تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۲:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۶۵۰۴۸

آسیب‌شناسی جنبش دانشجویی


سعید رضوی فقیه

وجود بیش از یک و نیم میلیون دانشجو در کشور و طبیعت سیاسی فعالیتهای دانشجویی طی شش دهه گذشته وضعیتی ویژه و حساس را برای جنبش دانشجویی در شرایط کنونی پدید آورده است. ممکن است برخی با ادعای فقدان مؤلفه‌های شناخته شده یک جنبش اجتماعی (از منظر علوم اجتماعی) اساساً واقعیتی به نام «جنبش دانشجویی» را در این مقطع زمانی منکر باشند اما بهرحال در این نکته نمی‌توان تردید کرد که لایه‌هایی از دانشجویان فعال در مسائل اجتماعی و سیاسی وجود دارند که به صورت توده‌وار یا سازماندهی شده، مقطعی یا مستمر به بیان دیدگاهها و مطالبات خاصی می‌پردازند که در چارچوب هنجارها و ساختارهای موجود متعارف نمی‌گنجد.

این لایه فعال که دیدگاهها و خواستهای بخش مهمی از بدنه غیرفعال جامعه دانشجویی را نمایندگی می‌کند با همه ضعفها و کاستیها توانسته است در دو محور نوعی پیوستگی و استمرار را حفظ نماید. در یک محور پیوند خود را با گذشته جریانات دانشجویی در قالب یک «تحول تاریخی» حفظ کرده و در محوری دیگر پیوند خود را با بدنه دانشجویی و تحولات پر شتاب آن در عرصه گرایش‌ها، نگرش‌ها و گردش‌ها. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بدین‌گونه جنبش دانشجویی امروز را هم می‌توان ادامه یک جنبش شصت ساله در نگریست و هم نماینده خواستها و دیدگاههای بدنه جامعه دانشجویی در شرایط کنونی. این جریان را چه جنبش نام نهیم و چه هر عنوان دیگری را برای اشاره به آن به کار ببریم واقعیتی است که طی سالهای گذشته دامنه تاثیرگذاری مشخصی داشته و در برخی مقاطع تاریخی نیز توانسته است واقعیت وجودی خود را به مثابه پدیده‌ای واجد شاخص‌های قابل مطالعه علمی اثبات کند.

نقش جامعه دانشجویی در پیدایش دوم خرداد و استمرار آن به گونه یک جنبش اجتماعی تحول خواهانه و اعتراض سراسری دانشجویان دانشگاههای کشور در آبان و آذر 1381در اعتراض به صدور حکم اعدام برای دکتر هاشم آقاجری حاکی از آن است که آنچه در دانشگاهها وجود دارد چیزی است فراتر از ذرات پراکنده.

همین پدیده که معمولاً از آن به جنبش دانشجویی تعبیر می‌شود فارغ از میزان تأثیرگذاری‌اش ضعفها، کاستیها و سستی‌هایی نیز دارد که برخی از آنها به کلیت شرایط جامعه ایرانی و جایگاهش در جامعه جهانی، برخی به وضعیت دانشگاهها و وضعیت آموزش عالی در ایران امروز و برخی نیز به خود پدیده مورد بحث یعنی جنبش دانشجویی و افراد و تشکلهای فعال آن بازمی‌گردد.

از این رو با چشم‌پوشی از دو محور نخست و در پرانتز نهادن آنها برخی از موارد محور سوم را می‌توان تحت عنوان آسیب‌شناسی جنبش دانشجویی ایران در سرآغاز دهه هشتاد خورشیدی مورد بحث و بررسی اجمالی قرار داد و بستری فراهم کرد تا تاملات و گفت‌و‌گوهای نقادانه در این باب دستمایه‌ای برای رفع آسیبها و سد رخنه‌های موجود شود.

