* مبارزه مسلحانه نمیکردید ؟
** در اوایل حکومت کمونیستها مبارزه مسلحانه وجود نداشت. بعد که دستگیریها زیاد شد و عدهای توانستند فرار کنند، در پاکستان و ایران سازمان و تشکیلات بوجود آمد. اینها در سال57 پیروز شدند. بلا فاصله کودتای دیگری علیه تَرَکی صورت گرفت و کشته شد.
* چه زمانی؟
** تقریبا اواخر 57 یا اوایل 58 بود. یعنی به یکسال نرسید. بعد از اینکه اینها از حزب خلق به قدرت برسند، دنبال این بودند که حزب پرچم را از بین ببرند. هم مسلمانها را میگرفتند، هم از درون میخواستند خودشان را تسویه کنند. تَرَکی، بَبَرک کارمل را به عنوان سفیر به تاشکند فرستاد. در حالیکه کارمل میخواست رئیس جمهور شود. حزب خلق وقتی به قدرت رسید پرچمی ها را تا آنجا که میتوانست تصفیه کرد. خیلی ها را هم که نمیتوانستند بکشند زندانی کردند که آنها هم بعدها در زندان اعدام شدند.
* اعدام های معروف 57 چه بود؟
** بعد از اینکه تَرَکی کشته شد، ببرک کارمل هم در تاشکند بود. بین خود حزب خلق هم اختلاف بوجود آمد به 100 روز نرسید که پرچم تسویه شد. مسلمانها را هم گرفته بودند. خودشان هم به قدرت رسیده بودند. بین خودشان کسی بود به نام حفیظ الله امین که وقتی اختلاف بوجود آمد با عنوان شاگرد وفادار تَرَکی معروف بود. امین کسی را فرستاده بود که معلم خودش یعنی ترکی را در حالت خواب بالش گذاشته بودند روی دهانش و خفه کرده بودند. بعد از قتل تَرَکی خودش شد رئیس جمهور. وقتی حفیظ الله به قدرت رسید اعلام کرد کمونیستهای پرچم خائن بودند. حفیظ الله امین صد روز، حکومت کرد.
کمونیستها به او گفته بودند که زندانیها را بکشد. هرکس در دوره داوود خان و تَرَکی دستگیر شده بود بهوسیله امین کشته شد. در این بین شیعیان خیلی زیادی کشته شدند. هر کس را به نام شیعه میشناختند و سرش به تنش میاَرزید دستگیر کرده بودند. بعضی از اینها حتی بازجویی نشده بودند و بعضی اصلا قرار بود آزاد شوند، اما به دستور امین همه را اعدام و در گورهای دست جمعی دفن کردند که بعدها لیست آنها پیدا شد. حفیظ الله بعد از صد روز، مزدوری خودش را به شوروی ابراز کرد که من همه امکانات را فراهم کردم و همه را کشتم. یک قراردادی با شوروی برای ارسال تسلیحات نظامی امضا شده بود.
شورویها هم او را تشویق میکنند، اما پشت پرده با بَبرَک که تبعید شده بود ارتباط داشتند و قرار بود همزمان با ارسال تسلیحات نظامی، امین را ساقط کنند و دوباره قدرت را به کارمِل بدهند. آنها شروع کردند به ارسال اسلحه، طوری که خود امین تعجب کرده بود که چرا اینهمه تسلیحات میفرستند و همزمان با آن درشش دی ماه 58 نظامیهای شوروی که همراه تسلیحات به اصطلاح برای کمک به دولت علیه مجاهدین مسلمان به افغانستان آمده بودند حکومت حفیظ الله امین را ساقط کردند. قادر خان که قبلا دو بار کودتا کرده بود باز هم با ببرک کارمل و شوروی همدست شد و زمینه را برای هواپیماهای شوروی که بیایند و بکوبند فراهم کرد.
