تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۸  ، 
کد خبر : ۲۶۳۰۳۸
«آسیب‌شناسی وضعیت تفکر در ایران معاصر» در گفت‌وگو با دکتر صادق زیباکلام

عقب‌ماندگی ما در حوزه علوم انسانی بسیار جدی است


* به نظر شما وضع تفکر در ایران، بسامان است یا نابسامان؟ ارزیابی کلی شما از وضع تفکر در ایران بخصوص در حوزه اندیشه سیاسی چگونه است؟

** من معتقدم در مجموع وضعیت تفکر در ایران نابسامان است. ما چند مشکل اساسی درباره رواج یک تفکر معقول و منطقی در ایران داریم. اولین مشکل اساسی که درباره تفکر وجود دارد، عقب‌ماندگی علمی ایران است. البته خیلی‌ها نه تنها قبول ندارند که بلحاظ علمی ما عقب‌مانده‌ایم بلکه عقب‌ماندگی علمی در ایران را یک مساله مربوط به گذشته و زمان قاجارها میدانند که تمام شده و رفته و امروزه ایران را بلحاظ علمی خیلی هم پیشرفته می‌دانند. اما به گمان من ما از نظر علمی جامعه‌ای ضعیف هستیم و این ضعف بنیان علمی در کشور بزرگترین مانع و سد راه اندیشیدن است.

* ولی خیلی‌ها استبداد را مانع اصلی اندیشه در تاریخ ایران می‌دانند.

** نه من عقب‌ماندگی علمی را خیلی مهمتر از استبداد می‌دانم.

* مصادیق مدعای شما چیست؟

** خیلی چیزها. البته در حوزه علوم دقیقه و کاربردی عقب‌ماندگی ما خودش را خیلی عریان‌تر نشان می‌دهد. تولیدات و محصولات صنعتی ما به عنوان مثال. هیچ یک از تولیدات و فرآورده‌های صنعتی ایران از نظر پیشرفت و استانداردهای جهانی قابل صادرات نیستند. از اتومبیل ساخت ایران ایران بگیر که به دلیل بسیاری از نقایص فنی، مصرف و آلودگی محیط زیست قابل فروش در بازارهای جهانی نیست تا داروهای ساخت ایران، تا ماشین‌آلات ساخت ایران، تا تلفن همراه ساخت ایران و عملا عرض کردم هر کالای دیگری که در ایران تولید می‌شود. تا برسیم به وضعیت پیشرفت و سطح تحقیقات‌مان در فیزیک، شیمی، بیولوژی، صنایع هوایی و قس علیهذا.

* اما مسئولان و بسیاری از نخبگان ما معتقدند در حوزه‌هایی مانند صنایع دفاعی، هسته‌یی، هوافضا و امثالهم کشور ما پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌یی داشته است.

** من منکر یکسری کارهایی که در این زمینه‌ها صورت گرفته نیستم. اما دو نکته خیلی مهم وجود دارد. نخست آنکه بخش اعظم اینها در امور نظامی بوده. نکته دوم اینکه ما فی‌المثل توانسته‌ایم موشکی بسازیم که 2 یا 3 هزار کیلومتر برد دارد. یا توانسته‌ایم ماهواره به فضا بفرستیم یا در زمینه هسته‌یی موفق شده‌ایم اورانیم را 20 درصد غنی‌سازی کنیم و کارهایی از این دست. کدامیک از اینها نوآوری و پیش بردن مرزهای دانش بوده؟ هیچکدام‌شان. نخستین سفینه فضایی نزدیک 50 سال پیش توسط روس‌ها در مدار زمین قرار گرفت. تغلیظ اورانیوم نخستین بار قریب 100 سال پیش توسط فیزیکدان انگلیسی لرد رادرفورد صورت گرفت. البته انجام اینها توسط ایران خیلی مهم است با توجه به تحریم‌ها و... ولی عرض من این است که هیچ کدام این کارها نوآوری و پیشرفت علمی نیست. هیچ کدام اینها  برای نخستین بار نیست که دارد اتفاق می‌افتد. ضمن آنکه عرض کردم حتی اگر بپذیریم که واقعا چنین پیشرفت‌هایی صورت گرفته است، این پیشرفت‌ها فقط در عرصه صنایع نظامی است. در اتحاد شوروی سابق هم موشک‌ها و انواع تسلیحات پیشرفته ساخته بودند که خیلی دقیق‌تر و پیشرفته‌تر از نوع آمریکایی و انگلیسی بودند. ولی وقتی وارد حوزه غیر نظامی می‌شد دید دریغ از یک تراکتور، یک اتو برقی یا حتی یک دوچرخه ساخت روسیه که بتواند با مشابه خارجی‌اش رقابت کند. این، پیشرفت در علم نبود.

* نکته شما درست است در عین حال یکی از نکاتی که باز در ایران روی آن تاکید می‌شود مساله اخذ جوایز در المپیادهای علمی است. آیا این همه مدال که جوانان ایرانی کسب می‌کنند حکایت از پیشرفت علمی کشور نمی‌کند؟

** تعجب می‌کنم شما این را می‌پرسید. نه؛ به‌هیچ‌وجه. کسانی که در المپیاد شرکت می‌کنند، افرادی برگزیده هستند که ضریب هوشی بالایی در کشور هفتاد میلیونی دارند. اینها هیچ چیزی را اثبات نمی‌کند و دلیلی بر این نیست که این کشور به لحاظ علمی، پیشرفته است. شما فقط می‌توانید نتیجه‌گیری کنید که ایران دارای جوانان با استعدادی است همین و بس. ضمن اینکه آیا شما تا حالا آمار گرفته‌اید که چه تعدادی از المپیادی‌ها در ایران مانده‌اند و چه تعدادی رفته‌اند به آمریکا و کانادا و اروپا؟

* با این حساب وضعیت عقب‌ماندگی در حوزه علوم انسانی چگونه است؟

** در حوزه علوم انسانی، عقب‌ماندگی ما خیلی جدی‌تر است و ابعاد گسترده‌تری دارد. برای اینکه به هر حال در حوزه علوم دقیقه و کاربردی و فنی و مهندسی، می‌شود تکنولوژی را خرید یا از جایی به دست آورد مثلا از طریق اینترنت به آن دست یافت. اما در زمینه علوم انسانی، نمی‌شود با این شکل پیشرفت کرد. نمی‌شود برای دریافت اندیشه، از طریق اینترنت، یا با یک شرکت ژاپنی یا کره‌یی قرارداد بست یا آن را از یک شرکت چندملیتی خارجی خریداری کرد. شما نمی‌توانید مثل علوم کاربردی، تکنولوژی پیشرفته را در علم تاریخ، علوم سیاسی یا روابط بین‌المللی از یک کشور یا شرکت خارجی معتبر خریداری کنید. مقصودم این است که پیشرفت در علوم انسانی خیلی دشوارتر از علوم کاربردی است.

* گفتید عقب‌ماندگی در علوم دقیقه و کاربردی را می‌شود از جمله در تولیدات صنعتی ایران، ملاحظه کرد. سوال من این است که عقب‌ماندگی در علوم انسانی را چگونه یا از چه طریقی می‌توان دید؟

** سوال جالبی کردید. به اشکال مختلف می‌توان عقب‌ماندگی‌مان در علوم انسانی را نشان داد. یکی از ساده‌ترین راه‌ها در نظر گرفتن چاپ مقالات در نشریات معتبر بین‌المللی تخصصی علوم انسانی است. در دنیا،‌ مجلات و ژورنال‌های تخصصی در حوزه‌های مختلف علوم انسانی وجود دارد که اگر مقاله‌یی در آن چاپ بشود نشان می‌دهد، نویسنده این مقاله حرف جدیدی زده است. یا نگاه یا تفسیر یا قرائت جدیدی نسبت به یک سوژه که قبلا بوده ارایه کرده. یا نظری بدیع که قبلا به عقل کسی نرسیده مطرح کرده. یا در مورد یک موضوع تاریخی تبیین تازه‌یی مطرح کرده و خلاصه یک نوآوری کرده. شما کافی است نگاه کنید ببینید وضعیت مقالات و آثار دانشمندان و اساتید علوم انسانی ایران، در این دست ژورنال‌ها و فصلنامه‌های بین‌المللی معتبر، چقدر است؟ شما آماری بگیرید که ظرف پنجاه سال گذشته، چه تعداد مقاله از اساتید علوم انسانی دانشگاه‌های ایران، در این قبیل فصلنامه‌ها منتشر شده است؟ زحمت نکشید، چیزی در حد صفر است.

* اما در سال‌های اخیر می‌گویند تعداد این مقالات خیلی زیاد شده است...

** کی گفته؟ این هم، مثل خیلی از چیزهای دیگر است که همه‌اش تبلیغ است. اخیرا مد شده بگویند ه ما در ISI در منطقه اول شدیم در خاورمیانه دوم شدیم در دنیا سوم شدیم و قس علی‌هذا. بعد هم آمده‌اند گفته‌اند اگر کسی بخواهد استاد بشود باید چندتا مقاله ISI داشته باشد یا اگر کسی بخواهد از رساله‌اش دفاع کند، باید دو تا مقاله ISI چاپ کند. در عین حال، از سوی دیگر، می‌گویند چون مدیریت بین‌المللی نشریات ISI در حوزه علوم انسانی زیر نظر صهیونیست‌ها و غربی‌ها است و چون تفکر اساتید مسلمان و انقلابی ایرانی علیه نظام سلطه است لذا مقالات اساتید علوم انسانی از ایران را چاپ نمی‌کنند.

* یعنی شما این ادعا را قبول ندارید که در نشریات به قول شما، معتبر بین‌المللی، تفکر غربی‌ها حاکم است و بالطبع مطلبی که خلاف باورهای آنان باشد راه به جایی در آن نشریات نمی‌برد؟

** نه! مطلقا اینها را قبول ندارم.

* پس چرا مقالات اساتید ایرانی را در این نشریات چاپ نمی‌کنند؟

** به هزار و یک دلیل که حتی یکی از آنها هم با این که آنها صهیونیست یا غربی هستند و با ما مخالفند، ارتباطی پیدا نمی‌کند. اولین دلیل، زبان انگلیسی است. به نظر شما چه تعداد از اساتید رشته‌های علوم انسانی ما آنقدر به زبان انگلیسی مسلط‌اند که بتوانند به آن زبان یک مقاله علمی سطح بالا بنویسند؟ ثانیا که مهمتر است محتوای علمی نوشته است. این درد اصلی و اشکال اصلی است که چرا مقالات اساتید علوم انسانی در ایران در نشریات معتبر بین‌المللی چاپ نمی‌شود. شما کافی است محتوای مقالات یکی از این نشریات را در حوزه علوم سیاسی یا روابط بین‌الملل که رشته خود من هست با محتوا و کیفیت مقالات دانشگاهی ما، مثلا با فصلنامه دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، امام صادق، شهید بهشتی، باقرالعلوم قم یا واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد مقایسه کنید؛ آنوقت می‌فهمید گیر کار کجاست. و آیا دعوا بر سر غربی بودن و اسلامی بودن است یا خیلی ساده بر سر سواد و علم و دانش. بعلاوه، مگر وزارت علوم و شورایعالی انقلاب فرهنگی علی‌الدوام نمی‌گویند که اساتید علوم انسانی ما غربزده هستند و ما باید علوم انسانی را اسلامی کنیم؟ باید از این مسئولین پرسید، حالا چطور شد که به چاپ مقاله در نشریات معتبر بین‌المللی که می‌رسد اساتید علوم انسانی می‌شوند مدافع اسلام و انقلاب و ضد غربی و ضد سکولاریزم؟ و بالاخره، اگر فرض کنیم مشکل آنگونه که اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم اصولگرایان می‌گویند در انقلابی بودن و اسلامی بودن اساتید علوم انسانی است، پس در این صورت قبل از انقلاب که این مشکل نبوده و لذا می‌بایستی در آن سال‌ها کلی مقاله از اساتید علوم انسانی در آن سال‌ها چاپ شده باشد.

* چاپ شده؟

** یک دانه هم چاپ نشده بوده.

* گفتید یک پارامتر برای نشان دادن عقب‌ماندگی در علوم انسانی عدم چاپ مقاله در نشریات بین‌المللی است. دیگر چه پارامترهایی است برای نشان دادن عقب‌ماندگی در علوم انسانی در ایران؟

** ببینید؛ کار محقق علوم انسانی از جمله بررسی زمینه‌های شکل‌گیری تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه است. حالا شما یک بررسی ساده و مختصر بفرمایید که این امر چه میزان در ایران ظرف سال‌های اخیر صورت گرفته؟

** چقدر؟

** همانقدر که آمار چاپ مقالات در نشریات معتبر بین‌المللی بود.

* یعنی واقعا همکاران شما در علوم سیاسی پیرامون وقایع و تحولات سیاسی و اجتماعی کشور خودمان کار نمی‌کنند؟

** آره، اگرچه پذیرشش برای شما سخت و باورنکردنی است، اما متاسفانه این جوری است. من چند تا مثال برای شما می‌آورم و شما به عنوان یک خبرنگار بررسی بفرمایید که اساتید علوم سیاسی کشور در خصوص این رویدادهای مهم ایران در سال‌های اخیر چقدر کار انجام داده‌اند. بلاخره در این جامعه، قریب 14 سال پیش یک انتخابات برگزار شد و فردی به نام سیدمحمد خاتمی، علی‌رغم همه باورها و انتظارات، بیست میلیون رای آورد. واقعا چقدر روی این مساله کار شد؟ کدام کار علمی به این پرسش پرداخت که چرا این رویداد اتفاق افتاد؟ در همین جامعه هشت سال بعد، یک فردی به نام محمود احمدی‌نژاد که هیچ وجه اشتراکی با سیدمحمد خاتمی نداشت، با 17 میلیون رای، رییس‌جمهور شد. ما چقدر کار کردیم در این باره که این 17 میلیون نفر چه کسانی بودند؟ اصلا ما بلد نیستیم راجع به این مسائل کار بکنیم و تنها هنرمان کلی‌گویی و گرته‌برداری‌های ناقص از غربی‌هاست. در خصوص مسائل اجتماعی هم وضع مثل حوزه سیاسی است. ما راجع به مسائل مهم اجتماعی جامعه خودمان، نمی‌توانیم کار بکنیم. همه می‌گویند فی‌المثل آمار طلاق ظرف یک دهه گذشته بالا رفته و همچنان در حال بالا رفتن است. اساتید ما چقدر در این زمینه کار کرده‌اند که جامعه ما را چه می‌شود؟ چرا آمار طلاق اینقدر بالا می‌رود؟ به نظر شما وقتی اساتید علوم انسانی ایران راجع به مسائل جامعه خودمان عقیم و سترون هستند، چقدر می‌توان از آنان انتظار داشت که فی‌المثل راجع به عراق کار کنند یا راجع به جهان عرب کار کنند و راجع به جنبش دموکراسی‌خواهی جهان عرب و پدیده شگفت‌انگیز بهار عربی کار کنند؟ یا راجع به اوباما، القاعده و اسامه بن‌لادن و طالبان کار کنند؟ ما فقط ترجمه می‌کنیم. اساتید علوم انسانی ما تنها کاری که می‌کنند، ترجمه است. مثلا اگر یک استاد علوم سیاسی غربی راجع به دوم خرداد یا پیروزی آبادگران در انتخابات سال 84، تحلیل و بررسی کرده باشد و به زبان فرانسه و انگلیسی چاپ شده باشد، دست به دست در ایران می‌چرخد و نقل محافل می‌شود. به نظر من، این یعنی عقب‌ماندگی. عقب‌ماندگی که شاخ و دم ندارد. من به بخش تکنولوژی و صنعتی و به علوم پایه و کاربردی کاری ندارم و به من مربوط نمی‌شود اما درباره حوزه علوم انسانی واقعیت تلخ این است که به نحو حزن‌انگیزی عقب‌مانده و عقیمیم. هیچ حرفی برای گفتن نداریم الا یک مشت کلی‌گویی و عرض کردم گرته‌برداری‌های ناقص و دست و پا شکسته تقلیدی از غرب. از خودمان هیچ فکر و تولیدی نداریم. تنها مساله‌یی که در دانشگاه‌های ما وجود دارد، ترجمه و بازتولید کارها و نظرات غربی‌هاست.

* یعنی اصحاب علوم انسانی ما، اینقدر نسبت به آنچه در پیرامون‌شان اتفاق می‌افتد، بی‌اعتماد هستند؟

** شما نگاه کنید ببینید، در شش، هفت ماه گذشته که جنبش دموکراسی‌خواهی جهان عرب که دنیا را به شگفتی واداشته است، اساتید علوم انسانی در ایران چقدر پیرامون آن کار کرده‌اند؟ دلیل این مساله هم به همین عقب‌ماندگی برمی‌گردد. یکی از وجوه عقب‌ماندگی هم نگاه توهم توطئه و فرضیه‌های دایی‌جان ناپلئونی به عرصه تحولات بین‌الملل است. غایت هنر بسیاری از محققان علوم انسانی ما در حوزه تاریخ و علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، نظریه‌پردازی‌های تئوری توطئه و ارائه فرضیات دایی‌جان ناپلئونی است. نهایت هنر ما این است که اگر فلان اتفاق در افغانستان، اروگوئه و زئیر افتاده، تلاش کنیم ببینیم آمریکایی‌ها چه نقشی داشته‌اند؟ یعنی هیچ رویدادی از نظر متفکرین ما اصالت ندارد. مثلا همین جنبش دموکراسی‌خواهی جهان عرب را یک جوری به خواست و اراده آمریکایی‌ها و غربی‌ها متصلش کرده‌اند. رییس مجلس خبرگان ما حضرت آیت‌الله مهدوی کنی در جمع‌بندی مجلس خبرگان در اواخر شهریورماه گفتند؛ «این غربی‌ها رفتارهای متضاد دارند در لیبی یک جور رفتار می‌کنند در سوریه یک جور و در بحرین یک جور دیگر.» این غایت نگاه ما است و تنها چیزی که برای ما مطرح نیست این است که مناسبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در مصر یک وضعیتی دارد، در سوریه و یمن و بحرین یک وضعیت دیگر. به آمریکایی‌ها چه دخلی دارد که در این کشورها وضع چگونه است. اینها باعث شده که توجه ما فقط متوجه غربی‌ها بشود. در هر تحولی به جای تلاش در فهم اسباب و علل به وجود آمدن آن تحول یکراست می‌رویم سر وقت آمریکا و تئوری‌های توطئه.

* چرا نداریم؟

** خیلی ساده، واسه اینکه علم در جامعه ما عقب‌مانده است.

* عقب‌ماندگی یک دلیل است اما تنها دلیل نیست. آیا یکی دیگر از دلایلش این نیست که نهاد آموزش ما مشکل دارد؟ یعنی ما در دانشگاه‌هایمان از همان اول که وارد دبستان و راهنمایی می‌شویم اندیشیدن را یاد نمی‌گیریم. بعد که می‌خواهیم وارد دانشگاه شویم، حتما دوست داریم مهندس یا دکتر شویم. بهترین‌های ما راهی دانشکده‌های فنی می‌شوند و بدترین‌ها، راهی دانشکده‌های علوم انسانی؟

** شما درست می‌گویید. در کشورهای غربی، علوم انسانی این وضعیت واماندگی و درماندگی تحقیرآمیز را ندارد. بنده اگر پسرم در دانشگاه شریف تحصیل بکند یا در دانشکده فنی دانشگاه تهران یا پلی‌تکنیک با یک تبختر خاصی درباره تحصیل پسرم حرف می‌زنم. ولی اگر پسر من رشته تاریخ، جامعه‌شناسی و فلسفه بخواند، خیلی دوست ندارم درباره آن اظهار نظر کنم. ما می‌گوییم تاریخ رشته نیست. درس یعنی مهندسی برق، درس یعنی پزشکی. در حالی که در فرانسه یا آمریکا و انگلیس اینجوری نیست. در این کشورها اگر شما جامعه‌شناسی و فلسفه و تاریخ بخوانید، شأن بالاتری نسبت به مهندسی پیدا می‌کنید. در ایران نخبه‌های مدارس سراغ فنی مهندسی می‌روند و وامانده‌ها وارد رشته‌های علوم انسانی می‌شوند. در غرب برعکس است. در غرب دانشجوی علوم انسانی مجبور نیست سرش را پایین بگیرد بلکه افتخار هم می‌کند و مغرور است که در دانشگاه آکسفورد، تاریخ می‌خواند. البته فقط بعد نگاه کردن به مساله نیست بالطبع اگر کسی مهندسی برق بخواند آینده‌اش تامین است اما اگر علوم انسانی بخواند آینده‌اش معلوم نیست.

و به همین دلیل است که خانواده ایرانی با اندیشیدن مخالفت می‌کند پدر ایرانی به بچه خود می‌گوید؛ زندگی خودت را بکن...

برای اینکه بچه وقتی فکر کند، کار دست خودش می‌دهد و ممکن است سر از زندان دربیارود. ترجیح می‌دهیم بچه‌مان خیلی شیک برود دانشگاه، دکتر و مهندس بشود و کاری به معقولات نداشته باشد چون اینها هزینه دارد. می‌خواهیم بچه‌مان راست برود و بیاید و خیلی هم فکر نکند و خیلی هم کتاب نخواند.

* تصمیمات کارگزاران فرهنگی و عملکرد سیاستگذاران اجتماعی و سیاسی در این میان، چقدر موثر است؟

** این هم نکته اساسی است. در جوامع توسعه‌یافته، صاحبنظران و اساتید علوم انسانی، جایگاه دارند، یعنی حکومت‌ها در بسیاری از موارد،‌ از اینها یاری می‌طلبند. همان‌طور که در پزشکی اگر رییس‌جمهور بیمار باشد، پیش دکتر می‌رود، در هنگام بروز چالش‌های اجتماعی و سیاسی هم سراغ متخصصان علوم انسانی می‌روند. مثلا در وقایع ماه قبل انگلیس، بسیاری از دانشگاهیان، مرتب در رسانه‌ها اظهار نظر می‌کردند که چرا اینجوری شده و چه عواملی باعث شده این جوانان بیرون آمده و اینجوری اعتراض می‌کنند؟ هیچگاه مسئولین در ایران نیامده‌اند از متفکران علوم انسانی استفاده کنند. هیچ یک از وزرای خارجه نمی‌گویند کمیته‌یی مشترک با دانشگاه تهران و شهید بهشتی تشکیل داده‌ایم تا ببینیم چرا این اتفاق افتاده است؟ خود وزیر امور خارجه مساله را به جای متفکران تبیین می‌کند. در عرصه اجتماعی هم همین‌طور است. در تمام عرصه‌ها هم همین‌طور است. دولت عقل کل است درباره تمام آنچه اتفاق می‌افتد، قشنگ می‌داند. وقتی دولت می‌داند چرا فلان اتفاق افتاده دیگر دلیلی برای ارج و قرب دانشگاه نمی‌ماند.

از اینجا من به بخش موثر دیگری در نابسامانی وضعیت تفکر در ایران اشاره می‌کنم. گویا دولت خیلی علاقه‌مند نیست جامعه، جامعه اندیشمندی باشد.

من معتقدم اینجوری نیست که جلوی اندیشیدن در جامعه گرفته شود. مشکل چیز دیگری است. مشکل این است که عرض کردم دولت از خودش در هر زمینه‌یی فکر و نظر دارد و به اندیشه جامعه اصلا کاری ندارد. بگذارید یک مثالی که اخیرا اتفاق افتاد را خدمتتان عرض کنم. مساله پیرامون حوادث اخیر انگلستان بود. مهم نیست که صادق زیباکلام درباره مسائل انگلیس چگونه فکر می‌کند، چرا؟ چون دولت خودش نظر دارد و خودش می‌داند. من یک یادداشت درباره حوادث انگلیس نوشتم و گفتم این تحلیل‌های ما درباره حوادث انگلیس واقعیت ندارد. اما برخی ناراحت شدند چون آنچه من گفته بودم با آنچه آنها می‌اندیشیدند، بسیار متفاوت بود. در تحلیل مسائل اجتماعی، مسائل بین‌الملل و کلا همه مسائل، خود دولت متولی امر تبیین است و به همه می‌گوید بروید کنار،‌ من بهتان می‌گویم چی شده و چرا شده. وقتی خود دولت همه چیز را می‌داند دیگر چه نیازی به متخصصین و اساتید؟ مقصودم این است که اینجوری نیست که دولت عامدا بیاید بگوید که نگذاریم اساتید علوم انسانی حرف بزنند. بلکه در عمل اتفاقی که می‌افتد این است که چون دولت فکر می‌کند که می‌داند، کاری با دانشگاه ندارد و عملا دانشگاه و اساتید علوم انسانی ول معطلند. وقتی خود شما احساس می‌کنید آشپز خوبی هستید، دیگر نه نیازی به آشپز دارید نه به رستوران.

* اما دولت می‌خواهد باورهای خود را تحمیل کند.

** برای تبیین بهتر موضوع مثالی می‌زنم؛ در مورد حودث اخیر انگلستان واکنش دولت‌های ایران و انگلستان خیلی جالب بود. مسئولین انگلستان پس از وقوع آن ناآرامی‌ها خیلی جدی در پی اسباب و علل بروز آن حوادث برآمدند. آموزش و پرورش مطرح شد که چقدر نقش داشته در تربیت این جوانان؟ وضعیت خانواده‌ها مطرح شد که چقدر مقصر بودند در تربیت فرزندان‌شان؟ مسائل و عوامل اقتصادی مطرح شدند، مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح شدند، مسائل تبعیض نژادی و این دست مسائل مطرح شدند. اثر این بحث‌ها هم توسط صاحبنظران علوم انسانی مطرح می‌شدند. اما در ایران تنها یک مساله مطرح شد؛ آن هم این بود که نظام سرمایه‌داری غرب به آخر خط رسیده و این آغاز فروپاشی تمدن غرب است و مسائلی از این دست. خود دولت هم جلودار طرح این مسائل بود. برعکس انگلستان، کسی برای نظر اساتید علوم انسانی تره هم خرد نکرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات