الف. الگوی تحلیل و عناصر جامعه اسرائیل
بهترین الگو برای تبیین اجزای یک جامعه و بیان چگونگی ساختار اجتماعی، استفاده از الگوی هرم است. مطابق این الگو در درون جامعه اسرائیل، میتوان 9 بخش عمده را از یکدیگر تمیز داد:
1- نخبگان سیاسی بنیانگذار: حیات سیاسی رژیم صهیونیستی جدا از ساختار حزبی حاکم بر آن متأثر از یک گروه نخبه کوچک است که در خلال سه دهه توانسته مقامات مهمی در ادارات دولتی را به خود اختصاص دهد. طبیعی است که با ورود گروهها و احزاب متعدد دیگری به حوزه مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، در کنار فرآیند کاهش تعداد این نخبگان بر اثر فوت اعضای آن شاهد زوال قدرت نخبگان علمی و کمرنگ شدن ارتباط ایشان با دولت در اذهان مردم باشیم. این گروه اساساً از حیث ماهوی و پیشینه تاریخی پدیدهای غیر نظامی است؛ بدین معنی که ارتش و نیروهای نظامی به رغم نقش بسیار مهمشان در ساختار جامعه اسرائیل بههیچوجه به عنوان بخشی از آن مطرح نبودهاند.
2- طبقه حاکمه: اقتصاد اسرائیل همیشه از ملاحظات سیاسی تبعیت میکرده و این مطلب کلید درک ماهیت طبقه حاکم اسرائیل است. استعمار صهیونیستی به صورت یک فرآیند استعماری معمولی از سرمایهداری و ملاحظات سوداگرایانه تشکیل نشده که اگر چنین میبود استفاده از کارگران فلسطینی و عرب نه تنها مانعی نداشت، که موجه هم بود. لیکن بوروکراسی کارگری صهیونیستی با این تمایل مبارزه کرده و سیاست «فقط کارگر یهود» را با توجه به اهداف سیاسیاش اشاعه داده است. این نیروی غالب، طبقه حاکم نامگذاری شده که برای اعمال نفوذ خود از سه اهرم بهره میجوید: دولت، آژانس یهودی و هیستادروت. بوروکراسی مورد نظر با تسلط بر دستگاه عظیم دولتی، اتحادیهها و قسمت اعظم اقتصاد جامعه، عملا به توان بالایی دست یافته که حتی اجازه نظارت غیر مستقیم بر بخش خصوصی را نیز به او میدهد.
3- سیستم حکومتی: حکومت اسرائیل متشکل از مجلسی به نام «کنست» مشتمل بر 120 نماینده برای چهار سال، ریاست جمهوری که توسط اکثریت نمایندگان پارلمان برای 5 سال انتخاب میشود و نخستوزیر که دارای قدرت اجرایی بالاست، میباشد. ساختار اجرایی نظام اسرائیل جمهوری و مطابق با الگوهای غربی است اما از 1948 به بعد، عملاً سیستم سیاسی تمرکزگرا را به نمایش گذارده است؛ سیستمی که مبتنی بر قدرتمندتر شدن هر چه بیشتر دولت است.
4- سازمانهای غیر دولتی: سازمانهای غیر دولتی روابط بسیار نزدیکی با مناصب رسمی دارند. از جمله مهمترین این سازمانها میتوان به فدراسیون اتحادیه کارگری در اسرائیل اشاره کرد. این سازمان یک اتحادیه کارگری پیشرفته و نیرومند و با امکانات استثنایی را در اسرائیل شکل میدهد. در کنار این فدراسیون میتوان به سازمان جهانی صهیونیسم اشاره کرد که ضمن بنیان نهان پایه دولت اسرائیل در فلسطین، تا به امروز از طرق مختلفی در بقا و استمرار حیات آن مؤثر بوده است.
5- ارتش: از جمله پیامدهای جنگ جهانی دوم برای یهودیان، افزایش توان رزمی آنها بود که در نهایت به تولد ارتش اسرائیل در 26 ماه می 1948 انجامید. این ارتش متعاقباً با حمایت مستقیم آمریکا توان رزمی خود را تا حد بالایی افزایش داد و اکنون به عنوان نیروی مجهزی در منطقه مطرح است. «بن گورین» که خود فرماندهی این ارتش را عهدهدار بود در شکلدهی آن، انگلستان را به عنوان الگو انتخاب کرد. با دقت در چهارچوب و ساختار ارتش فعلی اسرائیل، معلوم میشود که سعی بر آن بوده تا این بخش رسماً از حوزه سیاست دور باشد اما این هدف کاملاً موثر نبوده چرا که به گفته «میخاییل هاندل» هنوز هم دکترین ارتش سیاسی بر اسرائیل حاکمیت دارد و در نتیجه ارتش از طرق مختلفی در حوزه سیاست تأثیر میگذارد؛ از آن جمله: مشاوره دولت با ستاد فرماندهی ارتش و شرکت این فرمانده در نشستهای دولت، اختلاط بین دو پست نخستوزیری و وزارت دفاع که بعضاً رخ میدهد و حضور سیاسی افسران بازنشسته در عرصه سیاست.
6- احزاب و گروههای اجتماعی وابسته به اکثریت: برای درک بهتر بستر مساعد رویش این احزاب، لازم است موضوعاتی را که منجر به ایجاد نزاع و اختلاف و در نهایت شکلگیری احزاب شده بررسی کرد. اول مسائل اجتماعی و اقتصادی، دوم مساله امنیت، سوم سیاست خارجی و چگونگی روابط خارجی اسرائیل با دیگر دولتها و چهار مذهب و حکومت. در اسرائیل مردم به احزاب و نه افراد رأی میدهند و از اینجا معلوم میشود که نبض سیاست عملی اسرائیل در دست احزاب است. در یک تقسیمبندی کلی احزاب اسرائیلی به احزاب دست راستی، احزاب دست چپی و احزاب مذهبی تقسیم میشوند.
7- جمعیت یهودی: جمعیت و مسائل جمعیتی از حادترین و ریشهدارترین معضلات جامعه اسرائیل به شمار میآید که هنوز هم به نحوی دامنگیر این جامعه است. جمعیت فعلی اسرائیل در یک تقسیمبندی کلان به یهودی و غیر یهودی تقسیم میشود و در درون جمعیت یهودی اختلاف و شکافهای قومی ـ نژادی متعددی را مشاهده میکنیم.
8- سازمانهای مربوط به اقلیت: طی دهه اول تأسیس دولت اسرائیل، اعراب، سازمانهای سیاسی قابل ارائهای نداشتند اما با گذشت زمان و شکلگیری دومین نسل از شهروندان اسرائیلی، آشکار شدن اهمیت فعالیتهای سازمانی به منظور وصول به اهداف و آرمانهای گروهی، وقوع بعضی تحولات جمعیتی در بخش اعراب از قبیل ارتقای سطح علمی و تجربه عملیشان و مهمتر از همه کاهش گسترده نفوذ نظام حاکم بر اسرائیل، فضای مناسبی برای چنین فعالیتهایی فراهم میشود. ظهور تعدادی اندک از رهبران عربی که معتقد بودند فقط از راه تأسیس چنین سازمانهایی است که میتوان به اهداف کلان سیاسی دست یافت و به این روند سرعت بخشید. در نتیجه سال 1967 به عنوان سال آغاز فعالیتهای سازمانی اقلیتها در اسرائیل معروف میشود.
حیات سازمانی و حزبی اعراب اسرائیل را میتوان در مجموع به دو جناح عمده تقسیم کرد: افراطی و معتدل. گروه معتدل به طور کلی خواهان مساوات کامل بین تمامی گروهها است. در طیف مقابل، گروههای افراطی قرار دارند که با دولت اسرائیل و اکثر یهودیان از در نزاع درآمدهاند. تأکید بر ایدهآلهای ناسیونالیستی در تحقق مساوات همه جانبه از طریق مبارزات مسلحانه از مشخصات عمده این طیف به شمار میآید.
9- جامعه عرب: اقلیت عرب اسرائیل مشتمل بر مسلمانان، مسیحیان و دروزیانی است که روی هم رفته جامعهای کوچک را در اسرائیل شکل میدهند. متعاقب تحولات بینالمللی دهه 1940 و تأسیس دولت نامشروع اسرائیل ما شاهد تقسیم شدن جامعه به دو بخش یهودی و عربی هستیم. تحولات جمعیتی از این زمان به بعد بسیار متنوع هستند. گروهی از اعراب دست به هجرت میزنند و در مقابل اندکی همچنان در خانه و کاشانه خود با تحمل سختی فراوان باقی میمانند.
ب. معضلات جمعیتشناختی رژیم صهیونیستی
بررسی مسائل جمعیتی در هر کشوری مشتمل بر موضوعات مختلفی است که از این میان میتوان به فاکتورهای زیر در ارتباط با اسرائیل اشغالگر اشاره کرد.
1- روستاها: روستاها به طور مشخص از 1948 به این طرف به طرق مختلف دستخوش تحول و دگرگونی بودهاند. میزان این تحول بستگی به وسعت، موقعیت، نزدیکی یا دوریشان از جادههای منتهی به مناطق یهودینشین و... داشته است. عمده تغییرات در الگو، حیات خانوادگی و گستره نفوذ خانوادهها در موقعیت «هامولا» بوده است. اگرچه هامولا همچنان به عنوان مرکز اصلی شکلدهنده به رفتار جمعی روستاییان مطرح است و کانون سیاسی مهمی در انتخابات محلی به شمار میآید، لیکن جوانان به ویژه کسانی که تحصیلات عالی دارند، به شدت نسبت به نقش پیشتاز و هدایتگرانه کهنسالان و حلقههای سنتی پیشین، مخالفند و خواهان ایجاد تغییراتی در سیستم آموزشی، نحوه پوشش و مواردی از این قبیل هستند.
2- شهرها: وضعیت اعراب در شهرهای مختلط یا صرفاً عربنشین بیانگر وقوع تحولاتی چند در این شهرها است. با ورود به شهرهای مختلط تغییرات اجتماعی از شدت و حدت بیشتری برخوردار میشوند.
3- طوایف و قبایل: اعراب بدوی با توجه به ساختار ویژهای که دارند، سطح پایین امکانات اجتماعیشان در دوره حاکمیت عثمانیان، قیمومیت انگلیسیها و حاکمیت دولت اسرائیل به راحتی در داخل روند دولتی شدن قرار گرفتهاند.
4- تحصیلات ابتدایی و تکمیلی: این مساله از مهمترین جلوههای مبارزه بین گروههای مختلف موجود در اسرائیل است به صورتی که میتوان از آن به عنوان کانون اصلی ملاحظات فرهنگی در جامعه اسرائیل نام برد؛ کانونی که منجر به همگرایی یا منازعه دو حزب و گروه یا اقلیت و اکثریت میشود. در اسرائیل نسبت به مسائل آموزشی اعراب نیز توجه شده تا از این طریق درصد باسوادی در اسرائیل بالا برود. از طرفی تحولات اجتماعی آگاهی نسبت به اهمیت این بخش را بالا برده و اقبال عمومی در بین اعراب و یهودیان به آموزش افزایش مییابد. در سال 1972 از سوی وزارت فرهنگ و آموزش سندی متضمن اهداف آموزش عالی منتشر میشود که در زیر عنوان اهداف اساسی آموزش اعراب در اسرائیل آمده بود: هدف از گسترش تحصیلات عالیه در بخش عربی عبارت است از آموزش در زمینه ارزش عالی صلح، آموزش در زمینه وفاداری به دولت اسرائیل با تأکید بر منافع مشترک، آغاز یک پروژه بزرگ اجتماعی به منظور ایجاد همگرایی اجتماعی و اقتصادی بین اعراب و یهودیان و بالاخره بالا بردن سطح علمی دختران برای بهبود وضعیت اجتماعی ایشان.
5- مطبوعات: اقبال گسترده اعراب به مسائل مطبوعاتی را اگرچه میتوان در چهارچوب مسائل فرهنگی جامعه عربی تبیین کرد، با این حال آنچه بیش از هر عامل دیگری این پدیده را توضیح میدهد آن است که اعراب به میزان زیادی نسبت به این روش برای دستیابی به اغراض سیاسیشان امیدواری یافتهاند و این امر معلول ناکامی ایشان در طرق دیگر است.
6- ادبیات و کارویژه سیاسی آن: ادبیات عرب عرصه بارز تجلی مسائل مربوط به زبان است. متعاقب اتمام حاکمیت انگلیس این حوزه مهم فرهنگی فعالیتهای گستردهای آغاز میکند و در کنار بخش عبری زبان سعی میکند تا حضور خود را همچنان پررنگ نگه دارد.
ج. معضلات سیاسی رژیم صهیونیستی
برخلاف تلاشهای صورت گرفته برای ایجاد ثبات سیاسی در این جامعه اسرائیل اشغالگر با مشکلات جدیای در حوزه سیاست روبهرو است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- ضعف انتخابات مردمی: در ارتباط با انتخابات پارلمانی از آنجا که شرط «شهروند اسرائیل بودن» در آن لحاظ شده و جمع کثیری از اعراب ساکن سرزمینهای تحت کنترل اسرائیل واقع در اورشلیم شرقی و بلندیهای جولان اساساً از پذیرش شهروندی اسرائیل سر باز زدهاند شاهدیم که حضور و نقش اعراب بسیار کمرنگ است.
2- احیای رهبری سیاسی در حوزه عربی: بحران رهبری سیاسی اعراب دارای قدمت دیرینهای است و میتوان به طور مشخص بر زمان تأسیس دولت اشغالگر اسرائیل انگشت گذاشت. تحولات جهان عرب حکایت از آن دارد که از شدت اولیه این بحران تا حدود زیادی کاسته شده است. معنای این سخن آن است که مشکلات اسرائیل در مواجهه با جهان عرب رو به فزونی خواهد داشت.
3- اقبال به گرایشهای سیاسی مبتنی بر مقاومت: مسلمانان بیشتر نسبت به گرایشهای جهادی از خود تمایل نشان میدهند و به گفته دکرت فاروق مواسی نویسنده عرب اسرائیلی این امر متأثر از عامل «مذهب» است.
4- جامعه عرب و مشکل «هویت»: اقلیت موجود در اسرائیل به دلیل وجود شکافهای متعدد سیاسی ـ مذهبی به طور جدی با معضل هویت مواجه است. اساسا جامعه اسرائیل یک جامعه بحرانزده از حیث هویتی است و طرفین درگیر به نحوی با این مساله روبهرو هستند. گذر زمان و وقوع تحولات عدیده در جامعه اسرائیلی هنوز نتوانسته از پیچیدگیهای معضل هویت چیزی بکاهد.
د. معضلات اجتماعی رژیم صهیونیستی
مقوله گسستهای اجتماعی و نحوه تأثیرگذاری آنها موضوع اصلی جامعهشناسی سیاسی است چرا که زندگی سیاسی در هر جامعهای از گذشته تاکنون عمدتاً تحت تأثیر این شکافها بوده و تنوع امروزی در عرصه سیاست و حکومت با توجه به این گسستها قابل تحلیل است. در این بخش به بررسی کانونهای جامعهشناختی مهمی میپردازیم که میتواند برای جامعه اسرائیل بحرانزا باشد. عمدهترین گسستها در اسرائیل عبارتند از گسست هویتی، اجتماعی و حقوقی.
1. هویت سیاسی: آبشخور معضل فعلی جامعه یهودی اسرائیل در صهیونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی قرار دارد. «صهیون» واژهای است که یهودیان آن را از کوهی در فلسطین اقتباس کردهاند و به عنوان سنبلی برای بازگشت به ارض موعود به کار میبرند. اگرچه صهیونیسم با به کار بردن نمادهای مذهبی و معرفی کردن اعضای خود به عنوان «عشاق صهیون» سعی دارد صبغهای مذهبی به خود بگیرد اما از همان ابتدا بدیهی بود که صهیونیسم یک جریان کاملاً سیاسی و اقتصادی است؛ پدیدهای که یهودیت را به مثابه ابزاری جهت ایجاد یک خاطره ازلی مشترک به خدمت گرفته تا برای پیروان خود هویتی واحد ایجاد کند. در نتیجه همین نگرش است که در عرصه حکومت و سیاست به راحتی مدل سکولاریستی را پذیرا میشود و به قول «آکیوااور» صهیونیستها در مقام عمل دولت یهودی سکولار را جایگزین خدای یهودی میکنند. در واقع صهیونیسم نهضتی است که پایه آن را اقدامات مالی و سرمایهداری شکل میداد.
2. ماهیت اجتماعی: از منظر جامعهشناختی جامعه اسرائیل در درون خود فرآیندهای متناقضی را جای داده است که رفع آنها به سادگی میسر نیست. اسرائیل اساساً پدیدهای به حساب میآید که با استعانت از عناصر فرهنگ غربی تکوین و رشد یافته و این به دلیل مشکل هویتی است که به آن اشاره کردیم. لذا فراتر از آنکه یهودی بودن آن، اسرائیل را نزد اعراب با ماهیتی بیگانه و غیر آشنا جلوه میدهد، وجود این جوهره غربی نیز مضاف بر علت شده و این حالت بیگانگی را تشدید میکند.
3. حقوق اجتماعی: اسرائیل دارای یک قانون اساسی مکتوب نیست و این خود معلول عوامل متعددی است که در درون تاریخ اجتماعی اسرائیل به تدریج رشد کرده است. همین امر به تضعیف عملکرد توجیهی رژیم صهیونیستی به ویژه در داخل دامن میزند.
4. حقوق اقلیتها: از نظر سیاسی ـ اجتماعی شاهد انجام یکسری فعالیتهای حزبی از سوی اعراب در اسرائیل هستیم که قاعدتاً از سوی این گروه حمله بر وجود فضای دموکراتیک در جامعه میشود اما با نفوذ به مقاصد موجود در ورای این ظاهر مشاهده میشود که نوعی سودجویی و بهرهوری سیاسی در اینجا حاکم است. در واقع فعالیت سیاسی اعراب بیشتر متأثر از تحرکات منفعتطلبانه احزاب اسرائیلی بوده و در مسیر واقعی خود قرار نداشته است. در ارتباط با مسائل فرهنگی اقلیتها در وضعیت بغرنجی قرار دارند که ناشی از اهداف اولیه بنیانگذاران اسرائیلی است. نظر به این اهداف، محو فرهنگ عربی در سرلوحه فعالیتهای صهیونیستی قرار داشته و مشاهده میشود که در ورای ارقام موجود حقیقتی تلخ نهفته است و آن زوال فرهنگ عربی در اسرائیل است.
اقلیت عرب از حیث حمایت قانونی نیز در وضعیت مناسبی نیست و میتوان گفت که امنیت جانی، آنگونه که یک شهروند لازم دارد تا بتواند رشد کند، وجود ندارد. وجود پدیدهای به نام «عربستیزی» در اسرائیل مشکل فوق را تشدید میکند.
نژادپرستی هم عارضهای جدی است که از حیث اجتماعی تا حدود زیادی انسجام و همبستگی ملی اسرائیل را تهدید میکند.
جمعبندی
آسیبشناسی جامعه اسرائیل ما را به فضاهای خالی در درون این جامعه رهنمون میکند که در طول زمان به صورت شکافهایی کم و بیش عمیق درآمدهاند و آینده این جامعه به میزان زیادی در گرو چگونگی وضعیت این فضاها است.
چهار نوع شکاف عمده در اسرائیل قابل بررسی است:
ـ گسست میان عرب ـ یهود
ـ گسستهای قومی ـ طبقاتی
ـ گسست میان مذهبیون و سکولارها
ـ گسست میان چپیها و راستیها.
در مجموع سه مقوله مهم «ارزش»، «منافع» و «سیاست» واژههای کلیدی هستند که شکافهای چهارگانه مذکور را پدید میآورند. این شکافها به نوبه خود انسجام و وحدت ملی را در اسرائیل تهدید میکنند.