خواستن آینده، ماندن در گذشته

مهمترین نکته‌ای که در این زمینه باید بدان توجه داشت مساله دگردیسی جنبش دانشجویی معاصر ایران از یک جنبش اجتماعی کلاسیک و انقلابی به یک جنبش مدرن، مدنی و اصلاح‌طلب است. این تحول ماهوی که از سرآغاز دهه هفتاد و پس از پایان جنگ تحمیلی و درگذشت رهبر انقلاب اسلامی و حذف جریان چپ مذهبی خط امامی از عرصه قدرت سیاسی شروع شد در درجه نخست با تحول و دگرگونی در شعارها و باورها پس از آن تا حدی رفتارها و برنامه‌ها همراه بوده است اما تا پایان دهه هفتاد و حتی تا امروز، فرآیند این دگردیسی تکمیل نشده و ما بازاهای عینی و اجتماعی برای آرمانها و باورهای تحول یافته پدید نیامده است. مراد از ما بازارهای عینی هم رفتار جمعی است و هم نهادها و ساختارها. بنابراین می‌توان گفت جنبش دانشجویی ایران امروز درگیر عوارض سخت و دردناک یک تولد دوباره یا یک پوست‌اندازی برای تکمیل فرایند دگردیسی و تحول ماهوی برای انطباق با شرایط تازه است و بسیاری از خطاها، تنش‌ها، واکنش‌های انفعالی یا هیجان زده، جابجائیها و فراز و فرودها را می‌توان ناشی از شرایط دشوار تغییر ریل و اتخاذ تصمیم‌های تاریخی جمعی دانست که آینده جنبش دانشجویی و جایگاه آن را در آینده جامعه ایرانی رقم می‌زند.

همینجا باید بر این نکته پای فشرد که توده‌های دانشجو به مثابه افراد در عرصه گرایش‌ها، نگرشها و گردشهای خود متحول شده‌اند و دیدگاهها و خواستهای تازه را در ذهنیت و رفتار خویش بازنمایی می‌کنند اما تا رفتار جمعی جامعه دانشجویی (بخصوص در حوزه فعالان) و نیز سازمانها و تشکلهای هدایت‌کننده، چنین دگرگونیهایی را بازتاب ندهد و نمایندگی نکند پروسه تحول مذکور تکمیل شده تلقی نمی‌گردد.

اصلاح‌گرا در گفتار، انقلابی در رفتار

جنبش دانشجویی ایران طی پنج دهه یعنی تا نیمه نخست دهه هفتاد شمسی جنبشی انقلابی و تحت تاثیر گفتمانهای چپ و انقلابی در جهان و به ویژه جهان سوم و تا حدی خاورمیانه بوده است اما از آن پس باز هم تحت تأثیر تحولات گفتمانی در جهان به یک تغییر مسیر آشکار در دو حوزه ارزشها و روشها روی آور شده است. طی شش سال گذشته افراد و تشکلهای فعال در جنبش دانشجویی اصلاح‌طلب توزیع‌کننده اندیشه‌ها و مفاهیم نوینی در محدوده دانشگاه و کلیت جامعه بوده‌اند که از آن جمله می‌توان به پایان عصر ایدئولوژی، نفی آرمانشهرگرایی، اصلاح به جای انقلاب، دموکراسی به مثابه خردمندانه‌ترین روش اداره سیاسی جامعه، تاکید بر حقوق شهروندی و حقوق بشر، ترجیح رفتار مسالمت‌آمیز و مدنی بر رفتار قهرآمیز و انقلابی، پذیرش تکثر و تنوع در حوزه عقاید و سلایق، تحمل و مدارا نسبت به مخالف و مواردی از این دست اشاره کرد.

با این وصف رفتار جمعی دانشجویان اصلاح‌طلب و رفتار سازمانی تشکلهای پیشاهنگ آن گاهی نمایش‌دهنده نوعی ناسازگاری در این زمینه بوده است.

ادبیات بسیاری از بیانیه‌ها، سخنرانی‌ها و شعارها هر چند تاثیر پذیرفته از شور جوانی دانشجویان بوده اما استمرار ادبیات انقلابی دهه‌های پنجاه و شصت را نیز به خوبی نمایش داده است. از همین روست که در رفتار جمعی دانشجویان ناشکیبایی نسبت به آهنگ و شتاب تحولات، نابردباری نسبت به مخالفان و منتقدان بیرونی و درونی و میل وسوسه‌آمیز به سوی شکستن ساختارها به جای اصلاح و کارآمدسازی آنها مشاهده می‌شود.

هر سه مقوله یاد شده سبب پیدایش هیجانات سیاسی و گونه‌ای انرژی کاذب در رفتارهای جمعی دانشجویان شده و سپس ناامیدی و انفعال و رخوت را به دنبال آورده است.

جنبش نوین، نهادهای کهنه

جنبش‌های اجتماعی برای تحقق اهداف و خواستها به نهادهایی با کارکردهای شخصی بدل می‌شوند یا از بطن این جنبش‌ها و در جریان و تداومشان نهادهایی برای سازماندهی و هدایت آنها متولد می‌گردد و باید شخصیت و تناسب لازم و کافی میان جنبش‌ها و نهادهای برآمده از دل آنها برقرار باشد. اما در جنبش دانشجویی نوین ایران هنوز خبری از نهادهای نوین نیست.

بخشی از این معضل به دیوان‌سالاری افراطی حکومت و صعوبت قریب به امتناع تاسیس نهادهای مستقل از حکومت باز می‌گردد و بخشی نیز به بیگانگی تاریخی مردم و نخبگان ایرانی با فعالیتهای منضبط تشکیلاتی و سازمانی. دلبستگی به وضع موجود و فقدان جسارت لازم برای ابداع و نوآوری به علاوه تن‌آسایی مزمن نیز که به عوامل مزبور اضافه شود، خلا نهادها و تشکلهای روزآمد در جنبش دانشجویی نوین ایران تبیین می‌گردد. طی شش سال گذشته هنوز هیچ تشکیلات و سازمان دانشجویی جدید با اهداف، آرمانها، برنامه‌ها و ساختار تشکیلاتی نوین شکل نگرفته است.

به رغم آن که جمعیتهای دانشجویی بارها و بارها در تجمعات و مراسم دانشجویی حضور یافته و دیدگاههای تازه خود را بیان داشته‌اند و فراروی خود را از مرزهای ثابت گذشته اعلام کرده‌اند اما هنوز هیچ نظم سازمانی تازه‌ای از گردهم‌آیی این دانشجویان که هم نگاه مشترک دارند و هم اهداف و منافع مشترک پدید نیامده است.

این خلاء نهادی حرکت روبه رشد و تکمیل فرآیند تحولات درونی جنبش دانشجویی را با انقطاعهای مکرر رو به رو ساخته است و چنانچه سازمانها و تشکلهای متناسب با شرایط روز برای صورت‌بندی مطالبات و نظرات نسل کنونی دانشجویان و هدایت و سازماندهی جنبش آنان تاسیس و راه‌اندازی نشود این حرکت توده‌وار سترون و بی‌فرجام در درون حصارهای دانشگاه به سردی و افسردگی و در نهایت خاموشی خواهد گرایید.

تقلیل‌گرایی سیاسی

از جمله میراثهای تفکر انقلابی دهه‌های گذشته تقلیل مسائل اجتماعی به یک مساله و گنجانیدن تضادها و چالش‌های به اصطلاح فرعی ذیل یک تضاد اصلی است. این میراث همچنان بر ذهن و ضمیر بسیاری از فعالان و صاحب‌نظران مسائل اجتماعی و سیاسی در جامعه ما سنگینی می‌کند.

همین نگاه تقلیل‌گرایانه سبب می‌شود که حل همه مسائل با طبایع متفاوت و در عرصه‌های مختلف متوقف بر حل یک مساله اصلی نظیر تغییر مدیریت کلان سیاسی، تغییر ساختارهای حقوقی و سیاسی و امثال آنها شود. در حالی که در عین ارتباط مسائل و پدیده‌های اجتماعی با یکدیگر نمی‌توان حل یک مساله واحد را کلید طلایی حل همه مسائل انگاشت.

تجربه انقلابهای بزرگ تاریخ معاصر و دوران جدید نشان می‌دهد که با یک تغییر و جابجایی بزرگ معجزه‌ای برای حل همه مسائل کوچک رخ نمی‌دهد و مسائل حل ناشده کوچک سبب بازتولید نظم کهن پیشین در شکل و شمایلی نوین می‌شوند و مثلاً از دل انقلاب فرانسه برای رهایی و آزادی امپراتوری ناپلئون بناپارت بیرون می‌‌آید.

در جنبش دانشجویی امروز ایران نیز نوعی ساده‌انگاری و ساده‌سازی در این زمینه به چشم می‌خورد و به نحوی برخی فعالان این عرصه حل همه مشکلات و مسائل را موقوف بر تغییرات سیاسی یک شبه انگاشته و به جهت تصلب و انعطاف‌ناپذیری ساختار سیاسی و نیاز به صرف هزینه‌های گزاف برای تغییرات بنیادین و ساختاری، به انتظار منجی قدرتمند نشسته و به انفعال و بی‌عملی اردی تن داده‌اند. بی‌توجهی به این نکته که برخی مسائل نظری‌اند و برخی عینی و اجتماعی، برخی فرهنگی‌اند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و برخی اقتصادی و سیاسی، برخی فردی‌اند و برخی اجتماعی و نیز بی‌توجهی به این نکته که حقوق زنان و کودکان، حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی، مقوله محیط زیست، آسیبهای اجتماعی، عقب‌ماندگی عملی و آموزشی نیز مسائلی بنیادی‌اند که جامعه دانشجویی باید به آنها بپردازد سبب شده است که همه مسائل به سیاست و آن هم به یک شعار دایر بر یک جابجایی بزرگ فروکاسته شود بی‌آنکه معلوم و اثبات شود چه تضمینی برای حل آن همه مسائل در صورت وقوع تنها یک جابجایی وجود دارد.

جهانی‌شدگی افراد در انزوا ماندگی جمع

نسل امروز دانشجویان ایران به صفت فردی خود در معرض پدیده جهانی شدن قرار دارند. فن‌آوری پیشرفته رسانه‌های امروزین آنان را از حصارهای تنگ و محدودکننده عقب‌ماندگی بومی بیرون کشانیده است. با این همه این جهانی‌شدگی در حیطه حیات فردی و سلوک شخصی دانشجویان محدود مانده و جمعیتها و تشکلهای دانشجویی همچنان در یک انزوای محلی و بومی دست و پا می‌زنند.

در حالی که دانشجویان بسیاری با جوامع دیگر و حتی با افرادی از کشورها و فرهنگ‌های دیگر آشنا و مرتبطند اما جنبش دانشجویی ایران امروز – به مثابه یک جنبش – و نیز تشکلها و سازمانهای فعال آن از آشنایی و ارتباط با جریانهای قرینه در جوامع دیگر محروم هستند.

تشکلهای دانشجویی پیشرو در ایران اگرچه برای جهانی شدن سمینار و کلاس و سخنرانی برگزار می‌کنند اما از جریانهای دانشجویی در افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، عراق و لبنان نیز هیچگونه اطلاعی ندارند تا چه رسد به جریانهای دانشجویی آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، اروپا، آفریقا و خاوردور. این واقعیت تلخ در حالی است که نسلهای پیشین جنبش دانشجویی ایران استعداد و پشتکاری تحسین‌برانگیز در کشف و برقراری ارتباط با جریانهای دانشجویی غیرایرانی داشته‌اند.

در جریان تحولات اخیر افغانستان و عراق هیچگونه واکنش و تحرکی از سوی جنبش دانشجویی ایران و تشکلهای سازمان‌دهنده و رهبری‌کننده آن به چشم نیامد و در حالی که فعالان جنبش دانشجویی در نگاه فردی خود به «جهان» می‌اندیشند اما در رفتار جمعی همچنان ساحت کنشگری خود را به محدوده‌ا‌ی کوچک از یک تشکل دانشجویی محدود می‌سازند.