* پس این قادر خان دلال بوده؟
** بله. این هیچ سمتی هم نداشت یک نظامی بود قدرت خاصی نداشت. الان هم زنده است مثل اینکه در هلند زندگی میکند. قادر خان به شوروی کمک کرد و با حملهای که صورت گرفت وزارت دفاع را سرنگون کردند. امین را در قصر بمباران کردند و از بین بردند. کودتای خونینی بود که در شش دی ماه رخ داد. کارمل در تاشکند بود و از رادیو تاشکند اعلامیه ریاست جمهوری خودش و ساقط شدن امین را صادر کرد. بعد وقتی خیالش راحت شد آمد افغانستان و کابینه تشکیل داد. خلقیها هم کنار رفتند. کارمِل لیست پنج هزار نفری از کسانی را که امین کشته بود بیرون داد و گفت توسط امین جلاد اعدام شده و همه را انداخت گردن امین و گفت این عامل سیا و اینتلیجت سرویس بوده در حالیکه امین خدمتکار کمونیستها بود.
برای اینکه خیال خودش و مردم را راحت کند چند نفری را هم آزاد کرد. نزدیک پنج هزار نفر لیست زندانیها بیرون داده شد اما جرمش مشخص نبود، فقط یک لیست دادند که هرکس زندانی داشت میرفت میدید که اسم خانوادهاش آنجا هست یا نه، اما باز خیلیها امیدوار بودند که زندانیشان زنده باشد، چون جنازهای تحویل ندادند و همه جنازهها در گورهای دسته جمعی بود. در این اواخر برخی توانستند این لیست را پیدا کنند و از افغانستان بیرون بیاورند و در هلند لو دادند. دولت هلند این را منتشر کرد که در این لیست مشخص شده بود افرادی که کشته شده دقیقا چه کسانی هستند و جرمشان چه هست. یعنی فلانی فرزند فلانی کمونیست فلانی فرزند فلانی اخوانیست فلانی فرزند فلانی خمینیست.
تعداد این خمینیستها خیلی زیاد بود. اکثریت کسانی که شیعه بودند اینها را با عنوان خمینیست اعدام کردند. گرچه خیلیهایشان خمینیست هم ننوشتند. اما به جرم شیعه بودن و طرفداری از امام اینها را اعدام کرده بودند اما آنهایی که هیچ اسمی ندادند همین که این لیست بیرون داده شد افتخاری بود. برای اینکه میگفتند پدر یا برادر ما دزد نبودند، مائویست و کمونیست نبودند، به جرم اینکه طرفدار امام خمینی بودند کشته شدند. وقتی این لیست بیرون آمد خیلیها مجلس ختم گرفتند و فاتحه خواندند و نماز شکر خواندند چون خیالشان راحت شد. به هم تبریک میگفتند که عزیزشان به خاطر اعتقاد به امام خمینی اعدام شده است.
* این لفظ خمینیسم آنموقع بین مردم رایج بود؟
** کمونیستها رایج کرده بودند و بهواسطه آنها بین مردم هم گفته میشد. کسانی که فکر مبارزاتی داشتند و شیعه بودند وقتی به عنوان مبارز دستگیر میشدند این ها را بلافاصله میگفتند خمینیست هستی. بعد اگر ثابت میشد دیگر حکمش اعدام بود و زنده نمیماند. خمینیسم از آن زمان رایج شد و میترسیدند که مبادا فلانی که گرفتند به عنوان خمینیست محاکمه شود. اگر خمینیست هم بود برای حفظ جانش حاشا میکرد. ولی اگر ثابت میشد خمینیست است حتما حکمش اعدام بود و حتی دیگر اجازه ملاقات نمیدادند.
* با وجود اینهمه فشاری که وارد می شد چه عاملی مقاومت مردم را تشدید میکرد؟
** دلیل عمده مقاومت اعتقادات مذهبی مردم افغانستان بود چنانکه تبلیغات کمونیستها روی اعتقاد مردم اثر نگذاشت و این ها از آرمانها و اعتقادات خودشان دفاع کردند. دلیل دیگر پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که توانستند با دست خالی ژاندارم منطقه را شکست دهند و این خیلی در روحیه مردم افغانستان برای مقابله با شوروی تاثیر گذاشت.
* بعد از حمله شوروی کار مقاومت به کجا کشید؟
** بعد از حمله شوروی گروههای مقاومت تشکیل شد. در ایران و پاکستان سازماندهی شدند و در استانهای مختلف افغانستان مقاومت در سطح وسیع شروع شد. بلافاصله بعد از حمله شوروی در سال 57 بود که سیل تانکها وارد افغانستان شد و تمام افغانستان را تانکها گرفتند. مردم هم مقاومت را شروع کرده بودند.از 6 دی تا 24 اسفند سال 57 زمانی بود که در همسایگی افغانستان جمهوری اسلامی ایران وجود داشت و انقلاب اوج گرفت یک حرکتی در هرات نزدیک ایران شروع شد که به عنوان 24 حوت هرات نام گرفت که بر ضد کمونیستها و شوروی بود.
مردم حمله کردند به پایگاههای شوروی تانکها را گرفتند و شورویها هم در سطح وسیعی کشتار کردند. نزدیک به 25 تا 30 هزار نفر در کل هرات شهید شدند. تقریبا مردم، هرات را گرفتند. البته شوروی با کشتاری که کرد بعدا بر هرات مسلط شد. هرات برای شوروی یک منطقه سوق الجیشی بود. اما سال بعد یک قیام بزرگ به نام سوم اسفند 58 در کابل بهوقوع پیوست که خیلی از مردم حرکت کردند و بسیاری از مراکز امنیتی را اشغال کردند و بعد از سرکوب این حرکت و کشتن و دستگیری مردم در زندانها هرکس را به این عنوان گرفتند اعدام کردند . این دو جریان آغازی برای شروع مقاومت بود.
* چه کسانی جریان مقاومت را شروع کردند؟
** گروههای زیادی بودند. ما یک گروهی داشتیم به نام "اسلام مکتب توحید" دانشجویانی بودند که در کابل فعالیت میکردند و خیلیها هم دستگیر شدند. با 5 گروه دیگر متحد شدیم و جبهه متحد انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم. بعدها حزب حرکت اسلامی بود و حزب پاسداران جهاد اسلامی افغانستان که این ها هم ارتباط نزدیکی با سپاه ایران داشت که اسمش را هم بر همان اساس گذاشتند.
حزب دیگر با عنوان سازمان نصر افغانستان بود همه اینها بعدها یک حزبی بوجود آوردند به نام حزب وحدت اسلامی افغانستان که در زمان پیروزی با این عنوان مطرح شدند. این احزاب شیعه بودند در پاکستان هم احزاب سنی بودند. از جمله حزب اسلامی که گلبدین حکمتیار بود حزب جمعیت اسلامی بود که رهبرش برهان الدین ربانی بود که بعدها رئیس جمهور شد.
* برویم سراغ جنگ ایران و عراق و حضور مهاجرین افغانی !
** وقتی جهاد مسلحانه علیه نیروهای شوروی سابق که برای جلوگیری از تسلط شوروی که یک نیروی بیگانه بود شروع شد خیلی از مردم شرایط امنیتی خوبی نداشتند و از لحاظ اقتصادی هم خیلی لطمه دیدند بر اساس قاعده نفی سبیل شروع به مهاجرت کردند. اغلب اهل تسنن به پاکستان هجرت کردند و بیشتر شیعیان به ایران آمدند. این ها که به ایران آمدند خوب زمان جنگ بود کسانی که علایق و اعتقادات خودشان را اینجا پیدا کردند در زمان جنگ ...
* مهاجرت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که همزمان با تجاوز شوروی بود بیشتر شد؟
** اگر زمان شاه بود که هیچ کس نمی توانست بیاید و نمی خواست بیاید. وقتی آمدند که میدانستند جمهوری اسلامی مأمن اعتقادی آنهاست و به کشورهای دیگرعلاقهای نداشتند. خیلی از اینها بهواسطه اعتقاداتشان نه تنها در جنگ افغانستان شرکت داشتند بلکه در جنگی که توسط استکبار جهانی به ایران تحمیل شده بود هم حضور یافتند. تعداد زیادی هم از شهدا، مهاجرین افغان بودند...
* خوب این ها در مملکت خودشان جنگ بود، چرا میآمدند اینجا میجنگیدند ؟
** یک تعداد کسانی بودند که جنگ آنجا را هم دیده بودند شرکت کرده بودند اختلافات و جنگهای داخلی، مسائل اعتقادی که اهل تسنن بیشتر حاکم بود و خیلی مسائل دیگر در جنگ افغانستان وجود داشت.سازماندهی نبود، هر حزب و گروهی برای خودش پایگاه داشت و با آن پایگاه بر اساس سلایق آن حزب و گروه مدیریت میشد و آنهایی که خیلی علاقهمند به اعتقادات آنها نبودند خیلی ماندگار نشدند. خیلیها احساسشان این بود که ما باید از حریم دینمان حمایت کنیم و جنگی که علیه ایران و در واقع اعتقادات ما مخصوصا شیعیان صورت گرفته واجب تر از جنگی است که در افغانستان وجود دارد.
چون در جنگ افغانستان یکی امکانات لازم و کافی وجود نداشت و رفتند و جنگیدند بدون سازماندهی و مدیریت به منزله انتحار بود و امکانات نیاز داشتیم. برخی از گروهها هم برای دوره های آموزشی که با جمهوری اسلامی قرار گذاشته بودند به ایران آمده بودند. پس از آموزش میرفتند در جنگ تا از نزدیک صحنه نبرد را ببینند تا یاد بگیرند. کسانی بودند که از نظر سنی کوچک بودند اعتقاداتی که در ذهن این ها جرقه زده بود و دفاعی که فکر می کردند واجب هست برای آن ها در افغانستان خیلی زمینهی مناسبی نداشت. آنجا فکر میکردند که ما الان بجنگیم نهایتا چه کسی میخواهد به قدرت برسد. ممکن است از لحاظ اعتقادی کسی که همسو با اعتقادات ما نباشد به حکومت برسد.
* اینجا هم کسی از آنها توقع نداشت بروند بجنگند. کسی که آنجا امکان زندگی مناسبی ندارد آمده به کشور دیگر و میخواهد اینجا کار کند پول درآورد و زندگی کند و حالا اگر برود بجنگد از لحاظ عقل دنیایی انگار از چاله درآمده افتاده در چاه و احتمال مرگ بیشتر است !
** بله هیچ الزامی نداشتند که بروند برای جنگ. می توانستند اینجا کار کنند یا کشورهای خارجی دیگر را بروند حتی در ایران هم نمانند ولی اکثریت کسانی که در ایران احساس می کردند دینشان در معرض خطر قرار دارد و پایگاه اعتقادی که مخصوصا مبارزان متعهد مذهبی نسبت به ارزشهای حضرت امام داشتند احساس میکردند این پایگاه اعتقادی اگر لطمه بخورد پیروزی در افغانستان هم به درد نمیخورد. همانطور که حضرت امام فتوا داده بود حفظ نظام از اهم واجبات است خوب این برای مقلدین امام واجب بود بر اساس فرمان اعتقادی که دریافت میکردند بدون آنکه الزامی باشد احساس میکردند باید بروند جبهه چون برایشان حکم شرعی بود.
* آماری هست که از برادران افاغنه چه تعداد شهید شدند؟
** آمار دقیقی نیست. اما از تعداد خانوادههای شهدا میشود گفت بیش از دو هزار نفر در جنگ ایران و عراق شهید شدند. البته یک عده هم هستند که در بمباران ها شهید شدند در اهواز، تهران یا شهرهای دیگر...
* حالا یک اتفاق دیگری هم افتاده بعد از اینکه به هر حال افغانستان به یک ثبات و امنیت نسبی رسیده و در ایران هم که یک امنیت پایدار حاکم است و سالها از جنگ میگذرد حالا خبرهایی ست یک سری از افاغنه رفتهاند در سوریه میجنگند ...
** این حرکت، ادامه همان اعتقاد سی سال قبل است امروز هم ما خیلی از این جوانها را داریم که مثل آن دوره فکر میکنند. آن زمان حضرت امام از ارزش هایی که بهواسطه قیام امام حسین بهوجود آمد دفاع کردند و مردم افغانستان هم از این قیام پیروی کردند خیلی ها در زندان به نام امام خمینی شهید شدند. در زمان جنگ هم که توسط عراق به ایران تحمیل شد اینها رفتند شرکت کردند. آنروز هم برای دفاع از حریم اعتقادی تشیع احساس میشد که باید یک حرکتی انجام داد. الان کسانی هستند که میگویند اگر حضرت آقا حکم بدهد بلافاصله باید برویم چه در سوریه باشد چه در لبنان باشد یا هر جای دیگر که دستور داده شود.
