها هیچگاه نسبت به جادو و سحر بیاعتقاد نبودهاند، اما این شاخه از بودیسم که بهخاطر پذیرش وسیع آیینهای جادویی و کهانت و توتمپرستی، به بودیسم خرافاتی و جادویی شهرت یافته است، همان لاماییسم است که مکتب دالایی لاماست.
ماهایانه به معنی وسیله برتر است و هینهیانه به معنی وسیله وازده و نامرغوب؛ که طبعا این نام برای پیروان هینهیانه خوشایند نیست؛ چنآنکه کلمه لاماییسم هم از نظر پیروان این جریان، نوهی اهانت محسوب میشود. دالاییلامای چهاردهم اصطلاح «لاماییسم» را برنمیتابد و میگوید:
این اندیشه درستی نیست که آیین بودایی تبت را لاماییزم به شمارآوریم. چون آیین بودایی تبت گردآمدهای از آموزههای اصیل بوداست. بدینگونه آیین بودایی تبت چهره کامل درمهبوداست.
مذهب لاماییسم در طول تاریخ فرازونشیبهایی داشتهاست. قوانین این آیین به مرور به اقتضاء نیاز پیروان یا با نظر رهبرانش دستخوش تغییر شدهاست.
این آیین با دو ابزارِ«مراسمها» و «مراقبۀ» بودایی، بهدنبال رسیدن به رهایی و آزادی از چرخه سنساره و تناسخ است. لاماییسم، بودیسم تانتریک است که در آن اشکال مقدس، مانترا، نمادهای جادویی و مندله برای دستیابی به نیروهای طبیعی مورد استفاده قرارمیگیرد. برخلاف بودای اولیه که نه وجود خدا در آن مطرح بود و نه وجود روح، در لاماییسم دستهای از بوداها و خدایان مورد پرستش قرار میگیرند و همینطور ارواح گذشتگان نیایش میشوند. پیروان تانترا معتقدند نیروی مخفی کندالینی ـ که در قسمتی پایینتر از ستون فقرات قراردارد ـ بوسیله تکرار بعضی از اوراد مخصوص و حرکاتی گوناگون و رسمها و نقوش و طلسمات عجیب همراه با جنبش دستوپا آزاد میشود.
به هر نحو ایمان به سحر و افسون و حرکات جادویی از اعتقاداتی است که بوداییان تبت از هندوان اخذ کرده و با دین خود آمیخته و مخلوط ساختهاند. عوامالناس تبت به وسیله اوراد و اذکاری سعیمیکنند توجه خدایان بودایی را برای جلب خیر و دفع ضرر جلبکنند و در حال ادای ذکرهای خود با ترسیم نقوش تخیلی در فضا طلسمی ایجاد کنند که معتقدند بدین طریق ارواح خبیث و شیاطین موذی را که در کوهها و بیابانها متفرقاند دفع خواهندکرد.
تبتیها نسبت به راهبان و رهبران مذهبی خود اعتقاد زیادی دارند و معتقدند آنها میتوانند با اوراد و ادعیه به درگاه بودا برای زائران طول عمر حاصل کرده و حتی آنها را از مرگ محافظتنمایند. در مواقعی که در دیر یا صومعهای جشنی برپا میشود، زوّار از هر طرف به آنجا میآیند و هدایایی برای راهبان میآورند و چند روز اقامت کرده و به رقص و شادی میپردازند. آنها بعد از اعمال جادویی به مکانهای خود بازمیگردند و به خیال خود عنایات و برکات لاما را به ولایت خود میبرند.
از نکات قابل ذکر درباره لاماییسم اینکه رهبر این فرقه (که او را لاما یعنی اقیانوس آگاهی میخوانند) را از طریق همین آیینها انتخاب میکنند؛ یعنی بعد از درگذشت لاما، برای انتخاب رهبر جدید به جستوجوی کودکی میپردازند که در همان لحظۀ وفات لاما بهدنیا آمده باشد. اگر کودک با اشیا و اموال لامای مرده اظهار آشنایی کرد یا شبح لامای مرده را در خانه کودک مشاهده کردند، نوبت به تشریفات سری و آزمونهای جادویی و مرموز میرسد. در صورت تایید با امتحانهای جادویی، کودک به عنوان صاحب آن میت و جانشین لامای قبلی معرفی میشود.
دالایی لامای کنونی همان رهبر تبتیهاست. «تنزین گیاتسو» مشهور به دالاییلامای چهاردهم، سال 1935 در خانوادهای کشاورز در استان «آمدو» در شمال شرقی تبت متولد شد. تبتیها بر این اعتقادند که بعد از درگذشت یک دالاییلاما (به معنی اقیانوس خرد)، دالاییلامای بعدی تجسم اوست و همه آنها تجسمیافته و تناسخهای بودای مهر (بودای بزرگ) اند. ازاینرو برای دالاییلاما قداست ویژهای قائلند و درک حضور او را فیضی بزرگ میدانند. دالاییلامای چهاردهم از دو سالگی (یعنی 4 سال بعد از درگذشت دالاییلامای سیزدهم) شایسته مقام دالاییلامایی شناخته شد و تاکنون این منصب را داراست.
