تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۹  ، 
کد خبر : ۲۶۳۲۴۴

ایران ترکیه دو بازیگر با نقش‌هایی متفاوت (بخش اول و دوم)

دکتر کیهان برزگر / معاونت امور بین‌الملل و پژوهشگر ارشد مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه - چکیده: این مقاله به بررسی آثار نزدیکی روابط ایران و ترکیه بر استراتژی های سیاسی – امنیتی رژیم اسراییل در منطقه خاورمیانه می پردازد. بحث اصلی نویسنده این است که ایران و ترکیه دو بازیگر منطقه ای با نقش ها و درجه تأثیرگذاری متفاوت اما مکمل یکدیگر در منطقه خاورمیانه اند که بر پایه های قدرت و نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر افزوده شده است. نزدیکی این دو بازیگر یک بلوک قدرتمند سیاسی – امنیتی و اقتصادی در منطقه ایجاد می کند که استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل در منطقه را به چالش می کشد. منطقه خاورمیانه در حال حاضر شاهد نوعی خلاء ایدئولوژیک و استراتژیک به دلیل عدم توانایی آمریکا در کنترل بحران های منطقه ای است. در این شرایط، یک ائتلاف منطقه ای میان ایران و ترکیه به سرعت در حال جایگزین شدن با این خلاء ایدئولوژیک واستراتژیک است. نویسنده نتیجه می گیرد که نزدیکی و تقویت روابط ایران و ترکیه جایگاه سیاسی – امنیتی و ایدئولوژیک رژیم اسراییل را در منطقه خاورمیانه به چالش می کشاند و لذا این رژیم تمامی تلاش خود را برای ایجاد شکاف دراین ائتلاف به کار خواهد گرفت.

مقدمه:

تقویت روابط ایران و ترکیه در منطقه خاورمیانه چه تاثیری بر استراتژی های سیاسی-امنیتی اسرائیل دارد؟ نگاه غالب در جهان غرب و در جهان عرب این است که ایران و ترکیه برنده جنگ های آمریکا در منطقه خاورمیانه بعد از 11 سپتامبر 2001 هستند. در واقع، ویژگی های ژئوپلتیک و پایه های قدرت و نقش و اهداف و استراتژی های سیاسی-امنیتی و اقتصادی ایران و ترکیه به گونه ای است که به اصلی ترین بازیگران منطقه خاورمیانه تبدیل شده اند. نویسنده معتقد است که ایران و ترکیه دو بازیگر منطقه‌ای با نقش‌ها و درجه تأثیرگذاری متفاوت اما مکمل یکدیگرند. نزدیکی این دو بازیگر یک بلوک قدرتمند سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی در منطقه ایجاد می‌کند که در نتیجه آن استراتژی‌های سیاسی ـ امنیتی اسرائیل در منطقه، از جمله تثبیت و گسترش دامنه نفوذ منطقه‌ای و به سرانجام رساندن صلح با اعراب با هدف اعطای کمترین امتیاز، به چالش کشیده می شود.

نویسنده برای آزمون فرضیه فوق چهار متغیر مهم را به بحث می‌گذارد  که عبارتند از: 1ـ نگاه ایدئولوژیک و سیاسی به مسایل منطقه؛ نگاه ایران و ترکیه مبنی بر پذیرش جایگاه و نقش حزب‌الله و حماس در منطقه با نگاه رژیم اسرائیل که خواهان "سازش حداقلی" است تفاوت دارد. 2ـ حضور آمریکا در منطقه؛ نگاه ایران و ترکیه مبتنی بر تأمین امنیت منطقه بدون حضور نیروهای آمریکایی است و اینکه باید به مسایل امنیتی منطقه بارویکرد منطقه‌ای نگریست. در مقابل، نگاه اسرائیل منبع اصلی تهدید برای امنیت منطقه‌ای را جمهوری اسلامی ایران در نظر می گیرد و خواهان حضور پررنگ آمریکا در منطقه و تهدید و فشار علیه ایران است.  3ـ امنیت انرژی؛ در اینجا نگاه ایران و ترکیه مبتنی بر گسترش روابط دو جانبه اقتصادی برپایه امنیت انرژی و اتصال منابع انرژی خلیج فارس به اروپا است که  با نگاه اسرائیل که خواهان حضور کم‌رنگ نقش  و نفوذ اقتصادی ایران در محیط پیرامونی از جمله خلیج فارس، کردستان عراق، آسیای جنوبی و مرکزی و قفقاز است، در تضاد قرار می گیرد. 4ـ برنامه هسته‌ای ایران. نگاه ایران و ترکیه متمرکز بر راه حل دیپلماسی برای حل بحران هسته ای، استفاده همگانی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای و خلع سلاح عمومی هسته‌ای در منطقه است. در مقابل نگاه رژیم اسرائیل متکی بر تم «بازدارندگی»، و جنبه «تسلیحاتی» و انحصارگرایی هسته‌ای این رژیم با شعار «تهدید وجودی» ایران است.

این مقاله ابتدا به بررسی موقعیت و جایگاه ژئوپلتیک، سیاسی-امنیتی، و اقتصادی ایران و ترکیه در منطقه خاورمیانه و همچنین رویکردهای جدید سیاست خارجی این دو کشور  می پردازد. در ادامه تغییر و تحولات ژئوپلتیکی در منطقه خاورمیانه بعد از حوادث ١١ سپتامبر و بروز بحران های منطقه ای در عراق، افغانستان و لبنان و فلسطین و تاثیرات آن بر افزایش نقش منطقه ای ایران و ترکیه مورد بررسی قرار می گیرد. در نهایت ، برای آزمون فرضیه این پژوهش، چهار متغیر مهم در نزدیکی روابط ایران و ترکیه را به بحث گذاشته می شود که استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل در منطقه را به چالش می کشند.

1. جایگاه ایران و ترکیه در ساخت قدرت و سیاست منطقه خاورمیانه

ویژگی های ساخت قدرت و سیاست در جمهوری اسلامی ایران به گونه ای است که حضور فعال ایران  را در مسایل منطقه ای اجتناب ناپذیر می کند. تحولات سیاسی-امنیتی بعد از حوادث 11 سپتامبر بر پایه های قدرت و نفوذ ایران در منطقه افزوده است و این کشور خواهان حضور فعال و نقش بیشتر در مسایل منطقه ای می باشد.[1] افزایش نقش ایران بیش از هر چیز به دو مولفه قدرت ملی ایران شامل " هویت ژئوپلیتیک" و "عنصر شیعی" و همچنین به نوع موضوعات امنیت بین الملل بر می گردد که ایران در حل و فصل آنها نقش "حیاتی" دارد.

در مورد هویت ژئوپلیتیک، ویژگی های ژئوپلیتیک ، سیاسی- امنیتی و تاریخی – فرهنگی ایران به گونه ای است که می تواند آن را به مناطق مختلف و زیرسیستم های مختلف هویتی – سیاسی در سطوح منطقه وصل کند. از این لحاظ ایران نقطه اتصال مناطق آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، خلیج فارس و جهان عرب است. هر کدام از این زیرسیستم ها نیز به نوعی پارادایم هایی را از لحاظ سیاسی – امنیتی و توسعه در سیاست خارجی ایران مورد توجه قرار می دهند. در مورد عنصر شیعی هم باید گفت که این مؤلفه بعد از بحران عراق در سال 2003 و همزمان با افزایش نقش عنصرشیعی در ساخت قدرت و سیاست خاورمیانه، در هدایت سیاست خارجی ایران به طور جدی مطرح شده و این امر منجر به افزایش نقش و نفوذ ایران در مسایل سیاسی – امنیتی منطقه از جمله حضور فعال و سرنوشت ساز در مسایل عراق، لبنان و به طور کلی خاورنزدیک شده است. در اینجا مؤلفه شیعی توانسته به عنوان یک مؤلفه قدرت ملی ایران، علاوه بر بهره گیری در اهداف کوتاه مدت و در روابط با گروههای سیاسی دوست، در بلند مدت برای تقویت و تثبیت نقش منطقه ای و تأثیرگذاری بر مسایل سیاسی – امنیتی منطقه و در روابط با قدرتهای بزرگ موثر بوده است.[2]

علاوه بر پایه های قدرت ملی، اهمیت نقش ایران به دلیل سر و کار داشتن با موضوعاتی است که برای امنیت بین الملل از اهمیت زیادی برخوردار هستند. در حال حاضر، نظام امنیت خاورمیانه از طریق متغیرهای جدید همچون تروریسم القاعده، بحران های منطقه ای و مسئله گسترش تسلیحات کشتارجمعی به نوعی به امنیت بین الملل متصل شده است. در این چارچوب، ویژگی های ژئوپلیتیک ایران در دسترسی و تأثیرگذاری همزمان بر مسائل سیاسی- امنیتی جاری خاورمیانه ، این کشور را به عنوان یکی از نقاط اصلی اتصال امنیت خاورمیانه به امنیت بین الملل تبدیل کرده است. به طوری­که از سال 2001، مبارزه با تروریسم القاعده ای و حل بحران های منطقه ای همچون افغانستان و عراق و لبنان بدون به کارگیری نقش مؤثر ایران ممکن نبوده است. همین امر قدرت چانه زنی و نقش سازی ایران در خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر را افزایش داده است.[3]

ترکیه هم به دلیل ویژگی های ساخت قدرت در این کشور و جایگاهی که در نظام بین الملل دارد، خواهان حضور و ایفای نقش فعال تری در مسایل منطقه خاورمیانه است. سیاست حضور فعال ترکیه در مسائل منطقه ای همزمان با روی کارآمدن حزب عدالت و توسعه در سال 2002 و تغییرات جدی در سیاست داخلی و خارجی این کشور برای رسیدن به اهداف ملی در پیش گرفته شده است. دولت جدید ترکیه به دلیل نیازهای ایدئولوژیک و ژئواستراتژیک سعی در افزایش نقش منطقه ای و جهانی ترکیه دارد. داوود اوغلو وزیر امورخارجه و طراح سیاست خارجی جدید ترکیه در یک سخنرانی در میان دیپلمات های این کشور اظهار داشت که ترکیه باید تا سال 2023،  یعنی صدمین سالگرد جمهوری ترکیه، یکی از ده کشور پیشرو و توسعه یافته در جهان باشد و برای تحقق این هدف برقراری روابط خوب و سازنده با ایالات متحده ، اتحادیه اروپا و جهان اسلام ضروری است.[4] در حقیقت با این دیدگاه، دولت اسلام گرا هویت تازه ای به ترکیه بخشیده و نگاه این کشور را به خاورمیانه گسترش داده است.

به علت مخالفت دائم اتحادیه اروپا با پیوستن ترکیه به این اتحادیه و بروز تحولات مهم سیاسی-امنیتی در منطقه، دولت جدید اسلام گرای ترکیه استراتژی سیاست خارجی ترکیه در صدد افزایش نقش و موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در مناطقی چون خلیج فارس، آسیای جنوبی، خاور نزدیک، فلسطین، لبنان، سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز بر آمد.[5] این مناطق برای اتحادیه اروپا به دلیل جغرافیای انرژی و مسائل سیاسی-امنیتی حائز اهمیت اند. یکی از اهداف حاکمان جدید ترکیه این است که با اجرای این سیاست، اتحادیه اروپا خود به همکاری بیشتر با ترکیه در ابعاد مختلف به ویژه بخش امنیت انرژی گرایش  پیدا کند و شرایط برای پذیرفتن این کشور در اتحادیه اروپا مهیا شود. داوود اوغلو معتقد است که اتحادیه اروپا بدون ترکیه یک بازیگر قدیمی و منفعل باقی خواهد ماند. تنها ترکیه می تواند نقطه اتصال اروپا به شرق باشد. به عبارت دیگر، بدون ترکیه اتحادیه اروپا منطقه ای محصور است ولی با وجود ترکیه انرژی شرق از طریق خلیج فارس و ایران به اروپا منتقل می شود و نقش اتحادیه اروپا در معادلات جهانی افزایش پیدا می کند.[6]

سیاست خارجی ترکیه در دوره جدید بر سه اصل استوار است. نخست، حضور فعال منطقه ای؛ آنکارا با اتخاذ "قدرت نرم" در سیاست خارجی خود سعی در حل وفصل بحران های پیرامونی و حضور فعال در منطقه دارد. در همین چارچوب ترکیه سعی کرده تا با عملیاتی کردن سیاست "صفر کردن مشکلات با همسایگان"* اختلافات فرهنگی خود را با بعضی از گروه های قومی در منطقه از جمله با کردها و نیز با ارمنستان حل وفصل کند. دوم، اسلام گرایی؛ این اصل در سیاست خارجی ترکیه در دو بعد الگو بودن به عنوان یک کشور دموکرات [7] که ترکیه همواره مدعی بوده یک نمونه موفق در جهان اسلام است[8] و الگو بودن به عنوان یک کشور مسلمان در جهان اسلام قابل تبین است.[9]  سوم،  میانجی­گری در حل وفصل مسائل منطقه ای.[10] بر این اساس ترکیه در تلاش است تا چارچوب نقش خود را به عنوان یک کشور بی طرف نشان دهد. این همان مسئله ای است که مورد تایید قدرت های بزرگ مثل آمریکاست. به عبارتی ترکیه در تلاش است تا به عنوان میانجی برای حل اختلافات کشورهای مسلمان با یکدیگر یا اختلافات درونی این کشورها توان استراتژیک خود را بالا ببرد. یک مثال عمده، در این زمینه  تلاش ترکیه برای نزدیکی ایران و آمریکا و حل بحران هسته ای ایران از طریق امضای "بیانیه­ی تهران" در مه 2010 است.[11] در حقیقت، برنامه هسته ای ایران یک فرصت طلایی برای محک زدن دکترین جدید ترکیه محسوب می شود. [12]

2. تغییر ژئوپلیتیکی مسائل قدرت و سیاست در خاورمیانه بعد از حوادث ١١ سپتامبر

خاورمیانه طی دهه اخیر بحران های متعددی را تجربه کرده است. آغاز این بحران ها به حادثه 11 سپتامبر باز می گردد که سبب بروز موج جدیدی از جنگ های منطقه ای در افغانستان، عراق و لبنان و فلسطین شد. ناتوانی آمریکا در کنترل بحران ها و جنگ ها در منطقه و همچنین ناکامی اسراییل در جنگ های منطقه ای از جمله جنگ سال 2006  لبنان و جنگ 22 روزه با حماس، سبب نوعی خلاء ایدئولوژیک و استراتژیک نسبت به نقش و نفوذ آمریکا در منطقه شده است. این خلاء بیش از هر چیز ناشی از سیاست های آمریکا  در زمان جرج دبلیو بوش است که بر اساس تئوری نئو محافظه کاران مسائل منطقه ای در افغانستان و عراق را به جنگ به اصطلاح "مقدس" آمریکا در مبارزه با تروریسم ربط می داد. تناقض اصلی در سیاست های آمریکا به هدایت و رهبری یک جنگ مقدس در مبارزه با رژیم بعثی و تروریسم القاعده با توجیه برقراری دمکراسی در عراق و منطقه از یکسو و شدت استفاده از ابزار سخت نظامی برای سرکوب عراقی ها در توجیه برقراری امنیت و پایان سریع جنگ از سوی دیگر بر می گردد. این سیاست آمریکا نوعی سرخوردگی و بی اعتمادی در میان گروههای سیاسی و مردم عراق و بطور کلی "خیابان های جهان عرب" بوجود آورد که نتیجه آن کاهش فزاینده نفوذ و نقش آمریکا در عراق و منطقه است.