احساس میکردند حفظ حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه واجب است و دشمنانی که گنبد و بارگاه حضرت زینب را هدف قرار دادهاند میخواهند کل تشیع را هدف قراردهند. باید ما هم با الگو برداری از حضرت ابوالفضل(ع) که حضرت زینب(س) به ایشان متکی بود ازحریم حضرت زینب(س) دفاع کنیم. در واقع ناموس شیعیان حساب میشود. وقتی گفته میشود وطن ناموس است اعتقادات ما هم همینطور است. زمان جنگ ایران و عراق کسانی که به سن قانونی نرسیده بودند شناسنامهشان را دستکاری میکردند الان هم خیلی ها اینکار را میکنند خیلی از مهاجرین را داریم که عضو بسیج هستند یا با مراکز دینی و مجموعه های مذهبی در ارتباط هستند اینها میبینند که خیلی از دوستانشان رفتند، این ها هم می روند.
اقامت گرفتن در ایران خیلی سخت است و هزینه های سنگینی دارد و طی آن مراحل به راحتی ممکن نیست افراد معدودی به این مرحله رسیدند و توانستند اقامت بگیرند بعضی از کسانی که در جنگ سوریه شهید شدند از کسانی بودند که به زحمت توانستند شناسنامه ایرانی بگیرند اما بعد بر اساس تکلیف احساس کردند که باید میرفتند وقتی دیدند با شناسنامه ایرانی نمیتوانند از کشور خارج شوند مجبور شدند اقامت ایرانی را کنار گذاشتند و پاسپورت افغانستانی گرفتند و به سوریه رفتند.
گفتند ما اصلا ایرانی نیستیم و افغانی هستیم چون برای سفر اتباع ایرانی به سوریه محدودیتهایی است به خاطر این با عنوان افغانی میروند و شهید هم میشوند. موضوع سوریه صرفا دفاع از حرم حضرت زینب(س) نیست بلکه دفاع از حریم ولایت است دفاع از مرزهای امنیتی شیعه و اسلام است. به خاطر اینکه دشمن هدفش فقط سوریه نیست مسلم است که اگر کوچکترین خللی در سوریه ایجاد شود تمام کشورهای شیعه را قلع و قمع خواهند کرد.
* دولت افغانستان نیرو نمی فرستد؟
** دولت افغانستان که مخالف است و بعضی حرکتها هم که مطرح شده بود تأکید کردند که ما به هیچ وجه نیرو نمیفرستیم و مهاجرینی هم که از ایران رفتند با اجازه یا به دستور و هماهنگی ما نبوده. دولت افغانستان مخالف دولت سوریه است.
* بحثی الان وجود دارد با عنوان محور مقاومت که در آن از لبنان، سوریه، عراق و ایران یاد میشود. باتوجه به اینکه دولت افغانستان نزدیک به مقاومت نیست، موضع مردم افغانستان نسبت به این محور مقاومت چطور است؟
** از وقتی امام بحث روز قدس را اعلام کرد هر سال این مراسم در افغانستان حفظ شده است هم برای شیعه و هم سنی. شیعیان تصویر بسیار خوبی را در این سه – چهار سال اخیر نشان دادند. شما وقتی در ایام محرم و عاشورا و سایر عزاداری ها میروید در شهر هرات، تمام هرات به قدری سیاه پوش شده که با مشهد تفاوتی ندارد و همچنین در کابل حتی سنیها هم با توجه به وحدتی که وجود دارد نسبت به حفظ ارزش های شیعی متعهد هستند و قول و قرارها و هماهنگیهایی است که باید امنیت آنها حفظ شود و مراسم با شکوه برگزار شود. این سیاهپوشهایی که هست، کسی ایراد نمیگیرد و حتی کمک میکنند و احترام میگذارند.
تصحيح
هفته گذشته، در بخش اول گفتوگو با سيدوحيد ظهوري، نام ظاهرشاه، زائرشاه چاپ شد، كه به اين وسيله تصحيح ميشود.