داوود خواجوی / دانشجوی کارشناسی ارشد مبانی فقه
دیدگاههای مطرح در بحث ارتباط دین و سیاست عبارتند از: 1- تضاد دین و سیاست 2- عدم تلازم دین و سیاست 3- تلازم دین و سیاست که ما در این مقاله سعی خواهیم نمود به دیدگاههای متحجرین در خصوص ارتباط دین در سیاست که معتقد به تضاد دین با سیاست هستند و همچنین به نقد دیدگاههای آنها بپردازیم:
الف: متحجرین چه کسانی هستند و چه میگویند؟ با توجه به ابعاد مختلفی که این گروه در تضاد بین دین و سیاست مطرح مینمایند به عمدهترین آن دیدگاهها اشاره میکنیم:
1- اسلام برای تشکیل حکومت نیامده و اصولاً تشکیل حکومت مغایرت با روح اسلام و همچنین مسئله انتظار فرج دارد: «... بر همین اساس بسیاری از اخباریین قائل شدهاند که در زمان غیبت ولایتی نیست و حدود هم نباید جاری شود و تشکیل نماز جمعه هم حرام است. و بعضی از فقها هم که در وجوب نماز جمع تشکیک کردهاند و احتمال حرمت دادهاند بر همین اساس است که نماز جمعه اختصاص به امام معصوم یا اذن خاص از طرف او دارد، بنابراین بدون تصدی وی یا منصوب از طرف وی حرام است و تشکیل نماز جمعه جایز نیست... و بعضی پا را از این فراتر گذاشته و گفتهاند: طبق روایاتی که در دست است در زمان غیبت فساد در عالم زیاد میشود و منکرات رو به فزونی گذاشته و ظلم و جور عالم را فرامیگیرد و قیام حضرت وقتی است که زمین پر از شرک و ظلم شده باشد آنوقت علاءالله به الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملمت ظلماً و جوراً. بنابراین هر چه فساد بیشتر شود فرج نزدیکتر میشود... در همین زمان نزد بعضی میگفتند این بیحجابی که آمد ظهور حضرت را نزدیک کرد. حتماً باید از نفهمی و جهالت به خدا پناه برد که چقدر انسان باید جاهل باشد، چقدر باید از قرآن و سنت درافتد که طرز تفکرش درست همان طرز تفکری باشد که دشمنان برای ما ترسیم کردهاند و خواستهاند ما را به این طرز تفکر متفکر کنند!1
2- شأن علمای دین: مجاری امور باید بدست علما باشد و قداست ایشان با سیاست تنافی دارد و دین که امری است پایدار و ثابت با سیاست که موضوعش تغییرپذیر است مغایر است:2 حضرت امام(ره) در این باره میفرمایند: «به گوش ما خواندهاند که فقها جز مسأله گفتن کاری ندارند، مؤسسات تبلیغاتی و استعماری وسوسه کردهاند که دین از سیاست جداست روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند... به افکاری برخورد میکنید که از آثار همین تلقینات و تبلیغات است مثلاً این که حرف زدن منافی شأن آخوند است، فقط آخوند و مجتهد باید لا اله الا الله بگوید...3»
3- سیاست معنائی شیطانی دارد و شیطنتآمیز بودن سیاست با قداست دین (که امری است ارزش) مغایرت دارد. «متحجرین که ورود در سیاست و تلاش در امور حکومت را دون شأن دینداری میدانند میگویند: دین طرفدار ارزشهای اخلاقی... و سیاست به معنی فریب و خدعه و نیرنگ و... تعمیق قدرت حاکمیت به هر قیمتی که تمام شود و این همان چیزی است که دین مخالف آنست و به مبارزه با آن قیام کرده است. و حضرت امام پس از طرح چنین اندیشههائی فرمودهاند: «اینگونه افکار ابلهانه که در ذهن بعضی وجود دارد به استعمارگران و دولتهای جامه کمک میکند که وضع کشورهای اسلامی را به همین صورت نگهدارند، اینها افکار جماعت مقدسنما است اینها دست ما را بستهاند.4
جواب شبهات
جواب اول: «این دیدگاه با معتقدات اساسی ما (مغایر) و مخالف است ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم پیامبر«ص» باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است... ما خلیفه میخواهیم تا اجرای قوانین کند، قانون مجری لازم دارد، اینجاست که تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم میآید، اعتقاد به تشکیل حکومت جزئی از ولایت است استعمار گفته دیانت از سیاست جداست». «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسی اینست که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرود و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عملی و عینی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد».5
همچنین این مسکینان نمیدانند که ظهور حقیقی امام زمان(عج) تنها ظهور شخصی و جسمی و عینی نیست. ظهور امام زمان یعنی ظهور دین، یعنی ظهور صدق، یعنی ظهور عدالت و توحید، و به هر اندازهای که دین در میان مردم ظهور پیدا کند آن حضرت ظهور پیدا کرده است و به هر درجهای که مردم گرفتار معصیت و جنایت بشوند حقیقت آن حضرت بیشتر غائب شده است. آنوقت با این اعمال، عوض اینکه خود را به ظهور نزدیک کنند، دور میکنند و برخلاف کتاب و سنت عمل میکنند بلکه ایجاد حکومت اسلامی و ولایت فقیه و تبعیت از فقیه عادل اعلم از ضروریات دین است و هر کس در این امر اهتمام نورزد نماز و روزهاش قبول نیست. حج و امر به معروف و نهی از منکرش قبول نیست و تشکیل حکومت اسلام از اهم وظائف مسلمین است» ... «یعنی قیام به حق کنید و لواء حق را برافرازید تا مردم در زیر لوای شما و تحت قیام شما از بهرههای معنوی متمتع باشند، شما باید نسبت به تمام مردم عالم و شهداء بالقسط و گواهان به عدل و ناظر و گواه باشید، ... این طریق و مسیر به تقوی نزدیکتر است و شما را در پاکیزگی و مصونیت از حوادث نفسانی و شیطانی بهتر نگاه میدارد و واقعیت همین است که: «از توطئههای مهم قرن اخیر خصوصاً دهههای معاصر و بویژه پس از پیروزی انقلاب آشکار به چشم میخورد... گاهی ناشیانه و گاه با صراحت به اینکه... اسلام یک دین ارتجاعی است و... معالاسف تبلیغ در بعضی از روحانیون و متدینان بیخبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق میدانستند و شاید بعضی (هنوز هم) بدانند و این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آنست.6
اما در مورد شبهه بعدی باید گفت: «در تفکر اسلامی سیاست نیز امری قدسی است و اهتمام به امور جامعه مسلمانان بزرگترین عبادت محسوب میشود»7 همچنین در کلام معصومین(ع) بخصوص حضرت امیرالمؤمنین(ع) سیاست بدون دیانت در اسلام دغل و تزویر و «نکراء» و مساوی با فجور و کفر و گناه قلمداد گردیده است که امثال معاویه بر آن متصف هستند در مقابل سیاست مقدس اسلامی که فرموده است... «الا این اقیم حقاً او ادفع باطلاً»8 عین تقوی و دینداری است و هیچگونه مغایرتی در این دو وجود ندارد و آنچه در امثال معاویه وجود دارد شیطنت است نه سیاست و عقل که حضرت فرمود «لیست بالعقل تلک النکراء، تلک الشیطنه» و نیز فرمود: «والله ما معاویه با دهی فی ولکنه یغدر و یفجر و لو لا الکراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس و لکن کل غدره و فجره و کل فجره کفره»9 همانطور که امام خمینی(ره) فرمود: «آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطهجوئی و انگیزههای منحرف و دنیایی که از آن تحریر نمودهاند جمعآوری ثروت و مال و قدرتطلبی و طاغوتگرائی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حقتعالی غافل کند و اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همانست که مثل (حضرت) سلیمان بن داود(ع) و پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) و اوصیاء بزرگوارش برای آن کوشش میکردند و از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است چنانچه سیاست سالم هم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است.10
ب: تمسک به روایات: افرادی که میگویند در زمان غیبت انسان نباید بههیچوجه قیام و اقدامی کند به چند روایت تمسک میکنند: 1- مرحوم کلینی در روضه کافی11 از حضرت امام صادق(ع): «کل رایه ترفع قبل قیام القائم فضاجها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل» هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته گردد صاحب آن پرچم طاغوت است و مردم او را عبادت میکنند و دست از عبادت پروردگار عزوجل برداشته او را معبود خود قرار میدهند.» 2- علامه مجلسی در بحارالانوار12 از مناقب ابن شهرآشوب نقل میکند که حضرت امام باقر(ع) به برادرشان زید بن علی بن الحسین(ع) وقتی که قصد قیام کرد و میخواست از مردم برای قیام خود بیعت بگیرد و علیه حکومت اموی و هشام بن عبدالملک جهاد نماید که فرمودند: «یا زیدان مثل القائم من اهل هذا البیت قبل قیام مهدیهم مثل فرخ نهض من عشر من غیر ان یستوی جناحاه، فادا فعل ذالک سقط فأخذه الصبیان یتلاعبون به فاتق الله فی نفسک ان تکون المصلوب غداً بالکناسه فکان کما» ای زید مثل کسی از این اهل بیت که قبل از قیام مهدی(ع) آنها قیام کند، مثل جوجهای میماند که از لانه و آشیانه خود پرواز کند قبل از اینکه بالهای این جوجه استوار شده و قدرت بر پرواز داشته باشد، در این صورت آن جوجه میافتد و وقتی جوجه افتاد بچهها او را میگیرند و با او بازی میکنند. بنابراین خدا را در ریخته شدن خون خود در نظر بدار که مبادا تو را فردا در کناسه و مزبله کوفه بر دار زنند و مطلب همین طور بود که حضرت فرمود. پس یعنی هر کسی قبل از قیام حضرت قیام و نهضت کند به همین کیفیت مبتلاء خواهد شد و اطلاق این روایت شامل همه زمانها حتی زمان غیبت میشود.
اما در جواب تمسک به روایات باید گفت: «همانطور که در قرآن آیات محکمات و متشابهات وجود دارد و طبق نقل قرآن باید متشابهات را به محکمات برگرداند. در اخبار ائمه علیهمالسلام نیز محکمات و متشابهات هست و طبق فرمایش خود آن بزرگواران باید متشابهات از احادیث را به محکمات برگرداند، از جمله ادله وجوب اقامه دولت اسلام و خروج از تحت قیمومت کفر و ظلم است و اگر اخباری دیدیم که ظاهراً دلالت بر عدم جو از قیام در زمان غیبت دارند باید براساس ارجاع به محکمات معنی خود را نشان دهد (و در روایت اول) مقصود عدم قیام همیشگی علیالاطلاق نیست بلکه در موارد خاصه و در جائی است که قیام یا بعنوان مقابله در مقابل ائمه حق(ع) باشد و یا در غیر ممشی و مجری و خواسته آنها قرار گیرد و اما اگر در مجری و ممشای آنها واقع شد، این دیگر غیر قابل قبول است که بگوئیم: در اینجا منع شده است زیرا ایات و اخبار کثیره مستفیضه متواتره (بالتواتر المعنوی) دلالت دارد بر اینکه انسان بایستی از ظلم جلوگیری کند و حق مظلوم را بگیرد و زیر بار ولایت کفار نباشد... و اصل ولایت فقیه بر همین اساس بنیانگذاری شده است حال از سند روایت که بگذریم (مرحوم علامه مجلسی(ره) در مرأت العقول این روایت را موثق دانسته) از قرینه قبل قیام القائم میتوان استفاده کرد که متن این دلالت را ندارد و میتوان استفاده کرد که مراد آن نه هر پرچمی است که در راه قائم و در مسیر دین و در مسیر قرآن و ولایت و رضایت خود حضرت قائم عج برافراشته گردد بلکه آن پرچم است که در مقابل پرچم قائم است. ... پس هر پرچمی که در مقابل قیام قائم باشد، صاحب آن طاغوت است چون قیام قائم انسان را با از بین رفتن شخصیت و استکبار و خود منشی که در افراد موجود است به سوی پروردگار حرکت میدهد و این روایت، افراد را بسوی خود دعوت میکند و هر جائی که محور و مرکزی از شخصیتطلبی باشد آن طاغوت است «و یعبد من دون الله عزوجل»
«و در روایت دوم (خطاب به زید) روایت در صدد بیان این معنی نیست که هر کسی از هر حقی دفاع کند مثل او مثل فرخ است (ولیکن) حضرت در اینجا میفرماید: «ما یک مهدی داریم و بس و اوست که قیام میکند و شخصی از خاندان ماست که در روایات خصوصیتش آمده و پیامبر(ص) هم به اسم او تصریح کرده که او مهدی آخرالزمان است».
حال اگر کسی از اهل بیت (خاندان ما) بخواهد قیام کند و کار او را بکند نخواهد توانست زیرا مهدویت نوعیه نیست بلکه شخصیه است و قائم به اوست... این روایت به این خوبی کجا دلالت میکند که هیچکس نخواهد توانس�� در زمان غیبت ایجاد حکومت اسلامی کند، کجا دارد که هیچکس حق دفع از ظلم را ندارد؟ کجا دارد که هیچکس نمیتواند امر به معروف و نهی از منکر کند؟! یعنی هر کس از اهل این بیت قیام کرد، مثل محمد (صاحب نفس زکیه) و ابراهیم غمر که پسران عبدالله بن محض بودند و قیام کردند و حضرت امام جعفر صادق(ع) آنها را نصیحت کرد که اینکار را نکنید و هر دو به بدترین وضعی کشته شدند، آنها مردم را به عنوان مهدویت به خود دعوت میکردند (عبدالله محض پسر حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب(ع) یعنی پسر حسن مثنی که خودش با محمد به عنوان مهدی بیعت نمود).13
جواب شبهات با آیات قرآن کریم: حضرت امام ره در استدلال به آیات چند نمونه را ذکر فرمودهاند که خلاصه از آن بدین قرار است: 1- سوره نساء آیه 63: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم: که خدا ما را ملزم کرده که از حضرت رسول اطاعت کنیم که آن غیر از اطاعت خداست و آن است که از خود حضرت رسول(ص) صادر شده و امر حکومتی میباشد مثلاً از سپاه اسامه پیروی کنید، سرحدات را چطور نگه دارید اینها اوامر رسول اکرم(ص) است (غیر از احکام شرعی) چنانکه اطاعت از اولیالامر (به حسب ضرورت مذهب ما مراد ائمه (ع) میباشند) اطاعت و پیروی کنیم که در اوامر حکومتی است و غیر اطاعت خداست و دنبالش میفرماید... فاذا تنازعتم فی شی فروده الی الله و الرسول... یعنی در هر امری از امور بین شما نزاع واقع شد، در احکام خدا و اجراء رسول است، رسول اکرم باید احکام را از خدا بگیرد و اجراء نماید. آیه دیگر سوره نساء آیه 58 است ان الله یأمرکم ان ثؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل... (مراد از امانت گفته شده امامت است) و شامل تمام امور دینی و مسائل حکومت است و نیز آیه 63 سوره نساء: الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزال الیک... ان یتحاکموا الی الطاغوت... که بدیهی است کسانیکه میخواهند به طاغوت (چه قضاتش، چه مجریان، چه مطلق مقابل حکومت الهی) کافر شوند یعنی در برابر آنها و ادامه و احکامشان عصیان بورزند. و خلاصه سه آیه اعم از قضاوت و حکومت میباشد و اختصاص به باب قضاوت ندارد صرفنظر از اینکه بعضی از آیات ظهور در حکومت به مفهوم اجرائی دارد.14
از همین جهت است که میگوئیم حکم فقط باید بدست اعلم امت باشد و لازمه این، همان حکومت و دفع ظلم و رسیدگی به حقوق مظلومین و دفع دشمنان و ظالمین و نگهداری مرزهای مسلمین و رسیدن به حوائج آنها از جهت دنیا و دین است و لذا دشمنان اسلام که متحجرین بلندگوی ایشان هستند تاب تحمل چنین دیدگاه ظلمستیزی و زیر بار طاغوت نرفتن را از سوی مسلمین ندارند و لذا از هیچ کوششی نیز در دور نگه داشتن مسلمین از این اندیشه سازنده دریغ نخواهند کرد، در نامهای که امام حسین15(ع) برای اهل کوفه نوشتهاند این جمله آمده است: فلعمری ماالامام الاالحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذاتالله والسلام: قسم به نفس خودم امام نمیتواند باشد مگر کسیکه حکم به کتاب نماید و قیام به قسط کند و ملتزم به دین حق باشد و در وجودش (قلب و نیت و فکرش) غیر از پروردگار نباشد. پس حتماً دنیای امروز از این اصل وحشت دارد و تمام سعی خود را در جهت خلاف آن صرف نموده و خواهد کرد.
و مهمترین جواب دلیل عقل است در انبوه و ازدحام دلایل بر علیه تفکر ارتجاعی متحجرین. زیرا که عافیتطلبی و به گوشهای خزیدن با دخالت در اجرای احکام الهی به رهبری ولیفقیه متقی و اسلامشناس و رنج مشکلات را به جان خریدن و با جائرین و طاغوت مبارزه نمودن بههیچوجه سازگاری ندارد و خواب ظالمین را آشفته مینماید و به حکومت آنها پایان داده یا مختل خواهد نمود و اهتمام به اصلاح امور مسلمین (که عبادت است و شرط مسلمانی گفته شده است «لیس بسلم») و پیاده نمودن حکومت الهی که خواست فطری بشر و انسانیت است، مسلماً کار را بر ستمگران سخت خواهد نمود لیکن جهاد و شهادت کجا و مقدس ظاهری و دل به عبادت بیمحتوا خوش کردن کجا. و بیاعتنائی به آنچه که بر سر مسلمین میآید مغایر تمام روح و جان شریعت است و چه زیبا رهبر انقلاب ارتجاع روشنفکری را یکی از جاده صافکنهای استعمارگران نامیدند:16 «ارتجاع روشنفکری یعنی برگشتن به دوران بیغمی و بیاعتنائی به همه سنتهای اصیل... با همان جهتگیری ضد مذهبی و سنتی.
امید است در این نوشتار توانسته باشیم متحجرین17 را بارزترین خاکریز دشمنان حاکمیت اسلام معرفی نمائیم و به شبهات ایشان جوابهای مناسب داده باشیم که در جای جای فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) شاهد یادآوری و بیدار باش به نقش مستکبرین و طاغوتها در این نظریه اشارها شده بود.