توجیه اصلی حمله آمریکا به عراق در دولت جرج دبلیو بوش، دسترسی رژیم بعثی به سلاح های کشتارجمعی بود و احتمال این خطر که آنها را در اختیار القاعده قرار می دهد که به تبع امنیت دنیا و البته امنیت امریکا را به خطر می انداخت.  بعدها مشخص شد که بازرسان سازمان ملل در دهه  1990 سلاح های کشتارجمعی صدام حسین را از بین برده اند و از نظر ایدئولوژیک هم صدام حسین کسی نبود که با گروهی مانند القاعده همکاری کند. اصولا صدام یک بعثی سکولار بود که با تفکرات افراطی و سلفی القاعده همخوانی نداشت.

زمانی که آمریکایی ها  به تسلیحات کشتار جمعی دست نیافتند به راهبرد "پیشبرد دمکراسی" در عراق و ضرورت آن برای منطقه متمرکز شدند و اینکه دست کم یک حکومت دموکراتیک در منطقه ایجاد کردند. در سیاست جدید، فقدان دمکراسی در عراق و منطقه علت اصلی حرکتهای خشونت آمیز و تهدیدات امنیتی برای منطقه و جهان معرفی گردید و اینکه این بارماموریت به اصطلاح "مقدس جهانی" آمریکا پیشبرد دمکراسی در منطقه به منظور حفظ امنیت در جهان است. از این دیدگاه، "حلقه مفقوده امنیت جهانی در برقراری دمکراسی در خاورمیانه" تعریف گردید و اینکه ایجاد یک حکومت الگو در عراق نقطه شروع برای تحقق این امر مهم است.   

اما عدم تناسب درجه خشونت نیروهای رزمی آمریکا در برقراری امنیت در عراق، احساسی در مردم عراق و ملت های  منطقه ایجاد کرد که برای چندین دهه فراموش نخواهد شد. برای مثال، در جنگ فلوجه در سال 2004ارتش آمریکا به بهانه حضور القاعده شهر را با خاک یکسان کرد. همزمان شرکت های خصوصی امنیتی آمریکایی مثل بلک واتر به هربهانه ای اقدام شدید امنیتی و خشونت بی تناسب علیه شهروندان عراقی  بکار بردند. در نتیجه، اندیشه های ضد آمریکایی در منطقه بسرعت افزایش یافت. حتی ژست های صلح جویانه و انساندوستانه باراک اوباما هم نتوانسته تاثیری در این سرخوردگی و بی اعتمادی داشته باشد.

در نتیجه تمام این تحولات، در حال حاضر نوعی سرخوردگی در میان ملت های منطقه بوجود آمده و این پرسش مطرح شده که واقعا هدف آمریکا از لشگرکشی به منطقه چه بوده است؟ آیا آمریکا در هدف اعلامی خود یعنی جنگ با القاعده برای برقراری  ثبات و امنیت در منطقه و جهان صادق است؟ در مورد جنگ آمریکا در عراق، این سردرگمی در درجه اول به دلیل تغییر راهبردها و توجیه های سیاست های آمریکا از زمان آغاز بحران در مارس 2003 است که خود سبب ایجاد نوعی سرخوردگی و بی اعتمادی در قشرهای مختلف جامعه عراق شده است. در شرایط فعلی حتی بعضی از رهبران گروه های سیاسی عراق مثل ایاد علاوی و نوری المالکی دیگر خواهان حمایت عملی و آشکار آمریکا نیستند. در درجه دوم، این سر خوردگی به عدم تناسب در سیاست های آمریکا در استفاده از نیروی نظامی و شعارهای دموکراسی خواهانه و آزادی باز می گردد. چنین شرایطی علاوه براینکه سبب شکست استراتژیک و ایدئولوژیک آمریکا در درون منطقه شده، زمینه را برای یک ایجاد یک  ائتلاف منطقه ای برای سایر بازیگران با نفوذ منطقه یعنی ایران و ترکیه به منظور جایگزین شدن با این خلاء ایدئولوژیک و استراتژیک فراهم کرده است. در این شرایط، خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر شاهد شیفت جدید ژئوپلیتیکی مسائل قدرت وسیاست به سوی شکل گیری دو جبهه جنوبی و جبهه شمالی رقیب با حضور ایران و ترکیه  است.[13]

الف- جبهه جنوبی؛

این جبهه به رهبری آمریکا شامل کشورهای عربستان، اسراییل، اردن و کشورهای محافظه کار جهان عرب است. در حال حاضر، منطقه شاهد انتقال و شیفت اهرم قدرت از جبهه جنوبی به جبهه شمالی متشکل از بازیگران رقیب منطقه ای است . این شیفت قدرت و نفوذ عمدتاً بر تم ها و مسائل استراتژیک، ایدئولوژیک، اقتصادی و امنیت انرژی استوار است. بعد از خروج انگلیس از منطقه در سال 1971، منطقه تحت رهبری آمریکا قرار گرفت. در این زمان، ایران، ترکیه، اسراییل و عربستان چهار ستون اصلی قدرت در منطقه و متحد  آمریکا در منطقه خاورمیانه بودند.[14] ولی پس از وقوع انقلاب اسلامی به دلیل مغایرت دیدگاه های جمهوری اسلامی ایران در ابعاد سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی با کشورهای منطقه و آمریکا، ایران از بلوک آمریکا خارج می شود. طی این سال ها، تحولات مهم و تأثیرگذاری در منطقه روی داده است و آمریکا به طور مستقیم یا غیر مستقیم در تمام این تحولات نقش بسزایی داشته است. دو نمونه اخیر آن جنگ های افغانستان و عراق به رهبری آمریکا است که سبب حضور مستقیم نظامی آمریکا در منطقه گردیده است. اما با ناتوانی آمریکا در هدایت بحران های منطقه ای، شاهد نوعی خلاء و تضعیف ایدئولوژیک و استراتژیک روند های سیاسی-امنیتی موجود به رهبری آمریکا هستیم.

ب- جبهه شمالی؛

این جبهه از بازیگران یا گروههای سیاسی رقیب یا مستقل منطقه ای یعنی ایران، سوریه، ترکیه و احتمالا عراق درآینده و گروه­های سیاسی همچون  حزب الله و حماس تشکیل شده است. این جبهه سه ویژگی عمده دارد: نخست، قدرت در این جبهه در تداوم و حفظ جریان مقاومت است. دوم، این جبهه از ایدئولوژی و استراتژی برای تغییر وضع موجود برخوردار است. سوم، دو قدرت اصلی این جبهه یعنی ایران و ترکیه دارای نقش تکمیل کنندگی یکدیگر هستند و روز به روز به دلیل تغییر و تحولات و نیاز های منطقه ای به همدیگر بیشتر نزدیک می شوند.

شکل گیری ائتلاف جدیدی به رهبری ایران و ترکیه در منطقه، طبیعتاً مشروعیت استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل را به چالش می کشد. به خصوص که این رژیم سه هدف عمده زیر را در منطقه دنبال می کند: نخست، پیشبرد سیاست "سازش حداقلی" در روند صلح اعراب و اسراییل، یعنی گرفتن بیشترین امتیاز و دادن کمترین امتیاز ممکن به اعراب. دوم، ثبت دامنه های نفوذ  اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود در منطقه تا حد امکان بخصوص در قفقاز و کردستان عراق. سوم ، تلاش همه جانبه برای انزوای ایران.[15]

با خروج عراق از صحنه­ی رقابت استراتژیک با ایران بعد از سقوط صدام، همچنان کشورهای ایران، ترکیه، عربستان سعودی و اسراییل قدرت های دیگر منطقه ای هستند. در این میان، دو قدرت رقیب ایران در منطقه یعنی عربستان سعودی و اسراییل هر چند تمام سعی خود را برای کاهش نقش منطقه ای ایران بکار گرفته اند، توان و اراده­ی لازم برای ایجاد یک رقابت استراتژیک با ایران ندارند. جمهوری اسلامی ایران و عربستان به لحاظ تاریخی و فرهنگی و وجود دیدگاه های مختلفی از نظر ایدئولوژی، منبع تهدیدات امنیتی، درجه حضور بیگانگان در منطقه و غیره نمی توانند به یکدیگر نزدیک شوند.[16]

ایران و اسرائیل نیز نمی توانند به یکدیگر نزدیک شوند زیرا از لحاظ ایدئولوژیک و استراتژیک با یکدیگر تضاد دارند و اسراییل نیز از حمایت ویژه آمریکا برخوردار است. در این میان، ایران و ترکیه به دلیل واقعیت های نزدیکی تاریخی-فرهنگی و اتصال ژئوپلیتیک مصمم به ایفای نقش مثبت، همکاری جویانه و مکمل یکدیگر هستند. آقای احمدی نژاد، رئیس جمهور، در خصوص اهمیت رابطه ایران و ترکیه اظهار داشت: "پیشرفت و اقتدار ایران و ترکیه به نفع دو ملت و صلح وامنیت منطقه و جهان است."[17] ترکیه هم بر اساس سیاست خارجی دولت اسلام گرای فعلی، خواهان افزایش همکاریهای گسترده با ایران است. [18] بر اساس اظهارات مقامات ترکیه "رابطه با ایران سیاست ریشه ای و اصلی جمهوری ترکیه است. "[19]

3. متغیرهای تأثیرگذار بر روابط ایران و ترکیه و آثار آن بر اسرائیل

در حال حاضر 4 متغیر مهم بر تقویت روابط ایران و ترکیه تأثیر دارند که مشروعیت استراتژی های سیاسی– امنیتی رژیم اسراییل در منطقه را به چالش می کشاند.

الف) نگاه ایدئولوژیک و سیاسی به منطقه

هرچند نوع نگاه ایدئولوژیک ایران و ترکیه به مسائل منطقه ای کمی متفاوت است، باید گفت که نقش های این دو کشور در این زمینه حالت "تکمیل کنندگی" دارند. نخست، در نوع نگاه ایران و ترکیه به مسایل منطقه ای مبتنی بر دو شاخص " مقاومت" و " گفتگو" است. ایران در جهت تقویت جریان مقاومت منطقه تلاش می کند و مخالف هر گونه سازش اعراب و اسراییل است. ترکیه نیز ضمن پیوستن به محور مقاومت و حمایت از آن، تلاش دارد تا نشان دهد که توانایی و ظرفیت گفتگو با تمامی طرفهای درگیر و تأثیرگذار بر این موضوع از جمله با آمریکا و اسراییل را همزمان دارد. دوم، از لحاظ نوع ایفای نقش و بازیگری در منطقه، دو کشور ایران و ترکیه نگاه متفاوتی با یکدیگر دارند.

ایران خواهان سیاست "اتحاد و ائتلاف" با کشورها و گروه های سیاسی دوست در منطقه از جمله، سوریه ، حزب الله و حماس و گروه های شیعی در عراق است. اما ترکیه خواهان ایفای نقش "میانجی­گری" و حفظ بی طرفی در ایفای نقش خود است. به رغم این تفاوتها، ایران و ترکیه به طور نانوشته در نوعی ائتلاف منطقه ای وارد شده اند و روز به روز بیشتر به این نتیجه می رسند که برای حل و فصل مسائل منطقه ای نیازمند تکمیل نقش های یکدیگر هستند و در این چارچوب می توانند خلاءهای ایدئولوژیک و استراتژیک موجود در منطقه را با ایفای نقش خود پر کنند. به همین دلیل، تقویت روابط دو کشور در ابعاد مختلف سیاسی – امنیتی و اقتصادی در سالهای اخیر پایه های نقش و قدرت آن ها را در منطقه خاورمیانه دو چندان کرده است. چنین وضعیتی مطمئناً خوشایند اسراییل نخواهد بود که اساساً خواهان سازش حداقلی با گرفتن بیشترین امتیاز و دادن کمترین امتیاز، در صلح اعراب و اسراییل و به حداقل رساندن نقش قدرت های رقیب در روند صلح است. بنابراین، ماهیت نقش تکمیل کنندگی ایران و ترکیه مشروعیت سیاسی – امنیتی اسراییل را در روند سازش به چالش می کشد.

ب) حضور آمریکا درمنطقه

حضور مستقیم آمریکا در خاورمیانه، نتیجه عملیاتی شدن سیاست نئومحافظه کاران در دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش در منطقه بود که با ابزارهایی همچون استفاده از نیروی نظامی، جابجایی حکومت­ها وتلاش درپیشبرد دموکراسی از نوع آمریکایی سعی در اجرای آن داشت. [20] این استراتژی اگر چه به دلیل  ناتوانی آمریکا درکنترل و هدایت بحران های افغانستان و عراق که از سال 2001 همچنان ادامه دارد، شدیدا مورد مخالفت قدرتهای رقیب و مستقل منطقه ای همچون ایران و ترکیه است. حتی بازیگران مهم عرب متحد آمریکا همچون عربستان، مصر و اردن هم به دلیل مخالفت افکار عمومی خود خواهان خروج نیروهای آمریکایی از منطقه هستند.[21]

در باره علل مخالفت ترکیه و ایران با حضور آمریکا در منطقه، هر دو  کشور بر این باورند که باید به مسائل منطقه با الویت دادن به واقعیت های سیاسی-امنیتی و اجتماعی منطقه ای و با تکیه به "رویکرد منطقه ای" یعنی افزایش نقش و حضور فعال بازیگران منطقه ای برای حل و فصل بحران ها و تنش ها نگریست. البته  دیدگاه ایران و ترکیه در مورد حضور آمریکا در منطقه تا حدودی متفاوت است. ایران، ریشه ناامنی در منطقه خاورمیانه را به دلیل حضور آمریکا در منطقه و حمایت همه جانبه از رژیم اسراییل می داند. از دیدگاه ایران، افزایش نفوذ هژمونیک آمریکا در منطقه با توجه به سابقه دشمنی و خصومت با ایران از یک سو و حضور آمریکا در دو کشور افغانستان و عراق در همسایگی ایران و هر گونه تلاش این کشور برای وابسته کردن رژیم های این کشورها و هدایت آن ها بر ضد ایران از سوی دیگر، منافع و امنیت ملی ایران را به خطر می اندازد.[22] بنابراین ایران خواهان به حداقل رساندن نقش آمریکا در منطقه و خروج فوری نیروهای آمریکایی از منطقه است.

ترکیه هم خواهان خروج نیروههای آمریکایی از منطقه است. اما مخالفت این کشور بیشتر در راستای تکمیل سیاستهای سیاسی-امنیتی غرب و ناتو از طریق حضور فعال ترکیه در مسائل منطقه ای است. به عنوان مثال، نیروهای ترکیه در چارچوب ماموریت ناتو در افغانستان حضور پررنگ و جدی دارند اما همزمان ترکیه خواهان ایفای نقش مستقل منطقه ای و میانجی­گری در تحولات منطقه ای به دلیل داشتن قابلیت و توانایی های ژئوپلیتیکی و استراتژیکی است. هر چند به نظر می رسد که ترکیه برای موفق شدن در این رویکرد منطقه ای خود ناچار به متقاعد کردن غرب به ویژه آمریکا است، بطور کلی، ترکیه خواهان به چالش کشیدن یا به حداقل رساندن نقش آمریکا در منطقه نیست، بلکه معتقد است سیاستهای سیاسی-امنیتی آمریکا در منطقه اشتباه است و باید بازبینی شود و در این راستا نقش ترکیه می تواند بسیار کارساز باشد.

به هرحال، ماهیت ایفای نقش مستقل و سرنوشت ساز ایران و ترکیه در مسائل منطقه ای در مقابل استراتژی های سیاسی و امنیتی اسراییل است که خواهان حضور پررنگ نظامی آمریکا در منطقه است. در این زمینه نقش لابی های صهیونیسم در تحریک آمریکا برای ورود به جنگ عراق را نباید فراموش کرد. لابی اسراییلی-صیهونیستی در حال حاضر خواهان حضور گسترده آمریکا درمنطقه است چون اسراییل مانند کشورهای دیگر منطقه توان مقابله با جبهه ائتلاف ایران و ترکیه (جبهه شمال) را ندارد و ترجیح می دهد در سایه حضور آمریکا تهدیدها و فشارها را علیه این دو کشور به خصوص ایران افزایش دهد.

ج) امنیت انرژی و اقتصاد

ائتلاف ایران و ترکیه بر اساس تم های "امنیت" و "انرژی"، استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل را با چالش جدی مواجه می سازد. بحث ائتلاف انرژی و تقویت روابط اقتصادی در روابط ایران و ترکیه اساساً به دو مفهوم "چسبیدگی جغرافیایی" و "موقعیت ژئواستراتژیکی" مربوط می شود. بازار مصرف داخلی ترکیه و ترانزیت انرژی از این کشور یکی از سریع ترین بازارهای در حال رشد جهان است. ایران از طریق ترکیه به منابع و انتقال انرژی به اتحادیه اروپا و غرب وصل می شود. در مقابل، ترکیه هم از طریق ایران به حوزه های انرژی و مالی منطقه خلیج فارس و بازارهای آسیای جنوبی، جنوب غربی و جنوب شرقی اتصال می یابد. بنا بر اظهارات مقامات ترکیه، این کشور در حال حاضر با توجه به موقعیت منحصر به فرد و اقتصاد روبه رشد خود به منابع انرژی ایران برای تأمین منافع ملی خود نیاز دارد، از این رو، توافقنامه های دو کشور در حوزه انرژی تحت تأثیر روابط ترکیه با کشورهای دیگر قرار نخواهد گرفت.[23] بنابراین، منطق این ائتلاف نوعی "نیازمتقابل استراتژیک" است که میان ایران و ترکیه درمنطقه وجود دارد. به عنوان مثال، علی­رغم اعمال تحریم های سخت بین المللی علیه ایران، ترکیه به دلیل نیازهای استراتژیک به ایران حجم مبادلات اقتصادی خود را با ایران افزایش داده و قرار است از 10 میلیارد دلار فعلی به 30 میلیارد دلار در آینده نزدیک برساند.[24]

تقویت نیاز متقابل استراتژیک و ژئوپلیتیک میان ایران و ترکیه مطمئنا با سیاست های سیاسی – امنیتی و اقتصادی رژیم اسراییل در تضاد قرار می گیرد، چون هدف اسراییل منزوی کردن و تضعیف اقتصاد ایران در منطقه و محیط پیرامونی از جمله در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی در زمینه های انتقال انرژی، خطوط نفتی، فعالیت های اقتصادی با اعراب و سرمایه گذاری های نفتی است و سعی در جلوگیری از این مهم دارد. مطمئناً اسرائیل از تعاملات و تبادلات عظیم اقتصادی ایران و ترکیه در درون منطقه و انعقاد قراردادهای مربوط به خطوط لوله که مبتنی بر تم­های "امنیت" و "انتقال انرژی" است، ناخرسند و نگران است. اسراییل که توان ورود به رقابت استراتژیک اقتصادی با ایران را ندارد، از طریق لابی های خود درآمریکا سعی در جلوگیری از این ائتلاف دارد. نمونه آن ایجاد اخلال و مشکل در انقعاد قراردادهای مربوط به خط لوله  نفت هند، ایران و پاکستان و همچنین قرارداد انتقال نفت از آسیای مرکزی و قففاز به خلیج فارس است.

د) برنامه‌های هسته‌ای ایران

 منافع مشترک ایران و ترکیه در موضوع هسته ای در سه جنبه، استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل را به چالش می کشاند: نخست، کاربرد دیپلماسی در پیشبرد موضوع هسته ای ایران؛  ترکیه  مانند ایران بر این باور است که برنامه هسته ای ایران باید به شیوه مذاکره و راه حل های دیپلماتیک تا دستیابی به یک راه حل پایدار ادامه یابد و از این رویکرد حمایت می کند. در این راستا ترکیه صراحتاً اعلام کرده است که مخالف تحریم ها علیه ایران است.[25] سیاست مستقل ترکیه در مخالفت با فشارهای غرب به خصوص در مورد تحریم ایران، نقطه ع��فی در تقویت روابط ایران و ترکیه است.[26] البته ترکیه در روند حمایت از برنامه هسته ای ایران فشارهای زیادی را از سوی آمریکا متحمل شده است. رویکرد حمایتی ترکیه از برنامه هسته ای ایران برخلاف دیدگاه اسراییل است که خواهان افزایش تحریم ها  و حتی اقدام نظامی علیه ایران است.

دوم، خلع سلاح عمومی منطقه ای؛ ایران و ترکیه طرفدار خلع سلاح عمومی در منطقه خاورمیانه هستند . ایران خود برای اولین بار ابتکار خلع سلاح عمومی در منطقه را در سال 1974 مطرح کرد[27] و هنوز هم به آن پایبند است. دراین چارچوب، یکی از اهداف مهم برنامه­ی هسته­ای ایران منع گسترش تسلیحات اتمی و خلع سلاح عمومی درخاورمیانه و زیر سیستم منطقه ای خلیج­فارس است.[28] خلع سلاح عمومی طرفداران زیادی در میان کشورهای منطقه از جمله اعراب محافظه کار طرفدار آمریکا در منطقه دارد. این جنبش اساساً مشروعیت برنامه هسته ای اسراییل را به چالش می کشاند.

در حقیقت،  دلیل اصلی برای حرکت­های منطقه ای به سوی خلع سلاح عمومی دسترسی اسراییل نزدیک به 100 تا 400 کلاهک اتمی[29] است که به عنوان منبع اصلی تهدیدات منطقه ای محسوب می شود. در این چارچوب، تلاش رژیم اسراییل برای ارتباط دادن برنامه هسته ای ایران به مفهوم "تهدید وجودی"[30] و "بازدارندگی" در واقع با هدف انحصار هسته ای در خاورمیانه و فرار از طرح خلع سلاح عمومی در منطقه صورت می گیرد. بنابراین، ورود فعال و پررنگ و همکاری جویانه دو بازیگر مهم منطقه ای یعنی ایران و ترکیه به مسئله خلع سلاح عمومی هسته ای، استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل را در منطقه به خطر می اندازد . لذا اساساً اسراییل تمایل دارد که از جنبه صلح آمیز برنامه هسته ایران بکاهد و بر جنبه بازدارندگی، تسلیحاتی آن تأکید کند.

سوم، استفاده از انرژی صلح آمیز هسته ای. ترکیه و بسیاری از کشورها در منطقه در تلاش برای استفاده از مدل و الگوی ایران در به کارگیری انرژی صلح آمیز هسته ای هستند و از برنامه صلح آمیز هسته ای ایران حمایت می کنند . رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، طی یک سخنرانی در دسامبر 2009 در واشنگتن از برنامه هسته ای آزاد در خاورمیانه دفاع  و از استانداردهای دوگانه و سکوت غرب در برخورد با مسایل مربوط به گسترش سلاح های هسته ای در خاورمیانه انتقاد کرد.[31] یکی دیگر از دلایل ترکیه در حمایت از برنامه صلح آمیز هسته ای ایران، تلاش و تمایل ترکیه برای استفاده از انرژی هسته ای برای توسعه پایدار است. در این خصوص می توان به امضای قراردادهای هسته ای ترکیه و روسیه در سال 2004 اشاره و اینکه ترکیه بطور فعال خواهان گسترش برنامه های هسته ای خود است. گسترش فعالیتهای هسته ای در خاورمیانه چه از سوی ایران چه از سوی ترکیه یا سایر کشورهای منطقه مطمئنا با با استراتژی های سیاسی – امنیتی اسراییل در تضاد قرار می گیرد. از دیدگاه اسرائیل یک ایران هسته ای توازن قدرت در خاورمیانه را به نفع ایران و به ضرر آمریکا و اسراییل بر هم می زند.

نتیجه گیری:

ناکامی ایالات متحده آمریکا در کنترل و هدایت بحران های منطقه ای در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین نوعی خلاء ایدئولوژیک و استراتژیک در خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر بوجود آورده است. از سوی دیگر، تغییر و تحولات صورت گرفته در استراتژی های سیاست خارجی ترکیه با روی کار آمدن دولت اسلام گرای در این کشور، شرایط را برای نزدیک تر کردن روابط ایران و ترکیه فراهم کرده است. تقویت روابط، افزایش و تکمیل نقش فعال ایران و ترکیه در مسائل منطقه ای، علاوه بر ایجاد یک بلوک قدرتمند در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی توانسته بر معادلات و استراتژی های سیاسی- امنیتی و توازن قوای منطقه ای به ضرر جریان غالب غربی به رهبری آمریکا و متشکل از اعراب محافظه کار و به خصوص اسراییل تأثیرگذار باشد. در این شرایط شاهد شکل گیری یک "ائتلاف جدید منطقه ای" با محوریت ایران و ترکیه و با تم "تکمیل کنندگی" نقش یکدیگر هستیم. این ائتلاف جدید، پتانسیل جایگزین شدن با خلأ موجود در منطقه را دارد. تقویت روابط ایران و ترکیه در چهار زمینه نزدیکی نگاه ایدئولوژیک و سیاسی به مسائل منطقه، تلاش برای خروج نیروهای آمریکایی ازمنطقه، تقویت امنیت انرژی و نهایتاً کاربرد دیپلماسی در موضوع هسته ای ایران  و با ماهیت تکمیل کنندگی نقش ها، استراتژی های سیاسی – امنیتی رژیم اسراییل را  با چالشی جدی مواجه خواهد ساخت.

 ایران و ترکیه دو بازیگر قدرتمند در منطقه خاورمیانه هستند که اهداف و منافع ملی آنها در تضاد با یکدیگر قرار ندارند و حتی یکدیگر را از جنبه های مختلف سیاسی-امنیتی و استراتژیک،  اقتصادی، و فرهنگی و اجتمایی تکمیل می کنند. همان­گونه که ترکیه با تغییر در استراتژی های سیاست خارجی خود و با بهره گیری از فرصت­های موجود درمنطقه و پتانسیل­های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی خود سعی در افزایش نقش منطقه ای و جهانی خود دارد، ایران هم باید با حضور فعال در مسائل منطقه ای و با اتخاذ راهبردها و تاکتیک های مناسب درجهت منافع و امنیت ملی کشور، از فرصت پدید آمده موجود در منطقه نهایت بهره را ببرد. اگر چه ایران نسبت به ترکیه با چالش های بیشتری به ویژه در سطح منطقه و نظام بین الملل مواجه است، ظرفیت ها و قابلیت های ایران و ترکیه در تمامی ابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی، این دو کشور را به عنوان مهمترین بازیگران منطقه ای تبدیل می کند. در چنین وضعی،  رژیم اسراییل نهایت تلاش خود را جهت اخلال در تقویت چنین ائتلافی به کار خواهد گرفت.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات