دکتر ابراهیم متقی، استاددانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه در این نشست گفت: ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس در فضایی متمایز شده قرار داشته و خواهند داشت. بحث "تمایز" یکی از اصلیترین مسائل در بحث امنیت است. هرگاه که قالبهای ایدئولوژیک با هم ترکیب شوند زمینه برای تضاد افزایش پیدا میکند. امروز روز این وضعیت بیش از هر مقطع زمانی دیگری در حوزه خلیج فارس وجود دارد. مشابه این وضعیت را در ماههای نخست رخ دادن انقلاب شاهد بودیم. تغییر در ادبیات امریکا نسبت به ایران بیانگر جلوههای تلاقی تضاد ایدوئولوژیک در فضای منطقه ای و بین المللی است.
حرکتها و مواضع اتخاذ شده به هیچ وجه بیانگر شرایط عادی نیست. جلوههایی از تضادهای بنیادی تر در حال انعکاس است. دلیل زیربنایی این مساله تغییرات ادراکی است که از سال 2066 به بعد در آمریکا شکل گرفت. بویژه پس از آنکه ولی الله نصر کتاب ظهور شیعه را نوشت. مردی که عضو شورای روابط خارجی امریکا است و در زمره مشاوران منطقه ای اوباما است. تا سال 2006 ارداک امنیتی امریکاییها بر اساس شکل بندیهای هویت در حال ظهور شیعیان سازمان دهی شده بود. این نگاه وجود داشت که ساختهای اقتدارگرا در منطقه ایجاد شده و این ساختارها در کشورهایی مانند مصر عامل اصلی بدبینی به امریکا است. تروریسم زاییده این بدبینیها است. تحلیل آمریکاییها این بود که نظامهای اقتداگرا که به نام آمریکا حکومت میکنند مرجع اصلی بی اعتمادی منطقه ای هستند. این امر منجر به خلق فضایی میشود که از یک سو تروریسم را هدایت میکند و از سوی دیگر نیروی مقاومت هم در برابر آن شکل میگیرد.
این تحلیل گر مسائل منطقه در ادامه در تبیین نقش آمریکا در منطقه میگوید: نماد این تفکر همان بحثهایی است که گرهام فولر داشت. وی این بحث را داشت که امریکا در شرایطی میتواند در تعادل محیط در خلیج فارس باشد که نیروهای حاشیه ای در فضای زایش قرار بگیرند. بر همین اساس بود که زمان حمله نظام آمریکا به عراق ، بحث خاورمیانه بزرگ و بزرگ تر مطرح شد. در این فضای دموکراتیک سازی منطقه ای شیعیان نهفته کشورهای حوزه خلیج فارس میتوانستند چالشهای امنیتی را برای کشورهای بزرگ بوجد آورند. در سال های 2003 تا 2006 تحولات منطقه ای ایارن افزایش یافت. این افزایش نه تنها کشورهای عربی که آمریکا و اسرائیل را در فضای نگرانی قرار داد. نتیجه این افزایش هم تغییر در فضای موازنه قدرت در منطقه بود. هرگاه موازنه قدرت در حال تغییر است به شکلی اجتنتاب ناپذیر منازعه و جنگ یا تحولات بحران آمیز متولد میشود. انعکاس آن را در جنگ 33 روزه لبنان با اسرائیل دیدیم. از آن مقطع زمانی به بعد بحث خارمیانه جدید کارکرد خود را از دست داد. از 2006 به بعد شاهد شرایطی هستیم که معادله قدرت ملی در داخل ، منطقه ای و بین المللی با هم تلافی پیدا میکند. رادیکالیسم در ایران بر حوادث منطقه ای تاثیر گذار است. از سال 2006 زمینه برای موضوعی به نام موازنه تهدید شکل میگیرد. نیروی تهدید کننده در این فضا جمهوری اسلامی است. کسانی هستند که متحدان منطقه ای ایران در شرایط دولتی و غیردولتی هستند.
ابراهیم متقی در توضیح نقش جدید ایران و عربستان در منطقه می افزاید:بحث هویت و قطبیت این را میگوید که باید معادله قدرت از فضای ایران به کشوری دیگر منتقل شود. کشوری که عربستان نقش محوری را در تعریف آن دارد. از سال 2006 به بعد فروشهای تسلیحاتی به عربستان و امارات و سایرین شدت بیشتری پیدا کرده است. محدودیتهای نظامی و اقتصادی علیه ایران بیشتر می شود. این وضعیت پس از بحران اقتصادی جهانی، انعکاس خود را در مواجهه با ایران بیشتر نشان می دهد که دلیل آن هم کاهش بهای نفت ایران در قیاس با کشورهای عربی است.
به موازارت اینچنین فضایی کشورهای عربی در معادله لابی گری در امریکا قرار گرفتند. در این پروسه نهادهای تحقیقاتی در آمریکا سازمان دهی شد. آثار این فرایند هم مشخص است. زمانی که هیلاری کلینتون کاندید دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آخر در آمریکا بود، مورد حمایت شدید آل سعود قرار گرفت. هیلاری نماد لابی های عرب محور در آمریکا است. اعراب در حال نهادسازی هستند. نتیجه آن هم این می شود که عربستانی که تا دهه نود برای تامین امنیت نیازمند مصر و پاکستان بود امروز نقش پلیس منطقه ای را بازی می کند. حقیقت این است که عربستان توانست فضای موازنه را از طرق مختلف به نفع خود سند بزند.
این تحلیل گر مسائل منطقه در مقام نقد از سیاست ایران در منطقه می گوید: زمانی که ایران آن اشتباه تاکتیکی را در انتخابات عراق انجام داد و از مالکی در مرحله نخست حمایت نکرد نشان داد که رویکرد ما در این حوزه رو به آینده نیست.در شرایط موجود و در ارتباط با تحولات خاورمیانه از شمال آفریقا تا یمن شکل گرفته از یک سو باید گفت که بخشی از این تحولات تحت تاثیر موج انقلاب ایران بوده است. برژینسکی هم قبول دارد که انقلاب ایران در منطقه به معنای نقطه عطف بود. در فضای مدیترانه ای یعنی در حوزه تونس و حتی مصر میزان اثربخشی ایدئولوژی انقلاب ایران محدودتر است که دلیل آن هم عدم وجود فضای رادیکالی است. این امر در محیط های تعارضی رشد کرده است. از خود عربستان تا بحرین تا یمن بحث مربوط به اثربخشی انقلاب ایران وجود دارد.
بحث سوریه هم در این میان مطرح است. رویکرد ما در این قبال نشان داد که وزارت امور خارجه ما از نوعی عدم درک شرایط رنج می برد. این مساله را در سال 2003 هم ما شاهد بودیم. وزارت امور خارجه ما در آن زمان گمان نمی کرد که آمریکا به عراق حمله کند. اما فضای فعلی فضایی است که آمریکایی ها محور اصلی تعارض خود را ایران و سوریه قرار دادند. نشانه این مساله را در برخورد اجرایی امریکا در سوریه می توان دید. در ادامه آن بحث تحریم های مضاعف هم بود که به این معنا است که هر کشوری که در سوریه تجارت را ادامه دهد هم متضرر خواهد شد. در این بازی عربستان هم نقش محوری را دارد. آل سعود حتی مهیا است که ایران را در فضای منازعه مسلحانه قرار دهد.
ابراهیم متقی در پایان این بحث می گوید: بازی آمریکا با عراق در مواجهه با عربستان تکرار می شود. بازی با ایران امروز در فضای مرحله ای پیش می رود. امروز یک وسوسه گستت در ایران برای امریکایی ها مطرح است. امروزه روز سوال امریکا این است که اعمال فشار منجر به پیوست می شود یا گسست فزاینده؟
دکتر حسنی علایی فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه و کارشناس مسائل استراتژیک و نظامی با توجه به پیشینه تاریخی برخی اختلافها میان ایران و اعراب گفت: زمانی که انگلیسیها در خلیجفارس حاکم بودند، آنها خود را مسئول کنترل، خطوط کشتیرانی میدانستند و بعد که امریکاییها مسلط شدند، آنها نیز خود را مسئول حفظ امنیت در منطقه میخواندند. شاید بتوان گفت یکی از نظامیترین مناطق جهان خلیج فارس است که هم قدرتهای منطقه ساختار و فرماندهی خاص خود را اعمال میکنند و هم قدرتهایی که خودشان را فرمانده مطلق منطقه میدانند.
وی با اشاره به رابطه ایران و امریکا در زمان پهلوی گفت: در آن دوره برنامه امریکا برای ایجاد امنیت در منطقه، استفاده از قدرت نظامی ایران بود و با توجه به قدرتیابی نظامی ایران، امنیت منطقه را تامین میکردند. میتوان گفت از سال 1350 به بعد ساختاری که برای نیروی دریایی و هوایی ایران پیشبینی شده بود با در نظر گرفتن امنیت خطوط کشتیرانی در خلیج فارس بود. این کارشناس مسائل استراتژیک تاکید کرد: امنیت خلیج فارس همیشه مساله امریکا بوده است. بعد از جنگ، امریکاییها فرماندهی و ناوگان هفتم خود را بطور مستقل به خلیج فارس اختصاص دادند و ستاد فرماندهی را در بحرین تشکیل دادند. امریکا با از دست دادن رژیم شاه هزینه گستردهیی را متحمل شد که یکی همان ناوگان اختصاصی بود و دیگر اینکه از تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس، فضای منطقه و ساختار نظامی کشورها برای امنیت این خلیج استفاده کرد. وی با اشاره به مراکز نظامی و پشتیبانی موجود در قطر، عربستان، امارات و بحرین افزود: تمام قدرت هوای و دریایی که در کشورهای حاشیه خلیجفارس به وجود آمده مربوط به بعد از انقلاب است. اما باید پرسید مگر در اینجا چه اتفاقی افتاده که این قدرت نظامی عظیم در خلیج فارس متمرکز شده است؟ خلیج فارس منبع و ذخیره انرژی جهان به شمار میآید که همین حالا مملو از ذخایر است و گازی هم که در آینده پا به عرصه وجود میگذارد منبع تغذیه جهان خواهد بود. این منابع بلافاصله و بدون هزینه و دفع وقت امکان صادرات از آب به سایر نقاط دنیا را دارد. این اهمیت را غربیها بیش از تولیدکنندگان انرژی در منطقه دریافتهاند، بویژه امریکاییها که بیشترین مصرف انرژی را دارند و به دنبال انرژیهای جایگزین میکردند. علایی ادامه داد: منبع تولید ناامنی در خلیج فارس وجود ندارد، مگر اختلافات میان کشورها که دیگران میتوانند بر آنها سوار شوند. تا زمانی که عراق به ایران حمله نکرده بود کسی تصور ناامن شدن خطوط کشتیرانی را نمیکرد. خلیج فارس بهترین جای جهان است که میتوان براحتی آن را ناامن کرد. عراق در زمان جنگ براحتی امنیت کشتیرانی ما را به خطر میانداخت؛ تا جایی که امریکاییها در زمان جنگ خلیج فارس تمام مین روبهای خود را به اینجا آوردند تا آب را پاکسازی کنند ولی با این حال برخی کشتیهایشان اسیر مین شد و منفجر شد. بنابراین اگر قرار باشد خلیج فارس نا امن شود با سادهترین سلاح که میتوان این کار را انجام داد. ولی برقراری امنیت در این منطقه با سلاح نظامی بسیار دشوار است. او پیشنهاد کرد که کشورهای منطقه با همکاری دسته جمعی در راه به دست آوردن امنیت حرکت کنند و نوعی امنیت منطقهیی به وجود بیاورند وی در این باره گفت: اختلافاتی در منطقه وجود دارد که اجازه نمیدهد این همکاری پدید بیاید. دلیل آن این است که کشورهای منطقه صاحب و برنامهریز اصلی امنیت در خلیج فارس نیستند و امریکا دارد این کار را انجام میدهد. امریکا هم اجازه چنین همگرایی و تلاشهایی را برای شکلگیری امنیت منطقهیی نمیدهد. فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه به اختلافات ایران با کشورهای منطقه اشاره کرد و افزود: نخستین اختلاف ما بر سر نام خلیج فارس است. این خلیج، ایران است و در طول تاریخ کشورهای اطراف خلیج فارس جزو پیکره و سپس منطقه نفوذ ایران بودهاند و به همین دلیل است که فارس نام گرفته است. ولی از زمانی که جمال عبدالناصر این تخم لق را در دهان کشورهای عربی کاشت، نام آن به یک مناقشه تبدیل شده و امریکاییها نیز بعد از در افتادن با ایران، از اسم واقعی و تاریخی آن حمایت نمیکنند. این از جمله مسائل مهمی است که نباید اجازه دهیم تداوم پیدا کند و اختلافات جدید بسازد. علایی سپس به مساله ژئوپلتیک پرداخت و گفت: ایران مهمترین ژئوپلتیک منطقه را دارد و امریکاییها همواره قصد دارند این ظرفیتها را به حواشی ایران انتقال دهند. مثل فرودگاههای بزرگی که در دوبی احداث شده و ظرفیت حمل و نقل هوایی به آنجا منتقل شده است. ایران همچنین از بهترین مسیرهای ترانزیت با کشورهای همسایه برخوردار است ولی دیدیم که ظرفیتهای خزر از ما گرفته شد و به آذربایجان و ترکیه واگذار شد. نباید بگذاریم در خلیج فارس نیز این اتفاق بیفتد. متاسفانه امروز حتی خود ایران کالاهایش را از دوبی وارد میکند. این فاجعه است که مجبور باشیم امور صادراتی و وارداتی خودمان را در دوبی انجام دهیم. او با بیان اینکه ایران باید قدرت دریایی منطقه باشد، تصریح کرد: متاسفانه امروز نگهداری و تعمیر کشتیها هم به آن سوی آب منتقل شده است. اینها همه از ضعف و کوتاهی ما نشات میگیرد. به عنوان مثال ما باید اقتصاد عراق را به سواحل خود گره بزنیم و جغرافیای خود را به آن متصل کنیم تا عراق همیشه به ایران و امنیت سواحل ایران نیاز داشته باشد و از آن بهره ببرد.
علایی گفت که نگاه امریکا به امنیت در خلیج فارس، بحرین را به یک جزیره قابل بهرهبرداری در منطقه تبدیل کرده و موضوع امنیت بحرین با مسائل مربوط به امریکا و عربستان گره خورده است. او همچنین حوزههای مشترک نفت و گاز را از دیگر مسائل اختلاف برانگیزی عنوان کرد که کشورهای عربی از این منابع مشترک بهرهبرداری میکنند و ایران از آن متضرر شده است.
وی درباره بحثهای مربوط به جزایر سهگاه نیز گفت: این موضوع باید یک بار برای همیشه حل شود. نظر من این است که این مناقشات به صورت غیر نظامی حل شود. پیشنهاد من راه حل اقتصادی است. ما میتوانیم سه شهر بزرگ فردوسی را در ابوموسی، حافظ را در تنب بزرگ و سعدی را در تنب کوچک ایجاد کنیم و آنها را به مرکز حیات و تنفس ایرانیان تبدیل کنیم. وقتی در جزیره کسی را برای ساکن شدن و زندگی کردن نداریم و هیچ امکانات تفریحی و توریستی و اقتصادی در آن ایجاد نمیکنیم، چنین حرفها و ادعاهایی هم مطرح میشود. این جزایر از نظر امنیت ملی ایران اهمیت بالایی دارند و باید مشکل به وجود آمده را حل کنیم. حسین صادقی، سفیر سابق ایران در عربستان سعودی سخنان خود را با چند پرسش آغاز کرد و آن این که آیا تیرگی روابط ایران و عرب به دلیل مواضع اخیر است. یا دلایل دیگری دارد؟ کشورهای عربی چقدر مستقل و چقدر نیابتی عمل میکنند؟ اقدامات ایران چیست؟
وی در پاسخ یه این پرسشها گفت: تیرگی بین روابط جهان عرب و ایران را باید در مجموعهیی از محورهای امنیتی بررسی کرد. بحث ژئوپولتیکی نیز مطرح است که در این جا یک محور کلیدی وجود دارد و آن اینکه هر کشوری که بتواند بر خلیج فارس مسلط شود میتواند بر دنیا یا حداقل تاثیرگذاری بر سیاستگذاریهای کلان جهان مسلط شود. دیگر بحث ثبات منطقه است که چگونه میتوان به آن دست یافت. در این بخش نیز سه نکته برای هر کشوری وجود دارد، یک ثبات داخلی، دیگری ثبات خارجی و سوم ثبات منطقهای، با توجه به این نکات میتوان ماهیت شورای همکاری خلیج فارس را درک کرد.
صادقی سپس گفت: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ساختار امنیتی خلیج فارس متفاوت بود. در گذشته رقابتی میان انگلیس، اتحاد جماهیر شوری و امریکا وجود داشت. همواره هنگامی که انگلیس موقعیت خود را در جایی تثبیت میکند کشورهای دیگر از عرصه رقابت کنار میکشند. وقتی در سال 1968 دولت بریتانیای کبیر تصمیم میگیرد که نیروهای خود را از خاورمیانه خارج کند خلایی ایجاد شد که این خلا باعث نفوذ دیگر کشورهای منطقه شد که رقابت اصلی را از آن تاریخ رقم زد. در این تاریخ شوروی و امریکا وارد میدان شدند که رقابت اصلی را ایجاد کردند. در رقابت منطقهیی ایران، عربستان سعودی و عراق حضور داشتند که هم نیابتی وارد صحنه شدند و هم خود به تنهایی ادعاهایی داشتند. ایران و عربستان به مرور در کنار هم قرار گرفتند و عراق به دلیل تمایلش به اتحاد جماهیر شوروی در برابر آنها قرار گرفت. این وضع تا سال 1975 وجود داشت تا زمانی که ایران توانست از قدرت خود استفاده کرده و حرف خود را به عنوان یک قدرت منطقهیی بر دیگران تحمیل بکند. پس از تثبیت ایران به عنوان یک قدرت منطقهیی امنیت منطقه به صورت دسته جمعی مطرح شد. در آن تاریخ هویدا گفت: وقتی انگلیس از در خارج شود دیگر اجازه نمیدهیم از پنجره بیاید اگر بیاید ما بشدت با آن برخورد میکنیم. همچنین تاکید میشود که کشورهای منطقه باید به صورت جمعی و بدون حضور نیروهای خارجی امنیت منطقه را تامین کنند. در این رابطه دو جلسه تشکیل میشود. در جلسه دوم به دلیل چپگرایی عراق و تعقیب منافع شوروی توسط دولت این کشور جلسه به هم میخورد که این باعث میشود امنیت جمعی شکل نگیرد. وی سپس میگوید: چنین وضعیتی تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران وجود داشت. انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی در امنیت منطقهیی ایجاد میکند. در این حالت دو اتفاق میافتد. یکی جنگ نفتکشها که نقطه عطفی در منطقه رقم میزد و دیگری جنگ ایران و عراق. جنگ نفتکشها بهانه برای ورود و حضور نیروهای خارجی به منطقه به وجود میآورد. اشغال کویت توسط عراق و تغییر رویکرد کشورهای منطقه نسبت به ایران نقاط عطف دیگری است که میتوانیم دلایل تیرگی روابط ایران و جهان عرب را از دریچه آنها بررسی کنیم. در طول این مدت ما سه مرحله را سپری کردیم. یک مرحله، مرحلهیی بود که دولت سازندگی بر سر کار بود. در این مدت این رویکرد به وجود آمد که اگر قرار باشد کشور را از آن وضع پس از جنگ نجات دهیم باید رویکرد خارجی خود را تغییر دهیم. یعنی باید مناسبات خود را با اعراب بهبود بخشیم. در میان اعراب، عربستان سعودی بیش از همه میتوانست ایفای نقش کند. ما با عربستان از زمان شاه بر سر مساله نفت اختلاف داشتیم. اظهاراتی که در آن موقع از سوی دو طرف ایراد میشد این اختلافها را به خوبی نشان میدهد. پس از جنگ و در دوران بازسازی ما نیازمند منابع مالی داشتیم که عربستان سعودی برای افزایش قیمت نفت میتوانست به ما کمک کند.
دوره دوم، دوره اصلاحات بود که شفافسازی و اعتمادسازی را در دستور کار قرار داد. دوره سوم دوره دولت مهرورز عدالتگستر بود.
سفیر سابق ایران در عربستان در ادامه میافزاید: خاورمیانه را باید به دو بخش تقسیم کرد یکی خاورمیانه عربی و دیگری غیر عربی. خاورمیانه عرب نیز به سه قسمت تقسیم میشود. یکی شمال آفریقا دوم شامات و سوم خلیج فارس در بحث خلیج فارس کویت و عربستان سعودی و بحرین هستند که در مقابل آنها قطر، عمان و امارات قرار دارند که هر کدام ویژگیهای خود را دارند.
بخش خاورمیانه غیر عرب نیز به دو بخش تقسیم میشود، یکی افغانستان و پاکستان که این کشورها بازیگرانی هستند حه در شکلگیری مناسبات ایران با کشورهای عربی نقش ایفا میکنند. و دیگری ترکیه، ایران و اسراییل هستند.
بحرانهایی که در منطقه و بطور مشخص در خلیج فارس در چهار دهه گذشته شکل گرفته تاثیرات چشمگیر بر مناسبات جهانی داشته است. در این میان ایران بحث محوری بیشتر این تحولات است. در دورهیی شاه گفت: ما به نقطهیی رسیدهایم که دیگر تهدیدی از سوی منطقه متوجه ما نیست و باید رویکردی به اقیانوس هند و فراتر از آن داشته باشیم. او آن موقع مدعی بود که حکومت شاهنشاهی در اوج اقتدار قرار دارد.
اشغال افغانستان توسط شوروی و شکلگیری شورای مجاهدین افغان نقطه عطف دیگری است که دنیا در آن امروزه درگیر است. مابقی محورها عبارتند از: جنگ ایران و عراق، تسخیر سفارت امریکا، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حمله عراق و افغانستان، رشد اسلامگرایی و خیزش مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا که نقاط تحولات منطقه را رقم زدند. همانطور که 11 سپتامبر مسیر تاریخ را تغییر داد انقلابهای عربی و منطقهیی نیز مسیر تاریخ را تغییر خواهند داد. وی درباره سیاستهای خاورمیانه جمهوری اسلامی ایران میگوید: پس از انقلاب اسلامی سیاستهای خاورمیانهیی جمهوری اسلامی فراز و نشیبهای بسیاری داشته است. به اعتقاد کشورهای عربی ایران، پس از دوران اصلاحات که به سطح مطلوبی از پختگی رسیده بود در دولت مهرورز تلاش کرد به عقب باز گردد و برای احیای امپراتوری فارس با آنچه به احیای امپراتوری صفوی تعبیر میکنند، تلاش کند.
موانعی که در این میان وجود دارد را این پرسش به خوبی نشان میدهد که آیا ما میتوانیم روابطمان را با اعراب گسترش دهیم یا خیر؟ در این میان چهار دیدگاه وجود دارد. یکی اینکه کشورهای عربی تا زمانی که ایران به سمت عادیسازی روابط با امریکا گام برندارد امکان و بهبودی روابط با ایران را ممکن نمیبینند و آن را بیهوده میدانند.
دیدگاه دوم میگوید زمانی ایران میتواند روابط خود را با اعراب گسترش دهد که ایران به یک قدرت واقعی در منطقه در تمامی ابعاد تبدیل شود. در آن موقع کشورهای عربی خود به سمت برقراری رابطه با ایران حرکت خواهند کرد.
دیدگاه سوم میگوید با توجه به دیدگاهی که ایران و عراق به یکدیگر دارند پایداری روابط با کشورهای عربی دور از ذهن است.
دیدگاه چهارم که بیشتر بر روی آن تاکید دارم و با توجه به دوره اصلاحات به آن استناد میکنم این است که تنشزدایی و اعتمادسازی و اجتناب از تمامیتخواهی میتواند پایه روابط مستحکمی را براساس احترام متقابل و تمامیت ارضی و منافع ملی ایجاد کند و تعامل را جایگزین تقابل کند. این دیدگاهی است که میتوان آن را دنبال کرد.
صادقی نتیجه صحبتهای خود را اینگونه بیان میکند: نتیجهگیری من این است که یک، نگاه واقعبینانه باید از خود و محیط پیرامون خود داشته باشیم که باید با توجه به واقعیتهای موجود باشد. دوم نگاه سنتی به منطقه و جهان را باید تغییر دهیم. نگاه سنتی که همه چیز را توطئه میبییند باید تغییر داد. سوم، نماندن در تاریخ و استقاده از تاریخ به عنوان یک تجربه برای اینکه منافع خود را تامین کنیم. چهارم، همکاری با دیگر کشورها با نگاه دیدهانگاری. مثلا ما میگوییم بحرین یک سوم قشم است این صحیح اما این کشور به هر حال میتواند در برخی از عرصهها برای ما چالش ایجاد کرده و ما را دچار مشکل کند. ما باید این نگاه را تغییر دهیم. نگاه پنچم، اینکه به اندازه گلیممان پایمان را دراز کنیم و تا آنجا که توان داریم اقدام کنیم.