هنگامی که در سال 1959 چین به تبت حملهکرد، دالاییلاما با صدهاتن از مریدانش به هند گریخت و دولت تبت را در تبعید تشکیلداد و بعدا توانست غیر از زعامت دینی، زعامت سیاسی را هم بهدستگیرد.
دالاییلاما مسافرتهای فراوانی به کشورهای دیگر داشته؛ به گونهای که بیش از 60 مسافرت رسمی در کارنامه وی ثبتشدهاست. وی در همین مسافرتها در دانشگاهها و موسسات بینالمللی به سخنرانی پرداخته است. اعطای جوایزات متعدد و مدارک افتخاری(بیش از 50 دکترا و مدرک افتخاری) از طرف نهادهای مطرح علمی و بینالمللی به دالاییلاما از جمله مواردی است که کمتر رهبر مذهبی به چنین رکوردی دستیافتهاست. وی هماکنون استاد افتخاری دانشگاه موری امریکاست. ادعای صلحطلبی دالاییلاما به گونهای افراطگرایانه است که وی با اعدام صدام که فردی جانی و متجاوز بوده و در طول دو دهه جان صدها تن را گرفت مخالفت کرد.
دالاییلاما در سال 1989 برنده جایزه صلح نوبل شد. امروزه اعطای جایزه صلح نوبل بیشتر صبغه سیاسی پیداکرده است، چرا که افرادی همچون انورسادات، جیمیکارتر، شیرین عبادی، محمد البرادعی، میخاییل گورباچف یا سردمداران رژیم اسرائیل همچون شیمون پرز و اسحاق رابین در بین برندگان صلح نوبل یافت میشوند. در حقیقت دالاییلاما از این جهت که در برابر چین مواضع سیاسی غیرهمسو دارد و غربیها میتوانند به عنوان حربهای علیه چین از او استفاده کنند در این انتخاب نقش داشته است.
در سال 85 خبر اعطای مدال طلای کنگره امریکا برای نخستین بار به یک فرد خارجی (دالاییلاما) باعث تعجب افکار عمومی در جهان شد. دالاییلاما تاکنون بارها شیفتگی و نزدیکی خود به رژیم صهیونیستی را اظهار کردهاست. وی با شعار صلحگرایی چند مسافرت رسمی به اسرائیل داشتهاست و رسما در مقابل دیوار ندبه در اورشلیم به ادای احترام و نیایش پرداختهاست.
او در بسیاری از مجامع بینالمللی در باب صلح جهانی و ضرورت آشتی بین ملتها سخنگفته و تلاشمیکند دین بودا را به عنوان مکتبی که میتواند صلح و مهر را در جهان حاکمکند، به دیگر ملتها معرفیکند. وی خود را منادی صلح معرفیمیکند و سهیمشدن با دیگران و هماحساس شدن با دیگران را جزو ماموریتهای خود میداند.
نکته قابل ذکر اینکه کتاب هنر شادمانگی (هنر شاد زیستن) اگرچه مشهورترین کتاب دالاییلاماست و ایدهها و مبانی فکری وی در این کتاب کاملا ً بازشناسی و تبیین شده است؛ اما این اثر به قلم یکی از اساتید دانشگاههای امریکا به نام هوارد. اچ. کاتلر است که بعد از گفتوگوهای متعدد با دالاییلاما در مسافرتهایی که همراه دالاییلاما بوده، توسط وی به نگارش درآمده است.
در این کتاب مشاهدات کاتلر و گفتوگوهایش با دالاییلاما منعکسشده و هدف و غایت زندگی از نگاه دالاییلاما مورد کاوش قرارگرفته و تبیینشده است. باید گفت که توصیههای دالایی لاما به شادمانگی پیش از آنکه تولید شادیکند، رنجآفرین است؛ چنانکه کتاب هنر شادمانگی وی هم بیشتر در اثباتِ رنج در هستی است تا ترویج شادمانی!
آن چه در بیان دالاییلاما آمدهاست و با نگاه رایج غربیها هم سازگاراست «برداشت ذوقی» از دین است که در این برداشت، دین امری سلیقهای تلقی میشود و مسئله ای فردی قلمداد میشود. بنا به این برداشت، انتظارِ اینکه دین عهدهدار رسالت اجتماعی شود، بیهوده و لغو خواهدبود و دین نسبت به باخدایی یا بیخدایی هیچ اقتضایی ندارد. بنابراین طبیعیاست که دالاییلاما توصیه کند: «امکان دارد کسی با پذیرش خدا آرامش یابد و دیگری با انکار خدا، هر کسی باید دنبال داروی مناسب خود باشد».
شعارهای دالاییلاما با فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعیاشسازگاری ندارد. او در هنگام نظریهپردازی ایدههای خود را بهگونهای مطرح میکند، اما مشی و مرام عملی او بهگونه دیگری است. در حالی که وی بارها از فعالیتهای هستهای چین اعلام ناخرسندی و در مراکز رسمی این خطر را گوشزد کرده، چنین خطری را درباره کشورهای دیگر مطرح نکرده است. کشور هند که پناهگاه دالاییلاما هنگام تبعید بوده، هیچگاه از جانب دالایی لاما به عنوان یک خطر هستهای مطرح نبودهاست.
وی خود را صلحطلب معرفیمیکند، اما از سرکشیهای متعدد از اسرائیل و اظهار دوستی با رژیم اسرائیل هم پرهیز نمیکند. خود را منادی آشتی میداند؛ از طرف دیگر همواره شعار خودمختاری تبت را مطرح کرده و بر این آرمان پایفشردهاست و همچنان شأن نظامی خود را به عنوان رهبر جداییطلبان تبت حفظکردهاست. اعدام صدام در نظر او کاری ناشایست شمردهشد، اما کشتهشدن هزارها نفر از همکیشان او در تبت در ناآرامیهای تبت وی را نرنجاندهاست.
اما آخرین نکته درباره دالاییلاما اینکه امروزه دالاییلاما از طرف جامعه غربی بسیار مورد توجه قرار گرفته؛ بهگونهای که جایزه صلح نوبل و حتی بزرگترین مدال غیرنظامی امریکا که به خادمان فرهنگ امریکایی دادهمیشود، از طرف کنگره امریکا به وی اهدا شد. در دانشگاههای اروپایی و امریکایی از او به عنوان منجی و احیاگر معنویت تبلیغ فراوان شده و بیش از چندده مدرک افتخاری به وی دادهمیشود؛ تا جایی که هم شخص او و هم مکتبی که عرضهکرده، دستاویز دستهای از آثار هنری در سینماهای غرب و هالیوود ـ هم چون مجموعههای بودای کوچک، 2012 و آخرین کنترلکننده باد، لبه تیغ و ایکیوسان و دهها محصول دیگر ـ قرار گرفتهاست.
از اغراض سیاسی غربیها که صرفنظرکنیم، ریشه این توجه را باید در آموزههای معنوی و عرفانی دین بودا جستوجوکرد؛ چرا که این آیین الحادی نه فقط موضع منفی نسبت به تمدن جدید غرب ندارد، بلکه با ارایه دستهای از دستورات مدارامحور و آشتیجویانه، میتواند انرژیهایی را که ممکناست برای تغییر تمدن غرب بهکاربیفتد به تغییر درون انسانها به کاراندازد و حتی قدمی فراتر گذاشته و از طالبان معنویت و عرفان، انسانهایی سربهراه و صلحطلب بسازد و به استقرار پایههای نظام سرمایهداری کمککند. چرا که در نگاه بودیسم، برای رسیدن به سراب شادمانگی باید همهچیز را مطلوب و زیبا دید وآن چه که نیاز به دگرگونی دارد، جهان بیرون و حکومتها و فرهنگها نیست؛ بلکه نگاه انسانهاست که باید تغییر کند.
در اندیشه یک بودایی، هرچند که رنج وجوددارد؛ اما باید پذیرفت که استرسها، ظلمها و فشارهای روانی، نه از پیامدهای تمدن جدید که لازمه هستی و جزو ذات جهان است. بنابراین با این نگرش، تمدن غرب نیاز به تغییر ندارد، بانیان ظلم و آدمکشی با اطمینان به کار خود ادامه دهند. از همین منظر است که وی شیفتگی خاص خود به رژیم صهیونیستی را بارها در قالب دیدارهای صمیمانه با سران این رژیم نشاندادهاست و هیچ نیازی به موضع منفی حتی در حد یک اعتراض کلامی، نسبت به نسلکشی که در این منطقه در حالانجاماست نمیبیند.
خلاصه تعلیمات دالاییلاما این است که نظام سلطه خود را تغییرندهد و دیگران هم به فکر تغییر آن نباشند و هیچکس نگران وضع موجود و آینده بشریت نباشد؛ مهم این است که انسانها بتوانند از کوه رنجها«شادی» بیافرینند و از موج توفان گذر کنند و به «آرامش» برسند و با دست و پا زدن، بتوانند به سوی شاد زیستن گامی بهپیشروند و هیچ نگرانی نسبت به عالم رستاخیز و عقاب اخروی نداشته باشند.
در نگاه غربیان، بودیسم به عنوان آیینی که میتواند در نقش جایگزین عرفان اسلامی در کانون توجه تشنگان معنویت وحقیقت قرارگیرد، اهمیت پیدامیکند. آنها این آیین را به عنوان بدلی که قادراست توجهات را به سمت خود جلبنماید به عنوان حربه اسلام زدایی مورد استفاده و تبلیغ قرار میدهند. چرا که مهم این نیست مشتاقان معنویت و حقیقت، مسیحی باشند یا بودایی، مهم آن است که مسلمان نباشند.