این آسیب از پویایی و فراروندگی جنبش دانشجویی ایران و روزآمد شدن آن جلوگیری کرده و تناسب میان خصلتهای فردی و رفتارهای جمعی را به شدت برهم می‌زند، گذشته از اینکه آن را از ذخیره عظیم آشنایی و همکاری با جریانهای دانشجویی دیگر کشورهای بی‌بهره می‌کند.

مسائل عینی، راه‌حلهای ذهنی

مسائل واقعی جامعه ایرانی که برخی از آنها مسائل جریانهای پیشرو و مدرن دانشجویی نیز هستند و باید باشند مسائلی عینی و ملموس و به اصطلاح انضمامی هستند. مسائلی که در زمان خاص و مکان مشخص وجود دارند. جنبش دانشجویی به عنوان یک جریان روشنفکرانه باید نگاهی منتقدانه به این مسائل داشته باشد و در جستجوی راه‌حلهای واقعی برای پاسخگویی به آنها برآید.

مساله کودک‌آزاری یا قتلهای خانوادگی در برخی مناطق کشور هیچ جایی در نگاه منتقدانه جریانهای دانشجویی مناطق یاد شده ندارد. مساله تخریب وحشتناک محیط زیست در برخی مناطق دیگر با ستمهای مضاعف نسبت به زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی برخی مناطق نیز از همین دست هستند.

اما جنبش دانشجویی ایران در یک کلان‌نگری غیرواقع‌بینانه و انتزاعی در جستجوی یک راه‌حل بسیار کلی برای مسائل عینی و ملموس جامعه پیرامونی خود است.

اگر برای دانشجویان و جنبش دانشجویی نقش روشنفکرانه و انتقادی در نظر می‌گیریم و شعار دوری از قدرت به قصد نقد آن سر می‌دهیم باید به لوازم آن پای‌بند باشیم و نقش روشنفکری را صرفاً در انزوا از تحولات عینی جامعه خلاصه نکنیم. نسل کنونی جنبش دانشجویی باید به شناخت و احصای مسائل عینی جامعه پیرامونی خود بپردازد و برای یافتن راه‌حلهای عینی برای هر مساله تلاش کند.

به نظر می‌رسد برای بازشناسی و طرح مسائل عینی یاد شده و تلاش در جهت ارائه راه‌حلهای عادلانه و واقع‌بینانه ضرورت دارد نهادها و انجمن‌های مدنی از بطن جنبش دانشجویی به مثابه یک جریان روشنفکرانه بجوشد و تاسیس شود.

نهادهایی که هم از حیث محدوده جغرافیایی و هم از حیث موضوع مشخص و محدود باشند. پیدایش و تثبیت این‌گونه NGOهای دانشجویی را می‌توان بنیانگزاری جامعه مدنی از سوی جنبش دانشجویی تلقی کرد.

با این حال اگر چه افراد و تشکلهای فعال دانشجویی طی سالیان گذشته درباره ضرورت تقویت جامعه مدنی بسیار سخن گفته‌اند اما جای خالی نهادهای مدنی دانشجویی همچنان به چشم می‌آید.

فقدان همین نهادهای مدنی سبب قطع علاقه و ارتباط جریانهای دانشجویی با دیگر اقشار جامعه ایرانی و بنابراین فقدان رابطه ارگانیک و سازمانی میان جنبش دانشجویی و دیگر جنبش‌های اجتماعی نظیر جنبش زنان، جنبش معلمان، جنبش کارگری و همچنین دیگر اقشار و لایه‌های جامعه ایرانی شده است.

طبیعی است در چنین شرایطی هر چقدر در مقاطع مختلف چرخ‌دنده کوچک جنبش دانشجویی حرکت داشته باشد چرخ دنده بزرگ جنبش اجتماعی ایران به حرکت نمی‌افتد چرا که جنبش دانشجویی به هیچ وجه خود را «درگیر» مسائل ملموس و عینی جامعه ایرانی نکرده است که امکان به حرکت درآوردن آن را داشته باشد.

و شاید بزرگترین آسیب جنبش دانشجویی ایران امروز که آن را در حصارهای محیط دانشگاه محصور کرده و از راهبری جنبش اجتماعی اصلاح‌طلبانه ناتوان ساخته همین فقره باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات